Telegram Web Link
سالها رفت و هنوز
یک نفر نیست بپرسد از من
که تو از پنجره ی عشق چه ها میخواهی؟
صبح تا نیمه ی شب منتظری
همه جا می‌نگری
گاه با ماه سخن می‌گویی،،،گاه با رهگذران
خبر گمشده ای می‌جویی
راستی گمشده ات کیست؟
کجاست؟

#قیصر_امین_پور💙
.

خموش و گوشه نشینم ،
مگر نگاه توام؟
لطیف و دور گــریزی،،،
مگر‌خیال‌منی؟؟



‌‌#سیمین_بهبهانی💙
مثل بارانم
بی نیاز از آواز آدمی،
همین سایه برای من کافی است
همین سکوت برای من ...تمام !
دست از کلمات کشیده
کنار خودم به خواب می روم،
و در خواب می بینم گاهی
دارم به دعوت دریا
دور می شوم از درد و از آدمی !!!

#سیدعلی_صالحی💙
من او هستم تا ابد...
این‌‌گونه آغاز می‌شود عشق.!
به پایان می‌رسد اما،
با وداعی نامنتظر:
"من و او...."


#محمود_درویش 💙
مزدِ عاشقی
رنج است
اما اين رنج
روشنی می بخشد
از دلی عاشق
که می شکند،
موسيقی و ترانه می تراود...

#جبران_خليل_جبران💙
آدمی را
توانایی عشق نیست
در عشق می‌شكند
و می‌میــرد...!!!




#احمدرضا_احمدی💙
من توی تنهایی می‌دانستم
در تاریکی چیزهایی هست،
مثل همین الان،
بیرون،
در باران چیزهایی هست
چیزهایی شکسته است،
آدم‌ها و ترس و قصدهاشان هست...!!!


#ابراهیم_گلستان💙
نامت در چشمانم
چون لاله، سرخ
چون نسترن سپید

و مثل سرو سبز می ایستد
نامت مژگانم را در می گیرد
نامت در جانم گر می گیرد



#منوچهر_آتشی💙
دلم می‌خواست باران بود
من بودم
تو بودی
یک خیابان بود.

دلم می‌خواست شاید در حصاری دور در باغی، کناری، دشت سرسبزی
میان کلبه‌ای، طاقی، اتاقی، زندگی را معنی و تفسیر می‌کردیم.

دلم می‌خواست از هرچیز هست و نیست، از هرکس...
وَ از هر اتفاق تلخ و غمگینی، به غایت، دور می‌بودم
دلم می‌خواست کنج ساده‌ای با عشق و آرامش می‌آسودم

دلم می‌خواست باران بود، ساکت، دور، سبز، آرام
من بودم، تو بودی
کلبه‌ی دنجی، میان کوهساران بود

#نرگس_صرافیان_طوفان💙


این بار میخواهم،
ساعت دلتنگی ام را
دیرتر کوک کنم،
امانم را بریده
هر دقیقه به صدا درمیاید...

#مهرنوش_محمدی💙
دردا که مرگ
نه مردن شمع
و نه باز ماندن ساعت است
نه استراحت آغوش زنی
که در رجعت جاودانه بازش یابی
نه لیموی پر آبی که می مکی
تا آن چه به دور افکندنی ست
تفاله یی بیش نباشد،تجربه یی است
غم انگیز
غم انگیز

#احمد_شاملو 💙
یک روز به شیدایی،
در زلف تــو آویزم
زان دو لب شیرینت،
صد شور برانـگیزم
گر قصد جفا داری،
اینک‌من‌و‌اینک‌سر

ور راهِ وفا داری، جان در قدمت ریزم

#سعدی💙
آرام پیش می روند
پایان همه‌ی راه هاگم شدن است.
و دردبه تماشای آن ها ایستاده است
و این زنجیره‌ی مویه‌های
مردمان من است
که از دل دشت می گذرد.
برگرد و نگاه کن
سوختن در شادمانی ما این است
شادمانی ما سوختن ماست!

#شیرکو_بیکس💙
وه ... !!!
چه زیبا بود اگر پاییز بودم!
وحشی و پر شور و رنگ آمیز بودم
شاعری در چشم من می خواند ...
شعری آسمانی
در کنار قلب عاشق شعله می زد
در شرار آتش دردی نهانی

#‌فروغ_فرخزاد💙
ملودیِ آرام بخش صدایت
کافیست تا
شیشه های بغضم بشکند
خودم را به کوچه های خیالت برسانم
و با اشتیاقی عجیب
تو را نفس بکشم.!!!


#سودابه_حسینی💙
كدام نشانه دویده است از تو در تن من؟

كه ذره‌های وجودم تـــو را كه می‌بینند،


به رقص می‌آیند،
ســرود می‌خــوانند!!!



#فریدون_مشیری💙
به تو گفته بودیم:
درختان در تنهایی می‌رویند
و در باد نابود می‌شوند
اکنون پیری ما را احاطه کرده است
و مرگ آماده است هر لحظه ما را تصرف کند

یک‌بار دیگر برای همیشه نامت را به ما بگو
بگو هنوز باران می‌بارد
و تو هنوز راه رفتن در باران را دوست داری...!!!

#احمدرضا_احمدی💙
.


دیشب خوابت را دیدم
صبح
شمعدانی باغچه مان
گل از گلش شکفته بود




#آرش_شریعتی💙
.
دست‌های تو!!!
صبحی روشن‌اند،
که زیرِ ملافه‌ی سردی
به موسیقیِ دوری گوش می‌کنم!،
ای سرمایِ صبح!!!
که شمدهایِ سفید را بر اندامم رواج می‌دهی
به پاس همین دست‌هاست
که تو را
دوست دارم ...!!!

#شمس_لنگرودی💙
بگذار کہ یلداے پریشان #تـو را شانہ ڪنم
لـبخند بـزن انـار لـبهـاے #تـو را دانـہ ڪنم
2024/05/15 10:28:45
Back to Top
HTML Embed Code: