Telegram Web Link
«میان عاشق و معشوق رمزی است
چه داند آنکه اشتر می‌چراند»
Forwarded from دانش و اندیشه
گروه تلگرامی دانش و اندیشه برگزار می‌کند

عنوان کنفرانس: نگاه مقدماتی به بُردگِیم (بازی تخته‌ای) در دوران باستان

👤سخنران: آقای علی سلطان‌زاده

زمان:
📆 دوشنبه ۱۴۰۳/۱۲/۶
🕰 ساعت ۲۱ به وقت ایران

محل برگزاری:
گروه تلگرامی دانش و اندیشه

لینک حضور در جلسه🔰

https://www.tg-me.com/danesh_va_andishe
◙ از سال چهارم تا ششم ابتدایی با خسرو هم کلاس بودم. در تمام این مدّتِ سه سال نشد که یک روز کاغذ و مدادی به کلاس بیاورد یا تکلیفی انجام دهد. با این حال، بیشتر نمره‌هایش بیست بود. وقتی معلمّ برای خواندنِ انشا، خسرو را پای تخته صدا می‌کرد، دفترچۀ من یا مصطفی را که در دو طرف او روی نیمکت نشسته بودیم، برمی‌داشت و صفحۀ سفیدی را باز می‌کرد و ارتجالاً انشایی می‌ساخت و با صدای گرم و رَسا به اصطلاح امروزی‌ها «اجرا می‌کرد» و یک نمرۀ بیست با مبلغی آفرین و احسَنت تحویل می‌گرفت و مثل شاخ شمشاد می‌آمد و سرِ جایِ خودش می‌نشست!
🗯 فیلیپ رابینسون (پژوهشگر حوزۀ باستان‌شناسی و مطالعات موزه) مقاله‌ای داره با عنوان «مناسک اجتماعی و دین در بُردگیم‌های مصر باستان» که سال 2015 منتشر شد. یکی از کارکردهای بازی توی تمدن‌های مختلف اینه که انسان مهارت‌های زندگی رو یاد می‌گیره؛ انسان توی این بازی‌ها و در یک محیط امن و کنترل‌شده می‌تونه با شکل ساده‌ای از حوادث زندگی واقعی روبه‌رو بشه. رابینسون توی این مقاله اشاره می‌کنه که شواهدی وجود داره که نشون میده سابقۀ بازی در تاریخ بشر به حدود 9000 سال قبل می‌رسه؛ یعنی از دورۀ نوسنگی پیشاسفال. این دوره زمانی هست که بشر یکجانشین و کشاورز شد، ولی هنوز از سفال استفاده نمی‌کرد. مصر باستان یکی از مناطقی هست که بُردگیم از زمان‌های دور اونجا وجود داشته.

🗯 رابینسون این تذکر رو میده که بازی توی دنیای قدیم صرفاً وسیله و روشی برای تفریح نبوده، بلکه توی یه بافت و زمینۀ دینی انجام می‌شده و به بعضی از مناسک مثل آداب و رسوم تدفین ربط پیدا می‌کرد. عموماً بازی‌هایی که از زمان‌های خیلی قدیمی کشف میشه، آثارش توی قبرهاست. مصر باستان هم از این قاعده مستثنی نیست. منتها یه سوگیری اینجا وجود داره. عموم این قبرها، قبر پادشاه‌ها و ملکه‌ها و یا بقیۀ اقشار ثروتمند جامعه ست. یعنی بازی‌هایی که از این کاوش‌ها به دست میاد، لزوماً بازتاب‌دهندۀ کل جامعه نیست، بلکه یه طبقۀ خاص از جامعه رو نشون میده. شواهد باستان‌شناختی توی مصر به سه دسته تقسیم میشن: فیزیکی (مثل بُردگیم‌ها و قطعات مربوط به بازی)، بصری (مثل نقاشی‌هایی از بازی‌ها و بازی‌کننده‌ها) و متنی (متون هیروگلیفی که مستقیم یا غیرمستقیم به بازی‌ها اشاره کردن).

🗯 یکی از بازی‌های باستان مصری، مِهِن هست که توی دورۀ «پادشاهی کهن مصر» بازی می‌شده؛ یعنی هزارۀ سوم قبل از میلاد. این بُردگیم روی یه صفحه‌ای بازی می‌شده که نقش یه مار پیچ‌خورده روی اون بوده. این مار نشونه‌ای از یکی از خدایان مصر به اسم «مِهِن» (همون اسم بازی) بوده. اگه به نقاشی‌های رَع (خدای خورشید در مصر باستان) نگاه کنیم، معمولاً این خدا به صورت یه انسان با سر شاهین تصویر شده که یه مار دور تاجش پیچیده. این مار همون مِهِن هست. نقش مِهِن مراقبت از رَع بوده؛ وقتی که رَع می‌خواسته به دوات (قلمرو مردگان) سر بزنه. رابینسون میگه حداقل 13 تا تختۀ بازی مِهِن توی مصر کشف شده که سابقه‌شون حداقل به هزارۀ سوم قبل از میلاد می‌رسه (یعنی ممکنه قدیمی‌تر هم باشن).

🗯 بازی دیگه‌ای که از مصر باستان پیدا شده، اسمش «سگ‌های شکاری و شغال‌ها» هست که به بازیِ «58 سوراخ» هم معروفه. بازی 58 سوراخ جزو بازی‌هایی محسوب میشه که به خوبی از منطقه و فرهنگی به منطقه و فرهنگ دیگه سرایت کرده و رابینسون میگه 68 تختۀ این بازی توی نقاط مختلف خاورمیانه پیدا شده. هر چند شکل و ظاهر و تفاسیر مختلفی از این بازی دیده شده، ولی میشه گفت هستۀ این بازی توی همۀ آثار کشف‌شده توی جاهای مختلف یکسانه. 58 سوراخ حدود 2000 سال توسط آدم‌ها بازی شده و فقط تغییرات اندکی روش اِعمال شد. اونقدری که مِهِن برای مصری‌ها بار دینی و مذهبی داشته، 58 سوراخ بار دینی نداشته و بیشتر به قصد تفریح بازی می‌شده.

📢 بازی دیگه‌ای که از مصر کشف شده «آسِب» هست که بهش بازی «20 خونه‌ای» هم میگن. این بازی خیلی به یکی دیگه از بازی‌های مصری مربوطه که اسمش «سِنِت» هست. تخته‌های بازی‌ای که مربوط به آسب پیدا شده، معمولاً به این صورت بوده که یه طرفش صفحۀ آسب هست و یه طرفش صفحۀ سِنِت (مثل صفحۀ بازی منچ و مار و پله). بازی آسب هم مثل «سگ‌های شکاری و شغال‌ها» خیلی خوب توی مناطق مختلف چرخیده و توسط مردم فرهنگ‌های مختلف بازی شده. مثلاً یکی از بازی‌های شبیه به آسب، «بازی سلطنتی اور» هست که مربوط به تمدن بابِل (در بین‌النهرین) میشه. باور خیلی از پژوهشگرها اینه که قواعد بازی آسب و اور یکیه و لوح بابِلی که به خط میخی از اون دوران باقی مونده، تأییدکنندۀ این باوره. مسئلۀ جالبی که دربارۀ ارتباط بین بُردگیم و ادیان باستانی وجود داره اینه: آیا خدایان از آسمان‌ها فرود آمدند و وارد بازی‌ها شدند یا اینکه شخصیت‌های این بُردگیم‌ها به آسمان‌ها رفتند و تبدیل به خدایان شدند؟ مسئله این است که چه کسی خالق اصلی است: اسطوره‌ها یا بازی‌ها؟

نقد و نظر: @Ali_soltanzadeh
«در رفتم با تن یخ‌زده‌م بی‌جون؛ اما تصمیم گرفتم که از این در نرم بیرون؛ من تو رو از وسط پوچی خلق کرده بودم؛ وقتی ساخته شدی همون زد ازت بیرون» (مجسمه / سورنا)

@philosophycafe
جاودانگی را سبب فناپذیری است.
🗯 [روسیه بعد از انقلاب 1917 درگیر یه جنگ داخلی چندحزبی شد که توی اون جناح‌های سیاسی برای به دست گرفتن قدرت با همدیگه رقابت می‌کردن. یکی از گروه‌های اصلی این جنگ «ارتش سرخ» بود که برای منافع بلشویک‌های کمونیست به رهبری ولادیمیر لنین می‌جنگیدن، و گروه دیگه «ارتش سفید» بود که نیروی متحدی از گروه‌های مختلف مثل طرفدارهای سلطنت، اقتصاد سرمایه‌داری و فرم‌های دیگه‌ای از سوسیالیسم بودن. از یه جایی به بعد حکومت شوروی به خاطر این جنگ داخلی تحت فشار قرار گرفت. توی چنین فضایی بعضی از روشنفکرهای روس که چندان همسو با حکومت شوروی نبودن، تصمیم گرفتن بین سال‌های 1918 تا 1921 سیاست همکاری با رژیم رو در پیش بگیرن. اینجا صدای اعتراض بعضی کمونیست‌ها بلند شد که حکومت نباید با این روشنفکرها که جزئی از «دم و دستگاه بورژوازی» هستن همکاری کنه. اما لنین نظر دیگه‌ای داشت. متن زیر بخشی از یکی از سخنرانی‌های لنین در ارتباط با همین موضوعه:]

🖋 شعار فعلی ما جنگ با این بخش‌های [جامعه] نیست بلکه پیروزی بر آن‌هاست... عدم اطمینان سیاسی به اعضای دم و دستگاه بورژوازی مشروع و ضروری است، اما امتناع از به کارگیری آن‌ها در مدیریت و سازندگی اوج حماقت است، مالامال از صدمات ناگفتنی به کمونیسم... گذشته از همۀ این‌ها، حتی روسیۀ قدیم... سرمایه‌دارهایی به وجود آورد که می‌دانستند چگونه باید از خدمات روشنفکران فرهیخته، منشویک‌ها [= یکی از جناح‌های جنبش سوسیالیستی روسیه]، انقلابیون سوسیالیست یا غیرحزبی‌ها استفاده کنند. آیا ما از آن سرمایه‌دارها احمق‌تر هستیم و نمی‌توانیم از چنین «مصالحی» برای برافراشتن بنای روسیۀ کمونیستی استفاده کنیم؟

📚 بخشی از سخنرانی لنین برای کارگران حزب کمونیست شوروی، به نقل از کتاب «کشتیِ فیلسوفان»، نوشتۀ لزلی چمبرلین، ترجمۀ شهربانو صارمی 📚

@philosophycafe
🗯 [بعد از انقلاب 1917 شوروی، فضای جامعۀ روسیه ضددینی شد. احتمالاً زندگی توی چنین فضایی برای متفکرهایی مثل نیکلای بردیایف سخت می‌شد. بردیایف یه صوفی‌مسلک فردگرا و استاد فلسفۀ دین بود. تفکراتش عمدتاً محافظه‌کارانه و مذهبی بود. توی آکادمی معمولاً دربارۀ تاریخ سخنرانی و میزگردهایی هم دربارۀ داستایفسکی برگزار کرد. متن زیر بخشی از خاطرات بردیایفه که فضای یکی از گردهمایی‌های عمومی بعد از انقلاب 1917 رو توضیح میده:]

🖋 وقتی وارد تالار شدم که پر از جمعیت بود، تنش وحشتناکی در محیط احساس کردم. تعداد زیادی از افراد ارتش سرخ بین جمعیت بودند، ملوان‌ها و کارگران. فضا به وضوح حکایت از نیروهای بنیادی پشت پردۀ انقلاب داشت؛ نیروهای عنان‌گسیخته، شادمان به خاطر از بین رفتن محدودیت‌های غیرقابل تحمل، سبکسر، بی‌رحم و بی‌پرده و عریان تا حد وقاحت. کارگری دربارۀ انجیل از روی کاغذ مطلبی خواند که در آن به عنوان یک حقیقت علمیِ ثابت‌شده تأکید می‌کرد مادر خدا روسپی بوده و مسیح فرزند نامشروع یک سرباز رومی- سخنانی که با کف‌زدن‌های شدید مخاطبان استقبال شد.

🖋 روی «تناقض‌ها» و «ناهماهنگی‌های» انجیل‌ها انگشت گذاشت. [این مرد] ... با کلمات رکیک و عامیانه، آش درهم‌جوش عجیب و غریبی از علم، عرفان و انجیل‌ها تحویل مردم داد. [به تمسخر] اعلام کرد از آنجا که قسمت اعظم برنامۀ اجتماعی عملی شده است هر لحظه «رستاخیز» ممکن است. این عبارت باعث موج خندۀ مخاطبان شد. سخنران بعدی و بهترین‌شان یک آنارشیست بود. ... آن‌چه را که بعدها در جزوه‌ام به نام «دربارۀ ارزشمندی مسیحیت و بی‌ارزشی مسیحیان» شرح داده‌ام گفتم. مخاطب‌ها نخست به شدت جبهه گرفته بودند و با سوت و فریادهای تمسخرآمیز نمی‌گذاشتند حرف بزنم اما کم‌کم مهار اوضاع را به دست گرفتم.

📚 بخشی از خاطرات نیکلای بردیایف، به نقل از کتاب «کشتیِ فیلسوفان»، نوشتۀ لزلی چمبرلین، ترجمۀ شهربانو صارمی 📚

@philosophycafe
.
اپیزود اول فصل دوم «مداخله»، چهارشنبه، هشتم اسفند ساعت ۱۶ منتشر می‌شود.
«مدرنیته، کاوه یا اسکندر»
-----------------------------------
La vengeance est un plat qui se mange froid.
این یک ضرب‌المثل فرانسوی است. معنی آن به فارسی می‌شود: «انتقام، غذایی است که  بهتر است سرد سرو شود».
اپیزود اول فصل دوم مداخله، درباره‌ی یکی از مهم‌ترین انتقام‌های اروپای مدرن از نظر نیچه است؛ انقلاب ۱۷۸۹ فرانسه. انقلابی که به نظر نیچه نتیجۀ انتقام کینه‌توزانۀ عوام نسبت به والاتبارها بود؛ و بعد از آن «چنان هلهله و غریوِ شادی ای برخاست که هرگز مانند آن کسی بر روی زمین نشنیده بود!» (به نقل از کتاب «تبارشناسی اخلاق»)
-----------------------------------------------

🔗 در کست‌باکس، اسپاتیفای و اپل پادکست
نام پادکست مداخله را
جست‌وجو کنید و ما را از آن‌جا بشنوید.
@modakhelehpodcast
___
🎙پادکست «مداخله»
تهیه‌شده در «گوشه‌ی پادکست»
@goushehpodcast
__

📌این پادکست با حمایت «نشر چرخ»،
ناشر تخصصی علوم‌انسانی، منتشر می‌شود.
@charkhpublication
___
#پادکست_مداخله#پادکست #تاریخ #کست_باکس #اپل_پادکست #اسپاتیفای
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
منتشر شد.

🔗 لینک شنیدن
https://castbox.fm/vb/782995420

فصل دوم، اپیزود اول
«مدرنیته، کاوه یا اسکندر»
.
بسیاری از افراد تصور می‌کنند که امروزه فقط اروپا و آمریکای شمالی مدرن هستند. سؤالی که پیش می‌آید این است که چه شد که این جوامع مدرن شدند و جوامع دیگر مدرن نشدند؟ آیا یک قهرمان آمد و آنها را مدرن کرد؟ یا یک حملۀ خارجی باعث شد که همۀ سنت‌ها به طور کامل از بین برود و جامعۀ مدرن به دنیا بیاید؟ عامل مدرنیتۀ غرب که بود: کاوه یا اسکندر؟ در این قسمت به بررسی یکی از مهم‌ترین پدیده‌های اروپای مدرن پرداخته‌ایم: انقلاب «کبیر» فرانسه. مداخله همچنان مشغول کلیشه‌زدایی از تاریخ است؛ این بار به دنبال زدودن کلیشه از انقلاب سیاسی‌ای است که به دنبال آن ۱۷۰۰۰ نفر در کمتر از یک سال محاکمه و اعدام شدند.
.

🔗 در کست‌باکس، اسپاتیفای و اپل پادکست
نام پادکست مداخله را
جست‌وجو کنید و ما را از آن‌جا بشنوید.
@modakhelehpodcast
___
🎙پادکست «مداخله»
تهیه‌شده در «گوشه‌ی پادکست»
@goushehpodcast
__

📌این پادکست با حمایت «نشر چرخ»،
ناشر تخصصی علوم‌انسانی، منتشر می‌شود.
@charkhpublication
___
🗯 علی بلوکباشی (فارغ‌التحصیل دکتری مردم‌شناسی از آکسفورد) کتابی داره به اسم «بازی‌های کهن در ایران» که دفتر پژوهش‌های فرهنگی اون رو در سال 1386 منتشر کرد. این کتاب دربارۀ پنج تا از بازی‌های قدیمی ایرانی‌هاست. یکی از مسائل مهم توی حوزۀ بازی طبقه‌بندی بازی‌هاست. یکی از طبقه‌بندی‌های خوب متعلق به فرانتس رزنتال (خاورشناس و سامی‌پژوه آلمانی) توی مقالۀ «لَعِب» در دایره‌المعارف اسلامیه. رزنتال بازی‌های رایج توی جهان اسلام رو به 4 نوع تقسیم می‌کنه: بازی‌های حدسی (مثلاً یه بچه‌ای یه چیزی توی دستش می‌گیره و به بچه‌های دیگه میگه که حدس بزنن توی دستش چی هست)، بازی‌های روی صفحۀ چوبی و مقوایی (مثل شطرنج و نرد)، بازی‌های مهارتی و ورزشی (مثل توپ‌بازی) و بازی با حیوانات (مثل بازی با پرنده‌های کوچیک، کبوتر و سگ).

🗯 یکی از بازی‌های کهن توی ایران، «تاب‌بازی» هست که معمولاً مخصوص بچه‌ها و دخترها بوده؛ ولی توی جشن‌های نوروز، زن‌ها و مردهای بزرگسال هم از تاب برای سرگرم کردن خودشون استفاده می‌کنن. سابقۀ تاب‌بازی به دورۀ پیش از اسلام می‌رسه و اون موقع به نام‌های دیگه‌ای مشهور بوده. ابهری‌ها به تاب‌بازی میگن «کو»، کرمانشاهی‌ها میگن «کوف»، بروجردی‌ها میگن «قوت»، بندرعباسی‌ها میگن «جی‌کو»، اراکی‌ها میگن «قو»، یزدی‌ها میگن «بیز»، آملی‌ها میگن «تَو»، قوچانی‌ها میگن «باد»، سنندجی‌ها میگن «داردیله‌کانی» و بابلی‌ها میگن «تُو» (tu). گوردون چایلد (مردم‌شناس و باستان‌شناس استرالیایی) معتقده که تاب‌بازی احتمالاً یه صورت نمادین از یه آیین کهن‌تر اساطیری برای ستایش طبیعت و خداونده. در واقع تاب‌سواری یه بازی نبوده، آیینی بوده برای نزدیکی انسان به خداوند.

🗯 یکی دیگه از بازی‌های کهن ایرانی «سرمامک‌بازی» بوده که تا یکی دو سدۀ پیش به این اسم بود و امروز این اسم فراموش شده و ما به اسم «قایم‌باشک» می‌شناسیمش. خاقانی (شاعر قرن شیشم هجری) توی شعرش به این بازی اشاره کرده. واژۀ «سرمامک» از دو کلمۀ «سر» و «مامک» تشکیل شده. به یه نفر توی این بازی میگن «مامک» و یکی از بچه‌ها باید سرش رو کنار مامک قرار بده. بقیۀ بچه‌ها فرار می‌کنن و هر کدوم یه گوشه‌ای پنهان میشن. وقتی که کامل پنهان شدن، مامک اعلام می‌کنه که بچه‌ای که چشم گذاشته باید بره دنبال بقیه. بعضی‌ها به مامک «اوسّا» یا «ملّا» هم میگن و به بچه‌ای که چشم میذاره، «گرگ» میگن. تهرانی‌ها به این بازی میگن «قایم موشک»، شوشتری‌ها میگن «سرمامک»، کازرونی‌ها میگن «کِرکِرَکی»، خراسانی‌ها میگن «سرماشورک»، گنابادی‌ها میگن «غایم موشک»، همدانی‌ها میگن «قایم قایِمَکی»، اصفهانی‌ها میگن «قایم شُدَنَک» و مازندرانی‌ها میگن «چش بَیتِکا».

🗯 یکی دیگه از بازی‌های کهن ایرانی «تُرنابازی» هست که تا چند وقت پیش توی بیشتر شهرهای ایران رایج بوده و به بازی «میر و وزیر»، «شاه و وزیر» یا «شاوزیر» معروف بوده. بعضی‌ها سابقۀ این بازی رو با استناد به روایت هرودوت دربارۀ «شاه‌بازی» کوروش توی کودکی با بچه‌های روستایی، به دورۀ پیش از اسلام می‌رسونن و این بازی رو نمونه‌ای تمثیلی از سازمان سیاسی شاهنشاهی هخامنشی دونستن. ترنابازی مثل خیلی از بازی‌های دیگه اولش صرفاً یه بازی بچه‌گانه و مربوط به پسرها بود، ولی بعدها بین نوجوون‌ها و جوون‌ها و بزرگسال‌ها هم رایج شد. وقتی توی دورۀ صفوی قهوه‌خونه‌ها توی ایران گسترش پیدا کردن، این بازی بین قهوه‌خونه‌نشین‌ها با تشریفات و شکوه خاصی بازی می‌شد. توی تهرانِ قدیم، قهوه‌خونه‌ها که پاتوق اصناف مختلف پیشه‌ورها بود، توی شب‌های دراز زمستون، بساط ترنابازی راه مینداختن.

📢 یکی دیگه از بازی‌های کهن ایرانی، «گَنجَفه» هست که نوعی بازی ورق هست و از قبل دورۀ صفوی تا اواخر دورۀ قاجار توی ایران رواج داشت. شیوۀ بازی گنجفه مثل بازی حکم امروزیه که با ورق انجام میشه. این بازی چون عموماً با قمار انجام می‌شده، طبق شرع حرام بود؛ ولی یکی از نکات عجیب اینه که توی آستان قدس رضوی یه مجموعۀ نقش‌دار و نفیس نود و شیش ورقی گنجفه وجود داره که یه نفر توی نیمۀ اول سدۀ یازدهم هجری وقف کرده. یعنی واقف با «خلوص نیت» این ورق‌ها رو شرعاً وقف «مجالس سادات عالی‌مقام و قماربازان صاحب احترام می‌کند تا با آن گنجفه ببازند.» فردی به اسم میرزا ابراهیم که متولی شرعی این گنجفه بوده، موظف شده که توی هر مجلسی این ورق‌ها رو به گنجفه‌بازها بده و از این راه ثواب بازی نثار شادی روان واقف بشه. بلوکباشی می‌نویسه «این وقفنامۀ بازمانده از سدۀ 11 هجری قمری یکی از شگفت‌انگیزترین وقفنامه‌ها در تاریخ وقفنامه‌نویسی در جامعۀ اسلامی ایران است.»

نقد و نظر: @Ali_soltanzadeh
«مهم نیست چقدر تنهام؛ مهم اینه ایستادم رو متن حرف‌هام؛ بمالید، بمیرید عاقبت به فرمان؛ من قمار کردم رو تنم واسه نبض جریان» (مجسمه / سورنا)

@philosophycafe
🗯 [روسیه از سال 1917 که در اون انقلاب شد تا 1922 (به مدت پنج سال) درگیر جنگ داخلی بود. این پنج سال فضای تهدیدکننده‌ای برای خیلی از افراد از جمله روحانیون روسیه بود. بعضی آمارهای غیررسمی میگن توی این پنج سال هزار کشیش و 28 اسقف کشته شدن. روشنفکرها اون زمان خودشون رو تهدیدی برای رژیم و نامزد زندان تلقی نمی‌کردن، ولی حکومت شوروی یه تعدادی از همین روشنفکرها رو سال 1922 از روسیه تبعید کرد. یکی از این تبعیدشده‌ها بوریس اودینتفسفِ مالک و اشراف‌زاده بود. اودینتفسف استاد آموزش‌دیدۀ علوم کشاورزی بود که از جوونی می‌خواست به اصلاح کشاورزی روسیه و مسئلۀ مالکیت کمک کنه. متن زیر بخشی از نوشته‌های اودینتفسف هست که تأسف می‌خوره حکومت شوروی اون رو از سرزمین مادریش محروم کرد:]

🖋 در میان ما [تبعیدشده‌ها]، اساتید و نویسندگان، نمایندگانی از هر رشته و گرایش خواهید یافت اما بیهوده به دنبال سیاستمدارانی نباشید که در پی تصاحب قدرت در روسیه‌اند. آن‌ها برای چه ما را تبعید می‌کنند؟ چه معنایی دارد؟ از حماقت است یا ترس؟ از نظر من هر دو. حاکمان روسیه نمی‌گویند چقدر منفور هستند، بزدل‌هایی‌اند که از ابراز عقاید مستقل و صادقانه هراس دارند و به خاطر حماقتِ خودشان ما را به جایی تبعید می‌کنند که فرصت برای بیان حقایقی خواهیم داشت که آن‌ها می‌خواهند از خود و تمام دنیا پنهان نگه دارند. روسیه را با این احساس ترک می‌کنم، امیدوارم از تبعیدم مثل یک سفر کاری استفاده کنم و همچنان در خدمت سرزمین مادری باشم که زنده است و نابود نخواهد شد.

📚 بخشی از خاطرات بوریس اودینتفسف، به نقل از کتاب «کشتی فیلسوفان»، نوشتۀ لزلی چمبرلین، ترجمۀ شهربانو صارمی 📚

@philosophycafe
.
انسان مدرن به تماشاچی بی‌هدفی مبدل شده‌است که آنچه در جهان می‌گذرد- حتی جنگ‌ها و انقلاب‌های بزرگ- نمی‌توانند زمان درازی بر او تأثیر بگذارند.

تأملات نابهنگام / نیچه
.

«مداخله» را در کست‌باکس، اپل‌پادکست و اسپاتیفای بشنوید.
🔗لینک مستقیم در بایوی اینستاگرام ما هست.
.

🎙سالار خوشخو و علی سلطان‌زاده
با شما از «مدرنیته» و «وضعیت امروز ایران» می‌گویند.🗞

@modakhelehpodcast
___

#پادکست_مداخله #پادکست #تاریخ #مدرنیته #سنت#کست_باکس #اپل_پادکست
🗯 [چند ماه بعد از پیروزی انقلاب 1917 شوروی، اولین سازمان امنیتی روسیه به اسم «چکا» تأسیس شد. کار چکا مبارزه با «ضد انقلاب» و حذف «دشمن طبقاتی» بود. سیستم اردوگاه‌های کار اجباری در زمان چکا تشکیل شد. وضعیت به حدی رسید که حتی ماکسیم گورکی که جزو مخالف‌های حکومت تزاری و از دوستان لنین بود، منتقد حکومت شوروی شد. گورکی از همون سال 1917 شروع به نوشتن مقالاتی کرد که حتی دوستیش با لنین هم نمی‌تونست حکومت شوروی رو از اخراج گورکی از روسیه منصرف کنه. گورکی توی یکی از مقالاتش توی همون سال‌های 1917 و 1918 می‌نویسه: «داریم سرمایۀ معنوی مردم روسیه را نابود می‌کنیم... داریم گروهی تازه از بروکرات‌های بی‌رحم و فاسد تربیت می‌کنیم و نسلی جدید و هولناک از جوانانی که یاد می‌گیرند به وقایع خونینی که هر روز رخ می‌دهد... بخندند.» تاتیانا فرانک همسر یکی از روشنفکرهایی که مخالف حکومت شوروی بود و چند سال بعد از روسیه تبعید شد، اون سال‌ها رو به صورتی تلگرافی توی متن زیر توصیف کرده:]

🖋 در سال‌های جنگ در پترزبورگ -در بازگشت به خانه، شرمندگی و رنج و اندوه از دست رفتن آن‌هایی که دوست‌شان داشتیم، جستجو و سرانجام یقین که از دست‌شان داده‌ایم. نگرانی از فاجعه، گرمای طاقت‌فرسا، دیدار با مردان بزرگ و میهن‌پرستان، تأسف آن‌ها برای کشور ما. انقلاب، سوءقصدها، آخرین تلاش‌ها برای نجات انقلاب و کشور، این همه تلاش و سرانجام فروپاشیدن غول عظیم روسیه -همگی زیر آوار آن مانده‌ایم. آغاز رهایی، گریز -عده‌ای به خارج از کشور گریختند، عده‌ای به مناطق داخلی کشور، عده‌ای به ارتش سفید پیوستند، هر کس هرجایی که می‌توانست رفت... روسیه پنهان شد، پرواز کرد، همه چیز در تاریکی فرو رفت. هر کس مخفیگاهی برای خود یافت، کم‌کم گرسنگی شروع شد. مرگ از حصبه عمومیت یافت. دوستان و آشنایان مُردند.

🖋 هر تجربۀ محتملی که روی این خاک اندوهناک می‌شد یافت به روسیۀ بیچاره، به سرزمین مادری ما ارزانی شد. و ما خود را با رفتن به مناطق مرکزی کشور نجات دادیم، فرزندان‌مان را نجات دادیم، چهار فرزندمان را از گرسنگی نجات دادیم. در این منطقه بیشتر مرگ‌ها به خاطر حصبه بود و از ازدحام جمعیت -هم سبزها [راهزنان محلی] و هم سرخ‌ها. امکان داشت اینجا و آن‌ها به دار آویخته شوی یا به زندان بیفتی اما مشیت الهی ما را از همۀ این معرکه‌ها به در برد و نجات‌مان داد. دستگیری، رهایی -سرانجام آزادی، ما از دست این رژیم شیطانی بی‌شرم گریختیم اما قبل از آن که از مادر [روسیه] خداحافظی کنیم فکر نمی‌کردیم، باور نمی‌کردیم این وداع ابدی است. ما برادرها و خواهرم را پشت سر جا گذاشتیم...

📚 بخشی از خاطرات تاتیانا فرانک، به نقل از کتاب «کشتی فیلسوفان»، نوشتۀ لزلی چمبرلین، ترجمۀ شهربانو صارمی 📚

@philosophycafe
🗯 تریستان دونووان (خبرنگار و متخصص حوزۀ بازی) کتابی داره به اسم «این فقط یک بازی است: تاریخچۀ بازی‌های تخته‌ای» (یا بُردگیم) که سال 2017 منتشر شده. یکی از نقاط مهم تاریخ بازی که با باستان‌شناسی گره خورده و توی این کتاب هم بهش اشاره شده، مربوط میشه به دهۀ 1920 میلادی. توی این دهه بعضی از باستان‌شناس‌ها چیزهای مهمی از دوران باستان توی منطقۀ خاورمیانه پیدا کردن که بخشی از این یافته‌ها به حوزۀ بازی مربوط میشه. یکی از این باستان‌شناس‌ها هاوارد کارتر بود که تخصصش توی حوزۀ مصر بود. کارتر اهل بریتانیا بود، ولی تا اوایل دهۀ 1920 با یه گروه فرانسوی کار می‌کرد که باهاشون به مشکل خورد و ازشون جدا شد. یه مدت بعد، یه ثروتمندی به اسم لرد جورج کارناروون پیدا شد و یه قرارداد بست با کارتر تا کارتر براش توی مصر به کار کندوکاو بپردازه.

🗯 5 نوامبر 1922 بود که از طرف کارتر برای لرد کارناروون پیامی ارسال شد: «بالأخره کشف شگفت‌انگیزی در دره انجام دادیم.» چند سالی بود که کارناروون چند نفر رو استخدام کرده بود که توی یه جایی توی مصر به اسم «درۀ پادشاهان» بگردن و اشیای قدیمی پیدا کنن، ولی کشفی انجام نشده بود. درۀ پادشاهان یه درۀ باستانیه که توی مصر باستان به عنوان محل دفن فرعون‌ها مورد استفاده قرار می‌گرفت. چیزی که کارتر پیدا کرده بود، قبر یکی از همین فرعون‌های مصر بود: توت‌عنخ‌آمون. توت‌عنخ‌آمون فرعونی بود که حدود 1300 سال قبل از میلاد توی مصر حکمرانی می‌کرد. تعداد وسیعی از وسایل و اشیای باستانی از قبر توت‌عنخ‌آمون پیدا شد؛ به طوری که کارتر و تیمش حدود 8 سال زمان گذاشتن تا به طور کامل وسایل داخل قبر توت‌عنخ‌آمون رو از زیر خاک دربیارن و به جای دیگه منتقل کنن. البته چون این اشیا قدیمی هستن، انتقال اون‌ها باید با دقت کامل انجام بشه.

🗯 بین این وسایل، چهار تا بازی تخته‌ای (بُردگیم) هم پیدا شد. یکی از این بازی‌ها بازی‌ای بود که باستان‌شناس‌ها از قبل اون رو می‌شناختن و بهش می‌گفتن «بازی 30 خونه‌ای». این بازی از قرن نوزدهم برای باستان‌شناس‌ها شناخته‌شده بود و گفته میشه قدمت بعضی از وسایلی که مربوط به این بازی قبلاً پیدا شده بود، حدوداً 1000 سال قدیمی‌تر از اشیا و وسایل توی قبر توت‌عنخ‌آمون هست. یعنی تقریباً میشه گفت عمر این بازی مساوی با عمر خط توی تاریخ بشره. کندوکاو‌های دیگۀ باستان‌شناس‌ها نشون میده که این بازی تا زمان حملۀ اسکندر به مصر هم بین بعضی از مردم مصر رواج داشته؛ یعنی سدۀ چهارم پیش از میلاد. همچنین نقاشی‌هایی روی دیواره‌های این قبرها پیدا شده که آدم‌ها رو در حال انجام این بازی نشون میده.

🗯 توی پاپیروس‌هایی که از «دِیرالمدینه» در مصر پیدا شده هم اشاره‌هایی به این بازی شده. دیرالمدینه روستایی بوده که خونۀ خیلی از کارگرهایی که این قبرها رو می‌ساختن، اون‌جا قرار داشته. ولی یکی از کشف‌های عجیب مربوط به این بازی که امروزه می‌دونیم اسمش «سِنِت» بوده، توی قبر نِفِرتاری، همسر رامسس دوم، پیدا شده. یه نقاشی از نفرتاری توی قبرش پیدا شده که نشون میده نفرتاری داره بازی سِنِت رو به تنهایی انجام میده؛ انگار یه حریف نامرئی جلوش نشسته (این تصویر رو می‌تونین اینجا ببینین). اگه به دور نقاشی دقت کنین، معلومه که این نقاشی ناقص نیست؛ یعنی اینطور نیست که مثلاً کسی اون طرف میز نشسته بوده، ولی بخشی از نقاشی آسیب دیده و اون فرد دیگه معلوم نیست. نقاشی کامله و معلوم نیست نفرتاری داره با کی بازی می‌کنه.

📢 این داده‌ها رو باید بذاریم کنار این نکته که تصویری از بازی سِنِت توی «کتاب مردگان» هم اومده. کتاب مردگان یکی از متون کهن مصریه که برای آیین خاک‌سپاری مورد استفاده قرار می‌گرفته. توی این کتاب هم تصویری رو می‌بینیم که دو نفر در یک طرف میز بازی نشستن و در حال انجام بازی سِنِت هستن و کسی جلوی اون‌ها ننشسته (این تصویر رو هم می‌تونین اینجا ببینین). چیزی که امروز می‌دونیم اینه که یه چیز عجیبی در نسبت با این بازی وجود داره، ولی اینکه اون چیز دقیقاً چیه مشخص نیست. دونووان معتقده سِنِت شبیه هیچ بازی مدرنی نیست و به همین دلیل هم با تمام جست‌وجوهایی که باستان‌شناس‌ها انجام دادن، سندی مربوط به قواعد این بازی پیدا نکردن. حدس زده میشه که مصری‌ها از سِنِت برای ارتباط با مردگان استفاده می‌کردن و به همین دلیل کسی اون طرف میز ننشسته.

نقد و نظر: @Ali_soltanzadeh
«من مرگ‌های زیادی دیدم توی زندگیم؛ و فهمیدم بی‌پایان، هیچ آغازی زنده نیست؛ این واقعیت، شاهکاریه؛ من روح مرگ رو دیدم تو بدن زندگی» (شب سرد کلان‌شهر / سورنا)

@philosophycafe
نقاشی نِفِرتاری، همسر رامسس دوم، در حال انجام بازی سِنِت. همونطوری که توی تصویر مشخصه، کسی اون طرف میز بازی ننشسته.

@philosophycafe
تصویر توی «کتاب مردگان» دربارۀ بازی سِنِت که نشون میده اون طرف میز بازی انسانی ننشسته.

@philosophycafe
2025/07/06 00:47:31
Back to Top
HTML Embed Code: