اوّل ای جان، دفع شَرِّ موش کن

جمهوری اسلامی با برخی از این هوادارانش و بویژه برخی مجلسی‌ها نیاز به دشمن ندارد، چون در زمین دشمنانش بازی می‌کنند. درست در زمانی که نیاز به انسجام و همبستگی دارد، گروهی هم‌زمان و ناگهان نگران حجاب شده‌اند و بخشی‌شان همان‌ها هستند که علیه افغانستانی‌ها در زمان جنگ کمپین راه انداختند و بعد معلوم شد که هیچ افغانستانی جاسوس وجود نداشته.
تا روز قبل از تجاوز اسرائیل هم بخشی از این قوم در کار مبارزه علیه سگ‌گردانی بودند و تمام دستگاه‌های کشور را به این مهم می‌خواندند، در حالی که دشمن زیر گوششان پهباد می‌ساخت.

از اول هم روشن بود که نفوذی‌ها و جاسوس‌ها را باید در میان خودی‌هایی که به محرمانه‌ترین اطلاعات دسترسی دارند، جست.
اما خب، کسانی هستند که به‌جای پرداختن به این اولویت در کار، حدّ و حصرند و چیزهایی به اسم قانون می‌نویسند که فاقد حداقل‌های حقوقی و حتی زبانِ فارسی است و پرابهام و در اجرا دردسرساز.
در مصوبهٔ اخیرِ مجلس آمده: «هرگونه فعالیت سیاسی، فرهنگی، رسانه‌ای با ایجاد انعکاس خسارتِ ذهنی یا محتوای ترس‌آور و بر خلاف امنیت ملی، چنانچه مشمول مجازات افساد فی‌الارض نباشد، به حبس بیش از ده تا پانزده سال محکوم می‌شود.»
خسارتِ ذهنی یعنی چه؟ چه‌جوری اثبات می‌شود؟ میزان و معیارش چیست؟ همین‌طور است محتوای ترس‌آور.

مولوی داستانی دارد که با این بیت شروع می‌شود:
بود شاهی در جهودان ظلم‌ساز
دشمنِ عیسی و نصرانی گُداز
این شاهِ یهودی آدم‌کشی از حد گذرانده بود. وزیرش پیشش رفت و گفت این همه کشتن بی‌فایده است و راهِ بهتری سراغ دارم. مرا شکنجه کن و از خود بران تا به ملکِ نصرانیان روم و کاری کنم که بدون کشتن نابود شوند.
او به ظاهر واعظِ احکام بود
لیک در باطن صفیر و دام بود

دل بدو دادند ترسایانِ تمام
خود چه باشد قوّتِ تقلیدِ عام

در درونِ سینه مهرش کاشتند
نایبِ عیسی‌اش می‌پنداشتند

او پس از این محبوبیت، آنان را زیر و رو کرد.
مولوی در پایانِ این داستان توصیه‌ای می‌کند:
موش تا انبارِ ما حفره زده‌است
وز فنّش انبارِ ما ویران شده‌است

اوّل ای جان، دفعِ شَرِّ موش کن
وانگهان در جمع گَندم جوش کن

حالا حکایتِ ماست: به‌جای این‌که ریشهٔ شرّ را بینِ خودی‌ها بخشکانند و نفوذی‌ها را بیابند، در پوستینِ خلق افتاده‌اند.
8👍7
📖📖🧠📖📔🧠📚📖

نشست رونمایی و گفت‌وگو درباره کتاب «داستان‌اندیشی: علم جدید هوش روایی»


شهرکتاب مرکزی با همکاری انتشارات فراهم برگزار می‌کند:

به مناسبت انتشار کتاب «داستان‌اندیشی: علم جدید هوش روایی»، نشستی تخصصی با هدف بررسی اهمیت هوش روایی در دنیای مدرن برگزار خواهد شد.

این کتاب نوشته‌ی «انگوس فلچر»، با ترجمه‌ی «اسماعیل یزدان‌پور»، یک بازشناسی شکوهمند از جایگاه روایت در تمدن بشری است. فلچر در این اثر استدلال می‌کند که داستان، ابزاری ساده برای «گفتن» نیست، بلکه یکی از بنیادین‌ترین و قدرتمندترین ابزارهای ما برای «اندیشیدن»، شبیه‌سازی آینده‌های ممکن و نوآوری است.

این نشست فرصتی است برای گفت‌وگو پیرامون تقابل تاریخی «منطق تحلیلی» و «هوش روایی» و کاربردهای عملی داستان‌اندیشی در رشد فردی و اجتماعی.

👥 سخنرانان:

👤فریدون رحیم‌زاده (استاد و پژوهشگر فلسفه)
👤علی‌اصغر سیدآبادی (نویسنده و پژوهشگر داستان)
👤اسماعیل یزدان‌پور (مترجم اثر)


حضور برای عموم علاقه‌مندان آزاد و رایگان است.


🗓 یکشنبه ۲۰ مهرماه ۱۴۰۴
ساعت ١٨
📍شریعتی، بالاتر از مطهری، نبش کوچه کلاته، پلاک٧۶۵، شهرکتاب مرکزی

🆔 @bookcity_central 📚
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM

من از توافق آتش‌بس در غزه خوشحالم به این دلیل که پایان نسل‌کشی است. چیزی نوشته بودم و دنبال تصویر می‌گشتم که نوشته‌ی الیور جفرز را دیدم که یکی از بهترین نویسنده- تصویرگران کتاب کودک و نوجوان است. او صلح را - حتی اگر شکننده باشد- از جنگ بهتر می‌دهند و برای مردم غزه و هزاران فلسطینی و گروگان‌های اسرائیلی که به خانه برمی‌گردند، خوشحال است.
با این حال جفرز این «صلح» را عادلانه نمی‌داند، زیرا اسرائیل را برای جنایات و جنگ‌افروزی‌اش پاسخگو نمی‌کند و ویرانی‌هایی را که بر جای گذاشته جبران نمی‌کند و ماجرا در کرانه باختری همچنان ادامه دارد.
او تجربه ایرلند شمالی را مثال می‌زند و می‌گوید: صلحی که بر مبنای «تسلیم یا مرگ» باشد، دوام ندارد. با این حال امیدوار است این توافق قدم اول به سوی آینده‌ای باشد که فلسطینی‌ها بتوانند زندگی‌هایشان را دوباره بسازند و روزی بدون ترس از اشغال و سرکوب زندگی کنند.
او تأکید می‌کند جامعه جهانی باید فشار را بر اسرائیل حفظ کند تا این روند ادامه یابد. او این توافق را (اگر همه به آن پایبند بمانند) «قدمی کوچک» است تا رنجی که فلسطینی‌ها در دو سال اخیر کشیده‌اند، دیگر تکرار نشود⁩
30
من هوادار دموکراسی و آزادی و انتخاب مردمم و مادورو‌ی آمریکا‌ستیز در ونزوئلا، شیوخ غرب‌گرای عرب در منطقه و رئیس‌جمهورهای مادام‌العمر در جمهوری‌های شمالی ما و… مطلوب من نیستند، امّا کسی که آزادی و دموکراسی را ـ خوش‌بین اگر باشیم ـ از راه خشونت‌آمیز پی‌گیری می‌کند و پشتیبان بزرگ‌ترین نسل‌کُش تاریخ معاصر و هوادار مداخله‌ی نظامی در کشورش است، برازنده‌ی هر صفتی باشد، شایسته‌ی صلح‌طلبی نیست. اگر به او جایزه‌ی نوبلِ «مبارزِ راهِ آزادی» می‌دادند، حرف‌وحدیثش کمتر بود.
جایزه‌ی پارسال به مؤسسه‌ی ژاپنیِ مخالف سلاح هسته‌ای، حتی جایزه به نرگس محمدی و سال‌ها قبل‌تر به شیرین عبادی، به این دلیل که در زمان دریافت جایزه از روش‌های غیرخشونت‌آمیز دفاع می‌کردند، قابل فهم است؛ یا جایزه به اوباما قابل توجیه بود. حتی به نظر من اگر به ترامپ این جایزه را می‌دادند، شاید دست‌کم در عمل به صلح کمک بیش‌تری می‌کرد.
فکر می‌کنم تعریف صلح به خطر افتاده است. از یک‌سو ترامپ با فشار و بمباران دنبال صلح است و از سوی دیگر داوران نوبل هم انگار تعریف تازه‌ای از صلح داده‌اند که در آن خشونت و بمباران و حمایت از نسل‌کشی مجاز است.⁩
👍14👎1
علی اصغر سیدآبادی - انتخاب خانم «ماریا کورینا ماچادو»، رهبر مخالفان حکومت کنونی ونزوئلا، در کمیته‌ نوبل، بیش از آن‌که تغییری سیاسی در روند این جایزه باشد، تحولی معنایی در مفهوم صلح است و خطر این تحول تا بدان‌جاست که دفاع از نسل‌کشی و استقبال از مداخله و حمله‌ نظامی برای برانداختن حکومت نیز ذیل مفهوم صلح صورت‌بندی می‌شود.

جایزه‌ صلح نوبل که اعتبارش را از شخصیت‌هایی چون مارتین لوتر کینگ، نلسون ماندلا، دالایی لاما، دزموند توتو و … می‌گیرد، که در پرهیز از خشونت و کاهش رنج انسان‌ها شریک بودند، اکنون برنده‌ای رو کرده است که نقطه‌ چرخشی مهم در تغییر معنای صلح است.

https://neemaad.com/nmd10027706.htm
👍7👏2
مراسم رونمایی

از پنجاه‌وسومین و پنجاه‌وچهارمین

فهرست لاک‌پشت پرنده

در فروشگاه شهرکتاب رویان برگزار می‌شود


📖 با معرفی بیش از ۲۰۰ عنوان کتاب مناسب برای کودکان و نوجوانان

برای اولین بار در سیزده سال گذشته، مراسم رونمایی از فهرست لاک‌پشت پرنده در شهری غیر از تهران برگزار خواهد شد.

📅 روز پنجشنبه ۲۴ مهر ماه ۱۴۰۴ از ساعت ۱۶ در فروشگاه شهرکتاب رویان واقع در استان مازندران، شهرستان نور، خیابان امام‌ خمینی، تقاطع خیابان فردوسی منتظرتان هستیم. ❤️

رضی هیرمندی، رامین مولایی و داوران فهرست لاک‌پشت پرنده در این مراسم حضور خواهند داشت.

🐢 لاک‌پشت پرنده فهرستی است از کتاب‌های بر‌تر هر فصل، برای کودکان و نوجوانان ایرانی. این کتاب‌ها را گروهی از منتقدان، کار‌شناسان و نویسندگان کودک و نوجوان، با بررسی کتاب‌های هر فصل، انتخاب می‌کنند.

✌️فهرست لاک‌پشت پرنده را دانلود کنید. 👇

🔗 https://lakposhtparandeh.ir/list/

🐢 @lakposhtparandeh
2
ترامپ به پزشکیان چه می‌گفت؟

من دیشب طرفدار حضور پزشکیان یا عراقچی در شرم‌الشیخ بودم و فکر می‌کردم پنجره‌ی فرصتی گشوده به صلح است که باید بازش نگه داشت، اما امشب که نشست را دیدم و نمایش ترامپ را فکر کردم واقعا جای پزشکیان و عراقچی نبود آن‌جا.
اشتباه نکنید! با نمایش ترامپ مشکلی ندارم و اتفاقا برایم با مزه هم بود که رییس جمهور آمریکا همزمان اجرا را دست گرفته بود و گاهی می‌شد با بذله‌گویی‌هایش لبخندی هم زد، بویژه اگر آتش‌بس در غزه به صلحی پایدار بیانجامد، حتی شاید بشود بهش دستمریزادی هم گفت که توانسته با این شیوه سرانجام کاری انجام دهد.

با این حال فکرش را بکنید، اگر پزشکیان در آن جمع بود و ترامپ در حضور و غیابش می‌خواست بذله‌گویی کند، چه می‌گفت و چه پیش می‌آمد؟
حدس‌هایی می‌توانم بزنم و به هر کدام که فکر می‌کنم، به نظرم غیبت پزشکیان موجه بود، بویژه که به نظر نمی‌رسید در آن‌جا بتوان پنجره‌ای گشود.
1👍1
در بزم حافظ خوشخوان - هما ناطق.pdf
6.7 MB
هما ناطق تحقیق مفصلی درباره آوازخوانی حافظ دارد.
lakposhtparandeh53.pdf
8.4 MB
فهرست پنجاه‌وسوم لاک‌پشت پرنده: بهترین کتاب‌های بهار ۱۴۰۳

🌱  لاک‌پشت پرنده فهرستی است از بهترین کتاب‌های هر فصل برای کودکان و نوجوانان. این کتاب‌ها را گروهی از نویسندگان، مترجمان و کارشناسان کتاب کودک و نوجوان با بررسی کتاب‌های هر فصل انتخاب می‌کنند. 

🌱 این فهرست شامل کتاب‌هایی است که در بهار ۱۴۰۳ (یا قبل از آن) برای اولین بار منتشر شده‌اند و به فهرست لاک‌پشت پرنده راه یافته‌اند. 

🌱 این فهرست را برای دیگران بفرستید تا با بهترین کتاب‌های کودک و نوجوان آشنا شوند. با مراجعه به سایت لاک‌پشت پرنده می‌توانید تمام فهرست‌ها را دریافت کنید. 

#بهترین_کتابهای_سال_۱۴۰۳

🐢 @lakposhtparandeh
🥰2
lakposhtparandeh54.pdf
10.3 MB
فهرست پنجاه‌وچهارم لاک‌پشت پرنده: بهترین کتاب‌های تابستان ۱۴۰۳

🌱  لاک‌پشت پرنده فهرستی است از بهترین کتاب‌های هر فصل برای کودکان و نوجوانان. این کتاب‌ها را گروهی از نویسندگان، مترجمان و کارشناسان کتاب کودک و نوجوان با بررسی کتاب‌های هر فصل انتخاب می‌کنند. 

🌱 این فهرست شامل کتاب‌هایی است که در تابستان ۱۴۰۳ (یا قبل از آن) برای اولین بار منتشر شده‌اند و به فهرست لاک‌پشت پرنده راه یافته‌اند. 

🌱 این فهرست را برای دیگران بفرستید تا با بهترین کتاب‌های کودک و نوجوان آشنا شوند. با مراجعه به سایت لاک‌پشت پرنده می‌توانید تمام فهرست‌ها را دریافت کنید. 

#بهترین_کتابهای_سال_۱۴۰۳

🐢 @lakposhtparandeh
سنگینی سکوتِ بیست‌ساله

آخرین‌بار که ناصر تقوایی را دیدم، در میانهٔ اعتراضات ۱۳۸۸ بود؛ با جمعی ناهمگون که برخی‌شان بعضیِ دیگر را نمی‌شناختند: سیدمحمد بهشتی، هادی خانیکی، محمود دولت‌آبادی، رضا خاتمی، رضا منصوری، مصطفی ملکیان و چند تنِ دیگر که به دعوتِ مجلهٔ «آیین» در نشستی شرکت کرده بودند تا دربارهٔ ایران گفت‌وگو کنند؛ آدم‌هایی با نگاه‌ها و دانسته‌ها و تجربه‌ها و باورهای متفاوت.

میانِ همهٔ کارگردان‌های سینما که می‌خواستیم یکی از آنان در نشست باشد، ناصر تقوایی را انتخاب کرده بودیم، به این دلیل که در فیلم‌های سینمایی و مستندش دغدغهٔ ایران داشت. تصویرش از ایران، تصویری گسترده بود و آن را به چیزی فرو‌نمی‌کاست. هم دربارهٔ آیین‌ها کار کرده بود، هم دربارهٔ حماسه‌ها و هم دربارهٔ مسئله‌ها. با این همه، فیلم‌هایش پیش از هر چیز سینما بود، با کارگردانیِ وسواسی و کمال‌گرا.

او می‌خواست هر کاری که می‌کند، در نوعِ خود درجه‌یک باشد. هنوز «دایی‌جان ناپلئونِ» او کهنه نشده است، هنوز «ناخدا خورشیدش» دیدنی است و «کاغذ بی‌خطش» …

او کارش را با نوشتن آغاز کرده بود و مجموعه‌داستانی نوشته بود، با شمارِ زیادی فیلم‌نامه که در مرحلهٔ ساخت ناتمام رها شده بودند؛ به این دلیل که می‌خواست درجه‌یک بماند و به چیزی که نمی‌خواهد تن ندهد. او نمونهٔ آرمانیِ هنرمندی است که پایداری، ایستادگی و سکوتِ طولانی را بر ساختنِ چیزی که به تمامی به آن باور نداشت، ترجیح داد. این پایداری و ایستادگی و سکوت، قابلِ احترام و ستایش است؛ اما آیا نمی‌شد راه‌هایی یافت برای رهایی از آن قید و بندها تا مخاطبانِ آثارش از تماشای فیلم‌ها و خواندنِ داستان‌هایش محروم نمانند؟

وزنِ آثارِ او، سنگینیِ سکوتِ بیست‌ساله‌اش را بهتر بازتاب می‌دهد و غیبتِ آثاری را نشان می‌دهد که می‌توانستند ساخته و نوشته شوند.
15
چهارچوبی برای داوری

سه میلیون و ۲۰۰ هزار نسخه‌ی شاهنامه‌ی فردوسی که امامعلی رحمان رییس‌جمهور تاجیکستان به مردم آن سامان اهدا کرده، در ایران چاپ شده است. این‌قدر اطلاع دارم که پس از مذاکره با یکی‌دو کشور و دریافت قیمت معقول‌تر در ایران.
با این‌حال دیدم که برخی دوستان به این موضوع چنان پرداخته‌اند که گویی خطایی اقتصادی رخ داده است.
جز این تقریباً چیزی منسجم از سیر ماجرا نمی‌دانم و خرده‌اطلاعات برآمده از گفته‌ها و شنیده‌ها را هم دور می‌ریزم تا به چهارچوبی معقول برای داوری درباره‌ی این پدیده برسم.

۱. اگر از منظر ملی نگاه کنیم، صادرات خدمات چاپ و نشر به کشورهای منطقه یکی از ظرفیت‌های بزرگ کشور و به‌ویژه بخش خصوصی ایران برای رونق کسب‌وکار و ارزآوری و کارآفرینی است. همین پروژه‌ی شاهنامه نسبت به گردش اقتصادی چاپ و نشر ایران مبلغ قابل‌توجهی را وارد این چرخه کرده است.
باید از این مسیر استقبال کرد و آن را توسعه داد و ظرفیت‌های فنی و انسانی را بر اساس آن گسترش داد.

۲. سازوکار این سفارش می‌تواند از چند طریق افتاده باشد:
الف) از طریق تسهیل‌گری دولتی و سپردن کار به گروهی خاص
ب) از طریق تسهیل‌گری نهادهای صنفی چاپ یا نشر و سپردن کار به گروهی خاص
ج) از طریق بازاریابی بخش خصوصی یا مراجعه‌ی طرف تاجیک به یکی از مؤسسات بخش خصوصی و توافق بر سر چگونگی کار و مدیریت سفارش توسط طرف ایرانی بین گروهی از ناشران و چاپخانه‌ها.

۳. اگر تسهیل‌گری این کار از طریق صنوف و دولت انجام شده است، درست این بود که در واگذاری سفارش به ناشران و مؤسسات چاپ، رویه‌ای شفاف و عادلانه و علنی مبنا قرار می‌گرفت و اگر نگرفته است، خطاست و نیازمند پی‌گیری و رسیدگی.

۴. در صورتی‌که این کار محصول بازاریابی یکی از مؤسسات بخش خصوصی یا مراجعه‌ی مستقیم سفارش‌دهنده‌ی تاجیک به یکی از مؤسسات بخش خصوصی باشد، در این صورت از این کار باید تقدیر کرد و نه به بزرگ بودن مبلغ و درآمد زیاد می‌توان ایراد گرفت و نه به برخورداری گروهی خاص از این امکان باید خرده‌ای گرفت.

۵. در هر حال این اتفاق نشان‌دهنده‌ی ظرفیت و توانایی‌های صنعت نشر و صنعت چاپ ایران نسبت به بسیاری از کشورهای منطقه است و وظیفه‌ی دولت به‌ویژه وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی رفع ممیزی‌ها و موانع و تسهیل در صادرات چنین خدماتی است.⁩⁩
👍81
روایت گرتا تونبرگ از آنچه در بازداشت اسرائیل بر او گذشت

🔹من را گرفتند، به زمین انداختند و پرچم اسرائیل را روی بدنم انداختند. بعد از بقیه جدا کردند. کتک می‌خوردم، لگد می‌خوردم و تمام مدت پرچم را دورم پیچیده بودند.
🔹خیلی خشن من را به گوشه‌ای کشاندند و گفتند «جای مخصوص برای خانم مخصوص». بعد چند کلمه سوئدی یاد گرفته بودند: «فاحشه کوچولو» و «فاحشه گرتا» و مدام تکرارشان می‌کردند.
🔹پرچمی را کنارم گذاشته بودند که دائم به بدنم بخورد. هر وقت با آن تماس پیدا می‌کردم فریاد می‌زدند «به پرچم دست نزن» و به پهلویم لگد می‌زدند. بعد دستانم را با بست پلاستیکی خیلی محکم بستند. چند نفر از نگهبان‌ها صف کشیدند و در حالی که من بی‌حرکت نشسته بودم با خنده از من سلفی گرفتند.
🔹مرا به داخل ساختمانی بردند تا بازرسی‌ام کنند. لباس‌هایم را درآوردند. رفتارشان خشن و تحقیرآمیز بود. از من عکس و فیلم می‌گرفتند، می‌خندیدند و هیچ نشانی از انسانیت نداشتند. خیلی چیزها یادم نمی‌آید. شوکه بودم، درد داشتم اما فقط سعی می‌کردم آرام بمانم.
🔹هوا خیلی گرم بود، نزدیک به ۴۰ درجه. مدام درخواست می‌کردیم که به ما آب بدهند اما آنها فقط می‌خندیدند، بطری‌های آبشان را جلوی چشم ما بالا می‌گرفتند و حتی بعضی از بطری‌های پر را جلوی ما در سطل زباله انداختند.
🔹وقتی بعضی از ما از حال می‌رفتیم به میله‌ها می‌کوبیدیم و دکتر می‌خواستیم. اما نگهبان‌ها می‌آمدند و با خونسردی می‌گفتند «الان با گاز خفه‌تان می‌کنیم». این حرف را با لحن شوخی و تحقیر تکرار می‌کردند، انگار درد و ترس ما برایشان سرگرمی بود.
🔹بعد از همه‌ی این‌ها بالاخره با کارکنان سفارت سوئد صحبت کردیم. به آنها گفتیم چه بر سرمان آمده؛ شکنجه، آزار، تشنگی و گرسنگی. زخم‌ها و کبودی‌هایمان را نشان دادیم. اما آنها هیچ کاری نکردند. فقط گفتند «ما اینجا هستیم تا حرف‌های شما را بشنویم».
🔹ما دوباره گفتیم که فقط آب می‌خواهیم. حتی دیدند که نگهبان‌ها بطری آب دارند. گفتند «ثبت می‌کنیم». اما وقتی دو روز بعد برگشتند فقط یک بطری کوچک نیمه‌خالی همراهشان بود. آن را به دوستم وینسنت دادند که حالش بدتر بود.
🔹وقتی رفتم جلو و گفتم «اگر الان بروید آنها دوباره ما را می‌زنند» هیچ جوابی ندادند و فقط رفتند.
🔹و من با خودم فکر می‌کردم اگر اسرائیل بتواند با من، یک فرد سفیدپوستِ شناخته‌شده با گذرنامهٔ سوئدی، چنین رفتاری کند، پس پشت درهای بسته با فلسطینی‌ها چه می‌کند؟
🌍 @Jahan_Fouri
👍31
Forwarded from javad kashi
چراغی برافروخت
----
پدر امیرمحمد خالقی انتقام از قاتل فرزندش را دوماه به تعویق انداخت. پدر امیرمحمد کار مهم دیگری هم کرد: وجدان عمومی و سازمان سیاسی در این کشور را به محاکمه کشید.
نفرت، انتقام، دگرستیزی و مرگ موتور محرک زندگی سیاسی در ایران بوده است. از مشروطه تا کنون از این گرداب خلاصی نداشته‌ایم. ما امروز در سکوی اول یا دوم کشورهایی ایستاده‌ایم که شهروندان خود را به دلایل مختلف اعدام می‌کنند.
نظیر پدر محمد خالقی بازهم در میان شهروندان ایرانی پیدا می‌شوند: در لحظه انتقام، چشم در چشم ناامید قربانی می‌دوزند. احساس می‌کنند با مرگ او دست خودشان هم آلوده به مرگ دیگری خواهد شد. اما هنگامی که از فرد به جریان و گروه سیاسی تبدیل می‌شویم، اعم از آنکه در مصدر قدرت باشیم یا رویاروی نظام مسلط ایستاده باشیم، تاب تحمل دیگری نداریم، شانس دوام و پیروزی خود را در مرگ دیگری جستجو می‌کنیم.
در میدان‌های مختلف به سمت هم شلیک می‌کنیم. قربانیان از هر دو سو کنار هم پرتاب می‌شوند. شماری که در جبهه ما بودند شهیدند، شماری که در جبهه مقابل بودند، هلاک شده یا به درک واصل شده‌اند. ما سال‌هاست با این ادبیات زندگی می‌کنیم. به این سبعیت خو کرده‌ایم شرم هم نمی‌کنیم.
پدر امیرمحمد فرصت داشت با قربانی خود چشم در چشم شود. یک لحظه توانست از خود خروج کند و این حکمت ساده را دریابد که او نیز مثل فرزندش قربانی فقر و ناسازواری‌های روزگار است. اما در صحنه سیاسی، تلنباری از نام‌ها و صفت‌ها و گزاره‌های ایدئولوژیک پیش چشم هر دو طرف صحنه دیوار می‌شوند. همه در خودشیفتگی‌های افسارگسیخته‌شان زندانی می‌شوند. فرصتی ندارند تا حکمتی را بیاموزند که پدر امیرمحمد آموخت.
پدر امیرمحمد می‌توانست قاتل فرزندش را اعدام کند. اما آن نوجوان اعدام شده هم بیکار نمی‌نشست. پدر امیرمحمد را برای همیشه در زندان درونش اسیر می‌کرد. پدر امیرمحمد با این بخشش آزاد شد. وای به ما که در صحنه سیاست هر روز دیوار تازه‌ای پیرامون خود می‌سازیم و در زندان‌ خودشیفتگی‌مان برای ابد زندانی شده‌ایم.
نیم قرن است با اسلامی خودشیفته در خدمت خودشیفتگی‌های فرقه‌ای و گروهی زندگی می‌کنیم. آفرین به پدر امیرمحمد که در این تیرگی چراغی برافروخت. نشان داد اسلام هم می‌تواند به دیگری گشوده باشد. او شرط بخشش قاتل فرزندش را حفظ دو جزء قرآن قرار داد.
@javadkashi
👍93
مرگ مدرسه عمومی

کتاب در سال ۲۰۲۳ منتشر شده و پژوهشی است تاریخی دربارۀ حرکتی که محافظه‌کاران علیه آموزش عمومی و تضعیف اعتماد به این مدارس پیش بردند. فیتزپتریک که در سال ۲۰۱۶ برای پژوهشی دربارۀ افت عملکرد و تبعیض در مدارس ابتدایی فلوریدا برندۀ جایزۀ پولیتزر شده، در این کتاب به بررسی ریشه‌های تاریخی و سیاسی حق «انتخاب مدرسه» در آمریکا پرداخته است. او با شواهد بسیار نشان می‌دهد که چگونه پیوند اقتصاددانان لیبرتارین و کشیش‌های محافظه‌کار، انتخاب مدرسه از طریق کوپنی‌سازی را به ابزاری برای دورزدن قانون لغو جداسازی نژادی در مدارس تبدیل کرد. جنبش «انتخاب مدرسه» در ابتدا برای مقاومت در برابر ادغام نژادی در مدارس جنوب آمریکا شکل گرفت، اما به‌تدریج به ابزاری سیاسی و ایدئولوژیک برای زیر سؤال بردن آموزش عمومی تبدیل شد. هر چند دادگاه‌ها در برخی ایالت‌ها این برنامه را به‌دلیل نژادپرستانه‌بودن لغو کردند، اما آموزش عمومی وارد منازعات سیاسی بین احزاب آمریکا شد. از دهۀ ۱۹۹۰ دموکرات‌ها ایدۀ مدارس چارتری را به‌عنوان بدیل کوپنی‌سازی مطرح کردند، اما این ایده نیز عملکرد متفاوتی نداشت و حتی موجب تعطیلی برخی مدارس عمومی شد.
@omidi_reza
🔥1
مدرسه مُرد، زنده باد مدرسه

کتاب «علیه مدرسه» در سال ۲۰۲۵ منتشر شده و فراتر از مسئلۀ مدرسه، دربارۀ جهان پرمخاطرۀ امروز است و نقشی که مدرسه در تداوم آن دارد. نویسندگان توضیح می‌دهند که مدرسه چگونه تبدیل به نهادی شده که به‌جای «اخلاق زندگی»، «اخلاق انقراض» را پرورش می‌دهد؛ اخلاقی مبتنی بر رابطۀ با خود به‌عنوان امری فردگرایانه و در رقابت با دیگران، و رابطۀ جاهلانه با محیط زیست. درحالی‌که اخلاق زندگی مبتنی است بر شناخت وابستگی متقابل، مسائل مشترک، آشتی بین حق و خیر، و ارزش تنوع و مدارا.
از این منظر امروزه مدرسه و معلم در یک بحران سیاسی و معرفت‌شناختی گرفتار شده‌اند. مدرسه به فناوری تولید سوژه‌های فردی انبوه تبدیل شده است. مدرسه نهاد بی‌مکان و بی‌زمان و بی‌زمینه نیست، ما آن را به چنین نهادی تبدیل کرده‌ایم؛ به یک بلوک بی‌محتوا که نابرابری‌ها را تأیید می‌کند و تفاوت‌ها را دسته‌بندی.
برای گذر از چنین وضعیتی باید از اصلاحات فانتزی و سرهم‌بندی‌کردن‌های بی‌ارزش دوری کرد. باید به دنبال بازآفرینی مدرسه و حتی فراتر از مدرسه رفت، و این مسئله را نمی‌توان با همان ذهن‌هایی حل کرد که آن را ایجاد کرده‌اند.
@omidi_reza
👍4🔥1
همی گوز بر گنبد افشانده‌ای

حکیم ابوالقاسم فردوسی هم مانند برخی شاعران دیگر، کار بیهوده کردن را «گوز بر گنبد افشاندن» می‌خوانَد. شکل معرَّبِ گوز، همان جوز است به معنی گردو.
تجربه‌ی تبدیل برخی پای‌بندی‌ها و وظایف اخلاقی و مذهبی به ساختار اداری – حتی اگر قصد خیر در میان باشد – افزون بر بزرگ شدنِ ساختار اداری کشور، اتلاف منابع و بودجه برای کارهای بی‌اثر است.

روح‌اللّه مؤمن‌نسب، نامی که پیش‌تر نیز گفته‌های عجیبش اسباب نگرانیِ گروهی و اسباب سرگرمیِ گروهی دیگر را فراهم می‌کرد، از تشکیل «اتاقِ وضعیتِ عفاف و حجاب» با حضورِ ۸۰ هزار آمر به معروف در تهران خبر داده است.
او که پیش‌تر در کارِ مبارزه با فیلترشکن‌فروش‌ها بود، اکنون دبیرِ ستادِ امر به معروف و نهی از منکرِ استانِ تهران است.

او گفته است این اتاق با مشارکتِ دستگاه‌های فرهنگی و اجرایی تشکیل خواهد شد و از عمومِ مردم برای عضویت در قرارگاهِ ناظرانِ مردمی دعوت کرده است.

با توجه به شرایط می‌توان پیش‌بینی کرد که این کار نیز از جنسِ «گوز بر گنبد افشاندن» باشد، اما متأسفانه برای این کارِ بیهوده کشور دچارِ هزینه‌های آشکار و پنهانِ بسیار می‌شود. در حالی که وضعیتِ اقتصادی نگران‌کننده است و کشور در شرایطی قرار دارد که مردم انتظار دارند اولویت‌های دیگری در اداره‌ی کشور مؤثر باشد، طرحِ چنین بحث‌هایی به نگرانی و عصبانیتِ مردم دامن می‌زند.
من شخصاً فکر نمی‌کنم چنین اتاقی تشکیل شود، اما تردیدی ندارم که چنین بحث‌هایی سوهان کشیدن بر روانِ خسته‌ی مردم است.
👍171👏1
گزارشی از سفر به خوزستان

قصه‌های خونی‌وش


هر وقت که به خوزستان می‌روم، با حسرت و دریغ برمی‌گردم. سرزمینی چنین برخوردار و ژرف که هم تاریخ و هم طبیعت و هم منابع سرشار دارد و بیش‌ترین آثارِ ثبتِ جهانیِ ایران را در خود جای داده است و خاستگاهِ نخستین‌های بسیاری است، چرا باید هنگامی نامش در رسانه‌ها طرح شود که سخن از بلایا و مصائب است؟
چند سال پیش همین را با تعدادی از دوستانِ خوزستانی در میان گذاشتم. اغلب، ریشه‌های مسائل و مصائب را در تبعیض‌ها و ناکارآمدی‌ها و … می‌دانستند، امّا یکی‌شان گفت که در کنارِ همه‌ی این‌ها، خودمان هم کم گذاشته‌ایم و فقط وقتی درباره‌ی خوزستان نوشته‌ایم که مصیبتی بر سرمان نازل شده است؛ گویی بلد نیستیم یا عادت نداریم از زیبایی‌ها و داشته‌ها و ارزش‌های خوزستان بنویسیم، و همین عادتِ ما تصویری متفاوت از خوزستان می‌سازد. بعد بحث به گردشگری کشید و مقایسه با استان‌های دیگر، که چگونه تصویری جذاب از آن‌ها ساخته می‌شود.

ما دو هفته پیش سه‌ـ‌چهار روز خوزستان بودیم. دو روزش در غربِ اهواز، منطقه‌ی حمیدیه. هوا هنوز برای رفتن به اهواز گرم بود، امّا برای کاری که ما رفته بودیم، نیاز به گرما داشتیم.
جز سه‌ـ‌چهار ساعتی که به دعوتِ دوستِ عزیزی برای ناهار رفتیم اهواز و با ماشین گشتی دور و برِ کارون زدیم به یادِ نوجوانی و ایامِ قدیم، باقیِ شب‌ها و روزها را در روستاها و راه‌ها و دشت‌ها و بیابان‌ها و جنگل‌ها گذراندیم.
با راهنماییِ دوستِ گرامی‌ام مجید عبودی در روستای طویبه اقامت کردیم و شبِ اوّل همراهِ ایشان رفتیم به جنگلِ گمبوعه.
ما برای همراهی با فرزندمان رفته بودیم که قصدش پایش و عکاسی از خزندگان و عقرب‌های منطقه بود، امّا وقتی آن‌جا رسیدیم، دنیایی تازه بر ما گشوده شد.

جدا از زیباییِ شب و ستاره‌ها و ماه که در آسمان می‌درخشیدند و سحرانگیز بودند و لذتِ نوشیدنِ چایِ آتشی با خرمای ویژه‌ای که زحمتش را آقای عبودی و فرزندش کشیده بودند، وسطِ جنگل و رمل‌ها قطعه‌بتن‌های سیمانی دیدیم که روی هم انباشته بودند و مثلِ پرسشی راه به قصه‌ای می‌گشودند.
آن‌چه می‌دیدیم، باقی‌مانده‌ی آشپزخانه‌ی پادگانِ بزرگی بود که در جنگل‌های گمبوعه برپا شده بود.

این جنگل حکایت‌های عجیبی دارد. سالِ ۱۳۴۲ به‌خاطرِ پیشرویِ شن‌های روان که روستاها را می‌پوشاند، منطقه را مالش‌پاشی و سپس درخت‌کاری کرده بودند. طرف‌دارانِ محیط زیست با مالش‌پاشی مخالف‌اند، زیرا زیست‌گاه‌ها را نابود می‌کند.
سال‌ها پیش از جنگل‌کاری، در جنگِ جهانیِ اوّل، عشایرِ عرب به فتوایِ علمایِ نجف در این منطقه در برابرِ انگلیسی‌ها مقاومت کرده بودند و سال‌ها بعد در تجاوزِ صدام به ایران باز هم مقاومت در گمبوعه، عراقی‌ها را در اشغالِ اهواز ناکام گذاشته بود. مصطفی چمران در همین منطقه جنگیده بود و چادرهایِ رزمندگانِ ایرانی لابه‌لایِ همین درختان بود.
جنگلِ گمبوعه نه‌تنها زیست‌گاهِ گیاهان و جانورانِ متنوّع است، که زیست‌گاهِ قهرمانی و حماسه است.

درختان و پستی‌وبلندی‌هایش، رمل‌هایش و آن‌سوترش رودِ کرخه و نخلستان‌هایِ اطراف، دست‌به‌دستِ هم داده‌اند تا منطقه‌ای دیدنی و پُرخاطره بسازند.

ما رفته بودیم؛ رویِ بلندترینِ تپه، آن‌طرف مواظبِ عکّاس و پژوهش‌گرِ جوانمان بودیم. این‌طرف، سوختنِ شاخه‌های خشک را زیرِ کتری می‌دیدیم و بتن‌هایِ انباشته‌بر‌هم را. آسمان پُرستاره بود و نورِ ماه رویِ رمل‌ها می‌تابید و در دوردست، دور تا دورِ ما چراغ‌ها سوسو می‌زدند. ما چراغ‌هایِ روشنِ اهواز را از گستردگی‌اش و آتشی که از دکل‌هایِ نفتی شعله می‌کشید، شناختیم.

از آقایِ عبودی پرسیدم: گمبوعه چه معنایی دارد؟
گفت: یک جور گیاه است. نامِ فارسی‌اش خونی‌وش است.
فکر کردیم که چه قصه‌ها که در جای‌جایِ این سرزمین خاموش‌اند و منتظرِ ما تا به سخن درآیند!

https://www.sharghdaily.com/fa/tiny/news-1059580
4👍1
ویلم فلور ایران‌شناس هلندی اسنادی اروپایی عرضه می‌کند که نشان می‌دهد هنگام برآمدن صفویان در ایران، اروپاییان به او چشم رهایی‌بخش او نگاه می‌کردند و شخصیتی اسطوره‌ای برایش قائل بودند. گفتگوی من را با ویلم فلور ببینید:
https://www.youtube.com/watch?v=ZUGzfIYtuTo
2025/10/19 01:31:40
Back to Top
HTML Embed Code: