قهار عاصی شاعر معاصر
. مردمان منکر عشقند منم کشته او شیوه ما دگر و شیوه مردم دگر است امیرخسرو دهلوی 🆔 @QaharAsi
.
هر ظالمی به شیوه ی خود ظلم میکند
ظلمی که عشق میکند اما شنیدنیست
هم میکُشد، هم اینکه تو را زنده میکند
این مرگ و زندگیِ مکرر چه دیدنیست!
-@QaharAsi
هر ظالمی به شیوه ی خود ظلم میکند
ظلمی که عشق میکند اما شنیدنیست
هم میکُشد، هم اینکه تو را زنده میکند
این مرگ و زندگیِ مکرر چه دیدنیست!
-@QaharAsi
❤17👍2👏1
گفتمش كـه عاشــقم ، گفتا بٓرو ديوانه اى!
گفتمش من صادقم خنديده گفت افسانه اى
گفتمش از عشق تو شب زنـده دارم تا سحر
گفت برو عاشـق نه اى، تو تشــنهً پيمانه اى
گفتمش دارم بــه دل صــد اشتياقِ روىِ گل
گفت و بگذر زين خيال نامحرمى بيــگانه اى
گفتمش درويش كويت گشته ام درياب مـرا
گفت برو چون گنج پنهان ساكــن ويرانـه اى
گفتمش در بند زلفـت، بستــه ام ، ذولانه ام
گفت تــا در بند خويشــى بسته و ذولانه اى
گفتمش مانند شمع در شعلـه ها پيچيده ام
گفت طواف شمع كن، هم مشرب پروانه اى
گفتمش يك گوشهً چشمى نما كـه سوختيم
گفت عاقل كى شـوى با سوختن جــانانه اى
گفتمش تا كـى روا دارى بسـاط جور خويش
گفت خموش ناقابلى، تو بيخود و ديوانـه اى
گفتمش مـن كيســتم، انـدر خيالِ چيستم؟
گفت مدهوش منى ، مخمور اين ميخانه اى
گفتمش بى خمر و أفيون مست خيشم كرده اى
گفت از اين بهتر چه خواهـى دلبرِ مستانه اى
گفتمش صد جان من بادا فــداى نامِ دوست
گفت فداى خويش شو چون گوهر يكدانه اى
گفتمش زين طرزِ اندازت دلم خمخـانه شد؟
گفت ذكا هذيان مگو، گـر عاقل و فـرزانه اى!
به چینل وتس آپ ما بپیوندید👇
https://whatsapp.com/channel/0029VaCasTI4dTnRNigyOK0q
گفتمش من صادقم خنديده گفت افسانه اى
گفتمش از عشق تو شب زنـده دارم تا سحر
گفت برو عاشـق نه اى، تو تشــنهً پيمانه اى
گفتمش دارم بــه دل صــد اشتياقِ روىِ گل
گفت و بگذر زين خيال نامحرمى بيــگانه اى
گفتمش درويش كويت گشته ام درياب مـرا
گفت برو چون گنج پنهان ساكــن ويرانـه اى
گفتمش در بند زلفـت، بستــه ام ، ذولانه ام
گفت تــا در بند خويشــى بسته و ذولانه اى
گفتمش مانند شمع در شعلـه ها پيچيده ام
گفت طواف شمع كن، هم مشرب پروانه اى
گفتمش يك گوشهً چشمى نما كـه سوختيم
گفت عاقل كى شـوى با سوختن جــانانه اى
گفتمش تا كـى روا دارى بسـاط جور خويش
گفت خموش ناقابلى، تو بيخود و ديوانـه اى
گفتمش مـن كيســتم، انـدر خيالِ چيستم؟
گفت مدهوش منى ، مخمور اين ميخانه اى
گفتمش بى خمر و أفيون مست خيشم كرده اى
گفت از اين بهتر چه خواهـى دلبرِ مستانه اى
گفتمش صد جان من بادا فــداى نامِ دوست
گفت فداى خويش شو چون گوهر يكدانه اى
گفتمش زين طرزِ اندازت دلم خمخـانه شد؟
گفت ذكا هذيان مگو، گـر عاقل و فـرزانه اى!
به چینل وتس آپ ما بپیوندید👇
https://whatsapp.com/channel/0029VaCasTI4dTnRNigyOK0q
WhatsApp.com
قهار عاصی شاعر معاصر | WhatsApp Channel
قهار عاصی شاعر معاصر WhatsApp Channel. شهید عبدالقهار عاصی
شاعر سراپا عشق و گلوی آزادی افغانستان
ما را در انستاگرام دنبال کنید.👇
https://www.instagram.com/qahar.asi/. 180 followers
شاعر سراپا عشق و گلوی آزادی افغانستان
ما را در انستاگرام دنبال کنید.👇
https://www.instagram.com/qahar.asi/. 180 followers
❤16👍8🤩4🥰3👏2
قهار عاصی شاعر معاصر
گفتمش كـه عاشــقم ، گفتا بٓرو ديوانه اى! گفتمش من صادقم خنديده گفت افسانه اى گفتمش از عشق تو شب زنـده دارم تا سحر گفت برو عاشـق نه اى، تو تشــنهً پيمانه اى گفتمش دارم بــه دل صــد اشتياقِ روىِ گل گفت و بگذر زين خيال نامحرمى بيــگانه اى گفتمش درويش كويت…
در گذرگاهی او را دیدم به او عشق ورزیدم و نهایت در پایش خاکستر شدم .
بر درش گفتم منم
گفتا برو بیگانه ای
گفتمش من عاشقم
خندید و گفت دیوانه ای
گفتمش من عاشق روی توأم
گفت برو صحرا که مجنونان ندارند خانه ای
گفتمش بس کن که دیگر سوختم
گفت شمع می سوزد به هر پروانه ای
به چینل وتس آپ ما بپیوندید👇
https://whatsapp.com/channel/0029VaCasTI4dTnRNigyOK0q
بر درش گفتم منم
گفتا برو بیگانه ای
گفتمش من عاشقم
خندید و گفت دیوانه ای
گفتمش من عاشق روی توأم
گفت برو صحرا که مجنونان ندارند خانه ای
گفتمش بس کن که دیگر سوختم
گفت شمع می سوزد به هر پروانه ای
به چینل وتس آپ ما بپیوندید👇
https://whatsapp.com/channel/0029VaCasTI4dTnRNigyOK0q
WhatsApp.com
قهار عاصی شاعر معاصر | WhatsApp Channel
قهار عاصی شاعر معاصر WhatsApp Channel. شهید عبدالقهار عاصی
شاعر سراپا عشق و گلوی آزادی افغانستان
ما را در انستاگرام دنبال کنید.👇
https://www.instagram.com/qahar.asi/. 180 followers
شاعر سراپا عشق و گلوی آزادی افغانستان
ما را در انستاگرام دنبال کنید.👇
https://www.instagram.com/qahar.asi/. 180 followers
❤12👍5🥰3👏2🤩2
شاید نیاز داشته باشین
اگر شما نیاز به مواد کانکور، کتابهای مکتب و امتحانات تمام مضامین بشکل آنلاین نیاز دارید حتما این ربات را استارت کنید👇
@KankorBook_bot
@KankorBook_bot
اگر شما نیاز به مواد کانکور، کتابهای مکتب و امتحانات تمام مضامین بشکل آنلاین نیاز دارید حتما این ربات را استارت کنید👇
@KankorBook_bot
@KankorBook_bot
👍3🤩1
👍8🥰6❤4👏1😁1
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
آنچه را باید بدانیم از زبان سفیر فلسطین در انگلیس
🔹 «حسام زوملوت» نماینده دولت خودگردان فلسطینی در انگلیس:
🔹بیبیسی و رسانه های بین المللی فقط به 7 اکتبر میپردازند در حالی که جنایات اسرائیل از صد و هفت سال گذشته وجود داشته است!
