Telegram Web Link
Forwarded from Sharif Sophia
Philosophy Cafe ♨️
«دولت و جامعه در ایران از نگاه همایون کاتوزیان» 🔈 ارائه کننده: علی سلطان‌زاده (دانشجوی دکتری فلسفه علم دانشگاه شریف) زمان: دوشنبه ۱۲ خردادماه ۱۴۰۴ ساعت ۱۶ تا ۱۸ 📍مکان: مجتمع خدمات فناوری دانشگاه شریف- واحد ۳۰۵ 💢جهت کسب اطلاعات بیشتر و ثبت‌نام به آیدی…
«دولت و جامعه در ایران از نگاه همایون کاتوزیان»

🔖شرحی مختصر از آقای علی سلطان‌زاده:

برای اینکه دولت یک کشور و آن جامعه را بشناسیم، به کجا باید رجوع کنیم؟ شاید رایج‌ترین نظر در میان افراد این باشد: اخبار! عموماً افراد معتقدند که رجوع به اخبار (آن هم از طریق رسانه‌های متضاد و متنوع) می‌تواند تصویری قابل اتکا از آن دولت و جامعه در اختیار ما بگذارد. همانطور که پیگیری اخبار رسانه‌های مربوط به علم، چیز چندانی دربارۀ «چیستی یا چگونگیِ علم» به من ارائه نمی‌دهد، اخبار سیاسی نیز سازوکارهای موجود در دولت و جامعه را نشان نمی‌دهد. دولت و جامعه (مانند علم، دین، سرمایه‌داری و غیره) پدیده‌هایی تاریخی‌اند و برای شناخت پدیده‌های تاریخی چاره‌ای نداریم جز بررسی تاریخ آن‌ها. وقتی از «تاریخ» سخن گفته می‌شود، عموماً تصور افراد این است که تاریخ (مخصوصاً تاریخ معاصر) چیزی نیست جز مجموعه‌ای از نقل‌های افراد مختلف از مشاهدات و تجربیات‌شان. چیزی که معمولاً از آن غفلت می‌شود این است که برای شناخت تاریخ (همچنان که برای شناخت طبیعت) ما احتیاج به نظریه داریم. تاریخ صرفاً با مشاهدۀ صرف شناخته نمی‌شود. همایون کاتوزیان جزو متفکرانی است که نسبت به بسیاری از مطالعاتی که دربارۀ وضعیت سیاسی و اجتماعی ایران انجام شده است نقد دارد، چرا که او این نظریات را مناسب مطالعۀ جوامع اروپایی می‌داند؛ و نه ایران. در این ارائه، به این قسمت از نظریات کاتوزیان خواهم پرداخت و تا حد توانم، آن را بررسی
خواهم کرد.
🖋 این پرسش که «چرا موجودات اصولاً هستند به جای عدم؟»، به لحاظ رتبه برای ما نخستین پرسش است. به این اعتبار که گسترده‌ترین، ژرف‌ترین و بالأخره اصیل‌ترین پرسش است.
این پرسش به لحاظ دامنه، گسترده‌ترین پرسش است. به هیچ موجود [خاصی] از هر نوع که باشد، محدود نمی‌شود. این پرسش همۀ آن‌چه را هست شامل می‌شود، و این نه فقط به معنای آن‌چه در وسیع‌ترین معنای کلمه، اینک حی و حاضر است، بلکه به معنای آن‌چه قبلاً بوده است و در آینده خواهد بود، نیز هست. دامنۀ این پرسش فقط به آن‌چه حقیقتاً نیست و هرگز نبوده است یعنی به عدم، محدود می‌شود. هر آن‌چه عدم نیست، در این پرسش قرار می‌گیرد، و در نهایت حتی خود عدم نیز مشمول آن است -[اما] نه به دلیل آنکه گویی [عدم،] چیزی است، یک موجود است، زیرا بالأخره هرچه باشد ما درباره‌اش سخن می‌گوییم. ...
این پرسش همانطور که گسترده‌ترین است، ژرف‌ترین نیز هست: چرا موجودات اصولاً هستند... ؟

