اطلاعات مفید – هندی‌ها چگونه دروغگو را کشف می‌کنند؟

@Shsyari
.
اطلاعات مفید – هندی‌ها چگونه دروغگو را کشف می‌کنند؟

هندی‌ها در موقع استنطاقات و غیره وقتی می‌خواهند ببینند شخصی در اظهارات خود صدیق است یا خیر به وسایل ذیل متشبت می‌شوند:
اولاً به شخص متهم امر می‌دهند یک مشت برنج خام در دهان خود جای داده و بلافاصله آن را خارج کند... اگر بعضی از دانه‌های برنج خشک بماند دروغ گفتن شخص متهم را محقق می‌دانند زیرا می‌گویند ترس آب دهان او را خشک نموده است.
ثانیاً یک کاسه آب رودخانه گنگ آورده به متهم امر می‌دهند دست خود را در آب فرو برده و قسم خورد که بی‌گناه است هیچ بودائی مقدس قسم باطل نمی‌خورد زیرا حتم دارد که مبتلا به شدیدترین عقوبات خواهد شد.
ثالثاً اگر متهم صاحب اولاد است فرزند ارشد او را می‌آورند و او را وادار می‌کنند که دست روی سر فرزند گذارده و قسم بخورد ــ عقیدهٔ هندی‌ها این است که اگر کسی قسم دروغ بخورد فرزندش تلف خواهد شد.
در واقع نظیر همین عادات در میان ایلات ما سابقاً وجود داشته است چه معروف است که می‌گویند اگر به یک نفر ایلیاتی می‌گفتند: «من بمیرم» یا «سبیلهای من را کفن کردی راست بگو» هیچوقت در دروغ گفتن اصرار نمی‌ورزید.

مأخذ: روزنامه ایران جوان. شماره 17. سال اول. شنبه 27 خرداد 1306 مطابق با 18 ذیحجه 1345 و 18 ژوئن 1927.

@Shsyari
.
الصاق عکس به تصدیق‌نامه‌ها

به موجب متحدالمال صادره از طرف وزارت معارف قرار شده از این به بعد به کلیهٔ تصدیق‌نامه‌های مدارس متوسطه و عالیه و تصدیق‌نامه‌های طبابت و دندان‌سازی عکس صاحب تصدیق الصاق شود.

مأخذ: روزنامه ایران جوان. شماره 18. سال اول. شنبه 3 تیرماه 1306 مطابق با 25 ذیحجه 1345 و 25 ژوئن 1927.

@Shsyari
.
عملجات تمام کشتی زن بودند!

اخیراً یک کشتی وارد بندر لیوورن در ایطالیا گردیده و در کنار بندرگاه مانند سایر کشتی‌ها لنگر انداخت ــ طبیب تجزیه که برای معاینه اوضاع صحی کشتی رفته بود دید به استثنای ناخدا تمام عملجات کشتی زن هستند ــ نایب کشتی، عملجات فنی، عملجات بحر پیمائی، ملاحین و شاگرد ملاح‌ها تماماً زن و خود را به لباس مرد آراسته بودند.
کشتی مزبور که بیرق روسی برافراشته موسوم بود به کیل مارک Kail mark ناخدای کشتی که یکی از دریاپیماهای مجرب بود از عملجات خود فوق‌العاده رضایت داشت و می‌گفت در تمام عمر عملجاتی به این مهارت، به این درجه وظیفه‌شناسی، به این بردباری و مخصوصاً به این درجه قناعت و کم‌خرجی ندیده بوده است.
این هم یک سنگر جدیدی که طبقه نسوان تسخیر نموده است...!
(نقل از مجله دیمانش ایلوستره)

مأخذ: روزنامه ایران جوان. شماره 18. سال اول. شنبه 3 تیرماه 1306 مطابق با 25 ذیحجه 1345 و 25 ژوئن 1927.

@Shsyari
.
این هم یکی از تدابیر سفر است!

به توصیه آقای صادق‌زاده در بازار فیروزکوه کوزه‌ای سفالی خریدم. با این که هوای بیرون گرم است، آب توی کوزه خنک می‌ماند. این هم یکی از تدابیر سفر است که از ایرانی‌ها یاد گرفتم. (اینووه، 1383: 118)

مأخذ: اینووه، ایجی. 1383. ایران و من: خاطره‌ها و یادداشت‌های ئه ایجی اینووۀ ژاپنی. گردآورنده ماسایوکی اینووه. ترجمه هاشم رجب زاده با همکاری توشیمی ایتو. تهران: دفتر پژوهشهای فرهنگی.

@Shsyari

پ.ن: چون سفر کردن در ایران از جهات گوناگون بسیار دشوار بوده، «تدابیر سفر» بسیاری هم اندیشیده شده بود، از ظروفِ مسی پنجاه طبقه! تا سفرهٔ چرمیِ چندکاره. راجع به چادر و صندوق‌ها و موادِ خوراکیِ فاسدنَشو یا دیرفاسدشو و از این قبیل هم نمونه بسیار است.

@Shsyari
.
ایرانی‌ها می‌گویند گلابی حکیم سرخانه است!

نطنز در ارتفاع ۱۵۶۵ متری سطح دریا است. سراسر این شهر باغ میوه است و جویبار آب زلال در همه جای آن جریان دارد. وقتی که از سفر بیابان وارد این شهر شدم، گویی به دنیای دیگری رسیده‌ام. خوب فهمیدم که چرا در داستان‌ها و قصه‌ها می‌گویند که در سده‌های ۱۶ و ۱۷ میلادی شاهان صفوی برای شکار و ییلاق کردن به نطنز می‌آمدند. نطنز برای گلابی‌اش هم مشهور است. ایرانی‌ها می‌گویند که گلابی حکیم سرخانه است. من در این آبادی هر روز می‌توانستم از این تحفه حکیم یا داروی خوب خانگی فراوان بخورم. (اینووه، 1383: 144)

مأخذ: اینووه، ایجی. 1383. ایران و من: خاطره‌ها و یادداشت‌های ئه ایجی اینووۀ ژاپنی. گردآورنده ماسایوکی اینووه. ترجمه هاشم رجب زاده با همکاری توشیمی ایتو. تهران: دفتر پژوهشهای فرهنگی.

@Shsyari
.
Forwarded from شهرام یاری
نطنز و نطنزی‌!

بلوک نطنز، بلوکی است بی‌خیر و بی‌برکت، سنگلاخ، آبش از قنوات - که در خشکسالی و کم‌آبی اغلب خشک می‌شود - خیلی غلات و ارزاقش کم و بی‌فایده است. [به] این کوه کرکس، از نائین تا وشنويهٔ قم، من یکبار محض شکار رفتم. تماماً را سیر کردم، از زفره الی وشنویه، دو طرف این کوه را شکارکنان رفتم. آبشاری و چشمه‌ساری و درخت‌زاری ندیدم، بسیار کم‌آب و کم‌علف، فقط يک درّهٔ بدی ندارد که از پشت کرکس شروع می‌شود، مختصر دهی است فریزن نام، منتهای طول این درّه [شاید] نیم فرسخ باشد. درخت آلوچه و بعضی درختهای سرد سیری دارد، مختصر صفایی دارد. و این جبال تماماً سنگ سیاه و کثیف است.
مخلوق نطنزهم کمتر از کوهش بی‌بر کت نیستند. در خاک ایران هر که را خفيف بخواهند [و] به ذلّت نام ببرند - که تقریباً برای او از فحش بدتر باشد - می‌گویند: «ای نطنزی، برو!» این خطاب نطنزی تقریباً [می‌رساند که] شخص مخاطب دارای جمیع عیوبات است. (ظل‌السلطان، 1368، ج1: 6/195)

مأخذ: ظل‌السلطان، مسعود میرزا. 1368. خاطرات ظل‌السلطان. به‌کوشش حسین خدیوجم. تهران: انتشارات اساطیر.
@Shsyari


نطنز دهات خوبی دارد. هفتاد پارچه آبادی [است] و حکومتش با مرحوم حسام السلطنه [بود] و الان با حسام السلطنه حالیه است. تمام رعیت آن اغلب در طهران مشغول کاسبی [اند] و کسب آنها آلوفروشی، شیرفروشی، سیراب‌فروشی، باقلا، پونه، سبزی صحرائی است. باغبانی هم خیلی می‌کنند. در سبزی‌کاری و باغچه‌بندی ماهر هستند. بیشتر متقلب می‌باشند و به تقلب مشهور. از صبح تا عصر شش هفت مرتبه تبدیل کسب کرده و آخر شب باقلا [می‌فروشند] و از آن به بعد گدائی می‌کنند. گلابی نطنز مشهور و بسیار مرغوب است. تا دانه‌ای دوازده سیر و پانزده سیر می‌شود. خوبش در قریه طامه [است] و در این دهات کم است. (سالور، 1374: ج2، 1393)

مأخذ: سالور، قهرمان میرزا. 1374. روزنامه خاطرات عین‌السلطنه. 10 جلد. به کوشش مسعود سالور و ایرج افشار. تهران: اساطیر.
@Shsyari


بعضی از این دوره‌گردها بالاختصاص چیزهائی دوره میگرداندند که مشتری آنها بچه‌ها و زنها بودند مثل حلوا، خرما، ماما جیم‌جیم یا ذرت بوداده و گندم شاهدانه و کماج در زمستان آلوی خیس کرده و گوجه گیلانی و چغاله بادام و سیبهای کالک در بهار، انواع میوجات در تابستان و پائیز. بعضی از چیزها بود که باید حکما از دوره‌گرد بخرند زیرا دکان خاصی برای فروش آنها لامحاله بدسترس عموم نبود از جمله گردوی تازه البته دکانهائی بود که در آنها گردو را با کارد تیز بطوریکه مغز از پوست بدرستی سوا شود مغز میکردند ولی فروش این متاع مثل امروز منحصر بدوره‌گرد بود؛ همچنین سیب‌زمینی و لبو و عدسی و سیرابی و پونه و باقلای خشک پخته. ولی مشتری این سه کالای آخری بچه‌ها نبودند آنها را در اوائل شب برای معتادهای بالکل دوره میانداختند و مخصوصا نطنزیها بیشتر باین کسب میپرداختند. (مستوفی، 1343: 1/460)

اول شب که از مجلس ختم بخانه آمدیم، مادرم بمن گفت باقلای پخته میخوری؟ من خیلی تعجب کردم که در این میان که همه سرشان گرم عزاداری بوده است، کی بفکر افتاده که از باقلافروش نطنزی که اول شب این متاع را برای عرق‌خورها دوره میگرداند باقلا خریداری کند؟ (مستوفی، 1343: 1/460)

مأخذ: مستوفی، عبدالله. 1343. شرح زندگانی من. تهران: زوار.
@Shsyari


سادات در طهران بیشتر از نطنز میآیند در مجالس برای دخل از هیچگونه بی‌احترامی نمودن و بی‌احترامی دیدن مضایقه ندارند. (دولت آبادی، 1362: ج1: 6/52)

مأخذ: دولت‌آبادی، یحیی. 1362. حیات یحیی. تهران: عطار: فردوسی.

@Shsyari
.
مهمان‌نوازی ایرانی

ایرانی آداب‌دان است و آداب‌دوست، و مهمان را با مهربانی پذیرا می‌شود. ایرانیان به مهمان‌نوازی مشهورند. آنها زبان تعارف و کلمه‌های احترام‌آمیز دربارهٔ دیگران و فروتنانه در اشاره به خود بسیار به کار می‌برند. البته استفاده از زبان مؤدبانه وقتی میسر است که به فارسی سخن بگویند. نسبت به میهمان بسیار مهربانند، و از دل و جان و به گرمی از او پذیرایی می‌کنند. اگر خوراک هر روزه‌شان هم ساده و محقر باشد، چون مهمان برسد سفره را با مطبوع‌ترین غذاهای رنگارنگ می‌آرایند. کسانی این حالت را به مایهٔ خودنمایی ایرانی‌ها می‌دانند. اما انگیزهٔ آن هر چه باشد، مهمان ایرانی‌ها که بشویم گاهی پذیرایی‌شان چنان است که از ما ژاپنی‌ها ساخته نیست. البته این مهمان‌نوازی ایرانی هم بسته به شخص مهمان فرق می‌کند؛ یعنی که میزبان نخست می‌بیند که با چه کسی سروکار دارد و آنگاه درجه و کیفیت مهمان‌نوازی را معین می‌کند. پس در تعارف کردن با ایرانی‌ها باید این نکته را در نظر داشت. (اینووه، 1383: 289)

مأخذ: اینووه، ایجی. 1383. ایران و من: خاطره‌ها و یادداشت‌های ئه ایجی اینووۀ ژاپنی. گردآورنده ماسایوکی اینووه. ترجمه هاشم رجب زاده با همکاری توشیمی ایتو. تهران: دفتر پژوهشهای فرهنگی.

@Shsyari
.
Forwarded from Tehran_wikibook (Arash Saberi)
Tehran- Moteza Farhang.pdf
62.5 MB
طهران
(از نشریات مخصوص روزنامه کوشش)
▪️اثر: مرتضی فرهنگ
▪️مطبعه سیروس

#تهران_را_از_دریچه_کتاب_بخوانیم.
@Tehran_WikiBook
شهرام یاری
این هم یکی از تدابیر سفر است! به توصیه آقای صادق‌زاده در بازار فیروزکوه کوزه‌ای سفالی خریدم. با این که هوای بیرون گرم است، آب توی کوزه خنک می‌ماند. این هم یکی از تدابیر سفر است که از ایرانی‌ها یاد گرفتم. (اینووه، 1383: 118) مأخذ: اینووه، ایجی. 1383. ایران…
این هم یکی از تدابیر سفر است!

از همدان دیروقت عزیمت کردیم و یک ساعت بعد از صدور دستور حرکت از طرف من، به دهی به نام گبرسین رسیدیم و در کاروان‌سرای مناسب و بزرگی رحل اقامت افکندیم.
در مشرق‌زمین رسم است که در ابتدای مسافرت، فقط مسافت کوتاهی را طی کرده و بعد در محل نزدیکی اطراق می‌کنند تا به این ترتیب برای همه امکان گرد آمدن در یک محل فراهم گردد و به‌علاوه اگر کسی چیزی را فراموش کرده بود یا به چیزی احتیاج داشت، بتواند آن را به موقع به دست آورد و خود را به دیگران برساند.
این قاعده به نظر من کاملا صحیح است و به طوری که گزنفون می‌نویسد: کورش کبیر نیز که فرمانده و رهبر محتاطی بوده، به همین نحو عمل می‌کرده است. (دلاواله، 1370: 29)

مأخذ: دلاواله، پیترو. 1370. سفرنامه پیترو دلاواله. مترجم شعاع الدین شفا. تهران: شرکت انتشارات علمی فرهنگی.

@Shsyari
.
عادت تهیه کردن غذا در مقابل چشم حاضران _ از تدبیرات شاه عباس صفوی

روزی که به دیدار حسینقلی میرزا رفتم، متوجه شدم که در خانه معاریف و رجال ایران، و به قراری که شنیده‌ام حتی در خانه خود شاه، محل تهیه غذا در داخل اتاق پذیرایی که به آن دیوانخانه می‌گویند، قرار دارد. دیوانخانه اتاق بزرگی است، هم‌کف باغ و حیاط و مخصوص پذیرایی میهمانهاست و همانجا نیز به تهیه و صرف غذا می‌پردازند یعنی بدون این‌که دود آشپزخانه کسی را آزار دهد یا بوی دود در اتاق استشمام شود و یا از زباله و بقایای گوشت و غیره اثری بر جای بماند با راحتی و پاکیزگی کامل در مجاورت میهمانان و در حضور آنان غذا را آماده می‌کنند. نحوه عمل چنین است که در انتهای دیوانخانه، در مقابل درب ورودی، پستوی بزرگی است که سراسر آن با آجرهای لعاب‌دار رنگین پوشیده و این آجرها طوری در کنار هم قرار گرفته‌اند که اشکال مختلف و زیبایی از ترکیب آنها به وجود آمده است ؛ عین همین آجرهای لعاب‌دار، دور تا دور تالار نیز به چشم می‌خورد، که تقریبا پنج وجب از ارتفاع دیوار را پوشانیده است و کسانی که در روی زمین می‌نشینند پشت خود را به آن تکیه می‌دهند، زیرا همان‌طور که قبلا برای شما توضیح داده‌ام، اهالی مشرق‌زمین برعکس ما، دیوار را با پارچه نمی‌پوشانند و در عوض زمین را با قالی‌های ظریف مفروش می‌کنند.
رنگ آجرهای لعاب‌دار پستو، با آجرهای لعاب‌دار تمام اتاق، هم‌آهنگی دارد و در کف پستو حفره‌های چندی است که در داخل آنها ظرف‌های غذا بر روی سه‌پایه‌هایی قرار گرفته‌اند. آتش در کف این حفره‌ها، یعنی در زیرزمین است، و منفذ مخصوصی دود را به خارج می‌برد به طوری که در اتاق بوی آن استشمام نمی‌شود و اثری نیز از شعله آتش در میان نیست و گوشت غذاهای دیگر را در این حفره‌ها سرخ می‌کنند یا می‌پزند. بین حفره‌ها، در کف پستو، حوضچه و فواره‌ای قرار دارد که آب پیوسته از آن جهش می‌کند و سپس از راه‌های نامرئی به خارج می‌رود. در این حوضچه خوراکی‌های مختلف را می‌شویند و تمیز می‌کنند و آب به فوریت همه باقی‌مانده‌ها را به خارج می‌برد و در پستو اثری از زباله و غیره باقی نمی‌ماند.
این عادت تهیه کردن غذا در مقابل چشم حاضران، به نظر من فقط از لحاظ راحتی کار نیست؛ بلکه ممکن است به این علت باشد که سرکردگان و رجال ایران از مسموم شدن می‌ترسند و به همین دلیل، شاه فعلی نیز غالبا کارهایی می‌کند که در نظر افراد ساده‌لوح، غیر طبیعی است و این‌گونه رفتار را در خور شأن پادشاه نمی‌دانند. شاه غالبا دستور می‌دهد غذا را در مقابل او تهیه کنند و چون به این امر هم قانع نمی‌شود؛ خود شروع به تهیه آن می‌کند و هیچ غذایی برای او از گوشت حیواناتی که شخصا شکار کرده، لذیذتر نیست و حتی شنیده‌ام شاه، ضمن صحبت با حاضران در روی میز بزرگی که با چرم ظریف بلغاری پوشیده شده است، با کارد بزرگی که به دست دارد، به پوست کندن حیوانی که شکار کرده است مشغول می‌شود و چنان به تشریح لاشه حیوان می‌پردازد که مثلا از یک گوزن فقط یک لیور گوشت بیرون می‌آورد و این مقدار را نیز از تمام بدن حیوان و فقط از جاهایی که خود او می‌داند، انتخاب می‌کند و سپس تکه‌های کوچکی را که به این ترتیب به دست آمده است، به دلخواه خود چاشنی می‌زند و می‌خورد و بعضی اوقات نیز در خیابان یا وسط بازار در مقابل یکی از دکان‌های طباخی که همیشه بوی خوشی از آن به مشام می‌رسد می‌ایستد و از غذای آنان می‌خورد.
تعداد این‌گونه دکان‌ها که در آنها به مردم اغذیه پخته می‌فروشند در تمام ایران زیاد و این اغذیه به قدری مطبوع است که همه با علاقه فراوان آن را می‌خرند و چون در بسیاری از دکان‌های طباخی غذاهایی تهیه می‌کنند که در خانه‌های خصوصی ممکن نیست آن مزه لذیذ را داشته باشد، حتی بزرگان و رجال نیز که در خانه‌های خود آشپزخانه کامل و آشپزهای قابل دارند؛ غالبا از اغذیه لذیذ این دکان‌ها خریداری می‌کنند.
شاه، بعضی اوقات نیز به طور ناگهانی به منازل خصوصی می‌رود و از غذاهای آماده می‌خورد و روی‌هم‌رفته در تمام سال وضع خوردن و نوشیدن او به همین منوال است. ظاهرا این عمل حاکی از روح سربازی و سلیقه خاص او در این مورد است و ملت نیز همین تصور را می‌کند؛ ولی در حقیقت او به هیچ چیز نمی‌تواند اطمینان داشته باشد و مسلما از دلایل آن به خوبی آگاه است و به همین مناسبت همیشه عمل جالبی انجام می‌دهد که باید آن را نیز ذکر کنم. (دلاواله، 1370: 5/82)

مأخذ: دلاواله، پیترو. 1370. سفرنامه پیترو دلاواله. مترجم شعاع الدین شفا. تهران: شرکت انتشارات علمی فرهنگی.

@Shsyari
.
جشن گل سرخ

مطلب دیگری که باید قبلا به شرح آن می‌پرداختم، مراسمی است که در فصل گل در بهار اجرا می‌شود و تا موقعی که گل سرخ ادامه دارد، به طول می‌انجامد. این مراسم که جشن گل سرخ خوانده می‌شود، عبارت است از رقص و آوازهای نامأنوس شبانه‌روزی در اماکن عمومی به‌خصوص قهوه‌خانه‌ها هنگام شب، جوانانی که صلاحیت اخلاقی آنان مورد تردید است و حرفه آنها رقص در اماکن عمومی و قهوه‌خانه‌ها و سرگرم کردن مردم، با بازی و مسخرگی است، در حالی که عده‌ای آنان را همراهی می‌کنند و طبق‌هایی پر از گل، بر سر و شمع‌های فراوان و چراغ و مشعل به دست دارند، با خنده و تفریح به سر و روی مردم گل می‌پاشند و درخواست پول می‌کنند. در بعضی جاهای دیگر اغلب در خارج از شهر، عده‌ای زن و مرد هنگام روز جمع می‌شوند و ضمن برگزاری مراسم مشابهی، به سر و روی یکدیگر گل می‌افشانند و شادی می‌کنند. روی‌هم‌رفته این برنامه‌ها را می‌توان به کارناوال تشبیه کرد، منتهی آن گرمی و حرارت را ندارد. (دلاواله، 1370: 7/86)

مأخذ: دلاواله، پیترو. 1370. سفرنامه پیترو دلاواله. مترجم شعاع الدین شفا. تهران: شرکت انتشارات علمی فرهنگی.

@Shsyari
.
Forwarded from شهرام یاری
مراسم گل‌ریزان! – 1202 ه.ق.

در بهار حمام‌های ایران را به طرز زیبائی تزیین می‌کنند و مراسمی به نام «گل‌ریزی» برپا می‌شود که در آن مقادیر زیادی گل به داخل حمام‌ها ریخته می‌شود. این مراسم یک‌هفته ده‌روز ادامه می‌یابد که طی آن از مشتریان با موسیقی، رقص، شربت وغیره پذیرائی می‌شود. محل لباس‌کنی با تابلوهای نقاشی، آئینه، لاله و چیزهای تزئینی دیگر تزیین می‌گردد و تمام این کارها به خرج صاحب حمام انجام می‌گیرد و او به یکایک مشتری‌ها خوش‌آمد می‌گوید، و مشتری‌ها هم اغلب انعام کوچکی به نوازندگان می‌دهند. (فرانکلین، 1358: 24)

مأخذ: فرانکلین، ویلیام. 1358. مشاهدات سفر از بنگال به ایران در سال‌های 1787-1786 میلادی. ترجمهٔ محسن جاویدان. تهران: مرکز ایرانی تحقیقات تاریخی.

@Shsyari
.
#میراث‌خوانی

‏ بيان گلريزان و چراغان سر پل عباسى

چون ايام بهجت‏ انجام فصل گل و زمان سعادت اوان زمزمه‏‌آراى بلبل دررسيد، و فضاى عرصه گلستان به وفور گلهاى الوان و ساحت دلگشاى چمن به رياحين و ضيمران‏ پيرايه‌‏افزاى حسن شاهد بهار گشت، جوش گل غلغله در عرصه روزگار انداخته، تلاطم و افواج امواج رود زنده‌‏رود ساعت به ساعت در ترقى و چشمه‌‏هاى پل عباسى لبريز آب‏ حيوانى گشته، مظهر «جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ» بود، حكم مقدس به نفاذ پيوست كه راسته پل را هر يك از امراى عظام و مقربان آسمان مقام و وزراى سپهراحتشام و تمامى كتّاب دفترخانه همايون و هر يك از صناديد صفهان، دامان اطاعت فرمان به چالاكى استوار بسته به انجام آيين سر پل ساعتى باشند.
و مقرب‌‏الحضرت العلية العاليه، حسين‏خان بيگ ناظر به سركارى اين گرامى خدمت سربلند ساختند، و تعيين محل و جا به جهت هر يك از امرا و وزرا و كتّاب دفترخانه نمودند. و بدانچه اراده مقدس كيهان خديو تعلق يافته بود هر يك [از] طاقها را كه چون طاق سپهر در رفعت انگشت‏‌نماى روزگار است به سايبان‌هاى زربفت و اطلس خطايى زيور دادند، و جدار آن را به مخمل‌هاى الوان و اطلس گوناگون و قماش‌هاى غريب‏ موشح به صور عجيبه زيب والا دادند، و به فرش‌هاى الوان‏ آن عرصه فرح بخش مكان را پيرايه بستند. و گرامى مجلس ارم‏‌اساس دلگشا كه به جهت استقرار كشورستانى ظل سبحانى فره يزدانى بر چار بالش خلافت مسندآراى شادكامى بودند، ساحت آن را قريب به سه ذرع از زمين بلند ساختند، و دوازده سايبان زربفت و اطلس خطايى كه از شعشعه مشاهده آن ديده روزگار خيره گشتى، و در رفعت سر به اوج سپهر رسانيده با ماه و مهر دست به گريبان يازيدى، و ستونهاى آن را به اوراق طلا زيور دادند، و عرصه آن را به فرش‌هاى الوان بياراستند، به مرتبه [اى‏] كه داغ دل‏ و رشك فرماى اين كهن انجمن بود، و كنار مجلس گرامى را به محجرهاى‏ رنگين بياراستند، و در آنجا توده توده خرمن‌هاى گل بر روى يكديگر ريختند، و اسباب عيش و نشاط و طرب و انبساط بر دور گلستان‌ها به ترتيب خاص چيدند، و به مرتبه [اى‏] سور و سرور در اهتزاز مؤثر افتاده بود كه بلبلان از ساحت گلزار تحويل به فراز طاقهاى‏ بلند گرد كرده، در آنجا وطنگاه ساخته بودند، و در هر يك از محافل ارباب شوكت و اصحاب ثروت همگى اسباب‏ بر وجه مرغوب جمع آمده بود، و از فيض آن جشن دلنشين پادشاه‌زادگان نواده چنگيزخانى و اميرتيمور گوركانى و ساير ايلچيان اصره، قياصره‏ روم و فرنگ سرمايه خرسندى به جيب همت مى‏‌كردند، و ايلچى والى هندوستان، سلطان خرم شاه جهان در آن فرخنده‏‌مكان به نظاره غرايب امور حيرت بر حيرت مى‏‌افزود.
و چون قرص آفتاب جهان‌تاب سير ممالك غربى پيشنهاد همت ساخته، در سايه شب به آسايش نهان گشت، حكم مقدس به چراغان سراسر پل عز صدور يافت. در اندكى از ازمان آن‏قدر شموع و مشاعل برافروخته گشت كه قرص ماه از بيم رشك در سايه ظلمت شب نهان گرديد، فروغ اشعه چراغان چنان بالا گرفت كه زمينيان راز دل آسمانيان از لوح سينه ايشان برخواندندى، چنانچه دقيقه [اى‏] از اسرار كواكب بر سواد خوانان و بستان عقل و شعور مخفى نماند.
ز بس شمع كو مجلس‌‏افروز بود
شب تيره روشن‏تر از روز بود
(حسينى تفرشى، 1387: 4/141)

مأخذ: حسينى تفرشى، ابوالمفاخر بن فضل‏للّه و محمدحسين. 1387. تاريخ شاه صفى. به‌تصحيح: محسن بهرام‏نژاد. تهران: ميراث مكتوب‏.

@mirasmaktoob
.
بدون شراب قدرت ادامه حیات ندارم!

@Shsyari
.
بدون شراب قدرت ادامه حیات ندارم!

در همسایگی من یکی از ندیمان شاه به نام محمدطاهربیگ ساکن بود، که مورد علاقه وافر شاه قرار داشت. این مرد روز و شب شراب می‌خورد و به این مناسبت نه تنها همیشه مست بود، بلکه سلامتی خود را نیز به کلی از دست داده بود، زیرا هیچ‌وقت به غذا اشتها نداشت و قوت لایموت او منحصر به شراب شده بود و مستی دایمی، علاوه بر این‌که سلامت او را مختل کرده بود، هوش و حواس او را نیز به کلی از بین برده و به عقلش نقصان وارد ساخته بود. شاه، که به او محبت داشت و از طرفی می‌خواست از وجودش استفاده کند، طبیب مخصوص خود را نزدش فرستاد تا با شربت‌ها و دواهای مفید او را از عادت مذموم خود باز دارد، ولی تجویز اطبا و تقاضاهای دوستدارانش هیچ یک مانع از ادامه شراب‌خواری این مرد نشدند و دستور شاه نیز مؤثر نیفتاد و وی گفت که بدون شراب قدرت ادامه حیات ندارد. سرانجام شاه خشمگین شد و برای حفظ سلامتی او فرمان داد که هیچ‌کس به هیچ عنوان نمی‌تواند شراب در اختیارش بگذارد.
این دستور با کمال شدت اجرا شد و محمدطاهربیگ، که دیگر نمی‌توانست از هیچ محلی شراب تهیه کند، شبی از شدت نومیدی با چند ضربت خنجر، خود را مجروح ساخت و با وجودی که بلافاصله همه از جریان آگاهی یافتند و طبیبان شاه به کمکش شتافتند سه- چهار روز بعد از آن، جان بر سر شراب‌خواری خود گذاشت و به عقیده مردم این سامان روحش مستقیما به پیش شیطان رفت، زیرا شراب را مذهب اسلام منع کرده است. به هر حال فوت این مرد فرصتی داد تا ناظر مراسم تشییع جنازه و تدفین ایرانیان باشم. (دلاواله، 1370: 5/203)

مأخذ: دلاواله، پیترو. 1370. سفرنامه پیترو دلاواله. مترجم شعاع الدین شفا. تهران: شرکت انتشارات علمی فرهنگی.

@Shsyari
.
فرق سفیر با قاصد!

شاه [عباس] عادت ندارد سفرا را زود مرخص کند و معتقد است که در این صورت دیگر نمی‌توان آنها را سفیر نامید و آمد و رفت سریع فقط کار قاصد است. (دلاواله، 1370: 326)

مأخذ: دلاواله، پیترو. 1370. سفرنامه پیترو دلاواله. مترجم شعاع الدین شفا. تهران: شرکت انتشارات علمی فرهنگی.

@Shsyari
پ.ن1: نگه‌داشتنِ سفیر بخشی از تمهید شاه عباس برای باشکوه‌تر جلوه‌دادنِ دربارش بود. اینکه صدتا قاصد بیاد ولو پیام‌های مهمی هم برسانند، باز به راحتیِ بهره‌برداری از حضورِ سفیر، مخصوصاً با هدایای قابل توجه و نمایشی که با آنها داده خواهد شد، نمی‌شود. پَس ما (دربار) چطور پُز بدهیم؟ چطور ثابت کنیم که «عالم‌پناه» هستیم! با همین سفرا و یا شاهزادهای فراری و پناهنده شده و از این قبیل. هرچه تعدادِ این رفقا و تنوع‌شان بیشتر، اُبهتِ دربار هم بیشتر.
پ.ن2: اخیراً در یک جلسه‌ای، سخنران یک تصویری از هدایایِ باشکوهِ دربارِ صفوی به توپقاپی (!) را به نمایش گذاشته بود و از اُبهتِ کارِ دربار صفوی می‌گفت!
دقیقاً برعکس است، بلکه اُبهتِ دربار عثمانی را می‌رساند. چرا که پایین‌دست موظف بوده که هدایایِ قابلِ توجه بدهد، و بالادست معمولاً هیچی نمی‌دهد و یا چیزهایِ کم‌اهمیت هدیه می‌کند.

@Shsyari
.
نشست‌های گوشهٔ نقد

رونمایی مجموعه سه‌جلدی «نمایه‌نامهٔ تحلیلی موضوعی سفرنامه‌های ترجمه‌شدهٔ سیاحان انگلیسی دربارهٔ ایران»

با حضور:
_ آزاده حیدری (پژوهشگر اثر)
_ احسان‌الله شکراللهی
_ حسن رجبی
_ شهرام یاری

مکان: مصلای امام خمینی (ره)، شبستان، راهروی آخر (۲۶)، جنب ورودی ۸۱
زمان: یکشنبه، ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۳ _ ساعت: ۱۲:۳۰

@Shsyari
.
2024/05/13 18:46:39
Back to Top
HTML Embed Code: