Forwarded from دین از نگاهی دیگر
زیتون و پترا
.
اگر فرض بگیریم که مکان زندگی پیامبر اسلام(ص) و نزول قرآن برای ما نامشخص است؛ و اطلاعات تاریخی اسلامی موجود را موقّتاً کنار بگذاریم، این امکان فراهم میشود که تنها بر پایهٔ شواهد درونمتنیِ قرآن، مکان تقریبی وقوع نزول وحی و زیست پیامبر(ص)را بازسازی کنیم.
یکی از مسیرهای پژوهشی مهم در این زمینه، تحلیل دادههای بومشناختی قرآن است.
یعنی آن دسته از عناصر «طبیعی، اقلیمی، زیستی و زیستمحیطی» که در متن قرآن آمدهاند؛ و بهطور طبیعی باید برای مخاطبان اولیه قرآن قابلفهم، آشنا و ملموس بوده باشند.
روشن است که در دورهٔ صدر اسلام، انسانها همچون امروز به اطلاعات گسترده از مناطق دوردست دسترسی نداشتند؛ و شناخت آنها از طبیعت، محدود به آن چیزی بود که در محیط زیست و معیشت روزمرهشان میدیدند، میشنیدند و تجربه میکردند. بنابراین هر عنصری که در قرآن ذکر شده، باید با زیستبوم تاریخی مخاطبان قرآن، همراستا باشد.
.
بررسی محتوای قرآن نشان میدهد که این متن بهطور مستقیم و غیرمستقیم به مجموعهای از عناصر طبیعی اشاره کرده است که میتوانند سرنخهایی روشن برای موقعیت جغرافیایی زیست پیامبر ارائه دهند.
در حوزه گیاهان، قرآن به عدهای از میوهها و گیاهان اشاره نموده است؛ همچون: «زیتون، انجیر، خرما، انار، انگور، عدس، پیاز و گندم».
در میان این موارد، برخی همانند خرما، گیاهیست که در هر دو منطقه حجاز جنوبی (مکه کنونی) و حجاز شمالی (پترا و فلسطین) رشد میکند؛ اما گیاهانی همچون: «زیتون، انجیر، انار، انگور و سدر»، همگی گیاهان بومیِ مناطق مدیترانهای و شمال حجاز هستند؛ و معمولاً امکان رویش طبیعی آنها در مناطق گرم و خشک حجاز جنوبی وجود ندارد.
در حوزه جانوری نیز، اسامی جانوران گوناگونی در قرآن ذکر شدهاند؛ همچون: «شتر، بز، گوسفند، گاو، گرگ، زنبور، پرندگان شکاری، کلاغ، پشه و مگس».
در این میان، حیواناتی چون شتر و بز در هر دو منطقه زیست میکنند، اما وجود «گاو، قورباغه، ماهی، اسب، گرگ، هدهد»، بیشتر با اقلیم نیمهکوهستانی و معتدل حجاز شمالی سازگار است، تا نواحی کاملاً بیابانی جنوب.
همچنین، در مورد شرایط اقلیمی، قرآن بارها از «چشمهها، نهرهای جاری، باغهای سرسبز، درهها و سایههای خنک» یاد کرده که چنین ویژگیهایی بهوضوح با جغرافیای خشک و کمبارش مکه امروزی همخوانی ندارد؛ اما با نواحی شمالیتر همچون منطقهٔ «پترا، بُصری، شمال حجاز و اطراف شام» مطابقت بیشتری دارد.
.
نکته کلیدی در این تحلیل آن است که، استفاده از این عناصر در قرآن، تنها برای تصویرسازی یا زیبایی ادبی نبوده، بلکه برای رساندن پیام و انتقال معنا به مردمی بوده که این مفاهیم را میفهمیدند.
خداوند مثالهایی میزند که برای مردم قابل تصور و قابل ارتباط باشد. بنابراین آوردن تمثیلهایی دربارهی «زیتون، انجیر یا گرگ»، تنها در صورتی معنا پیدا میکند که مخاطب آیات قرآن، تجربه یا شناخت حسی از آنها داشته باشد. قرآن از این عناصر بهره میگیرد تا پیام الهی را به «زبان روزمره، طبیعت آشنا و فضای زیستی» مردم منتقل کند.
اگر چنین مفاهیمی برای مردم آن زمان بیگانه یا نامفهوم میبود، ارتباطی میان کلام الهی و ذهن مخاطب برقرار نمیشد.
.
در نتیجه، بررسی دقیق این شواهد طبیعی نشان میدهد که اقلیم و زیستبوم توصیفشده در قرآن با منطقهای «سرسبزتر، معتدلتر و دارای تنوع طبیعی» بیشتر از آنچه در مکهٔ امروز وجود دارد سازگاری دارد.
یعنی، این دادهها با منطقه حجاز شمالی یا نواحی مرزی شام تطابق بیشتری دارند.
از این منظر، احتمال میرود که مکان زندگی پیامبر(ص) و نزول قرآن در جایی واقع بوده که چنین عناصر طبیعی در آن، حضور عینی داشتهاند؛ و درک آنها برای مردم زمانه بدیهی بوده است.
.
به نظر میرسد که طرح چنین تأملاتی، میتواند پژوهشهای تازهتری را در شناخت جغرافیای قرآن و تاریخ صدر اسلام برانگیزد.
.
https://www.tg-me.com/dinaznegahidigar/404
.
اگر فرض بگیریم که مکان زندگی پیامبر اسلام(ص) و نزول قرآن برای ما نامشخص است؛ و اطلاعات تاریخی اسلامی موجود را موقّتاً کنار بگذاریم، این امکان فراهم میشود که تنها بر پایهٔ شواهد درونمتنیِ قرآن، مکان تقریبی وقوع نزول وحی و زیست پیامبر(ص)را بازسازی کنیم.
یکی از مسیرهای پژوهشی مهم در این زمینه، تحلیل دادههای بومشناختی قرآن است.
یعنی آن دسته از عناصر «طبیعی، اقلیمی، زیستی و زیستمحیطی» که در متن قرآن آمدهاند؛ و بهطور طبیعی باید برای مخاطبان اولیه قرآن قابلفهم، آشنا و ملموس بوده باشند.
روشن است که در دورهٔ صدر اسلام، انسانها همچون امروز به اطلاعات گسترده از مناطق دوردست دسترسی نداشتند؛ و شناخت آنها از طبیعت، محدود به آن چیزی بود که در محیط زیست و معیشت روزمرهشان میدیدند، میشنیدند و تجربه میکردند. بنابراین هر عنصری که در قرآن ذکر شده، باید با زیستبوم تاریخی مخاطبان قرآن، همراستا باشد.
.
بررسی محتوای قرآن نشان میدهد که این متن بهطور مستقیم و غیرمستقیم به مجموعهای از عناصر طبیعی اشاره کرده است که میتوانند سرنخهایی روشن برای موقعیت جغرافیایی زیست پیامبر ارائه دهند.
در حوزه گیاهان، قرآن به عدهای از میوهها و گیاهان اشاره نموده است؛ همچون: «زیتون، انجیر، خرما، انار، انگور، عدس، پیاز و گندم».
در میان این موارد، برخی همانند خرما، گیاهیست که در هر دو منطقه حجاز جنوبی (مکه کنونی) و حجاز شمالی (پترا و فلسطین) رشد میکند؛ اما گیاهانی همچون: «زیتون، انجیر، انار، انگور و سدر»، همگی گیاهان بومیِ مناطق مدیترانهای و شمال حجاز هستند؛ و معمولاً امکان رویش طبیعی آنها در مناطق گرم و خشک حجاز جنوبی وجود ندارد.
در حوزه جانوری نیز، اسامی جانوران گوناگونی در قرآن ذکر شدهاند؛ همچون: «شتر، بز، گوسفند، گاو، گرگ، زنبور، پرندگان شکاری، کلاغ، پشه و مگس».
در این میان، حیواناتی چون شتر و بز در هر دو منطقه زیست میکنند، اما وجود «گاو، قورباغه، ماهی، اسب، گرگ، هدهد»، بیشتر با اقلیم نیمهکوهستانی و معتدل حجاز شمالی سازگار است، تا نواحی کاملاً بیابانی جنوب.
همچنین، در مورد شرایط اقلیمی، قرآن بارها از «چشمهها، نهرهای جاری، باغهای سرسبز، درهها و سایههای خنک» یاد کرده که چنین ویژگیهایی بهوضوح با جغرافیای خشک و کمبارش مکه امروزی همخوانی ندارد؛ اما با نواحی شمالیتر همچون منطقهٔ «پترا، بُصری، شمال حجاز و اطراف شام» مطابقت بیشتری دارد.
.
نکته کلیدی در این تحلیل آن است که، استفاده از این عناصر در قرآن، تنها برای تصویرسازی یا زیبایی ادبی نبوده، بلکه برای رساندن پیام و انتقال معنا به مردمی بوده که این مفاهیم را میفهمیدند.
خداوند مثالهایی میزند که برای مردم قابل تصور و قابل ارتباط باشد. بنابراین آوردن تمثیلهایی دربارهی «زیتون، انجیر یا گرگ»، تنها در صورتی معنا پیدا میکند که مخاطب آیات قرآن، تجربه یا شناخت حسی از آنها داشته باشد. قرآن از این عناصر بهره میگیرد تا پیام الهی را به «زبان روزمره، طبیعت آشنا و فضای زیستی» مردم منتقل کند.
اگر چنین مفاهیمی برای مردم آن زمان بیگانه یا نامفهوم میبود، ارتباطی میان کلام الهی و ذهن مخاطب برقرار نمیشد.
.
در نتیجه، بررسی دقیق این شواهد طبیعی نشان میدهد که اقلیم و زیستبوم توصیفشده در قرآن با منطقهای «سرسبزتر، معتدلتر و دارای تنوع طبیعی» بیشتر از آنچه در مکهٔ امروز وجود دارد سازگاری دارد.
یعنی، این دادهها با منطقه حجاز شمالی یا نواحی مرزی شام تطابق بیشتری دارند.
از این منظر، احتمال میرود که مکان زندگی پیامبر(ص) و نزول قرآن در جایی واقع بوده که چنین عناصر طبیعی در آن، حضور عینی داشتهاند؛ و درک آنها برای مردم زمانه بدیهی بوده است.
.
به نظر میرسد که طرح چنین تأملاتی، میتواند پژوهشهای تازهتری را در شناخت جغرافیای قرآن و تاریخ صدر اسلام برانگیزد.
.
https://www.tg-me.com/dinaznegahidigar/404
Telegram
دین از نگاهی دیگر
❤1
Forwarded from دین از نگاهی دیگر
یثرب و پترا
.
در قرآن، واژهٔ «یَثْرِب» تنها یکبار در آیه ۱۳ سورهٔ احزاب ذکر شده است؛ آنجا که گروهی از منافقان، در مواجهه با تهدید نظامی، میگویند: «یَا أَهْلَ یَثْرِبَ لَا مُقَامَ لَكُمْ فَارْجِعُوا».
این واژه بعدها در سنت اسلامی، بهعنوان نام پیشین شهر مدینه تلقی شد. اما با درنظرگرفتن چشمانداز زبانشناسی تاریخی و منابع غیراسلامی، میتوان این نام را از منظر متفاوتی تحلیل و حتی جایگاه جغرافیایی آن را مجدداً ارزیابی کرد.
.
از نظر زبانشناختی، نام «یثرب» میتواند در پیوند با ریشههای سامی triliteral با ساختار *Y-Ṯ-R-B (یا در عبری و آرامی: י-ת-ר-ב) بررسی شود. در متون آرامی و سریانی، ریشهٔ «ثرب / Š-R-B» یا مشتقات آن، دلالت بر اختلال، تباهی، یا نوعی فساد محیطی دارد.
این معنا در تعامل با واژگان عبری مانند šārāḇ (بینظمی، آشفتگی) یا فعل آرامی «תרב» (فساد یا پوسیدگی) نیز همسو میشود.
این دلالتهای معنایی، ما را بهسوی تصور مکانی سوق میدهند که با شرایط نامطلوب زیست (چون بوی تعفن، باتلاق، یا آلودگی طبیعی) همخوانی داشته باشد.
از این حیث، ریشهشناسی واژه یثرب میتواند دلالت بر ویژگیهای بومشناختی خاصی داشته باشد، نه صرفاً نامی قراردادی.
.
حال اگر فرض کنیم که «یثرب» مذکور در قرآن، الزاماً همان شهر مدینهٔ کنونی نبوده است، باید بر اساس معناشناسی تاریخی، منابع غیر اسلامی و تحلیل جغرافیای باستانی، مکان احتمالی دیگری را برای آن در نظر گرفت.
با اتکا به تحلیل ریشهشناختی فوق، باید بهدنبال منطقهای در شبهجزیره عربستان بود که دارای سابقهٔ تاریخی کهن، ویژگیهای بومشناسی خاص (مانند منابع آبی ساکن و راکد، یا زمینهایی با استعداد فسادپذیری طبیعی)، و نیز ارتباطات فرهنگی با تمدنهای آرامی یا نبطی باشد.
.
در بررسی دقیقتر، منطقهای میان واحهٔ تَیماء و ناحیهٔ خیبر در شمال حجاز، از این منظر واجد شرایط است.
این منطقه از لحاظ موقعیت، در شمال استان مدینهٔ کنونی و در مرز جنوبی استان تبوک واقع است؛ ناحیهای که فاصلهاش با پترا (مرکز تمدن نبطی) حدود ۵۰۰ کیلومتر است و در مسیر طبیعی ارتباط میان نبطیان و جوامع عرب شمالی قرار دارد.
تَیماء خود از جمله شهرهای باستانی ثبتشده در متون آشوری، عبری و بابلی است. پادشاه بابل، نبونید، در قرن ششم پیش از میلاد، برای نیایش به این واحه رفت و آنجا سکونت گزید؛ وجود سنگنبشتههای آرامی، کنعانی و حتی آرامی شاهی در تَیماء این تماسهای فرهنگی را تأیید میکند.
در خیبر نیز که در همین مسیر واقع است، نظامهای آبیاری پیشرفته و نخلستانهای بزرگ از دورهٔ پیشااسلامی گزارش شدهاند.
.
همهٔ این شواهد، در کنار هم، احتمال همخوانی واژهٔ «یثرب» با منطقهای واقع میان تَیماء و خیبر را تقویت میکند. در این فرضیه، «یثرب» شهری است که در جنوب پترا و در ناحیهای با ویژگیهای زیستمحیطی مشابه با معنای واژه قرار دارد.
از این جهت، تحلیل زبانشناختی واژه با شرایط واقعی این منطقه تطابق دارد و فرضیهٔ انتقال فرهنگی یا زبانی میان جوامع آرامیزبان شمال شبهجزیره و این منطقه از حجاز، کاملاً قابل طرح و بررسی علمی است.
.
https://www.tg-me.com/dinaznegahidigar/411
.
در قرآن، واژهٔ «یَثْرِب» تنها یکبار در آیه ۱۳ سورهٔ احزاب ذکر شده است؛ آنجا که گروهی از منافقان، در مواجهه با تهدید نظامی، میگویند: «یَا أَهْلَ یَثْرِبَ لَا مُقَامَ لَكُمْ فَارْجِعُوا».
این واژه بعدها در سنت اسلامی، بهعنوان نام پیشین شهر مدینه تلقی شد. اما با درنظرگرفتن چشمانداز زبانشناسی تاریخی و منابع غیراسلامی، میتوان این نام را از منظر متفاوتی تحلیل و حتی جایگاه جغرافیایی آن را مجدداً ارزیابی کرد.
.
از نظر زبانشناختی، نام «یثرب» میتواند در پیوند با ریشههای سامی triliteral با ساختار *Y-Ṯ-R-B (یا در عبری و آرامی: י-ת-ר-ב) بررسی شود. در متون آرامی و سریانی، ریشهٔ «ثرب / Š-R-B» یا مشتقات آن، دلالت بر اختلال، تباهی، یا نوعی فساد محیطی دارد.
این معنا در تعامل با واژگان عبری مانند šārāḇ (بینظمی، آشفتگی) یا فعل آرامی «תרב» (فساد یا پوسیدگی) نیز همسو میشود.
این دلالتهای معنایی، ما را بهسوی تصور مکانی سوق میدهند که با شرایط نامطلوب زیست (چون بوی تعفن، باتلاق، یا آلودگی طبیعی) همخوانی داشته باشد.
از این حیث، ریشهشناسی واژه یثرب میتواند دلالت بر ویژگیهای بومشناختی خاصی داشته باشد، نه صرفاً نامی قراردادی.
.
حال اگر فرض کنیم که «یثرب» مذکور در قرآن، الزاماً همان شهر مدینهٔ کنونی نبوده است، باید بر اساس معناشناسی تاریخی، منابع غیر اسلامی و تحلیل جغرافیای باستانی، مکان احتمالی دیگری را برای آن در نظر گرفت.
با اتکا به تحلیل ریشهشناختی فوق، باید بهدنبال منطقهای در شبهجزیره عربستان بود که دارای سابقهٔ تاریخی کهن، ویژگیهای بومشناسی خاص (مانند منابع آبی ساکن و راکد، یا زمینهایی با استعداد فسادپذیری طبیعی)، و نیز ارتباطات فرهنگی با تمدنهای آرامی یا نبطی باشد.
.
در بررسی دقیقتر، منطقهای میان واحهٔ تَیماء و ناحیهٔ خیبر در شمال حجاز، از این منظر واجد شرایط است.
این منطقه از لحاظ موقعیت، در شمال استان مدینهٔ کنونی و در مرز جنوبی استان تبوک واقع است؛ ناحیهای که فاصلهاش با پترا (مرکز تمدن نبطی) حدود ۵۰۰ کیلومتر است و در مسیر طبیعی ارتباط میان نبطیان و جوامع عرب شمالی قرار دارد.
تَیماء خود از جمله شهرهای باستانی ثبتشده در متون آشوری، عبری و بابلی است. پادشاه بابل، نبونید، در قرن ششم پیش از میلاد، برای نیایش به این واحه رفت و آنجا سکونت گزید؛ وجود سنگنبشتههای آرامی، کنعانی و حتی آرامی شاهی در تَیماء این تماسهای فرهنگی را تأیید میکند.
در خیبر نیز که در همین مسیر واقع است، نظامهای آبیاری پیشرفته و نخلستانهای بزرگ از دورهٔ پیشااسلامی گزارش شدهاند.
.
همهٔ این شواهد، در کنار هم، احتمال همخوانی واژهٔ «یثرب» با منطقهای واقع میان تَیماء و خیبر را تقویت میکند. در این فرضیه، «یثرب» شهری است که در جنوب پترا و در ناحیهای با ویژگیهای زیستمحیطی مشابه با معنای واژه قرار دارد.
از این جهت، تحلیل زبانشناختی واژه با شرایط واقعی این منطقه تطابق دارد و فرضیهٔ انتقال فرهنگی یا زبانی میان جوامع آرامیزبان شمال شبهجزیره و این منطقه از حجاز، کاملاً قابل طرح و بررسی علمی است.
.
https://www.tg-me.com/dinaznegahidigar/411
Telegram
دین از نگاهی دیگر
❤3
Forwarded from دین از نگاهی دیگر
خط حجازی و پترا
.
برای بررسی خاستگاه جغرافیایی نخستین مرحلههای شکلگیری اسلام، یکی از منابع کلیدی، بررسی خطی است که
نخستین متون اسلامی بدان نگاشته شدهاند.
خط موسوم به «خط حجازی» به عنوان یکی از کهنترین شیوههای کتابت قرآن و سایر متون آغازین اسلامی شناخته میشود.
این خط از شاخههای تحولیافته خط نَبَطی است که خود برآمده از گونهای از خط آرامی بهشمار میرود.
از نظر تاریخی، خط نبطی در منطقه اردن جنوبی، تیماء، مدائن صالح، و شمال حجاز (بهویژه پترا) بهطور گسترده کاربرد داشته است و بهتدریج، با سیر تحولاتی، در قالب خط عربی اولیه درآمد.
.
در این بستر، برخی پژوهشگران، فرضیهای را مطرح کردهاند مبنی بر این که چون خط ابتدایی اسلام (که برای نگارش قرآن، نامهها، اذکار و اوراد بهکار رفته) برگرفته از نبطی است، ممکن است مبدأ جغرافیایی ظهور اسلام نیز در همان حوزه فرهنگی-تاریخی باشد. بهعبارت دیگر، وابستگی خط حجازی به سنت کتابتی شمالحجاز، میتواند مؤید آن باشد که منطقه زیست پیامبر اسلام نه در حجاز جنوبی (مکه کنونی)، بلکه در شمال حجاز و مناطق مجاور شام بوده است.
.
بااینحال، این فرضیه زمانی میتواند اعتباری تاریخی بیابد که بتوانیم شواهدی ثابت و غیرقابل حمل از کاربرد خط حجازی (همچون کتیبههای سنگی، کتیبههای صخرهای، و یا اسناد بر پوستهها و استخوانهای دارای منشأ معلوم) در یک منطقه خاص بهدست آوریم.
اکنون با دادههای اندک فعلی، و با توجه به این که در اغلب موارد منشأ دقیق جغرافیایی آنها چندان معلوم نیست (بهخصوص نسخههای قرآنی، به دلیل قابلیت انتقال) نظر قاطعی نمیتواند داد.
.
از این رو، نتیجهگیری تاریخی مستدل در باب محل زیست پیامبر اسلام(ص) با توجه به شیوه نگارش آغازین، تنها زمانی ممکن خواهد بود که دادههای باستانشناختی تازهای (بهویژه در قالب آثار غیرقابل حمل) در مناطق مختلف حجاز بهدست آید.
بر این مبنا، پژوهشهای میدانی و کاوشهای روشمند باستانشناسی در هر دو منطقه حجاز شمالی (مانند تبوک، خیبر، پترا، موته و نواحی شام جنوبی) و حجاز جنوبی (مکه، طائف، نواحی تهامه) ضروری مینمایاند.
به عبارت دیگر، دادههای موجود کفایت نمیکند تا از رهگذر تحلیل خط حجازی و مواد نگارشی آن، نتیجهای قطعی درباره مکان ظهور اسلام ارائه شود.
بنابراین، جهت دستیابی به داوری علمی قابل دفاع در این زمینه، مطالعات باستانشناسی مقایسهای گسترده و هدفمند در سراسر حجاز، بهویژه در مناطق کمتر کاوششده شمال حجاز و فلسطین ضروری و فوریتدار است.
.
https://www.tg-me.com/dinaznegahidigar/415
.
برای بررسی خاستگاه جغرافیایی نخستین مرحلههای شکلگیری اسلام، یکی از منابع کلیدی، بررسی خطی است که
نخستین متون اسلامی بدان نگاشته شدهاند.
خط موسوم به «خط حجازی» به عنوان یکی از کهنترین شیوههای کتابت قرآن و سایر متون آغازین اسلامی شناخته میشود.
این خط از شاخههای تحولیافته خط نَبَطی است که خود برآمده از گونهای از خط آرامی بهشمار میرود.
از نظر تاریخی، خط نبطی در منطقه اردن جنوبی، تیماء، مدائن صالح، و شمال حجاز (بهویژه پترا) بهطور گسترده کاربرد داشته است و بهتدریج، با سیر تحولاتی، در قالب خط عربی اولیه درآمد.
.
در این بستر، برخی پژوهشگران، فرضیهای را مطرح کردهاند مبنی بر این که چون خط ابتدایی اسلام (که برای نگارش قرآن، نامهها، اذکار و اوراد بهکار رفته) برگرفته از نبطی است، ممکن است مبدأ جغرافیایی ظهور اسلام نیز در همان حوزه فرهنگی-تاریخی باشد. بهعبارت دیگر، وابستگی خط حجازی به سنت کتابتی شمالحجاز، میتواند مؤید آن باشد که منطقه زیست پیامبر اسلام نه در حجاز جنوبی (مکه کنونی)، بلکه در شمال حجاز و مناطق مجاور شام بوده است.
.
بااینحال، این فرضیه زمانی میتواند اعتباری تاریخی بیابد که بتوانیم شواهدی ثابت و غیرقابل حمل از کاربرد خط حجازی (همچون کتیبههای سنگی، کتیبههای صخرهای، و یا اسناد بر پوستهها و استخوانهای دارای منشأ معلوم) در یک منطقه خاص بهدست آوریم.
اکنون با دادههای اندک فعلی، و با توجه به این که در اغلب موارد منشأ دقیق جغرافیایی آنها چندان معلوم نیست (بهخصوص نسخههای قرآنی، به دلیل قابلیت انتقال) نظر قاطعی نمیتواند داد.
.
از این رو، نتیجهگیری تاریخی مستدل در باب محل زیست پیامبر اسلام(ص) با توجه به شیوه نگارش آغازین، تنها زمانی ممکن خواهد بود که دادههای باستانشناختی تازهای (بهویژه در قالب آثار غیرقابل حمل) در مناطق مختلف حجاز بهدست آید.
بر این مبنا، پژوهشهای میدانی و کاوشهای روشمند باستانشناسی در هر دو منطقه حجاز شمالی (مانند تبوک، خیبر، پترا، موته و نواحی شام جنوبی) و حجاز جنوبی (مکه، طائف، نواحی تهامه) ضروری مینمایاند.
به عبارت دیگر، دادههای موجود کفایت نمیکند تا از رهگذر تحلیل خط حجازی و مواد نگارشی آن، نتیجهای قطعی درباره مکان ظهور اسلام ارائه شود.
بنابراین، جهت دستیابی به داوری علمی قابل دفاع در این زمینه، مطالعات باستانشناسی مقایسهای گسترده و هدفمند در سراسر حجاز، بهویژه در مناطق کمتر کاوششده شمال حجاز و فلسطین ضروری و فوریتدار است.
.
https://www.tg-me.com/dinaznegahidigar/415
Telegram
دین از نگاهی دیگر
❤2
Forwarded from دین از نگاهی دیگر
اقوام قرآنی و پترا
.
یکی از اصول مهم در تحلیل متون مقدس، توجه به بافت تاریخی و اجتماعی مخاطبان اولیه آن متن است.
در مورد قرآن، بدیهی است که پیامبر اسلام(ص) و اصحاب و معاصران او، نخستین مخاطبان وحی بودند.
به همین دلیل، انتظار میرود که «مفاهیم، مثالها، و ارجاعات» قرآنی برای آن جمع اولیه، «معنادار، آشنا، و ملموس» بوده باشد.
حتی اگر قرآن برای تبیین «اخلاق، عبرتگیری یا هشدارهای تاریخی»، به اقوام یا مردمان گذشته اشاره میکند، این اشارهها باید برای مخاطب وحی، قابل فهم و مرتبط با تجربهٔ جغرافیایی و فرهنگی او بوده باشند.
به بیان دیگر، این اقوام و مردمان باید یا بهطور مستقیم برای آن مخاطبان قرآن شناختهشده بوده باشند، یا لااقل، آثار و بقایای آنان در دسترس آنان قرار داشته باشد.
.
با پذیرش این استدلال، اکنون میتوان از مسیر بررسی جغرافیایی اقوام و مردمان ذکرشده در قرآن، تصویری غیرمستقیم از محل زیست پیامبر(ص) و مسلمانان نخستین به دست آورد.
به این معنی که، اگر اکثریت این اقوام مذکور در قرآن، در یک منطقهٔ خاص جغرافیایی و تاریخی متمرکز باشند، این نشانهای از نزدیکی جغرافیایی آن منطقه با محل زندگی پیامبر(ص) خواهد داشت.
.
بر همین اساس، فهرست مهمترین اقوام و مردمان ذکرشده در قرآن، به همراه موقعیت جغرافیایی آنها، ارائه میگردد:
• قوم ثمود (شمال غرب عربستان، منطقهٔ مدائن صالح)
• قوم مدین (منطقهٔ شمال غرب عربستان، نزدیک مرز اردن)
• قوم لوط (دره سدوم، حوالی بحر المیت، اردن/فلسطین)
• بنیاسرائیل / فرعون (مصر، شرق دلتای نیل)
• اصحاب کهف (اردن یا آسیای صغیر)
• قوم عاد (بنا بر شواهد جدید، در شمال عربستان)
• قوم سبأ (یمن، جنوب عربستان)
• اصحاب الرس (نزدیکی شمالغرب عربستان، احتمالا شام یا اطراف آن)
• تبع (یمن، اما مباحثهبرانگیز و در برخی منابع متأخر پیوند خورده با شام)
• اصحاب الاُخدود (نجران، جنوب شبهجزیره)
• قریش (محل آن هنوز فرض نشده)
.
با جمعبندی این دادهها، دیده میشود که بیشتر این اقوام و مردمان در منطقهٔ شمال حجاز متمرکز هستند. مناطقی چون «مدائن صالح، وادی القُری، صخرههای شمال عربستان، اردن، و حتی مصر»، و همگی در حوزهای قابل دسترس از یک نقطهٔ شمالی در حجاز (مثلاً بین مدین و پترا) قرار میگیرند.
این تمرکز میتواند گویای آن باشد که محل زیست پیامبر(ص) و اصحابش، احتمالاً در ناحیهای از حجاز شمالی بوده است؛ جایی که مخاطب میتوانسته هم با نامها و داستانها آشنا باشد و هم با آثار باستانی آنها مواجه شود.
.
در این میان، تنها مورد شاخص که از این الگو فاصله دارد، قوم سبأ است که موقعیت آن به جنوب عربستان (یمن) تعلق دارد.
این استثناء نیازمند تحلیل بیشتر است: یا باید فرض کرد که مکانیابی سنتی این قوم نادرست و ناقص بوده، و شاید اقوامی مشابه با نام سبأ در شمال حجاز نیز وجود داشتهاند؛ یا آنکه، علیرغم فاصله جغرافیایی، شهرت قوم سبأ به واسطهٔ «عظمت تمدنی، روابط تجاری، یا روایتهای شفاهی»، آنقدر در جهان عرب گسترده بوده که برای مخاطبان حجاز شمالی نیز شناختهشده و قابل فهم بوده است.
.
در نتیجه، با تحلیل جغرافیای اقوام قرآنی، میتوان فرضیۀ حضور پیامبر اسلام(ص) در ناحیهٔ شمالی حجاز، در محدودهای میان مدین، تبوک و اطراف پترا را پشتیبانی و تقویت کرد؛ تحلیلی که میتواند پایهای برای بازنگریهای تاریخی و باستانشناسی در باب محل دقیق نزول وحی باشد.
.
https://www.tg-me.com/dinaznegahidigar/422
.
یکی از اصول مهم در تحلیل متون مقدس، توجه به بافت تاریخی و اجتماعی مخاطبان اولیه آن متن است.
در مورد قرآن، بدیهی است که پیامبر اسلام(ص) و اصحاب و معاصران او، نخستین مخاطبان وحی بودند.
به همین دلیل، انتظار میرود که «مفاهیم، مثالها، و ارجاعات» قرآنی برای آن جمع اولیه، «معنادار، آشنا، و ملموس» بوده باشد.
حتی اگر قرآن برای تبیین «اخلاق، عبرتگیری یا هشدارهای تاریخی»، به اقوام یا مردمان گذشته اشاره میکند، این اشارهها باید برای مخاطب وحی، قابل فهم و مرتبط با تجربهٔ جغرافیایی و فرهنگی او بوده باشند.
به بیان دیگر، این اقوام و مردمان باید یا بهطور مستقیم برای آن مخاطبان قرآن شناختهشده بوده باشند، یا لااقل، آثار و بقایای آنان در دسترس آنان قرار داشته باشد.
.
با پذیرش این استدلال، اکنون میتوان از مسیر بررسی جغرافیایی اقوام و مردمان ذکرشده در قرآن، تصویری غیرمستقیم از محل زیست پیامبر(ص) و مسلمانان نخستین به دست آورد.
به این معنی که، اگر اکثریت این اقوام مذکور در قرآن، در یک منطقهٔ خاص جغرافیایی و تاریخی متمرکز باشند، این نشانهای از نزدیکی جغرافیایی آن منطقه با محل زندگی پیامبر(ص) خواهد داشت.
.
بر همین اساس، فهرست مهمترین اقوام و مردمان ذکرشده در قرآن، به همراه موقعیت جغرافیایی آنها، ارائه میگردد:
• قوم ثمود (شمال غرب عربستان، منطقهٔ مدائن صالح)
• قوم مدین (منطقهٔ شمال غرب عربستان، نزدیک مرز اردن)
• قوم لوط (دره سدوم، حوالی بحر المیت، اردن/فلسطین)
• بنیاسرائیل / فرعون (مصر، شرق دلتای نیل)
• اصحاب کهف (اردن یا آسیای صغیر)
• قوم عاد (بنا بر شواهد جدید، در شمال عربستان)
• قوم سبأ (یمن، جنوب عربستان)
• اصحاب الرس (نزدیکی شمالغرب عربستان، احتمالا شام یا اطراف آن)
• تبع (یمن، اما مباحثهبرانگیز و در برخی منابع متأخر پیوند خورده با شام)
• اصحاب الاُخدود (نجران، جنوب شبهجزیره)
• قریش (محل آن هنوز فرض نشده)
.
