🗯 همایون کاتوزیان کتابی داره به اسم «دولت و جامعه در ایران» که در سال 2000 میلادی منتشر شد. عنوان فرعی کتاب اینه: «انقراض قاجار و استقرار پهلوی». این کتاب با ترجمۀ حسن افشار و توسط نشر مرکز توی ایران منتشر شد. ایران اولین کشور خاورمیانهست که یه انقلاب سیاسی رو تجربه کرد که خواست عمومی این انقلاب حاکمیت قانون و تشکیل حکومت مبتنی بر مجلس شورای ملی بود؛ منظورم انقلاب مشروطه ست که در سال 1285 شمسی رخ داد. یکی از مسائل مهم برای توضیح تاریخ معاصر ایران اینه که چی شد این انقلاب سیاسی رخ داد. کاتوزیان توی این کتاب میخواد یه الگویی رو ارائه بده که پدید اومدن چنین انقلابی رو توی ایران توضیح بده. در واقع ادعای کاتوزیان اینه که چارچوب نظریش برای توضیح کل تاریخ، دولت و جامعۀ ایران کار میکنه.
🗯 چارچوب نظری کاتوزیان برای توضیح تاریخ ایران «نظریۀ حکومت استبدادی» هست که از اواخر دهۀ 1960 و اوایل دهۀ 1970 این نظریه رو تدوین کرده و به مرور اون رو گسترش داده. یکی از دغدغههای اصلی کاتوزیان توی این کتاب اینه که نظریۀ حکومت استبدادی رو برای توضیح دورهای از تاریخ معاصر ایران استفاده کنه که توی اون ما هم انقلاب میبینیم، هم کودتا و هم جنگ خارجی. مثلاً یکی از ویژگیهای خاص این دوران، سوءقصد منحصر به فرد به جان حاکم ایرانه. توی تاریخ ایران سوءقصد به جان حاکم یه راه معمول و رایج برای این بوده که حاکم رو از راه به در ببرن، ولی سابقه نداشت که یه «دستفروش روشنفکر میانهحال مثل میرزا رضای کرمانی» پادشاهی مثل ناصرالدینشاه رو از بین ببره؛ و از اون مهمتر اینکه این قتل رو به اسم «قانون و عدالت و ترقی» انجام بده.
🗯 سابقۀ عصیان هم توی تاریخ ایران رو میشه به دوران هخامنشی و به زمان سلطنت داریوش و خشایارشا رسوند، ولی تاریخ ایران سابقه نداشت که یه حکومت استبدادی رو انقلابیون ساقط کنن با این نیت که «حکومت قانون را جانشین آن سازند». به اعتقاد کاتوزیان ما توی تاریخ ایران، همیشه بعد از سقوط حکومت استبدادی، شاهد هرج و مرج بودیم، ولی هیچ وقت اینطور نبود که این هرج و مرج به اسم آزادی یا قانون توجیه بشه و یا این درگیریهای سیاسی شکل «رویارویی قوای مقننه و مجریه» رو به خودش نگرفته بود. این هم توی تاریخ ایران پرسابقه بود که هرج و مرج با ظهور یه حکومت استبدادی به پایان برسه، ولی هیچ وقت این حکومت استبدادی در طول تاریخ این شعار رو نداده بود که «من میخوام کاری کنم که میهن از قافلۀ تمدن عقب نیفته و میهن رو به ترقی و تجدد برسونم».
🗯 کاتوزیان معتقده کل تاریخ ایران رو میشه به صورت یه الگوی چرخهای و تکراری توضیح داد: «حکومت استبدادی- شورش و هرج و مرج- حکومت استبدادی». ولی از اواسط دورۀ قاجار این الگوی تکراری در نتیجۀ برخورد با تجربۀ اروپای مدرن، صورت تازهای به خودش میگیره. به همین دلیل این الگوی کهنِ چرخهای توی شکلهایی ظاهر میشه که هیچ سابقهای توی تاریخ اروپای مدرن نداره؛ مثلاً اینجا انقلاب رخ میده با این هدف که قانون استقرار پیدا کنه؛ یا به اسم آزادی، هرج و مرج رخ میده؛ یا افراد جامعه بعد از مدتی به دنبال احیای رژیم سیاسی قبلی و سقوط کرده میرن. کاتوزیان معتقده برای توضیح این دوره از تاریخ ایران، دو تا پدیده (که حدود یک سال و نیم با هم اختلاف زمانی دارن) اهمیت خیلی زیادی دارن: یکی قرارداد 1919 هست که وثوقالدوله این قرارداد رو امضا میکنه، و یکی هم کودتای 1299 هست که رضاخان و سیدضیا اون رو عملی میکنن.
📢 حوزۀ پژوهشی کاتوزیان رو میشه «جامعهشناسی تاریخی» دونست. جاهایی توی نظریۀ کاتوزیان وجود داره که میشه دربارهش تأمل انتقادی کرد. مثلاً اینکه کاتوزیان تمام شورشها علیه حکومت رو بخشی از یه چرخۀ تکراری میبینه؛ اما میشه در این باره تأمل کرد که آیا دورههای تاریخی مثل سالهای بعد از انقلاب مشروطه، یا سالهای بعد از انقلاب 57، یا سالهای قبل از انقلاب 57، بیشتر شبیه به یه استثنا نیستن که کاتوزیان به طرزی نامناسب داره اون رو به کل تاریخ ایران تعمیم میده؟ نکتۀ دوم اینکه کاتوزیان کل تاریخ ایران رو با نوعی نگاه «تداوممحور» بررسی میکنه. اما میشه اینطور پرسید که آیا تأسیس دولت مدرن در هیئت سلطنت پهلوی رو نمیشه یه گسست در مسیر تاریخی ایران دونست؟ سالار خوشخو و من توی پادکست مداخله، سعی کردیم به کمک تأملاتی از این دست و با فاصلهگیری از روایتهایی شبیه به روایت کاتوزیان، تاریخ معاصر ایران رو روایت کنیم.
✅ نقد و نظر: @Ali_soltanzadeh
«پتکم رو برداشتم و زدم توی سینهت؛ یه تاریخ از استبداد پاشید رو پیرهنت؛ با ارّه بریدم اجزات رو از نو؛ من دستهام آلودهست به خون تخیل» (مجسمه / سورنا)
@philosophycafe
🗯 چارچوب نظری کاتوزیان برای توضیح تاریخ ایران «نظریۀ حکومت استبدادی» هست که از اواخر دهۀ 1960 و اوایل دهۀ 1970 این نظریه رو تدوین کرده و به مرور اون رو گسترش داده. یکی از دغدغههای اصلی کاتوزیان توی این کتاب اینه که نظریۀ حکومت استبدادی رو برای توضیح دورهای از تاریخ معاصر ایران استفاده کنه که توی اون ما هم انقلاب میبینیم، هم کودتا و هم جنگ خارجی. مثلاً یکی از ویژگیهای خاص این دوران، سوءقصد منحصر به فرد به جان حاکم ایرانه. توی تاریخ ایران سوءقصد به جان حاکم یه راه معمول و رایج برای این بوده که حاکم رو از راه به در ببرن، ولی سابقه نداشت که یه «دستفروش روشنفکر میانهحال مثل میرزا رضای کرمانی» پادشاهی مثل ناصرالدینشاه رو از بین ببره؛ و از اون مهمتر اینکه این قتل رو به اسم «قانون و عدالت و ترقی» انجام بده.
🗯 سابقۀ عصیان هم توی تاریخ ایران رو میشه به دوران هخامنشی و به زمان سلطنت داریوش و خشایارشا رسوند، ولی تاریخ ایران سابقه نداشت که یه حکومت استبدادی رو انقلابیون ساقط کنن با این نیت که «حکومت قانون را جانشین آن سازند». به اعتقاد کاتوزیان ما توی تاریخ ایران، همیشه بعد از سقوط حکومت استبدادی، شاهد هرج و مرج بودیم، ولی هیچ وقت اینطور نبود که این هرج و مرج به اسم آزادی یا قانون توجیه بشه و یا این درگیریهای سیاسی شکل «رویارویی قوای مقننه و مجریه» رو به خودش نگرفته بود. این هم توی تاریخ ایران پرسابقه بود که هرج و مرج با ظهور یه حکومت استبدادی به پایان برسه، ولی هیچ وقت این حکومت استبدادی در طول تاریخ این شعار رو نداده بود که «من میخوام کاری کنم که میهن از قافلۀ تمدن عقب نیفته و میهن رو به ترقی و تجدد برسونم».
🗯 کاتوزیان معتقده کل تاریخ ایران رو میشه به صورت یه الگوی چرخهای و تکراری توضیح داد: «حکومت استبدادی- شورش و هرج و مرج- حکومت استبدادی». ولی از اواسط دورۀ قاجار این الگوی تکراری در نتیجۀ برخورد با تجربۀ اروپای مدرن، صورت تازهای به خودش میگیره. به همین دلیل این الگوی کهنِ چرخهای توی شکلهایی ظاهر میشه که هیچ سابقهای توی تاریخ اروپای مدرن نداره؛ مثلاً اینجا انقلاب رخ میده با این هدف که قانون استقرار پیدا کنه؛ یا به اسم آزادی، هرج و مرج رخ میده؛ یا افراد جامعه بعد از مدتی به دنبال احیای رژیم سیاسی قبلی و سقوط کرده میرن. کاتوزیان معتقده برای توضیح این دوره از تاریخ ایران، دو تا پدیده (که حدود یک سال و نیم با هم اختلاف زمانی دارن) اهمیت خیلی زیادی دارن: یکی قرارداد 1919 هست که وثوقالدوله این قرارداد رو امضا میکنه، و یکی هم کودتای 1299 هست که رضاخان و سیدضیا اون رو عملی میکنن.
📢 حوزۀ پژوهشی کاتوزیان رو میشه «جامعهشناسی تاریخی» دونست. جاهایی توی نظریۀ کاتوزیان وجود داره که میشه دربارهش تأمل انتقادی کرد. مثلاً اینکه کاتوزیان تمام شورشها علیه حکومت رو بخشی از یه چرخۀ تکراری میبینه؛ اما میشه در این باره تأمل کرد که آیا دورههای تاریخی مثل سالهای بعد از انقلاب مشروطه، یا سالهای بعد از انقلاب 57، یا سالهای قبل از انقلاب 57، بیشتر شبیه به یه استثنا نیستن که کاتوزیان به طرزی نامناسب داره اون رو به کل تاریخ ایران تعمیم میده؟ نکتۀ دوم اینکه کاتوزیان کل تاریخ ایران رو با نوعی نگاه «تداوممحور» بررسی میکنه. اما میشه اینطور پرسید که آیا تأسیس دولت مدرن در هیئت سلطنت پهلوی رو نمیشه یه گسست در مسیر تاریخی ایران دونست؟ سالار خوشخو و من توی پادکست مداخله، سعی کردیم به کمک تأملاتی از این دست و با فاصلهگیری از روایتهایی شبیه به روایت کاتوزیان، تاریخ معاصر ایران رو روایت کنیم.
✅ نقد و نظر: @Ali_soltanzadeh
«پتکم رو برداشتم و زدم توی سینهت؛ یه تاریخ از استبداد پاشید رو پیرهنت؛ با ارّه بریدم اجزات رو از نو؛ من دستهام آلودهست به خون تخیل» (مجسمه / سورنا)
@philosophycafe
Telegram
پادکست مداخله
اگر میخواهید در تعطیلات نوروز پادکست مداخله را گوش کنید یا به دوستان و آشنایان خود معرفی کنید، لیست و لینک تمام قسمتهایی که تا نوروز 1404 منتشر شده است، در زیر میتوانید ببینید. مداخله به دنبال نگاهی جدید به وضعیت مدرن است. عموماً وضعیت مدرن به صورت شعاری…
Forwarded from پادکست مداخله
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
✅منتشر شد.
🔗 لینک شنیدن
✓https://castbox.fm/vb/803272460
فصل دوم، اپیزود سوم
«مدرنیته، مشقاسم یا دائیجان ناپلئون»
.
شاید معروفترین جملۀ مانیفست کمونیست این باشد: «هرآنچه سخت و استوار است، دود میشود و به هوا میرود». مارکس این جمله را در توصیف وضعیت مدرن گفت. با اینکه ایران بیش از یک سده است که در وضعیت مدرن به سر میبرد، اما چیزی پولادین در فرهنگ سیاسی این جامعه وجود دارد که نهتنها دود نمیشود، بلکه با گذر زمان، حتی سست هم نشده است؛ این اندیشه که تحولات مهم جامعۀ ایران به دست دولتهای قدرتمند رقم خورده است. از حاکمان سیاسی گرفته تا اپوزسیون قدرتهای سیاسی، از عالم و دانشگاهی گرفته تا انسان «عامی»، گویی همهشان با تمام اختلافات فکری، در این زمینه متفقالقول میگویند که بسیاری از پدیدهها و تحولات مهم ایران معاصر، کار آمریکاییها یا «کار انگلیسیهاست». در این قسمت مداخله به این موضوع میپردازیم.
.
🔗 در کستباکس، اسپاتیفای و اپل پادکست نام پادکست مداخله را
جستوجو کنید و ما را از آنجا بشنوید.
___
تهیهشده در «گوشهی پادکست»
__
📌این پادکست با حمایت «نشر چرخ»،
ناشر تخصصی علومانسانی، منتشر میشود.
🔗 لینک شنیدن
✓https://castbox.fm/vb/803272460
فصل دوم، اپیزود سوم
«مدرنیته، مشقاسم یا دائیجان ناپلئون»
.
شاید معروفترین جملۀ مانیفست کمونیست این باشد: «هرآنچه سخت و استوار است، دود میشود و به هوا میرود». مارکس این جمله را در توصیف وضعیت مدرن گفت. با اینکه ایران بیش از یک سده است که در وضعیت مدرن به سر میبرد، اما چیزی پولادین در فرهنگ سیاسی این جامعه وجود دارد که نهتنها دود نمیشود، بلکه با گذر زمان، حتی سست هم نشده است؛ این اندیشه که تحولات مهم جامعۀ ایران به دست دولتهای قدرتمند رقم خورده است. از حاکمان سیاسی گرفته تا اپوزسیون قدرتهای سیاسی، از عالم و دانشگاهی گرفته تا انسان «عامی»، گویی همهشان با تمام اختلافات فکری، در این زمینه متفقالقول میگویند که بسیاری از پدیدهها و تحولات مهم ایران معاصر، کار آمریکاییها یا «کار انگلیسیهاست». در این قسمت مداخله به این موضوع میپردازیم.
.
🔗 در کستباکس، اسپاتیفای و اپل پادکست نام پادکست مداخله را
جستوجو کنید و ما را از آنجا بشنوید.
___
تهیهشده در «گوشهی پادکست»
__
📌این پادکست با حمایت «نشر چرخ»،
ناشر تخصصی علومانسانی، منتشر میشود.
🖋 بهرهکشی تمامی این امپراتوریها [امپراتوریهای اروپایی در سدۀ هجدهم مانند فرانسه و بریتانیا] به رویههای تجاری سبعانه [وحشیانه] ... انجامید. هر کشورِ مادر محصولاتی را که کم داشت وارد میکرد و بخشی از صادرات معمول خود را به مستعمرات میفرستاد. چنین کشوری اساساً به مستعمرۀ خویش اجازۀ کاشتن یا ساختن چیزی را نمیداد که به رقابت با محصولاتش یا دادوستد با سایر کشورها بپردازد؛ استفاده از هیچ کشتی دیگری جز کشتیهای خویش را نیز روا نمیداشت. این رویه را در فرانسه لِکسکلوزیف [سیاست اقتصادی فرانسه که فرانسه را به عنوان یگانه شریک تجاری مستعمراتش مشخص میکند] یا حقوق مستعمراتی انحصاری مینامیدند. بدینسان، سرزمینهای ماوراءالبحر مشتریان حتمی و نیز دو منبع بنیادی محرک اقتصاد اروپا را در اختیارش گذاشتند: فلزات گرانبها و محصولات گرمسیری.
سهچهارم طلا و بیش از نُهدهمِ فلزات سفید جهان را امریکای لاتین تأمین میکرد.
🖋 معادن پوتوسیِ بولیوی، که روزگاری غنی بودند، به ته رسیده بودند و اکنون مکزیک منبع اصلی نقره بود. با حفر رگههای جدید و سقوط پنجاه درصدی قیمت جیوه و پس از سازماندهی مجدد معدن فعال آلمادن به دست گروهی آلمانی، تولید نقره پس از سال 1760 جهش کرد و بین سالهای 1780 تا 1800 به بالاترین نرخ سالانۀ خود یعنی نهصد تُن رسید. طلا میبایست با خاکشویی به دست آید و به رغم افزوده شدن منابع غنی از طریق برزیل و سواحل گینه در افریقا، تولید آن کاهش یافت.
کاشت محصولات غذایی گسترش یافت و دامپروری با بهرهبرداری از مراتع وسیع رونق گرفت. کالاهای چرمی را صادر میکردند و بندر بوئنوس آیرس که در سال 1778 آزاد اعلام شد، رونق یافت. اما اروپاییها در واقع فقط به محصولات گرمسیری -در درجۀ اول نیشکر و بعد از آن قهوه، کاکائو، پنبه، نیل و تنباکو- علاقه داشتند. ... نیروی کار بیشتر از سرخپوستهایی تشکیل میشد که مجبور به اقامت در مناطق خاص و کار اجباری بودند.
📚 از کتاب «انقلاب فرانسه از خاستگاههای آن تا 1793»، نوشتۀ ژرژ لوفور، ترجمۀ مریم هاشمیان 📚
@philosophycafe
سهچهارم طلا و بیش از نُهدهمِ فلزات سفید جهان را امریکای لاتین تأمین میکرد.
🖋 معادن پوتوسیِ بولیوی، که روزگاری غنی بودند، به ته رسیده بودند و اکنون مکزیک منبع اصلی نقره بود. با حفر رگههای جدید و سقوط پنجاه درصدی قیمت جیوه و پس از سازماندهی مجدد معدن فعال آلمادن به دست گروهی آلمانی، تولید نقره پس از سال 1760 جهش کرد و بین سالهای 1780 تا 1800 به بالاترین نرخ سالانۀ خود یعنی نهصد تُن رسید. طلا میبایست با خاکشویی به دست آید و به رغم افزوده شدن منابع غنی از طریق برزیل و سواحل گینه در افریقا، تولید آن کاهش یافت.
کاشت محصولات غذایی گسترش یافت و دامپروری با بهرهبرداری از مراتع وسیع رونق گرفت. کالاهای چرمی را صادر میکردند و بندر بوئنوس آیرس که در سال 1778 آزاد اعلام شد، رونق یافت. اما اروپاییها در واقع فقط به محصولات گرمسیری -در درجۀ اول نیشکر و بعد از آن قهوه، کاکائو، پنبه، نیل و تنباکو- علاقه داشتند. ... نیروی کار بیشتر از سرخپوستهایی تشکیل میشد که مجبور به اقامت در مناطق خاص و کار اجباری بودند.
📚 از کتاب «انقلاب فرانسه از خاستگاههای آن تا 1793»، نوشتۀ ژرژ لوفور، ترجمۀ مریم هاشمیان 📚
@philosophycafe
🖋 [در قرن هجدهم] در جزایر هند غربی [یکی از مناطق زیرمجموعۀ قارۀ امریکای شمالی]، لوییزیانا، ساحل اقیانوس اطلس از فلوریدا تا مریلند و جزایر ماسکارین در اقیانوس هند، معدنی در کار نبود؛ در آنجا تولید کشاورزی رقیبی نداشت. بخش بزرگی از شکر و قهوۀ اروپا از جزایر هند غربی میآمد. فرانسه و انگلستان از سر حسادت این جزایر را ارزشمندترین مستعمرات خود تلقی میکردند. ایالات متحده تنباکو صادر میکرد، اما هنوز خبری از صادرات پنبه نبود؛ رواج پنبۀ الیافبلند با نام «جزیرۀ دریا» به سال 1786 برمیگشت. از آنجا که سرخپوستان کاراییب در جزایر هند غربی قلعوقمع شده بودند و مستعمرهنشینان قارۀ امریکا بومیان را از ساحل پس میراندند، کل اقتصاد این مناطق متکی بر کار بردگان سیاهپوست بود.
🖋 هومبولت [طبیعیدان و سیاح سدۀ هجدهم و نوزدهم، اهل آلمان] برآورد میکرد که چهل درصد جمعیت جزایر هند غربی سیاهپوست هستند. این رقم با درنظر گرفتنِ اینکه نکر [بانکدار و سیاستمدار سوییسی، قرن هجدهم] جمعیت سیاهان در جزایر فرانسه را 85 درصد ثبت کرده بود اندک به نظر میرسد. اینگونه تصور میشد که آنان نیمی از کل جمعیت لوییزیانا را تشکیل میدهند؛ ایالات متحده دستکم پانصدهزار سیاهپوست داشت. در سال 1790 تخمین زده میشد که تجار برده سالانه 74 هزار سیاهپوست را به امریکا انتقال میدهند. افریقا «مخزن سیاه» دنیای نو به شمار میآمد. اروپاییان جمعیت آنان را با یورشهای خود به سرزمین اصلی کاهش دادند؛ بخشی از اسرا نیز مدتی بعد در دریا مُردند.
📚 از کتاب «انقلاب فرانسه از خاستگاههای آن تا 1793»، نوشتۀ ژرژ لوفور، ترجمۀ مریم هاشمیان 📚
@philosophycafe
🖋 هومبولت [طبیعیدان و سیاح سدۀ هجدهم و نوزدهم، اهل آلمان] برآورد میکرد که چهل درصد جمعیت جزایر هند غربی سیاهپوست هستند. این رقم با درنظر گرفتنِ اینکه نکر [بانکدار و سیاستمدار سوییسی، قرن هجدهم] جمعیت سیاهان در جزایر فرانسه را 85 درصد ثبت کرده بود اندک به نظر میرسد. اینگونه تصور میشد که آنان نیمی از کل جمعیت لوییزیانا را تشکیل میدهند؛ ایالات متحده دستکم پانصدهزار سیاهپوست داشت. در سال 1790 تخمین زده میشد که تجار برده سالانه 74 هزار سیاهپوست را به امریکا انتقال میدهند. افریقا «مخزن سیاه» دنیای نو به شمار میآمد. اروپاییان جمعیت آنان را با یورشهای خود به سرزمین اصلی کاهش دادند؛ بخشی از اسرا نیز مدتی بعد در دریا مُردند.
📚 از کتاب «انقلاب فرانسه از خاستگاههای آن تا 1793»، نوشتۀ ژرژ لوفور، ترجمۀ مریم هاشمیان 📚
@philosophycafe
Forwarded from فیلسوف مهندس
منطقِ فلسفی، فلسفه تحلیلی
یه استدلالِ سنتی برای وجود خدا مطرح میشد:
1️⃣ خدا کاملترین موجود است. (تعریف)
2️⃣ چیزی که وجود دارد، کاملتر از چیزیست که وجود ندارد.
⬅️ نتیجتا خدا وجود دارد.
🔹 شاید با خودتون بگید که چی شد؟! هیچ کی با این استدلال خداباور نمیشه. ولی اشکالش کجاست؟ هزاران سال استدلالاتی از این قبیل که به زبانِ طبیعی و روزمره مطرح میشدن کلی فلاسفه رو گیج کرده بود. این گیجی تا حدی بخاطر ابهامِ زبانِ روزمره و انسانی بود، مفاهیمی مثل "کاملترین" یا "وجود" اندکی مبهمان. تا این که در اواخر قرن 19 و اوایل 20 منطقِ فرمال/ریاضی به کمک فلاسفه اومد.
🔸 حالا قبل این که بگیم سوپرمنِ داستان کیه، لازمه که بدونیم فرمالیسم چیه؟ کلی به این مسئله فکر کردم. جواب دم دستیام اینه که فیزیکدانها، کامپیوتر ساینتیستها، و حتی فلاسفه، مسائلشون رو فرمال میکنن، یعنی به زبانِ ریاضیات بیانشون میکنن. یک زبانِ مصنوعی که گرامر و معنیِ دقیق و واضحی داره و یه سری ریاضیدان معنای عبارتها رو فیکس کردن. به تصویرِ پیوست شده نگاه کنید. I و II دو تا فرمالسازی هست از جمله "خدا وجود دارد". III داره میگه "خدا یکتاست"، بهش فکر کنید 😏
یه استدلالِ سنتی برای وجود خدا مطرح میشد:
1️⃣ خدا کاملترین موجود است. (تعریف)
2️⃣ چیزی که وجود دارد، کاملتر از چیزیست که وجود ندارد.
⬅️ نتیجتا خدا وجود دارد.
🔹 شاید با خودتون بگید که چی شد؟! هیچ کی با این استدلال خداباور نمیشه. ولی اشکالش کجاست؟ هزاران سال استدلالاتی از این قبیل که به زبانِ طبیعی و روزمره مطرح میشدن کلی فلاسفه رو گیج کرده بود. این گیجی تا حدی بخاطر ابهامِ زبانِ روزمره و انسانی بود، مفاهیمی مثل "کاملترین" یا "وجود" اندکی مبهمان. تا این که در اواخر قرن 19 و اوایل 20 منطقِ فرمال/ریاضی به کمک فلاسفه اومد.
🔸 حالا قبل این که بگیم سوپرمنِ داستان کیه، لازمه که بدونیم فرمالیسم چیه؟ کلی به این مسئله فکر کردم. جواب دم دستیام اینه که فیزیکدانها، کامپیوتر ساینتیستها، و حتی فلاسفه، مسائلشون رو فرمال میکنن، یعنی به زبانِ ریاضیات بیانشون میکنن. یک زبانِ مصنوعی که گرامر و معنیِ دقیق و واضحی داره و یه سری ریاضیدان معنای عبارتها رو فیکس کردن. به تصویرِ پیوست شده نگاه کنید. I و II دو تا فرمالسازی هست از جمله "خدا وجود دارد". III داره میگه "خدا یکتاست"، بهش فکر کنید 😏
Forwarded from فیلسوف مهندس
🔹 حالا فلسفه تحلیلی چی هست؟ سنتِ فلسفیای که به فرمالسازی و فرمالیسم تاکید داره، هسته مرکزیِ فلسفه تحلیلی چیزی نیست جز استفاده از منطقِ ریاضی و فرمال برای حل مسائل. فلاسفه تحلیلی درگیریشون با منطق بر سرِ ترجمهست، این که جملاتی که در زبان طبیعی بدیهی میدونیم رو چجوری به منطقِ ریاضی ترجمه کنیم، و کدوم ترجمه درسته؟ فیلسوف تحلیلی معتقده این کار کمک میکنه بفهمیم اصلا چی میگیم، و کمک میکنه که به طور کاملا مکانیکی اعتبار و درستیِ استدلالهامون رو بررسی کنیم. نه مثلِ استدلالی که اولِ پست گفته شد 😂
🔸 این روششناسی رو خیلیها قبول ندارن برای فلسفه، من خودم هم اندکی فاصله گرفتم و بُرد اش رو کم میدونم. خودِ فلاسفه تحلیلی ولی به طور ایدئولوژیکی قبولش دارن.
🔹 حالا این استدلالِ معروف رو باهاش بازی کنید بگید مشکلش چیه 😁
1️⃣ سهراب = پسرِ رستم.
2️⃣ رستم میداند که سهراب، پادشاهِ توران است.
⬅️ نتیجتا رستم میداند پسرش پادشاه توران است.
تبعا رستم نمیدونه پسرش پادشاهِ تورانه و سهراب رو میکشه 😁 هر دو مقدمه هم درسته و نتیجه غلط.
پ.ن: خاک بر سرت فیلسوفِ ایرانی که یه معادلِ بومی برای Hesperus و Phosphorus نساختی.
🔸 این روششناسی رو خیلیها قبول ندارن برای فلسفه، من خودم هم اندکی فاصله گرفتم و بُرد اش رو کم میدونم. خودِ فلاسفه تحلیلی ولی به طور ایدئولوژیکی قبولش دارن.
🔹 حالا این استدلالِ معروف رو باهاش بازی کنید بگید مشکلش چیه 😁
1️⃣ سهراب = پسرِ رستم.
2️⃣ رستم میداند که سهراب، پادشاهِ توران است.
⬅️ نتیجتا رستم میداند پسرش پادشاه توران است.
تبعا رستم نمیدونه پسرش پادشاهِ تورانه و سهراب رو میکشه 😁 هر دو مقدمه هم درسته و نتیجه غلط.
پ.ن: خاک بر سرت فیلسوفِ ایرانی که یه معادلِ بومی برای Hesperus و Phosphorus نساختی.
🗯 آخرین اثر مهران مدیری که منتشر شد، سریال «قهوۀ پدری» بود که فکر میکنم پخشش اسفند 1403 تموم شد. قرار بود اسم این سریال «پدر قهوه» باشه که گویا با تذکر ساترا، به «قهوۀ پدری» تبدیل شد. داستان «قهوۀ پدری» بر اساس قصۀ فیلم «دزدهای خردهپا» از وودی آلن هست که توی اون فیلم یه آدمی با کمک شریکهاش یه پیتزافروشی باز میکنه تا بتونه از طریق پیتزافروشی یه تونل حفر کنن و از بانک دزدی کنن؛ ولی بعد از مدتی همسر این آدم که شیرینیهای خوبی میپخته، شیرینیهاش توی پیتزافروشی طرفدار پیدا میکنه و شغل شیرینیفروشی اینها پردرآمد میشه. «قهوۀ پدری» تقریباً توی همۀ رسانههایی که دربارهش نوشتن، با انتقاد روبهرو شد.
🗯 یکی نوشت «مدیری بلد نیست سریال طنز بسازه»، یکی دیگه نوشت «مدیری لوس و بیمزه شده» و یه جا هم تیتر زدن «چرا مدیری در قهوۀ تلخ شکست خورد؟». تقریباً توی خیلی از این نقدها وقتی عصاره و تهِ حرف نویسنده رو در نظر بگیرم، میبینم که تهِ حرف اینه «این اثر خوب نیست، چون مخاطب اون رو نپسندید»». احساس من اینه که تمام بقیۀ قسمتهای متن نقد، یه تزئین و زینتی هست که دور این هستۀ نقد کشیده شده تا بعضاً حتی اون رو پنهان کنه. اما مسئلهای که اینجا وجود داره اینه که ما از کجا میدونیم مخاطب یه اثر رو پسندید یا نپسندید. ما حداکثر دسترسیای که به «مخاطب» داریم اینه که میدونیم سلیقۀ خودمون چیه و گاهی اوقات هم با چند تا از اطرافیانمون حرف بزنیم و نظر اونها رو بپرسیم.
🗯 من موقعی که امسال سریال «پایتخت 7» داشت پخش میشد، از خیلی از افراد (چه مجازی و چه حقیقی) میپرسیدم که پایتخت رو میبینن یا نه، و اگه میبینن، نظرشون چیه. تعداد زیادی از افراد میگفتن که یا پایتخت رو نمیبینن و یا دست و پا شکسته دیدن؛ بخش زیاد دیگهای هم میگفتن که «میبینیم، ولی خیلی برامون مهم نیست. دیگه اون جذابیت سریهای پیش رو نداره». ولی وقتی زمان پخش سریال میرسید (ساعت 10 شب)، بعضی از این افراد رو میدیدم که کارشون رو کنار میذاشتن و مینشستن سریال رو میدیدن. نکتۀ عجیب برای من این بود که آمار تماشای قسمتهای پایتخت توی یوتیوب هم خیلی بالا بود و هست. همین الان آمار تماشای تمام قسمتهای پایتخت توی یوتیوب بالای یک میلیونه؛ با وجود اینکه هنوز 2 ماه از پخش این قسمتها نگذشته و تمام این قسمتها رو خود تلویزیون چندین بار بازپخش میکرد و احتمالاً توی تلگرام و تلوبیون و سایتهای دیگه هم قابل دسترس بوده.
🗯 در واقع گویی ما یه لایۀ ظاهری داریم توی جامعه که یه واکنشی رو نسبت به یه سریال یا فیلم (یا هر چیز دیگهای، حتی یه پدیدۀ سیاسی) نشون میده و یه لایۀ زیرین داریم که واکنش دیگهای به همون چیز نشون میده. در مورد مهران مدیری هم به نظرم همین اتفاق رخ داده. در حالی که اکثر سایتها و افراد و رسانهها از سریال «قهوۀ تلخ» انتقاد میکردن، خیلی سریع مدیری پیشتولید کار بعدیش (سریال «شیشماهه») رو شروع کرد. مسئلهای که منتقد باید بهش فکر کنه اینه که اگر اثر قبلی یه هنرمند شکست خورده، چرا یه سرمایهگذار یا تهیهکننده (حتی دولتی) حاضر میشه به این سرعت برای کار بعدی این هنرمند باهاش قرارداد ببنده؟ من فکر میکنم خیلی از منتقدها گول ظاهر جامعه رو خوردن و همچنان میخورن.
📢 من نمیخوام خیلی سریع و شتابزده توی دام «ژانر خلقیات» بیفتم و نتیجهگیری کنم که «ایرانیها دو رو هستن و این اخلاق ایرانیها علتهای تاریخی داره» یا «ایرانیها عادت کردن به دروغگویی و چیزی رو که دوست دارن، صریحاً اعلام نمیکنن». من صرفاً یه پدیدۀ اجتماعی رو که در قبال سریالها (به خصوص سریالهای طنز) مشاهده میکنم توصیف کردم (و نکتۀ عجیب اینه که در مورد سریالهای غیرطنز چنین چیزی رو ندیدم). به نظرم شبکههای اجتماعی هم به این «گول خوردن» منتقدها بیشتر کمک کرده و آدمها توی یه حبابی میافتن و به تلقی اشتباهی دربارۀ جامعه میرسن. نتیجهای که من میگیرم که اینه ما حتی دربارۀ یه پدیدۀ ساده مثل یه سریال طنز هم به درستی نمیدونیم سلیقه و نظر جامعه چیه؛ وقتی این پدیده تبدیل بشه به یه پدیدۀ پیچیدهتر که توی مقولات سیاسی، دینی و یا فرهنگی قرار بگیره، ما از این هم نسبت به نظر و سلیقۀ جامعه ناآگاهتریم.
✅ نقد و نظر: @Ali_soltanzadeh
«منم اتفاقی بین اینام؛ نمیدونم کی واسه چی مهمه، چی واسۀ کیا؛ میگذرم از اینا؛ با سرعت ثانیه؛ با دقت دقیقه؛ ولی برمیگردم پیششون زود، چه مرضیمه؟ دنبال انتقامم یا میخوام که شکّم یقین شه؟ با تحمیل عقیده» (قهقرا / بهرام نورایی)
@philosophycafe
🗯 یکی نوشت «مدیری بلد نیست سریال طنز بسازه»، یکی دیگه نوشت «مدیری لوس و بیمزه شده» و یه جا هم تیتر زدن «چرا مدیری در قهوۀ تلخ شکست خورد؟». تقریباً توی خیلی از این نقدها وقتی عصاره و تهِ حرف نویسنده رو در نظر بگیرم، میبینم که تهِ حرف اینه «این اثر خوب نیست، چون مخاطب اون رو نپسندید»». احساس من اینه که تمام بقیۀ قسمتهای متن نقد، یه تزئین و زینتی هست که دور این هستۀ نقد کشیده شده تا بعضاً حتی اون رو پنهان کنه. اما مسئلهای که اینجا وجود داره اینه که ما از کجا میدونیم مخاطب یه اثر رو پسندید یا نپسندید. ما حداکثر دسترسیای که به «مخاطب» داریم اینه که میدونیم سلیقۀ خودمون چیه و گاهی اوقات هم با چند تا از اطرافیانمون حرف بزنیم و نظر اونها رو بپرسیم.
🗯 من موقعی که امسال سریال «پایتخت 7» داشت پخش میشد، از خیلی از افراد (چه مجازی و چه حقیقی) میپرسیدم که پایتخت رو میبینن یا نه، و اگه میبینن، نظرشون چیه. تعداد زیادی از افراد میگفتن که یا پایتخت رو نمیبینن و یا دست و پا شکسته دیدن؛ بخش زیاد دیگهای هم میگفتن که «میبینیم، ولی خیلی برامون مهم نیست. دیگه اون جذابیت سریهای پیش رو نداره». ولی وقتی زمان پخش سریال میرسید (ساعت 10 شب)، بعضی از این افراد رو میدیدم که کارشون رو کنار میذاشتن و مینشستن سریال رو میدیدن. نکتۀ عجیب برای من این بود که آمار تماشای قسمتهای پایتخت توی یوتیوب هم خیلی بالا بود و هست. همین الان آمار تماشای تمام قسمتهای پایتخت توی یوتیوب بالای یک میلیونه؛ با وجود اینکه هنوز 2 ماه از پخش این قسمتها نگذشته و تمام این قسمتها رو خود تلویزیون چندین بار بازپخش میکرد و احتمالاً توی تلگرام و تلوبیون و سایتهای دیگه هم قابل دسترس بوده.
🗯 در واقع گویی ما یه لایۀ ظاهری داریم توی جامعه که یه واکنشی رو نسبت به یه سریال یا فیلم (یا هر چیز دیگهای، حتی یه پدیدۀ سیاسی) نشون میده و یه لایۀ زیرین داریم که واکنش دیگهای به همون چیز نشون میده. در مورد مهران مدیری هم به نظرم همین اتفاق رخ داده. در حالی که اکثر سایتها و افراد و رسانهها از سریال «قهوۀ تلخ» انتقاد میکردن، خیلی سریع مدیری پیشتولید کار بعدیش (سریال «شیشماهه») رو شروع کرد. مسئلهای که منتقد باید بهش فکر کنه اینه که اگر اثر قبلی یه هنرمند شکست خورده، چرا یه سرمایهگذار یا تهیهکننده (حتی دولتی) حاضر میشه به این سرعت برای کار بعدی این هنرمند باهاش قرارداد ببنده؟ من فکر میکنم خیلی از منتقدها گول ظاهر جامعه رو خوردن و همچنان میخورن.
📢 من نمیخوام خیلی سریع و شتابزده توی دام «ژانر خلقیات» بیفتم و نتیجهگیری کنم که «ایرانیها دو رو هستن و این اخلاق ایرانیها علتهای تاریخی داره» یا «ایرانیها عادت کردن به دروغگویی و چیزی رو که دوست دارن، صریحاً اعلام نمیکنن». من صرفاً یه پدیدۀ اجتماعی رو که در قبال سریالها (به خصوص سریالهای طنز) مشاهده میکنم توصیف کردم (و نکتۀ عجیب اینه که در مورد سریالهای غیرطنز چنین چیزی رو ندیدم). به نظرم شبکههای اجتماعی هم به این «گول خوردن» منتقدها بیشتر کمک کرده و آدمها توی یه حبابی میافتن و به تلقی اشتباهی دربارۀ جامعه میرسن. نتیجهای که من میگیرم که اینه ما حتی دربارۀ یه پدیدۀ ساده مثل یه سریال طنز هم به درستی نمیدونیم سلیقه و نظر جامعه چیه؛ وقتی این پدیده تبدیل بشه به یه پدیدۀ پیچیدهتر که توی مقولات سیاسی، دینی و یا فرهنگی قرار بگیره، ما از این هم نسبت به نظر و سلیقۀ جامعه ناآگاهتریم.
✅ نقد و نظر: @Ali_soltanzadeh
«منم اتفاقی بین اینام؛ نمیدونم کی واسه چی مهمه، چی واسۀ کیا؛ میگذرم از اینا؛ با سرعت ثانیه؛ با دقت دقیقه؛ ولی برمیگردم پیششون زود، چه مرضیمه؟ دنبال انتقامم یا میخوام که شکّم یقین شه؟ با تحمیل عقیده» (قهقرا / بهرام نورایی)
@philosophycafe
Forwarded from پادکست مداخله
دیدار با سالار خوشخو و علی سلطانزاده، میزبانهای پادکست «مداخله» در غرفهی گوشهی پادکست در نمایشگاه کتاب تهران.
#نشر_چرخ #نشر_چشمه #سالار_خوشخو #علی_سلطانزاده #تاریخ #مداخله
@modakhelehpodcast
#نشر_چرخ #نشر_چشمه #سالار_خوشخو #علی_سلطانزاده #تاریخ #مداخله
@modakhelehpodcast
🖋 هلندیها و انگلیسیها در آستانۀ انقلاب فرانسه [سال 1789] برگ برندهای در آستین داشتند. آنان با استیلا بر بومیان [آسیا]، همانند کاری که در امریکا کرده بودند، توانستند بدون نیاز به وادار کردن بردههای سیاهپوست، از اهالی بهرهکشی کنند. هلندیها مردم مالایا را به کار در کشتزارهایشان وامیداشتند، محصولات معینی را به اهالیِ روستایی تحمیل میکردند و بخشی از محصول را برمیداشتند. کمپانی هند شرقی بریتانیا نمک، تریاک و شوره را در انحصار داشت، با دادن پیشپرداختهایی به بافندگان با آنان توافقهای نامعقولی میکرد و پس از خلع ید از حاکمان محلی، به جای آنان مالیات بر زمین میگرفت. زورگوییهای کارگزاران کمپانی در خود انگلستان موجب خشم و انزجار شد: دادگاههای کلایو و وارن هیستینگز بعضی از این رویهها را برملا کرد- که البته به خاطر خدمات انجامشده نادیده گرفته شدند- و نشان داد افسران زیردست تا چه حد خواهان اعمال قدرت خود بودند.
🖋 آسیا با تاجران برده سروکاری نداشت، اما فنونی را تجربه کرد که یادآور فنون فاتحان اسپانیایی [در امریکای مرکزی و جنوبی در سدۀ شانزدهم] بود.
آبه رنال [نویسنده و ادیب فرانسوی عصر روشنگری] در همان سالها در کتاب «تاریخ فلسفی دو هند» سندی بر محکومیت اربابان سلطهجو منتشر کرده بود، اما صرفاً خود بردهداری بود که کمکم دغدغههای دینی یا بشردوستانه را بیدار میکرد. دیرزمانی کواکرها [فرقهای مسیحی به نام «انجمن دوستان»] یگانه گروهی بودند که تجارت برده را تقبیح میکردند؛ سپس فیلوزوفها [دستهای از ادبا، دانشمندان و متفکران فرانسوی سدۀ هجدهم] به اعتراضات آنان پیوستند؛ سرانجام «انجمن یاران سیاهان» [انجمن فرانسویِ خواهان الغای بردهداری] در سال 1787 در لندن تأسیس و سال بعد، سازمان همتای آن در پاریس تشکیل شد. ویلبر فورس [سیاستمدار بریتانیایی که مخالف تجارت برده بود] و پیت به طرح آنان علاقهمند شدند. هدف این طرح نابودی تدریجی [بردهداری] -و نه سرکوب عاجل- بر اثر الغای این تجارت بود.
📚 از کتاب «انقلاب فرانسه از خاستگاههای آن تا 1793»، نوشتۀ ژرژ لوفور، ترجمۀ مریم هاشمیان 📚
@philosophycafe
🖋 آسیا با تاجران برده سروکاری نداشت، اما فنونی را تجربه کرد که یادآور فنون فاتحان اسپانیایی [در امریکای مرکزی و جنوبی در سدۀ شانزدهم] بود.
آبه رنال [نویسنده و ادیب فرانسوی عصر روشنگری] در همان سالها در کتاب «تاریخ فلسفی دو هند» سندی بر محکومیت اربابان سلطهجو منتشر کرده بود، اما صرفاً خود بردهداری بود که کمکم دغدغههای دینی یا بشردوستانه را بیدار میکرد. دیرزمانی کواکرها [فرقهای مسیحی به نام «انجمن دوستان»] یگانه گروهی بودند که تجارت برده را تقبیح میکردند؛ سپس فیلوزوفها [دستهای از ادبا، دانشمندان و متفکران فرانسوی سدۀ هجدهم] به اعتراضات آنان پیوستند؛ سرانجام «انجمن یاران سیاهان» [انجمن فرانسویِ خواهان الغای بردهداری] در سال 1787 در لندن تأسیس و سال بعد، سازمان همتای آن در پاریس تشکیل شد. ویلبر فورس [سیاستمدار بریتانیایی که مخالف تجارت برده بود] و پیت به طرح آنان علاقهمند شدند. هدف این طرح نابودی تدریجی [بردهداری] -و نه سرکوب عاجل- بر اثر الغای این تجارت بود.
📚 از کتاب «انقلاب فرانسه از خاستگاههای آن تا 1793»، نوشتۀ ژرژ لوفور، ترجمۀ مریم هاشمیان 📚
@philosophycafe
🖋 [در سدۀ هجدهم] شراکت و دخالت سیاستمداران و تجار در نظام استعماری چنان گسترده بود که فکرِ دست کشیدن از آن به ذهنشان خطور نمیکرد. به علاوه، عدهای نیز از حقانیت آن دفاع میکردند. معدود کسانی در اروپا مدافع استعمارگران بریتانیایی در هند یا استعمارگران امریکای شمالی بودند که با سرخپوستها میجنگیدند تا آنها را به سمت غرب برانند و جایشان را بگیرند. اما در باب امریکای لاتین، [مدافعان استعمار] به رنال [نویسندۀ فرانسوی عصر روشنگری و مخالف استعمار] متذکر شدند که بومیان آشکارا از ممنوعیت جنگهای خانمانسوز، پیشرفتهای مسلم در فنون و توسعۀ اقتصاد منتفع شدهاند، زیرا جمعیت بومی به رغم قحطی و بیماریهای همهگیر رو به افزایش بود. به اصلاحاتی که به قصد تغییر سوءاستفادههای استعماری انجام شده بودند و نیز احسان پدرمآبانۀ برخی زارعان و اشتیاق راهبان که، مانند یسوعیان متقدم در پاراگوئه، سرخپوستان را برای آموزش میسیونریها میآوردند استناد میشد.
🖋 مدافعان استعمار بر رشد طبقۀ متوسطِ در حال تکوین و متشکل از سرخپوستان، دورگهها و مولاتو[افرادی از تبار مختلط سیاه و سفید]های مرفه و تحصیلکرده تأکید میکردند. اما نمیشد این واقعیت را انکار کرد که اروپاییان و زارعان فقط برای افزایش منافع خود مستعمرات را تأمین میکردند و تولید را توسعه میدادند؛ همچنین با این گمان که تحمیل آیین کاتولیک بر بومیان کفایت میکند، کاری برای بهبود شرایطشان انجام نمیدادند. در حالی که زبانها و سنتهای غربی، از طریق تماس طبیعی، علاقۀ شخصی و تفکیک اجتماعی گسترش مییافتند، سفیدپوستان که سرشار از تعصبات نژادی بودند جذبشدگان -حتی دورگهها و مولاتوهای حاصل از زادِولد خودشان- را نادیده میگرفتند. با این همه، اغلب اقوام مقهور هرگز به تمامی با الگوی اروپایی سازگاری نیافتند. اینان زبانهای خارجی را به گویشهای بومی تبدیل کردند، در خفا مناسک دینیشان را انجام دادند -مثل آیین وودو [کیش سنتیِ افریقایی-هائیتیایی که تلفیقی است از مذهب وودوی غرب افریقا و مذهب کاتولیک] در سانتودومینیگو- و حتی سنتهای حقوقی خود را حفظ کردند.
📚 از کتاب «انقلاب فرانسه از خاستگاههای آن تا 1793»، نوشتۀ ژرژ لوفور، ترجمۀ مریم هاشمیان 📚
@philosophycafe
🖋 مدافعان استعمار بر رشد طبقۀ متوسطِ در حال تکوین و متشکل از سرخپوستان، دورگهها و مولاتو[افرادی از تبار مختلط سیاه و سفید]های مرفه و تحصیلکرده تأکید میکردند. اما نمیشد این واقعیت را انکار کرد که اروپاییان و زارعان فقط برای افزایش منافع خود مستعمرات را تأمین میکردند و تولید را توسعه میدادند؛ همچنین با این گمان که تحمیل آیین کاتولیک بر بومیان کفایت میکند، کاری برای بهبود شرایطشان انجام نمیدادند. در حالی که زبانها و سنتهای غربی، از طریق تماس طبیعی، علاقۀ شخصی و تفکیک اجتماعی گسترش مییافتند، سفیدپوستان که سرشار از تعصبات نژادی بودند جذبشدگان -حتی دورگهها و مولاتوهای حاصل از زادِولد خودشان- را نادیده میگرفتند. با این همه، اغلب اقوام مقهور هرگز به تمامی با الگوی اروپایی سازگاری نیافتند. اینان زبانهای خارجی را به گویشهای بومی تبدیل کردند، در خفا مناسک دینیشان را انجام دادند -مثل آیین وودو [کیش سنتیِ افریقایی-هائیتیایی که تلفیقی است از مذهب وودوی غرب افریقا و مذهب کاتولیک] در سانتودومینیگو- و حتی سنتهای حقوقی خود را حفظ کردند.
📚 از کتاب «انقلاب فرانسه از خاستگاههای آن تا 1793»، نوشتۀ ژرژ لوفور، ترجمۀ مریم هاشمیان 📚
@philosophycafe
Forwarded from آکادمی بینالمللی حکمت
🤝 آکادمی بینالمللی حکمت با همکاری مؤسسه میزان (آمریکا) برگزار میکند:
🎓 دوره فشرده معارف اسلامی میزان به زبان انگلیسی
🔎 یادگیری، زیارت و ارتباط فرهنگی بینالمللی در قلب معنویت ایران
🎙 مدرس دوره: حجتالاسلام امین راستانی - مدیر مرکز اسلامی دالاس آمریکا
🗓 تاریخ دوره: ۱۳ تا ۲۱ خرداد ۱۴۰۴
🏫 محل اقامت: هتل در شهر مشهد مقدس
🌐 اطلاعات بیشتر و ثبتنام:
https://hekmat.academy/mizan-course/
🔴 این دوره ویژه مخاطبین غیر ایرانی طراحی شده و تنها تعداد محدودی از علاقهمندان ایرانی مسلط به زبان انگلیسی با دریافت رزومه و قبولی در مصاحبه پذیرش میشوند.
📲 با ما همراه ما باشید:
تلگرام I اینستاگرام I ایتا | آپارات
🎓 دوره فشرده معارف اسلامی میزان به زبان انگلیسی
🔎 یادگیری، زیارت و ارتباط فرهنگی بینالمللی در قلب معنویت ایران
🎙 مدرس دوره: حجتالاسلام امین راستانی - مدیر مرکز اسلامی دالاس آمریکا
🗓 تاریخ دوره: ۱۳ تا ۲۱ خرداد ۱۴۰۴
🏫 محل اقامت: هتل در شهر مشهد مقدس
🌐 اطلاعات بیشتر و ثبتنام:
https://hekmat.academy/mizan-course/
🔴 این دوره ویژه مخاطبین غیر ایرانی طراحی شده و تنها تعداد محدودی از علاقهمندان ایرانی مسلط به زبان انگلیسی با دریافت رزومه و قبولی در مصاحبه پذیرش میشوند.
📲 با ما همراه ما باشید:
تلگرام I اینستاگرام I ایتا | آپارات
🗯 حسین بشیریه کتابی داره به اسم «موانع توسعۀ سیاسی در ایران» که سال 1380 توسط نشر گام نو منتشر شد. عبارت «توسعۀ سیاسی» جزو عبارتهایی هست که از دهۀ 1370 توی ایران خیلی به کار میرفته و توی یه دوگانه با توسعۀ اقتصادی مطرح میشد. اولین گام اینه که ببینم بشیریه توسعۀ سیاسی رو چی تعریف میکنه. بشیریه این تذکر رو میده که باید بین هدف و شرایط توسعۀ سیاسی تفکیک قائل بشیم. هدف توسعۀ سیاسی از نظر بشیریه «گسترش مشارکت و رقابت گروههای اجتماعی در زندگی سیاسی» هست. بشیریه چنین تعریفی رو دلبخواهی نمیدونه و معتقده که بر اساس تجربۀ تاریخی بعضی کشورها مثل آلمان، ژاپن و اسپانیا مشاهده شده که این کشورها از طریق اصلاحات محافظهکارانه از بالا وارد «جهان نو» شدن.
🗯 حالا مسئلۀ این کتاب اینه که چه موانعی توی ایران وجود داره که هدف توسعۀ سیاسی در ایران رخ نمیده. بشیریه سه عامل رو ذکر میکنه. عامل اول «تمرکز منابع قدرت» هست. حکومت ایران کنترل زیادی روی منابع قدرت (اعم از اجبارآمیز و غیر از اون) داره و همین پدیده، احتمال رقابت سیاسی بین گروههای مختلف رو کاهش میده. معمولاً توی شرایطی که بحرانهای ساختاری پیش میاد، کنترل حکومت روی منابع زیاد میشه. بشیریه یکی از نشانههای بحران توی ایران رو این میدونه که توی 120 سال اخیر، دو بار انقلاب سیاسی توی ایران رخ داده. همچنین این رو هم باید در نظر داشت که توی مراحل اولیۀ شکلگیری دولت مدرن ملی، به علل ساختاری، طبیعیه که کنترل منابع مختلف به طور متمرکز در دست دولت قرار بگیره. و از دورۀ پهلوی اول دولت مدرن ملی در ایران شکل گرفت.
🗯 دومین مانع توسعۀ سیاسی توی ایران از نظر بشیریه «چندپارگیهای جامعه» ست. بشیریه معتقده شکافهای آشتیناپذیر توی یه جامعه مانع از این میشه که یه اجماع کلی دربارۀ اهداف زندگی سیاسی شکل بگیره. این شکافها ممکنه اقتصادی (طبقاتی)، محلی و منطقهای، قومی و فرهنگی یا حتی «شکافهای تمدنی» باشه. این شکافها باعث میشن که هویت ملی واحد هم شکل نگیره. البته بعضی اوقات شکافهایی به صورت بالقوه توی یه جامعه وجود داره، ولی ممکنه فعال و سیاسی نشن. فقط موقعی این شکافها به عنوان مانع توسعۀ سیاسی عمل میکنن که به صورت قطببندیهای آشتیناپذیر فکری دربیان. بشیریه معتقده که توی ایران شکافهای محلی و منطقهای، قومی و فرهنگی و حتی طبقاتی وجود داره، ولی اون شکافی که به عنوان مانع توسعۀ سیاسی داره عمل میکنه، شکاف تمدنی یا فرهنگیه.
🗯 سومین مانع توسعۀ سیاسی در ایران از نظر بشیریه «ایدئولوژی و فرهنگ سیاسی گروه حاکمه» هست. بشیریه معتقده که زمینۀ ذهنی مناسب اگه بین نخبگان سیاسی جامعه باشه، شرایط برای توسعه فراهم میشه. این رو باید در نظر داشته باشیم که عقیدۀ نخبگان سیاسی جامعه بیشتر از عقاید بقیۀ مردم تأثیرگذاره. به تعبیر بشیریه، اون چیزی که باعث استمرار وضعیت سیاسی و روابط قدرت فعلی میشه، فرهنگ سیاسی نخبگان جامعه ست. استدلال بشیریه اینه که فرهنگ سیاسی نخبگان توی ایران همیشه فرهنگی پاتریمونیالیستی (یا سلطۀ موروثی) بوده که ریشهش به تاریخ استبداد شرقی و سلطۀ طبقات حاکم قدیم توی ایران برمیگرده. تحولات اجتماعی و سیاسی اخیر، نه تنها این فرهنگ سیاسی رو تغییر نداده، بلکه اون رو تقویت هم کرده.
📢 ژانری که حول مفهوم «توسعه» شکل گرفته، علیرغم بینشها و بصیرتهای خوبی که به آدم میده، اما به نظرم نکات ضعفی هم داره. یکی از این نکات ضعفش به نظرم اینه که ژانر توسعه باعث شده همیشه ما جامعه و دولت رو توی ایران با نگاه هنجاری (و نه توصیفی) نگاه کنیم. یعنی همیشه جامعه و دولت ایران (از مشروطه به این سمت) از این نگاه دیده شدن که آیا باعث توسعه میشه یا مانع توسعه؛ ولی از این نگاه دیده نشدن که چرا این جامعه و دولت به چنین صورتی ساخت پیدا کردن. مثلاً خیلی از متفکرها و پژوهشگرها با این مسئله به بررسی دولت در ایران پرداختن که آیا چنین نظمی باعث رشد سرمایهداری میشه یا نه. یعنی معمولاً به «محتوای عمل» دولتها توجه شده، و این مسئله کمتر تبیین شده که چرا دولتها به این صورت چنین اقداماتی انجام دادن. به همین دلیل کسی مثل ابراهیم توفیق معتقده که ما هنوز در ایران به عرصۀ «جامعهشناسی دولت» قدم نذاشتیم.
✅ نقد و نظر: @Ali_soltanzadeh
«به چی اعتقاد داری؟ به زندگی خوب توی لحظههای الان؟ یا به کشتنِ مردم توی غزه یا که عراق؟ به هوسهای کثیف یا نصیحت پیرها؟ به شعارهای سفید یا حقیقت سیاه؟» (به چی اعتقاد داری / بهرام نورایی)
@philosophycafe
🗯 حالا مسئلۀ این کتاب اینه که چه موانعی توی ایران وجود داره که هدف توسعۀ سیاسی در ایران رخ نمیده. بشیریه سه عامل رو ذکر میکنه. عامل اول «تمرکز منابع قدرت» هست. حکومت ایران کنترل زیادی روی منابع قدرت (اعم از اجبارآمیز و غیر از اون) داره و همین پدیده، احتمال رقابت سیاسی بین گروههای مختلف رو کاهش میده. معمولاً توی شرایطی که بحرانهای ساختاری پیش میاد، کنترل حکومت روی منابع زیاد میشه. بشیریه یکی از نشانههای بحران توی ایران رو این میدونه که توی 120 سال اخیر، دو بار انقلاب سیاسی توی ایران رخ داده. همچنین این رو هم باید در نظر داشت که توی مراحل اولیۀ شکلگیری دولت مدرن ملی، به علل ساختاری، طبیعیه که کنترل منابع مختلف به طور متمرکز در دست دولت قرار بگیره. و از دورۀ پهلوی اول دولت مدرن ملی در ایران شکل گرفت.
🗯 دومین مانع توسعۀ سیاسی توی ایران از نظر بشیریه «چندپارگیهای جامعه» ست. بشیریه معتقده شکافهای آشتیناپذیر توی یه جامعه مانع از این میشه که یه اجماع کلی دربارۀ اهداف زندگی سیاسی شکل بگیره. این شکافها ممکنه اقتصادی (طبقاتی)، محلی و منطقهای، قومی و فرهنگی یا حتی «شکافهای تمدنی» باشه. این شکافها باعث میشن که هویت ملی واحد هم شکل نگیره. البته بعضی اوقات شکافهایی به صورت بالقوه توی یه جامعه وجود داره، ولی ممکنه فعال و سیاسی نشن. فقط موقعی این شکافها به عنوان مانع توسعۀ سیاسی عمل میکنن که به صورت قطببندیهای آشتیناپذیر فکری دربیان. بشیریه معتقده که توی ایران شکافهای محلی و منطقهای، قومی و فرهنگی و حتی طبقاتی وجود داره، ولی اون شکافی که به عنوان مانع توسعۀ سیاسی داره عمل میکنه، شکاف تمدنی یا فرهنگیه.
🗯 سومین مانع توسعۀ سیاسی در ایران از نظر بشیریه «ایدئولوژی و فرهنگ سیاسی گروه حاکمه» هست. بشیریه معتقده که زمینۀ ذهنی مناسب اگه بین نخبگان سیاسی جامعه باشه، شرایط برای توسعه فراهم میشه. این رو باید در نظر داشته باشیم که عقیدۀ نخبگان سیاسی جامعه بیشتر از عقاید بقیۀ مردم تأثیرگذاره. به تعبیر بشیریه، اون چیزی که باعث استمرار وضعیت سیاسی و روابط قدرت فعلی میشه، فرهنگ سیاسی نخبگان جامعه ست. استدلال بشیریه اینه که فرهنگ سیاسی نخبگان توی ایران همیشه فرهنگی پاتریمونیالیستی (یا سلطۀ موروثی) بوده که ریشهش به تاریخ استبداد شرقی و سلطۀ طبقات حاکم قدیم توی ایران برمیگرده. تحولات اجتماعی و سیاسی اخیر، نه تنها این فرهنگ سیاسی رو تغییر نداده، بلکه اون رو تقویت هم کرده.
📢 ژانری که حول مفهوم «توسعه» شکل گرفته، علیرغم بینشها و بصیرتهای خوبی که به آدم میده، اما به نظرم نکات ضعفی هم داره. یکی از این نکات ضعفش به نظرم اینه که ژانر توسعه باعث شده همیشه ما جامعه و دولت رو توی ایران با نگاه هنجاری (و نه توصیفی) نگاه کنیم. یعنی همیشه جامعه و دولت ایران (از مشروطه به این سمت) از این نگاه دیده شدن که آیا باعث توسعه میشه یا مانع توسعه؛ ولی از این نگاه دیده نشدن که چرا این جامعه و دولت به چنین صورتی ساخت پیدا کردن. مثلاً خیلی از متفکرها و پژوهشگرها با این مسئله به بررسی دولت در ایران پرداختن که آیا چنین نظمی باعث رشد سرمایهداری میشه یا نه. یعنی معمولاً به «محتوای عمل» دولتها توجه شده، و این مسئله کمتر تبیین شده که چرا دولتها به این صورت چنین اقداماتی انجام دادن. به همین دلیل کسی مثل ابراهیم توفیق معتقده که ما هنوز در ایران به عرصۀ «جامعهشناسی دولت» قدم نذاشتیم.
✅ نقد و نظر: @Ali_soltanzadeh
«به چی اعتقاد داری؟ به زندگی خوب توی لحظههای الان؟ یا به کشتنِ مردم توی غزه یا که عراق؟ به هوسهای کثیف یا نصیحت پیرها؟ به شعارهای سفید یا حقیقت سیاه؟» (به چی اعتقاد داری / بهرام نورایی)
@philosophycafe
🖋 [در سدۀ هجدهم] سفیدپوستان [اروپایی] برای استقرار در افریقا یا مناطق گرمسیری آسیا تلاش نکردند. آب و هوا در این مناطق نامطلوب بود و نرخ هولناک مرگ و میر از صفوف کارگزاران و کارمندان کمپانی میکاست. اما در امریکا و جزایر ماسکارین، علاوه بر مقامات رسمی و کارکنان نظامی، اروپاییهای مقیم -زارعان، تاجران، مدیران و «سفیدهای خردهپا» [سفیدپوستان مفلوک و بیچیزی که از زمین یا ثروت محروم بودند] با حرفهها و شرایط گوناگون- نیز حضور داشتند. بسیاری از آنان در این مناطق جا افتادند و در اواخر سدۀ هجدهم، اروپاییان زادۀ مستعمرات به مراتب بیشتر از اروپاییان کشور مادر بودند.
🖋 به نظر هومبولت [طبیعیدان و سیاح سدۀ هجدهم و نوزدهم، اهل آلمان]، نوزده درصد از جمعیت امریکای اسپانیاییزبان را سفیدپوستان [اروپایی] تشکیل میدادند و نسبت ساکنان اروپاییتبار در مکزیک هفت درصد بود. به گفتۀ نکر [بانکدار و سیاستمدار سوییسی، سدۀ هجدهم]، دوازده درصد از جمعیت هند غربی فرانسه سفیدپوست بودند؛ وی سه درصد را در زمرۀ «رنگینپوستان» آزاد میگذاشت. در خارج از کشور، اقلیتی از اربابان با اکثریت عظیمی از شهروندان مواجه بودند. نمیشد انکار کرد که خطری بالقوه، در درازمدت یا کوتاهمدت، اشغالگران [اروپایی] را تهدید میکند.
📚 از کتاب «انقلاب فرانسه از خاستگاههای آن تا 1793»، نوشتۀ ژرژ لوفور، ترجمۀ مریم هاشمیان 📚
@philosophycafe
🖋 به نظر هومبولت [طبیعیدان و سیاح سدۀ هجدهم و نوزدهم، اهل آلمان]، نوزده درصد از جمعیت امریکای اسپانیاییزبان را سفیدپوستان [اروپایی] تشکیل میدادند و نسبت ساکنان اروپاییتبار در مکزیک هفت درصد بود. به گفتۀ نکر [بانکدار و سیاستمدار سوییسی، سدۀ هجدهم]، دوازده درصد از جمعیت هند غربی فرانسه سفیدپوست بودند؛ وی سه درصد را در زمرۀ «رنگینپوستان» آزاد میگذاشت. در خارج از کشور، اقلیتی از اربابان با اکثریت عظیمی از شهروندان مواجه بودند. نمیشد انکار کرد که خطری بالقوه، در درازمدت یا کوتاهمدت، اشغالگران [اروپایی] را تهدید میکند.
📚 از کتاب «انقلاب فرانسه از خاستگاههای آن تا 1793»، نوشتۀ ژرژ لوفور، ترجمۀ مریم هاشمیان 📚
@philosophycafe
🖋 [در سدۀ هجدهم] اروپا روشهای حکمرانی خود را به سرزمینهای ماوراءالبحر صادر کرد: حکومت مطلقه، مرکزگرایی بوروکراتیک، حکومت نظامی و پلیسی و عدم رواداری دینی. فقط انگلستان، که نظامی مشروطه را پرورانده بود، از طریق منشورها تا حدودی به اتباع امریکایی خویش خودمختاری داد. ...
بوروکراسی دولتیای که وظیفۀ تصمیمگیری دربارۀ مهمترین مسائل مربوط به آنان [ساکنان زادۀ منطقۀ امریکا که در استعمار دولتهای اروپایی بودند] را بر عهده داشت برایشان تحملناپذیر شده بود؛ به نمایندگان سلطنت رشک میبردند و سودای خودمختاری، اگر نه استقلال، را در سر میپروراندند. اینان [امریکاییها] بیش از همه از حقوق انحصاری بیزار بودند و به ویژه میخواستند آزادانه با خارج تجارت کنند. هند غربی [یکی از مناطق زیرمجموعۀ قارۀ امریکایی شمالی] به طور ویژه از برقراری مبادلۀ مستمر لوازم ضروری از نیوانگلند در ازای شکر و عرق نیشکر سود میبرد.
🖋 این مسائل مادی با مسائل فلسفۀ روشناندیشانه، که پایشان به امریکا رسیده بود، گره خورده بودند. مستعمرهنشینان مدارس و دانشگاههایی داشتند؛ کتابها، به رغم دادگاه تفتیش عقاید، حتی در قلمروهای اسپانیایی و پرتغالی آزادانه منتشر میشدند. رودریگس [سرباز و سیاستمدار آرژانتینی، سدۀ هجده و نوزده]، ارباب بولیوار، پیروِ روسو بود. برخی از این مستعمرهنشینان برای دنبال کردن تحصیلات خود به اروپا میرفتند. انقلاب امریکا زمانی رخ داد که وقت مجاب کردن دیگران به کافی نبودنِ نظرورزی فرا رسیده بود.
... انبوه آنگلوساکسونهایی که اروپا را ترک کرده بودند، کانون جهان غرب نوین را شکل دادند و قسمی «شخصیت امریکایی» را پروراندند که به واسطۀ روحیۀ ماجراجویی و تهوری که برای اروپاییها آشنا بود تمایز مییافت. ... مستعمرهنشینان حاضر نشدند پارلمان لندن، که هیچ نمایندهای در آن نداشتند، برایشان مالیات وضع کند و روابطشان را با سرزمین مادری [انگلستان] قطع کردند. بدین سان، جمهوری ایالات متحده پدید آمد.
📚 از کتاب «انقلاب فرانسه از خاستگاههای آن تا 1793»، نوشتۀ ژرژ لوفور، ترجمۀ مریم هاشمیان 📚
@philosophycafe
بوروکراسی دولتیای که وظیفۀ تصمیمگیری دربارۀ مهمترین مسائل مربوط به آنان [ساکنان زادۀ منطقۀ امریکا که در استعمار دولتهای اروپایی بودند] را بر عهده داشت برایشان تحملناپذیر شده بود؛ به نمایندگان سلطنت رشک میبردند و سودای خودمختاری، اگر نه استقلال، را در سر میپروراندند. اینان [امریکاییها] بیش از همه از حقوق انحصاری بیزار بودند و به ویژه میخواستند آزادانه با خارج تجارت کنند. هند غربی [یکی از مناطق زیرمجموعۀ قارۀ امریکایی شمالی] به طور ویژه از برقراری مبادلۀ مستمر لوازم ضروری از نیوانگلند در ازای شکر و عرق نیشکر سود میبرد.
🖋 این مسائل مادی با مسائل فلسفۀ روشناندیشانه، که پایشان به امریکا رسیده بود، گره خورده بودند. مستعمرهنشینان مدارس و دانشگاههایی داشتند؛ کتابها، به رغم دادگاه تفتیش عقاید، حتی در قلمروهای اسپانیایی و پرتغالی آزادانه منتشر میشدند. رودریگس [سرباز و سیاستمدار آرژانتینی، سدۀ هجده و نوزده]، ارباب بولیوار، پیروِ روسو بود. برخی از این مستعمرهنشینان برای دنبال کردن تحصیلات خود به اروپا میرفتند. انقلاب امریکا زمانی رخ داد که وقت مجاب کردن دیگران به کافی نبودنِ نظرورزی فرا رسیده بود.
... انبوه آنگلوساکسونهایی که اروپا را ترک کرده بودند، کانون جهان غرب نوین را شکل دادند و قسمی «شخصیت امریکایی» را پروراندند که به واسطۀ روحیۀ ماجراجویی و تهوری که برای اروپاییها آشنا بود تمایز مییافت. ... مستعمرهنشینان حاضر نشدند پارلمان لندن، که هیچ نمایندهای در آن نداشتند، برایشان مالیات وضع کند و روابطشان را با سرزمین مادری [انگلستان] قطع کردند. بدین سان، جمهوری ایالات متحده پدید آمد.
📚 از کتاب «انقلاب فرانسه از خاستگاههای آن تا 1793»، نوشتۀ ژرژ لوفور، ترجمۀ مریم هاشمیان 📚
@philosophycafe
Forwarded from پادکست مداخله
.
تاریخ را انسانها میسازند و هر آنچه میتوانند بدانند همان است که خود پدید آوردهاند. (شرقشناسی / ادوارد سعید)
.
«مداخله» را در کستباکس، اپلپادکست و اسپاتیفای بشنوید.
🔗لینک مستقیم در بایوی اینستاگرام ما هست.
.
🎙سالار خوشخو و علی سلطانزاده
با شما از «مدرنیته» و «وضعیت امروز ایران» میگویند.🗞
@modakhelehpodcast
___
#پادکست_مداخله #پادکست #تاریخ #مدرنیته #سنت#کست_باکس #اپل_پادکست
تاریخ را انسانها میسازند و هر آنچه میتوانند بدانند همان است که خود پدید آوردهاند. (شرقشناسی / ادوارد سعید)
.
«مداخله» را در کستباکس، اپلپادکست و اسپاتیفای بشنوید.
🔗لینک مستقیم در بایوی اینستاگرام ما هست.
.
🎙سالار خوشخو و علی سلطانزاده
با شما از «مدرنیته» و «وضعیت امروز ایران» میگویند.🗞
@modakhelehpodcast
___
#پادکست_مداخله #پادکست #تاریخ #مدرنیته #سنت#کست_باکس #اپل_پادکست
🗯 ژرژ لوفور (مورخ فرانسوی) کتابی داره به اسم «انقلاب فرانسه از خاستگاههای آن تا 1793» که سال 1962 منتشر شد. ترجمۀ فارسی این اثر توسط نشر چرخ و به قلم مریم هاشمیان توی سال 1401 چاپ شد. شهرت لوفور به خاطر کارهای پژوهشیای هست که به طور خاص دربارۀ انقلاب 1789 فرانسه انجام داده. لوفور توی این کتاب هم روایتی از اتفاقات اروپا توی قرن هیجدهم ارائه میده و هم جزئیاتی از اتفاقات فرانسه رو توی قرن هیجدهم و حول و حوش انقلاب توضیح میده. این کتاب از یه طرف مجموعۀ نیروهایی که دست به دست هم میدن تا «سیلِ انقلاب» راه بیفته رو به خوبی تشریح میکنه و از طرف دیگه تصمیمات و اقدامات روزمرۀ آدمها رو هم توی لحظات حساس نشون میده.
🗯 یکی از نکات جالب این کتاب اینه که توصیفات لوفور فقط به انقلابیون محدود نمیشه، بلکه به کسایی که ضد انقلاب بودن هم پرداخته. بعد از اینکه انقلاب فرانسه به پیروزی میرسه، افراد و جریانهای زیادی توی اروپا ضد این انقلاب میشن و فعالیتهایی میکنن تا نظام قبل از انقلاب دوباره برگرده. به همین دلیل مخاطب با شخصیتهای خیلی زیادی توی این کتاب روبهرو میشه و ممکنه حتی برای یه مخاطب فرانسوی هم این حجم از شخصیت ناآشنا به نظر بیاد، چه برسه به یه مخاطب خارجی. ولی بعضی از اتفاقات و اماکن احتمالاً برای مخاطب خارجی هم آشناست؛ مثلاً مخاطب علاقهمند به تاریخ انقلاب فرانسه پیشاپیش میدونه که زندان باستیل و روز 14 ژوئیه 1789 که این انقلاب توسط انقلابیون فتح شد، چرا اهمیت نمادین دارن. در واقع روز پیروزی انقلاب رو همین روز میدونن که این زندان فتح شد.
🗯 گفته میشه که یه بار یه خبرنگار از جئو ئن لای، یکی از رهبران کمونیست چینی (که سال 1976 فوت شد)، پرسید «ما چه درسهایی باید از انقلاب فرانسه بگیریم؟» و پاسخ جئو این بود که «هنوز خیلی زوده که بگیم ما چه درسهایی ممکنه از این انقلاب گرفته باشیم یا باید بگیریم». فارغ از اینکه این داستان واقعی باشه یا نه، ولی یه نکتۀ خیلی مهم داره و اون اینه که کسایی که قصدشون به نوعی «مبارزه» ست، همچنان توی قرن بیست و یکم هم میتونن از این انقلاب درسهایی رو یاد بگیرن. انقلاب فرانسه، مثل انقلاب پیش از خودش، یعنی انقلاب امریکا (و شاید مثل خیلی از انقلابهای سیاسی دیگه)، امروز تبدیل شده به یه سری نماد و پرچم و بزرگداشتهای مبتذل. اینقدر تأکیدها روی درختها زیاد شده که کمتر کسی به جنگل توجه میکنه.
🗯 در واقع با خوندن این کتاب آدم میتونه بهتر متوجه بشه که فتح زندان باستیل نه مهمترین پدیدۀ سیاسی انقلاب فرانسه ست و نه میشه اون رو در کل جزو اتفاقات اصلی این انقلاب دونست. خیلی از اتفاقات مهم انقلابهای سیاسی، بعد از اینکه انقلابیون نظام قبلی رو ساقط میکنن و قدرت رو به دست میگیرن رخ میده. توی انقلاب فرانسه هم به همین ترتیب، باید قطعاً به دادگاههای انقلابی و کمیتۀ امنیت عمومی که از سال 1793 تشکیل شد، توجه داشت؛ و همچنین به دو سیاستمدار مهم انقلابی یعنی روبسپیر (رهبر «تندرو» ژاکوبن) و سن ژوست (ایدئولوگ جنجالی انقلاب فرانسه) که هر دو سال 1794 اعدام شدن. این دوره که با اعدام این دو سیاستمدار و بعضی سیاستمدارهای دیگه توسط همحزبیهای «معتدل»ترشون انجام شد، آغاز فرایندی بود که به «واکنش ترمیدوری» معروف شده.
📢 انقلابهای سیاسی به نظرم جزو جذابترین اتفاقات تاریخ مدرن هستن که باید مطالعه بشن. شاید بشه گفت انقلاب، بازیای هست که توسط انقلابیون شروع میشه، اما اینکه در ادامه به کدوم مسیر میره، واقعا برای هیچ کسی قابل پیشبینی نیست. شاید هیچ کدوم از انقلابیون تصور نمیکردن که انقلاب «کبیر» به دوران وحشت و بعدش هم به حکومت ناپلئونی ختم بشه. قطعاً بخشی از عوامل شکلگیری انقلاب فرانسه رو میشه به ارزشها و باورهای روشنگری مربوط دونست؛ باورهایی که معتقدن انسانها تا حدودی به صورت عقلانی میتونن نظم جامعه رو به صورتی سامان بدن که این نظم در خدمت عدالت اجتماعی و کرامت انسانی باشه. سالار خوشخو و من توی یکی از قسمتهای پادکست مداخله، سعی کردیم توضیحاتی متفاوت در ارتباط با انقلاب فرانسه بدیم؛ توضیحاتی که تحت تأثیر این روایته: انقلابیون با خوندن کتابهای متفکرها و روشنفکرها انقلابی نمیشن؛ بلکه متفکرها و روشنفکرها توی فضای انقلابی رشد میکنن و اندیشه خلق میکنن.
✅ نقد و نظر: @Ali_soltanzadeh
«اقلاً یه چیز تازه بگو؛ فقط ساده و رُک و اندازه بگو؛ اگه فرض من غلطه از ذهن بشر؛ اگه واسهت معنا نمیسازه بگو» (آینه / بهرام نورایی)
@philosophycafe
🗯 یکی از نکات جالب این کتاب اینه که توصیفات لوفور فقط به انقلابیون محدود نمیشه، بلکه به کسایی که ضد انقلاب بودن هم پرداخته. بعد از اینکه انقلاب فرانسه به پیروزی میرسه، افراد و جریانهای زیادی توی اروپا ضد این انقلاب میشن و فعالیتهایی میکنن تا نظام قبل از انقلاب دوباره برگرده. به همین دلیل مخاطب با شخصیتهای خیلی زیادی توی این کتاب روبهرو میشه و ممکنه حتی برای یه مخاطب فرانسوی هم این حجم از شخصیت ناآشنا به نظر بیاد، چه برسه به یه مخاطب خارجی. ولی بعضی از اتفاقات و اماکن احتمالاً برای مخاطب خارجی هم آشناست؛ مثلاً مخاطب علاقهمند به تاریخ انقلاب فرانسه پیشاپیش میدونه که زندان باستیل و روز 14 ژوئیه 1789 که این انقلاب توسط انقلابیون فتح شد، چرا اهمیت نمادین دارن. در واقع روز پیروزی انقلاب رو همین روز میدونن که این زندان فتح شد.
🗯 گفته میشه که یه بار یه خبرنگار از جئو ئن لای، یکی از رهبران کمونیست چینی (که سال 1976 فوت شد)، پرسید «ما چه درسهایی باید از انقلاب فرانسه بگیریم؟» و پاسخ جئو این بود که «هنوز خیلی زوده که بگیم ما چه درسهایی ممکنه از این انقلاب گرفته باشیم یا باید بگیریم». فارغ از اینکه این داستان واقعی باشه یا نه، ولی یه نکتۀ خیلی مهم داره و اون اینه که کسایی که قصدشون به نوعی «مبارزه» ست، همچنان توی قرن بیست و یکم هم میتونن از این انقلاب درسهایی رو یاد بگیرن. انقلاب فرانسه، مثل انقلاب پیش از خودش، یعنی انقلاب امریکا (و شاید مثل خیلی از انقلابهای سیاسی دیگه)، امروز تبدیل شده به یه سری نماد و پرچم و بزرگداشتهای مبتذل. اینقدر تأکیدها روی درختها زیاد شده که کمتر کسی به جنگل توجه میکنه.
🗯 در واقع با خوندن این کتاب آدم میتونه بهتر متوجه بشه که فتح زندان باستیل نه مهمترین پدیدۀ سیاسی انقلاب فرانسه ست و نه میشه اون رو در کل جزو اتفاقات اصلی این انقلاب دونست. خیلی از اتفاقات مهم انقلابهای سیاسی، بعد از اینکه انقلابیون نظام قبلی رو ساقط میکنن و قدرت رو به دست میگیرن رخ میده. توی انقلاب فرانسه هم به همین ترتیب، باید قطعاً به دادگاههای انقلابی و کمیتۀ امنیت عمومی که از سال 1793 تشکیل شد، توجه داشت؛ و همچنین به دو سیاستمدار مهم انقلابی یعنی روبسپیر (رهبر «تندرو» ژاکوبن) و سن ژوست (ایدئولوگ جنجالی انقلاب فرانسه) که هر دو سال 1794 اعدام شدن. این دوره که با اعدام این دو سیاستمدار و بعضی سیاستمدارهای دیگه توسط همحزبیهای «معتدل»ترشون انجام شد، آغاز فرایندی بود که به «واکنش ترمیدوری» معروف شده.
📢 انقلابهای سیاسی به نظرم جزو جذابترین اتفاقات تاریخ مدرن هستن که باید مطالعه بشن. شاید بشه گفت انقلاب، بازیای هست که توسط انقلابیون شروع میشه، اما اینکه در ادامه به کدوم مسیر میره، واقعا برای هیچ کسی قابل پیشبینی نیست. شاید هیچ کدوم از انقلابیون تصور نمیکردن که انقلاب «کبیر» به دوران وحشت و بعدش هم به حکومت ناپلئونی ختم بشه. قطعاً بخشی از عوامل شکلگیری انقلاب فرانسه رو میشه به ارزشها و باورهای روشنگری مربوط دونست؛ باورهایی که معتقدن انسانها تا حدودی به صورت عقلانی میتونن نظم جامعه رو به صورتی سامان بدن که این نظم در خدمت عدالت اجتماعی و کرامت انسانی باشه. سالار خوشخو و من توی یکی از قسمتهای پادکست مداخله، سعی کردیم توضیحاتی متفاوت در ارتباط با انقلاب فرانسه بدیم؛ توضیحاتی که تحت تأثیر این روایته: انقلابیون با خوندن کتابهای متفکرها و روشنفکرها انقلابی نمیشن؛ بلکه متفکرها و روشنفکرها توی فضای انقلابی رشد میکنن و اندیشه خلق میکنن.
✅ نقد و نظر: @Ali_soltanzadeh
«اقلاً یه چیز تازه بگو؛ فقط ساده و رُک و اندازه بگو؛ اگه فرض من غلطه از ذهن بشر؛ اگه واسهت معنا نمیسازه بگو» (آینه / بهرام نورایی)
@philosophycafe
Telegram
پادکست مداخله
✅منتشر شد.
🔗 لینک شنیدن
https://castbox.fm/vb/782995420
فصل دوم، اپیزود اول
«مدرنیته، کاوه یا اسکندر»
.
بسیاری از افراد تصور میکنند که امروزه فقط اروپا و آمریکای شمالی مدرن هستند. سؤالی که پیش میآید این است که چه شد که این جوامع مدرن شدند و جوامع دیگر…
🔗 لینک شنیدن
https://castbox.fm/vb/782995420
فصل دوم، اپیزود اول
«مدرنیته، کاوه یا اسکندر»
.
بسیاری از افراد تصور میکنند که امروزه فقط اروپا و آمریکای شمالی مدرن هستند. سؤالی که پیش میآید این است که چه شد که این جوامع مدرن شدند و جوامع دیگر…