وقتی تجاربی که اکنون داریم مشابه تجارب ناگوار کودکی ما باشند تلههای ما فعال میشوند! در وقت فعالسازی ما دچار هیجانات منفی مثل ترس و اضطراب، سوگ و افسردگی و شرم یا خشم و... میشویم! وقتی میگوییم شخصی تله خاصی دارد به این معنی نیست تله او همیشه فعال است! پس لازم است هیجانات و واکنشهای فرد در روابط و اتفاقات گذشته بررسی شود. هر کسی برای کاستن از رنج فعال شدن تلهها، دست به واکنشهایی میزند که اتفاقا تلهها را متوقف نمیکنند
اگر مشخص شده که دچار تلهای هستید به این توجه کنید و این سوال مهم را از خودتان بپرسید: آیا مجموعه افکار، رفتار و روابط من در جهت توقف و ترمیم تله عمل میکند یا تقویت و تشدید آن؟! شرایط خانوادگی من در کودکی بسیار بر پیدایش تلهها تاثیر داشته است اما روابطی هم که بعد، خودم برقرار میکنم یا آدمهایی که به هر دلیلی در مسیر ارتباط من قرار میگیرند و تجربههایی که دارم؛ ممکن است تلههای من را خنثی یا فعال کنند. برخی آدمها نیز انگار نماینده تلههای شما هستند و با تلههای شما همدست میشوند!
@Schema_Therapy_Home
اگر مشخص شده که دچار تلهای هستید به این توجه کنید و این سوال مهم را از خودتان بپرسید: آیا مجموعه افکار، رفتار و روابط من در جهت توقف و ترمیم تله عمل میکند یا تقویت و تشدید آن؟! شرایط خانوادگی من در کودکی بسیار بر پیدایش تلهها تاثیر داشته است اما روابطی هم که بعد، خودم برقرار میکنم یا آدمهایی که به هر دلیلی در مسیر ارتباط من قرار میگیرند و تجربههایی که دارم؛ ممکن است تلههای من را خنثی یا فعال کنند. برخی آدمها نیز انگار نماینده تلههای شما هستند و با تلههای شما همدست میشوند!
@Schema_Therapy_Home
🔵 درمان طرحواره نقص/شرم:
ادامه...
در فرایند درمان، افراد باید یاد بگیرند نسبت به انتقاد، واکنش های افراطی نشان ندهند. آنها یاد می گیرند انتقاد سازنده را بپذیرند و سعی کنند رفتار خود را تغییر دهند و اگر انتقاد نادرست بود، دیدگاه خود را به فرد انتقاد کننده بیان کنند و بگویند انتقادشان قابل قبول نیست. افراد باید یاد بگیرند که موضع گیری علیه فرد انتقاد کننده یا حمله کردن به او کار درستی نیست. لازم نیست به این شیوه پاسخ دهیم یا ثابت کنیم انتقاد طرف مقابل غلط است. افراد باید یاد بگیرند که در برخورد با افراد عیب جو، محدودیت هایی را درنظر بگیرند و بدرفتاری های آنها را تحمل نکنند. چنین افرادی باید سعی کنند در ارتباط با افراد مهم زندگی که قابل اعتمادند، بیشتر خودافشایی کنند. هرچه آنها بیشتر بتوانند تجاریشان را با دیگران در میان بگذارند و در عین حال خودشان را بپذیرند، بیشتر می توانند بر این طرح واره غلبه کنند. نهایتاً این که این افراد باید سعی کنند، رفتارهای جبرانی را کاهش دهند. آنها باید احساس درونی نقص شان را به وسیلهٔ ظاهر بدون عیب و ایراد، پیشرفت افراطی، ناارزنده سازی دیگران یا منزلت طلبی جبران نکنند.
@Schema_Therapy_Home
ادامه...
در فرایند درمان، افراد باید یاد بگیرند نسبت به انتقاد، واکنش های افراطی نشان ندهند. آنها یاد می گیرند انتقاد سازنده را بپذیرند و سعی کنند رفتار خود را تغییر دهند و اگر انتقاد نادرست بود، دیدگاه خود را به فرد انتقاد کننده بیان کنند و بگویند انتقادشان قابل قبول نیست. افراد باید یاد بگیرند که موضع گیری علیه فرد انتقاد کننده یا حمله کردن به او کار درستی نیست. لازم نیست به این شیوه پاسخ دهیم یا ثابت کنیم انتقاد طرف مقابل غلط است. افراد باید یاد بگیرند که در برخورد با افراد عیب جو، محدودیت هایی را درنظر بگیرند و بدرفتاری های آنها را تحمل نکنند. چنین افرادی باید سعی کنند در ارتباط با افراد مهم زندگی که قابل اعتمادند، بیشتر خودافشایی کنند. هرچه آنها بیشتر بتوانند تجاریشان را با دیگران در میان بگذارند و در عین حال خودشان را بپذیرند، بیشتر می توانند بر این طرح واره غلبه کنند. نهایتاً این که این افراد باید سعی کنند، رفتارهای جبرانی را کاهش دهند. آنها باید احساس درونی نقص شان را به وسیلهٔ ظاهر بدون عیب و ایراد، پیشرفت افراطی، ناارزنده سازی دیگران یا منزلت طلبی جبران نکنند.
@Schema_Therapy_Home
🔵 چنانچه تجارب زیر را در زندگی داشتهاید، احتمالا اعتماد به نفس شما خدشهدار شده است.
۱. یکی از اعضای خانواده تان سخت انتقادگر و بد دهن بوده است یا شدیداً شما را مؤاخذه می کرده است. رفتارها، گفتارها و ظاهر شما یک آن از ترکش انتقادها و تنبیه ها در امان نبوده اند.
۲. والدین مدام شما را ناامید و سرخورده می کرده اند.
۳. از طرف پدر یا مادر و یا هر دوی آنها طرد شده اید و والدین محبت شان را از شما دریغ کرده اند.
۴. یکی از اعضای خانواده از نظر جسمی، جنسی یا عاطفی با شما بدرفتاری کرده است.
۵. در خانواده تمام اشتباهات به گردن شما انداخته شده است.
۶. والدین دائم به شما می گفته اند که بی ارزش و نالایق هستید و به درد هیج کاری نمی خورید.
۷. بارها نامنصفانه با برادران و خواهران خود مقایسه شده اید و والدین، آنها را به شما ترجیح داده اند.
۸. یکی از والدین عطای زندگی زناشویی را به لقای آن بخشیده است و شما خودتان را مقصر می دانید و سرزنش می کنید.
@Schema_Therapy_Home
۱. یکی از اعضای خانواده تان سخت انتقادگر و بد دهن بوده است یا شدیداً شما را مؤاخذه می کرده است. رفتارها، گفتارها و ظاهر شما یک آن از ترکش انتقادها و تنبیه ها در امان نبوده اند.
۲. والدین مدام شما را ناامید و سرخورده می کرده اند.
۳. از طرف پدر یا مادر و یا هر دوی آنها طرد شده اید و والدین محبت شان را از شما دریغ کرده اند.
۴. یکی از اعضای خانواده از نظر جسمی، جنسی یا عاطفی با شما بدرفتاری کرده است.
۵. در خانواده تمام اشتباهات به گردن شما انداخته شده است.
۶. والدین دائم به شما می گفته اند که بی ارزش و نالایق هستید و به درد هیج کاری نمی خورید.
۷. بارها نامنصفانه با برادران و خواهران خود مقایسه شده اید و والدین، آنها را به شما ترجیح داده اند.
۸. یکی از والدین عطای زندگی زناشویی را به لقای آن بخشیده است و شما خودتان را مقصر می دانید و سرزنش می کنید.
@Schema_Therapy_Home
🔵 تفاوت دلبستگی ایمن و وابستگی (فراموش نکنید دلبستگی نا ایمن زیربنای شکلگیری تلههای زندگی است).
گاهی دیده میشود در بین زن و شوهر، مرزهای دلبستگی و وابستگی مشخص نیست. در حالیکه دلبستگی منجر به سازندگی و رشد رابطه میشود اما وابستگی آفتی هست که یک رابطه را تهدید کرده و به شکست می کشاند.
- تفاوت اول
دلبستگی: رابطه ای خاص و پایدار بین دو نفر است که بواسطه خواستن یکدیگر، آن دو به هم نزدیک می شوند و هر دو تمایل دارند.
وابستگی: به رابطه ای اشاره دارد که در آن وجود یک فرد به طرف مقابلش بستگی دارد اگر تو نباشی من مرده ام.
- تفاوت دوم
دلبستگی: سازوکاری طبیعی برای بقاءاست.
وابستگی: مکانیسمی مرضی است.
- تفاوت سوم
دلبستگی: از احساس امنیت و صمیمیت شکل می گیرد.
وابستگی: از احساس ناامنی نشات می گیرد.
- تفاوت چهارم
دلبستگی: احساس تعلق وجود دارد.
وابستگی: احساس تملک وجود دارد.
- تفاوت پنجم
دلبستگی: به شخص استقلال می دهد.
وابستگی: آزادی را از شخص می گیرد.
- تفاوت ششم
دلبستگی: فرد را آنطور که هست می خواهیم.
وابستگی: فرد را آن چنان که می خواهیم، شکل می دهیم.
- تفاوت هفتم
دلبستگی: شدت احساسات مثبت و منفی نسبت به معشوق در حد تعادل قرار دارد.
وابستگی: احساسا ت شدید و غیرقابل کنترل نسبت به معشوق مشاهده می شود.
- تفاوت هشتم
دلبستگی: عشق غیر مشروط است.
وابستگی: عشق مشروط است.
- تفاوت نهم
دلبستگی: نوع عشق دگر خواهانه است.
وابستگی: عشق خود خود خواهانه است.
- تفاوت دهم
دلبستگی: توان عشق ورزیدن به خود و دیگری
وابستگی: ناتوانی در عشق ورزیدن به خود و دیگری.
@Schema_Therapy_Home
گاهی دیده میشود در بین زن و شوهر، مرزهای دلبستگی و وابستگی مشخص نیست. در حالیکه دلبستگی منجر به سازندگی و رشد رابطه میشود اما وابستگی آفتی هست که یک رابطه را تهدید کرده و به شکست می کشاند.
- تفاوت اول
دلبستگی: رابطه ای خاص و پایدار بین دو نفر است که بواسطه خواستن یکدیگر، آن دو به هم نزدیک می شوند و هر دو تمایل دارند.
وابستگی: به رابطه ای اشاره دارد که در آن وجود یک فرد به طرف مقابلش بستگی دارد اگر تو نباشی من مرده ام.
- تفاوت دوم
دلبستگی: سازوکاری طبیعی برای بقاءاست.
وابستگی: مکانیسمی مرضی است.
- تفاوت سوم
دلبستگی: از احساس امنیت و صمیمیت شکل می گیرد.
وابستگی: از احساس ناامنی نشات می گیرد.
- تفاوت چهارم
دلبستگی: احساس تعلق وجود دارد.
وابستگی: احساس تملک وجود دارد.
- تفاوت پنجم
دلبستگی: به شخص استقلال می دهد.
وابستگی: آزادی را از شخص می گیرد.
- تفاوت ششم
دلبستگی: فرد را آنطور که هست می خواهیم.
وابستگی: فرد را آن چنان که می خواهیم، شکل می دهیم.
- تفاوت هفتم
دلبستگی: شدت احساسات مثبت و منفی نسبت به معشوق در حد تعادل قرار دارد.
وابستگی: احساسا ت شدید و غیرقابل کنترل نسبت به معشوق مشاهده می شود.
- تفاوت هشتم
دلبستگی: عشق غیر مشروط است.
وابستگی: عشق مشروط است.
- تفاوت نهم
دلبستگی: نوع عشق دگر خواهانه است.
وابستگی: عشق خود خود خواهانه است.
- تفاوت دهم
دلبستگی: توان عشق ورزیدن به خود و دیگری
وابستگی: ناتوانی در عشق ورزیدن به خود و دیگری.
@Schema_Therapy_Home
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
تقدیم به پدران دروغگو!
تله ایثار تنها جایی که دیگر تله نیست، در ارتباط بین والد و فرزند است.
@Schema_Therapy_Home
تله ایثار تنها جایی که دیگر تله نیست، در ارتباط بین والد و فرزند است.
@Schema_Therapy_Home
🔵 کسانی که از عشق یا دلبستگی عاطفی گریزانند (سبک اجتنابی)
گاهی افراد هنگامی که متوجه میشوند رابطه به سمت و سوی جدی شدن حرکت میکند، به روشهای مختلف آن را از خود میرانند. معمولا این افراد تجربه خوشایندی از عشق در زمان کودکی ندارند و پایگاه ایمن در وجود آنها نهادینه و درونی نشده است. اغلب این افراد هر گاه تلاش کردهاند که عشق و صمیمیت را با مراقب خود تجربه کنند، با واکنش طرد کننده، بی مهر و سرد آنها مواجه شدهاند. بنابراین در بزرگسالی هنگامی که صمیمیت در شرف شکلگیری است، در سطح ناخودآگاه، آنان را به یاد دوران کودکی میاندازد. به این افراد گریزان از صمیمیت یا عشق گویند. این افراد تا زمانی که چنین مشکلی را در خود نپذیرند، باورهای (همچون من دوست داشتنی نیستم) خود را اصلاح نکنند، احساسات سرکوب شده را تجربه و حل و فصل نکنند، برای رابطه عاطفی مناسب نیستند. انسانهای یخچالی که ابراز علاقه برایشان مهم نیست و به محض اینکه حس کنند طرف مقابل دارد به آنها ابراز علاقه میکند، گریزان میشوند. در اغلب موارد این افراد به منطق و استدلال بهایی بیشتر از احساسات میدهند و به نوعی میتوانیم بگوئیم این افراد دچار "عاطفه هراسی" هستند.
نقطه تلخ داستان وجود همین مشکل و به نوعی عاطفه هراسی در بسیاری از والدین است که به تلههای بین نسلی منجر میشود.
به زودی در کارگاه فرزندپروری با کفایت بیشتر در مورد آن صحبت خواهم کرد.
@Schema_Therapy_Home
گاهی افراد هنگامی که متوجه میشوند رابطه به سمت و سوی جدی شدن حرکت میکند، به روشهای مختلف آن را از خود میرانند. معمولا این افراد تجربه خوشایندی از عشق در زمان کودکی ندارند و پایگاه ایمن در وجود آنها نهادینه و درونی نشده است. اغلب این افراد هر گاه تلاش کردهاند که عشق و صمیمیت را با مراقب خود تجربه کنند، با واکنش طرد کننده، بی مهر و سرد آنها مواجه شدهاند. بنابراین در بزرگسالی هنگامی که صمیمیت در شرف شکلگیری است، در سطح ناخودآگاه، آنان را به یاد دوران کودکی میاندازد. به این افراد گریزان از صمیمیت یا عشق گویند. این افراد تا زمانی که چنین مشکلی را در خود نپذیرند، باورهای (همچون من دوست داشتنی نیستم) خود را اصلاح نکنند، احساسات سرکوب شده را تجربه و حل و فصل نکنند، برای رابطه عاطفی مناسب نیستند. انسانهای یخچالی که ابراز علاقه برایشان مهم نیست و به محض اینکه حس کنند طرف مقابل دارد به آنها ابراز علاقه میکند، گریزان میشوند. در اغلب موارد این افراد به منطق و استدلال بهایی بیشتر از احساسات میدهند و به نوعی میتوانیم بگوئیم این افراد دچار "عاطفه هراسی" هستند.
نقطه تلخ داستان وجود همین مشکل و به نوعی عاطفه هراسی در بسیاری از والدین است که به تلههای بین نسلی منجر میشود.
به زودی در کارگاه فرزندپروری با کفایت بیشتر در مورد آن صحبت خواهم کرد.
@Schema_Therapy_Home
در کسوت مشاور و رواندرمانگر اغلب با این سوال پر تکرار مواجه میشوم که آیا دو فرد خاص با هم دارای اشتراکاتی برای رابطه هستند؟ تا چه اندازه از نظر تیپهای شخصیتی، فرهنگی یا حتی سنی با هم جور در میآیند؟ اشتراکاتی که باید وجود داشته باشد تا رابطه شکل بگیرد، پخته شود و آسیب نبیند چه چیزهایی هستند؟
معتقدم در کنار توجه به چند ویژگی کلی همچون درونگرایی- برونگرایی، طبع و جهتگیری جنسی، میزان گشودگی به تجربه و نوجویی، و وجود یک بیماری روانپزشکی همچون اعتیاد یا دوقطبی، آنچه به رابطه آسیب میزند، نه تفاوتهای فردی بلکه حماقت و آسیبهای عاطفی قبلی آدمهاست. بنابراین در صورت داشتن پختگی روانی و داشتن مهارتهای لازم اغلب آدمها قابلیت در کنار هم بودن و ساختن صمیمیت را دارند.
پس مهمترین بخشی که باعث میشود دو نفر در یک رابطه با هم بمانند این است که چطور صمیمیت را بین خودشان خلق میکنند، و آن چیزی که صمیمیت را خلق میکند خودآگاهی، و هویت پخته، اعتماد، جذابیت، صداقت، اصیل بودن، گوش دادن فعال، همدلی و تلاش بی وفقه برای درک احساسات همدیگر، حمایت، احترام به آزادی و استقلال طرف مقابل، گذشت و انعطافپذیری است.
هر زمان این ویژگیها را داشتید شما آمادگی رابطه یا ازدواج با فردی همچون خود هستید، در هر بافتی، جغرافیا و زمانی.
دکتر علی میرآقایی، روانشناس و رواندرمانگر
@Schema_Therapy_Home
معتقدم در کنار توجه به چند ویژگی کلی همچون درونگرایی- برونگرایی، طبع و جهتگیری جنسی، میزان گشودگی به تجربه و نوجویی، و وجود یک بیماری روانپزشکی همچون اعتیاد یا دوقطبی، آنچه به رابطه آسیب میزند، نه تفاوتهای فردی بلکه حماقت و آسیبهای عاطفی قبلی آدمهاست. بنابراین در صورت داشتن پختگی روانی و داشتن مهارتهای لازم اغلب آدمها قابلیت در کنار هم بودن و ساختن صمیمیت را دارند.
پس مهمترین بخشی که باعث میشود دو نفر در یک رابطه با هم بمانند این است که چطور صمیمیت را بین خودشان خلق میکنند، و آن چیزی که صمیمیت را خلق میکند خودآگاهی، و هویت پخته، اعتماد، جذابیت، صداقت، اصیل بودن، گوش دادن فعال، همدلی و تلاش بی وفقه برای درک احساسات همدیگر، حمایت، احترام به آزادی و استقلال طرف مقابل، گذشت و انعطافپذیری است.
هر زمان این ویژگیها را داشتید شما آمادگی رابطه یا ازدواج با فردی همچون خود هستید، در هر بافتی، جغرافیا و زمانی.
دکتر علی میرآقایی، روانشناس و رواندرمانگر
@Schema_Therapy_Home
🔵 کسانی که عشق یا صمیمیت را در رابطه از دست میدهند (سبک خودخواهانه - پرتوقع)
گاهی افراد اجازه نمیدن صمیمیت در رابطه پخته بشه و به روشهای مختلفی به اون زخم میزنن. حساسیت زیاد، گیرهای بیمورد و جنگنده بودن الگوی کلی رفتاری این افراد هست. اونا رابطه را ابزاری برای جبران نیازهای ارضا نشده گذشته خودشون میدونن. به نوعی میخوان انتقام گذشته را از یار عاطفیشون بگیرن. این ادمها گاها به دروغپردازی های بیمورد دست میزنند و برای خود حقوقی فراتر از ساختار یک رابطه سالم مطالبه میکنن. گاهی اوقات برای تنبیه یار عاطفی آنها را از خودشون میرانن، گوشی را خاموش میکنن، بلاک میکنن، نصف شب از خونه بیرون میرن تا با نگران کردن طرف مقابل، آنها را تنبیه کنند. عدم درک احساسات شریک عاطفی از ویژگیهای بارز این افراده. چنین افرادی به ندرت عذرخواهی میکنند و به اصطلاح عامیانه سرخود معطل هستند. جالب است که چنین آزارها رو رفتارهای بیشتر متوجه یار عاطفی خواهد شد چون در رابطه و تندیدگی عاطفی و هیجانی زخم های فرو خفته خود را نشان میدهند. این ویژگیها در نهایت رابطه را به جدایی سوق میده. مثل سبک اجتنابی این ادمها تجربه خوشایندی از عشق در زمان کودکی ندارن. این ادمها هر گاه تلاش کردن که عشق و صمیمیت را با مراقب خود تجربه کنن، با واکنش طرد کننده، بی مهر و سرد آنها مواجه شدن. در نتیجه تو بزرگسالی با پرتوقعی، حساس بودن و چسبندگی زیاد ریشههای صمیمیت را خشک میکنن. خلق و خوی فرد تعیین کننده شکلگیری این نوع مکانیسم هست که مبنای کاملا ژنتیکی داره.
افرادی که از چنین مکانیسمی استفاده میکنند، باید بدانند که حسادت، نفرت، انزجار، ايراد گيرى و انتقاد، سرزنش و ملامت و واکنشی که متناسب با موقعیت نیست، فقط سناریو جدایی را برای آنها به ارمغان یا تکرار خواهد کرد.
دکتر علی میرآقایی، روانشناس و رواندرمانگر
@Schema_Therapy_Home
گاهی افراد اجازه نمیدن صمیمیت در رابطه پخته بشه و به روشهای مختلفی به اون زخم میزنن. حساسیت زیاد، گیرهای بیمورد و جنگنده بودن الگوی کلی رفتاری این افراد هست. اونا رابطه را ابزاری برای جبران نیازهای ارضا نشده گذشته خودشون میدونن. به نوعی میخوان انتقام گذشته را از یار عاطفیشون بگیرن. این ادمها گاها به دروغپردازی های بیمورد دست میزنند و برای خود حقوقی فراتر از ساختار یک رابطه سالم مطالبه میکنن. گاهی اوقات برای تنبیه یار عاطفی آنها را از خودشون میرانن، گوشی را خاموش میکنن، بلاک میکنن، نصف شب از خونه بیرون میرن تا با نگران کردن طرف مقابل، آنها را تنبیه کنند. عدم درک احساسات شریک عاطفی از ویژگیهای بارز این افراده. چنین افرادی به ندرت عذرخواهی میکنند و به اصطلاح عامیانه سرخود معطل هستند. جالب است که چنین آزارها رو رفتارهای بیشتر متوجه یار عاطفی خواهد شد چون در رابطه و تندیدگی عاطفی و هیجانی زخم های فرو خفته خود را نشان میدهند. این ویژگیها در نهایت رابطه را به جدایی سوق میده. مثل سبک اجتنابی این ادمها تجربه خوشایندی از عشق در زمان کودکی ندارن. این ادمها هر گاه تلاش کردن که عشق و صمیمیت را با مراقب خود تجربه کنن، با واکنش طرد کننده، بی مهر و سرد آنها مواجه شدن. در نتیجه تو بزرگسالی با پرتوقعی، حساس بودن و چسبندگی زیاد ریشههای صمیمیت را خشک میکنن. خلق و خوی فرد تعیین کننده شکلگیری این نوع مکانیسم هست که مبنای کاملا ژنتیکی داره.
افرادی که از چنین مکانیسمی استفاده میکنند، باید بدانند که حسادت، نفرت، انزجار، ايراد گيرى و انتقاد، سرزنش و ملامت و واکنشی که متناسب با موقعیت نیست، فقط سناریو جدایی را برای آنها به ارمغان یا تکرار خواهد کرد.
دکتر علی میرآقایی، روانشناس و رواندرمانگر
@Schema_Therapy_Home
🔵 چگونه ناهشیارِ قدرتمند همچون یوغی بر گردن به هر سمت که اراده کند ما را میکشاند؟
آدم ها مجاز هستند که اشتباه کنند ولی یک اشتباه را برای بار دوم نه. زمانی یک اشتباه، مخصوصا در رابطه عاطفی برای بار دوم یا چندم اتفاق افتاد، و میل به اجبار یا تکرار وجود داشت، باید بگوئیم ناخودآگاه ما میخواهد ما ان چیزی باشیم که بوده ایم، زیستهایم و تجربه کردهایم. در این شرایط ما دچار یک نوع درجاماندگی ناهشیارانه هستیم که گذشته به هر نحو و دستاویزی باید تکرار شود. در این حالت وقتی ذهن با یک راه حل بالغانه و سالم برای حل و فصل مسائل روبرو شود، بخش ناخودآگاه از آن طفره می رود و کار خود را میکند.
ما سبکی را زندگی میکنیم که با برنامه و از پیش در ناخودآگاه وجود دارد و ما می گردیم برای خواستهای ناخودآگاه در بیرون و در روابط راههایی پیدا کنیم.
فروید برای اولین بار با اصطلاح #میل_به_تکرار (Repetition compulsion)، این موضوع را عنوان کرد
و آن را عارضه بیمارانی توصیف کرده که با تکرار خاطرات مشخصی از دوران کودکی، از درمانشدن ابا دارند.
بر طبق این شرایط خاطرات بد گذشته به ظاهر فراموش و سرکوب میشود اما فرد نادانسته آن را تکرار میکند.
برای مثال اگر فردی در دوران کودکی شاهد روابط پر تنش بین والدین خود بوده و ارتباط والد با وی به اندازه کافی ایمن نبوده و جایگزین مناسبی هم برای آن وجود نداشته است، در آینده و در سنین بزرگسالی میل به تکرار این مساله را دارد. به نحوی که وارد رابطه نمیشود، یا وارد رابطه با فردی میشود که وی را دوست ندارد، و یا در دسترس نیست، بی ثبات و غیر پاسخ است یا یک فرد به اندازه کافی با ثبات، در دسترس و پاسخگو را به سبک خودخواهانه از خود میراند. میبینیم که در تمام این حالات سرانجام یکی است: از دست دادن رابطه، تا گذشته تکرار شود.
اگر میخواید بفهمید که آیا درگیر این شرایط هستید به دو سوال پاسخ دهید. اول اینکه این الگوی تکراری از اشتباهات وجود دارد؟ و دوم آیا پس از به کار بردن برنامه ناخودآگاه احساس نارضایتی دارید؟ در واقع اگر از هر آن چیزی که انجام میدهید شکلی از احساس منفی را تجربه میکنید انگار که رضایت درونی تجربه نمیشود، بدانید بر اساس ناخودآگاه عمل میکنید.
دکتر علی میرآقایی، روانشناس و رواندرمانگر
@Schema_Therapy_Home
آدم ها مجاز هستند که اشتباه کنند ولی یک اشتباه را برای بار دوم نه. زمانی یک اشتباه، مخصوصا در رابطه عاطفی برای بار دوم یا چندم اتفاق افتاد، و میل به اجبار یا تکرار وجود داشت، باید بگوئیم ناخودآگاه ما میخواهد ما ان چیزی باشیم که بوده ایم، زیستهایم و تجربه کردهایم. در این شرایط ما دچار یک نوع درجاماندگی ناهشیارانه هستیم که گذشته به هر نحو و دستاویزی باید تکرار شود. در این حالت وقتی ذهن با یک راه حل بالغانه و سالم برای حل و فصل مسائل روبرو شود، بخش ناخودآگاه از آن طفره می رود و کار خود را میکند.
ما سبکی را زندگی میکنیم که با برنامه و از پیش در ناخودآگاه وجود دارد و ما می گردیم برای خواستهای ناخودآگاه در بیرون و در روابط راههایی پیدا کنیم.
فروید برای اولین بار با اصطلاح #میل_به_تکرار (Repetition compulsion)، این موضوع را عنوان کرد
و آن را عارضه بیمارانی توصیف کرده که با تکرار خاطرات مشخصی از دوران کودکی، از درمانشدن ابا دارند.
بر طبق این شرایط خاطرات بد گذشته به ظاهر فراموش و سرکوب میشود اما فرد نادانسته آن را تکرار میکند.
برای مثال اگر فردی در دوران کودکی شاهد روابط پر تنش بین والدین خود بوده و ارتباط والد با وی به اندازه کافی ایمن نبوده و جایگزین مناسبی هم برای آن وجود نداشته است، در آینده و در سنین بزرگسالی میل به تکرار این مساله را دارد. به نحوی که وارد رابطه نمیشود، یا وارد رابطه با فردی میشود که وی را دوست ندارد، و یا در دسترس نیست، بی ثبات و غیر پاسخ است یا یک فرد به اندازه کافی با ثبات، در دسترس و پاسخگو را به سبک خودخواهانه از خود میراند. میبینیم که در تمام این حالات سرانجام یکی است: از دست دادن رابطه، تا گذشته تکرار شود.
اگر میخواید بفهمید که آیا درگیر این شرایط هستید به دو سوال پاسخ دهید. اول اینکه این الگوی تکراری از اشتباهات وجود دارد؟ و دوم آیا پس از به کار بردن برنامه ناخودآگاه احساس نارضایتی دارید؟ در واقع اگر از هر آن چیزی که انجام میدهید شکلی از احساس منفی را تجربه میکنید انگار که رضایت درونی تجربه نمیشود، بدانید بر اساس ناخودآگاه عمل میکنید.
دکتر علی میرآقایی، روانشناس و رواندرمانگر
@Schema_Therapy_Home
🔵 درمان طرحواره نقص/شرم:
ادامه...
در فرایند درمان شما از مراحل زیر عبور میکنید.
۱. احساس های بی ارزشی و شرمساری دوران کودکی را درک میکنید. کودک آسیب دیدهٔ درون را احساس خواهید کرد.
۲. فهرستی از شیوه های مقابلهٔ خود ( تسلیم فرار و حمله) برای کنار آمدن با تلهٔ زندگی را تهیه میکنید.
۳. تلاش میکنید دست از رفتارهای مقابله ای فرار یا حمله بردارید.
۴. احساس های شرم و بی ارزشی را زیر نظر خواهید گرفت.
۵. به معیارهایتان برای انتخاب نامزد جذاب و نامزد غیر جذاب آگاهی پیدا میکنید.
۶. به نقاط ضعف و نقاط قوت خود در دوران کودکی و دوران فعلی آگاه میشوید.
۷. نقاط ضعف فعلی خود را به طور جدی ارزیابی میکنید.
۸. برای تغییر نقاط ضعف تغییرپذیر، برنامه ریزی میکنید.
۱۱. تلاش میکنید در روابط صمیمی خود صادق تر باشید.
۱۲. عشق و محبت افراد نزدیک خود را میبپذیرید.
۱۳. اجازه نمیدهید دیگران به رفتارهای توهین آمیز و نامحترمانه شان با شما ادامه دهند.
۱۴. اگر در روابط خود به طرف مقابلی ایراد می گیرید و سرزنشش می کنید، دست از این کار بر میدارید.
@Schema_Therapy_Home
ادامه...
در فرایند درمان شما از مراحل زیر عبور میکنید.
۱. احساس های بی ارزشی و شرمساری دوران کودکی را درک میکنید. کودک آسیب دیدهٔ درون را احساس خواهید کرد.
۲. فهرستی از شیوه های مقابلهٔ خود ( تسلیم فرار و حمله) برای کنار آمدن با تلهٔ زندگی را تهیه میکنید.
۳. تلاش میکنید دست از رفتارهای مقابله ای فرار یا حمله بردارید.
۴. احساس های شرم و بی ارزشی را زیر نظر خواهید گرفت.
۵. به معیارهایتان برای انتخاب نامزد جذاب و نامزد غیر جذاب آگاهی پیدا میکنید.
۶. به نقاط ضعف و نقاط قوت خود در دوران کودکی و دوران فعلی آگاه میشوید.
۷. نقاط ضعف فعلی خود را به طور جدی ارزیابی میکنید.
۸. برای تغییر نقاط ضعف تغییرپذیر، برنامه ریزی میکنید.
۱۱. تلاش میکنید در روابط صمیمی خود صادق تر باشید.
۱۲. عشق و محبت افراد نزدیک خود را میبپذیرید.
۱۳. اجازه نمیدهید دیگران به رفتارهای توهین آمیز و نامحترمانه شان با شما ادامه دهند.
۱۴. اگر در روابط خود به طرف مقابلی ایراد می گیرید و سرزنشش می کنید، دست از این کار بر میدارید.
@Schema_Therapy_Home
اغلب در اتاق درمان با زوجهایی مواجه میشوم که هر کدام با استفاده از لفاظی های بیشمار و به دور از انصاف باور دارند که ریشه تمام مشکلات طرف مقابله و هیچ جایی برای اشتباهات خود باز نمیکنن. عملکرد اونا مثل قرار گرفتن در یک میدان مبارزه به دور از اخلاقه و از هر حربه ای استفاده میکنن تا ما با اونا برای شماتت طرف مقابل هم صدا بشیم.
اونا فراموش میکنند که یه زمانی وقتی فرد مقابل وارد زندگیشان شده، با خودشون گفتن آها این خودشه، این دقیقا همون کسی که همیشه دنبالش بودم.
اوایل رابطه اون آدم خیلی جذاب میشه، مدام دلتنگش میشی، رویا مى بافى باهاش و آینده رو با کلی زرق و برق بارها و بارها باهش تصور میکنی، تو این زمان هورمونهای عاشقی هم تو اوج قرار دارن و از نظر تکاملی وجود همین هورمونها باعث شده نسل بشر به حیات خودش ادامه بده. زمان مى گذره و پردهها کنار میرن و واقعیتهای وجودی آدمها یواش یواش هویدا میشن، بعد حس مى کنى این آدم، اون آدمى که شناخته بودی و میخواستی نیست!
حالا فکر میکنی کلى دروغ گفته، کلى فیلم بازى کرده، سر قول و قرارش نیست و...
از خودت میپرسی چه اتفاقی افتاد؟ اون بازیگر ماهرى بود یا من نتونستم تشخیص بدم؟ حالا بهترین زمانه که شروع کنی نقش قربانی رو ایفا کردن و خودتو سرزنش کنی...
اما اغلب داستان به این سادگیها نیست.
پاسخ به این سوال مساله رو خیلی شفاف میکنه
ایا اون آدم قرار بوده بیاد خلاهاى عمیق وجودى ما رو که به سبب آسیبهاى شخصى مثل تنهایی، نیاز به مراقبت شدن، توجه، محبت، حس ارزشمندی و کفایتمندی و دوست داشته شدن، پول و... هست را پر کنه؟
وقتی هدف ناخودآگاه ما از رابطه برطرف کردن این خلاها هست، تمام ذهنیت ما بر همین موضوع متمرکز میشه و دیگه نمی تونیم واقعیت ها را ببینیم. واقعیتهایی که شامل دیدن نقایص خودمون و طرف مقابلمون هست.
پس وقتی ما به جایی شماتت طرف دیگر، رو خودمون متمرکز بشیم، و باور داشته باشیم که خودمون هم در خراب شدن رابطه سهم داریم، اون وقته که دیگه دنبال مقصر نمیگردیم، و وقتی که دنبال مقصر نگردیم و به جای اون خودمون رو بشناسیم به مقصد رسیدیم.
اگه میخواید بدونید شما دچار خلاهایی هستید یا بودید از خودتون یک سوال بپرسید:
چقدر تو تنهایی میتونی خودتو دوست داشته باشی و از زندگی لذت ببری؟
دکتر علی میرآقایی، روانشناس و رواندرمانگر
@Schema_Therapy_Home
اونا فراموش میکنند که یه زمانی وقتی فرد مقابل وارد زندگیشان شده، با خودشون گفتن آها این خودشه، این دقیقا همون کسی که همیشه دنبالش بودم.
اوایل رابطه اون آدم خیلی جذاب میشه، مدام دلتنگش میشی، رویا مى بافى باهاش و آینده رو با کلی زرق و برق بارها و بارها باهش تصور میکنی، تو این زمان هورمونهای عاشقی هم تو اوج قرار دارن و از نظر تکاملی وجود همین هورمونها باعث شده نسل بشر به حیات خودش ادامه بده. زمان مى گذره و پردهها کنار میرن و واقعیتهای وجودی آدمها یواش یواش هویدا میشن، بعد حس مى کنى این آدم، اون آدمى که شناخته بودی و میخواستی نیست!
حالا فکر میکنی کلى دروغ گفته، کلى فیلم بازى کرده، سر قول و قرارش نیست و...
از خودت میپرسی چه اتفاقی افتاد؟ اون بازیگر ماهرى بود یا من نتونستم تشخیص بدم؟ حالا بهترین زمانه که شروع کنی نقش قربانی رو ایفا کردن و خودتو سرزنش کنی...
اما اغلب داستان به این سادگیها نیست.
پاسخ به این سوال مساله رو خیلی شفاف میکنه
ایا اون آدم قرار بوده بیاد خلاهاى عمیق وجودى ما رو که به سبب آسیبهاى شخصى مثل تنهایی، نیاز به مراقبت شدن، توجه، محبت، حس ارزشمندی و کفایتمندی و دوست داشته شدن، پول و... هست را پر کنه؟
وقتی هدف ناخودآگاه ما از رابطه برطرف کردن این خلاها هست، تمام ذهنیت ما بر همین موضوع متمرکز میشه و دیگه نمی تونیم واقعیت ها را ببینیم. واقعیتهایی که شامل دیدن نقایص خودمون و طرف مقابلمون هست.
پس وقتی ما به جایی شماتت طرف دیگر، رو خودمون متمرکز بشیم، و باور داشته باشیم که خودمون هم در خراب شدن رابطه سهم داریم، اون وقته که دیگه دنبال مقصر نمیگردیم، و وقتی که دنبال مقصر نگردیم و به جای اون خودمون رو بشناسیم به مقصد رسیدیم.
اگه میخواید بدونید شما دچار خلاهایی هستید یا بودید از خودتون یک سوال بپرسید:
چقدر تو تنهایی میتونی خودتو دوست داشته باشی و از زندگی لذت ببری؟
دکتر علی میرآقایی، روانشناس و رواندرمانگر
@Schema_Therapy_Home
🔵 درمان طرحواره نقص/شرم:
ادامه...
شما میتوانید برای برطرف کردن باورها و احساسات مرتبط با تله نقص/شرم، از وجه بالغ استفاده کنید و اگر قبول کردهاید که این تله یک دروغ بزرگه که دیگران به شما دادهاند و بعدها خودتان با اون زندگی کردهاید با نوشتن و تهیه یک کارت آموزشی بر علیه اون تلاش کنید.
برای مثال میتوانید بنویسید:
در حال حاضر سخت احساس حقارت و بی کفایتی می کنم. احساس می کنم که تمام عالم و ادم از من بهتر و موفق ترند. احساس می کنم از نظر دیگران، اصلاً پشیزی نمی ارزم. اما این احساس ها و افکار واقعیت ندارند.
واقعیت این است که انسان با ارزشی هستم. مهربانم. هوش خوبی دارم. دوست داشتنی هستم. واقعيت این است که افراد زیادی مرا لایق عشق و محبت میدانند (اسم این افراد را بنویسید). هیچگاه به این افراد فرصت نداده ام که مرا بشناسند و برای من ارزشی قائلی شوند. من با مطالعهٔ این کارت می توانم در مسیر زندگی صحیح تر حرکت کنم.
@Schema_Therapy_Home
ادامه...
شما میتوانید برای برطرف کردن باورها و احساسات مرتبط با تله نقص/شرم، از وجه بالغ استفاده کنید و اگر قبول کردهاید که این تله یک دروغ بزرگه که دیگران به شما دادهاند و بعدها خودتان با اون زندگی کردهاید با نوشتن و تهیه یک کارت آموزشی بر علیه اون تلاش کنید.
برای مثال میتوانید بنویسید:
در حال حاضر سخت احساس حقارت و بی کفایتی می کنم. احساس می کنم که تمام عالم و ادم از من بهتر و موفق ترند. احساس می کنم از نظر دیگران، اصلاً پشیزی نمی ارزم. اما این احساس ها و افکار واقعیت ندارند.
واقعیت این است که انسان با ارزشی هستم. مهربانم. هوش خوبی دارم. دوست داشتنی هستم. واقعيت این است که افراد زیادی مرا لایق عشق و محبت میدانند (اسم این افراد را بنویسید). هیچگاه به این افراد فرصت نداده ام که مرا بشناسند و برای من ارزشی قائلی شوند. من با مطالعهٔ این کارت می توانم در مسیر زندگی صحیح تر حرکت کنم.
@Schema_Therapy_Home
🔵 از احساسات آگاه بشید، تا حل و فصل شوند!
وقتی از احساسات خود، آگاه نیستیم مدام تکرار میشن. یعنی زمانی که به درستی تشخیص نمی دهیم که عصبانی هستیم، حسادت داریم، غمگینیم، متنفرم و...
حتی در دراز مدت احساست خودمون رو عوض میکنیم. برای مثال بارها مشاهده کردهام که افرادی که برای درمان مراجعه میکنن یک موضوع دردناک را تعریف میکنن و میخندن!!
یاد بگیرید احساسی که در بدنتان تجربه می کنید نامگذاری کنید. این یعنی به درون خود نگاه کنید و ببینید چه احساسی دارید مثلا "حسادت می کنم، کمی هم عصبانیم". حتی تلاش کنید تغییرات جسمانی اون احساس را تجربه کنید. برای مثال من الان عصبانی هستم، قلبم داره تند میزنه، یه انرژی سنگین تو دستامه، برانگیختهام و هر لحظه ممکنه کاری کنم.
قدم بعدی باید متوجه بشوید یک احساس خاص در چه موقعیت هایی و در رابطه با چه افرادی برای شما رخ می دهد. مثلا وقتی با همسرم صحبت میکنم و او با گوشیش ور می ره...
تشخیص بدید که همراه با یک احساس خاص چه فکری از ذهن شما میگذره. برای مثال من دارم از نیازم صحبت میکنم و اون توجه نمیکنه، پس خیلی دوسم نداره یا من با اهمیت نیستم...
در نهایت تشخیص بدهید به محض تجربه یک احساس خاص چه کاری انجام میدهید و چه نتیجهای گرفتید.
هدف از این تمرین خودآگاهی از آنچه درونمان رخ می دهد هست و کمک به هضم هیجانات.
وقتی که از هر آن چیزی که در درون ما اتفاق میافته آگاه باشیم، احتمال بیشتری وجود داره که درستی باورها را نقد کنیم و از روشهای بالغانهتر برای مدیریت شرایط استفاده کنیم.
دکتر علی میرآقایی، روانشناس و رواندرمانگر
@Schema_Therapy_Home
وقتی از احساسات خود، آگاه نیستیم مدام تکرار میشن. یعنی زمانی که به درستی تشخیص نمی دهیم که عصبانی هستیم، حسادت داریم، غمگینیم، متنفرم و...
حتی در دراز مدت احساست خودمون رو عوض میکنیم. برای مثال بارها مشاهده کردهام که افرادی که برای درمان مراجعه میکنن یک موضوع دردناک را تعریف میکنن و میخندن!!
یاد بگیرید احساسی که در بدنتان تجربه می کنید نامگذاری کنید. این یعنی به درون خود نگاه کنید و ببینید چه احساسی دارید مثلا "حسادت می کنم، کمی هم عصبانیم". حتی تلاش کنید تغییرات جسمانی اون احساس را تجربه کنید. برای مثال من الان عصبانی هستم، قلبم داره تند میزنه، یه انرژی سنگین تو دستامه، برانگیختهام و هر لحظه ممکنه کاری کنم.
قدم بعدی باید متوجه بشوید یک احساس خاص در چه موقعیت هایی و در رابطه با چه افرادی برای شما رخ می دهد. مثلا وقتی با همسرم صحبت میکنم و او با گوشیش ور می ره...
تشخیص بدید که همراه با یک احساس خاص چه فکری از ذهن شما میگذره. برای مثال من دارم از نیازم صحبت میکنم و اون توجه نمیکنه، پس خیلی دوسم نداره یا من با اهمیت نیستم...
در نهایت تشخیص بدهید به محض تجربه یک احساس خاص چه کاری انجام میدهید و چه نتیجهای گرفتید.
هدف از این تمرین خودآگاهی از آنچه درونمان رخ می دهد هست و کمک به هضم هیجانات.
وقتی که از هر آن چیزی که در درون ما اتفاق میافته آگاه باشیم، احتمال بیشتری وجود داره که درستی باورها را نقد کنیم و از روشهای بالغانهتر برای مدیریت شرایط استفاده کنیم.
دکتر علی میرآقایی، روانشناس و رواندرمانگر
@Schema_Therapy_Home
🔵 طرحواره "شکست"
اعتقاد به این که فرد شکست خورده است یا در آینده شکست خواهد خورد و این که شکست برای او اجتناب ناپذیر است. فرد در مقایسه با همسالانش در حوزه های پیشرفت (مثل تحصیل، شغل، ورزش و...) غالباً احساس بی کفایتی میکند. اغلب شامل این باور است که شخصی، دیوانه، بی استعداد، نالایق و نادان است و نسبت به دیگران، موفقیت کمتری دارد.
رفتارهای معمول چنین افرادی عبارتند از تسلیم طرحواره شدن از طریق ضایع کردن خودشان یا انجام کارها با بی میلی، رفتارهای اجتنابی مانند اهمالکاری یا انجام ندادن تکالیف و رفتارهای جبران افراطی مثل کار کردن بی وقفه یا شکل های دیگر پیشرفت طلبی. در واقع افرادی که طرح واره شکست را به صورت افراطی جبران می کنند، معتقدند مثل دیگران آن قدر باهوش یا با استعداد نیستند، اما می توانند با انجام کارهای سنگین به چنین وضعی نائل شوند. به این صورت حتی ممکن است افراد کاملا موفقی از آب در آیند، با این حال احساس میکنند موفقیت های آنها ساختگی و جعلی است.
@Schema_Therapy_Home
اعتقاد به این که فرد شکست خورده است یا در آینده شکست خواهد خورد و این که شکست برای او اجتناب ناپذیر است. فرد در مقایسه با همسالانش در حوزه های پیشرفت (مثل تحصیل، شغل، ورزش و...) غالباً احساس بی کفایتی میکند. اغلب شامل این باور است که شخصی، دیوانه، بی استعداد، نالایق و نادان است و نسبت به دیگران، موفقیت کمتری دارد.
رفتارهای معمول چنین افرادی عبارتند از تسلیم طرحواره شدن از طریق ضایع کردن خودشان یا انجام کارها با بی میلی، رفتارهای اجتنابی مانند اهمالکاری یا انجام ندادن تکالیف و رفتارهای جبران افراطی مثل کار کردن بی وقفه یا شکل های دیگر پیشرفت طلبی. در واقع افرادی که طرح واره شکست را به صورت افراطی جبران می کنند، معتقدند مثل دیگران آن قدر باهوش یا با استعداد نیستند، اما می توانند با انجام کارهای سنگین به چنین وضعی نائل شوند. به این صورت حتی ممکن است افراد کاملا موفقی از آب در آیند، با این حال احساس میکنند موفقیت های آنها ساختگی و جعلی است.
@Schema_Therapy_Home
🔵 سرکوب خویشتن واقعی توسط ذهنیت طرحوارهای
انگار وجود ما آدمها از دو بخش کاملا متضاد تشکیل شده. بخش اول همان کسی هستیم که برای زیستنش به دنیا آمدهایم، یعنی خویشتن واقعی و بخش دیگر یک نقاب و دروغ است که حاصل ترسها، احساست سرکوب شده، اضطراب ها و خواستههای دیکته شده دیگران است. به هر میزان که در زندگی رنج ببریم، یقینا به همان تناسب درگیر زندگی بر اساس نقابمان هستیم و حال خوب ارمغان زیستن بر اساس خویشتن واقعی است. در واقع اگر ما بر اساس ایفای نقش دروغین زندگی کنیم با من واقعی خوب رفتار نمی کنیم و چماق به دست به مهار و سرکوب آن میپردازیم. بی توجه به خواست خود واقعیمان، آدمهایی رو دوست داریم که نباید حتی به آنها توجه کنیم. برای موفقیت بر اساس نگاهها و منشا طرحوارهها تلاش میکنیم. قربانی دیگران میشویم و جلاد خودمان. بخش آسیب دیده خودمان رو لمس نمیکنیم، درک نمیکنیم، نوازش نمیکنیم، در آغوش نمی گیریم، مورد حمایت قرار نمیدیم و بر زخمهاش مرحم نمیذاریم.
حال خوب ارمغان تغییر مسیر از ایفای نقش جعلی به خویشتن واقعی است. باید حساب این صداها را از خود واقعیتون جدا کنید. به گونهای که احساس کنید این صداها و ذهنیتها بخش جداییپذیرتان هستند و آنها را از خود ندانید. وجه آسیب دیده درون چشم انتظار شفقت و مهربانی از خود شماست. یعنی از بالغتان...
دکتر علی میرآقایی، روانشناس و رواندرمانگر
@Schema_Therapy_Home
انگار وجود ما آدمها از دو بخش کاملا متضاد تشکیل شده. بخش اول همان کسی هستیم که برای زیستنش به دنیا آمدهایم، یعنی خویشتن واقعی و بخش دیگر یک نقاب و دروغ است که حاصل ترسها، احساست سرکوب شده، اضطراب ها و خواستههای دیکته شده دیگران است. به هر میزان که در زندگی رنج ببریم، یقینا به همان تناسب درگیر زندگی بر اساس نقابمان هستیم و حال خوب ارمغان زیستن بر اساس خویشتن واقعی است. در واقع اگر ما بر اساس ایفای نقش دروغین زندگی کنیم با من واقعی خوب رفتار نمی کنیم و چماق به دست به مهار و سرکوب آن میپردازیم. بی توجه به خواست خود واقعیمان، آدمهایی رو دوست داریم که نباید حتی به آنها توجه کنیم. برای موفقیت بر اساس نگاهها و منشا طرحوارهها تلاش میکنیم. قربانی دیگران میشویم و جلاد خودمان. بخش آسیب دیده خودمان رو لمس نمیکنیم، درک نمیکنیم، نوازش نمیکنیم، در آغوش نمی گیریم، مورد حمایت قرار نمیدیم و بر زخمهاش مرحم نمیذاریم.
حال خوب ارمغان تغییر مسیر از ایفای نقش جعلی به خویشتن واقعی است. باید حساب این صداها را از خود واقعیتون جدا کنید. به گونهای که احساس کنید این صداها و ذهنیتها بخش جداییپذیرتان هستند و آنها را از خود ندانید. وجه آسیب دیده درون چشم انتظار شفقت و مهربانی از خود شماست. یعنی از بالغتان...
دکتر علی میرآقایی، روانشناس و رواندرمانگر
@Schema_Therapy_Home
🔵 ریشههای شکلگیری تله شکست
۱- والدین (اغلب پدر) از عملکرد شما در زمینه تحصیلی، ورزشی و سایر حوزه ها انتقاد کرده اند. پدر یا مادرتان، اغلب شما را کودن، ابله و دست و پا چلفتی خطاب می کردند و در قبال شما رفتار توهین آمیزی داشته اند (احتمالا این تله زندگی با تله زندگی نقص / شرم ارتباط نزدیکی دارد).
۲- هم پدر و هم مادر یا یکی از آنها فوق العاده موفق بوده است و شما در مقایسه با او به این نتیجه رسیده اید که هیچگاه نمی توانید طبق معیارهای بلند پروازانه او به موفقیت دست یابید. بنابراین دست از تلاش و طلب برداشته اید (این تله زندگی ممکن است به تله زندگی معیارهای سخت گیرانه ربط داشته باشد).
۳- متوجه شدید که یکی از والدین یا هر دوی آنها اصلا به موفقیت های شما توجهی ندارند یا بدتر اینکه موفقیت شما را برای خودشان تهدیدی تلقی میکرده اند. احتمالا با شما به رقابت طلبی برخاسته اند و می ترسیده اند که مبادا موقعیت شما باعث شود مصاحبت و همراهی شما را از دست بدهند (این تله زندگی شما ممکن است به تله های زندگی محرومیت هیجانی یا وابستگی ربط داشته باشد).
۴- شما چه در حوزه تحصیلی و چه در حوزه ورزش مثل همسن و سالهایتان نبوده اید و در این زمینه سخت در چنبره احساس حقارت گیر افتاده اید. شاید به دلیل ناتوانی در یادگیری، حواس پرتی یا بی نظمی از همسن و سال های خود عقب افتاده اید. درنتیجه برای فرار از تحقیرشدگی دست از تلاش برداشتید (این تله زندگی ممکن است به تله زندگی طرد اجتماعی ربط داشته باشد).
۵- در جو خانواده شما به شدت با خواهرها و برادرهایتان مقایسه می شده اند و به تدریج به این اعتقاد راسخ رسیده اید که در زمینه موفقیت نمی توانید به گرد پای خواهر و برادرتان برسید. به همین دلیل عطای تلاش را به لقای آن بخشیده اید.
۶- با بچه های دور و بر خودتان احساس بیگانگی می کرده اید. به دلیل اینکه مهاجر بوده اند و یا خانواده شما از نظر سطح اقتصادی و تحصیلات از خانواده همسن و سالهایتان پایین تر بوده اند، در مقابل بچه ها احساس حقارت میکرده اید و این کمبودها را نوعی خفت و خواری می دانسته اید.
۷- والدين شما برای پیشرفت، به اندازه کافی برای شما محدودیت و نظم قائل نمی شده اند. در اثر این کار والدین، شما مسئولیت پذیری و خویشتنداری را یاد نگرفتید. بنابراین برای یادگیری مهارتهای تحصیلی و انجام تکالیف، نظم نداشتید و به محض کوچکترین ناکامی، دست از کار می کشیدید(این تله زندگی ممکن است به تله زندگی استحقاق ربط داشته باشد).
@Schema_Therapy_Home
۱- والدین (اغلب پدر) از عملکرد شما در زمینه تحصیلی، ورزشی و سایر حوزه ها انتقاد کرده اند. پدر یا مادرتان، اغلب شما را کودن، ابله و دست و پا چلفتی خطاب می کردند و در قبال شما رفتار توهین آمیزی داشته اند (احتمالا این تله زندگی با تله زندگی نقص / شرم ارتباط نزدیکی دارد).
۲- هم پدر و هم مادر یا یکی از آنها فوق العاده موفق بوده است و شما در مقایسه با او به این نتیجه رسیده اید که هیچگاه نمی توانید طبق معیارهای بلند پروازانه او به موفقیت دست یابید. بنابراین دست از تلاش و طلب برداشته اید (این تله زندگی ممکن است به تله زندگی معیارهای سخت گیرانه ربط داشته باشد).
۳- متوجه شدید که یکی از والدین یا هر دوی آنها اصلا به موفقیت های شما توجهی ندارند یا بدتر اینکه موفقیت شما را برای خودشان تهدیدی تلقی میکرده اند. احتمالا با شما به رقابت طلبی برخاسته اند و می ترسیده اند که مبادا موقعیت شما باعث شود مصاحبت و همراهی شما را از دست بدهند (این تله زندگی شما ممکن است به تله های زندگی محرومیت هیجانی یا وابستگی ربط داشته باشد).
۴- شما چه در حوزه تحصیلی و چه در حوزه ورزش مثل همسن و سالهایتان نبوده اید و در این زمینه سخت در چنبره احساس حقارت گیر افتاده اید. شاید به دلیل ناتوانی در یادگیری، حواس پرتی یا بی نظمی از همسن و سال های خود عقب افتاده اید. درنتیجه برای فرار از تحقیرشدگی دست از تلاش برداشتید (این تله زندگی ممکن است به تله زندگی طرد اجتماعی ربط داشته باشد).
۵- در جو خانواده شما به شدت با خواهرها و برادرهایتان مقایسه می شده اند و به تدریج به این اعتقاد راسخ رسیده اید که در زمینه موفقیت نمی توانید به گرد پای خواهر و برادرتان برسید. به همین دلیل عطای تلاش را به لقای آن بخشیده اید.
۶- با بچه های دور و بر خودتان احساس بیگانگی می کرده اید. به دلیل اینکه مهاجر بوده اند و یا خانواده شما از نظر سطح اقتصادی و تحصیلات از خانواده همسن و سالهایتان پایین تر بوده اند، در مقابل بچه ها احساس حقارت میکرده اید و این کمبودها را نوعی خفت و خواری می دانسته اید.
۷- والدين شما برای پیشرفت، به اندازه کافی برای شما محدودیت و نظم قائل نمی شده اند. در اثر این کار والدین، شما مسئولیت پذیری و خویشتنداری را یاد نگرفتید. بنابراین برای یادگیری مهارتهای تحصیلی و انجام تکالیف، نظم نداشتید و به محض کوچکترین ناکامی، دست از کار می کشیدید(این تله زندگی ممکن است به تله زندگی استحقاق ربط داشته باشد).
@Schema_Therapy_Home
🔵 والدین بخوانند
سناریو اول:
شما در رابطه با فرزندان #صمیمیت_عاطفی خلق کردهاید. یعنی فرزاندن شما میدانند که میتوانند با شما درد و دل کنند و نه شما با آنها. کنار شما احساس امنیت میکنند و احساس میکنند برای احساساتشان اعتبار قائل هستید. درصدد درک و پذیرس آنها هستید و نه قضاوت و امر و نهی. در چنین شرایطی فرزندانتان احساس ارزشمندی میکنند، دنیا را محل امنی میدانند و نسبت به آینده امیدوار هستند. شما در دسترس آنها هستید، پاسخگو و با ثبات رفتار میکنید.
اگر این شرایط را فراهم کردهاید خودآگاهی دارید و با احساستتون در تماس سالم هستید. در نهایت میدانید اهمیت این موضوع در سالهای اول زندگی بسیار برجستهتر است.
سناریو دوم:
شما به شدت درگیر مسائل شخصی هستید و از دنیای عاطفی و احساسی فرزندانتان غافل هستید. سبک فرزندپروری شما باعث آشفتگی فرزندانتان شده است و اگر آنها را ناراحت خشمگین یا مضطرب ببینید به مقابله با آنها و تنبیه بر میآیید. #تنهایی_هیجانی برآیند سبک ارتباطی شما با فرزندتان است. فرزندانتان درکی از مشکلات شما ندارند و بیشتر به سرزنش خود میپردازند و باورهای بیارزشی و دوست داشتنی نبودن را در ذهنشان میپرورانند. این شکل از تنهایی مثل مشکلات جسمانی مزمن دردناک است. شکلی از خلا وجودی. شما باعث میشوید فرزندتان درکی از عشق و صمیمیت عاطفی نداشته باشند و در آینده در روابط بی اعتماد و گیج و سرگردان رفتار کنند.
ین دو حالت بالا، مشخص کنید که کدام یک به شما نزدیکی بیشتری دارد؟
اگه سناریو دوم به شما نزدیکی بیشتری دارد، مسئولیتپذیری باید شما را به سمت درمان و حل مشکلاتتون سوق دهد تا به فرزندانتان آسیب نزنید.
فراموش نکنید که شما در برابر آنها #مسئول هستید.
دکتر علی میرآقایی، روانشناس و رواندرمانگر
@Schema_Therapy_Home
سناریو اول:
شما در رابطه با فرزندان #صمیمیت_عاطفی خلق کردهاید. یعنی فرزاندن شما میدانند که میتوانند با شما درد و دل کنند و نه شما با آنها. کنار شما احساس امنیت میکنند و احساس میکنند برای احساساتشان اعتبار قائل هستید. درصدد درک و پذیرس آنها هستید و نه قضاوت و امر و نهی. در چنین شرایطی فرزندانتان احساس ارزشمندی میکنند، دنیا را محل امنی میدانند و نسبت به آینده امیدوار هستند. شما در دسترس آنها هستید، پاسخگو و با ثبات رفتار میکنید.
اگر این شرایط را فراهم کردهاید خودآگاهی دارید و با احساستتون در تماس سالم هستید. در نهایت میدانید اهمیت این موضوع در سالهای اول زندگی بسیار برجستهتر است.
سناریو دوم:
شما به شدت درگیر مسائل شخصی هستید و از دنیای عاطفی و احساسی فرزندانتان غافل هستید. سبک فرزندپروری شما باعث آشفتگی فرزندانتان شده است و اگر آنها را ناراحت خشمگین یا مضطرب ببینید به مقابله با آنها و تنبیه بر میآیید. #تنهایی_هیجانی برآیند سبک ارتباطی شما با فرزندتان است. فرزندانتان درکی از مشکلات شما ندارند و بیشتر به سرزنش خود میپردازند و باورهای بیارزشی و دوست داشتنی نبودن را در ذهنشان میپرورانند. این شکل از تنهایی مثل مشکلات جسمانی مزمن دردناک است. شکلی از خلا وجودی. شما باعث میشوید فرزندتان درکی از عشق و صمیمیت عاطفی نداشته باشند و در آینده در روابط بی اعتماد و گیج و سرگردان رفتار کنند.
ین دو حالت بالا، مشخص کنید که کدام یک به شما نزدیکی بیشتری دارد؟
اگه سناریو دوم به شما نزدیکی بیشتری دارد، مسئولیتپذیری باید شما را به سمت درمان و حل مشکلاتتون سوق دهد تا به فرزندانتان آسیب نزنید.
فراموش نکنید که شما در برابر آنها #مسئول هستید.
دکتر علی میرآقایی، روانشناس و رواندرمانگر
@Schema_Therapy_Home
🔵 نشانه های تله زندگی شکست:
۱. برای کسب مهارت شغلی لازم هیچ تلاشی نمیکنید ( مثل اتمام تحصیلات، مطالعه روزآمد یادگیری مهارتهای تخصصی). به دنبال موفقیتهای سریع و بزرگ هستید یا تلاش میکنید با اغراق در برخی از ویژگی های خودتان، دیگران را گول بزنید که آدم موفقی هستید.
۲. شغلی انتخاب می کنید که در سطح استعداد شما نیست (مثلا با اینکه تحصیلات خود را در سطح عالی ادامه داده اید و در ریاضی استعداد خوبی دارید، اما راننده تاکسی شده اید).
۳. تلاش نمیکنید که در شغل خود پیشرفت کنید و ارتقا یابید (به عنوان مثال برای ارتقای شغلی تلاش نمی کنید، به محض یک بار ناکامی دست از تلاش برمی دارید، توانایی های خود را به مدیران و رؤسا نشان نمی دهید).
۴. تحمل ندارید که برای دیگران کار کنید و دوست ندارید در کارهای رقابت آمیز، مشارکت کنید. از این رو زندگی شغلی شما به شکست منتهی می شود (این تله زندگی ممکن است با تله های استحقاق و اطاعت همپوشی داشته باشد).
۵. شغل پیدا میکنید، اما به دلیل عادتهای شغلی دردسرساز (مثل تأخير همیشگی، تنبلی، اهمال کاری، عملکرد نامناسب و برخورد نادرست با همکاران) از کار اخراج می شوید.
۶. نمی توانید در یک شغل بیش از یک مدت دوام بیاورید. دائم شغل عوض میکنید. همه کاره و هیچ کاره هستید. در دنیایی که تخصص خریدار دارد، شما متخصص همه چیز هستید، اما دریغ از یک مهارت کامل. هرگز در یک زمینه به اندازه کافی پیشرفت نکرده اید. هر شغلی را چند صباحی دنبال کرده اید و سپس در سودای وضعیت بهتر، کار قبلی را رها کرده اید.
۷. شغلی را انتخاب کرده اید که دست یابی به موفقیت در آن شغل، بسیار مشکل است و نمیدانید که چه موقع باید آن شغل را رها کنید( مثل ورزش حرفه ای، موسیقی، بازیگری).
۸. می ترسید در زمینه کاری خود ابتکار عمل و خلاقیت نشان بدهید. بنابراین از پذیرش مسئولیت بیشتر، طفره می روید.
۹. احساس میکنید که ذاتا آدم بی استعداد و احمقی هستید و حتی اگر منصفانه قضاوت کنیم آدم موفقی هستید با این حال خودتان را بی استعداد و به درد نخور تلقی میکنید.
۱۰. به تواناییها و مهارت هایتان ارزش قائل نمی شوید و خطاها و نقطه ضعفهای خودتان را پررنگ جلوه میدهید، اگرچه در مقایسه با افراد همسن و سال خودتان، موفق هستید، اما چنان از
خودتان عبب جویی میکنید که احساس شکست، ضعف و حقارت دامن شما را رها نمیکند.
۱۱. فردی را به عنوان همسر بر می گزینید که از شما خیلی موفق تر است با اینکه شما با این وضعیت اسفبار باز هم از او موفق تر هستید. فردی را به عنوان همسر انتخاب می کنید که مدام دل شما را خالی میکند و خطر پذیری را از شما میگیرد یا دائم در حال محافظت از شماست.
۱۲. سعی میکنید با تمرکز بر سایر جنبه های زندگی تان (مثل خوش تیپی، جوانی، زیبایی ، جذابیت، ایثارگری) کمبودهای درونی تان را جبران کنید، اما غافل از اینکه احساس شکست دست از سر شما برنمی دارد.
@Schema_Therapy_Home
۱. برای کسب مهارت شغلی لازم هیچ تلاشی نمیکنید ( مثل اتمام تحصیلات، مطالعه روزآمد یادگیری مهارتهای تخصصی). به دنبال موفقیتهای سریع و بزرگ هستید یا تلاش میکنید با اغراق در برخی از ویژگی های خودتان، دیگران را گول بزنید که آدم موفقی هستید.
۲. شغلی انتخاب می کنید که در سطح استعداد شما نیست (مثلا با اینکه تحصیلات خود را در سطح عالی ادامه داده اید و در ریاضی استعداد خوبی دارید، اما راننده تاکسی شده اید).
۳. تلاش نمیکنید که در شغل خود پیشرفت کنید و ارتقا یابید (به عنوان مثال برای ارتقای شغلی تلاش نمی کنید، به محض یک بار ناکامی دست از تلاش برمی دارید، توانایی های خود را به مدیران و رؤسا نشان نمی دهید).
۴. تحمل ندارید که برای دیگران کار کنید و دوست ندارید در کارهای رقابت آمیز، مشارکت کنید. از این رو زندگی شغلی شما به شکست منتهی می شود (این تله زندگی ممکن است با تله های استحقاق و اطاعت همپوشی داشته باشد).
۵. شغل پیدا میکنید، اما به دلیل عادتهای شغلی دردسرساز (مثل تأخير همیشگی، تنبلی، اهمال کاری، عملکرد نامناسب و برخورد نادرست با همکاران) از کار اخراج می شوید.
۶. نمی توانید در یک شغل بیش از یک مدت دوام بیاورید. دائم شغل عوض میکنید. همه کاره و هیچ کاره هستید. در دنیایی که تخصص خریدار دارد، شما متخصص همه چیز هستید، اما دریغ از یک مهارت کامل. هرگز در یک زمینه به اندازه کافی پیشرفت نکرده اید. هر شغلی را چند صباحی دنبال کرده اید و سپس در سودای وضعیت بهتر، کار قبلی را رها کرده اید.
۷. شغلی را انتخاب کرده اید که دست یابی به موفقیت در آن شغل، بسیار مشکل است و نمیدانید که چه موقع باید آن شغل را رها کنید( مثل ورزش حرفه ای، موسیقی، بازیگری).
۸. می ترسید در زمینه کاری خود ابتکار عمل و خلاقیت نشان بدهید. بنابراین از پذیرش مسئولیت بیشتر، طفره می روید.
۹. احساس میکنید که ذاتا آدم بی استعداد و احمقی هستید و حتی اگر منصفانه قضاوت کنیم آدم موفقی هستید با این حال خودتان را بی استعداد و به درد نخور تلقی میکنید.
۱۰. به تواناییها و مهارت هایتان ارزش قائل نمی شوید و خطاها و نقطه ضعفهای خودتان را پررنگ جلوه میدهید، اگرچه در مقایسه با افراد همسن و سال خودتان، موفق هستید، اما چنان از
خودتان عبب جویی میکنید که احساس شکست، ضعف و حقارت دامن شما را رها نمیکند.
۱۱. فردی را به عنوان همسر بر می گزینید که از شما خیلی موفق تر است با اینکه شما با این وضعیت اسفبار باز هم از او موفق تر هستید. فردی را به عنوان همسر انتخاب می کنید که مدام دل شما را خالی میکند و خطر پذیری را از شما میگیرد یا دائم در حال محافظت از شماست.
۱۲. سعی میکنید با تمرکز بر سایر جنبه های زندگی تان (مثل خوش تیپی، جوانی، زیبایی ، جذابیت، ایثارگری) کمبودهای درونی تان را جبران کنید، اما غافل از اینکه احساس شکست دست از سر شما برنمی دارد.
@Schema_Therapy_Home
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
سه علامت عدم بلوغ عاطفی هیجانی
و سه راهکار رسیدن به پختگی و بلوغ
ترجمه و صدا: ایمان فانی
@Schema_Therapy_Home
و سه راهکار رسیدن به پختگی و بلوغ
ترجمه و صدا: ایمان فانی
@Schema_Therapy_Home
همه ما در زندگی تجارب ناخوشایند زیادی داشتهایم. ور رفتن مداوم و کند و کاو خاطرات و پرسه زدن در جزئیات آن با دید خود سرزنشگری و خودتحقیری به شکلی از مازوخیسم تبدیل میشود.
حجوم افکار و تصاویر ناخوشایند به ذهن فرایندی طبیعی و غیر انتخابی است که ارزش تکاملی دارد، اما ادامه این مسیر (نشخوار فکری) انتخابی است که در نهایت به تضعیف خودمان منجر میشود. این شیوه قابلیت ما را برای زندگی در اینجا و اکنون تضعیف میکنید، و ارتباط ما با بودنمان در لحظه را از بین میبرد.
باید یاد بگیریم هجوم این افکار را با وجه بزرگسال سالم درونمان پاسخ بدهیم. مونولوگ را به دیالوگ تبدیل کنیم. از بالکن ذهنمان به فرایند پردازش اطلاعات نگاه کنیم. آن را به چالش بکشیم و سوالهای انتقادی خلق کنیم.
آیا میخواهیم در گورستان افکار و خاطرات آزار دهنده زندگی کنیم؟ تا چه چیزی درست شود؟ چه کمکی میتواند به ما بکند؟ آیا میخواهیم امروزمان را از دست بدهیم؟ آیا میخواهیم هر روزمان مثل دیروز باشد؟ الان چه کاری از دست من بر میآید؟ چطور میتوانم امروزم را لذت بخش کنم؟...
دکتر علی میرآقایی، روانشناس و رواندرمانگر
@Schema_Therapy_Home
حجوم افکار و تصاویر ناخوشایند به ذهن فرایندی طبیعی و غیر انتخابی است که ارزش تکاملی دارد، اما ادامه این مسیر (نشخوار فکری) انتخابی است که در نهایت به تضعیف خودمان منجر میشود. این شیوه قابلیت ما را برای زندگی در اینجا و اکنون تضعیف میکنید، و ارتباط ما با بودنمان در لحظه را از بین میبرد.
باید یاد بگیریم هجوم این افکار را با وجه بزرگسال سالم درونمان پاسخ بدهیم. مونولوگ را به دیالوگ تبدیل کنیم. از بالکن ذهنمان به فرایند پردازش اطلاعات نگاه کنیم. آن را به چالش بکشیم و سوالهای انتقادی خلق کنیم.
آیا میخواهیم در گورستان افکار و خاطرات آزار دهنده زندگی کنیم؟ تا چه چیزی درست شود؟ چه کمکی میتواند به ما بکند؟ آیا میخواهیم امروزمان را از دست بدهیم؟ آیا میخواهیم هر روزمان مثل دیروز باشد؟ الان چه کاری از دست من بر میآید؟ چطور میتوانم امروزم را لذت بخش کنم؟...
دکتر علی میرآقایی، روانشناس و رواندرمانگر
@Schema_Therapy_Home