🖋 چرا -یعنی، بر چه مبنایی؟ موجودات از چه مبنایی منبعث می‌شوند؟ موجودات بر چه مبنایی استوارند؟ موجودات به سوی چه مبنایی می‌روند [یا ویران می‌شوند]؟ ...
بالأخره، این پرسش، که گسترده‌ترین و ژرف‌ترین پرسش است، اصیل‌ترین پرسش نیز هست. مراد ما از این چیست؟ اگر پرسش خویش را در کل گسترۀ آن‌چه ذیل پرسش قرار می‌گیرد، یعنی موجودات بماهی موجودات و چونان یک کل، در مدنظر قرار دهیم، در آن صورت خواهیم دید که در این پرسش، خویش را از هرگونه موجود جزئی خاص، دقیقاً به این اعتبار که فلان یا بهمان موجود است، کاملاً دور نگه داشته‌ایم. ... به لحاظ گسترۀ بی‌حد این پرسش، هر موجودی به اندازۀ هر موجود دیگر اهمیت دارد / همۀ موجودات برابرند. یک فیل در جنگلی در هندوستان، درست همان‌قدر موجود است که یک جریان احتراق شیمیایی در سیّارۀ مریخ و هر آن چیز دیگری که فکرش را بکنید.

📚 از کتاب «درآمد به متافیزیک»، نوشتۀ مارتین هایدگر، ترجمۀ انشاءالله رحمتی 📚

@philosophycafe
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
منتشر شد.

🔗 لینک شنیدن
https://castbox.fm/vb/813111391

فصل دوم، اپیزود چهارم
«مدرنیته، لورل یا هاردی»
.

در قسمت‌های قبلی پادکست مداخله، سعی کردیم این روایت قهرمان‌محور از تاریخ ایران را نقد کنیم که معتقد است «ایرانِ امروز ساختۀ شاهانی مانند نادرشاه / آغامحمدخان / رضاشاه است». در این قسمت به نقد یک روایت رایج دیگر قهرمان‌محور از تاریخ معاصر ایران می‌پردازیم که معتقد است «اصلاح‌گران پیشرویی مانند قائم‌مقام / امیرکبیر / فروغی / مصدق / بازرگان» خواستند وضعیت را اصلاح کنند، اما «نگذاشتند». این روایت هر چند به اندازۀ روایت اول، در ایرانِ امروز پرطرفدار نیست، اما آنقدر طرفدار جدی دارد که باید به نقد و بررسی آن پرداخت؛ روایتی که می‌توان رد آن را در گفتمان دوم خرداد نیز دنبال کرد..
.

🔗 در کست‌باکس، اسپاتیفای و اپل پادکست نام پادکست مداخله را
جست‌وجو کنید و ما را از آن‌جا بشنوید.
___
تهیه‌شده در «گوشه‌ی پادکست»
__

📌این پادکست با حمایت «نشر چرخ»،
ناشر تخصصی علوم‌انسانی، منتشر می‌شود.
@modakhelehpodcast

لینک گفت‌وگوی محمد مالجو و ابراهیم توفیق اشاره شده در پادکست:
https://www.tg-me.com/charkhpublication/817
🖋 اگر این پرسش را که «چرا موجودات اصولاً هستند به جای عدم؟» در معنای آن به عنوان یک پرسش به طور صحیح دنبال کنیم، باید از تأکید بر هر موجود جزئی خاص، و حتی از تمرکز بر وجود بشری / انسان، بر حذر باشیم. زیرا، بالأخره هر چه باشد، [مگر] این موجود [یعنی انسان] چیست؟ در نظر بگیرید زمین را در بزرگی تاریک فضا در گیتی. می‌توان آن را به دانۀ خردی از شن، مانند کرد. در فاصلۀ میان آن و دانۀ بعدی با همان اندازه، بیش از یک کیلومتر خلأ وجود دارد. بر سطح این دانۀ خُردِ شن، انبوه گیج و ویج حیوانات فرضاً هوشمندی که با هم می‌خزند و مدت کوتاهی است که دانایی را ابداع کرده‌اند، روزگار می‌گذرانند. [مقایسه کنید با، نیچه، «دربارۀ راست و دروغ در معنای فرااخلاقی»]. و عمر بشر، در میان هزاران هزار سال، چیست [و چه قدری دارد]؟ به زحمت در حد حرکت یک ثانیه گرد، یک دَم، است.

🖋 در متن موجودات چونان یک کل، هیچ توجیهی نمی‌توان یافت برای آنکه دقیقاً بر این موجود که انسان نامیده شده است و ما خود از قضا به آن تعلق داریم، تأکید بورزیم.
ولی اگر موجودات چونان یک کل، اصولاً در معرض پرسش ما قرار گرفته باشند، در آن صورت این پرسیدن نسبت متمایزی با آن‌ها پیدا می‌کند -متمایز است زیرا بی‌بدیل است- و موجودات نسبت متمایزی با این پرسیدن، می‌یابند. زیرا از طریق این پرسیدن، موجودات چونان یک کل، برای نخستین بار، در حد ذات خود و با نظر به مبنای احتمالی‌شان، گشوده شده و در این پرسیدن، گشوده مانده‌اند. ... آن‌چه در این پرسش مورد پرسش، است گریبان‌گیر خود این پرسیدن نیز می‌شود، زیرا این پرسیدن، موجودات چونان یک کل را به چالش می‌خواند، ولی با این همه خود را از آن‌ها جدا نمی‌کند [زیرا خود این پرسش هم یک موجود است].

📚 از کتاب «درآمد به متافیزیک»، نوشتۀ مارتین هایدگر، ترجمۀ انشاءالله رحمتی 📚

@philosophycafe
بی‌معنایی زمانی معنا می‌یابد، که به آن معنا ببخشید و در این حال در عین اینکه دیگر بی‌معنا نیست همچنان بی‌معنا خواهد ماند.

#امید_نادری

@PhilosophyCafe ♨️
به هر حال، یک تاری موی زنی را به هیچ یک از یقین‌های او نمی‌دادم.

#کتاب_هفته

#بیگانه

#آلبر_کامو

#لیلی_گلستان

ص: ۱۶۹
@PhlosophyCafe ♨️
Forwarded from Sharif Sophia
💢گزارش تصویری از جلسه «دولت و جامعه در ایران از نگاه کاتوزیان»

💢دوازدهم خردادماه ۱۴۰۴

#علی_سلطانزاده
#دولت_و_جامعه
#همایون_کاتوزیان
#شریف_سوفیا
🗯 فکر می‌کنم پاییز 1403 بود که خبرهای انتشار سریال «ازازیل» ساختۀ حسن فتحی منتشر شد. جدا از اینکه کارگردان سریال حسن فتحی بود، بازیگرهای مهمی هم توی این سریال بازی می‌کردن: بابک حمیدیان، پیمان معادی و پریناز ایزدیار. یه عامل مهمی که باعث شد من به دیدن این سریال تشویق بشم، نویسندۀ این سریال بود: مسعود خاکباز؛ که سریال «دفتر یادداشت» رو هم نوشته بود و به نظرم قصۀ اون کار خیلی خوب بود. یکی دیگه از ویژگی‌های «ازازیل» که باعث می‌شد برام جذاب به نظر برسه، ژانرش بود؛ ژانر وحشت. توی سریال‌های نمایش خانگی ایرانی ما عموماً با ژانر درام و کمدی طرفیم و من نمی‌دونم سریال ایرانی دیگه‌ای از ژانر وحشت توی این سال‌ها ساخته شده بود یا نه.

🗯 اگه یه مرور ذهنی و گذری از سریال‌های نمایش خانگی و همچنین فیلم‌های سینمایی که توی این سال‌ها پرطرفدار شدن داشته باشیم، می‌بینیم که عموماً درام‌هایی بودن که با کلیدواژه‌های «جنوب شهری»، «حاشیۀ شهر»، «دعوا و نزاع» و غیره توصیف میشن. از این بحث می‌گذرم که تصویری که از «جنوب شهر» یا «پایین شهر» توی این آثار داره نشون داده میشه، چه کارکردی توی جامعۀ فعلی ایران داره. توی چنین فضایی، انتشار یه سریال ژانر وحشت، اون هم با چنین کارگردان و نویسنده و بازیگرهایی، خبر خوشحال‌کننده‌ای بود. با همۀ این اوصاف، «ازازیل» در نهایت به نظرم یه پروژۀ شکست‌خورده محسوب میشه و حتی پست اینستاگرامی‌ای که فتحی بعد از انتشار قسمت آخر فصل اول سریال منتشر کرد، به نظرم نشونه‌ای از این هست که خود کارگردان هم متوجه شده که این سریال اونطور که باید، موفقیتی نداشت.

🗯 مسئلۀ اولی که برای من بعد از تماشای «ازازیل» پیش اومد این بود که چرا «ازازیل» کار موفقی از آب درنیومد. قطعاً عوامل مختلفی وجود داره. مثلاً یکی از عواملش می‌تونه این باشه که کارگردان و بازیگرهای این سریال دیگه به اون شهرتی که دوست داشتن، رسیدن و الان بازیگری و کارگردانی براشون صرفاً یه شغل شده که خلاقیت و علاقۀ چندانی پشتش نیست. این اتفاق ممکنه برای هر کسی رخ بده: یه فوتبالیست، یه نویسنده، و شاید حتی یه سیاستمدار. یه عاملی که من تصور می‌کردم توی شکست پروژۀ «ازازیل» مؤثر باشه، این بود که ژانر وحشت تنه به تنۀ ماوراءالطبیعه می‌زنه و توی جامعۀ ایران نهاد دین به نوعی مسئول «ماوراءالطبیعه» هست و به همین دلیل نمیشه توی چنین فضایی هر قصه‌ای رو تعریف کرد یا هر شخصیتی رو خلق کرد. به زبان قدیمی‌تر و آشنا برای ما، «سانسور»!

🗯 الان یکی دو هفته‌ای هست که نظرم تغییر کرده و به نظرم سانسور نمی‌تونه علت شکست «ازازیل» باشه. نظرم تغییر کرد چون قسمت دوم سریال «اجل معلق» رو دیدم که توی ژانر کمدیه و موضوعش مرگه. به نظرم مرگ همون‌قدر می‌تونه موضوعی تحت سیطرۀ نهاد دین در ایران باشه که ژانر وحشت. ولی «اجل معلق» داره با مرگ و مفاهیم مرتبط با مرگ (که بخشی‌شون طبیعتاً دینی هستن) شوخی می‌کنه. از اون سکانس «عزرائیل و جبرئیل و اسماعیل» که بگذرم، توی یکی از صحنه‌ها، شخصیت اصلی داستان (با بازی عطاران) که مُرده بود، علائم حیاتیش برمی‌گرده و زنده میشه. فرشتۀ مرگ بهش میگه «تو به اذن خدا این اجازه رو داری که دوباره به زندگی برگردی» و همین لحظه روح شخصیت اصلی که داره خوشحالی می‌کنه، بی‌توجه به حرف فرشتۀ مرگ و «اذن خدا» میگه: «پدرم همیشه می‌گفت شیرموز بخورم، بدنم قوی می‌مونه. الان هم می‌دونم چرا زنده شدم؛ کار همون شیرموزهاست.» این‌جا به نظرم شوخی با مرگ داره رخ میده و این شوخی از سانسور جون سالم به در برده.

📢 مسئلۀ دومی که بعد از دیدن «ازازیل» برام مطرح شد، اینه که ژانر وحشت چیه. به عبارت دیگه، با حرکات عجیب و غریب دوربین، یه موسیقی وهم‌آلود، بدن خون‌آلود و فضای تاریک، احتمالاً حس ترس به مخاطب (حتی مخاطب ترسویی مثل من) منتقل نمیشه. چیز دیگه‌ای باید به این مجموعه اضافه بشه تا اون ترس تولید بشه و ازازیل اون «چیز دیگه» رو نداشت. این رو آخر این متن اضافه کنم که به راحتی میشه اینجا زد زیر میز و گفت «این آثار که ارزش فکر کردن و نوشتن ندارن» و بعدش ژانر وحشت رو مساوی با لیستی از فیلم‌های معروف تاریخ سینما در نظر گرفت که کارگردان‌های معروفی دارن. این هم یه راهشه. ولی به نظرم چنین راهی چندان ما رو به فهم ژانر وحشت هدایت نمی‌کنه، بلکه بیشتر یه نوعی خاطره‌بازی محسوب میشه با فیلم‌هایی که دوستشون داریم.

نقد و نظر: @Ali_soltanzadeh
«با همین خطر، کشیدم تو قفس‌های آهنین نفس؛ زندگی حاصل تخیله؛ و باور منم یه بخشی از خودت؛ پس همراه شو با من این سفر» (مجسمه / سورنا)

@philosophycafe
🖋 یقیناً پرسیدن یا نپرسیدن این پرسش که «چرا موجودات اصولاً هستند به جای عدم؟» هیچ تفاوتی به حال خود موجودات ندارد. بدون این پرسش، سیاره‌ها در مدار خویش حرکت می‌کنند. بدون این پرسش، نیروی حیات در نبات و حیوان، جاری است.
ولی اگر این پرسش مطرح شود و به شرط آنکه واقعاً محقق گردد، در آن صورت این پرسیدن ضرورتاً از آنچه مورد پرسش است و از آنچه مورد سؤال است، عقب می‌نشیند، به خودش باز می‌گردد [یعنی بعد از مطرح شدن این پرسش، چنین پرسشی شکل می‌گیرد که «چرا این پرسش مطرح شد که چرا موجودات اصولاً هستند...؟»]. بنابراین، این پرسیدن در حد ذات خویش، نه یک فرایند قهری/تحکمی، بلکه رخدادی ممتاز است که از آن به یک واقعه تعبیر می‌کنیم.
این پرسش و همۀ پرسش‌هایی که بی‌واسطه ریشه در آن دارند، در آن‌ها همین یک پرسش گشوده می‌شود/گسترده می‌شود -این پرسشِ «چرا» را نمی‌توان به هیچ پرسش دیگری قیاس کرد. این پرسش با جستجو برای «چرای» خاصّ خودش مواجه می‌شود.

🖋 پرسشِ «چرا این چرا؟» در ظاهر و در نگاه نخست، بسانِ تکرار یاوۀ همان جملۀ استفهامی، بدون آن‌که پایانی برای این تکرار باشد، به نظر می‌رسد. بسان نوعی تأمل بیهوده و نامتعارف دربارۀ معانی بی‌اساس کلمات، جلوه می‌کند. یقیناً چنین جلوه‌ای دارد. تنها پرسش این است که آیا ما مایلیم قربانی این جلوۀ سطحی امور شویم و بدین‌سان کل موضوع را فیصله‌یافته بدانیم، یا آیا ما قادریم در این عقب بردنِ پرسشِ «چرا» [و تعمیم دادن این پرسش] به خودش، واقعه‌ای شعف‌انگیز/برانگیزنده را تجربه کنیم.
ولی اگر به خود اجازه ندهیم تا به ظواهر امور فریفته شویم، روشن خواهد شد که این پرسشِ «چرا» به عنوان پرسشی دربارۀ موجودات در حد ذات خویش و چونان یک کل، بی‌درنگ ما را از صرف بازی با کلمات دور می‌کند، مشروط به آن‌که همچنان از قوّت روحی لازم برای آنکه این پرسش را حقیقتاً به «چرای» خاص خودش عقب ببریم، برخوردار باشیم.

📚 از کتاب «درآمد به متافیزیک»، نوشتۀ مارتین هایدگر، ترجمۀ انشاءالله رحمتی 📚

@philosophycafe
حکایت کنند که بزغاله‌ای بر بامی بلند بود.گرگی از زیر بام بگذشت.بزغاله او را دشنام داد.گرگ گفت:تو مرا دشنام ندادی،آن مکان بلند مرا دشنام داد.

#محاضرات_الادبا(ص۹۹)
#راغب_اصفهانی

@PhilosophyCafe🔆
🖋 کسی که نزد او کتاب مقدس، وحی و حقیقت الهی است، پاسخ این پرسش را که «چرا موجودات اصولاً هستند به جای عدم؟» حتی پیش از آن‌که پرسیده شود، در آستین دارد: و آن پاسخ این است که: موجودات، به استثنای خود خداوند، آفریدۀ حضرت اویند، خودِ خداوند، به مثابت آفریدگارِ آفریده‌ناشده، «هست/موجود است». کسی که بر چنین ایمانی به عنوان مبنا تکیه کرده است، شاید بتواند به نحوی پرسیدنِ پرسش ما را تقلید کند و در آن مشارکت بجوید، ولی نمی‌تواند این پرسش را به شیوۀ اصیل طرح کند، مگر این‌که از مؤمن بودن دست بکشد و به همۀ لوازمِ این اقدام تن در دهد. او فقط قادر است عمل کند «چنان که گویی». از سوی دیگر، اگر چنین ایمانی پیوسته خویش را در معرضِ امکانِ بی‌ایمانی قرار ندهد، ایمان نیست، بلکه آسودگی است. تبدیل می‌شود به توافقی با خویش برای این که از این پس در آینده به یک آموزه به عنوان چیزی که به نحوی موروثی است، وفادار باشیم.

🖋 این، نه ایمان داشتن است، نه پرسیدن، بلکه بی‌تفاوتی است- که از آن پس، می‌تواند حتی با علاقۀ شدید خویش را دلمشغولِ هر چیزی، نه فقط دلمشغول ایمان که دلمشغولِ پرسیدن نیز، بدارد.
اما منظور من از اشارۀ به امنیت در [آغوش] ایمان به مثابت شیوۀ مخصوصی برای استقرار / ثبات در حقیقت، این نیست که نقلِ کلمات کتاب مقدس، «در آغاز خداوند آسمان و زمین و غیره را آفرید»- پاسخی برای پرسش ما است. قطع نظر از اینکه آیا این جملۀ کتاب مقدس برای ایمان حق است یا باطل، در هر صورت نمی‌تواند پاسخی برای پرسش ما باشد. هیچ ربطی به آن ندارد، زیرا حقیقتاً نمی‌تواند چنین ربطی پیدا کند. آنچه به واقع در پرسش ما، مورد پرسش است، برای ایمان، حماقت است.
فلسفه عبارت از چنین حماقتی است.

📚 از کتاب «درآمد به متافیزیک»، نوشتۀ مارتین هایدگر، ترجمۀ انشاءالله رحمتی 📚

@philosophycafe
مثال آن که اسب از خر شریفتر است که خر را برای بار کشیدن آفریده اند و اسب برای دویدن در جنگ و جهاد تا در زیر سوار چنان که می باید می دود و می پوید و وی را قوت بار کشیدن نیز داده اند همچون خر و کمالی زیادت نیز وی را داده اند که خر را نداده اند اگر وی از کمال خویش عاجز آید از وی پالانی سازند و با درجه خر افتد و این هلاک و نقصان وی باشد,همچنین گروهی پنداشته اند که آدمی را برای خوردن و خفتن و جماع کردن و تمتع آفریده اند همه روزگار در این برند و گروهی پندارند که وی را برای غلبه و استیلا و مقهور کردن دیگر چیزها آفریده اند چون عرب و کرد و ترک و این هر دو خطاست که خوردن و جماع کردن راندن شهوت باشد و این خود ستوران را داده اند و خوردن شتر بیشتر از خوردن مرد است و جماع گنجشک بیش از جماع آدمی است پس چرا آدمی از ایشان شریفتر باشد و غلبه و استیلا به غضب باشد این سباع را داده اند پس آدمی را آنچه سباع و بهایم را داده اند هست و زیادت از آن وی را کمالی داده اند و آن عقل است که بدان خدای  تعالی را بشناسد…

#کیمیای_سعادت_عنوان_مسلمانی_فصل_نهم
#ابوحامدامام_محمدغزالی

@PhilosophyCafe📖
Forwarded from مدرسه (مدرسه-دروس مباحث فلسفی)
تحلیل نوشتن در این روزها چندان سودی ندارد فقط اگر اعلام موضع حقیر آرامشی در ذهن چند تن خواننده‌ام ایجاد می‌کند که ذهن‌شان کمتر در تردد و تردید آسیب ببیند، قاطعانه می‌گویم بد شاید از بدتر بهتر نباشد اما "بد" بهتر از "زشت" است. وضعیت دوگانه بین "بد" و "خوب" نیست بلکه سه‌گانه بین "خوب"، "بد" و "زشت" است. قاطعانه ذهن‌تان هیچ امیدی به اسرائیل نبندد این کشور صرفاً در پی ویرانی کشور ماست.
مردم این سرزمین، از تاریخ درسی گرفته‌اند و خطا را تکرار نمی‌کنند. نه فقط سرتاسر شاهنامه بلکه سرتاسر تاریخ ما، گواه یک چرخه‌ی تلخ است: حکام بی‌کفایت و خودخواه و خورأیی حاکم و دست به دامان شدن مردمانی نومید از میان مردم، به بیگانگانِ خونخوار. این فقط داستان منیت آخر جمشید نیست و رفتن سران و سرداران با امید به سوی ضحاک در مقام یک اصلاح‌گر و ناجی! که هزاره‌ای تاریکی را با خود آورد که نه "بدی" بلکه خود "زشتی" بود. این داستان آخر داریوش سوم و امید سرانی به اسکندر، یزگرد سوم و امید به اعراب، حکام محلی بد و امید به مغولان و غیره و غیره و غیره است.
ما وظیفه‌ی‌مان امید بستن کودکانه به ناجیانی که خون به وضوح از چنگال‌شان می‌چکد نیست، وظیفه‌ی‌مان یک پرسش از تاریخ است: «مکانیسم این منیت حکام در ایران چیست و چرا هر حاکمی درگیر این تقدیر است؟ چرا هر کسی که در ایران به قدرت می‌رسد حتی فرقی نمی‌کند من یا تو باشیم «حتماً و ضرورتاً» آخر قصه‌ی‌مان آخر قصه‌ی جمشید است و انالحقِ او؟» و این یعنی "خودآگاهی تاریخی" نه افسانه‌سرایی منیت‌افزا و خودشیفته‌وار.
امید را در دل فروزان نگاه دارید ما این همه راه نیامده‌ایم که یک قصه‌ی کودکانه‌ی تاریخی تکرار شود ملت ما در آزمون‌های بزرگ و جانکاهی به سوی "آزادی" سربلند بیرون آمده و راه‌اش را با ابزار انسانی‌اش به تنهایی بدون دخالت خارجیان به پایان می‌رساند.
جمهوری اسلامی محکوم به فهمیدن این واقعیت است هرچقدر هم می خواهد در صداو سیمایش به اوهامش ادامه دهد: اینکه قدرت اسرائیل نه موصاد و سیستم اطلاعاتی اش است، نه سامانه آفندی و پدافندی اش که دیدیم پوشالی بود بلکه فقط یک چیز بود سوء استفاده از شکافی که دولت جمهوری اسلامی با ملت ایجاد کرد.
علی‌نجات غلامی
🖋 همین اروپا با کوری نامیمون‌اش که همیشه به روی خویش تیغ می‌کشد، امروزه‌روز در حملۀ گازانبری بزرگ میان روسیه از یک سو و آمریکا از دیگر سو، قرار دارد. روسیه و آمریکا، اگر از منظر متافیزیک بنگریم، هر دو یک چیزاند و آن چیز همان جنون چاره‌ناپذیر فن‌آوری مهارناشده و نیز سازمان [و تشکیلاتِ] بی‌ریشۀ انسان متوسط است.

🖋 وقتی اقصی نقاط کرۀ ارض به تسخیر فن‌آوری درآمده است و می‌توان از آن‌ها بهره‌برداری اقتصادی کرد؛ وقتی هر حادثه‌ای، در هر مکان که بخواهید و در هر زمان که بخواهید، به سرعت دلخواه‌تان، دست‌یافتنی می‌شود، وقتی می‌توانید تلاش برای ترور یک پادشاه در فرانسه و اجرای یک کنسرت سمفونی در توکیو را همزمان «تجربه کنید»، وقتی زمان چیزی جز سرعت، فوریّت و معیت نیست و زمان به عنوان تاریخ از همۀ دازاین همۀ مردمان رخت بربسته است؛ وقتی مشت‌زنی، بزرگ‌مرد یک ملّت شمرده می‌شود؛ وقتی تظاهرات میلیونی انسان‌ها را پیروزی می‌دانند؛ در این هنگام، آری در این هنگام، در میانۀ همۀ این غوغا، این پرسش بسان یک شبح پدیدار می‌شود: برای چه؟ به کجا؟ و از آن پس، چه؟

📚 از کتاب «درآمد به متافیزیک»، نوشتۀ مارتین هایدگر، ترجمۀ انشاءالله رحمتی 📚

@philosophycafe
2025/07/02 01:30:46
Back to Top
HTML Embed Code: