Telegram Web Link
Forwarded from ديد‌بان آزار
دیدبان آزار برگزار می‌کند:

همایش مجازی به مناسبت روز جهانی زنان، در تاریخ ۲۴، ۲۵ و ۲۶ اسفند.

زمان‌های درج‌شده به وقت ایران است. لینگ گوگل میت برای حضور در برنامه به زودی در دسترس عموم قرار می‌گیرد.


* #سروناز_احمدی ارائه ندارد و متنی از او که در اردیبهشت‌ماه ۱۴۰۰ نوشته شده توسط پنل‌گردان ارائه می‌شود

منبع عکس پوستر:  yearzero1979.org

@harasswatch
تظاهرات زنان و مردان در روز ۸ مارس، ۱۸ اسفند ۱۳۵۷

منبع: توییتر پویا واعظ‌نیا


@Shahr_Zanan
شهرِ زنان، شهرِ امن
Photo
از خانه تا زندان؛عرصه مبارزه زنان

به مناسبت هشتم مارس، روز جهانی زنان

✍🏽مطهره گونه‌ای

"زن، زندگی، آزادی" تنها حقوق زنان را طلب نمی‌کند. بلکه در بطن آن، زنان فعال و تحول‌خواه، طالب زندگی و آزادی برای همه‌ی شهروندان فارغ از جنسیت، جنس و گرایش جنسی، قومیت و مذهب هستند.

مبارزه با استبداد و خودکامگی نظام مردسالار، نخستین گام برای مطالبه‌گری است. مطالبه‌ای که اگر به سرانجام برسد، پیشبرد سایر اهداف اجتماعی، سیاسی و فرهنگی سهل‌الوصول‌تر خواهد بود. چرا که بنای حاکمیت اقتدارگرا، مردسالاری و پدرسالاری برخاسته از جهل مقدسی است که نقطه‌نظر یک فرد یا یک گروه خاص را بیان می‌دارد./تحکیم ملت

@Shahr_Zanan

http://B2n.ir/j78803
رویا حشمتی:
«توی این سالها، فضای مجازی برای من امکانی ساخت که بتونم دوستی‌هایی عمیق بسازم، وَ در فضاهایی که به مرور و طی سالها انتخاب کرده بودم یاد بگیرم و رشد کنم. وقتی هنوز کنترلی نسبی روی شرایط داری و می‌تونی خواسته‌هات رو توی کانال درست بندازی، اوضاع هم نسبتا خوب پیش میره؛ اما امان از روزی که خواسته یا ناخواسته‌ فضایی که ساختی از بین بره.
شدت جریان به حدی ترسناک میشه که هر چیزی رو میکّنه، خراب میکنه و با خودش میبره. در واقع روی دیگه‌ی سکه‌ی فضای مجازی همین ویژگیه وَ ناگزیره؛ بعید هم هست که بشه کنترلش کرد. فضایی اشباع از اکانت‌های فیک و آدم‌های عصبانی که مثل خوابگردها پتکی به دست دارن و میفتن به جون هر چیز و هر کسی که سر راهشونه.

بعد از انتشار روایت، مسج‌های زیادی گرفتم. اغلب ابراز لطف و محبت بود و قلبم رو گرم کرد، اما نکته‌ی مهمی توی صحبتها و کامنتها وجود داشت که نمیشد نادیده‌‌ گرفت: قهرمان‌سازی و تبعات منفی‌ای که به دنبال می‌آورد. و در نهایت تصمیم گرفتم یادداشتی در تکمیل متن قبلی بنویسم.
من اختیار و یا امکانی برای کنترل اون جریان نداشتم، تنها کاری که از دستم بر اومد این بود که با حضورم به التهاب فضا دامن نزنم و اینجا رو ترک کنم. اما الان که کمی از اون اتفاق فاصله گرفتیم، می‌تونیم منطقی‌تر بهش نگاه کنیم.
من روایت کردم چون می‌خواستم دست دیگری رو بگیرم و با خودم ببرم به اون زیرزمینی، زیرِ ساختمانِ عریض و طویل دادسرا که در ظاهر یک فضای اداریه؛ اما در باطن به اشکال مختلف در حال تولید و بازتولید خشونته. سیستم، خشونتِ عریانش رو میبره زیرِ زمین وَ اون رو پشت دیوارها و در خفا بر ما اعمال میکنه. من می‌خواستم دیگری‌ای شاهدِ شاهد بودنِ من باشه. صدای فریادهای زنی که تقلا میکرد نبرنش من رو مصمم کرد برم و با چشمهای خودم ببینم اون زن چی دید و چی به سرش اومد که رد ضجه‌هاش روی دیوارها و تن ما موند؟
من از زیرِ زمین برگشتم روی زمین، وسط همهمه‌ی مراجعین و کارمندهای دادسرا؛ اما این‌بار با چشم‌های یک شاهد.

در عمل اما چه اتفاقی افتاد؟ در عرض چند روز فیگور و شمایل یک قهرمان ساخته شد و ما با استیصال و درماندگی مقابل این فیگور ایستاده بودیم. من ترسیده بودم؛ بیشتر از همه.
توی تمام اون هشت ماه، با ته‌مانده‌ی توان و با سرانگشت‌های خونی چنگ به دیوار کشیده‌ بودم به امید اینکه روزنه‌ای ایجاد کنم؛ اما فیگور قهرمان پیدا شد و جلوی روزنه ایستاد و چشم‌انداز به محاق رفت.
افقی که از اون روزنه پیدا بود زندگی با شان و کرامت انسانی بود نه سایه‌ی این هیکل ترسناک. قرار بود با شادمانی از پس اون روزنه به آینده نگاه کنیم؛ اما من در کمال تعجب می‌دیدم خواهرانم با عذاب‌وجدان به 《تصویر قهرمان》 نگاه میکنن و کنار گوش هم زمزمه میکنن "اون یه قهرمانه! من نمیتونم اینطوری باشم...احساس شرمندگی دارم که نتونستم مثل اون مقاومت کنم...".
توی اون هیکل کسی نبود؛ من کنار خواهرام و روزنه‌ی مسدود شده ایستاده بودم.
سایه‌ی این تصویر ترسناک، 《حق من برای ترسیدن》 رو از من گرفته بود؛ و 《آرامش و شعفِ پس از نافرمانی》 رو از خواهرانم.
منطقی و اخلاقی نیست از دیگران انتظار کنشی رو داشته باشیم که می‌دونیم انجام دادنش برای اکثر آدم‌های جامعه امکان‌پذیر نیست. ارزش‌ها و دستاوردهای یک جنبش رو مقاومت روزانه‌ی ما حفظ میکنه نه کنش‌های سینوسی.
همون‌طور که سلطه هزاران صدا و چهره داره، مقاومت هم به هزاران صدا و چهره درمیاد و هر بار لباسی به تن میکنه. هرکسی به فراخور شرایط، امکانات و محدودیت‌هاش دست به ابتکارعمل میزنه و راه شخصیش رو میسازه.

خسته بودم و به ریکاوری نیاز داشتم؛ اما به خودم قول داده بودم به محض اینکه توانم رو به دست بیارم، با بزرگترین سنگی که از دیوار کندم، بزنم و اون هیکلِ توخالی رو بشکنم. می‌تونیم از مصالحش برای بزرگتر کردنِ روزنه استفاده کنیم ؛)

امروز هشت مارسه. روز بزرگداشت تلاش‌ها و دستاوردهای زنان نازنینی که برای خلق دنیایی برابر و قابل‌زیست‌‌برای‌همه شعله‌ای روشن کردند و اون شعله رو به دست نسل‌های بعد رسوندند. ما امانتداران شعله‌ی امیدیم.
مهم نیست کی یا کدوم نظام سیاسی قدرت رو در دست داشته باشه؛ نه کسی می‌تونه به زور حجاب از سر ما برداره و نه می‌تونه حجاب بر سر ما بکشه.»

(متن را از صفحه فیسبوک رویا حشمتی برداشته‌ام.)
.
Forwarded from زاگاه
زاگاه- زنی در قم در حالی که فرزند خردسالش را در آغوش گرفته و روی دو پا بر زمین نشسته است، هدف آزار و اذیت و فیلمبرداری غیرقانونی یک آخوند قرار می‎گیرد. فیلم و عکسی که قرار است برای پلیس فرستاده شود و بعد مادری که فرزند بیمارش را با هزار دلشوره و اضطراب در صبح یک روز زمستانی به درمانگاه آورده است، به دلیل افتادن روسری‏اش ناگهان مجرم شود. پرونده قضایی برایش تشکیل شود و لابد محکوم به پرداخت جریمه شود.

🔸️حالا همان سیستمی که بهشت را زیر پای مادران می‌داند و هر روز با هزار تبلیغ و تهدید و اظهار نگرانی از پیر شدن جمعیت، تلاش می‏کند تا زنان را وادار به آوردن فرزندان بیشتر کند، زنی که مادر است را در درمانگاه در قامت یک مجرم می‌بیند و همینکه او از این آزار و تجاوز به حریم خصوصی‎اش به خشم درمی‎آید و در مقابل آخوند آزارگر می‌ایستد و فریاد می‏زند، او را با برچسب «سلیطه»، مورد خطاب قرار می‎دهد.

🔸️کاربران ارزشی به #مادر_قمی، لقب زن سلیطه را داده‎اند. زنی که وقتی هدف آزار قرار می‏گیرد، سکوت نمی‏کند و با بچه در بغلش به سمت آخوند هجوم می‎برد و بعد تمام خشم‌ش را تبدیل به فریاد می‏کند. کاربران ارزشی به این خشم زنانه و مادرانه «سلیطگی» می‏گویند.

🔸️ما سلیطه‏ایم. ما که از دهه‏ها سلطه‎ی پدرسالارانه، خشونت و تبعیض به فغان آمده‌ایم و دیگر قرار نیست خاموشی در پیش بگیریم تا زن «نجیب» خطاب شویم.

🔸️ما سلیطه‏ایم. ما مادرانی که در روزگار گرانی و قحطی شیرخشک و پوشک بچه و ...، در بیمارستان‏های دولتی و با کمبود امکانات زاییده‏ایم و در سختی این روزگار، فرزندانمان را با هزار رنج پرورش می‎دهیم و به وقت مریضی فرزندنمان، در درمانگاه‌های دولتی سرگردانیم، و در همان حال که به نوزاد شیرخواره‏مان شیر می‎دهیم، می‏بایست حواسمان به آخوندک جاهلی باشد که می‏خواهد با پرونده‎سازی برای یک مادر، به وظیفه مردم‌آزاری‎اش عمل کند.

🔸️ما سلیطه‏ایم. روزگار آزار و اذیت زنان در خیابان و فضاهای عمومی، تهدید و ترساندن آنها به دلیل نداشتن حجاب اجباری به سر آمده است. زن، زندگی، آزادی در زندگی و زیست روزمره‎ی ما زنده است و ما را به سلیطگانی بدل کرده که در برابر سلطه و سرکوب می‎ایستیم. فریاد می‏زنیم و آزارگران را از آخوند گرفته تا آن مامور حجاب‎بان در مترو، وادار به فرار می‏کنیم. ما از حصار ترس گذشته‏ایم. ما عصبانی و سازش‎ناپذیر و سلیطه‏ایم.

#ما_سلیطه‌ایم
#زاگاه

🆔️@zaagaah
Forwarded from ديد‌بان آزار
همایش روز جهانی زنان، فردا ساعت ۱۲ به وقت ایران آغاز می‌شود:

لینک ورود به جلسه:
https://meet.google.com/dmp-bqvx-gsk
شهرِ زنان، شهرِ امن
همایش روز جهانی زنان، فردا ساعت ۱۲ به وقت ایران آغاز می‌شود: لینک ورود به جلسه: https://meet.google.com/dmp-bqvx-gsk
.
جلسات در گوگل‌میت برگزار خواهند شد و لینک ورود به تمامی آنها مشترک است:

https://meet.google.com/dmp-bqvx-gsk

برای ورود به جلسات نیاز به نرم‌افزار گوگل‌میت ندارید و با کپی‌کردن لینک روی گوگل‌کروم یا هر مرورگر(browser) دیگری می‌توانید در نشست‌ها حضور پیدا کنید.

در هر زمانی طی برگزاری نشست‌ها می‌توانید پرسش‌های خود را در قسمت پرسش‌وپاسخ گوگل‌میت بنویسید تا سخنرانان در انتهای جلسه پاسخ دهند.

برنامه فردا،‌ ۲۴ اسفند، ساعت ۱۲ ظهر به وقت تهران برگزار خواهد شد.



@Shahr_Zanan


#روز_جهانی_زنان
#زن_زندگی_آزادی
#ژن_ژیان_ئازادی


https://www.instagram.com/p/C4do3sVLpM2/?igsh=MWgwNHZ5d3BmMWE0Yg==
Forwarded from ديد‌بان آزار
برنامه روز سوم ساعت ۵ به وقت تهران آغاز می‌شود. لینک ورود به جلسه:

https://meet.google.com/dmp-bqvx-gsk

@harasswatch
Forwarded from زنان امروز
شماره ۴۹ مجله «زنان امروز» منتشر شد. در این شماره می‌خوانید؛

جامعه:

بحران اشتغال در ایران: پروبلماتیک زنانه
🖋️ سمیه قدوسی

پیامدهای جنسیتی رسمی‌سازیِ فعالیت‌های غیررسمی
همۀ پیچ‌ها با یک آچار باز نمی‌شوند!
🖋️ جایاتی گوش، ترجمه و تلخیص: وحید میره­‌بیگی

شیءانگاری جنسی، تنهایی و تکیه‌گاهی به ‌نام «خود»
🖋️ آیلا عراقی

چند روز در دامنه
معاشرت با چند تن از اهالی روستای لیوس
🖋️ نگین بنی­‌عامریان
_
_
تاریخ:
آنتیگونه‌‌ها؛ حقیقتی بی‌زمان
🖋️ هلن اولیایی‌نیا

دو روایت از فیگور آنتیگونه
🖋️ مهدی سلیمی

آنتیگونه: از زن سوگوار تا سوژۀ سیاسی
🖋️ مریم رضایی

وقتی آنتیگونه مَرد است
دیدگاه نوکت سیرمان دربارة فمینیسم کُرد
🖋️ ترجمه و تلخیص: وحید میره‌بیگی
_
_
هنر:

قهرمان شکست‌خورده‌ای که از بن‌بست عبور می‌کند
گفت‌وگو با مژگان ایلانلو، مستندساز، به انگیزۀ ساخت فیلم مستند هزاران زن
🖋️ فرشته حبیبی

وقتی متهم زن است
نگاهی به آناتومی یک سقوط، برندۀ نخل طلای جشنوارۀ کن ۲۰۲۳
🖋️ آرمین اعتمادی

رستگاری نسلی از مردان آزارگر
مینَوی‌سازی زنان و عقدۀ گناه مردان در جنگل پرتقال
🖋️ معصومه گنجه‌ای

دیگر تکرار دروغ،‌ سخت است
دربارۀ کیک محبوب من ساختۀ مریم مقدم و بهتاش صناعی‌ها
🖋️ مینا اکبری
_
_
ادبیات:

مروری بر سی‌ سال ترجمۀ ادبی در گفت‌وگو با مژده دقیقی
ترجمۀ ادبی بدون عشق پیش نمی‌رود
🖋️ امیلی امرایی

ای بس بهارها که بهاری نداشتیم
نگاهی به بهاریه‌سرایی در شعر زنان ایران
🖋️ مریم سیّدان

فمینیسم تدافعی
گریز از جنسیت زنانه در آثار نویسندگان زن
🖋️ مهشاد شهبازی

طعم خاک
🖋️ لین شَرِن شوارتز، ترجمۀ مژده دقیقی

لینک خرید این شماره:

http://store.zananemrooz.com/محصول/نسخه-چاپی-شماره-۴۹/

(سفارش‌ها بعد از تعطیلات نوروز ارسال می‌شوند)


صاحب‌امتیاز، سردبیر و‌مدیر مسئول: شهلا شرکت

دبیران:

|جامعه: آتنا کامل
|تاریخ: مریم رضایی
|هنر: فرشته حبیبی
|ادبیات: شورای نویسندگان
|ویرایش: هایده عبدالحسین‌زاده
|وب‌سایت و شبکه‌های اجتماعی: رابعه حیدرنژاد
|عکس: امیر جدیدی
ای کشته گمان مبر که خون می‌خسبد
‏خون تو نماد زندگی خواهد شد
‏⁧
#مهسا_امينی‌‌
#ژینا_امینی

#زن #زندگی #آزادی

@Shahr_Zanan
نوروز که از مرز می‌گذرد بیگانه می‌شود؟
نامه سروناز احمدی از زندان اوین

دوستان و رفقا!
سلام و نوروز مبارک!

سروناز احمدی هستم، مددکار اجتماعی و مترجم و بعد از جنبش زن زندگی آزادی زندانی در زندان اوین.

این نامه‌ای است در مورد دوستان افغانستانی‌مان که در کنارمان در داخل همین مرزها زندگی می‌کنند. امید دارم که این نامه یک‌طرفه نماند و تبدیل به یک گفتگو شود. چون فکر می‌کنم که در موقعیت فعلی‌مان نیاز داریم که بیشتر و شفاف‌تر در مورد «فردا» و جزئیات «آنچه که می‌خواهیم باشد» با هم گفتگو کنیم.

چند روز پیش شنیدم که طرح «جمع‌آوری» اتباع «غیرمجاز» با شروع نوروز در تفرجگاه‌های تهران شروع شده. مدتی قبل هم شنیدم که ویدئویی از ضرب‌وشتم و تحقیر مهاجری افغانستانی به‌طور گسترده‌ای پخش شده. در این مدت هم چند باری از دوستانم شنیدم که نوعی فضای «افغانستانی‌ستیزی» در شبکه‌های مجازی شکل گرفته.

من زمانی که آزاد بودم و به‌عنوان مددکار اجتماعی کار می‌کردم حدودا ۶ سال فرصت آشنایی با دوستان مهاجر افغانستانی‌مان را داشتم. دوستی هم دارم به اسم یحیی. ۱۲ ساله است. مدتی پیش پای تلفن به مادرم گفته بود که در مدرسه دانش‌آموز دیگری به او گفته: «قراره جمعتون کنن! دیگه نمیتونی بری مترو کار کنی!» دلش شکسته بود. اصلا یک جوری از مدرسه بدش آمده بود. می‌خواهم بگویم تیتر این خبرها اگر به زندگی ما که «افغانستانی» تعریف نمی‌شویم نمی‌رسد اما به زندگی و چشم‌ها و نقاشی‌های یحیی می‌رسد. یحیی خوب می‌داند که نوروز چیست. یحیی با خانواده‌اش بعد از اینکه طالبان در سال ۱۴۰۰ به قدرت رسید آمدند ایران. ۲ سال است که نوروز را در افغانستان نبوده. من با اینکه بسیار دلتنگ یحیی هستم اما هنوز تلفن نزده‌ام تا نوروز را به او تبریک بگویم. چون هنوز نمی‌دانم چه جوابی بدهم اگر که بپرسد «خانم! آیا نوروز از مرز که رد می‌شود نوروز دیگری می‌شود؟ نوروز ما هم مثل خودمان بیگانه است؟ نوروز ما آنقدر نوروز نیست که جایی برای تفریح برویم؟»

می‌خواهم رو به فردا حرف بزنم. سوالم این است: آیا ما در آن فردایی که در تلاشیم بسازیم باز هم می‌خواهیم نوعی نظام امتیازوری را بازتولید کنیم و آن زندگی را که در «زن زندگی آزادی» از آن می‌گوییم باز هم منحصر به عده‌ای خاص کنیم؟ من فکر می‌کنم که وقتی می‌گوییم «این نباشد، آن باشد» دیگر نباید این در آن بازتولید شود و اگر این در آن به هر شکلی تداوم یابد ما فقط تغییری ظاهری کرده‌ایم! آیا ما وقتی از فردا حرف می‌زنیم باز هم اقتصاد سیاسی سرمایه‌داری را می‌خواهیم که از فرودست نگه‌داشتن مهاجران در سطح جهان سود می‌برد؟ آیا قرار است در فردا بگذاریم از «هویت ایرانی/آریایی» برای تحت سلطه گرفتن و تحقیر آن‌هایی استفاده شود که «غیرایرانی/آریایی» تعریف می‌شوند و باز گروهی امتیازاتی داشته باشند و گروهی دیگر نه؟

فکر می‌کنم وقت خوبی است که از خودمان بپرسیم چرا سیاست داخل این مرزها در برابر مهاجران همیشه دوگانه بوده؟ چرا همیشه بر افغانستانی‌ها فشار بوده اما نه آنقدری که همه این مرزها را ترک کنند؟ پاسخم این است که چون این اقتصاد سیاسی در هر دوره‌ای برای پیشبرد پروژه‌هایی نیاز به نیروی کار یدی ارزان داشته. از نیروی کار یدی برای پروژه‌های عمرانی نیمه‌کاره‌مانده از حاکمیت قبلی تا پروژه‌های شهرسازی و مسکن‌سازی که نیازمند «پاکبان» و کارگر ساختمانی است. آیا رفتاری انسانی است که گروهی مدام با ابزارهای مختلف تحت فشار گذاشته شوند، از جمله با تمسخر گویش و لهجه و زبانشان در برنامه‌های سخیف، طرح‌های «جمع‌آوری»، محدودکردن رفت‌وآمدشان به برخی مکان‌ها و استان‌ها و دامن‌زدن به باورهای غلطی مثل اینکه این‌ها همگی «مجرمند»؟ فکر می‌کنم تمام این فشارها اعمال می‌شود تا مدام یادآوری و هشدار داده شود که این‌ها انسان‌های درجه‌دو هستند پس عیبی ندارد که برخی از حقوق را نداشته باشند. مثلا عیبی ندارد از گُرده این درجه‌دوها کار بیشتر کشیده شود و مزد کمتر به آن‌ها داده شود و «مزایا» نگیرند! بعد هم گفته شود که اگر بیکاری هست به‌خاطر این‌هاست! اما از آن ساختار اقتصادی که نیازمند ارتش بیکاران است چیزی گفته نشود، ارتشی که همیشه باید پشت درها باشند تا آن یکی‌ها که کاری با مزد بخورونمیر دارند حواسشان باشد که اگر صدایشان دربیاید فورا کسی هست که جایگزین‌شان شود! یا چیزی گفته نشود از آن نظام اقتصادی که همیشه نیازمند گروه‌های فرودست به‌لحاظ اجتماعی است تا استثمار اقتصادی‌شان را توجیه کند!

از تمامی این ابزارها استفاده می‌شود تا از افغانستانی‌ها بیگانه و دیگری ساخته شود. تا من و تو فراموش کنیم که با یحیی در این منطقه هم‌سرنوشتیم، در این منطقه‌ی «صلح‌های موقت بین جنگ‌های پیاپی». فراموش کنیم که جمع‌مان بزرگتر از این‌هاست. فراموش کنیم و برای مثال اگر کارگریم و در محل کار هنوز تشکلی داریم در روز کارگر مطالبه‌مان اخراج پدر یحیی باشد!
.
به‌جای اینکه از تشکل‌مان برای استیفای حقوق پدر یحیی استفاده کنیم تا دیگر این بهانه مطرح نباشد که «این‌ها خودشان قبول می‌کنند با مزد کم کار کنند!» فکر می‌کنم باید به سیاست‌هایی معترض باشیم که در دانشگاه‌ها نیروی متخصص تربیت می‌کند اما نمی‌تواند برایشان شغلی فراهم کند. فکر می‌کنم باید به این معترض باشیم که بیکاری و بی‌پولیِ این نیروهای متخصص با استدلال‌هایی از این دست توجیه می‌شود که «اگر این‌ها نبودند همین بچه‌های ایرانی خودمون با لیسانس حاضرن برن سر ساختمون کار کنن!» فکر می‌کنم وقت خوبی است که باورهای رایج در مورد مهاجران را به چالش بکشیم. همان‌طور که دهه‌ها پیش درست نبود بگوییم حالا وقت حرف‌زدن از مسائل زنان نیست، حالا هم درست نیست که رنج مهاجران را «اولویت» خود ندانیم. فکر می‌کنم که رسیدگی به رنج هیچ گروهی از انسان‌ها نسبت به گروه دیگر در اولویت نیست. همین حالا وقت حرف‌زدن درباره همه این‌هاست. همین حالا وقت حساس‌بودن به مواضع نژادپرستانه گروه‌ها و جریان‌هاست. فکر می‌کنم اینکه جریانی از همراهی با «زن زندگی آزادی» بگوید برای اینکه آن را بپذیریم کفایت نمی‌کند باید از شعار و کلی‌گویی فراتر رویم و بپرسیم و حساس باشیم که در بدیل پیشنهادی، زندگی و آزادی قرار است برای چه کسانی باشد؟ همه یا باز هم گروهی خاص براساس هویتی خاص؟ آیا در این بدیل باز هم قرار است مرزها انسان‌ها را به بند بکشند؟

من یک بار به اردوگاه عسگرآباد رفتم تا تلاش کنم کودکی ۹ ساله و پدرش رد مرز نشوند. یعنی در کمتر از ۲۴ ساعت سوار اتوبوسی نشوند و به آنجایی که از آن به اینجا پناه آورده‌اند «بازگشت» داده نشوند. حشمت بعد از طالبان به ایران آمده بود و وقتی من دیدمش به‌خاطر اضطراب‌هایی که در آن فضای جنگ و خشونت تحمل کرده بود لکنت زبان داشت. تازه لکنت زبانش بهتر شده بود که با پدرش «جمع‌آوری» شدند! (از نوشتن کلمه جمع‌آوری در مورد یک انسان شرم میکنم!) در اردوگاه از او پرسیدند که دوست دارد با پدرش به افغانستان برگردد و یا با «خانم» یعنی من در اینجا بماند؟ حشمت اینجا را انتخاب کرد.

از آن روز هروقت که یادم می‌آید فقط از خودم می‌پرسم که مگر در سرزمین‌شان چه می‌گذشت که حشمت ۹ ساله پدرش را رها می‌کرد؟ و بعد هم گریه‌های زنی را به یاد می‌آورم که می‌گفت «خانم! شما نمی‌دانید اینکه اجبار شوید وظیفه‌تان (کارتان) را در وطنتان رها کنید یعنی چه!» تاجیک‌ها اصطلاحی دارند تحت عنوان «مهاجرت محنتی» و معنایش آن نوع مهاجرتی‌ست که به‌اجبار و از روی محنت و رنج انجام می‌شود. من قبل از هر قضاوتی سعی می‌کنم این مهاجرت محنتی را به یاد بیاورم. فکر می‌کنم همانقدر که سلب حقوقی از گروهی به‌واسطه جنسیت‌شان، دین و مذهب‌شان، نژادشان، قومیت‌شان، طبقه‌شان، معلولیت داشتن‌شان، شناسنامه نداشتن‌شان و چیزهایی از این دست غیرانسانی است، سلب حقوق گروهی به‌خاطر ملیت‌شان هم غیرانسانی است.

می‌خواهم خواهش کنم که به باورهای غلط رایج در مورد افغانستانی‌ها تن ندهیم، چیزهایی از این قبیل که این‌ها همگی مجرمند. نمی‌خواهم بگویم که هیچ فرد افغانستانی امکان ندارد مرتکب جرم یا جنایتی شود. می‌خواهم بگویم که ما بعد از اینکه به ستایش ۶ ساله افغانستانی توسط پسری ایرانی تجاوز شد و بعد ستایش کشته شد، رویش اسید ریخته شد و سوزانده شد نگفتیم که ایرانی‌ها همه متجاوزند. می‌خواهم بگویم این باورهایی را که رفتاری را به ذات ملیتی نسبت می‌دهند کنار بگذاریم. باور دیگری هم هست که «این‌ها به فرهنگ ما لطمه می‌زنند.» هر فرهنگی ممکن است عنصری آسیب‌زا داشته باشد. اصلاح آن نیازمند آموزش است و من فکر می‌کنم تا زمانی که گروهی طرد و به حاشیه رانده شود نه به‌اندازه سایرین به آموزش دسترسی پیدا می‌کند و نه جرئت می‌کند انجام سنت‌های آسیب‌زا در فرهنگش را کنار بگذارد تا مبادا از جامعه کوچک خودش هم طرد شود. گاهی شنیده‌ام که برخی می‌گویند «تقصیر خودشان است که کشورشان را داده‌اند دست طالبان و مقاومت نکرده‌اند». من فکر می‌کنم اتفاقا مقامت کرده‌اند و همچنان هم مقاومت می‌کنند. من باور دارم که «هر جا ستمی هست مقاومتی هم هست». اما مسئله این است که مقاومت‌ها به ما نشان داده نمی‌شود. می‌خواهم خواهش کنم که برای لحظاتی فریادهای آن زن افغانستانی بعد از به‌قدرت‌رسیدن طالبان را به یاد بیاورید: «ما از مرگ نمی‌ترسیم، ما نسل نامیرا هستیم، ما آزادی را شِکوفا مِسازیم». این فقط درماندگی‌ها و قربانی‌شدن‌هایمان است که به ما نشان داده می‌شود تا گفته شود که ما نیازمند نجات‌دهنده‌ایم، که ما خودمان از پس مشکلاتمان برنمی‌آییم و ما خودمان نمی‌توانیم تعیین کنیم سرنوشتمان چه باشد.
.
تاریخ به ما نشان داده که «نجات‌دهنده در آینه است»، منجی‌های دیگر هر زمان که صرف کند، گاهی با وام‌های کلان و گاهی با تفنگ‌هایشان می‌آیند و هر زمان هم که صرف نکند می‌روند و هیچکس هم نقش‌شان در قدرت‌گرفتن گروه‌های بنیادگرا را به رویشان نمی‌آورد، همین گروه‌هایی که هر وقت صرف نمی‌کند می‌گویند «فرهنگ عقب‌مانده خود این جهان‌سومی‌ها» است که گره خورده با «تروریسم» و به ما ربطی ندارد. در آخر می‌خواهم بگویم که ما در این منطقه که برپایه ویرانی‌هایش در جاهای دیگر آبادانی‌های بسیار شده، هم‌سرنوشتیم و دست‌هایمان با دست‌های هم بیگانه نیست و هیچکسی با به‌بندکشیدن دیگری، خود به رهایی نمی‌رسد.

عضو کوچکی از آن جمع و جنبشی که می‌خوانَد «برای کودکان افغانی»
سروناز احمدی
۵ فروردین ۱۴۰۳
زندان اوین

از اینجا
.
Forwarded from حومه
🔍خشم شهری؛ شورش طردشدگان

▪️پرنده‌ای را در قفس تصور کنید. اگر به قفس نزدیک شوید و فقط به یکی از میله‌های آن چشم بدوزید رفتار پرنده برای‌تان سوال‌برانگیز خواهد شد. به‌این طریق‌ شما به هیچ‌چیز درباره ٖآن تک‌میله، که احتمالا مانع ٖآن می‌شود که پرنده پرواز کند و به آزادی‌اش دست یابد، پی نخواهید برد. اما اگر از نگاه کردن به یک‌میله دست بردارید، کمی عیق بروید و به قفس نگاه کنید، برای‌تان واضح خواهد شد که چرا پرنده پرواز نمی‌کند و نمی‌تواند پرواز کند. تک‌میله‌های به‌ظاهر بی‌آزار، هنگامی که به طریق خاصی کنار هم قرار بگیرند، به‌مثابه دیواری صلب هر چیزی را که درون آن فضا باشد محصور می‌کنند. محبس بودن قفس نه ناشی از خاصیت معین میله‌های منفرد، بلکه نتیجه‌ی نحوه‌ی درهم‌تنیدگی آن‌هاست؛ به بیان دیگر، نتیجه مناسبات نظام‌مند آن‌هاست که ساختار سرکوبگر را تشکیل می‌دهند. بنابراین، به‌جای اینکه تلاش کنیم یک دلیل قطعی در پس خیزش‌ها و شورش‌های شهری بیابیم؛ به نظر من روشی مانند قفس پرنده لازم داریم که امکان تکوین چندین روایت از نارضایتی را فراهم آورد.
..مجموعه‌ای از تغییرات اقتصادی، کردارهای نهادی، رویکردهای اجتماعی و سیاست‌گذاری‌هاست که قفس پرنده را تولید می‌کند. به همین دلیل است که مشکلات نابرابری شهری و فقر متمرکز به‌سادگی با نوسازی محلات و برنامه‌های تخریب رفع نمی‌شوند. نوسازی فقط بر یکی از میله‌های قفس متمرکز است و تخریب نیز تنها قفس را به جای دیگری منتقل می‌کند،‌بدون آنکه به نیروهای گسترده‌تر که عامل بروز مشکل در وهله‌ی اول بودند، توجه کند(مصطفی دیکیچ، کتاب خشم شهری: شورش طردشدگان).

🔹فضا امری سیاسی است. فارغ از چند و چون‌هایی پیرامون تشریح چگونگی سیاسی بودن فضا، در اینجا انگاره اصلی پیوند فضا و سیاست‌ورزی است. پیوندی که تو گویی تنها روزنه‌ی عبور از انسداد فضایی به وضعیتی است که امکان منازعه در آن برقرار است.

🔸اگرچه در سال‌های اخیر در ایران کم‌وبیش نوعی از گفتمان‌سازی پیرامون سیاسی بودن فضا اتفاق افتاده است، با این‌حال روایت غالب در فضای رسمی شهرسازی و معماری و مدیریت شهری کماکان بر نوعی از سیاست‌زدایی از طرح‌ها و برنامه‌ها تاکید دارد.

🔹اگر به دنبال این هستید ببینید فضا چگونه با سیاست و سیاست‌ورزی پیوند خورده، بدون شک کتاب خشم شهری: ‌شورش طرد‌شدگان- با ترجمه‌ی روان و دقیق دوستان- یکی از بهترین منابعی است که به‌گونه‌ای روش‌مند می‌تواند شما را قدم‌به‌قدم از تک‌میله‌های شناخت، تحلیل و طرح دور کرده و در نهایت چشم‌هایتان را به مناسبات برسازنده‌ی روابط فضایی در شهرها باز کند.



#خشم‌شهری‌‌شورش‌طرد‌شدگان

#عاملیت‌فضایی

#فضا‌وسیاست

#تولیدفضا

#جستارهای‌دریافتی

https://www.tg-me.com/urbannEssay
2025/07/06 02:28:17
Back to Top
HTML Embed Code: