«اگر دو فرد واجد طبیعتی کاملاً یکسان ترکیب شوند، به فردی شکل می‌دهند که دو برابر هر کدام از آن‌ها به‌تنهایی قدرتمند است.»

@Spaph

اسپینوزا
👏16👍3
«‏فلسفه در جهان همان‌گونه ظاهر نمی‌شود که جغد مینروا بر فراز جامعۀ خدایان و انسان‌ها پدیدار می‌گردد. فلسفه فقط تا بدان‌جا وجود دارد که موضعی را اتخاذ کند، و فقط تا بدان‌جا موضع مزبور را اتخاذ می‌کند که آن را در قلب جهانی از پیش اشغال‌شده تصرف کرده باشد.»

@Spaph

- لویی آلتوسر
👍8
«هیچ‌کس نمی‌تواند چنان به تمامی همه‌ی حقوق، و در نتیجه قدرت، خودش را به دیگری واگذار کند که از انسان بودن دست بکشد، و هرگز هیچ قدرت حاکمی نمی‌تواند همه‌ی آنچه را که دوست دارد انجام دهد.»

@Spaph

- بندیکت اسپینوزا
💯19👍7
بنابراین نزد اسپینوزا با یک فلسفۀ «زندگی» طرفیم؛ فلسفه‌ای که دقیقاً مبتنی‌ست بر تقبیح هر آنچه ما را از زندگی جدا می‌سازد، همۀ آن ارزش‌های متعالی‌ای که علیه زندگی ایستاده‌اند، آن ارزش‌هایی که با اختلالات و توهمات آگاهی گره خورده‌اند. مقولات خیر و شر، سرزنش و پاداش، گناه و رستگاری زندگی را مسموم می‌کنند. تنفر آن چیزی است که زندگی را مسموم می‌سازد، از جمله نفرتی که در قالب گناه در مقابل خود شخص می‌ایستد. اسپینوزا گام‌به‌گام زنجیرۀ رعب‌آور شورهای اندوهناک را ردیابی می‌کند؛ نخست خود اندوه، سپس تنفر، بیزاری، تمسخر، ترس، ناامیدی، عذاب وجدان، ترحم، قهر، حسد، خشوع، ندامت، خودتحقیری، شرم، افسوس خوردن، خشم، انتقام‌جویی، قساوت و ... . تحلیل وی تا آن‌جا پیش می‌رود که حتی در «تنفر و امنیت» می‌تواند رگه‌هایی از اندوه را بیابد، رگه‌هایی که برای تبدیل‌کردنشان به احساساتی خاص بندگان کافی می‌نماید. اما، شهر حقیقی در عوضِ امید به پاداش یا حتی امنیت اموال و دارایی‌ها، عشق به آزادی را به شهروندانش عرضه می‌کند؛ زیرا [به تعبیر خود اسپینوزا]: «این بندگان‌اند و نه انسان‌های آزاد که به پاس فضیلتشان پاداش می‌گیرند.»

@Spaph

- ژیل دلوز
👌13👍6💯1
اسپینوزا در حمله به رشتۀ ایدئولوژیکی اولیۀ اندیشۀ خودش، از تجربه‌ای سیاسی به همان اندازه قدرتمند که از حیث نظری بدیع و متفاوت، دفاع می‌کند: تجربه‌ای که یادآور نام ماکیاولی و آلتوسیوس است. ماکیاولی: «شهریاران تنها به یاری نیروهای مزدور می‌توانند مردمانشان را سرکوب کنند؛ و از هیچ چیز به اندازۀ استقلال ارتش شهروندانی که با شجاعت، مشقت و خونشان آزادی و شکوه را برای دولت خویش به ارمغان می‌آورند نمی‌ترسند.» آلتوسیوس: این صرفاً مقاومت، یا به دیگر سخن، بسط و سازماندهی حق مقاومت است که مؤسس حاکمیت است؛ در نتیجه، به‌وضوح مفهوم حاکمیت مندرج در مفهوم تأسیس (به معنای حقوقی) است. این منابع، با همۀ وزن مبارزات انقلابی و آزادی‌خواهانه نهفته در پس آن‌ها، از اندیشۀ جمهوری‌خواهانۀ اومانیسم تا پروتستان‌های مبارز علیه سلطنت، با تعریف اسپینوزایی از قرارداد اجتماعی در حکم «قدرت و ارادۀ همگان» (the power and will of all) همنوا هستند؛ و این تقریباً همچون نسخه‌ای پیش‌گویانه از موضعی به‌غایت جدلی علیه مفهوم «ارادۀ عمومی» (general will) است.

@Spaph
- آنتونیو نگری
👍11👌2
«به همین سبب است که بچه‌ی شیرخوار می‌پندارد که از روی اختیار پستان مادر را می‌مکد، پسرک خشمگین معتقد می‌شود که با اراده‌ی آزاد طالب انتقام است و انسان ترسو فکر می‌کند که به اختیار می‌گریزد و آدم مست باور می‌کند که به حکم اراده‌ی آزادِ نفس سخنانی می‌گوید که اگر هوشیار بود، از گفتن آن‌ها خودداری می‌کرد. به همین صورت آن مرد دیوانه، آن زن وراج و آن پسرک خشمگین و نظایر آن‌ها چنین می‌اندیشند که به فرمان آزاد نفس سخن می‌گویند، در حالی که در واقع نمی‌توانند از انگیزه‌ای که آن‌ها را به سخن گفتن وامی‌دارد جلوگیری کنند، به‌طوری که تجربه نیز مانند عقل به‌وضوح به ما می‌آموزد که انسان‌ها فقط بدین جهت به آزادی خود معتقدند که از اعمالِ خود آگاه، اما از موجِباتِ آن‌ها غافل‌اند. باز تجربه به ما می‌آموزد که احکامِ نفس چیزی نیستند مگر میل‌ها که به اقتضا‌ی مزاج‌های مختلفِ بدن دگرگون می‌شوند. زیرا هر کسی همه‌ی اعمال‌اش را به موجبِ عاطفه‌اش تعیین می‌کند و‌ آنان که دست‌خوش عواطف متضادند نمی‌دانند که چه می‌خواهند، اما آنان‌ که دست‌خوش هیچ عاطفه‌ای نیستند به‌آسانی به این سوی یا آن سوی کشیده می‌شوند.»

@Spaph

اسپینوزا
👍29👌3💯1
اسپینوزا و فلسفه
بنابراین نزد اسپینوزا با یک فلسفۀ «زندگی» طرفیم؛ فلسفه‌ای که دقیقاً مبتنی‌ست بر تقبیح هر آنچه ما را از زندگی جدا می‌سازد، همۀ آن ارزش‌های متعالی‌ای که علیه زندگی ایستاده‌اند، آن ارزش‌هایی که با اختلالات و توهمات آگاهی گره خورده‌اند. مقولات خیر و شر، سرزنش…
بی‌تردید اسپینوزا در زمرۀ کسانی نیست که شورهای اندوهناک را واجد جنبه‌هایی خوب می‌دانند. اسپینوزا، بسی پیش از نیچه، همه‌ی تحریفات در زندگی و جملگی آن ارزش‌هایی را تقبیح می‌کند که به نامشان به تحقیر زندگی می‌پردازیم. [در این صورت،] ما زندگی نمی‌کنیم، بلکه فقط ظاهری از زندگی را از سر می‌گذرانیم، ما تنها می‌توانیم به این بیندیشیم که چگونه از مرگ اجتناب کنیم، و لذا کل زندگی‌مان چیزی نیست مگر پرستش مرگ.


@Spaph

- ژیل دلوز
👌12👍5
«علم به هیچ وجه به صورت غایت‌شناسانه و الهیاتی مشروط و مقید نیست. الگوی علمی‌ای که سرمایه‌داری برای بسط و گسترش خود تولید می‌کند مشمول انتقادی می‌شود که تفکر منفی صورت می‌دهد. اگر سرمایه‌داری یک نیروی از حیث تاریخی مطلق است، که سازماندهی و سلسله‌مراتب را تولید می‌کند و این تولید را در قالب [متابعت از منطق سود] تحمیل می‌کند، علم خاص آن نیز نمی‌تواند چیزی جز علمی غایت‌شناختی باشد.»

@Spaph

آنتونیو نگری
👍9💯1
هر کسی از پیش خود روش خاصی برای عبادت خدا اختراع کرده است تا خدا او را بیشتر از دیگران دوست بدارد و کل طبیعت را در جهت ارضای حرص کور و طمع سیری‌ناپذیر او هدایت کند. به این ترتیب، این تصورِ غلط به صورت یک عقیده‌ی خرافی در آمد و ریشه‌های عمیقی در اذهان دوانید، و سبب شد هر کسی با شوق فراوان بکوشد تا عللِ غاییِ امور را کشف و بیان کند. اما به نظر می‌آید که کوشش برای نشان دادن این‌که طبیعت کار عبث نمی‌کند (یعنی کاری نمی‌کند که برای انسان فایده نداشته باشد) جز به این نمی‌انجامد که طبیعت، خدایان و انسان‌ها همه مانند هم دیوانه باشند. من از شما می‌خواهم ملاحظه کنید که این همه کوشش به کجا انجامیده است.

@Spaph

اسپینوزا
💯23👍7👏1
«در میان این‌ همه ملایماتِ طبیعت ناملایماتی هم دیده می‌شود از قبیل: طوفان‌ها، زلزله‌ها، بیماری‌ها و امثال آن‌ها که گفته شده که پیدایش این امور ناشی از خشم خدایان است بر مردم، به علت معصیت یا عدم اطاعت. با این‌که تجربه همیشه خلاف این را به ثبوت رسانیده و با نمونه‌های بی‌پایان نشان داده است که حوادثِ خوب و بد نسبت به پارسایان و گناه‌کاران یکسان اتفاق می‌افتد، با این حال، این خطای دیرینه در این خصوص هرگز از میان نرفته است.»

@Spaph

- بندیکت اسپینوزا

پ.ن.: زمین‌لرزه 1755 لیسبون در اول نوامبر 1755، هم‌زمان با عید «روز همه قدیسین»، یک جشن مذهبی بزرگ کاتولیک‌ها، رخ داد. این زلزله یکی از بزرگ‌ترین و ویرانگرترین زلزله‌های تاریخ اروپا بود و به‌طور تخمینی بین 8.5 تا 9 ریشتر قدرت داشت. پس از زلزله، شهر لیسبون با سونامی عظیم و آتش‌سوزی‌های گسترده مواجه شد که باعث نابودی بخش اعظم شهر و مرگ ده‌ها هزار نفر شد.
👌16👍10👏1💯1
'

اسپینوزا الگوی جدیدی را در اختیار فلاسفه قرار می‌دهد: بدن. او ساخت بدن را در مقام الگو مطرح می‌کند: «ما نمی‌دانیم که بدن به چیزهایی تواناست؟» این اذعان به جهل، قسمی به چالش کشیدن است. ما از آگاهی و احکام آن، از اراده و اثرات آن، از هزاران شیوهٔ حرکت بدن، از سلطه بر بدن و انفعالات حرف می‌زنیم، اما حتی نمی‌دانیم که بدن به چه چیزهایی تواناست؟

@Spaph

- ژیل دلوز
👍25👏1
'
«وقتی انسان‌ها می‌گویند این یا آن عمل بدن از ذهنی ناشی می‌شود که بر بدن فرمان می‌راند، نمی‌دانند چه می‌گویند و صرفاً، تحت پوششی متقاعدکننده از کلمات، می‌پذیرند که از علت حقیقی آن عمل بی‌اطلاع‌اند و علاقه‌ای به کشف آن ندارند ... انسان‌ها خود را آزاد می‌پندارند [چرا که] از اعمال خود آگاه‌اند، اما از عللی که آن‌ها را تعیّن می‌بخشند بی‌اطلاع‌اند ... تصمیمات (Decreta) ذهنی چیزی جز امیال نیستند که خود بر اساس وضعیت‌های متغیر بدن تغییر می‌کنند.»

@Spaph

- بندیکت اسپینوزا
👍26👌3
'
راز استبداد نه توانایی آن برای ترغیب اذهان، بلکه توانایی‌اش برای به حرکت درآوردن بدن‌هاست تا نیرو یا قدرتشان را استخراج کند و آن را به نفع خود به خدمت گیرد. جای شگفتی نیست که اسپینوزا می‌توانست از مرگ بدن صحبت کند، حتی آن هنگام که نشانه‌های حیات را حفظ کرده است: بدنی که تحت عمل و تأثیر قرار می‌گیرد اما نمی‌تواند عمل کند و تأثیر بگذارد، یا اگر هم بتواند اعمالش بیش از هر چیز موجب تضعیف قدرتش می‌شود، بدنی که حرکاتش به‌غایت محدود، منحصرشده و تکراری است، بدنی که، حتی اگر چیزی حس کند، در حال درد کشیدن است، یک بدن مرده.

@Spaph

- وارن مونتاگ، بازگشت [به] اسپینوزا
👌15👍11
'
نظریۀ اسپینوزا دربارۀ عواطف جمعی، به‌روشنی خاستگاه‌های انقلاب‌ها و خیزش‌ها را توضیح می‌دهد: «همۀ انقلاب‌ها و خیزش‌های عظیم، با شکل‌گیری عاطفۀ مشترک ناظر بر خشم و قهر در میان انبوه‌خلق آغاز می‌شود.» این قهر هنگامی سر برمی‌آورد که انبوه‌خلق به‌طور جمعی بی‌عدالتی یا سرکوب را تجربه می‌کند. از دید اسپینوزا، چنین لحظاتی جایگاهی محوری دارند، چراکه قدرت عواطف مشترک در برانداختن ساختارهای سیاسی موجود و آفرینش شکل‌های جدیدی از سازمان اجتماعی را آشکار می‌کنند. با این‌حال، او هشدار می‌دهد که برای اجتناب از تجزیه و فروپاشی، این عواطف باید به قالب اشکال پایدار سیاسی درآیند.

@Spaph

فردریک لوردون
👏15👍4💯1
'
«کسب قدرت همچنان هدفی اساسی برای ماست و، چنان‌که کوشیده‌ام توضیح دهم، این امر نمی‌تواند صرفاً به معنای واژگونی رابطه‌ی سلطه و در نهایت حفظ همان ماشین قدرت حاکم با توسل به تغییر شخصی باشد که پشت فرمان آن نشسته است. برای انبوه‌خلق، کسب قدرت اساساً به معنای پذیرش یک وظیفه است؛ وظیفه‌ی ابداع نهادهایی نوین و غیرحاکمیتی.»

@Spaph

- آنتونیو نگری
👏15👍3
'
«ایده‌ها جهان را پیش می‌برند، ولی صرفاً وقتی آکنده از عواطفی شوند که بدان‌ها قدرت می‌بخشد.»

@Spaph

فردریک لوردون
👍14💯2
'
ساختارگرایی در مقام بازی منحرفی عرضه می‌شود که در آن تبیین شناخت، اخلاق و سیاست همواره به توضیح متقابل از سوی آن دیگری منوط می‌گردد. بدین‌سان، ساختارگرایی تصویر وارونه‌ای از دیالکتیک را شکل می‌بخشد و انقراض آن را اعلام می‌کند؛ اما، در واقع ساختارگرایی خودش یکی از آخرین جلوه‌های دیالکتیک بود.
اسپینوزا کاملاً در مقابل این جریان قرار داشت. [در آن برهه،] فیلسوف سده‌ی هفدهمی در مقام بانی درون‌ماندگاری مطلق بازیابی شد، نظریه‌پرداز ناممکن بودن ایجاد افتراق در آنچه زندگی بدان وحدت بخشیده است، متفکر بازشناسی این‌که امر واقع هیچ نوعی از والایش یا غایت‌شناسی را به رسمیت نمی‌شناسد. از این‌رو فلسفه باید از این‌جا کارش را از نو آغاز می‌کرد، از اسپینوزا، از سطح درون‌ماندگاری.

@Spaph

آنتونیو نگری
👍13
مونتاگ (1).pdf
3.4 MB
متن سخنرانی وارن مونتاگ، با عنوان «بدن در مقام جایگاه قدرت» (The Body as a Locus of Power)، در نشست مجازی «نسبت بدن و قدرت در زمانۀ معاصر».

تاریخ: دوشنبه ۲۵ نوامبر/۵ آذر.

@Spaph

برگزارکننده: انجمن علمی - دانشجویی گروه جامعەشناسی دانشگاە کردستان.

@MSandUS
@uoksociology
💯13👍1👏1👌1
'
اسپینوزا با این استدلال شروع می‌کند که بدن نمی‌تواند ذهن را به اندیشیدن وادار کند، استدلالی که به سنت‌های مختلفی که بدن را منبع گناه و امیال حیوانی می‌دانستند و دائماً با روح در جنگ بودند، دلگرمی می‌دهد. اما اگر روح یا ذهن از دستورات بدن رها شود، بدن نیز دیگر تحت فرمان ذهن نیست. اسپینوزا در یک قضیه‌ی منفرد مفهوم تعیّن‌یابی بدن از جانب ذهن را از هر معنایی تهی می‌سازد و ما را مجبور به توجه به بدن و زنجیره‌ی بدن‌ها می‌کند. اما با انجام این کار، او مفهوم «فرمان» (واژه‌ی موردنظر اسپینوزا، برگرفته‌شده از واژگان حقوقی) یا سلطه‌ی ذهن بر بدن، مفهومی در سنت مسیحی، را به سطح تمرکزی ماتریالیستی بر بدن جابه‌جا می‌کند؛ «فرمان» ذهن بر بدن به‌عنوان رابطه‌ای خیالی، در یکی از معانی خیالی این مفهوم نمی‌تواند تعیّن‌یابی اعمال بدنی از جمله گفتار و نوشتار را توضیح دهد.

@Spaph

- وارن مونتاگ
👍18
Forwarded from پرسیار
🎥 باید از نظریه دفاع کرد!
🎤گفتگو با دکتر فؤاد حبیبی؛ مترجم و استاد جامعه‌شناسی دانشگاه کردستان

چرایی و اهمیت بازگشت به فلسفه‌ی مواجهه
رادیکالیسم در نظریه چگونه ممکن می‌شود؟
چرا «پیچیدگی» تنها راه درک «سادگی» است؟


🎥 پێویستە بەرگری لە تیۆری بکرێ!
🎤وتووێژ لەگەڵ دکتۆر فواد ‌‌حه‌بیبی، وەرگێڕ و ما‌‌مۆستای کۆمەڵناسیی زانکۆی کوردستان

هۆکار و گرنگیی گەڕانەوە بۆ فەلسەفەی ڕووبەڕووبوونەوە
ڕادیکاڵیزم بە چ شێوەیەک لە تیۆریدا دێتە ئاراوە.
بۆچی "پێچەڵپێچی" تاقە ڕێگای تێگەیشتنی ساکارییە؟


🎞 تەواوی فیلمەکە لە یوتیوبی پرسیاردا [فیلم کامل این گفتگو در یوتیوب پرسیار]:

https://youtu.be/Q2vxKh-jQUA?si=KQvHCeNAzlOz-gZS
🙏🏼 ئێمەتان بە دڵە، بە هاوڕێکانتان بمانناسێنن (ما را دنبال و دوستانتان را با ما آشنا کنید.)
🆔@prsyarjournal

https://www.tg-me.com/MSandUs
https://www.tg-me.com/Spaph
👍19👌3
2025/07/10 23:33:51
Back to Top
HTML Embed Code: