Telegram Web Link
🔵 تداوم طرحواره ها

طرحواره ها توسط سه سازوکار کلی
تداوم پیدامی کنند:

۱- تحریف شناختی:
فرد موقعیتها را به گونه‌ای سوء تعبیر میکند که باعث تقویت طرح واره شود. یعنی بر اطلاعات همخوان با طرحواره انگشت می‌گذارد و اطلاعاتی که با طرح واره منافات دارد، نادیده میگیرد. برای مثال فردی که طرحواره بی اعتمادی/ بدرفتاری دارد، در یک جمع دوستانه به صحبت‌هایی در مورد خیانت بسیار بیشتر توجه می‌کند و به چنین اطلاعاتی در ذهن شاخ و برگ می‌دهد.

۲- الگوی خود آسیب رسان:
از نظر رفتاری فرد با انتخاب ناهشیارنه و ماندن در موقعیتها و روابط باعث میشود طرح واره تداوم یابد. درعین حال از روابطی که باعث بهبود طرح واره میشوند اجتناب میکند.

۳- سبک مقابله ای:
ازلحاظ بین فردی بیماران به گونه ای باافراد ارتباط برقرار میکنند که پاسخ های منفی آنان رابرمی انگیزند، لذااین کار منجربه تقویت طرح واره خودشان می‌شود.
مثلا کسی که طرحواره نقص و شرم دارد مدام نوعی ارتباط را در دیگران بر می‌گزینند که او را سرزنش و تحقیر کنند.

@Schema_Therapy_Home
اگر میخواهید با ناهشیار خودتان بیشتر آشنا بشید، به هر آنچه که در درون شما پررنگ و غلیظ است توجه کنید. به آن چیزی که مشتاقانه در پی آن هستید یا از آن متنفرید و دوری میکنید.
اگر خیلی حسود هستید، احتمالا در درون احساس حقارت میکنید. اگر از دروغ خیلی بیزار هستید، شاید در درون گرایش قوی به گفتن بزرگترین دروغ‌ها دارید.
اگر خصلتی را قویا به دیگری فرافکنی میکنی، شاید همان را درون خود داشته باشید. فرافکنی واسطه ارتباط شما با خودتان از طریق اطرافیانتان هست.

اگر همه جا با آب و تاب فراوان تنفر خودتان را از خیانت نشون میدید، انگار که این رفتار فاجعه‌آمیزترین چیزی هست که میتوانید بشنوید، ببینید و تجربه کنید، چه بسا تخم آن را درون خودتان ببینید.


باورها، احساسات و رفتارهای غلیظ میتوانند انعکاسی از درون ما باشند...


دکتر علی میرآقایی، روانشناس و روان‌درمانگر

@Schema_Therapy_Home
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
Director: Robert Moreno

-در انمیشین Load یکی از مهم ترین؛
مکانیزم های دفاعی مطرح شده توسط فروید
به تصویر کشیده شده است.

در این انیمیشن فردی به تصویر کشیده شده است که، در خاطرات گذشته ی خود غرق شده
و اضطراب ناشی از آن ، بقا و سلامت روانی او را به خطر انداخته است...

@Schema_Therapy_Home
🔵 درمان تله شکست

چالش با باورهای ناسازگارانه

- وقتی افراد در مقایسه با همسالان خود واقعا شکست خورده اند، مهم ترین راهبرد شناختی، چالش با این دیدگاه است که خود را انسانهایی ذاتا نالایق می نگرند. بنابراین درمانگر سعی می کند افراد را به این نتیجه برساند که شکست را به فرآیند تداوم طرحواره اسناد بدهند نه ناتوانایی ذاتی. در واقع این افراد به دلیل نالائقی ذاتی، شکست نخورده اند، بلکه آنها تلاش هایشان را برای موفقیت، ندانسته نقش بر آب کرده اند.
- راهبردهای مقابله ای این بیماران به شیوه هایی که آنها از طرحواره اجتناب می کنند یا تسلیم آن می شوند - مشکل ساز هستند. در فرایند درمان این مساله مورد توجه قرار می‌گیرد.

- در فرایند درمان افراد می توانند بین طرح واره شکست و جنبه سالم که خواهان جنگیدن با طرح واره است، گفتگو برقرار کنند.

- یکی دیگر از راهبردهای شناختی مورد توجه در فرایند درمان، برجسته ساختن موفقیت ها و مهارتهای افراد است که مورد غفلت قرار گرفته است. به نحوی که این افراد معمولا تلاش های خود را نادیده می گیرند و شکستهای خود را بزرگ جلوه می دهند.

- نهایتا این که درمانگر در هدف گزینی واقع بینانه و بلند مدت به فرد کمک می کند. افرادی که اهداف بلندمدت غیرواقع بینانه ای دارند احتمال موفقیت شان کمتر است، ولی بعد از به کارگیری تکنیکهای شناختی، یا گروه متفاوتی را برای مقایسه با خودشان بر میگزینند یا این که حوزه کاری خود را تغییر میدهند.

@Schema_Therapy_Home
سناریو اول:
فرض کنید در حال تماشای یک فیلم جذاب هستید که خودتان را در مسائل یکی از کاراکتر های فیلم غرق میکنید و با همزاد پنداری با او و با تمام توان به حمایت از احساسات و افکار او واکنش نشان میدهید. شما درگیر چه فرایندی شده‌اید؟

سناریو دوم:
فرض کنید پس از یک جر و بحث طولانی و خسته کننده با همسرتان از خونه بیرون میزنید و سرکارتان با یک دوست خوب مواجه می‌شوید که به شما می‌گوید به نظرم رو فرم نیستی و همین مساله باعث میشه شما سفره دلتون رو پیشش وا کنید و ایشان حتی بدون کوچکترین صحبتی با شما، از طریق زبان بدن نشون میده که حرف های شما را گوش میده و شما را درک کرده. چه احساسی خواهید داشت؟
حالا تصور کنید با فرد دیگه‌ای مواجه می شید که بعد از تمایل شما با درد و دل کردن با او و شنیدیدن مقدمات صحبت‌های شما، شروع میکنه به نصیحت کردن و راهکار دادن، احساسات شما را بی اهمیت جلوه میده و شروع میکنه تجزیه و تحلیل شما. چه احساسی خواهید داشت؟

یکی از مهارت‌های بسیار اساسی و مهم در روابط #همدلی است. یعنی تجربه و فهم احساسات و افکار طرف مقابل، بدون اضافه کردن افکار یا احساسات خودمان. همدلی یک پاسخ قلبی و ذهنی به احساسات دیگران است. همدلی چیزی شبیه مراقبت از کودک توسط یک مادر حساس و پاسخگو است‌.
زمانی که در درک احساسات و دیدگاه‌های دیگران تبحر پیدا کردید، از این قابلیت برای مدیریت رفتارتان با دیگران استفاده خواهید کرد که برآیند آن تجربه احساسات مثبت است، چرا که به خودتان خواهید گفت چقدر پخته و باثبات رفتار می‌کنید و در دراز مدت شما در مرکز توجه دوستانتان خواهید بود.
اگر چنین قابلیتی را در درون خود پرورش دهید، حتی بیشتر از هوش که قابلیت تغییر آنچنانی ندارد، باعث شادی و موفقیت شما در روابط عاطفی می‌شود.

دکتر علی میرآقایی، روانشناس و روان‌درمانگر

@Schema_Therapy_Home
گاهی وقت‌ها باید دید، شنید، احساس و درک کرد، بدون اینکه پاسخی بدهیم. در بسیاری از مواقع اگه هنگام مشاهده رفتار اطرافیان آشفته می‌شویم احتمالا درگیر قضاوت ها و ارزیابی‌های سویمندانه شده‌ایم. باید یاد بگیریم فاصله را حفظ کنیم و آرام و هدفمند هر آن چیزی که درون وجود ما در حال رخ دادن هست را متوجه بشیم و تجربه کنیم. همزمان همین رویه را برای طرف مقابل به کار ببریم و مشاهده و تجربه خودمان را توی ذهنمان توصیف کنیم. وقتی تجربه و توصیف میکنیم، گرایش ما برای پاسخ دادن تضعیف میشود. انگار که یک گلوله برف را در دوستانمان نگه داشته‌ایم تا آب شود، قبل از آنکه به سمت طرف مقابل پرتاپ کنیم. در این وضعیت ما مدام سوالاتی را مطرح میکنیم و به آنها پاسخ میدهیم. من الان چه احساسی دارم؟ باورها و افکار من چیا هستن؟ تجربه جسمانی من در این وضعیت چه اطلاعاتی را در اختیار من قرار میدهد؟ طرف مقابلم چه هیجانی را تجربه می کند؟ هدف وی از چنین رفتاری چیست؟ پختگی هیجانی او در چه سطحی است؟ پاسخ به چنین سوالاتی شما را به سمت و سوی روایت دقیق و عینی از وضعیت سوق میدهد و باعث میشود بین تکانه و انرژی شکل گرفته در درونتان و پاسخ رفتاری برآمده از هیجانات تند فاصله بندازید و از خزانه رفتارهای سالم بهترین واکنش را انتخاب کنید. مثل اینکه بگوئید تمایلی برای صحبت کردن در این زمینه را ندارید یا واکنش‌های وی شما را اذیت میکند. اگه طرف مقابل همچنان به روش خودش ادامه داد، میتوانید موقعیت را ترک کنید.

دکتر علی میرآقایی، روانشناس و روان‌درمانگر

@Schema_Therapy_Home
در آغاز کلمه بود....

رسالت انسان رهایی از ترس و فقر است. انسان زاده شدن تجسد وظیفه بود. توان دوست داشتن و دوست داشته شدن.

با همه ناملایمات و سختی ها ما طبل امید را مینوازیم به امید سربلندی ایران عزیزمان. چرا که عمیقا باور دارم آن روز خواهد آمد؛ آن روز مقدس که شادی همچون عسل غلیظ در کام انسان غمزده آب شود و باد راحت بر بوستانهای سرسبز و خرم بوزد و شکوفه های جوان و رنگارنگ بهار بر تمامی زمین خشک و تشنه بپراکند.

سلام
سال نو مبارک
با آرزوی بهترین‌ها برای شما 🌸


@Schema_Therapy_Home
🔵 درمان تله شکست:

برای درمان تله شکست در ابتدا به مهارت آموزی و آموزش اعتماد به نفس نیاز هست.
سپس این که اگر فرد موفقیت نسبتا بالقوه ای دارد، باید موفقیتش را درست ارزیابی کند یا این که برداشت های خود را از گروه های هم سن و سالش تغییر دهد.
همچنین افراد باید محدودیتهای غیرقابل تغییر در توانایی هایشان را بپذیرند، در عین حال که احساس ارزشمندی می کنند.

به طور کلی درمان تله شکست نیازمند ارزیابی دقیق است:

- برخی از افراد هوش یا استعداد لازم برای موفق شدن را دارند، اما این استعدادها را به صورت کامل به کار نگرفته اند. شاید دلیل شکست آنها، بی هدفی یا تمرکز بر حوزه های غلط باشد. بنابراین هدف درمانگر در کار با این افراد، جهت دهی آنها به حوزه هایی است که استعدادهای طبیعی بیشتری دارند.

- شاید نقش اختلال دیگری در میان باشد که مانع پیشرفت می شود (مثل اختلال نقص توجه).

- گاهی دلیل شکست، عدم انضباط است. بسیاری از افرادی که طرح واره شکست دارند، طرحواره خویشتن داری /خود - انضباطی ناکافی را نیز دارند.

- برخی از افراد ممکن است درگیر اثرات منفی سایر طرحواره ها مانند نقص یا محرومیت هیجانی باشند. چنین افرادی اوقات زیادی را به بطالت می گذرانند و تلاش می کنند از طریق سوء مصرف مواد، نوشیدن مشروب، بازیهای اینترنتی، قماربازی، تماشای فیلمهای سکسی یا رابطه های نامشروع جنسی از طرحواره ها اجتناب کنند که این اجتناب در صرف وقت برای کار مؤثر و خلاق مداخله می کند.

@Schema_Therapy_Home
🔵 کسانی که عشق یا صمیمیت را در رابطه از دست می‌دهند (سبک خودخواهانه - پرتوقع)