🔹نتانیاهو در سازمان ملل نقشهای را نشان میدهد که هیچ نشانی از فلسطین نیست؛ برای او همه چیز تبدیل به اسرئیل شده؛ وزیر جنگ او میگوید فلسطینیها مثل حیوان هستند.
🔹بمبی که سر خویشاوندان من در غزه ریخته شده ساخت آمریکا و به دست اسرائیل بود و شماها سیاستهای لحظه ای دارید؛ خویشاوندان من در ده روز گذشته کشته نشدند، فلسطینی ها 100 سال است که کشته میشوند.
https://T.me/QaharAsi
🔹 «حسام زوملوت» نماینده دولت خودگردان فلسطینی در انگلیس:
🔹بیبیسی و رسانه های بین المللی فقط به 7 اکتبر میپردازند در حالی که جنایات اسرائیل از صد و هفت سال گذشته وجود داشته است!
🔹نتانیاهو در سازمان ملل نقشهای را نشان میدهد که هیچ نشانی از فلسطین نیست؛ برای او همه چیز تبدیل به اسرئیل شده؛ وزیر جنگ او میگوید فلسطینیها مثل حیوان هستند.
🔹بمبی که سر خویشاوندان من در غزه ریخته شده ساخت آمریکا و به دست اسرائیل بود و شماها سیاستهای لحظه ای دارید؛ خویشاوندان من در ده روز گذشته کشته نشدند، فلسطینی ها 100 سال است که کشته میشوند.
https://T.me/QaharAsi
❤16👍6😢3🥰1😁1
❤18👍6😁2
داستان مختصر مولانا را در ویدیو ببینید
بود بقالی و وی را طوطیی
خوشنوایی سبز و گویا طوطیی
بر دکان بودی نگهبان دکان
نکته گفتی با همه سوداگران
در خطاب آدمی ناطق بدی
در نوای طوطیان حاذق بدی
خواجه روزی سوی خانه رفته بود
بر دکان طوطی نگهبانی نمود
گربهای برجست ناگه بر دکان
بهر موشی طوطیک از بیم جان
جست از سوی دکان سویی گریخت
شیشههای روغن گل را بریخت
از سوی خانه بیامد خواجهاش
بر دکان بنشست فارغ خواجهوش
دید پر روغن دکان و جامه چرب
بر سرش زد گشت طوطی کل ز ضرب
روزکی چندی سخن کوتاه کرد
مرد بقال از ندامت آه کرد
ریش بر میکند و میگفت ای دریغ
کافتاب نعمتم شد زیر میغ
دست من بشکسته بودی آن زمان
که زدم من بر سر آن خوش زبان
هدیهها میداد هر درویش را
تا بیابد نطق مرغ خویش را
بعد سه روز و سه شب حیران و زار
بر دکان بنشسته بد نومیدوار
مینمود آن مرغ را هر گون نهفت
تا که باشد اندر آید او بگفت
جولقیی سر برهنه میگذشت
با سر بی مو چو پشت طاس و طشت
آمد اندر گفت طوطی آن زمان
بانگ بر درویش زد چون عاقلان
کز چه ای کل با کلان آمیختی
تو مگر از شیشه روغن ریختی
از قیاسش خنده آمد خلق را
کو چو خود پنداشت صاحب دلق را
کار پاکان را قیاس از خود مگیر
گر چه ماند در نبشتن شیر و شیر
جمله عالم زین سبب گمراه شد
کم کسی ز ابدال حق آگاه شد
همسری با انبیا برداشتند
اولیا را همچو خود پنداشتند
گفته اینک ما بشر ایشان بشر
ما و ایشان بستهٔ خوابیم و خور
این ندانستند ایشان از عمی
هست فرقی درمیان بیمنتهی
هر دو گون زنبور خوردند از محل
لیک شد زان نیش و زین دیگر عسل
هر دو گون آهو گیا خوردند و آب
زین یکی سرگین شد و زان مشک ناب
هر دو نی خوردند از یک آبخور
این یکی خالی و آن پر از شکر
صد هزاران این چنین اشباه بین
فرقشان هفتاد ساله راه بین
این خورد گردد پلیدی زو جدا
آن خورد گردد همه نور خدا
این خورد زاید همه بخل و حسد
وآن خورد زاید همه نور احد
این زمین پاک و آن شورهست و بد
این فرشتهٔ پاک و آن دیوست و دد
هر دو صورت گر به هم ماند رواست
آب تلخ و آب شیرین را صفاست
جز که صاحب ذوق کی شناسد بیاب
او شناسد آب خوش از شوره آب
سحر را با معجزه کرده قیاس
هر دو را بر مکر پندارد اساس
ساحران موسی از استیزه را
برگرفته چون عصای او عصا
زین عصا تا آن عصا فرقیست ژرف
زین عمل تا آن عمل راهی شگرف
لعنة الله این عمل را در قفا
رحمة الله آن عمل را در وفا
کافران اندر مری بوزینه طبع
آفتی آمد درون سینه طبع
هرچه مردم میکند بوزینه هم
آن کند کز مرد بیند دم بدم
او گمان برده که من کردم چو او
فرق را کی داند آن استیزهرو
این کند از امر و او بهر ستیز
بر سر استیزهرویان خاک ریز
آن منافق با موافق در نماز
از پی استیزه آید نه نیاز
در نماز و روزه و حج و زکات
با منافق مؤمنان در برد و مات
مؤمنان را برد باشد عاقبت
بر منافق مات اندر آخرت
گرچه هر دو بر سر یک بازیاند
هر دو با هم مروزی و رازیاند
هر یکی سوی مقام خود رود
هر یکی بر وفق نام خود رود
مؤمنش خوانند جانش خوش شود
ور منافق تیز و پر آتش شود
نام او محبوب از ذات وی است
نام این مبغوض از آفات وی است
میم و واو و میم و نون تشریف نیست
لفظ مؤمن جز پی تعریف نیست
گر منافق خوانیش این نام دون
همچو کزدم میخلد در اندرون
گرنه این نام اشتقاق دوزخست
پس چرا در وی مذاق دوزخست
زشتی آن نام بد از حرف نیست
تلخی آن آب بحر از ظرف نیست
حرف ظرف آمد درو معنی چو آب
بحر معنی عنده ام الکتاب
بحر تلخ و بحر شیرین در جهان
در میانشان برزخ لا یبغیان
وانگه این هر دو ز یک اصلی روان
بر گذر زین هر دو رو تا اصل آن
زر قلب و زر نیکو در عیار
بی محک هرگز ندانی ز اعتبار
هر که را در جان خدا بنهد محک
هر یقین را باز داند او ز شک
در دهان زنده خاشاکی جهد
آنگه آرامد که بیرونش نهد
در هزاران لقمه یک خاشاک خرد
چون در آمد حس زنده پی ببرد
حس دنیا نردبان این جهان
حس دینی نردبان آسمان
صحت این حس بجویید از طبیب
صحت آن حس بجویید از حبیب
صحت این حس ز معموری تن
صحت آن حس ز تخریب بدن
راه جان مر جسم را ویران کند
بعد از آن ویرانی آبادان کند
کرد ویران خانه بهر گنج زر
وز همان گنجش کند معمورتر
آب را ببرید و جو را پاک کرد
بعد از آن در جو روان کرد آب خورد
پوست را بشکافت و پیکان را کشید
پوست تازه بعد از آنش بر دمید
قلعه ویران کرد و از کافر ستد
بعد از آن بر ساختش صد برج و سد
کار بیچون را که کیفیت نهد
اینک گفتم این ضرورت میدهد
گه چنین بنماید و گه ضد این
جز که حیرانی نباشد کار دین
نه چنان حیران که پشتش سوی اوست
بل چنان حیران و غرق و مست دوست
آن یکی را روی او شد سوی دوست
وان یکی را روی او خود روی اوست
روی هر یک مینگر میدار پاس
بوک گردی تو ز خدمت روشناس
به چینل وتس آپ ما بپیوندید👇
https://whatsapp.com/channel/0029VaCasTI4dTnRNigyOK0q
بود بقالی و وی را طوطیی
خوشنوایی سبز و گویا طوطیی
بر دکان بودی نگهبان دکان
نکته گفتی با همه سوداگران
در خطاب آدمی ناطق بدی
در نوای طوطیان حاذق بدی
خواجه روزی سوی خانه رفته بود
بر دکان طوطی نگهبانی نمود
گربهای برجست ناگه بر دکان
بهر موشی طوطیک از بیم جان
جست از سوی دکان سویی گریخت
شیشههای روغن گل را بریخت
از سوی خانه بیامد خواجهاش
بر دکان بنشست فارغ خواجهوش
دید پر روغن دکان و جامه چرب
بر سرش زد گشت طوطی کل ز ضرب
روزکی چندی سخن کوتاه کرد
مرد بقال از ندامت آه کرد
ریش بر میکند و میگفت ای دریغ
کافتاب نعمتم شد زیر میغ
دست من بشکسته بودی آن زمان
که زدم من بر سر آن خوش زبان
هدیهها میداد هر درویش را
تا بیابد نطق مرغ خویش را
بعد سه روز و سه شب حیران و زار
بر دکان بنشسته بد نومیدوار
مینمود آن مرغ را هر گون نهفت
تا که باشد اندر آید او بگفت
جولقیی سر برهنه میگذشت
با سر بی مو چو پشت طاس و طشت
آمد اندر گفت طوطی آن زمان
بانگ بر درویش زد چون عاقلان
کز چه ای کل با کلان آمیختی
تو مگر از شیشه روغن ریختی
از قیاسش خنده آمد خلق را
کو چو خود پنداشت صاحب دلق را
کار پاکان را قیاس از خود مگیر
گر چه ماند در نبشتن شیر و شیر
جمله عالم زین سبب گمراه شد
کم کسی ز ابدال حق آگاه شد
همسری با انبیا برداشتند
اولیا را همچو خود پنداشتند
گفته اینک ما بشر ایشان بشر
ما و ایشان بستهٔ خوابیم و خور
این ندانستند ایشان از عمی
هست فرقی درمیان بیمنتهی
هر دو گون زنبور خوردند از محل
لیک شد زان نیش و زین دیگر عسل
هر دو گون آهو گیا خوردند و آب
زین یکی سرگین شد و زان مشک ناب
هر دو نی خوردند از یک آبخور
این یکی خالی و آن پر از شکر
صد هزاران این چنین اشباه بین
فرقشان هفتاد ساله راه بین
این خورد گردد پلیدی زو جدا
آن خورد گردد همه نور خدا
این خورد زاید همه بخل و حسد
وآن خورد زاید همه نور احد
این زمین پاک و آن شورهست و بد
این فرشتهٔ پاک و آن دیوست و دد
هر دو صورت گر به هم ماند رواست
آب تلخ و آب شیرین را صفاست
جز که صاحب ذوق کی شناسد بیاب
او شناسد آب خوش از شوره آب
سحر را با معجزه کرده قیاس
هر دو را بر مکر پندارد اساس
ساحران موسی از استیزه را
برگرفته چون عصای او عصا
زین عصا تا آن عصا فرقیست ژرف
زین عمل تا آن عمل راهی شگرف
لعنة الله این عمل را در قفا
رحمة الله آن عمل را در وفا
کافران اندر مری بوزینه طبع
آفتی آمد درون سینه طبع
هرچه مردم میکند بوزینه هم
آن کند کز مرد بیند دم بدم
او گمان برده که من کردم چو او
فرق را کی داند آن استیزهرو
این کند از امر و او بهر ستیز
بر سر استیزهرویان خاک ریز
آن منافق با موافق در نماز
از پی استیزه آید نه نیاز
در نماز و روزه و حج و زکات
با منافق مؤمنان در برد و مات
مؤمنان را برد باشد عاقبت
بر منافق مات اندر آخرت
گرچه هر دو بر سر یک بازیاند
هر دو با هم مروزی و رازیاند
هر یکی سوی مقام خود رود
هر یکی بر وفق نام خود رود
مؤمنش خوانند جانش خوش شود
ور منافق تیز و پر آتش شود
نام او محبوب از ذات وی است
نام این مبغوض از آفات وی است
میم و واو و میم و نون تشریف نیست
لفظ مؤمن جز پی تعریف نیست
گر منافق خوانیش این نام دون
همچو کزدم میخلد در اندرون
گرنه این نام اشتقاق دوزخست
پس چرا در وی مذاق دوزخست
زشتی آن نام بد از حرف نیست
تلخی آن آب بحر از ظرف نیست
حرف ظرف آمد درو معنی چو آب
بحر معنی عنده ام الکتاب
بحر تلخ و بحر شیرین در جهان
در میانشان برزخ لا یبغیان
وانگه این هر دو ز یک اصلی روان
بر گذر زین هر دو رو تا اصل آن
زر قلب و زر نیکو در عیار
بی محک هرگز ندانی ز اعتبار
هر که را در جان خدا بنهد محک
هر یقین را باز داند او ز شک
در دهان زنده خاشاکی جهد
آنگه آرامد که بیرونش نهد
در هزاران لقمه یک خاشاک خرد
چون در آمد حس زنده پی ببرد
حس دنیا نردبان این جهان
حس دینی نردبان آسمان
صحت این حس بجویید از طبیب
صحت آن حس بجویید از حبیب
صحت این حس ز معموری تن
صحت آن حس ز تخریب بدن
راه جان مر جسم را ویران کند
بعد از آن ویرانی آبادان کند
کرد ویران خانه بهر گنج زر
وز همان گنجش کند معمورتر
آب را ببرید و جو را پاک کرد
بعد از آن در جو روان کرد آب خورد
پوست را بشکافت و پیکان را کشید
پوست تازه بعد از آنش بر دمید
قلعه ویران کرد و از کافر ستد
بعد از آن بر ساختش صد برج و سد
کار بیچون را که کیفیت نهد
اینک گفتم این ضرورت میدهد
گه چنین بنماید و گه ضد این
جز که حیرانی نباشد کار دین
نه چنان حیران که پشتش سوی اوست
بل چنان حیران و غرق و مست دوست
آن یکی را روی او شد سوی دوست
وان یکی را روی او خود روی اوست
روی هر یک مینگر میدار پاس
بوک گردی تو ز خدمت روشناس
به چینل وتس آپ ما بپیوندید👇
https://whatsapp.com/channel/0029VaCasTI4dTnRNigyOK0q
WhatsApp.com
قهار عاصی شاعر معاصر | WhatsApp Channel
قهار عاصی شاعر معاصر WhatsApp Channel. شهید عبدالقهار عاصی
شاعر سراپا عشق و گلوی آزادی افغانستان
ما را در انستاگرام دنبال کنید.👇
https://www.instagram.com/qahar.asi/. 180 followers
شاعر سراپا عشق و گلوی آزادی افغانستان
ما را در انستاگرام دنبال کنید.👇