با جمعبندی این دادهها، دیده میشود که بیشتر این اقوام و مردمان در منطقهٔ شمال حجاز متمرکز هستند. مناطقی چون «مدائن صالح، وادی القُری، صخرههای شمال عربستان، اردن، و حتی مصر»، و همگی در حوزهای قابل دسترس از یک نقطهٔ شمالی در حجاز (مثلاً بین مدین و پترا) قرار میگیرند.
این تمرکز میتواند گویای آن باشد که محل زیست پیامبر(ص) و اصحابش، احتمالاً در ناحیهای از حجاز شمالی بوده است؛ جایی که مخاطب میتوانسته هم با نامها و داستانها آشنا باشد و هم با آثار باستانی آنها مواجه شود.
.
در این میان، تنها مورد شاخص که از این الگو فاصله دارد، قوم سبأ است که موقعیت آن به جنوب عربستان (یمن) تعلق دارد.
این استثناء نیازمند تحلیل بیشتر است: یا باید فرض کرد که مکانیابی سنتی این قوم نادرست و ناقص بوده، و شاید اقوامی مشابه با نام سبأ در شمال حجاز نیز وجود داشتهاند؛ یا آنکه، علیرغم فاصله جغرافیایی، شهرت قوم سبأ به واسطهٔ «عظمت تمدنی، روابط تجاری، یا روایتهای شفاهی»، آنقدر در جهان عرب گسترده بوده که برای مخاطبان حجاز شمالی نیز شناختهشده و قابل فهم بوده است.
.
در نتیجه، با تحلیل جغرافیای اقوام قرآنی، میتوان فرضیۀ حضور پیامبر اسلام(ص) در ناحیهٔ شمالی حجاز، در محدودهای میان مدین، تبوک و اطراف پترا را پشتیبانی و تقویت کرد؛ تحلیلی که میتواند پایهای برای بازنگریهای تاریخی و باستانشناسی در باب محل دقیق نزول وحی باشد.
.
https://www.tg-me.com/dinaznegahidigar/422
Telegram
دین از نگاهی دیگر
❤1👎1
قرآن و مصحف
Photo
قرآنِ کنونیِ فاروق
(یادداشت ۴ ژانویه ۲۰۱۹م)
.
پس از اختراع چاپ، و به وجود آمدن صنعت چاپ، نسخههای متعددی از قرآن کریم از روی «نسخههای متفاوتِ خطی» و نیز با «قرائتهای مختلف قرآن»، در کشورهای اسلامی و حتی غیراسلامی منتشر شد.
در این دوران، وضعیت آشفتهای برای نسخههای قرآن به وجود آمد؛ و متنهای متنوعی از قرآن، با تفاوتهایی در متن، میان مسلمانان قرار گرفت.
.
مسؤولین قرآنی کشور مصر، به عنوان پیشتازان «آموزش و حفظ و قرائت» قرآن کریم، تصمیم گرفتند تا متنی یکسان برای «آموزشِ قرآن» در کشورشان فرآهم آورند؛ و یک قرآن با یک "متن معیار"، جهت آموزش در اختیار همه مردم قرار دهند.
البته هدف آنها، بازسازی «شکلِ اصلی» یا «قرآنِ صدر اسلام» از لابلای انبوه نسخههای خطی موجود در موزهها و کتابخانههای کشورهای اسلامی و غیراسلامی نبود؛ بلکه فقط ثبت یکی از قرائتهای رسمی، برای جلوگیری از آشفتگی وضع آموزش قرآن، در کشور مصر بود.
بنابراین، دانشمندان مصری، تصمیم گرفتند تا «قرائت حفص از عاصم» را به عنوان «قرائت معیار» ارائه دهند.
آنها دربارۀ این که به کدام یک از گزارشهای مربوط به اين قرائت، اعتماد کنند، تحقیقاتی را بر آثار قدیمی قرائات آغاز کردند؛ و این کار را با توجه به جزئیات آن انجام دادند. (نتیجه این پژوهش، تنها در موارد کمی، با منابع قدیمیتر از قرائت حفص از عاصم، تفاوت دارد.)
.
این قرآن، نخستین بار در هفتم ذیالحجه ١٣٤٢ (برابر١٩ تیر ١٣٠٣ش) یعنی حدود ۱۰۰ سال پیش، در قاهره منتشر شد.
در همان سال نشر، و سپس در سال ١٣١٤ شمسى، اصلاحاتی بر روی این قرآن، صورت گرفت؛ و چاپ جدید آن به افتخار ملک فاروق، «نسخۀ فاروق» نامیده شد.
پس از این چاپ، کلیه قرآنهای و نسخههای متعدد دیگر قرآن، در آب رودخانه نیل ریخته شد؛ تا از بین بروند.
.
این نسخه فاروق، با پذیرش اکثر مسلمانان اعم از شیعه و سنی و نیز پژوهشگران مواجه شد؛ و اکنون، عموماً آن را «نسخۀ رسمی قرآن» میدانند؛ و در کشورهای عربستان، ایران و پاکستان و ... منتشر میشود.
.
https://www.tg-me.com/QuranMushaf2023/456
(یادداشت ۴ ژانویه ۲۰۱۹م)
.
پس از اختراع چاپ، و به وجود آمدن صنعت چاپ، نسخههای متعددی از قرآن کریم از روی «نسخههای متفاوتِ خطی» و نیز با «قرائتهای مختلف قرآن»، در کشورهای اسلامی و حتی غیراسلامی منتشر شد.
در این دوران، وضعیت آشفتهای برای نسخههای قرآن به وجود آمد؛ و متنهای متنوعی از قرآن، با تفاوتهایی در متن، میان مسلمانان قرار گرفت.
.
مسؤولین قرآنی کشور مصر، به عنوان پیشتازان «آموزش و حفظ و قرائت» قرآن کریم، تصمیم گرفتند تا متنی یکسان برای «آموزشِ قرآن» در کشورشان فرآهم آورند؛ و یک قرآن با یک "متن معیار"، جهت آموزش در اختیار همه مردم قرار دهند.
البته هدف آنها، بازسازی «شکلِ اصلی» یا «قرآنِ صدر اسلام» از لابلای انبوه نسخههای خطی موجود در موزهها و کتابخانههای کشورهای اسلامی و غیراسلامی نبود؛ بلکه فقط ثبت یکی از قرائتهای رسمی، برای جلوگیری از آشفتگی وضع آموزش قرآن، در کشور مصر بود.
بنابراین، دانشمندان مصری، تصمیم گرفتند تا «قرائت حفص از عاصم» را به عنوان «قرائت معیار» ارائه دهند.
آنها دربارۀ این که به کدام یک از گزارشهای مربوط به اين قرائت، اعتماد کنند، تحقیقاتی را بر آثار قدیمی قرائات آغاز کردند؛ و این کار را با توجه به جزئیات آن انجام دادند. (نتیجه این پژوهش، تنها در موارد کمی، با منابع قدیمیتر از قرائت حفص از عاصم، تفاوت دارد.)
.
این قرآن، نخستین بار در هفتم ذیالحجه ١٣٤٢ (برابر١٩ تیر ١٣٠٣ش) یعنی حدود ۱۰۰ سال پیش، در قاهره منتشر شد.
در همان سال نشر، و سپس در سال ١٣١٤ شمسى، اصلاحاتی بر روی این قرآن، صورت گرفت؛ و چاپ جدید آن به افتخار ملک فاروق، «نسخۀ فاروق» نامیده شد.
پس از این چاپ، کلیه قرآنهای و نسخههای متعدد دیگر قرآن، در آب رودخانه نیل ریخته شد؛ تا از بین بروند.
.
این نسخه فاروق، با پذیرش اکثر مسلمانان اعم از شیعه و سنی و نیز پژوهشگران مواجه شد؛ و اکنون، عموماً آن را «نسخۀ رسمی قرآن» میدانند؛ و در کشورهای عربستان، ایران و پاکستان و ... منتشر میشود.
.
https://www.tg-me.com/QuranMushaf2023/456
Telegram
قرآن و مصحف
Forwarded from زندگی با زندگی
داستان این کتاب
.
دو سال قبل، به مناسبت یک مسأله، ذهنم درگیر «هاجر، اخلاق حضرت ابراهیم(ع) و دو همسری» او شد؛ یک یادداشت دو صفحهای تحت عنوان «هاجرِ دور یا نزدیک» نوشتم؛ ودر کانال تلگرامیم منتشر کردم.
.
گذشت و دیگر به آن مسأله چندان فکر نمیکردم، حدود دو ماه قبل، در «نوبت مطب دکتر» بیکار بودم، گوشی دوستی را قرض گرفتم تا با سرچ در اینترنت، از بیکاری درآیم.
نمیدانم چه شد که به جستجوی نوشتجات درباره فرضیه کعبه پترا گشتم.
یک ساعتی جستجو نمودم و حدود بیست منبع مرتبط «انگلیسی، عربی و فارسی» یافتم.
به خانه که برگشتم، با خودم گفتم که حیف است یک ساعت جستجویم «حرام» شود؛ خوب است چند روزی وقت بگذارم و یک مأخذشناسی دربارهٔ «هاجریسم و پترا» فراهم کنم، تا علاقمندان این موضوع بدانند چه کارهایی در این حوزه انجام شده و چه کارهایی نیاز است تا انجام شود.
.
در این چند وقت که مشغول آمادهسازی این مأخذشناسی بودم، جسته و گریخته نکاتی به ذهنم میرسید و آنها را به صورت یادداشت در کانال تلگرام منتشر میکردم.
چشم باز کردم دیدم «چهل» یادداشت نوشتهام.
دوباره با خود گفتم حیف است این یادداشتها «حرام» شوند؛ این شد که تصمیم گرفتم تا «مأخذشناسی» و «یادداشتها» و «مسایل پیشنهادی» جهت تحقیق در موضوع «فرضیه دوکعبهای» را، به صورت یک کتاب مختصر حدوداً ۲۰۰ صفحهای، به پژوهشگران عرصه «تاریخ اسلام» و «قرآن و حدیث»، عرضه کنم.
(۳۱ خرداد ۱۴۰۴ش)
.
https://www.tg-me.com/zendegybazendegy/113
.
دو سال قبل، به مناسبت یک مسأله، ذهنم درگیر «هاجر، اخلاق حضرت ابراهیم(ع) و دو همسری» او شد؛ یک یادداشت دو صفحهای تحت عنوان «هاجرِ دور یا نزدیک» نوشتم؛ ودر کانال تلگرامیم منتشر کردم.
.
گذشت و دیگر به آن مسأله چندان فکر نمیکردم، حدود دو ماه قبل، در «نوبت مطب دکتر» بیکار بودم، گوشی دوستی را قرض گرفتم تا با سرچ در اینترنت، از بیکاری درآیم.
نمیدانم چه شد که به جستجوی نوشتجات درباره فرضیه کعبه پترا گشتم.
یک ساعتی جستجو نمودم و حدود بیست منبع مرتبط «انگلیسی، عربی و فارسی» یافتم.
به خانه که برگشتم، با خودم گفتم که حیف است یک ساعت جستجویم «حرام» شود؛ خوب است چند روزی وقت بگذارم و یک مأخذشناسی دربارهٔ «هاجریسم و پترا» فراهم کنم، تا علاقمندان این موضوع بدانند چه کارهایی در این حوزه انجام شده و چه کارهایی نیاز است تا انجام شود.
.
در این چند وقت که مشغول آمادهسازی این مأخذشناسی بودم، جسته و گریخته نکاتی به ذهنم میرسید و آنها را به صورت یادداشت در کانال تلگرام منتشر میکردم.
چشم باز کردم دیدم «چهل» یادداشت نوشتهام.
دوباره با خود گفتم حیف است این یادداشتها «حرام» شوند؛ این شد که تصمیم گرفتم تا «مأخذشناسی» و «یادداشتها» و «مسایل پیشنهادی» جهت تحقیق در موضوع «فرضیه دوکعبهای» را، به صورت یک کتاب مختصر حدوداً ۲۰۰ صفحهای، به پژوهشگران عرصه «تاریخ اسلام» و «قرآن و حدیث»، عرضه کنم.
(۳۱ خرداد ۱۴۰۴ش)
.
https://www.tg-me.com/zendegybazendegy/113
Telegram
زندگی با زندگی
👏3👍1
قرآن و مصحف
Photo
افرایم و تحریف به زیاده
.
تحریف حذفی قرآن یا همان «تحریف به نقصان»، محل بحث و گفتگو میان عالمان اسلامی، بهویژه در سنت شیعی است.
بسیاری از اخباریان و علمای شیعی با گرایشهای تند ولایی، قائل به وقوع تحریف تنقیصی بوده و هستند.
.
در مقابل، «تحریف به زیادت» از اقسام دیگر تحریف لفظی، و در برابر تحریف به نقصان قرار میگیرد.
منظور از تحریف به زیاده، افزوده شدن «حرف، کلمه، جمله یا حتی سورهای» به قرآن کریم است.
در اینباره گفته شده که تحریف به زیاده، هیچگاه میان مسلمانان قائل نداشته، و ادعا شده که عدم وقوع این نوع تحریف، محل اتفاق و اجماع همهٔ فرقههای اسلامی است، و از مسلّمات و قطعیات تلقی شده و میشود.
.
اما بهنظر میرسد که این ادعاها، چندان دقیق و بیچالش نیستند؛ چرا که برخی از فرق اسلامی، سورههایی از قرآن را فاقد اصالت میدانستهاند.
برای نمونه، گروهی از خوارج، سورهٔ یوسف را از وحی الهی نمیدانستند و آن را افزودهای بر متن مصحف، تلقی میکردند.
از سوی دیگر، مطابق برخی پژوهشهای معاصر، برخی از سورههای قرآن، کاملاً مشابه یا متأثر از سرودهها و متون سریانی پیشااسلامی یا همدورهی اسلاماند.
برای نمونه، سورهٔ قدر شباهت بسیار بسیار زیادی با یکی از اشعار افرایم (افرام، افرم) سوری دارد؛ و نسخههای خطی متقدم این سروده نیز در دست است.
.
اکنون اگر بخواهیم باقی سورههای قرآن را از گزند احتمال عدم اصالت برهانیم، ناچاریم تبیینی منطقی برای اینگونه «مشابهتهای شگفتانگیز» ارائه دهیم.
در اینجا چند فرض ممکن است پیشروی ما باشد:
۱. بپذیریم که این مشابهت عجیب، الزاماً بهمعنای اقتباس یا سرقت نیست و ممکن است کاملاً اتفاقی باشد. یعنی سورهٔ قدر قرآن، صرفاً بهطور تصادفی شبیه سرودهٔ افرایم سوری درآمده است.
۲. یا آنکه بپذیریم سورهٔ قدر، متنی افزودهشده بر مصحف قرآن پیامبر اسلام(ص) است؛ و به این ترتیب، تحریف به زیادت در قرآن رخ داده است.
.
سؤال
بهنظر شما، کدامیک از این تبیینها منطقیتر است؟
آیا میتوان به سود هرکدام از فرضها، دلایل «قوی، مستند و غیرقابل خدشهای» ارائه کرد؟
.
https://www.tg-me.com/QuranMushaf2023/459
.
تحریف حذفی قرآن یا همان «تحریف به نقصان»، محل بحث و گفتگو میان عالمان اسلامی، بهویژه در سنت شیعی است.
بسیاری از اخباریان و علمای شیعی با گرایشهای تند ولایی، قائل به وقوع تحریف تنقیصی بوده و هستند.
.
در مقابل، «تحریف به زیادت» از اقسام دیگر تحریف لفظی، و در برابر تحریف به نقصان قرار میگیرد.
منظور از تحریف به زیاده، افزوده شدن «حرف، کلمه، جمله یا حتی سورهای» به قرآن کریم است.
در اینباره گفته شده که تحریف به زیاده، هیچگاه میان مسلمانان قائل نداشته، و ادعا شده که عدم وقوع این نوع تحریف، محل اتفاق و اجماع همهٔ فرقههای اسلامی است، و از مسلّمات و قطعیات تلقی شده و میشود.
.
اما بهنظر میرسد که این ادعاها، چندان دقیق و بیچالش نیستند؛ چرا که برخی از فرق اسلامی، سورههایی از قرآن را فاقد اصالت میدانستهاند.
برای نمونه، گروهی از خوارج، سورهٔ یوسف را از وحی الهی نمیدانستند و آن را افزودهای بر متن مصحف، تلقی میکردند.
از سوی دیگر، مطابق برخی پژوهشهای معاصر، برخی از سورههای قرآن، کاملاً مشابه یا متأثر از سرودهها و متون سریانی پیشااسلامی یا همدورهی اسلاماند.
برای نمونه، سورهٔ قدر شباهت بسیار بسیار زیادی با یکی از اشعار افرایم (افرام، افرم) سوری دارد؛ و نسخههای خطی متقدم این سروده نیز در دست است.
.
اکنون اگر بخواهیم باقی سورههای قرآن را از گزند احتمال عدم اصالت برهانیم، ناچاریم تبیینی منطقی برای اینگونه «مشابهتهای شگفتانگیز» ارائه دهیم.
در اینجا چند فرض ممکن است پیشروی ما باشد:
۱. بپذیریم که این مشابهت عجیب، الزاماً بهمعنای اقتباس یا سرقت نیست و ممکن است کاملاً اتفاقی باشد. یعنی سورهٔ قدر قرآن، صرفاً بهطور تصادفی شبیه سرودهٔ افرایم سوری درآمده است.
۲. یا آنکه بپذیریم سورهٔ قدر، متنی افزودهشده بر مصحف قرآن پیامبر اسلام(ص) است؛ و به این ترتیب، تحریف به زیادت در قرآن رخ داده است.
.
سؤال
بهنظر شما، کدامیک از این تبیینها منطقیتر است؟
آیا میتوان به سود هرکدام از فرضها، دلایل «قوی، مستند و غیرقابل خدشهای» ارائه کرد؟
.
https://www.tg-me.com/QuranMushaf2023/459
Telegram
قرآن و مصحف
❤2
قرآن و مصحف
Photo
حافظ کل قرآن بشویم یا نشویم؟
(یادداشت ۶ ژانویه ۲۰۱۹م)
.
یکی از موضوعاتی که در دو دهه جدید، تبلیغ و ترویج میشود؛ مسأله «حافظ کل قرآن شدن» و حفظ نمودن قرآن است. در این باره دو نکته قابلتأمل است:
یک.
لازم است پژوهش شود که: این کسانی که قرآن را حفظ نمودهاند، چه «وجه تمایزی» نسبت به دیگران دارند یا پیدا میکنند؟ مخصوصاً، کسانی که در کودکی حافظ کل قرآن شدهاند یا میشوند؛ چه ثمرهای برای خود یا جامعه داشتهاند؟
فقیر، چندین حافظ کل قرآن خردسال را که از جوانی میشناسم و اطلاع دارم، و اکنون در دوره بزرگسالی هستند، تفاوت خارقالعادهای یا محسوسی از آنها در «درس و بحث» یا «پیشرفت» یا «ارائه علمی» و ... نشنیدهام.
مثلاً آقای «محمد حسین طباطبائی» معروف، و امثال ایشان را فرض کنید؛ و به این سؤال پاسخ دهید:
ایشان، اگر در خردسالی حافظ کل قرآن نمیشد، اکنون کجا قرار داشت؟ و الان که در خردسالی حافظ کل قرآن شده است، کجاست؟
آیا تفاوت قابل توجهای، به واسطۀ حفظ قرآن ایشان، وجود دارد؟
(البته فرض این سؤالات، صرفنظر کردن از جهات «معنوی» است).
.
دو
پیامبر(ص) و امام(ع) الگوی رفتاری و دینی ما شیعیان محسوب میشوند؛ آیا ایشان «حافظ کل قرآن» بودهاند؟
البته در این باره، روایاتی که از لفظ «حفظ» قرآن استفاده شده، وجود دارد؛ ولی چون این واژه، «چند معنا» دارد؛ و چون معنای به «ذهن سپردن» و به «حافظه سپردن» نیز، میتواند معانی و حالات گوناگونی داشته باشد؛ لازم است تا پژوهشگران، جدای از روایات و گزارههای تاریخیِ تأییدی، روایات و اسناد تاریخی مقابل، که شاهد «عدم حفظ کل قرآن» توسط پیامبر(ص) و امام(ع) هست را نیز تأمل و بررسی کنند؛ و جمعبندی کلی از روایاتِ منفی و مثبت داشته باشند؛ و ظرافتهای علمی و تاریخی مسأله را هم، روشن نمایند.
.
https://www.tg-me.com/QuranMushaf2023/462
(یادداشت ۶ ژانویه ۲۰۱۹م)
.
یکی از موضوعاتی که در دو دهه جدید، تبلیغ و ترویج میشود؛ مسأله «حافظ کل قرآن شدن» و حفظ نمودن قرآن است. در این باره دو نکته قابلتأمل است:
یک.
لازم است پژوهش شود که: این کسانی که قرآن را حفظ نمودهاند، چه «وجه تمایزی» نسبت به دیگران دارند یا پیدا میکنند؟ مخصوصاً، کسانی که در کودکی حافظ کل قرآن شدهاند یا میشوند؛ چه ثمرهای برای خود یا جامعه داشتهاند؟
فقیر، چندین حافظ کل قرآن خردسال را که از جوانی میشناسم و اطلاع دارم، و اکنون در دوره بزرگسالی هستند، تفاوت خارقالعادهای یا محسوسی از آنها در «درس و بحث» یا «پیشرفت» یا «ارائه علمی» و ... نشنیدهام.
مثلاً آقای «محمد حسین طباطبائی» معروف، و امثال ایشان را فرض کنید؛ و به این سؤال پاسخ دهید:
ایشان، اگر در خردسالی حافظ کل قرآن نمیشد، اکنون کجا قرار داشت؟ و الان که در خردسالی حافظ کل قرآن شده است، کجاست؟
آیا تفاوت قابل توجهای، به واسطۀ حفظ قرآن ایشان، وجود دارد؟
(البته فرض این سؤالات، صرفنظر کردن از جهات «معنوی» است).
.
دو
پیامبر(ص) و امام(ع) الگوی رفتاری و دینی ما شیعیان محسوب میشوند؛ آیا ایشان «حافظ کل قرآن» بودهاند؟
البته در این باره، روایاتی که از لفظ «حفظ» قرآن استفاده شده، وجود دارد؛ ولی چون این واژه، «چند معنا» دارد؛ و چون معنای به «ذهن سپردن» و به «حافظه سپردن» نیز، میتواند معانی و حالات گوناگونی داشته باشد؛ لازم است تا پژوهشگران، جدای از روایات و گزارههای تاریخیِ تأییدی، روایات و اسناد تاریخی مقابل، که شاهد «عدم حفظ کل قرآن» توسط پیامبر(ص) و امام(ع) هست را نیز تأمل و بررسی کنند؛ و جمعبندی کلی از روایاتِ منفی و مثبت داشته باشند؛ و ظرافتهای علمی و تاریخی مسأله را هم، روشن نمایند.
.
https://www.tg-me.com/QuranMushaf2023/462
Telegram
قرآن و مصحف
👍4👎2
Forwarded from امامت و خلافت
https://www.tg-me.com/Imamate_Caliphate
مقاله منتشر شده جدید، در شماره ۲۲ مجله «تفسیر پژوهی»، با عنوان:
.
بررسی پیشینه استشهادات به آیۀ ابتلای ابراهیم(ع) در مسئلۀ امامت
.
کاظم استادی
.
فایل مقاله👇
https://quran.azaruniv.ac.ir/article_14950_b0e91090fc7df246c78abaf03bb7b878.pdf
.
چکیده:
برای اثبات و استدلال در مسئلۀ امامت و جانشینی پیامبر(ص)، به دلایل کلامی ـ تاریخی، و نیز برخی از آیات قرآن کریم استشهاد میشود؛ یکی از مهمترین آیات استدلال شده پیرامون این مسئله در دورۀ معاصر، استناد به آیۀ ابتلای حضرت ابراهیم(ع) است. همچنین، با بررسی نوشتههای کوتاه یا مقالات مستقل پیرامون این آیه، مشخص میشود که مجموع نکات و برداشتهای برخی از اندیشمندان شیعی معاصر از این آیه، حدود چهارده گزاره کلامی است. البته تفاسیر و تأویلهای این آیه، منجر به مناقشات متعددی نیز شده است. بنابراین، مهم است که قبل از نقد و بررسی دلالت آیۀ ابتلای ابراهیم(ع) در مسائل امامت، مسائلی همچون «سیر تاریخی استشهادات به آیۀ ابتلاء» مشخص گردند، تا دانسته شود که اولین استشهادات به این آیه در مسئلۀ امامت، در کدام یک از منابع شیعی و در چه قرنی رخ داده و سابقه این استدلالها چگونه هستند؟ در پژوهش حاضر به روش بررسی کتابخانهای، منابع مختلف شیعی مورد بررسی قرار گرفت و مشخص شد که استناد به آیۀ ابتلای حضرت ابراهیم(ع) برای اثبات مسئله امامت، وضعیتی «پسینی» و جدید دارد؛ به این معنی که با گذشت زمان و ظهور مجادلات فرقهای و مذهبی اسلامی شیعه و عامه در قرون میانی و متأخر، استشهادات به این آیه برای مسئله امامت، شکل گرفته و برجسته شده است. به عبارت دیگر، علما و اندیشمندانِ شیعه قرون نخستین، برداشتها و تأویلات امامتیِ خاصی از آیۀ ابتلاء نداشتهاند.
.
کلیدواژهها:
آیۀ امامت، امامت در قرآن، نبوت و خلافت، کلام امامیه، جانشینی پیامبر(ص).
.
https://www.tg-me.com/Imamate_Caliphate
مقاله منتشر شده جدید، در شماره ۲۲ مجله «تفسیر پژوهی»، با عنوان:
.
بررسی پیشینه استشهادات به آیۀ ابتلای ابراهیم(ع) در مسئلۀ امامت
.
کاظم استادی
.
فایل مقاله👇
https://quran.azaruniv.ac.ir/article_14950_b0e91090fc7df246c78abaf03bb7b878.pdf
.
چکیده:
برای اثبات و استدلال در مسئلۀ امامت و جانشینی پیامبر(ص)، به دلایل کلامی ـ تاریخی، و نیز برخی از آیات قرآن کریم استشهاد میشود؛ یکی از مهمترین آیات استدلال شده پیرامون این مسئله در دورۀ معاصر، استناد به آیۀ ابتلای حضرت ابراهیم(ع) است. همچنین، با بررسی نوشتههای کوتاه یا مقالات مستقل پیرامون این آیه، مشخص میشود که مجموع نکات و برداشتهای برخی از اندیشمندان شیعی معاصر از این آیه، حدود چهارده گزاره کلامی است. البته تفاسیر و تأویلهای این آیه، منجر به مناقشات متعددی نیز شده است. بنابراین، مهم است که قبل از نقد و بررسی دلالت آیۀ ابتلای ابراهیم(ع) در مسائل امامت، مسائلی همچون «سیر تاریخی استشهادات به آیۀ ابتلاء» مشخص گردند، تا دانسته شود که اولین استشهادات به این آیه در مسئلۀ امامت، در کدام یک از منابع شیعی و در چه قرنی رخ داده و سابقه این استدلالها چگونه هستند؟ در پژوهش حاضر به روش بررسی کتابخانهای، منابع مختلف شیعی مورد بررسی قرار گرفت و مشخص شد که استناد به آیۀ ابتلای حضرت ابراهیم(ع) برای اثبات مسئله امامت، وضعیتی «پسینی» و جدید دارد؛ به این معنی که با گذشت زمان و ظهور مجادلات فرقهای و مذهبی اسلامی شیعه و عامه در قرون میانی و متأخر، استشهادات به این آیه برای مسئله امامت، شکل گرفته و برجسته شده است. به عبارت دیگر، علما و اندیشمندانِ شیعه قرون نخستین، برداشتها و تأویلات امامتیِ خاصی از آیۀ ابتلاء نداشتهاند.
.
کلیدواژهها:
آیۀ امامت، امامت در قرآن، نبوت و خلافت، کلام امامیه، جانشینی پیامبر(ص).
.
https://www.tg-me.com/Imamate_Caliphate
Telegram
امامت و خلافت
| در این کانال، یادداشتها و پژوهشهایی دربارهٔ «امامت، خلافت، سقیفه، غدیر و مانند آن» منتشر میگردد |
👍2
Forwarded from کشکول نسبتاً پریشان
دزدِ ناشی
(یادداشت ۹ ژانویه ۲۰۱۹م)
.
سرقت علمی، انواع مختلفی دارد: بهترین نوع آن، استفاده از آثار «مهجور» و «منتشر نشده» است؛ و بدترین نوع آن، استفاده از آثار منتشر شده و مخصوصاً «اطلاعرسانی شده» توسط خبرگزاریها در شبکه اینترنت میباشد.
.
چندى قبل، به صورت اتفاقی مقالهای را تحت عنوان: «بررسی رابطه بين اختلاف قرائات و شبهه تحريف قرآن» از یک دانشجوی دکتری علوم قرآنی دیدم. عنوان و چکیده مقاله برایم آشنا بود؛ مقاله را که دانلود کردم، دیدم کلاً، مقاله خودم است😅؛ که توسط دیگری، اندكى (در حد چندین کلمه) دستکاری شده و در دومین کنگره علوم اسلامی و علوم انسانی (سال ٩٦) منتشر شده است.
.
نکته
1ـ اگر کسی مقالهای را سرقت کند، و برای گذران نمره و پاس کردن درس، فقط به استاد ارائه دهد، شاید قابل اغماض باشد؛ چون احتمالاً دانشجو شاغل يا تنبل است، و فرصت و حال نگارش مقاله را ندارد؛ اما «ارسال» مقاله سرقتی به همایش و کنگره، نمیتواند گویای حس خوبی، برای سارق باشد.
2ـ (از بین مقالات فقیر، شاید فقط یک مقالهٔ چاپ شده است، که توسط خبرگزاریها اطلاعرسانی شده، و به همین مناسبت این مقاله در سایتهای مختلف، به وفور وجود دارد و در دسترس است؛ و از قضا، همین مقاله، مقاله سرقتی این «دزد ناشی» میباشد.)
به نظر میرسد که ایشان، کم احتیاطی کردهاند؛ که از یک مقاله بسیار در دسترس، سرقت علمی انجام دادهاند.
همچنین، به داوران کنگره، دستمریزاد و خسته نباشید میگویم؛ که آنقدر دقت و اطلاعات گسترده علمی دارند، و به روز هستند؛ که مقالهای به این «تابلویی و در دسترسی» را تشخیصِ سرقت ندادهاند.
3ـ نکته جالب دیگر این که، در منابع انتهای این مقاله سرقتى، عنوان یک مقاله دیگر فقیر نیز به چشم میخورد؛ که هنوز خود بنده این مقاله را در مجلهای منتشر نکردهام، ولی ایشان احتمالاً با علمغيب، آن را به عنوان منبع ذکر نمودهاند.
٤- نكته خيلى جالبتر اين كه، بنده در مقالهام نتيجه گرفتهام كه «اختلاف قرائات، موجب تحريف قرآن مىشود»؛ اما سارق محترم، در انتهای نتيجهگيرى من، چند خط اضافه كردهاند و نوشتهاند: اختلاف قرائات، موجب تحريف قرآن نمىشود😂
.
https://www.tg-me.com/kashkoolenesbatanparishan/161
(یادداشت ۹ ژانویه ۲۰۱۹م)
.
سرقت علمی، انواع مختلفی دارد: بهترین نوع آن، استفاده از آثار «مهجور» و «منتشر نشده» است؛ و بدترین نوع آن، استفاده از آثار منتشر شده و مخصوصاً «اطلاعرسانی شده» توسط خبرگزاریها در شبکه اینترنت میباشد.
.
چندى قبل، به صورت اتفاقی مقالهای را تحت عنوان: «بررسی رابطه بين اختلاف قرائات و شبهه تحريف قرآن» از یک دانشجوی دکتری علوم قرآنی دیدم. عنوان و چکیده مقاله برایم آشنا بود؛ مقاله را که دانلود کردم، دیدم کلاً، مقاله خودم است😅؛ که توسط دیگری، اندكى (در حد چندین کلمه) دستکاری شده و در دومین کنگره علوم اسلامی و علوم انسانی (سال ٩٦) منتشر شده است.
.
نکته
1ـ اگر کسی مقالهای را سرقت کند، و برای گذران نمره و پاس کردن درس، فقط به استاد ارائه دهد، شاید قابل اغماض باشد؛ چون احتمالاً دانشجو شاغل يا تنبل است، و فرصت و حال نگارش مقاله را ندارد؛ اما «ارسال» مقاله سرقتی به همایش و کنگره، نمیتواند گویای حس خوبی، برای سارق باشد.
2ـ (از بین مقالات فقیر، شاید فقط یک مقالهٔ چاپ شده است، که توسط خبرگزاریها اطلاعرسانی شده، و به همین مناسبت این مقاله در سایتهای مختلف، به وفور وجود دارد و در دسترس است؛ و از قضا، همین مقاله، مقاله سرقتی این «دزد ناشی» میباشد.)
به نظر میرسد که ایشان، کم احتیاطی کردهاند؛ که از یک مقاله بسیار در دسترس، سرقت علمی انجام دادهاند.
همچنین، به داوران کنگره، دستمریزاد و خسته نباشید میگویم؛ که آنقدر دقت و اطلاعات گسترده علمی دارند، و به روز هستند؛ که مقالهای به این «تابلویی و در دسترسی» را تشخیصِ سرقت ندادهاند.
3ـ نکته جالب دیگر این که، در منابع انتهای این مقاله سرقتى، عنوان یک مقاله دیگر فقیر نیز به چشم میخورد؛ که هنوز خود بنده این مقاله را در مجلهای منتشر نکردهام، ولی ایشان احتمالاً با علمغيب، آن را به عنوان منبع ذکر نمودهاند.
٤- نكته خيلى جالبتر اين كه، بنده در مقالهام نتيجه گرفتهام كه «اختلاف قرائات، موجب تحريف قرآن مىشود»؛ اما سارق محترم، در انتهای نتيجهگيرى من، چند خط اضافه كردهاند و نوشتهاند: اختلاف قرائات، موجب تحريف قرآن نمىشود😂
.
https://www.tg-me.com/kashkoolenesbatanparishan/161
Telegram
کشکول نسبتاً پریشان
👍1😁1😐1
قرآن و مصحف
Photo
فلسفه «قل» و تحریف
.
چهار قل، یا «چارقل»، عنوانی است برای چهار سوره قرآن کریم، که با فعل امر "قل" به معنای «بگو» آغاز میشوند؛ به این سورهها، «سُوَر قل»، «قَلاقِل» و «ذات القلاقِل» نیز گفته میشود؛ البته پنج سوره در قرآن هستند که با قل شروع میشوند؛ و سورۀ پنجم، سوره جن میباشد.
همچنین، فرمان بگو (قل)، در 57 سوره قرآن و 291 آیه قرآن کنونی، به کار رفته است. در این میان، دو فرمان بگو، به نوح(ع) و موسی(ع) آمده است و مابقی، دستور "بگو" به پیامبر اکرم(ص) است.
.
در کتابهای تفسیری، پیرامون فلسفه وجودی و معنایی «قل»، حدسهای گوناگونی مطرح شده است؛ که گاهی توجیهات ضد و نقیضی را شامل میشوند.
به نظر میرسد، لازم است وجود قل، از جهات بیشتری، همانند ارتباط آن با تحریف قرآن نیز، مورد تأمل قرار گیرد؛ مثلاً:
1ـ در خطوط ابتدایی، در برخی کلمات، الف نگارش نمیگشته است؛ و کلمه قال و قل، یکسان نگارش میشدهاند؛ لازم است موارد این دو، به دقت از هم پژوهش و تفکیک گردند.
2ـ بررسی «تداخل آموزشِ شفاهی» و نقل شفاهی قرآن، در «نگارش کتبی قرآن»؛ به این معنی که استاد به قرآن آموز، خطاب «بگو» میکند؛ و گاهی این خطاب را تکرار میکند، و ممکن است این خطاب شفاهی، ناخواسته و بر اثر خطای خوانش، در نگارش کتبی نیز، سرایت کرده باشد.
.
جدای از تفاسیر مثبت برای قل (که در کتب تفسیری موجود هستند)، چند سؤال منفی نیز پیرامون وجود قل، مطرح میکنم:
1ـ آیا پیامبر (ص) وحی الهی را نمیگفته است، که خداوند متعال از وی میخواهد که «بگو»؟
2ـ آیا پیامبر(ص) وحی الهی را متوجه نمیشده است، و فرشته یا خداوند، مجبور بوده اند که آیات را برای وی تکرار نماید و ما بین آن، درخواست داشته باشند که «بگو»؟
3ـ چرا در برخی آیات، تعداد زیادی «قل» وجود دارد؟ مثلاً، آیه 16سوره رعد، یک آیه است و 5 عدد قل در آن به کار رفته است؟
4ـ آیا وجود قل، با «نزول دفعی» قرآن، هماهنگ، و يا قابل پشتیبانی است؟
5ـ چرا بر سر آیات یا سورههای دیگرِ قرآن، «قل» نیامده است؟ یعنی، یا بر سر همه سورهها و «بستۀ آیات» باید قل بیاید یا هیچکدام؟ اختصاص قل، فقط به برخی از آیات قرآن، چه فلسفهای دارد؟
.
(نگارش، 18/10/1397، حرم مطهر حضرت معصومه)
.
https://www.tg-me.com/QuranMushaf2023/466
.
چهار قل، یا «چارقل»، عنوانی است برای چهار سوره قرآن کریم، که با فعل امر "قل" به معنای «بگو» آغاز میشوند؛ به این سورهها، «سُوَر قل»، «قَلاقِل» و «ذات القلاقِل» نیز گفته میشود؛ البته پنج سوره در قرآن هستند که با قل شروع میشوند؛ و سورۀ پنجم، سوره جن میباشد.
همچنین، فرمان بگو (قل)، در 57 سوره قرآن و 291 آیه قرآن کنونی، به کار رفته است. در این میان، دو فرمان بگو، به نوح(ع) و موسی(ع) آمده است و مابقی، دستور "بگو" به پیامبر اکرم(ص) است.
.
در کتابهای تفسیری، پیرامون فلسفه وجودی و معنایی «قل»، حدسهای گوناگونی مطرح شده است؛ که گاهی توجیهات ضد و نقیضی را شامل میشوند.
به نظر میرسد، لازم است وجود قل، از جهات بیشتری، همانند ارتباط آن با تحریف قرآن نیز، مورد تأمل قرار گیرد؛ مثلاً:
1ـ در خطوط ابتدایی، در برخی کلمات، الف نگارش نمیگشته است؛ و کلمه قال و قل، یکسان نگارش میشدهاند؛ لازم است موارد این دو، به دقت از هم پژوهش و تفکیک گردند.
2ـ بررسی «تداخل آموزشِ شفاهی» و نقل شفاهی قرآن، در «نگارش کتبی قرآن»؛ به این معنی که استاد به قرآن آموز، خطاب «بگو» میکند؛ و گاهی این خطاب را تکرار میکند، و ممکن است این خطاب شفاهی، ناخواسته و بر اثر خطای خوانش، در نگارش کتبی نیز، سرایت کرده باشد.
.
جدای از تفاسیر مثبت برای قل (که در کتب تفسیری موجود هستند)، چند سؤال منفی نیز پیرامون وجود قل، مطرح میکنم:
1ـ آیا پیامبر (ص) وحی الهی را نمیگفته است، که خداوند متعال از وی میخواهد که «بگو»؟
2ـ آیا پیامبر(ص) وحی الهی را متوجه نمیشده است، و فرشته یا خداوند، مجبور بوده اند که آیات را برای وی تکرار نماید و ما بین آن، درخواست داشته باشند که «بگو»؟
3ـ چرا در برخی آیات، تعداد زیادی «قل» وجود دارد؟ مثلاً، آیه 16سوره رعد، یک آیه است و 5 عدد قل در آن به کار رفته است؟
4ـ آیا وجود قل، با «نزول دفعی» قرآن، هماهنگ، و يا قابل پشتیبانی است؟
5ـ چرا بر سر آیات یا سورههای دیگرِ قرآن، «قل» نیامده است؟ یعنی، یا بر سر همه سورهها و «بستۀ آیات» باید قل بیاید یا هیچکدام؟ اختصاص قل، فقط به برخی از آیات قرآن، چه فلسفهای دارد؟
.
(نگارش، 18/10/1397، حرم مطهر حضرت معصومه)
.
https://www.tg-me.com/QuranMushaf2023/466
Telegram
قرآن و مصحف
👍4👎2
Forwarded from کتخهشناسی
https://www.tg-me.com/kazemostadiqom
مقاله منتشر شده جدید در مجله «مطالعات قرآنی»، شماره ۶۲، شهریور ۱۴۰۴ش، با عنوان:
«واکاوای و مأخذشناسی ردیههای بر کتاب فصل الخطاب محدث نوری در عدم تحریف قرآن»
.
کاظم استادی
.
فایل مقاله👇
https://sanad.iau.ir/fa/Journal/qsf/DownloadFile/853046
چکیده:
جنجالیترین کتاب قرآنی دو قرن اخیر، که احتمال حذف و تغییر در مصحفِ عثمانى را صحیح و قوی دانسته است، کتاب فَصْلُ الْخِطاب فی تَحریفِ کِتابِ رَبّ الْاَرباب میرزا حسین نوری است. وی در این کتاب، دلایل متعددی بر تحریفِ حذفی قرآن ارائه نموده است. با توجه به اهمیت شخصیت محدث نوری و تأثیرگذاری کتاب وی در مناقشات کلامی میان شیعه و اهلسنت، مناسب است که در پژوهشی، ردیههایی که بر کتاب فصل الخطاب نوشته شده، معرفی و مورد توجه قرار گیرند. بنابراین، لازم است تا به وسیله این پژوهش دانسته شود: چه ردیههایی تا کنون بر کتاب فصل الخطاب نگاشته شدهاند؟ وضعیت این ردیهها در دورههای مختلف، یعنی دورۀ حیات مؤلف و پس از آن، چگونه بوده است؟ و چه نتیجهای از حجم ردیهها به نسبت این دورهها میتوان گرفت؟ پس از بررسی منابع و مأخذشناسی آثار مرتبط، مشخص شد که، بیشتر حجم ردیههای بر کتاب فصلالخطاب، آثار و نوشتههای معاصر میباشند؛ یعنی پس از دورۀ حیات مؤلف تألیف و یا منتشر شدهاند. در تحلیل این وضعیت به نظر میرسد که جو غالب حوزههای علمیه و علمای عصر محدث نوری و سرآمد آنها، میرزای بزرگ شیرازی، موافق محتوای کتاب فصلالخطاب و نظریه تحریف قرآن بودهاند؛ و به همین دلیل، ردیههای بسیار اندکی در سه دهه حیات مؤلف پس از تألیف کتاب، بر فصل الخطاب نگارش یافته است.
.
کلیدواژهها:
میرزای شیرازی, علوم قرآن, تحریف قرآن, صیانت قرآن.
.
پینوشت:
۱- فقیر، استادیار فلسفه دانشگاه مفید نیستم؛ و در چکیده مقاله، نادرست درج شده است.
۲- فقیر، دکتر نیستم، و در سایت مجله، نادرست درج شده است.
۳- این مقاله را فقیر در سال ۱۴۰۱ به مجله جهت انتشار داده بودم، و با تأخیر فراوان، اکنون منتشر نمودهاند.
.
https://www.tg-me.com/kazemostadiqom
مقاله منتشر شده جدید در مجله «مطالعات قرآنی»، شماره ۶۲، شهریور ۱۴۰۴ش، با عنوان:
«واکاوای و مأخذشناسی ردیههای بر کتاب فصل الخطاب محدث نوری در عدم تحریف قرآن»
.
کاظم استادی
.
فایل مقاله👇
https://sanad.iau.ir/fa/Journal/qsf/DownloadFile/853046
چکیده:
جنجالیترین کتاب قرآنی دو قرن اخیر، که احتمال حذف و تغییر در مصحفِ عثمانى را صحیح و قوی دانسته است، کتاب فَصْلُ الْخِطاب فی تَحریفِ کِتابِ رَبّ الْاَرباب میرزا حسین نوری است. وی در این کتاب، دلایل متعددی بر تحریفِ حذفی قرآن ارائه نموده است. با توجه به اهمیت شخصیت محدث نوری و تأثیرگذاری کتاب وی در مناقشات کلامی میان شیعه و اهلسنت، مناسب است که در پژوهشی، ردیههایی که بر کتاب فصل الخطاب نوشته شده، معرفی و مورد توجه قرار گیرند. بنابراین، لازم است تا به وسیله این پژوهش دانسته شود: چه ردیههایی تا کنون بر کتاب فصل الخطاب نگاشته شدهاند؟ وضعیت این ردیهها در دورههای مختلف، یعنی دورۀ حیات مؤلف و پس از آن، چگونه بوده است؟ و چه نتیجهای از حجم ردیهها به نسبت این دورهها میتوان گرفت؟ پس از بررسی منابع و مأخذشناسی آثار مرتبط، مشخص شد که، بیشتر حجم ردیههای بر کتاب فصلالخطاب، آثار و نوشتههای معاصر میباشند؛ یعنی پس از دورۀ حیات مؤلف تألیف و یا منتشر شدهاند. در تحلیل این وضعیت به نظر میرسد که جو غالب حوزههای علمیه و علمای عصر محدث نوری و سرآمد آنها، میرزای بزرگ شیرازی، موافق محتوای کتاب فصلالخطاب و نظریه تحریف قرآن بودهاند؛ و به همین دلیل، ردیههای بسیار اندکی در سه دهه حیات مؤلف پس از تألیف کتاب، بر فصل الخطاب نگارش یافته است.
.
کلیدواژهها:
میرزای شیرازی, علوم قرآن, تحریف قرآن, صیانت قرآن.
.
پینوشت:
۱- فقیر، استادیار فلسفه دانشگاه مفید نیستم؛ و در چکیده مقاله، نادرست درج شده است.
۲- فقیر، دکتر نیستم، و در سایت مجله، نادرست درج شده است.
۳- این مقاله را فقیر در سال ۱۴۰۱ به مجله جهت انتشار داده بودم، و با تأخیر فراوان، اکنون منتشر نمودهاند.
.
https://www.tg-me.com/kazemostadiqom
Telegram
کتخهشناسی
|در این کانال، مطالب و پژوهشهایی دربارهٔ «کتابشناسی، نسخهپژوهی، مأخذشناسی، نقد کتاب، تراجم و تصویر نسخ خطی» منتشر میشود|
ارتباط با نویسنده
[email protected]
ارتباط با نویسنده
[email protected]
👏1
قرآن و مصحف
Photo
اصحاب رقیم و پترا
.
نبطیان، قوم عربِ شمالی، در سدههای ۳–۴ پ.م. از شمالِ حجاز به نقب و جنوب اردن کوچیدند و با تسلط بر راه کاروانهای بخور و مُر، شهری صخرهای در وادی موسی و دامنههای شَرا بنا کردند که بعدها «پترا» نام گرفت.
نام اصلی شهر در سنتهای سامی با ریشهٔ سهحرفی RQM (ر-ق-م) حفظ شده است: در کتیبههای نبطی/آرامی به شکل Raqmu/RQM، در عبری ربانی به صورت רֶקֶם (Rekem)، در سریانی ܪܩܡ و مشتقات آن، و در عربی به هیأتهایی چون رقم/رَقم/رَقیم.
معنای هستهای این ریشه «نقشکردن/نوشتن/تزیین» است و احتمالاً به «سنگهای نقششده/رنگین» شهر اشاره دارد. یونانیان و رومیان نام را بهجای حفظ صورت بومی، معناگذاری کردند: Πέτρα / Petra (= صخره).
بااینحال نویسندگانی چون یوسفوس و اوسبیوس تصریح کردند که این شهر نزد عربان و آرامیان Rekem خوانده میشود.
در منابع عبری کهن (مشناه و تلمود)، רֶקֶם بهعنوان شهری مرزی در جنوبشرق ارض اسرائیل یاد شده و در ترجوم تورات و کتیبهٔ موزائیک رِحوֹב ترکیب «רֶקֶם גֵּיאָה» دیده میشود که با وادی موسی/پترا تطبیق دارد.
در سنت سریانیِ متأخرِ عهد باستان نیز شواهد روشنی از کاربرد RQM برای پترا هست: نامهٔ سال ۳۶۳ م. دربارهٔ زلزله، Vita Barṣawmā با تعبیر «RQM d-GʾYʾ»، و خطبهٔ منسوب به اوسبیوس که صریحاً Petra را همان نام سریانی RQM میخواند.
در منابع یونانی و بیزانسی، هرچند نام رایج «Petra» است، اما یوسفوس (سدهٔ ۱ م.) و اوسبیوس/جروم (سدهٔ ۴–۵ م.) آگاهانه به صورت بومی Rekem اشاره میکنند.
در ادبیات اسلامیِ متقدم، «الرَّقیم» هم بهمعنای «لوحِ نوشته» (تفسیر غالبِ واژهشناختی در طبری و پیروان) و هم بهعنوان موضعی در پهنهٔ بلقاء–عَمّان–أَیلة گزارش شده است.
جغرافینگارانی چون اصطخری، ابنحوقل و مقدسی از شهری/قریهای به نام «رَقیم» با ویژگیهایی مانند خانههای تراشیده در سنگ و «غاری با دو در» (نزدیک عَمّان) سخن گفتهاند؛ وصفی که با محیط پترا/وادی موسی همخوان است.
برخی پژوهشگران غربی معاصر، با گردآوری شواهد «سامی، یونانی و اسلامی»، پیشنهاد میکنند «الرَّقیم» قرآنی در آیهٔ ۹ کهف، نام خاص جغرافیایی (پترا) است، نه صرفاً به معنی «لوح مرقوم».
بدینترتیب، رشتهای پیوسته از نبطیان تا عبری، سریانی، یونانی–بیزانسی و اسلامی، نام RQM را به پترا پیوند میدهد و امکان میدهد «أصحاب الکهف و الرَّقیم» به خفتگانِ غاری در حوالی پترا اشاره داشته باشد.
.
https://www.tg-me.com/QuranMushaf2023/469
.
نبطیان، قوم عربِ شمالی، در سدههای ۳–۴ پ.م. از شمالِ حجاز به نقب و جنوب اردن کوچیدند و با تسلط بر راه کاروانهای بخور و مُر، شهری صخرهای در وادی موسی و دامنههای شَرا بنا کردند که بعدها «پترا» نام گرفت.
نام اصلی شهر در سنتهای سامی با ریشهٔ سهحرفی RQM (ر-ق-م) حفظ شده است: در کتیبههای نبطی/آرامی به شکل Raqmu/RQM، در عبری ربانی به صورت רֶקֶם (Rekem)، در سریانی ܪܩܡ و مشتقات آن، و در عربی به هیأتهایی چون رقم/رَقم/رَقیم.
معنای هستهای این ریشه «نقشکردن/نوشتن/تزیین» است و احتمالاً به «سنگهای نقششده/رنگین» شهر اشاره دارد. یونانیان و رومیان نام را بهجای حفظ صورت بومی، معناگذاری کردند: Πέτρα / Petra (= صخره).
بااینحال نویسندگانی چون یوسفوس و اوسبیوس تصریح کردند که این شهر نزد عربان و آرامیان Rekem خوانده میشود.
در منابع عبری کهن (مشناه و تلمود)، רֶקֶם بهعنوان شهری مرزی در جنوبشرق ارض اسرائیل یاد شده و در ترجوم تورات و کتیبهٔ موزائیک رِحوֹב ترکیب «רֶקֶם גֵּיאָה» دیده میشود که با وادی موسی/پترا تطبیق دارد.
در سنت سریانیِ متأخرِ عهد باستان نیز شواهد روشنی از کاربرد RQM برای پترا هست: نامهٔ سال ۳۶۳ م. دربارهٔ زلزله، Vita Barṣawmā با تعبیر «RQM d-GʾYʾ»، و خطبهٔ منسوب به اوسبیوس که صریحاً Petra را همان نام سریانی RQM میخواند.
در منابع یونانی و بیزانسی، هرچند نام رایج «Petra» است، اما یوسفوس (سدهٔ ۱ م.) و اوسبیوس/جروم (سدهٔ ۴–۵ م.) آگاهانه به صورت بومی Rekem اشاره میکنند.
در ادبیات اسلامیِ متقدم، «الرَّقیم» هم بهمعنای «لوحِ نوشته» (تفسیر غالبِ واژهشناختی در طبری و پیروان) و هم بهعنوان موضعی در پهنهٔ بلقاء–عَمّان–أَیلة گزارش شده است.
جغرافینگارانی چون اصطخری، ابنحوقل و مقدسی از شهری/قریهای به نام «رَقیم» با ویژگیهایی مانند خانههای تراشیده در سنگ و «غاری با دو در» (نزدیک عَمّان) سخن گفتهاند؛ وصفی که با محیط پترا/وادی موسی همخوان است.
برخی پژوهشگران غربی معاصر، با گردآوری شواهد «سامی، یونانی و اسلامی»، پیشنهاد میکنند «الرَّقیم» قرآنی در آیهٔ ۹ کهف، نام خاص جغرافیایی (پترا) است، نه صرفاً به معنی «لوح مرقوم».
بدینترتیب، رشتهای پیوسته از نبطیان تا عبری، سریانی، یونانی–بیزانسی و اسلامی، نام RQM را به پترا پیوند میدهد و امکان میدهد «أصحاب الکهف و الرَّقیم» به خفتگانِ غاری در حوالی پترا اشاره داشته باشد.
.
https://www.tg-me.com/QuranMushaf2023/469
Telegram
قرآن و مصحف
👌2👍1
Forwarded from kazem 02537743541
دوستان عزیز
شروع کردم به نوشتن یک رمان تاریخی با کمی چاشنی طنز.
کار اولم هست، ولی باعث خوشحالی است اگر بخوانید.
آدرس کانال رمان «هناخ»
👇
https://www.tg-me.com/hnakhnovel
شروع کردم به نوشتن یک رمان تاریخی با کمی چاشنی طنز.
کار اولم هست، ولی باعث خوشحالی است اگر بخوانید.
آدرس کانال رمان «هناخ»
👇
https://www.tg-me.com/hnakhnovel
Telegram
هناخ
رمانی تاریخی، با اندکی چاشنی طنز
(نویسنده، هیچ رمانی تاکنون نخوانده، و البته تازهکار است. پس با وسعت لطف، داستانش را بخوانید)
(نویسنده، هیچ رمانی تاکنون نخوانده، و البته تازهکار است. پس با وسعت لطف، داستانش را بخوانید)
