حرفهای ترامپ، سخنرانی نبود. مجموعهای پریشان از خودستایی و چرندگویی و زورگویی بود. اگر این سخنرانی، پشتش ایدهی خلاقانهای برای ساختن تصویری غیرقایل پیشبینی از ترامپ یا همچین چیزی نباشد، نشان دهندهی بیماری گوینده است و نیاز به درمان فوری دارد.
در سخنان طرفهای ایرانی دو محور عمده، اما منسجم دیده میشود که در ظاهر همدیگر را نقض میکنند. یکی سخن از مذاکره و صلح ( البته با صفت عزتمندانه) است و دیگری بیفایده و حتی مضر بودن مذاکره با آمریکا.
پیش از مذاکرات و گفتوگوهای آشکار و پنهان قبلی نیز این دو سخن از طرفهای ایرانی شنیده میشد، انگار نوعی تقسیم کار باشد. این بار تفاوت اما بیش از اینکه در صدای طرف ایرانی باشد، در طرف آمریکایی است. پیشتر آمریکاییها به مذاکره علاقه نشان میدادند، اما این بار خبری از اظهار علاقهی آمریکاییها نیست، مگر اینکه بخواهند غافلگیر کنند.
در سیاست حرفهای اصلی را باید لابلای سخنان درشت پیدا کرد، نه در جملههایی که تیتر میشوند.
در سخنان طرفهای ایرانی دو محور عمده، اما منسجم دیده میشود که در ظاهر همدیگر را نقض میکنند. یکی سخن از مذاکره و صلح ( البته با صفت عزتمندانه) است و دیگری بیفایده و حتی مضر بودن مذاکره با آمریکا.
پیش از مذاکرات و گفتوگوهای آشکار و پنهان قبلی نیز این دو سخن از طرفهای ایرانی شنیده میشد، انگار نوعی تقسیم کار باشد. این بار تفاوت اما بیش از اینکه در صدای طرف ایرانی باشد، در طرف آمریکایی است. پیشتر آمریکاییها به مذاکره علاقه نشان میدادند، اما این بار خبری از اظهار علاقهی آمریکاییها نیست، مگر اینکه بخواهند غافلگیر کنند.
در سیاست حرفهای اصلی را باید لابلای سخنان درشت پیدا کرد، نه در جملههایی که تیتر میشوند.
👍10❤2
Forwarded from حسین سناپور
کارگاه داستان کوتاه
☑️یک دوره داستان کوتاه از ١٣ مهر برگزار خواهم کرد که شامل هم تحلیل تکنیکی داستانهای برجسته و هم نوشتن داستان کوتاه خواهد بود.
این کارگاه صرفاً حضوری است. علاقهمندان متن اعلان را بخوانند.
#کارگاه_داستان_کوتاه
#حسین_سناپور
@sanapourhossein
☑️یک دوره داستان کوتاه از ١٣ مهر برگزار خواهم کرد که شامل هم تحلیل تکنیکی داستانهای برجسته و هم نوشتن داستان کوتاه خواهد بود.
این کارگاه صرفاً حضوری است. علاقهمندان متن اعلان را بخوانند.
#کارگاه_داستان_کوتاه
#حسین_سناپور
@sanapourhossein
Forwarded from هممیهن
زندگی با چتباتها
پیامدهای نادیدهگرفتهشده گسترش هوش مصنوعی در ایران
🖌محمد رهبری | جامعهشناس و پژوهشگر شبکه های اجتماعی
🔹مرکز افکارسنجی دانشجویان ایران (ایسپا) اخیراً در قالب یک نظرسنجی میزان آشنایی مردم با ابزارهای هوش مصنوعی و زمینه استفاده از آن را بررسی کرده است. براساس یافتههای این نظرسنجی، 32/3 درصد از پاسخگویان اعلام کردهاند که بهصورت حرفهای و یا تا حدی با هوش مصنوعی آشنا هستند و از آن استفاده میکنند؛ امریکه برای جوانان ۱۵ تا ۲۹ سال 54 درصد و برای افراد با تحصیلات دانشگاهی حدود 58 درصد است.
🔹این اعداد بیانگر آن است که استفاده از مدلهای زبانی بزرگ مانند chat-gpt، گراک، جمنای و... در ایران فراگیر شده و مورد استفاده بسیاری از مردم است. اگر نمونههای این نظرسنجی بهخوبی معرف جامعه ایران باشند، معنای این اعداد آن است که حدود یکسوم مردم ایران، بیش از نیمی از جوانان ۱۵ تا ۲۹ سال و نزدیک به دوسوم افراد با تحصیلات دانشگاهی از هوش مصنوعی استفاده میکنند که عدد قابلتوجهی است و بیانگر گستردگی استفاده از این فناوری جدید است. در قیاس با سرتاسر دنیا، مصرف مدلهای زبانی بزرگ در ایران، احتمالاً از میانگین جهانی بیشتر است.
🔹در حالی در ایران حدود یکسوم از مردم چتباتها استفاده میکنند که براساس دادههای رسمی openAI در ماه اخیر، در سرتاسر دنیا فقط 10 درصد از مردم از chat-gpt (محبوبترین چتبات) استفاده میکنند؛ امریکه نشان میدهد در قیاس با سایر کشورها، بهطور متوسط مردم بیشتر از هوش مصنوعی استفاده میکنند.
🔹یافتههای این نظرسنجی نشان میدهد که فقط حدود 21 درصد از کاربران، به این چتباتها بیاعتمادند. استفاده گسترده از چتباتها، همراه با اعتماد کاربران به آنها، بیانگر جایگاه ویژه چتباتها در زندگی روزمره میلیونها ایرانی (حدود 22 میلیون نفر) است براساس یافتههای این نظرسنجی، اگرچه اکثر کاربران هوش مصنوعی، ساکنان مراکز استانها هستند، اما استفاده از ابزارهای هوش مصنوعی حتی به روستاها نیز کشیده شده است.
▫️ادامه مطلب در سایت هممیهن آنلاین
📌هممیهن را در فضای مجازی دنبال کنید:
🔗سایت | 🔗اینستاگرام | 🔗تلگرام | 🔗 یوتیوب
پیامدهای نادیدهگرفتهشده گسترش هوش مصنوعی در ایران
🖌محمد رهبری | جامعهشناس و پژوهشگر شبکه های اجتماعی
🔹مرکز افکارسنجی دانشجویان ایران (ایسپا) اخیراً در قالب یک نظرسنجی میزان آشنایی مردم با ابزارهای هوش مصنوعی و زمینه استفاده از آن را بررسی کرده است. براساس یافتههای این نظرسنجی، 32/3 درصد از پاسخگویان اعلام کردهاند که بهصورت حرفهای و یا تا حدی با هوش مصنوعی آشنا هستند و از آن استفاده میکنند؛ امریکه برای جوانان ۱۵ تا ۲۹ سال 54 درصد و برای افراد با تحصیلات دانشگاهی حدود 58 درصد است.
🔹این اعداد بیانگر آن است که استفاده از مدلهای زبانی بزرگ مانند chat-gpt، گراک، جمنای و... در ایران فراگیر شده و مورد استفاده بسیاری از مردم است. اگر نمونههای این نظرسنجی بهخوبی معرف جامعه ایران باشند، معنای این اعداد آن است که حدود یکسوم مردم ایران، بیش از نیمی از جوانان ۱۵ تا ۲۹ سال و نزدیک به دوسوم افراد با تحصیلات دانشگاهی از هوش مصنوعی استفاده میکنند که عدد قابلتوجهی است و بیانگر گستردگی استفاده از این فناوری جدید است. در قیاس با سرتاسر دنیا، مصرف مدلهای زبانی بزرگ در ایران، احتمالاً از میانگین جهانی بیشتر است.
🔹در حالی در ایران حدود یکسوم از مردم چتباتها استفاده میکنند که براساس دادههای رسمی openAI در ماه اخیر، در سرتاسر دنیا فقط 10 درصد از مردم از chat-gpt (محبوبترین چتبات) استفاده میکنند؛ امریکه نشان میدهد در قیاس با سایر کشورها، بهطور متوسط مردم بیشتر از هوش مصنوعی استفاده میکنند.
🔹یافتههای این نظرسنجی نشان میدهد که فقط حدود 21 درصد از کاربران، به این چتباتها بیاعتمادند. استفاده گسترده از چتباتها، همراه با اعتماد کاربران به آنها، بیانگر جایگاه ویژه چتباتها در زندگی روزمره میلیونها ایرانی (حدود 22 میلیون نفر) است براساس یافتههای این نظرسنجی، اگرچه اکثر کاربران هوش مصنوعی، ساکنان مراکز استانها هستند، اما استفاده از ابزارهای هوش مصنوعی حتی به روستاها نیز کشیده شده است.
▫️ادامه مطلب در سایت هممیهن آنلاین
📌هممیهن را در فضای مجازی دنبال کنید:
🔗سایت | 🔗اینستاگرام | 🔗تلگرام | 🔗 یوتیوب
👎1
یکی از منسجمترین و بهترین سخنرانیهای سران در سازمان ملل بود در دفاع از حق فلسطین و علیه نتانیاهو
https://www.tg-me.com/hammihanonline/113983
https://www.tg-me.com/hammihanonline/113983
Telegram
هممیهن
پادشاه اردن: به رسمیت شناختن فلسطین پاداش نیست، حق مردم آن است
🔹عبدالله دوم در مجمع عمومی سازمان ملل:
هر کشوری و هر ملتی این حق را دارد که صدای آن شنیده شود و ما امروز صدای خود را برای عدالت بلند میکنیم.
🔹 ما از حدود دو سال قبل شاهد صحنههای وحشتناکی در…
🔹عبدالله دوم در مجمع عمومی سازمان ملل:
هر کشوری و هر ملتی این حق را دارد که صدای آن شنیده شود و ما امروز صدای خود را برای عدالت بلند میکنیم.
🔹 ما از حدود دو سال قبل شاهد صحنههای وحشتناکی در…
👍9❤3
Forwarded from خبرگزاری ایرنا
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
👍5
حرف درست و نادرست تامباراک
اگر از دو سه تا کشور مثل ایران بگذریم که جزو ملتها و کشورهای قدیمیاند و به کوری چشم دشمنان ایران و ایرانی چند هزار سال پایدار مانده است و میماند، حرف تام باراک درست است، اما نتیجهای که از آن میگیرد، بیربط است.
عین همین جمله را دربارهی اروپا هم میشود گفت. فقط در اروپا این اتفاق پیشتر افتاده است. اقوامی که بعدا کشورهای مستقل و امروزه پیشرفته اروپا را ساختند هم در ابتدا اقوام بدوی بودند و بعد شهرنشین و روستانشین شدند و بعد قدرتهای محلی شکل گرفتند.
فقط در اروپا دولتهای خارجی نبودند که دخالت کنند و یا مساحت دخالتشان آنقدر گسترده نبود.
البته درباره بحث دولت- ملت در اروپا بحث کمی پیچیده است و باید مستقل توضیح داد، اما در این نگاه علمی سوگیرانه و اروپامدار همه راهها به رم ختم میشود.
اگر جنگ و کشتار را هم در دو قرن اخیر ملاک قرار بدهیم، هنوز هم بعید میدانم کل کشتههای جنگهای بین مردم غرب آسیا که آنها خاورمیانه میخوانند، به نصف تعداد کشتههای اروپاییان و آمریکاییان با خودشان و دیگران برسد. بگذریم که بگذریم که بسیاری از کشتههای خاورمیانه هم کار مستقیم و غیرمستقیم آمریکاییها و اروپاییهاست از جمله نسلکشی اخیر در غزه.
https://www.tg-me.com/jamarannews/480107
اگر از دو سه تا کشور مثل ایران بگذریم که جزو ملتها و کشورهای قدیمیاند و به کوری چشم دشمنان ایران و ایرانی چند هزار سال پایدار مانده است و میماند، حرف تام باراک درست است، اما نتیجهای که از آن میگیرد، بیربط است.
عین همین جمله را دربارهی اروپا هم میشود گفت. فقط در اروپا این اتفاق پیشتر افتاده است. اقوامی که بعدا کشورهای مستقل و امروزه پیشرفته اروپا را ساختند هم در ابتدا اقوام بدوی بودند و بعد شهرنشین و روستانشین شدند و بعد قدرتهای محلی شکل گرفتند.
فقط در اروپا دولتهای خارجی نبودند که دخالت کنند و یا مساحت دخالتشان آنقدر گسترده نبود.
البته درباره بحث دولت- ملت در اروپا بحث کمی پیچیده است و باید مستقل توضیح داد، اما در این نگاه علمی سوگیرانه و اروپامدار همه راهها به رم ختم میشود.
اگر جنگ و کشتار را هم در دو قرن اخیر ملاک قرار بدهیم، هنوز هم بعید میدانم کل کشتههای جنگهای بین مردم غرب آسیا که آنها خاورمیانه میخوانند، به نصف تعداد کشتههای اروپاییان و آمریکاییان با خودشان و دیگران برسد. بگذریم که بگذریم که بسیاری از کشتههای خاورمیانه هم کار مستقیم و غیرمستقیم آمریکاییها و اروپاییهاست از جمله نسلکشی اخیر در غزه.
https://www.tg-me.com/jamarannews/480107
Telegram
جماران
♨️ تام باراک، فرستاده ویژه آمریکا: خاورمیانه توهمی بیش نیست
🔹«تام باراک» فرستاده ویژه آمریکا در امور سوریه، در سخنانی جنجالی و توهینآمیز با شبکه «الجزیره»، موجودیت کشورهای غرب آسیا را انکار کرد و گفت: «خاورمیانه؟ چیزی به نام خاورمیانه وجود ندارد. ما این…
🔹«تام باراک» فرستاده ویژه آمریکا در امور سوریه، در سخنانی جنجالی و توهینآمیز با شبکه «الجزیره»، موجودیت کشورهای غرب آسیا را انکار کرد و گفت: «خاورمیانه؟ چیزی به نام خاورمیانه وجود ندارد. ما این…
❤6👍1
سالها روی خودم کار کردم که از کسی متنفر نباشم. تعریف از خود نباشه، تا حدودی هم موفق شدم. تنها جایی که موفقیتم به خطر میافته وقتیه که در تلویزیونهای فارسیزبان خارجی، سخنان برخی را میشنوم که چاپلوسانه به فارسی از اسرائیل حرف میزنند و دلشان برای حملهی دوباره به ایران غنج میرود.
👏24❤13👍9
شکستن انحصار صدای نخبگان مذکر
زمان جوانی ما فضای روزنامهنگاری عوض شده بود. تازه پای زنها به تحریریهها باز شده بود و تکوتوک تا دبیری گروه هم بالا آمده بودند؛ اما هنوز بیشتر کارکنان روزنامهها و به تبع آن دبیران گروهها مردان بودند و سردبیری هم مطلقاً در اختیار مردان بود و تقریباً هیچ روزنامهٔ پرتیراژی نبود که سردبیرش زن باشد. حالا اما اوضاع فرق کرده است. روزنامهنگاری انگار شغلی زنانه شده است. به تحریریهٔ هر روزنامه (غیردولتی البته) سر بزنی، اکثریت با زنان است. دستکم دو روزنامهٔ معتبر هم به سردبیری زنان منتشر میشود. زنان دیگری هم هستند که در چند سال اخیر سردبیری را تجربه کردهاند. در شغلهای دیگر فرهنگی هم همین اتفاق رخ داده است. زمانی تعداد رماننویسان زن به تعداد انگشتان یک دست بود، اما الان تعداد زنان نویسنده بیشتر از مردان است و سهمشان از بازار کتاب اگر بیشتر از مردان نشده باشد، کمتر نیست.
این تحول جنسیتی در محتوای ادبیات و روزنامهها آیا تأثیری گذاشته است؟ بررسی ادبیات و رمان کاری زمانبر است. با این حال پیشتر دیگران اشاراتی به تغییر در درونمایه و شخصیت رمانها و داستانها کردهاند، اما تأثیر این تحولات در روزنامهها مشهودتر است.
روزنامهها –حتی روزنامههای کشورهای دیگر– اغلب فضایی سیاسی دارند و بازتابدهندهٔ صدای نخبگان مذکر است. معیار اینکه صدای چه کسی بازتاب پیدا کند شهرت و درگیری و … است و این همه در سیاست فراوانیاش بیشتر است و سیاست تقریباً همه جای دنیا کموبیش در سلطهٔ مردان است و دقیقاً تأثیر تحول جنسیتی در روزنامههای ایران در همین نقطه اتفاق افتاده است.
پیش از این سالها نیز حوزهٔ اجتماعی و فرهنگ و هنر روزنامههای مستقل بیشتر در اختیار زنان بود یا درستتر اینکه در این دو حوزه خبرنگاران و روزنامهنگاران زن فعالتر بودند. طبیعی است که تحول جنسیتی در مدیریت روزنامهها جایی بیشتر برای این حوزهها در روزنامهها باز کند، اما این تغییری ساده نیست. افزون بر اینکه خودبهخود به شکستن انحصار صدای نخبگان مذکر در روزنامهها انجامیده است، مسایل ملی را نیز تغییر داده است.
پرداختن به مسایل محیط زیست، تغییرات اقلیمی، بهداشت و درمان، آموزش و میراث فرهنگی و توجه به فرودستان و بازتاب صدای آنان در سالهای اخیر در روزنامهها فراوانی بیشتری پیدا کرده است و سهمی چشمگیر در صفحات نخست روزنامهها پیدا کرده است. این توجه حاصل زنانه شدن فضای روزنامهها و مدیریت آنهاست.
این موضوع شاید به خودی خود برای بسیاری اهمیت نداشته باشد، اما در برابر رسانههای فارسیزبان بیگانه و رسانههای غیررسمی که در حوزهٔ سیاست بدون محدودیت و مسوولیت جولان میدهند، این یکی از مزیتهای نسبی روزنامهنگاری درون مرزهای ایران است
زمان جوانی ما فضای روزنامهنگاری عوض شده بود. تازه پای زنها به تحریریهها باز شده بود و تکوتوک تا دبیری گروه هم بالا آمده بودند؛ اما هنوز بیشتر کارکنان روزنامهها و به تبع آن دبیران گروهها مردان بودند و سردبیری هم مطلقاً در اختیار مردان بود و تقریباً هیچ روزنامهٔ پرتیراژی نبود که سردبیرش زن باشد. حالا اما اوضاع فرق کرده است. روزنامهنگاری انگار شغلی زنانه شده است. به تحریریهٔ هر روزنامه (غیردولتی البته) سر بزنی، اکثریت با زنان است. دستکم دو روزنامهٔ معتبر هم به سردبیری زنان منتشر میشود. زنان دیگری هم هستند که در چند سال اخیر سردبیری را تجربه کردهاند. در شغلهای دیگر فرهنگی هم همین اتفاق رخ داده است. زمانی تعداد رماننویسان زن به تعداد انگشتان یک دست بود، اما الان تعداد زنان نویسنده بیشتر از مردان است و سهمشان از بازار کتاب اگر بیشتر از مردان نشده باشد، کمتر نیست.
این تحول جنسیتی در محتوای ادبیات و روزنامهها آیا تأثیری گذاشته است؟ بررسی ادبیات و رمان کاری زمانبر است. با این حال پیشتر دیگران اشاراتی به تغییر در درونمایه و شخصیت رمانها و داستانها کردهاند، اما تأثیر این تحولات در روزنامهها مشهودتر است.
روزنامهها –حتی روزنامههای کشورهای دیگر– اغلب فضایی سیاسی دارند و بازتابدهندهٔ صدای نخبگان مذکر است. معیار اینکه صدای چه کسی بازتاب پیدا کند شهرت و درگیری و … است و این همه در سیاست فراوانیاش بیشتر است و سیاست تقریباً همه جای دنیا کموبیش در سلطهٔ مردان است و دقیقاً تأثیر تحول جنسیتی در روزنامههای ایران در همین نقطه اتفاق افتاده است.
پیش از این سالها نیز حوزهٔ اجتماعی و فرهنگ و هنر روزنامههای مستقل بیشتر در اختیار زنان بود یا درستتر اینکه در این دو حوزه خبرنگاران و روزنامهنگاران زن فعالتر بودند. طبیعی است که تحول جنسیتی در مدیریت روزنامهها جایی بیشتر برای این حوزهها در روزنامهها باز کند، اما این تغییری ساده نیست. افزون بر اینکه خودبهخود به شکستن انحصار صدای نخبگان مذکر در روزنامهها انجامیده است، مسایل ملی را نیز تغییر داده است.
پرداختن به مسایل محیط زیست، تغییرات اقلیمی، بهداشت و درمان، آموزش و میراث فرهنگی و توجه به فرودستان و بازتاب صدای آنان در سالهای اخیر در روزنامهها فراوانی بیشتری پیدا کرده است و سهمی چشمگیر در صفحات نخست روزنامهها پیدا کرده است. این توجه حاصل زنانه شدن فضای روزنامهها و مدیریت آنهاست.
این موضوع شاید به خودی خود برای بسیاری اهمیت نداشته باشد، اما در برابر رسانههای فارسیزبان بیگانه و رسانههای غیررسمی که در حوزهٔ سیاست بدون محدودیت و مسوولیت جولان میدهند، این یکی از مزیتهای نسبی روزنامهنگاری درون مرزهای ایران است
👍6👎1
مکانیسم ماشه و خودکشی از ترس مرگ
اگر بپرسند، جه شد که کار به مکانیسم ماشه کشید، میتوان جواب سرراستی داد و بر مسببان داخلی و خارجیاش هم چیزی بار کرد، اما حالا دیگر چه فایده؟ مگر اینکه معتقد باشیم، فحش دادن باعث سلامت روان میشود و فحشدرمانی کنیم.
اما این روزها بیشتر میپرسند چه خواهد شد؟ چه بلایی سرمان خواهد آمد؟ جواب سرراستش این است که نمیدانم! جواب روشنی ندارم! سناریوهایی به ذهنم میآید، اما این قدر ضد و نقیض -گاه تلخ و تیره و گاه خوشبینانه- است که خودم هم رویم نمیشود، به زبان بیاورم و بنویسم.
در کالبد من همزمان دو شخصیت زندگی میکنند، یکی خوشبین و قائل به برخورداری از عقل حداقلی در سیاستمداران، نسبتا منطقی، فقط وفقط کمی نترس و همزمان محافظهکار و در هرحال امیدوار به آینده که میشناسمش و آشکار است، اما شخصیتی پنهان هم در من زندگی میکند که پس از گذشت چندی از فاجعه خود را به شکلهای مختلف بر جسم و روانم تحمیل میکند. این را گفتم که بدانید این شخصیت آشکار من است که مینویسد.
مکانیسم ماشه اتفاقی است که ما نه در بوجود آوردنش نقشی داشتیم و نه برای توقفش توانی داریم. با این حال پیامد مکانیسم ماشه در بدترین حالت مجموعهای از احتمالات سخت را بر زندگیمان تحمیل خواهد کرد. من که میخواهم زمانی بگذرد و ببینم چه اتفاقی قرار است بیافتد تا بر اساس آن تصمیم بگیرم چه کنم. میدانم که این کار از جنس همان تقدیرگرایی ایرانی است که به عنوان بحران فکری دربارهاش زیاد نوشتهاند، در حالی که تنها راه ادامه زندگی بوده است. مثلا پناه بردن به عرفان پس از حملهی مغولها را انحطاط فکری خواندهاند. چه کاری از دست آن مردم بر میآمده در آن روزگار جز خلق یا جعل عرفان به مثابه تراپی؟
حالا حکایت ماست. از ترس احتمال مرگ که نباید خودکشی کرد. حالا بگذارید ببینیم چه میشود، شاید راهی به رهایی جستیم و یافتیم.
اگر بپرسند، جه شد که کار به مکانیسم ماشه کشید، میتوان جواب سرراستی داد و بر مسببان داخلی و خارجیاش هم چیزی بار کرد، اما حالا دیگر چه فایده؟ مگر اینکه معتقد باشیم، فحش دادن باعث سلامت روان میشود و فحشدرمانی کنیم.
اما این روزها بیشتر میپرسند چه خواهد شد؟ چه بلایی سرمان خواهد آمد؟ جواب سرراستش این است که نمیدانم! جواب روشنی ندارم! سناریوهایی به ذهنم میآید، اما این قدر ضد و نقیض -گاه تلخ و تیره و گاه خوشبینانه- است که خودم هم رویم نمیشود، به زبان بیاورم و بنویسم.
در کالبد من همزمان دو شخصیت زندگی میکنند، یکی خوشبین و قائل به برخورداری از عقل حداقلی در سیاستمداران، نسبتا منطقی، فقط وفقط کمی نترس و همزمان محافظهکار و در هرحال امیدوار به آینده که میشناسمش و آشکار است، اما شخصیتی پنهان هم در من زندگی میکند که پس از گذشت چندی از فاجعه خود را به شکلهای مختلف بر جسم و روانم تحمیل میکند. این را گفتم که بدانید این شخصیت آشکار من است که مینویسد.
مکانیسم ماشه اتفاقی است که ما نه در بوجود آوردنش نقشی داشتیم و نه برای توقفش توانی داریم. با این حال پیامد مکانیسم ماشه در بدترین حالت مجموعهای از احتمالات سخت را بر زندگیمان تحمیل خواهد کرد. من که میخواهم زمانی بگذرد و ببینم چه اتفاقی قرار است بیافتد تا بر اساس آن تصمیم بگیرم چه کنم. میدانم که این کار از جنس همان تقدیرگرایی ایرانی است که به عنوان بحران فکری دربارهاش زیاد نوشتهاند، در حالی که تنها راه ادامه زندگی بوده است. مثلا پناه بردن به عرفان پس از حملهی مغولها را انحطاط فکری خواندهاند. چه کاری از دست آن مردم بر میآمده در آن روزگار جز خلق یا جعل عرفان به مثابه تراپی؟
حالا حکایت ماست. از ترس احتمال مرگ که نباید خودکشی کرد. حالا بگذارید ببینیم چه میشود، شاید راهی به رهایی جستیم و یافتیم.
❤16👏2
Forwarded from شرق
🔺علی اصغر سیدآبادی نامزد جایزه (من میخوانم) شد
🔹به گزارش شرق؛ علی اصغر سیدآبادی را برای دومین بار به عنوان نامزد ایرانی دریافت جایزه IREAD (من میخوانم) ۲۰۲۶ معرفی شد.
🔹شورای کتاب کودک علی اصغر سیدآبادی را برای دومین بار به عنوان نامزد ایرانی دریافت جایزهیIREAD (من میخوانم) ۲۰۲۶ معرفی کرد.
🔹بنیاد شن ژن در چین و دفتر بینالمللی کتاب برای نسل جوان(IBBY)، اخیراً جایزهای برای مروجان برجستهی کتابخوانی به نام IREAD(من میخوانم) تعیین کردهاند.
🔹 هدف از طرح این جایزه، تشویق به تعهد پایدار در حوزهی ترویج کتابخوانی و گسترش ترویج کتابخوانی در میان همهی مردم کرهی زمین است. افرادی که برای دریافت این جایزه نامزد میشوند، باید حداقل سه سال با نوآوری و خلاقیت در زمینهی خواندن و شیوههای مختلف آن در میان کودکان و نوجوانان فعالیت مستمر کرده باشند. شورای کتاب کودک بهعنوان شاخهی ملی دفتر بینالمللی کتاب برای نسل جوانIBBY) ) نامزد این جایزه را انتخاب و معرفی میکند.
🔹معیارهای انتخاب نامزد برای جایزهی IREAD (من میخوانم) : پایداری، اثرگذاری، الهام بخشی، کاوشگری و نوآوری در اجرای پروژههای کتابخوانی، پایبندی و احساس مسئولیت در ایجاد عشق به خواندن، توانمند کردن کودکان در امر خواندن در مناطق محروم و بیثبات و تداوم آن از طریق فعالیتهای مختلف مانند طرح پروژههای کتابخوانی، اجرای فعالیتهای پویا در این پروژهها، ترویج مؤثر خواندن، داشتن راهبرد در این راستا و حمایت از حق کودکان برای خواندن است
@sharghdaily
sharghdaily.com
🔹به گزارش شرق؛ علی اصغر سیدآبادی را برای دومین بار به عنوان نامزد ایرانی دریافت جایزه IREAD (من میخوانم) ۲۰۲۶ معرفی شد.
🔹شورای کتاب کودک علی اصغر سیدآبادی را برای دومین بار به عنوان نامزد ایرانی دریافت جایزهیIREAD (من میخوانم) ۲۰۲۶ معرفی کرد.
🔹بنیاد شن ژن در چین و دفتر بینالمللی کتاب برای نسل جوان(IBBY)، اخیراً جایزهای برای مروجان برجستهی کتابخوانی به نام IREAD(من میخوانم) تعیین کردهاند.
🔹 هدف از طرح این جایزه، تشویق به تعهد پایدار در حوزهی ترویج کتابخوانی و گسترش ترویج کتابخوانی در میان همهی مردم کرهی زمین است. افرادی که برای دریافت این جایزه نامزد میشوند، باید حداقل سه سال با نوآوری و خلاقیت در زمینهی خواندن و شیوههای مختلف آن در میان کودکان و نوجوانان فعالیت مستمر کرده باشند. شورای کتاب کودک بهعنوان شاخهی ملی دفتر بینالمللی کتاب برای نسل جوانIBBY) ) نامزد این جایزه را انتخاب و معرفی میکند.
🔹معیارهای انتخاب نامزد برای جایزهی IREAD (من میخوانم) : پایداری، اثرگذاری، الهام بخشی، کاوشگری و نوآوری در اجرای پروژههای کتابخوانی، پایبندی و احساس مسئولیت در ایجاد عشق به خواندن، توانمند کردن کودکان در امر خواندن در مناطق محروم و بیثبات و تداوم آن از طریق فعالیتهای مختلف مانند طرح پروژههای کتابخوانی، اجرای فعالیتهای پویا در این پروژهها، ترویج مؤثر خواندن، داشتن راهبرد در این راستا و حمایت از حق کودکان برای خواندن است
@sharghdaily
sharghdaily.com
❤16👍7🥰1
Forwarded from انجمن جامعه شناسی ایران
سلسله نشستهای انجمن جامعهشناسی ایران
با همکاری
دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران
در موضوع
«بازخوانی اجتماعی جنگ ۱۲ روزه»
با حضور:
۱- جبار رحمانی (انسانشناسی)
۲- علیاصغر سیدآبادی (ادبیات و ارتباطات)
۳-حسین شیخرضایی (فلسفه)
۴- سالار کاشانی (جامعهشناسی)
دبیر نشست: سمیه توحیدلو
دوشنبه ۱۴ مهرماه ۱۴۰۴، ساعت ۱۶ الی ۱۸
نشستها به صورت زنده از آدرس اینترنتی اینستاگرام و آپارات انجمن جامعهشناسی ایران پخش خواهد شد.
آدرس صفحه اینستاگرام انجمن جامعهشناسی: @isa13_99
آدرس صفحه آپارات انجمن جامعهشناسی:
https://www.aparat.com/Iran_sociology
@iran_sociology
#انجمن_جامعه_شناسی_ایران
با همکاری
دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران
در موضوع
«بازخوانی اجتماعی جنگ ۱۲ روزه»
نشست یازدهم : وطن و جنگ
با حضور:
۱- جبار رحمانی (انسانشناسی)
۲- علیاصغر سیدآبادی (ادبیات و ارتباطات)
۳-حسین شیخرضایی (فلسفه)
۴- سالار کاشانی (جامعهشناسی)
دبیر نشست: سمیه توحیدلو
دوشنبه ۱۴ مهرماه ۱۴۰۴، ساعت ۱۶ الی ۱۸
نشستها به صورت زنده از آدرس اینترنتی اینستاگرام و آپارات انجمن جامعهشناسی ایران پخش خواهد شد.
آدرس صفحه اینستاگرام انجمن جامعهشناسی: @isa13_99
آدرس صفحه آپارات انجمن جامعهشناسی:
https://www.aparat.com/Iran_sociology
@iran_sociology
#انجمن_جامعه_شناسی_ایران
دریاب که عمر رفته را نتوان یافت
من نمیدانم جنگ نزدیک است یا نه؟ از نقشهی اسرائیل و آمریکا و دیگران خبری ندارم، اما یک چیز را میدانم که «وضعیت انتظار برای جنگ» تاثیرش ویران کننده است و پروژههای رسانهای نقطهی تمرکزشان را گذاشتهاند روی همین نقطه و راست و دروغ درهم میکنند و به خوردمان میدهند.
من به عنوان شهروند توان پیشگیری از جنگ را ندارم. نوع جنگها هم جوری است که غیرنظامیان - اگرچه قربانیان حنگند- مداخلهی مستقیم نمیتوانند داشته باشند.
با این حساب به نظرم نباید اجازه بدهیم پروژههای رسانهای با روانمان بازی کنند و ذهنمان را بمباران کنند.
ضمن اینکه برای هر پیشآمدی باید آماده باشیم و از اقدامات احتیاطی غافل نشویم، بیش از هر چیز باید به زندگی بچسبیم. هوای همدیگر را داشته باشیم، دور هم جمع شویم، دور رسانههای جنگطلب را خط بکشیم و ورودشان را به خانهمان ممنوع کنیم و از شادی و نشاط غافل نشویم و اگر وسط این همه احساس کردیم دلمان با ناسزایی خنک میشود، از ذکرش دریغ نکنیم.
امروز تو را دسترس فردا نیست
واندیشهٔ فردات بجز سودا نیست
ضایع مکن این دم ار دلت شیدا نیست
کاین باقی عمر را بها پیدا نیست
چون بلبل مست راه در بستان یافت
روی گل و جام باده را خندان یافت
آمد به زبان حال در گوشم گفت
دریاب که عمر رفته را نتوان یافت
اکنون که گل سعادتت پربار است
دست تو ز جام می چرا بیکار است؟
مِی خور که زمانه دشمنی غدار است
دریافتن روز چنین دشوار است
خیام
من نمیدانم جنگ نزدیک است یا نه؟ از نقشهی اسرائیل و آمریکا و دیگران خبری ندارم، اما یک چیز را میدانم که «وضعیت انتظار برای جنگ» تاثیرش ویران کننده است و پروژههای رسانهای نقطهی تمرکزشان را گذاشتهاند روی همین نقطه و راست و دروغ درهم میکنند و به خوردمان میدهند.
من به عنوان شهروند توان پیشگیری از جنگ را ندارم. نوع جنگها هم جوری است که غیرنظامیان - اگرچه قربانیان حنگند- مداخلهی مستقیم نمیتوانند داشته باشند.
با این حساب به نظرم نباید اجازه بدهیم پروژههای رسانهای با روانمان بازی کنند و ذهنمان را بمباران کنند.
ضمن اینکه برای هر پیشآمدی باید آماده باشیم و از اقدامات احتیاطی غافل نشویم، بیش از هر چیز باید به زندگی بچسبیم. هوای همدیگر را داشته باشیم، دور هم جمع شویم، دور رسانههای جنگطلب را خط بکشیم و ورودشان را به خانهمان ممنوع کنیم و از شادی و نشاط غافل نشویم و اگر وسط این همه احساس کردیم دلمان با ناسزایی خنک میشود، از ذکرش دریغ نکنیم.
امروز تو را دسترس فردا نیست
واندیشهٔ فردات بجز سودا نیست
ضایع مکن این دم ار دلت شیدا نیست
کاین باقی عمر را بها پیدا نیست
چون بلبل مست راه در بستان یافت
روی گل و جام باده را خندان یافت
آمد به زبان حال در گوشم گفت
دریاب که عمر رفته را نتوان یافت
اکنون که گل سعادتت پربار است
دست تو ز جام می چرا بیکار است؟
مِی خور که زمانه دشمنی غدار است
دریافتن روز چنین دشوار است
خیام
❤30👍6🤣1
نه اینکه پهلوی در ایران طرفدار نداشته باشد، اما از همان روزی که اینترنت قطع شد و تعداد لایک و اشتراکهای هوادارانش کاهش نیافت، برخی از تحلیلگران از وجود کارزاری اسرائیلی گفتند که تلاشش این است تا نشان بدهد ایرانیان از روی کارآمدن پهلوی حتی به قیمت تجاوز اسرائیل به ایران استقبال میکنند.
حالا گزارشهای تحقیقی از طریق منابع مختلف دربارهی چنین کارزاری افشاگری کردهاند و گفتهاند که «گیلا گاملیل، عضو حزب لیکود و وزیر نوآوری، علوم و فناوری در کابینه نتانیاهو رابط اصلی میان دولت اسرائیل و رضا پهلوی است.»
روزنامه اسرائیلی هاآرتص درباره این کارزار نوشته است: به گفته پنج منبع با اطلاع مستقیم از این پروژه، فارسی زبانان بومی برای این عملیات استخدام شدند….این کارزار شامل حسابهای جعلی در پلاتفرمهایی مانند X (توئیتر سابق) و اینستاگرام بوده و از ابزارهای هوش مصنوعی برای کمک به انتشار روایت های کلیدی، نگارش پیامهای خود و تولید محتوا استفاده کرده است.»
برای خواندن اصل گزارش به این لینک مراجعه کنید! وبرای خواندن گزارش کامل فارسی به این لینک مراجعه کنید!
حالا گزارشهای تحقیقی از طریق منابع مختلف دربارهی چنین کارزاری افشاگری کردهاند و گفتهاند که «گیلا گاملیل، عضو حزب لیکود و وزیر نوآوری، علوم و فناوری در کابینه نتانیاهو رابط اصلی میان دولت اسرائیل و رضا پهلوی است.»
روزنامه اسرائیلی هاآرتص درباره این کارزار نوشته است: به گفته پنج منبع با اطلاع مستقیم از این پروژه، فارسی زبانان بومی برای این عملیات استخدام شدند….این کارزار شامل حسابهای جعلی در پلاتفرمهایی مانند X (توئیتر سابق) و اینستاگرام بوده و از ابزارهای هوش مصنوعی برای کمک به انتشار روایت های کلیدی، نگارش پیامهای خود و تولید محتوا استفاده کرده است.»
برای خواندن اصل گزارش به این لینک مراجعه کنید! وبرای خواندن گزارش کامل فارسی به این لینک مراجعه کنید!
👍23😁4❤2👎1
راوی فاجعههای قرن بیستم
ایوان کلیما نوجوانیاش را در اردوگاه نازیها گذرانده بود و به طور معجزهآسایی جان سالم بدر برده بود. این بخش دردناک از زندگیاش را سالها پیش در کتاب « روح پراگ» خواندم و هنوز تصویری که از آن داده بود، در ذهنم مانده است. او در روح پراگ از دست به دست شدن کشورش بین نازیسم و سپس کمونیسم گفته بود و از تجربههای زیستهاش در فاجعههای قرن بیستم.
او هم جستار و مقاله نوشته است و هم داستان و رمان، اما روح همهی نوشتههایش تاثیر نظامهای استبدادی بر افراد و رویایی خلاقانه با آن و تلاش برای حفظ زندگی روزمره و عشق و آزادی فردی و کرامت انسانی است.
من خواندن آثار او را با روح پراگ شروع کردم و بعد داستانها و رمانهایش را خواندم، اما جستارهایش را دوست دارم.
برایم جالب بود که او به عنوان نویسندهای یهودی که تجربهی نسلکشی نازیها را دارد، دربارهی اسرائیل چه موضعی دارد. ظاهرا سالهای بسیاری در این باره سکوت کرده است، یا من پیشتر هرچه گشتم چیزی نیافتم.
امروز که دوباره میگشتم به گزارشی برخوردم که پس از هفت اکتبر گروهی از نویسندگان چک خطاب به دولت نوشته و ضمن قائل شدن حق زندگی برای فلسطینیها، از موضع آن کشور در دفاع از موجودیت اسرائیل دفاع کرده بودند. ظاهرا در مقابل جمعی از روشنفکران چک از موضع دولتشان در دفاع از اسرائیل انتقاد کرده بودند.
به نظرم در فضای روانی هفت اکتبر پیوستن به چنین بیانیهای برای او عجیب نیست، اما تردید ندارم که او اگر این روزها را در تندرستی میدید -او پس از سالها بیماری سخت در گذشته است- به یکی از منتقدان رفتار اسرائیل در غزه تبدیل میشد، شاید هم این ایده از دنیا رفت که چرا انسانهایی که از دل فاجعهای هولناک برآمدند، خود فاجعهای هولناک آفریدند.
ایوان کلیما نوجوانیاش را در اردوگاه نازیها گذرانده بود و به طور معجزهآسایی جان سالم بدر برده بود. این بخش دردناک از زندگیاش را سالها پیش در کتاب « روح پراگ» خواندم و هنوز تصویری که از آن داده بود، در ذهنم مانده است. او در روح پراگ از دست به دست شدن کشورش بین نازیسم و سپس کمونیسم گفته بود و از تجربههای زیستهاش در فاجعههای قرن بیستم.
او هم جستار و مقاله نوشته است و هم داستان و رمان، اما روح همهی نوشتههایش تاثیر نظامهای استبدادی بر افراد و رویایی خلاقانه با آن و تلاش برای حفظ زندگی روزمره و عشق و آزادی فردی و کرامت انسانی است.
من خواندن آثار او را با روح پراگ شروع کردم و بعد داستانها و رمانهایش را خواندم، اما جستارهایش را دوست دارم.
برایم جالب بود که او به عنوان نویسندهای یهودی که تجربهی نسلکشی نازیها را دارد، دربارهی اسرائیل چه موضعی دارد. ظاهرا سالهای بسیاری در این باره سکوت کرده است، یا من پیشتر هرچه گشتم چیزی نیافتم.
امروز که دوباره میگشتم به گزارشی برخوردم که پس از هفت اکتبر گروهی از نویسندگان چک خطاب به دولت نوشته و ضمن قائل شدن حق زندگی برای فلسطینیها، از موضع آن کشور در دفاع از موجودیت اسرائیل دفاع کرده بودند. ظاهرا در مقابل جمعی از روشنفکران چک از موضع دولتشان در دفاع از اسرائیل انتقاد کرده بودند.
به نظرم در فضای روانی هفت اکتبر پیوستن به چنین بیانیهای برای او عجیب نیست، اما تردید ندارم که او اگر این روزها را در تندرستی میدید -او پس از سالها بیماری سخت در گذشته است- به یکی از منتقدان رفتار اسرائیل در غزه تبدیل میشد، شاید هم این ایده از دنیا رفت که چرا انسانهایی که از دل فاجعهای هولناک برآمدند، خود فاجعهای هولناک آفریدند.
👏4
Forwarded from Neemaad News Media | پایگاه خبری نیماد
وبسایت «سایبراسکوپ» در گزارشی به نقل از محققان دانشگاه تورنتو فاش ساخت که شبکه هماهنگی از حسابهای شبکههای اجتماعی تحت هدایت اسرائیل در روزهای حمله نظامی این کشور به ایران و جنگ ۱۲ روزه، با انتشار ویدیوهای جعلی و محتواهای تولیدشده توسط هوش مصنوعی تلاش میکردند که مردم ایران را به شورش علیه حکومت جمهوری اسلامی وادارند.
گزارش این وبسایت حوزه امنیت سایبری در واشنگتن به تحقیقات اخیر «سیتیزن لب» که نهادی وابسته به دانشگاه تورنتو است استناد میکند و میگوید این نهاد غیرانتفاعی در تحقیقاتی به همراه پژوهشگران موسسه «دارن لینویل» که تحقیقاتشان بر حوزه جعل اطلاعات در شبکههای اجتماعی متمرکز است، دریافتهاند کارزار مورد حمایت اسرائیل متشکل از حدود پنجاه حساب کاربری در شبکه اجتماعی ایکس بوده که سال ۲۰۲۳ ایجاد شده بودند اما فعالیتشان تا امسال کمرنگ بود.
سایبراسکوپ مینویسد که در روزهای ابتدایی این جنگ، کارزار یادشده مورد حمایت اسرائیل تصاویر و ویدیوهایی از منابع نامشخص منتشر کرد که وانمود میکرد ایران در حال فروپاشی و آشوب است.
ادامه این گزارش را در وبسایت نیماد بخوانید.
گزارش این وبسایت حوزه امنیت سایبری در واشنگتن به تحقیقات اخیر «سیتیزن لب» که نهادی وابسته به دانشگاه تورنتو است استناد میکند و میگوید این نهاد غیرانتفاعی در تحقیقاتی به همراه پژوهشگران موسسه «دارن لینویل» که تحقیقاتشان بر حوزه جعل اطلاعات در شبکههای اجتماعی متمرکز است، دریافتهاند کارزار مورد حمایت اسرائیل متشکل از حدود پنجاه حساب کاربری در شبکه اجتماعی ایکس بوده که سال ۲۰۲۳ ایجاد شده بودند اما فعالیتشان تا امسال کمرنگ بود.
سایبراسکوپ مینویسد که در روزهای ابتدایی این جنگ، کارزار یادشده مورد حمایت اسرائیل تصاویر و ویدیوهایی از منابع نامشخص منتشر کرد که وانمود میکرد ایران در حال فروپاشی و آشوب است.
ادامه این گزارش را در وبسایت نیماد بخوانید.
Forwarded from نوشتههای معصومه رضوانی
همیشه وقتی در اتوبوس، در مسیر هجده ساعتهی هرات تا کابل هستم، زمان را به سه دورهی ششساعته تقسیم میکنم و بعد از پایان هر دوره به خودم میگویم: «معصومه! یک مرحله گذشت. طاقت بیار!» برای این که هجده ساعت نشستن روی صندلی را تحمل کنم، گوشیام را به اندازهی کافی پر از کتاب و پادکست و فیلمهای مورد علاقهام میکنم. یک کتاب سبک هم میگذارم داخل کیف دستیام.
اینها چیزهایی است که حواسم را از بیابانهای کسالتبار بیانتها، از ازدحام درهم این جادهی غبارآلود فرسوده، از تماشای ملالآور کامیونها و تریلیها و تانکرهای کُند و کهنه و از وحشتِ تماشای کوههای حیرانی که در دوردستها، در آنسوی آسمان شبزده و تاریک، هیبتی شبحگون به خود گرفتهاند، پرت میکند؛ از آن تاریکی ممتد که هرازگاه با نور لامپهای رنگی مسافرخانههای گِلی بین راهی و یا سایهی مرموز ساختمانهای نیمهکاره در کنار جاده شکافته میشود، از صدای جابهجای شدن مسافران خسته روی صندلیها، از بوی ماندگی و خستگی که در فضای داخل اتوبوس پیچیده است، از آن نور دلگیر که از چراغ جلو به قسمت راننده و شاگردش میتابد... از همهی اینها جدایم کند.
و این جدا شدن و خود را مشغول کردن و حواس خود را پرت کردن، شاید نه به خاطر طولانی بودن راه بلکه به خاطر این باشد که افغانستان در طول این مسیر و در این مدت به واقعیترین و عریانترین شکل، خود را نشانم میدهد. به شکلی آنقدر نزدیک و آشکار و واقعی که طاقتش را ندارم. مثل دختری که کنار بستر مادر بیمارش چشمش به زخمهای چرکآلود، به استخوانهای بیرونزده و پوست زرد و کبود مادرش میافتد و شاهد لحظات دردکشیدن اوست.
این مسیر به صورت بیرحمانهای آنچه را که بر افغانستان رفته است آشکار میکند. و به صورت بسیار تلخی این واقعیت را پیش چشم انسان افغانستانی مهاجر میگذارد که وطنش، زادگاهش تا چه اندازه از جهان عقب نگهداشته شده و چقدر محروم و بیپناه و تنها و رهاشده است. این حجم از نداشتن و رنج حاصل از آن، در عین این که ترحمبرانگیز و بیاندازه غمانگیز است انسان افغانستانی مهاجر را با خودش به تکلیف میاندازد که که آیا توان ماندن در این جغرافیای آکنده از ویرانی و تباهی و تهدید را دارد؟ میان این دشتهای مرموز بیپایان و این کوهستانهای درهمپیچیدهی غیرقابل نفوذ میتواند تاب بیاورد؟ کجا ارزش عمرش را دارد؟ این وطن غریبهی هزاردرد یا سرزمینهای دوردستی که نوید میدهند، مرزهایشان مانع سرایت رنج افغانستان و افغانستانی بودن میشوند؟
آدم افغانستانی با وطن خود، با جایی که به آن نسبت داده میشود، چه کند؟ برود یا بماند؟ چرا وقتی میماند، غم این کشور او را به ستوه میآورد و وقتی میرود بیقراری برای این سرزمین جان به لبش میکند؟ به راستی چیست وطن؟ خدا وقتی آدمها را میآفرید دربارهی نسبت آدمها با خاکشان چه فکری میکرد؟
پاموک در همان اوایل کتاب «استانبول»ش میگوید: «سرنوشت شهر، سرشت انسان است.» و شاید همین است. رابطهی آدم با خاک وطنش شاید چیزی باشد شبیه رابطهی او با تقدیرش و شاید آدمی همان کسی میشود که وطن اوست و وطن او همانی میشود که خود اوست.
هر چه که هست، بیقراریهای من در این جادههای طولانی شبگیر از هرات گرفته تا هلمند و قندهار و دلآرام و زابل و غزنی و کابل، از بامیان تا دایکندی و بهسود و میدان وردک و جلریز به من ثابت کرده است که قطعا سرنوشت افغانستان، سرشت و سرنوشت من هم هست.
#از_افغانستانی_بودن
اینها چیزهایی است که حواسم را از بیابانهای کسالتبار بیانتها، از ازدحام درهم این جادهی غبارآلود فرسوده، از تماشای ملالآور کامیونها و تریلیها و تانکرهای کُند و کهنه و از وحشتِ تماشای کوههای حیرانی که در دوردستها، در آنسوی آسمان شبزده و تاریک، هیبتی شبحگون به خود گرفتهاند، پرت میکند؛ از آن تاریکی ممتد که هرازگاه با نور لامپهای رنگی مسافرخانههای گِلی بین راهی و یا سایهی مرموز ساختمانهای نیمهکاره در کنار جاده شکافته میشود، از صدای جابهجای شدن مسافران خسته روی صندلیها، از بوی ماندگی و خستگی که در فضای داخل اتوبوس پیچیده است، از آن نور دلگیر که از چراغ جلو به قسمت راننده و شاگردش میتابد... از همهی اینها جدایم کند.
و این جدا شدن و خود را مشغول کردن و حواس خود را پرت کردن، شاید نه به خاطر طولانی بودن راه بلکه به خاطر این باشد که افغانستان در طول این مسیر و در این مدت به واقعیترین و عریانترین شکل، خود را نشانم میدهد. به شکلی آنقدر نزدیک و آشکار و واقعی که طاقتش را ندارم. مثل دختری که کنار بستر مادر بیمارش چشمش به زخمهای چرکآلود، به استخوانهای بیرونزده و پوست زرد و کبود مادرش میافتد و شاهد لحظات دردکشیدن اوست.
این مسیر به صورت بیرحمانهای آنچه را که بر افغانستان رفته است آشکار میکند. و به صورت بسیار تلخی این واقعیت را پیش چشم انسان افغانستانی مهاجر میگذارد که وطنش، زادگاهش تا چه اندازه از جهان عقب نگهداشته شده و چقدر محروم و بیپناه و تنها و رهاشده است. این حجم از نداشتن و رنج حاصل از آن، در عین این که ترحمبرانگیز و بیاندازه غمانگیز است انسان افغانستانی مهاجر را با خودش به تکلیف میاندازد که که آیا توان ماندن در این جغرافیای آکنده از ویرانی و تباهی و تهدید را دارد؟ میان این دشتهای مرموز بیپایان و این کوهستانهای درهمپیچیدهی غیرقابل نفوذ میتواند تاب بیاورد؟ کجا ارزش عمرش را دارد؟ این وطن غریبهی هزاردرد یا سرزمینهای دوردستی که نوید میدهند، مرزهایشان مانع سرایت رنج افغانستان و افغانستانی بودن میشوند؟
آدم افغانستانی با وطن خود، با جایی که به آن نسبت داده میشود، چه کند؟ برود یا بماند؟ چرا وقتی میماند، غم این کشور او را به ستوه میآورد و وقتی میرود بیقراری برای این سرزمین جان به لبش میکند؟ به راستی چیست وطن؟ خدا وقتی آدمها را میآفرید دربارهی نسبت آدمها با خاکشان چه فکری میکرد؟
پاموک در همان اوایل کتاب «استانبول»ش میگوید: «سرنوشت شهر، سرشت انسان است.» و شاید همین است. رابطهی آدم با خاک وطنش شاید چیزی باشد شبیه رابطهی او با تقدیرش و شاید آدمی همان کسی میشود که وطن اوست و وطن او همانی میشود که خود اوست.
هر چه که هست، بیقراریهای من در این جادههای طولانی شبگیر از هرات گرفته تا هلمند و قندهار و دلآرام و زابل و غزنی و کابل، از بامیان تا دایکندی و بهسود و میدان وردک و جلریز به من ثابت کرده است که قطعا سرنوشت افغانستان، سرشت و سرنوشت من هم هست.
#از_افغانستانی_بودن
❤20💔3
علیاصغر سیدآبادی
Photo
دیشب شمال خوزستان جاده خاکی سنگلاخ رفتیم. برگشتنی از زیر ماشین صدایی میآمد. فکر کردم خار و خسی چسبیده به ماشین و صدا میدهد. کنار جاده ایستادم و با چراغ قوه زیر ماشین را نگاه کردم. رشته سیمهایی با بست آویزان شده بود و روی زمین کشیده میشد. با هوش مصنوعی سر و کله زدم و حدس زدیم که مربوط به سنسور اکسیژن باشد.
صبح زود باید راهی تهران میشدیم. با ترس و لرز برگشتیم اقامتگاه. امکان رفتن زیر ماشین نبود، اما با هر زور و زحمتی بود، سیمها و بستش را با کش سر بستم تا روی زمین کشیده نشود.
اولین مکانیکیها در شهر بیدرویه( شمال خوزستان) بود و ما ۹-۱۰ کیلومتر فاصله داشتیم.
با مراقبت رفتیم تا رسیدیم جلوی ردیفی از تعمیرگاه و تعویض روغن و …..
تا از ماشین پیاده شدم، جوان رعنایی که در عکس میبینید، پرسید چی شده؟
ماجرا را گفتم. گفت: مال سنسور اکسیژنه. شانس آوردی که قطع نشده وگرنه میماندی و بعد جلوی تعمیرگاهی را که درش بسته بود نشان داد و گفت بیا روی چاله. تا من ماشین را ببرم روی چاله در تعمیرگاه باز شد و استاد رفت زیر ماشین و مشغول شد. با سیم فلزی سیمها را محکم کرد تا سر فرصت ببرم درستش کنم.
هر کار کردم دستمزدی قبول نکرد و گفت کاری نداشت. گفتم عکسی بگیرم. به اکراه قبول کرد.
ما تازه رسیدیم تهران. میخواستم از لطف استاد بهمن تشکر کنم و تشخیص سریعش را یادآوری کنم.
شاید کاری که او برای ما کرد از نظر خودش کاری کوچک و کماهمیت باشد، اما تاثیرش در ما بسیار مهم بود.
امیدوارم کسب و کارش همیشه پررونق باشد.
* ماجرای سفر خوزستان و آدمهای نازنین این سفر را سر فرصت باید بنویسم.
صبح زود باید راهی تهران میشدیم. با ترس و لرز برگشتیم اقامتگاه. امکان رفتن زیر ماشین نبود، اما با هر زور و زحمتی بود، سیمها و بستش را با کش سر بستم تا روی زمین کشیده نشود.
اولین مکانیکیها در شهر بیدرویه( شمال خوزستان) بود و ما ۹-۱۰ کیلومتر فاصله داشتیم.
با مراقبت رفتیم تا رسیدیم جلوی ردیفی از تعمیرگاه و تعویض روغن و …..
تا از ماشین پیاده شدم، جوان رعنایی که در عکس میبینید، پرسید چی شده؟
ماجرا را گفتم. گفت: مال سنسور اکسیژنه. شانس آوردی که قطع نشده وگرنه میماندی و بعد جلوی تعمیرگاهی را که درش بسته بود نشان داد و گفت بیا روی چاله. تا من ماشین را ببرم روی چاله در تعمیرگاه باز شد و استاد رفت زیر ماشین و مشغول شد. با سیم فلزی سیمها را محکم کرد تا سر فرصت ببرم درستش کنم.
هر کار کردم دستمزدی قبول نکرد و گفت کاری نداشت. گفتم عکسی بگیرم. به اکراه قبول کرد.
ما تازه رسیدیم تهران. میخواستم از لطف استاد بهمن تشکر کنم و تشخیص سریعش را یادآوری کنم.
شاید کاری که او برای ما کرد از نظر خودش کاری کوچک و کماهمیت باشد، اما تاثیرش در ما بسیار مهم بود.
امیدوارم کسب و کارش همیشه پررونق باشد.
* ماجرای سفر خوزستان و آدمهای نازنین این سفر را سر فرصت باید بنویسم.
❤25👍7👏3