https://www.instagram.com/qahar.asi/. 180 followers
👍13❤5👌1
به من ز بوی تو باد صبا دریغ نکرد
ز آشنا نفس آشنا دریغ نکرد
چو غنچه تنگ دلی هرگزش مباد آن گل
که بوی خوش ز نسیم صبا دریغ نکرد
صفای آیینه ی روی آن پری وش باد
که با شکسته دلان از صفا دریغ نکرد
جفا ز بخت بد خویش می کشم من زار
وگرنه یار به من از وفا دریغ نکرد
حبیب من چه بهشتی طبیب مشفق بود
که دید درد مرا و دوا دریغ نکرد
همیشه بر سر او سایبان دولت باد
که سایه از سرما چون هما دریغ نکرد
چه بخت بود که آن سر کشیده سرو بلند
ز آب دیده ی من خاک پا دریغ نکرد
بر آستان نظر اشک پرده دار دل است
بیا که دیده ی من از تو جا دریغ نکرد
از آن لب شکرینم به بوسه ای بنواز
که سایه با تو چو نی از نوا دریغ نکرد
#هوشنگ_ابتهاج
🆔 @QaharAsi
ز آشنا نفس آشنا دریغ نکرد
چو غنچه تنگ دلی هرگزش مباد آن گل
که بوی خوش ز نسیم صبا دریغ نکرد
صفای آیینه ی روی آن پری وش باد
که با شکسته دلان از صفا دریغ نکرد
جفا ز بخت بد خویش می کشم من زار
وگرنه یار به من از وفا دریغ نکرد
حبیب من چه بهشتی طبیب مشفق بود
که دید درد مرا و دوا دریغ نکرد
همیشه بر سر او سایبان دولت باد
که سایه از سرما چون هما دریغ نکرد
چه بخت بود که آن سر کشیده سرو بلند
ز آب دیده ی من خاک پا دریغ نکرد
بر آستان نظر اشک پرده دار دل است
بیا که دیده ی من از تو جا دریغ نکرد
از آن لب شکرینم به بوسه ای بنواز
که سایه با تو چو نی از نوا دریغ نکرد
#هوشنگ_ابتهاج
🆔 @QaharAsi
❤13👏3👍2😁1
❤29👍1🥰1👏1
.
گر تمام عمر گشتم واژه ای دیگر نبود
مهربان بسیار دیدم هیچکس مادر نبود
حرمت هرکس جدا و حرمت مادر جداست
مادر من خالق روی زمین بعد از خداست
❤️👈
🆔 @QaharAsi
گر تمام عمر گشتم واژه ای دیگر نبود
مهربان بسیار دیدم هیچکس مادر نبود
حرمت هرکس جدا و حرمت مادر جداست
مادر من خالق روی زمین بعد از خداست
❤️👈
🆔 @QaharAsi
❤91💔11🥰5👍4🤗2
❤31👍3💔2😁1
.
به جان آمد دل از ناز نگاهت
فرو ریز این سکوت آشنا سوز
#هوشنگ_ابتهاج
کانال وتس آپ👇
https://whatsapp.com/channel/0029VaCasTI4dTnRNigyOK0q
به جان آمد دل از ناز نگاهت
فرو ریز این سکوت آشنا سوز
#هوشنگ_ابتهاج
کانال وتس آپ👇
https://whatsapp.com/channel/0029VaCasTI4dTnRNigyOK0q
WhatsApp.com
قهار عاصی شاعر معاصر | WhatsApp Channel
قهار عاصی شاعر معاصر WhatsApp Channel. شهید عبدالقهار عاصی
شاعر سراپا عشق و گلوی آزادی افغانستان
ما را در انستاگرام دنبال کنید.👇
https://www.instagram.com/qahar.asi/. 180 followers
شاعر سراپا عشق و گلوی آزادی افغانستان
ما را در انستاگرام دنبال کنید.👇
https://www.instagram.com/qahar.asi/. 180 followers
❤16👍4😁1
💔36😁5👍3🕊3❤🔥2🔥2👏1🤩1
👍16❤13🔥2🥰2🙏1🕊1