گاهی افراد اجازه نمیدن صمیمیت در رابطه پخته بشه و به روش‌های مختلفی به اون زخم می‌زنن. حساسیت زیاد، گیرهای بی‌مورد و جنگنده بودن الگوی کلی رفتاری این افراد هست. اونا رابطه را ابزاری برای جبران نیازهای ارضا نشده گذشته خودشون میدونن. به نوعی می‌خوان انتقام گذشته را از یار عاطفیشون بگیرن. این ادم‌ها گاها به دروغ‌پردازی های بی‌مورد دست می‌زنند و برای خود حقوقی فراتر از ساختار یک رابطه سالم مطالبه می‌کنن. گاهی اوقات برای تنبیه یار عاطفی آنها را از خودشون میرانن، گوشی را خاموش میکنن، بلاک میکنن، نصف شب از خونه بیرون میرن تا با نگران کردن طرف مقابل، آنها را تنبیه کنند. عدم درک احساسات شریک عاطفی از ویژگی‌های بارز این افراده. چنین افرادی به ندرت عذرخواهی میکنند و به اصطلاح عامیانه سرخود معطل هستند. جالب است که چنین آزارها رو رفتارهای بیشتر متوجه یار عاطفی خواهد شد چون در رابطه و تندیدگی عاطفی و هیجانی زخم های فرو خفته خود را نشان می‌دهند. این ویژگی‌ها در نهایت رابطه را به جدایی سوق می‌ده. مثل سبک اجتنابی این ادم‌ها تجربه خوشایندی از عشق در زمان کودکی ندارن. این ادم‌ها هر گاه تلاش کردن که عشق و صمیمیت را با مراقب خود تجربه کنن، با واکنش طرد کننده، بی مهر و سرد آنها مواجه شدن. در نتیجه تو بزرگسالی با پرتوقعی، حساس بودن و چسبندگی زیاد ریشه‌های صمیمیت را خشک میکنن. خلق و خوی فرد تعیین کننده شکل‌گیری این نوع مکانیسم هست که مبنای کاملا ژنتیکی داره.


افرادی که از چنین مکانیسمی استفاده می‌کنند، باید بدانند که حسادت، نفرت، انزجار، ايراد گيرى و انتقاد، سرزنش و ملامت و واکنشی که متناسب با موقعیت نیست، فقط سناریو جدایی را برای آنها به ارمغان یا تکرار خواهد کرد.


دکتر علی میرآقایی، روانشناس و روان‌درمانگر

@Schema_Therapy_Home
در بسیاری از اوقات برای حل و فصل مشکلات رفتاری یا روانی که با آنها درگیر هستیم، به ناچار باید به گذشته رنج آور خود بروید، دچار خشم و ناراحتی شوید و تحمل تجربه احساسات سرکوب شده منتج از واقعیات تلخ دوران کودکی و گذشته دور خود را داشته باشید.
شما نمی توانید با فکر نکردن و اجتناب کردن زخم‌های خود را مرهم بگذارید؛ چرا که اجتناب همیشه در پی آرامش موقت است و در این حالت مسائل شما همچنان در ناهشیار شما باقی خواهد ماند و اثرات مخربش شما را آزار خواهد داد.
جالب است گاهی اوقات افراد به دلیل سرکوبی و به نوعی فراموشی که یک مکانیسم دفاعی برای فرار از تجربه خاطرات، تصاویر و احساس‌های سرکوب شده است، می‌گویند گذشته آنچنان هم بد نبوده یا اینکه چیزی یادمان نمی‌آید. حتی ممکن است بگویند مسائل دوران کودکی آنچنان اهمیت ندارند.
باید بدانیم هدف از کندوکاو در زخم‌های گذشته مقصر و متهم کردن افراد نیست، هدف تجربه احساسات، آگاهی، پذیرش، تشخیص و مسئولیت پذیری است. هدف یافتن پاسخ سوال است. مساله اصلی چیست؟ کی، کجا و چگونه شروع شده است؟ چگونه تداوم و تقویت شده است؟ مکانیسم‌های تقویت چه چیزهایی هستند؟ چگونه سهم گذشته و اکنون در تداوم مشکلات قابل تفکیک است؟
راه حل چیست؟ برای تغییر چه تصمیمات و کارهایی سختی باید انجام شود؟

فراموش نکنید شما نمی توانید از شیوه‌هایی برای حل مشکلاتتان استفاده کنید که از طریق همان‌ روش‌ها مشکلات شما به وجود آمده‌اند.

دکتر علی میرآقایی، روانشناس و روان‌درمانگر

@Schema_Therapy_Home
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
بسیاری از آزارها و رفتارهای آسیب‌زا انعکاسی از تقلا، درماندگی و استیصال برای برقراری رابطه و مورد توجه واقع شدن است.

@Schema_Therapy_Home
🔵 تا چه اندازه خطاهای فکری خود را می‌شناسید؟

- ذهن‌خوانی
فکر می کنید، بدون شواهد کافی می دانید که دیگران به چه چیزی فکر می کنند. مثل: ”جواب سلامم را نداد، پس حتما از دست من ناراحت است.

- پیش‌گویی منفی
پیش بینی می کنید که حوادث آینده، بد از آب در می آیند یا این که خطرات زیادی شما را تهدید می کند. مثل : ”در امتحان شکست می خورم” یا ”کاری گیر من نخواهد آمد”.

- فاجعه‌سازی
معتقدید هر چه اتفاق افتاده یا خواهد افتاد به شدت افتضاح، ناخوشایند و غیر قابل تحمل است. مثل : ”افتضاح می شود اگر ...”.

- برچسب زدن
به خودتان یا دیگران، صفات کلی و منفی نسبت می دهید. مثل : ”من آدم بدبختی هستم” یا من آدم بی ارزشی هستم”.

- نادیده گرفتن جنبه‌های مثبت
مدعی هستید که کار های مثبت خودتان یا دیگران پیش پا افتاده و ناچیز هستند. مثل: ”این کار از عهده همه بر می آید” یا ”این که کار مهمی نیست”.

- فیلتر منفی
تقریبا همیشه جنبه های منفی را می بینید و به جنبه های مثبت توجه نمی کنید. مثل: ”هیچ کس مرا دوست ندارد”.

- تعمیم افراطی
بر پایه یک حادثه، الگو های کلی منفی را استنباط می کنید. مثل: ”این اتفاق همیشه برای من اتفاق می افتد” یا ”در همه کار ها شکست می خورم”.

- تفکر دوقطبی
به وقایع پیرامون و انسان های اطراف با دید همه یا هیچ نگاه می کنید. مثل : ”همه مرا طرد می کنند” یا همه وقتم تلف شد“.

- باید اندیشی
به جای این که حوادث را بر پایه چیزی که هستند ارزیابی کنید. بیشتر آن ها بر اساس چیزی که باید باشند، تفسیر می کنید. مثل: ”باید کارم را خوب انجام بدهم” یا ”باید او را قانع کنم”.

- شخصی‌سازی
علت بروز حوادث منفی را به خودتان نسبت می دهید و سهم دیگران را در بروز مشکل نادیده می گیرید. مثل : ”ازدواجم بهم خورد، چون من مقصر بودم”.

- سرزنش‌گری
دیگران را علت مشکلات و احساسات منفی خود می دانید و از طرفی مسئولیت تغییر رفتارتان را نیز فراموش می کنید. مثل : ”دیگران باعث عصبانیت من می شوند” یا ”دیگران باعث و بانی همه مشکلات من هستند”.

- مقایسه‌های نا عادلانه
حوادث را طبق معیار های ناعادلانه تفسیر می کنید. خودتان را با کسانی مقایسه می کنید که از شما برترند و به این نتیجه می رسید که آدم حقیری هستید. مثل : ”او خیلی موفق تر از من است” یا ”شاگرد اول کلاس در امتحان خیلی بهتر از من عمل کرد”.

- تاسف‌گرایی
به جای این که در حال حاضر به کاری فکر کنید که از دستتان بر می آید، بیشتر به این مسئله می اندیشید که ای کاش در گذشته بهتر عمل می کردید. مثل : ”اگر تلاش کرده بودم ، شغل بهتری پیدا می کردم” یا ”ای کاش این حرف را نمی زدم”.

- چی می‌شد اگر
دائم از خودتان سوال می کنید چی می شود اگر چنین اتفاقی بیفتد و با هیچ جوابی راضی نمی شوید . مثل : ”حرف شما درست است، اما چی می شود اگر مضطرب شوم؟” یا ”چی می شود اگر نفسم در سینه حبس شود؟”

- استدلال هیجانی
از احساسات خود برای تفسیر واقعیت استفاده می کنید. مثل : ”چون دلم شور میزند، پس اتفاق ناگواری می افتد."


منبع:
تکنیک های شناخت درمانى رابرت لی هی

@Schema_Therapy_Home
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
هفت اصل برای پیش‌بردن موفقیت‌آمیز ازدواج

جان گاتمن

@Schema_Therapy_Home
🔵 از حال بد به حال خوب: گام اول

ما به سوی حال خوب سوق داده نمی‌شویم‌‌‌، بلکه با اراده و خواست و عمل خودمون به سمتش حرکت می‌کنیم. باید بدانیم که این فرایند به هیچ وجه آسان نیست. قرار گرفتن در یک وضعیت روحی باثبات و رضایت بخش، چنانچه تاریخچه‌‌ای از آسیب از گذشته که بر روی دوش ما سنگینی می‌کند، بررسی نشود، دشوار است. همانند تغییر مذهب، سخت و پیچیده. بدون توجه و بررسی اطلاعات به اندازه کافی از گذشته و مخصوصا دوران اولیه زندگی به عنوان چهارچوب ساخت ضبط‌های احساسی و فکری زندگی، گذر از این مسیر غیر ممکن و محال است. برای درک این موضوع برش کوتاهی از لحظات آغازین زندگی را در ذهن مجسم کنید. هنگام تولد در طول چند ساعت در شرایطی وحشتناک و در جهت مخالف قرار می‌گیریم. نور، صداهای نامفهوم، سردی، تنهایی، برهم خوردن تعادل فیزیولوژیک ‌... اولین تجربه دردناک. ردی از آن در مغز ما (سیستم لیمبیک) ضبط می‌شود. کمی بعد در آغوش مادر و ناجی و گرفتن نوازش و به دهن گرفتن پستان و آغاز فرایند تولد روانی به همراه یک ضبط مثبت در مغز (سیستم لیمبیک).
دو دسته از اطلاعات متناقض در چند ساعت. بعدش چه خواهد شد؟ مادری به اندازه کافی خوب که باثبات به نیازهای کودک پاسخ خواهد داد و کمک می‌کند که گنجینه‌ای از احساسات مثبت که در آینده زیربنای باورهای فرزند را خواهند ساخت، تشکیل بشود یا مادری ترش رو و نگران و مضطرب که اسیر ضبط‌ها و تجارب منفی برگرفته شده از گذشته خود است و در حال باز نواختن آنها است و تسلسل بین نسلی آسیب ها را ادامه می‌دهد؟

چاره‌ای جز تحلیل و بررسی پیچیدگی‌های تجارب سپری شده نداریم. در پی راه آسان نباشید.
به کلام سقراط "یک زندگی مطالعه نشده ارزش زیستن ندارد".

دکتر علی میرآقایی، روانشناس و روان‌درمانگر

@Schema_Therapy_Home
🔵 گره‌های زندگی

طلسم‌های زندگی دیده نمیشن، ولی شما تاثیر عملکردشو توی زندگیتون به شکل قفل شدگی هایی توی کار و روابطتتون میبینید. وقتی هر کاری می‌کنید اما احساس میکنید چیزی در جایی گیره.
به اتفاقات تکراری زندگیتون با دقت و حساسیت بیشتری توجه کنید شاید منشا آن یک طلسم روانی باشد.
شکست متوالی روابط عاطفی و اجتماعی، عدم ثبات و موفقیت در کار، احساسات و عواطف نوسانی...به همه اینها توجه کنید.

@Schema_Therapy_Home
🔵 تصمیم‌گیری

ما به صورت پیوسته در حال طی کردن فرایند تصمیم‌گیری هستیم. در حال پیوند زدنِ حال و آینده و رفت و آمد در این مسیر. معمولا دو ذهنیت درگیر این فرایند می‌شوند. اینکه ما بر اساس ارزیابی دقیق احتمالات پیش بریم یا به دنبال کسبِ اطمینان باشیم. مادامی که بر اساس احتمالات زندگی می‌کنیم، درک واقع‌بینانه تری از کنترل ناپذیری بخش اعظمی از دنیای پیرامون داریم. هنگامی که اطمینان می‌خواهیم، یک دنده و لجوج می‌شویم. مثل یک کودکِ سه ساله.

ما اغلب ناچاریم پیش از آنکه حقایق آشکار شوند تصمیم‌ بگیریم. در مورد ازدواج، کار، دوستی، تحصیل و... تلاش برای کسب اطمینان و آشکار شدن حقایق پیش از تصمیم گیری، برگرفته از عافیت طلبی کودک درون ما است.
ما ناچاریم بر اساس اطلاعات اینجا و اکنون و البته به همراه نیم‌نگاهی به گذشته و البته نه وسواسی از نوع خودشناسی، تصمیم‌ بگیریم.
اطمینانی از آینده وجود ندارد. بپذیریم هر آنچه که در آینده پیش میاد و مسئولیت آن را به عهده بگيريم.

دکتر علی میرآقایی، روانشناس و روان‌درمانگر

@Schema_Therapy_Home
🔵 تله وابستگی/بی کفایتی:

باور این طرحواره: “به تنهایی نمی توانم گلیم خودم را از آب بیرون بکشم!”

 
این افراد، خودشان را افرادی درمانده و کودک وار نشان میدهند. آنها احساس می کنند توانایی مراقبت از خودشان را ندارند، در زندگی بسیار درمانده اند و خود را در مقابله با مشکلات، بی کفایت می بینند. این طرح واره دو بعد دارد: بعد اول، بی کفایتی است: چنین افرادی، اعتمادی به تصمیم ها و قضاوتهای زندگی روزمرهٔ خود ندارند. آنها از این که به تنهایی تغییر کنند، می ترسند و به شدت از تغییر، نفرت دارند. آنها نمی توانند کارهای جدید را خودشان به صورت تنهایی انجام دهند و معتقدند به کسی نیاز دارند تا به انها نشان دهد که چه کارکنند.
افرادی که برای مراقبت از خودشان پیدا میکنند، معمولاً والدین یا جانشین والدین نظیر همسر، همسالان، دوستان، سرپرستاران شغلی یا درمانگران هستند. این افراد به عنوان نماد والدین به شمار می روند که یا هرکاری برای آنها انجام می دهند یا این که در کار جدید، قدم به قدم به آنها می گویند چه کار کنند.

👈 ایده اصلی آنها این است: من بی کفایتم، پس باید به دیگران وابسته شوم”.


@Schema_Therapy_Home
🔵 تله وابستگی/بی کفایتی:

رفتارهای معمول این افراد عبارتند از: کمک خواهی از دیگران، پرس و جوی مداوم راجع به نحوه انجام کارهای جدید، اطمینان طلبی مداوم راجع به تصمیم ها، ناتوانی در تنهایی سفر کردن، ناتوانی در مدیریت مالی، کنار گذاشتن کارها، خودداری از پذیرش مسؤولیت های اضافی (مانند ارتقاء شغلی) و اجتناب از قبول وظایف جدید. گاهی اوقات ممکن است حادثه غیرمترقبه ای پیش بیاید و آنها ندانند چگونه باید با این حادثه کنار بیایند. آنها نمیتوانند خودشان مشکلاتشان را حل کنند، لذا به کسی نیاز دارند که راه حلی به آنها ارائه دهد یا مشکلاتشان را حل کند.

@Schema_Therapy_Home
🔵 ارزیابی و تصمیم مجدد

واقعیت این است که همه ما به نوعی در گذشته از آسیب بی نصیب نبوده‌ایم و در این زمینه اشتراک داریم. خلق و روانِ آسیب‌‌پذیرمون به همراه تجربه زندگی در فضایی که سواد روانشناختی اندک بوده و به جای آن باورهای غلط و ناآگاهی‌‌هایی که دستمایه فرزندپروری ما محسوب میشده، همگی درد مشترک ماست. آنچه که بعدها در دوران بزرگسالی تفاوت ما را آشکار مي‌کند، میزان مسئولیت‌پذیری ما برای عبور از زخم‌هاست.
اینکه بگوییم در گذشته درد داشتیم، گره ناخوشی‌های ما را باز نمی‌کند، ولی اینکه تلاش کنیم خودمان را، افکارمان، هیجان‌ها و احساساتمان و رفتارمان را بشناسیم تفاوت مار را مشخص میکنید.

برای گذشته ما تصمیم گرفته شده و به شکل خاصی مشخص شده است که در آن اشتراکاتی داریم. هیچ کدام از ما حتی بودنمان را انتخاب نکرده‌ایم. تفاوت ما در تصمیم‌گیری مجدد است. هر چیزی که قبلا در موردش تصمیم‌گیری شده، قابلیت ارزیابی و تصمیم‌گیری مجدد را دارد.
میخوایم کودک آسیب دیده باقی بمانیم یا بزرگسال سالم و مسئولیت پذیر باشیم؟
می‌خواهیم هر آنچیزی که برای ما تصمیم‌گیری شده است را زندگی‌ کنیم یا خودمان شجاعانه و خلاقانه به دنبال تولد دیگر باشیم؟

دکتر علی میرآقایی، روانشناس و روان‌درمانگر

@Schema_Therapy_Home
2025/06/29 03:29:22
Back to Top
HTML Embed Code: