👆👆👆👆👆
" دیباچه "
بخوان به نام گل سرخ، در صحاری شب
که باغها همه بیدار و بارور گردند.
بخوان، دوباره بخوان، تا کبوتران سپید
به آشیانه خونین دوباره برگردند.
بخوان به نام گل سرخ، در رواق سکوت
که موج و اوج طنینش ز دشتها گذرد؛
پیام روشن باران
ز بام نیلی شب
که رهگذار نسیمش به هر کرانه برد:
ز خشکسال چه ترسی؟ - که سد بسی بستند:
نه برابر آب
که در برابر نور
و در برابر آواز و در برابر شور...
در این زمانه عسرت
به شاعران زمان برگ رخصتی دادند
که از معاشقه سرو و قمری و لاله
سرودها بسرایند ژرفتر از خواب
زلالتر از آب.
تو خامشی، که بخواند؟
تو می روی، که بماند؟
که بر نهالک بی برگ ما ترانه بخواند؟
از این گریوه به دور
در آن کرانه، ببین:
بهار آمده، از سیم خاردار گذشته.
حریق شعله گوگردی بنفشه چه زیباست!
هزار آینه جاری ست.
هزار آینه
اینک
به همسرایی قلب تو می تپد با شوق.
زمین تهی ست ز رندان؛
همین تویی تنها
که عاشقانه ترین نغمه را دوباره بخوانی.
بخوان به نام گل سرخ و عاشقانه بخوان:
" حدیث عشق بیان کن
بدان زبان که تو دانی."
" شفیعی کدکنی"
( از کتاب " در کوچه باغهای نشابور")
………………………………………………
" سفر بخیر "
- " به کجا چنین شتابان؟"
گون از نسیم پرسید.
- " دلم من گرفته زینجا
هوس سفر نداری
ز غبار این بیابان؟"
- " همه آرزویم، اما
چه کنم که بسته پایم..."
- " به کجا چنین شتابان؟"
- " به هر آن کجا که باشد
به جز این سرا سرایم."
- " سفرت به خیر! اما
تو و دوستی، خدا را"
چو از این کویر وحشت
به سلامتی گذشتی
به شکوفه ها ، به باران
برسان سلام ما را."
" شفیعی کدکنی"
( از کتاب " در کوچه باغهای نشابور")
@StarbaadMagazine
" دیباچه "
بخوان به نام گل سرخ، در صحاری شب
که باغها همه بیدار و بارور گردند.
بخوان، دوباره بخوان، تا کبوتران سپید
به آشیانه خونین دوباره برگردند.
بخوان به نام گل سرخ، در رواق سکوت
که موج و اوج طنینش ز دشتها گذرد؛
پیام روشن باران
ز بام نیلی شب
که رهگذار نسیمش به هر کرانه برد:
ز خشکسال چه ترسی؟ - که سد بسی بستند:
نه برابر آب
که در برابر نور
و در برابر آواز و در برابر شور...
در این زمانه عسرت
به شاعران زمان برگ رخصتی دادند
که از معاشقه سرو و قمری و لاله
سرودها بسرایند ژرفتر از خواب
زلالتر از آب.
تو خامشی، که بخواند؟
تو می روی، که بماند؟
که بر نهالک بی برگ ما ترانه بخواند؟
از این گریوه به دور
در آن کرانه، ببین:
بهار آمده، از سیم خاردار گذشته.
حریق شعله گوگردی بنفشه چه زیباست!
هزار آینه جاری ست.
هزار آینه
اینک
به همسرایی قلب تو می تپد با شوق.
زمین تهی ست ز رندان؛
همین تویی تنها
که عاشقانه ترین نغمه را دوباره بخوانی.
بخوان به نام گل سرخ و عاشقانه بخوان:
" حدیث عشق بیان کن
بدان زبان که تو دانی."
" شفیعی کدکنی"
( از کتاب " در کوچه باغهای نشابور")
………………………………………………
" سفر بخیر "
- " به کجا چنین شتابان؟"
گون از نسیم پرسید.
- " دلم من گرفته زینجا
هوس سفر نداری
ز غبار این بیابان؟"
- " همه آرزویم، اما
چه کنم که بسته پایم..."
- " به کجا چنین شتابان؟"
- " به هر آن کجا که باشد
به جز این سرا سرایم."
- " سفرت به خیر! اما
تو و دوستی، خدا را"
چو از این کویر وحشت
به سلامتی گذشتی
به شکوفه ها ، به باران
برسان سلام ما را."
" شفیعی کدکنی"
( از کتاب " در کوچه باغهای نشابور")
@StarbaadMagazine
سالگرد زادروز
دکتر " جواد مجابی "
فرخنده و خجسته باد!
شاعر، نویسنده، نقاش، منتقد ادبی و هنرهای تجسمی، روزنامه نگار و طنزپرداز معاصر!
🌺🌻💐🌻🌺🌻💐🌻🌺🌻💐🌻🌺🌻💐🌻
👇👇👇👇👇👇👇
@StarbaadMagazine
دکتر " جواد مجابی "
فرخنده و خجسته باد!
شاعر، نویسنده، نقاش، منتقد ادبی و هنرهای تجسمی، روزنامه نگار و طنزپرداز معاصر!
🌺🌻💐🌻🌺🌻💐🌻🌺🌻💐🌻🌺🌻💐🌻
👇👇👇👇👇👇👇
@StarbaadMagazine
👆👆👆👆👆👆👆
بخش پایانی مقاله " روزگار کرونایی چگونه می گذرد " :
" برای اینکه یادداشت یک روزه ام، خوش فرجام باشد تکه ای از شوخی با جماعت شاعر را - که خودم هم مشمول آن هستم - برایتان می فرستم:
در اوصاف شاعری
- مقرر شد: هجده هزار یورو جایزه کسی خواهد بود که از بین ده هزار کتاب شعر چاپ شده، یکی شعر بیابد که معنا و مفهومی قابل اعتنا داشته باشد و معادل این مبلغ یا کمی بیشتر تا سی هزار یورو به عنوان جریمه از چهار منتقد رسمی ستانده می شود که نتواند تفاوت نرم افزاری این شعرها را با جریان سخت افزاری کاه و یونجه و زباله های صنعتی ثابت کنند.
- گزارش شده: در تون کوره های آهک پزی، کاغذهای حاوی اشعار این شاعران شهیر، به سختی می سوزد و عملا فقط دود می دهد، کلمات مندرج در این اوراق، از جنس سنگ و سفال بوده و قابل اشتعال نیستند.
- پیشنهاد شد: در مراسم افتتاح خانه موزه یکی از شاعران واقعی، چهل هزار شاعر نو و کهنه فعال فعلی را در جلو خان این موزه گردن بزنند، البته با رعایت ترتیب سال های شاعری آنها و با مدیریت بهداشت شهری که کوچه پس از آن قربانی متدیک، همچنان تمیز و عبورکردنی باشد، چهل هزار بعدی این شاعران را فعلا در کویر مرکزی - دور از تبلیغات مرسوم شان - نگه دارند تا خانه موزه دیگری آماده گشایش و جشن شعر شود.
- می گفت شعر گفتن به خودی خود چندان مشکل نیست. این موردی برحسته از بیمارهای واگیر است. مشکل اینجاست که تو حالا بخواهی آن را به عنوان شعر به یک آدم - هر که می خواهد باشد - قالب کنی.
- یکی از شکل های اصلی این جور شعر گفتن ها، دلسوزی به حال خود و جلب ترحم افراد ساده دل به حال کسی است که در ورطه عشق افتاده است و شب هجران را نمی تواند به روز وصال پیوند بزند. اصلا مشکل شخصی تو به ما چه مربوط است، الدنگ!
- برای این جور شاعران نوع زندگی مرفه و کامیابی که دارند گفتنی نیست، شعرشان اقتضا می کند که درمانده و پریشان خاطر به نظر آیند. این یک نوع تقلب مالیاتی است که شخص درآمد سرشار خود را با فقیر و عاجز جلوه کردن، تا میزان بخشودگی قانونی تنزل می دهد. در شعر همه شان دردمند و تشنه و گرسنه ماجرا(!) هستند.
- مدعی هستند که نظم زبان و ساخت نحوی و چگونگی ادراک را به هم زده اند یا ساختاری شگفت انگیز بدان بخشیده اند. شوربختانه بعضی دشمنان می پندارند ساخت مغز و نظم عصبی حضرات عیب و علتی پیدا کرده.
- ناشاعرهای جوان حسودی کنان به ناشاعران کهن سال شاعران کهن سال از حسادت به قدما دق مرگ می شوند.
- وقتی تیراژ کتاب شعر سیصد نسخه نافروش مانده است، سزاست که هشتاد هزار شاعر موجود، لای جرز بروند تا به استحکام منازل شهری کمک مستقیم کرده باشند.
- فکر می کرد شعر ارث پدری اش است، سر ارثیه با سایر وراث جنگید، حیف و میل ارث بادآورده آسان ترین کار است.
- دشوار است بتوانم ادعای شاعری و شعور ادبی تو را هضم کنم، همان طور که ادعای خلبانی موش کور را.
- اراجیف ناشاعر جوان آن قدرها بد نیست که مزخرفات شاعر پیر، شعر در این میان کاملا بی تقصیر است.
- هر کس در خلوت خود شاعر است، حتی در خانواده و محله اش. چراغ کوچک خود را به روشنای آفتاب میاور!
- اگر در اوان جوانی چند شعر فرخی و رودکی را خیلی خوب می فهمیدیم و لذت ذاتی آن را احساس می کردیم آن وقت سی چهل سال عمرمان برای سرودن این چیزها که چاپ کرده ایم هدر نمی شد.
- هنوز دیر نشده تا خلاص شوی از توطئه مداومی که علیه تو صورت داد نو جوانی ات، با بی سوادی جاه طلبانه. "
" جواد مجابی "
( روزنامه شرق، دوشنبه ۲۵ فروردین ۱۳۹۹)
@StarbaadMagazine
بخش پایانی مقاله " روزگار کرونایی چگونه می گذرد " :
" برای اینکه یادداشت یک روزه ام، خوش فرجام باشد تکه ای از شوخی با جماعت شاعر را - که خودم هم مشمول آن هستم - برایتان می فرستم:
در اوصاف شاعری
- مقرر شد: هجده هزار یورو جایزه کسی خواهد بود که از بین ده هزار کتاب شعر چاپ شده، یکی شعر بیابد که معنا و مفهومی قابل اعتنا داشته باشد و معادل این مبلغ یا کمی بیشتر تا سی هزار یورو به عنوان جریمه از چهار منتقد رسمی ستانده می شود که نتواند تفاوت نرم افزاری این شعرها را با جریان سخت افزاری کاه و یونجه و زباله های صنعتی ثابت کنند.
- گزارش شده: در تون کوره های آهک پزی، کاغذهای حاوی اشعار این شاعران شهیر، به سختی می سوزد و عملا فقط دود می دهد، کلمات مندرج در این اوراق، از جنس سنگ و سفال بوده و قابل اشتعال نیستند.
- پیشنهاد شد: در مراسم افتتاح خانه موزه یکی از شاعران واقعی، چهل هزار شاعر نو و کهنه فعال فعلی را در جلو خان این موزه گردن بزنند، البته با رعایت ترتیب سال های شاعری آنها و با مدیریت بهداشت شهری که کوچه پس از آن قربانی متدیک، همچنان تمیز و عبورکردنی باشد، چهل هزار بعدی این شاعران را فعلا در کویر مرکزی - دور از تبلیغات مرسوم شان - نگه دارند تا خانه موزه دیگری آماده گشایش و جشن شعر شود.
- می گفت شعر گفتن به خودی خود چندان مشکل نیست. این موردی برحسته از بیمارهای واگیر است. مشکل اینجاست که تو حالا بخواهی آن را به عنوان شعر به یک آدم - هر که می خواهد باشد - قالب کنی.
- یکی از شکل های اصلی این جور شعر گفتن ها، دلسوزی به حال خود و جلب ترحم افراد ساده دل به حال کسی است که در ورطه عشق افتاده است و شب هجران را نمی تواند به روز وصال پیوند بزند. اصلا مشکل شخصی تو به ما چه مربوط است، الدنگ!
- برای این جور شاعران نوع زندگی مرفه و کامیابی که دارند گفتنی نیست، شعرشان اقتضا می کند که درمانده و پریشان خاطر به نظر آیند. این یک نوع تقلب مالیاتی است که شخص درآمد سرشار خود را با فقیر و عاجز جلوه کردن، تا میزان بخشودگی قانونی تنزل می دهد. در شعر همه شان دردمند و تشنه و گرسنه ماجرا(!) هستند.
- مدعی هستند که نظم زبان و ساخت نحوی و چگونگی ادراک را به هم زده اند یا ساختاری شگفت انگیز بدان بخشیده اند. شوربختانه بعضی دشمنان می پندارند ساخت مغز و نظم عصبی حضرات عیب و علتی پیدا کرده.
- ناشاعرهای جوان حسودی کنان به ناشاعران کهن سال شاعران کهن سال از حسادت به قدما دق مرگ می شوند.
- وقتی تیراژ کتاب شعر سیصد نسخه نافروش مانده است، سزاست که هشتاد هزار شاعر موجود، لای جرز بروند تا به استحکام منازل شهری کمک مستقیم کرده باشند.
- فکر می کرد شعر ارث پدری اش است، سر ارثیه با سایر وراث جنگید، حیف و میل ارث بادآورده آسان ترین کار است.
- دشوار است بتوانم ادعای شاعری و شعور ادبی تو را هضم کنم، همان طور که ادعای خلبانی موش کور را.
- اراجیف ناشاعر جوان آن قدرها بد نیست که مزخرفات شاعر پیر، شعر در این میان کاملا بی تقصیر است.
- هر کس در خلوت خود شاعر است، حتی در خانواده و محله اش. چراغ کوچک خود را به روشنای آفتاب میاور!
- اگر در اوان جوانی چند شعر فرخی و رودکی را خیلی خوب می فهمیدیم و لذت ذاتی آن را احساس می کردیم آن وقت سی چهل سال عمرمان برای سرودن این چیزها که چاپ کرده ایم هدر نمی شد.
- هنوز دیر نشده تا خلاص شوی از توطئه مداومی که علیه تو صورت داد نو جوانی ات، با بی سوادی جاه طلبانه. "
" جواد مجابی "
( روزنامه شرق، دوشنبه ۲۵ فروردین ۱۳۹۹)
@StarbaadMagazine
به مناسبت درگذشت
" ناصر تقوایی "
کارگردان و فیلمنامه نویس گرانقدر سینمای ایران زمین!
🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀
👇👇👇👇👇👇👇👇
@StarbaadMagazine
" ناصر تقوایی "
کارگردان و فیلمنامه نویس گرانقدر سینمای ایران زمین!
🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀
👇👇👇👇👇👇👇👇
@StarbaadMagazine
👆👆👆👆👆👆👆
ناصرتقوایی از برجسته ترین و تأثیرگذارترین سینماگران مؤلف تاریخ سینمای ایران درگذشت. گرچه در یک نگاه گذرا به نظر می رسد او در دوران فعالیت حرفه ای، فیلم های کم تعدادی ساخته و در تلقی عام، در زمره سینماگران کم کار محسوب شود، ولی واقعیت آن است که او کارنامه پرباری ب ه لحاظ کیفی و حتی کمّی دارد که او را از تمام کارگردانان دیگر متمایز می کند... کارنامه وزینی که وجود هر کدام از مواردش می تواند برای برخی فیلم سازان دیگر افتخاری جاودان باشد...تقوایی فیلم نامه هایی نوشت که همگی صاحب جوهره و درونمایه اعتراضی اند و شخصیت هایی تنها و سرکش آفرید که به نوعی با نظم حاکم سرِ جدال دارند، بدون آنکه شعار سیاسی بدهند.تقوایی همواره منتقد ساختارهای بسته قدرت، سانسور و زوال اخلاق اجتماعی بوده اما هرگز به دام لحن و زبان مستقیم در آثارش در نغلتید...
صحبت های او را در ششمین جشن انجمن منتقدان و نویسندگان سینمای ایران که ۲۴ دی ماه ۱۳۹۱ برگزار شد، بخوانید:
" هیچ کس مانع فیلم ساختن من نیست. اگر روزی بخواهم از کسی اجازه بگیرم، دیگر فیلم نمی سازم. از این عمری که برای فیلم سازی گذاشتم، متأسفم. در این سال ها وقتی فیلم هایم را می بینم، انگار فیلم های یک آدم دیگر را می بینم...بخشی از آن فیچی شده است. تلویزیون که مطالق سلیقه خود بدون هیچ قانونی قیچی به جان این فیلم ها می اندازد...البته سر خیلی از آدم های دیگر که فیلم خوب ساختند، همین بلا را آوردند. گوشی هم برای اعتراض نیست. فیلم های خوب گذشته را قلع و قمع می کنند.امیدوارم بتوانم با فیلم نساختنم، به سهم خودم باعث سقوط این سینما شوم، شاید با فروریزی آن چیز تازه ای از نو دربیاید. این سینمایی نیست که نسل من و پیش از ما و حتی نسل باهوش بعد از ما می خواستند. این سینما دفن شده است. کوشش کنیم با فروریزی آن نهال تازه ای جان بگیرد"
( روزنامه شرق، چهارشنبه ۲۳ مهر ۱۴۰۴، شماره ۵۳۲۹)
@StarbaadMagazine
ناصرتقوایی از برجسته ترین و تأثیرگذارترین سینماگران مؤلف تاریخ سینمای ایران درگذشت. گرچه در یک نگاه گذرا به نظر می رسد او در دوران فعالیت حرفه ای، فیلم های کم تعدادی ساخته و در تلقی عام، در زمره سینماگران کم کار محسوب شود، ولی واقعیت آن است که او کارنامه پرباری ب ه لحاظ کیفی و حتی کمّی دارد که او را از تمام کارگردانان دیگر متمایز می کند... کارنامه وزینی که وجود هر کدام از مواردش می تواند برای برخی فیلم سازان دیگر افتخاری جاودان باشد...تقوایی فیلم نامه هایی نوشت که همگی صاحب جوهره و درونمایه اعتراضی اند و شخصیت هایی تنها و سرکش آفرید که به نوعی با نظم حاکم سرِ جدال دارند، بدون آنکه شعار سیاسی بدهند.تقوایی همواره منتقد ساختارهای بسته قدرت، سانسور و زوال اخلاق اجتماعی بوده اما هرگز به دام لحن و زبان مستقیم در آثارش در نغلتید...
صحبت های او را در ششمین جشن انجمن منتقدان و نویسندگان سینمای ایران که ۲۴ دی ماه ۱۳۹۱ برگزار شد، بخوانید:
" هیچ کس مانع فیلم ساختن من نیست. اگر روزی بخواهم از کسی اجازه بگیرم، دیگر فیلم نمی سازم. از این عمری که برای فیلم سازی گذاشتم، متأسفم. در این سال ها وقتی فیلم هایم را می بینم، انگار فیلم های یک آدم دیگر را می بینم...بخشی از آن فیچی شده است. تلویزیون که مطالق سلیقه خود بدون هیچ قانونی قیچی به جان این فیلم ها می اندازد...البته سر خیلی از آدم های دیگر که فیلم خوب ساختند، همین بلا را آوردند. گوشی هم برای اعتراض نیست. فیلم های خوب گذشته را قلع و قمع می کنند.امیدوارم بتوانم با فیلم نساختنم، به سهم خودم باعث سقوط این سینما شوم، شاید با فروریزی آن چیز تازه ای از نو دربیاید. این سینمایی نیست که نسل من و پیش از ما و حتی نسل باهوش بعد از ما می خواستند. این سینما دفن شده است. کوشش کنیم با فروریزی آن نهال تازه ای جان بگیرد"
( روزنامه شرق، چهارشنبه ۲۳ مهر ۱۴۰۴، شماره ۵۳۲۹)
@StarbaadMagazine
فرخنده و خجسته باد!
هفتادو نهمین سالگرد زادروز
" محمود معتقدی "
شاعر، منتقد ادبی و کارشناس کتابداری!
🌺🌻💐🌻🌺🌻💐🌻🌺🌻💐🌻🌺🌻💐🌻
👇👇👇👇👇👇👇
@StarbaadMagazine
هفتادو نهمین سالگرد زادروز
" محمود معتقدی "
شاعر، منتقد ادبی و کارشناس کتابداری!
🌺🌻💐🌻🌺🌻💐🌻🌺🌻💐🌻🌺🌻💐🌻
👇👇👇👇👇👇👇
@StarbaadMagazine
👆👆👆👆👆
" محمود معتقدی " متولد ۲۶ مهرماه۱۳۲۵ در آمل ، تا مقطع دیپلم در این شهر سر سبز شمالی ، روزگار گذراند، و سپس در آغاز سال ۵۷ ، دوره دانشگاهی را در رشته تاریخ ( کارشناسی) طی کرد، ودر حوزه ادبیات به ویژه شعر، به فعالیت پرداخت. وی در دوره ی دانشجویی با آشنایی با استاد دکتر اسماعیل خویی، فعالیت های ادبی اش را گسترش داد. وی در سال۱۳۵۴ بعنوان کارشناس حوزه کتابداری و اطلاع رسانی در مرکز اطلاع رسانی وابسته به وزارت علوم به مدت ۳۰ سال به کار فرهنگی مشغول شد و در چشم انداز همین سال ها، به سرودن شعر و نقد شعروادبیات داستانی در عرصه مطبوعات پرداخت.
وی نخستین کتاب شعرش را درسال ۱۳۷۵ به بازار نشر فرستاد و در ادامه آن به صورت حرفه ای در نشریات ادبی به همکاری پرداخت.
از معتقدی تا کنون حدود ۳۰ عنوان کتاب در زمینه ی شعر ونقد آثار از چهره هایی همچون نیما، شاملو، فروغ، سپهری، خویی، صالحی، سپانلو و بسیاری از شاعران و نویسندگان مطرح در ۴ دهه اخیر پرداخته است.
از میان کتاب های وی می توان از :
ازنگاهی دیگر ( نقدادبیات امروز ایران /نشر آوای ملایر )
برگستره شعر امروز ( نشر ثالث )
جهان پاره های دلواپسی (مجموعه مقالات/ نشر کتابسرای تندبس)
روشن تراز سکوت ( مجموعه مقالات/ نشر آوای کلا ر)
جهان ،جای دوری نیست ( مجموعه شعر/ نشر بوتیمار)
گزینه اشعار ( نشر مروارید)
پاره های عاشقی( مجموعه شعر / نشر ثالث)
به یاداسب ها و پرنده باش ( مجموعه شعر / نشر چشمه )
ترانه های گمشده در کوچه های باد ( مجموعه شعر / نشر ارادمان)
به رسم حقیقت وزیبابی ( زندگی وشعر اسماعیل خویی / نشر ثالث )
چیزی نمانده به گزاره های چشم هایت ( مجموعه شعر / نشر دانیار )
گاهی هم خلاصه خودت باش(مجموعه شعر/نشر سیب سرخ) و ......
. معتقدی در سال های اخیر در داوری جوایز شعری از جمله : داور ی چهارمین دوره ی جایزه شعر شاملو شرکت داشت.
وی دراین روزهای در زمینه ها ی جستارهایی از شاهنامه واسطوره شناسی مطالعاتی در پیش رو دارد.
بار دیگر،
به لبخندهای سرخ و
خلوت رویاهای سبزت
دل می سپارم
پشت دروازه های شهر
بشارت حسی باستانی
همچون سطری از خاطره های
گمشده ات
گویی به گوش می رسد
خسته از این همه روزهای رفته از یاد
تنها، همین تویی!
" محمود معتقدی "
( از مجموعه شعر " گاهی هم خلاصه ی خودت باش"، نشر سیب سرخ، چاپ اول بهار ۱۴۰۱ )
هنوز فکر می کنم
گفتمان دور و نزدیکی
از این لبخندهای ساده ات
به گوش می رسد.
باردیگر صدای روز به نیمه می رسد
و شگفتا در این هیاهوی جامانده از تاریخ
همچنان به روایت تو
به باد می رود.
یادت باشد
این سه شنبه هم
به گزاره ی گمشده هایت
پا می کوبد
نه بیشتر!
" محمود معتقدی "
۱۴۰۴/۵/۱۰
@StarbaadMagazine
" محمود معتقدی " متولد ۲۶ مهرماه۱۳۲۵ در آمل ، تا مقطع دیپلم در این شهر سر سبز شمالی ، روزگار گذراند، و سپس در آغاز سال ۵۷ ، دوره دانشگاهی را در رشته تاریخ ( کارشناسی) طی کرد، ودر حوزه ادبیات به ویژه شعر، به فعالیت پرداخت. وی در دوره ی دانشجویی با آشنایی با استاد دکتر اسماعیل خویی، فعالیت های ادبی اش را گسترش داد. وی در سال۱۳۵۴ بعنوان کارشناس حوزه کتابداری و اطلاع رسانی در مرکز اطلاع رسانی وابسته به وزارت علوم به مدت ۳۰ سال به کار فرهنگی مشغول شد و در چشم انداز همین سال ها، به سرودن شعر و نقد شعروادبیات داستانی در عرصه مطبوعات پرداخت.
وی نخستین کتاب شعرش را درسال ۱۳۷۵ به بازار نشر فرستاد و در ادامه آن به صورت حرفه ای در نشریات ادبی به همکاری پرداخت.
از معتقدی تا کنون حدود ۳۰ عنوان کتاب در زمینه ی شعر ونقد آثار از چهره هایی همچون نیما، شاملو، فروغ، سپهری، خویی، صالحی، سپانلو و بسیاری از شاعران و نویسندگان مطرح در ۴ دهه اخیر پرداخته است.
از میان کتاب های وی می توان از :
ازنگاهی دیگر ( نقدادبیات امروز ایران /نشر آوای ملایر )
برگستره شعر امروز ( نشر ثالث )
جهان پاره های دلواپسی (مجموعه مقالات/ نشر کتابسرای تندبس)
روشن تراز سکوت ( مجموعه مقالات/ نشر آوای کلا ر)
جهان ،جای دوری نیست ( مجموعه شعر/ نشر بوتیمار)
گزینه اشعار ( نشر مروارید)
پاره های عاشقی( مجموعه شعر / نشر ثالث)
به یاداسب ها و پرنده باش ( مجموعه شعر / نشر چشمه )
ترانه های گمشده در کوچه های باد ( مجموعه شعر / نشر ارادمان)
به رسم حقیقت وزیبابی ( زندگی وشعر اسماعیل خویی / نشر ثالث )
چیزی نمانده به گزاره های چشم هایت ( مجموعه شعر / نشر دانیار )
گاهی هم خلاصه خودت باش(مجموعه شعر/نشر سیب سرخ) و ......
. معتقدی در سال های اخیر در داوری جوایز شعری از جمله : داور ی چهارمین دوره ی جایزه شعر شاملو شرکت داشت.
وی دراین روزهای در زمینه ها ی جستارهایی از شاهنامه واسطوره شناسی مطالعاتی در پیش رو دارد.
بار دیگر،
به لبخندهای سرخ و
خلوت رویاهای سبزت
دل می سپارم
پشت دروازه های شهر
بشارت حسی باستانی
همچون سطری از خاطره های
گمشده ات
گویی به گوش می رسد
خسته از این همه روزهای رفته از یاد
تنها، همین تویی!
" محمود معتقدی "
( از مجموعه شعر " گاهی هم خلاصه ی خودت باش"، نشر سیب سرخ، چاپ اول بهار ۱۴۰۱ )
هنوز فکر می کنم
گفتمان دور و نزدیکی
از این لبخندهای ساده ات
به گوش می رسد.
باردیگر صدای روز به نیمه می رسد
و شگفتا در این هیاهوی جامانده از تاریخ
همچنان به روایت تو
به باد می رود.
یادت باشد
این سه شنبه هم
به گزاره ی گمشده هایت
پا می کوبد
نه بیشتر!
" محمود معتقدی "
۱۴۰۴/۵/۱۰
@StarbaadMagazine
🏪 مراکز توزیع و فروش فصلنامه استارباد:
- کتابفروشی جنگل پاساژ شیرنگی گرگان
- کتابفروشی سرزمین کتاب ابتدای خ لشکر گرگان
ـ کتابفروشی دانشجو خ خمینی گرگان
ـ کتابفروشی شهر کتاب بالاتر از عدالت ۹۹گرگان
- دکه مطبوعاتی قاری چهارراه میدان گرگان
- دکه مطبوعاتی سازمان آب گرگان
ـ دکه مطبوعاتی میدان تالار گرگان
ـ کتابفروشی قابوس گنبدکاووس
- کتابفروشی انتشارات توس تهران
ـ کتابفروشی انتشارات بهجت تهران
💠 @StarbaadMagazine
- کتابفروشی جنگل پاساژ شیرنگی گرگان
- کتابفروشی سرزمین کتاب ابتدای خ لشکر گرگان
ـ کتابفروشی دانشجو خ خمینی گرگان
ـ کتابفروشی شهر کتاب بالاتر از عدالت ۹۹گرگان
- دکه مطبوعاتی قاری چهارراه میدان گرگان
- دکه مطبوعاتی سازمان آب گرگان
ـ دکه مطبوعاتی میدان تالار گرگان
ـ کتابفروشی قابوس گنبدکاووس
- کتابفروشی انتشارات توس تهران
ـ کتابفروشی انتشارات بهجت تهران
💠 @StarbaadMagazine
فرخنده و خجسته باد!
شصت و هشتمین سالگرد زادروز
" ابوالقاسم مؤمنی "
از پیشگامان شعر حجم در گرگان زمین !
🌺🌻🌺🌻🌺🌻🌺🌻🌺🌻🌺🌻🌺🌻🌺🌻
و اگر
به نگاهی سرد
که چشم لابلایِ دندان هایش
تمامِ راه را
چندان می رود
که حوصله
در دهان
اندوهی فراتر اگر داری
شبیهِ آب
که از دریا بر می گردد
تا عابران
به وقتِ گذر از پاهایشان
به
دیدنت
بیایند
" ابوالقاسم مومنی "
و من
برای شب هایم
یک آسمان ستاره خریدم
و یک قایق
و یک پارو
اگر...
همسفر هستی؟
بیا و
دریا باش.
" ابوالقاسم مؤمنی "
@StarbaadMagazine
شصت و هشتمین سالگرد زادروز
" ابوالقاسم مؤمنی "
از پیشگامان شعر حجم در گرگان زمین !
🌺🌻🌺🌻🌺🌻🌺🌻🌺🌻🌺🌻🌺🌻🌺🌻
و اگر
به نگاهی سرد
که چشم لابلایِ دندان هایش
تمامِ راه را
چندان می رود
که حوصله
در دهان
اندوهی فراتر اگر داری
شبیهِ آب
که از دریا بر می گردد
تا عابران
به وقتِ گذر از پاهایشان
به
دیدنت
بیایند
" ابوالقاسم مومنی "
و من
برای شب هایم
یک آسمان ستاره خریدم
و یک قایق
و یک پارو
اگر...
همسفر هستی؟
بیا و
دریا باش.
" ابوالقاسم مؤمنی "
@StarbaadMagazine
به مناسبت هفتاد و یکمین سالگرد تیرباران
" مرتضی کیوان"
شاعر، منتقد هنری، روزنامه نگار، ویراستار، فعال و مبارز سیاسی معاصر!
در سوم شهریورماه ۱۳۳۳ پس از گذشت ۶۹ روز از ازدواجش با پوری سلطانی، توسط کودتاچیان دستگیر و پس از شکنجه های بسیار، در سحرگاه روز ۲۷ مهرماه ۱۳۳۳ در سن ۳۳ سالگی همراه با ۹ نفر از افسران حزب توده، تیرباران شد.
🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀
👇👇👇👇👇👇👇👇
@StarbaadMagazine
" مرتضی کیوان"
شاعر، منتقد هنری، روزنامه نگار، ویراستار، فعال و مبارز سیاسی معاصر!
در سوم شهریورماه ۱۳۳۳ پس از گذشت ۶۹ روز از ازدواجش با پوری سلطانی، توسط کودتاچیان دستگیر و پس از شکنجه های بسیار، در سحرگاه روز ۲۷ مهرماه ۱۳۳۳ در سن ۳۳ سالگی همراه با ۹ نفر از افسران حزب توده، تیرباران شد.
🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀
👇👇👇👇👇👇👇👇
@StarbaadMagazine
👆👆👆👆
بعداز تیرباران مرتضی کیوان، هوشنگ ابتهاج( سایه)در وصف او سرود:
من در تمام این شب یلدا
دست امید خسته خود را
در دست های روشن او می گذاشتم
" کیوان" ستاره بود
با نور زندگی کرد
با نور درگذشت.
و وقتی محل دفن کیوان را تخریب و جایش بوستان بناکردند، سایه شعری روی بشقاب نوشت و آن را به پوری هدیه کرد:
"ساحت گور تو سروستان شد
ای عزیز دل من!
تو کدامین سروی؟"
سید عبدالله انوار، فرهنگ پژوه، در شب بزرگداشت پوری سلطانی از شبهای مجله" بخارا" چنین گفت:
" زنده یاد مرتضی کیوان، به وسیله ستمکاران وقت شهید شد. شهادتی که نه تنها ضربه شدیدی به پیکر این بانوی مفخم زد؛ بلکه ضربه ای سخت بر پیکر هنر نویسندگی این ملک نیز پرداخت. چه مرحوم کیوان از نویسندگان خوش قلم ادب فارسی به شمار می آمد"
بهاءالدین خرمشاهی، در آن شب نیز چنین گفت:
" مترجم ( هنر عشق ورزیدن) در زندگی خود نیز ترجمه ای از عشق ۶۰ ساله بود؛ با عشق مرتضی و پوری. احمد شاملو شعرخوداز
سال بد
سال باد
سال اشک
سال شک.
سال روزهای دراز و استقامت های کم
سالی که غرور گدایی کرد.
سال پست
سال درد
سال عزا
سال اشک " پوری"
سال خون " مرتضی"
سال کبیسه ...
یاد کرده است که پس از تیرباران مرتضی کیوان، شاعر، نویسنده و عضو حزب توده سرود."
ایرج افشار، که کیوان را از دوستان " خوب و مهربان" دوره جوانی خود به شمار می آورد، در باره معرفت او چنین می گوید:
" چند روز پیش از آنکه گرفتار شود، یک بسته محتوی عکس ها ، نامه ها و نوشته هایی را که از من داشت به کلفت خانه داده بود و رفته بود...چند روز بعد خبر گرفتاری او را شنیدم، دریافتم که او بیش از آن شریف و بزرگوار بود... نخواسته بود در گرفتاری خود نام دوستانش در اوراقش باشد و آن دوست گرفتار شود."
شاهرخ مسکوب( که " کتاب مرتضی کیوان" برای گرامی داشت یاد مرتضی کیوان، به کوشش او تهیه شده است) ، می گوید:
" در زندان، دو چیز او را زنده نگه داشت، یکی مادرش و دیگری یاد دوستش مرتضی کیوان که در مهر ماه همان سال تیرباران شده بود."
یاد " مرتضی کیوان " هماره گرامی و نامش جاودان و راهش پر رهرو باد!
@StarbaadMagazine
👇👇👇👇
بعداز تیرباران مرتضی کیوان، هوشنگ ابتهاج( سایه)در وصف او سرود:
من در تمام این شب یلدا
دست امید خسته خود را
در دست های روشن او می گذاشتم
" کیوان" ستاره بود
با نور زندگی کرد
با نور درگذشت.
و وقتی محل دفن کیوان را تخریب و جایش بوستان بناکردند، سایه شعری روی بشقاب نوشت و آن را به پوری هدیه کرد:
"ساحت گور تو سروستان شد
ای عزیز دل من!
تو کدامین سروی؟"
سید عبدالله انوار، فرهنگ پژوه، در شب بزرگداشت پوری سلطانی از شبهای مجله" بخارا" چنین گفت:
" زنده یاد مرتضی کیوان، به وسیله ستمکاران وقت شهید شد. شهادتی که نه تنها ضربه شدیدی به پیکر این بانوی مفخم زد؛ بلکه ضربه ای سخت بر پیکر هنر نویسندگی این ملک نیز پرداخت. چه مرحوم کیوان از نویسندگان خوش قلم ادب فارسی به شمار می آمد"
بهاءالدین خرمشاهی، در آن شب نیز چنین گفت:
" مترجم ( هنر عشق ورزیدن) در زندگی خود نیز ترجمه ای از عشق ۶۰ ساله بود؛ با عشق مرتضی و پوری. احمد شاملو شعرخوداز
سال بد
سال باد
سال اشک
سال شک.
سال روزهای دراز و استقامت های کم
سالی که غرور گدایی کرد.
سال پست
سال درد
سال عزا
سال اشک " پوری"
سال خون " مرتضی"
سال کبیسه ...
یاد کرده است که پس از تیرباران مرتضی کیوان، شاعر، نویسنده و عضو حزب توده سرود."
ایرج افشار، که کیوان را از دوستان " خوب و مهربان" دوره جوانی خود به شمار می آورد، در باره معرفت او چنین می گوید:
" چند روز پیش از آنکه گرفتار شود، یک بسته محتوی عکس ها ، نامه ها و نوشته هایی را که از من داشت به کلفت خانه داده بود و رفته بود...چند روز بعد خبر گرفتاری او را شنیدم، دریافتم که او بیش از آن شریف و بزرگوار بود... نخواسته بود در گرفتاری خود نام دوستانش در اوراقش باشد و آن دوست گرفتار شود."
شاهرخ مسکوب( که " کتاب مرتضی کیوان" برای گرامی داشت یاد مرتضی کیوان، به کوشش او تهیه شده است) ، می گوید:
" در زندان، دو چیز او را زنده نگه داشت، یکی مادرش و دیگری یاد دوستش مرتضی کیوان که در مهر ماه همان سال تیرباران شده بود."
یاد " مرتضی کیوان " هماره گرامی و نامش جاودان و راهش پر رهرو باد!
@StarbaadMagazine
👇👇👇👇
👆👆👆👆
" از عموهایت "
( برای سیاوش کوچک)
نه به خاطر آفتاب نه به خاطر حماسه
به خاطر سایه ی بام کوچکش
به خاطر ترانه یی
کوچک تر از دست های تو
نه به خاطر جنگل ها نه به خاطر دریا
به خاطر یک برگ
به خاطر یک قطره
روشن تر از چشم های تو
نه به خاطر دیوارها_ به خاطر یک چپر
نه به خاطر همه انسان ها_
به خاطر نوزاد دشمنش شاید
نه به خاطر دنیا_ به خاطر خانه ی تو
به خاطر یقین کوچکت
که انسان دنیایی است
به خاطر آرزوی یک لحظه ی من
که پیش تو باشم
به خاطر دست های کوچکت
در دست های بزرگ من
و لب های بزرگ من
بر گونه های بی گناه تو
به خاطر پرستویی در باد
هنگامی که تو هلهله می کنی
به خاطر شبنمی بر برگ
هنگامی که تو خفته ای
به خاطر یک لبخند
هنگامی که مرا در کنار خود ببینی
به خاطر یک سرود
به خاطر یک قصه در سردترین شب ها
تاریک ترین شب ها
به خاطر عروسک های تو
نه به خاطر انسان های بزرگ
به خاطر سنگفرشی که مرا به تو می رساند
نه به خاطر شاهراه های دور دست
به خاطر ناودان، هنگامی که می بارد
به خاطر کندوها و زنبورهای کوچک
به خاطر جار بلند ابر در آسمان بزرک آرام
به خاطر تو
به خاطر هر چیز کوچک و
هر چیز پاک به خاک افتادند.
به یاد آر
عموهایت را می گویم
از " مرتضی" سخن می گویم.
" احمد شاملو "
سال ۱۳۳۴
@StarbaadMagazine
" از عموهایت "
( برای سیاوش کوچک)
نه به خاطر آفتاب نه به خاطر حماسه
به خاطر سایه ی بام کوچکش
به خاطر ترانه یی
کوچک تر از دست های تو
نه به خاطر جنگل ها نه به خاطر دریا
به خاطر یک برگ
به خاطر یک قطره
روشن تر از چشم های تو
نه به خاطر دیوارها_ به خاطر یک چپر
نه به خاطر همه انسان ها_
به خاطر نوزاد دشمنش شاید
نه به خاطر دنیا_ به خاطر خانه ی تو
به خاطر یقین کوچکت
که انسان دنیایی است
به خاطر آرزوی یک لحظه ی من
که پیش تو باشم
به خاطر دست های کوچکت
در دست های بزرگ من
و لب های بزرگ من
بر گونه های بی گناه تو
به خاطر پرستویی در باد
هنگامی که تو هلهله می کنی
به خاطر شبنمی بر برگ
هنگامی که تو خفته ای
به خاطر یک لبخند
هنگامی که مرا در کنار خود ببینی
به خاطر یک سرود
به خاطر یک قصه در سردترین شب ها
تاریک ترین شب ها
به خاطر عروسک های تو
نه به خاطر انسان های بزرگ
به خاطر سنگفرشی که مرا به تو می رساند
نه به خاطر شاهراه های دور دست
به خاطر ناودان، هنگامی که می بارد
به خاطر کندوها و زنبورهای کوچک
به خاطر جار بلند ابر در آسمان بزرک آرام
به خاطر تو
به خاطر هر چیز کوچک و
هر چیز پاک به خاک افتادند.
به یاد آر
عموهایت را می گویم
از " مرتضی" سخن می گویم.
" احمد شاملو "
سال ۱۳۳۴
@StarbaadMagazine
Forwarded from جشنواره فرهنگی خیرِ ایران
داوران «دومین جشنواره ادبی خیرِ ایران» معرفی شدند.
🔹هیاتی متشکل از ۱۸ چهره ادبی و فرهنگی، داوری بخشهای مختلف «دومین جشنواره ادبی خیرِ ایران» را با موضوع نیکوکاری در جامعه ایرانی برعهده دارند.
داوران این رویداد در بخشهای مختلف به ترتیب حروف الفبا:
◽️بخش اصلی:
💬داستان کوتاه بزرگسال:
محمدرضا شرفی خبوشان
قاسمعلی فراست
شیوا مقانلو
💬خاطره و تجربهنگاری:
حمید بابایی
احسان رضایی
مکرمه شوشتری
💬شعر بزرگسال:
اسماعیل امینی
فاطمه سالاروند
حمیدرضا شکارسری
💬ترانه:
علیرضا بدیع
رضا عبداللهی
لیلا کردبچه
◽️بخش ویژه:
💬داستان کوتاه کودک و نوجوان
حمیدرضا شاهآبادی
مرجان فولادوند
مژگان کلهر
💬شعر کودک و نوجوان:
مریم اسلامی
مصطفی رحماندوست
انسیه موسویان
🗓تقویم جشنواره
دریافت آثار: ۱۵ مرداد تا ۱۵ آبان
داوری آثار: ۱۵ آبان تا ۳۰ آبان
اختتامیه: آذر ماه ۱۴۰۴
✍🏻 شرایط و نحوۀ ارسال آثار از طریق سایت زیر
festival.kheir
ما را دنبال کنید…🦋
🔻ارتباط با ما:
اینستاگرام | سایت | تلگرام | بله
🔹هیاتی متشکل از ۱۸ چهره ادبی و فرهنگی، داوری بخشهای مختلف «دومین جشنواره ادبی خیرِ ایران» را با موضوع نیکوکاری در جامعه ایرانی برعهده دارند.
داوران این رویداد در بخشهای مختلف به ترتیب حروف الفبا:
◽️بخش اصلی:
💬داستان کوتاه بزرگسال:
محمدرضا شرفی خبوشان
قاسمعلی فراست
شیوا مقانلو
💬خاطره و تجربهنگاری:
حمید بابایی
احسان رضایی
مکرمه شوشتری
💬شعر بزرگسال:
اسماعیل امینی
فاطمه سالاروند
حمیدرضا شکارسری
💬ترانه:
علیرضا بدیع
رضا عبداللهی
لیلا کردبچه
◽️بخش ویژه:
💬داستان کوتاه کودک و نوجوان
حمیدرضا شاهآبادی
مرجان فولادوند
مژگان کلهر
💬شعر کودک و نوجوان:
مریم اسلامی
مصطفی رحماندوست
انسیه موسویان
🗓تقویم جشنواره
دریافت آثار: ۱۵ مرداد تا ۱۵ آبان
داوری آثار: ۱۵ آبان تا ۳۰ آبان
اختتامیه: آذر ماه ۱۴۰۴
✍🏻 شرایط و نحوۀ ارسال آثار از طریق سایت زیر
festival.kheir
ما را دنبال کنید…🦋
🔻ارتباط با ما:
اینستاگرام | سایت | تلگرام | بله
به مناسبت چهارمین سالروز درگذشت
" هوشنگ چالنگی "
شاعر، نویسنده و از پایه گذاران "شعر موج نو"و "شعر دیگر"
زادروز: ۲۹ مردادماه ۱۳۱۹ مسجد سلیمان
درگذشت: اول آبانماه ۱۴۰۰ کرج
یادش هماره گرامی و نامش مانا باد!
🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀
" شب می آید "
شب می آید
با دست هایی که
همدیگر را عاشقند
شب می آید
برگشتن وَ خورشید را زخمی دیدن همیشگی ست
ساده تر از همیشه بگریز وَ
گریه کن
بجوی
ستاره یی را که مهربانتر
حلق آویز می کند
که برای جدایی ازین ماه
باید بهانه داشت.
" هوشنگ چالنگی "
( از کتاب " گزیده اشعار هوشنگ چالنگی "، چاپ چهارم: تابستان ۱۴۰۰، انتشارات مروارید )
🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀
@StarbaadMagazine
" هوشنگ چالنگی "
شاعر، نویسنده و از پایه گذاران "شعر موج نو"و "شعر دیگر"
زادروز: ۲۹ مردادماه ۱۳۱۹ مسجد سلیمان
درگذشت: اول آبانماه ۱۴۰۰ کرج
یادش هماره گرامی و نامش مانا باد!
🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀
" شب می آید "
شب می آید
با دست هایی که
همدیگر را عاشقند
شب می آید
برگشتن وَ خورشید را زخمی دیدن همیشگی ست
ساده تر از همیشه بگریز وَ
گریه کن
بجوی
ستاره یی را که مهربانتر
حلق آویز می کند
که برای جدایی ازین ماه
باید بهانه داشت.
" هوشنگ چالنگی "
( از کتاب " گزیده اشعار هوشنگ چالنگی "، چاپ چهارم: تابستان ۱۴۰۰، انتشارات مروارید )
🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀
@StarbaadMagazine
به مناسبت
هشتاد و پنجمین سالگرد زادروز
" دکتر فرامرز سلیمانی "
نویسنده، شاعر، روزنامه نگار،مترجم و منتقد ادبی فقید معاصر!
🌺🌻💐🌻🌺🌻💐🌻🌺🌻💐🌻🌺🌻💐🌻
👇👇👇👇👇👇👇
@StarbaaMagazine
هشتاد و پنجمین سالگرد زادروز
" دکتر فرامرز سلیمانی "
نویسنده، شاعر، روزنامه نگار،مترجم و منتقد ادبی فقید معاصر!
🌺🌻💐🌻🌺🌻💐🌻🌺🌻💐🌻🌺🌻💐🌻
👇👇👇👇👇👇👇
@StarbaaMagazine
👆👆👆👆👆👆
" دکتر فرامرز سلیمانی"
بانی موج سوم شعر معاصر
چهارم دیماه ۱۳۹۴ در ینگه دنیا درگذشت تا در این سوی دنیا، همه ی دوستان و دوستارانش، در اندوهی بزرگ فرو روند. اهل ساری بود اما چنانکه دوستانش می گویند، با همه ی ایران در ارتباط بود و در هر کجای این خاک پاک، شاعر و شاعرپیشه ای چون خود را که می یافت، با او چنان بود که گویی دیرزمانی ست که می شناسدش.
در گرگان با دو تن از شاعران و نویسندگان ایران، از سال های پیش از انقلاب، ارتباط صمیمانه و نزدیکی داشت:سید حسین میرکاظمی و محمد مهدی مصلحی، به همین واسطه نیز به گرگان، آمد و شد می کرد و باز به همین واسطه دو عنوان از آثارش را در گرگان و در انتشارات آژینه، منتشر کرد و البته از همان سال های نخستین انقلاب با برادران قاری نیز در کانون نویسندگان و شاعران گرگان، رابطه ی دوستانه ای یافت. سخن از دکتر فرامرز مجتهدزاده سلیمانی است که اغلب با نام فرامرز سلیمانی شناخته می شود و گاه با عنوان فرامرز م. سلیمانی؛ در سوم آبان ماه سال ۱۳۱۹ در ساری، مرکز استان مازندران، متولد شد. از نوادگان محمد ولی خان سپهسالار تنکابنی بود و تحصیلات مقدماتی خود را در مدارس " هدایت"، " نواب"، " پهلوی" و " نمونه" ساری به پایان برد، سپس به تهران آمد و در مدرسه ی " هدف" تهران تحصیل کرد. او دانش آموخته ی دانشگاه علوم پزشکی تهران بود و دکترای تخصصی خود را از آمریکا گرفت. مدرسه ی پزشکی " کوه سینا"، " نیویورک" و دانشکاه " هاتمن فیلادلفیا" مکان هایی بودند که وی در آنها به ادامه ی تحصیل پرداخت و تخصص خود را در رشته ی بیهوشی و جراحی زنان، زایمان و نازایی دریافت کرد و همچنین فوق تخصص بیهوشی مامایی داشت.
پیش از انقلاب بهمن ۱۳۵۷، او از جمله ی شاعرانی بود که ...در شعر ناب از آنان نام برده می شد...سلیمانی به عنوان فرزند طبیعت و پیرو نزدیک نیما یوشیج، اشعارش بسیار شخصی و نوستالژیک بود. او تا پیش از مرگش، سردبیر انتشارات کتاب موج، سردبیر بخش خارجی مجله ی بین المللی نوشتا و مدیر مسؤل نامه ی IAMA ، بولتن دوزبانه انجمن پزشکی ایرانی آمریکایی بود. همچنین عضو و مشاور مرکز بین المللی زندگی نامه ها، عضو کتابخانه بین المللی شعر و انجمن جهانی سردبیران پزشکی بود و بیش از ۶۰ عنوان کتاب و یک هزار مقاله به زبان های فارسی، انگلیسی و دیگر زبان ها منتشر کرده است. سلیمانی در نشریات بسیاری در ایران ویراستار بود. او تا پیش از فوتش، سردبیر نشریه ی " کتاب موج" در ویرجینیای آمریکا بود.
موج سوم شعر:او در دی ماه سال ۱۳۶۶( درست ۲۸ سال پیش از درگذشتش)، در مقاله ای بحث انگیز در مجله دنیای سخن نوشت:" موج سومی در شعر امروز ایران به تلاطم درآمده است"...موج اول را محصول نیما...موج دوم را تجربه های تازه دوران پرجنب و جوش دهه ی ۴۰ و ۵۰ قلمداد می کرد..."موج سوم"، فرزند انقلاب و جنگ و تحولات سال های نخستین دهه ۶۰ جامعه ایران بود:" انقلاب و پس از آن، نگاهی تازه به شعر و شاعر بخشید و موج سوم به راه افتاد."...
شاید که دستان بی رحم اجل، او را از دوستان و دوستارانش گرفته باشد و ادامه ی سرنوشتش را میرانده باشد اما به قول محمد مهدی مصلحی، فرامرز همیشه زنده است چرا که او سراسر همه زندگی بود و زندگی.
نام و یادش، هماره جاودان باد و روح و جانش، در برین بهشت برتر باری، همیشه جاودان.
" علی بایزیدی"
( نقل از ویژه نامه دکتر فرامرز سلیمانی، فصلنامه استارباد، شماره ۵، بهار ۱۳۹۵)
" از شکاف نور "
سرک می کشد
شاخه
به تماشا
از شکاف نور
بر پیشانی ش
می نشیند
خال شکوفه یی
رنگ شکوفه می گیرد آسمان
" فرامرز سلیمانی "
( از کتاب " رویائی ها "، نشر دی، پائیز ۶۸ )
" گدوک ۶ "
بر قله
نمی پاید
حوصله ی دل
دمی که ابر
پشت رفتار تندری اش
پنهان می شود
می گریزد گیسو آن باد
بر پیشانی اش
ابریشمی
می ماند دمی
جای حوصله ی دل.
" فرامرز سلیمانی "
گدوک، ۳۱ شهریور ۶۹
سوسک ها را دریابید
و موش ها را
که علف دود نمی کنند
و الکل نمی نوشند
موش ها را دریابید
و سوسک ها را
که در خانه ها
قحطی را معنی می کنند
خدا تمام روز
به اجتماع بزرگ اندیشید
شکم گنده ها
بی خیال ها
و الکی خوش ها
از کدام دسته اید شما؟
چیزی فروتر از این؟
آه، ای فرودستان
بی هیچ ستاره اید شما
در هیچ آسمان
" فرامرز سلیمانی "
( از کتاب " خط ها و نقطه ها " ، از شعر : فرودستان )
@StarbaadMagazine
" دکتر فرامرز سلیمانی"
بانی موج سوم شعر معاصر
چهارم دیماه ۱۳۹۴ در ینگه دنیا درگذشت تا در این سوی دنیا، همه ی دوستان و دوستارانش، در اندوهی بزرگ فرو روند. اهل ساری بود اما چنانکه دوستانش می گویند، با همه ی ایران در ارتباط بود و در هر کجای این خاک پاک، شاعر و شاعرپیشه ای چون خود را که می یافت، با او چنان بود که گویی دیرزمانی ست که می شناسدش.
در گرگان با دو تن از شاعران و نویسندگان ایران، از سال های پیش از انقلاب، ارتباط صمیمانه و نزدیکی داشت:سید حسین میرکاظمی و محمد مهدی مصلحی، به همین واسطه نیز به گرگان، آمد و شد می کرد و باز به همین واسطه دو عنوان از آثارش را در گرگان و در انتشارات آژینه، منتشر کرد و البته از همان سال های نخستین انقلاب با برادران قاری نیز در کانون نویسندگان و شاعران گرگان، رابطه ی دوستانه ای یافت. سخن از دکتر فرامرز مجتهدزاده سلیمانی است که اغلب با نام فرامرز سلیمانی شناخته می شود و گاه با عنوان فرامرز م. سلیمانی؛ در سوم آبان ماه سال ۱۳۱۹ در ساری، مرکز استان مازندران، متولد شد. از نوادگان محمد ولی خان سپهسالار تنکابنی بود و تحصیلات مقدماتی خود را در مدارس " هدایت"، " نواب"، " پهلوی" و " نمونه" ساری به پایان برد، سپس به تهران آمد و در مدرسه ی " هدف" تهران تحصیل کرد. او دانش آموخته ی دانشگاه علوم پزشکی تهران بود و دکترای تخصصی خود را از آمریکا گرفت. مدرسه ی پزشکی " کوه سینا"، " نیویورک" و دانشکاه " هاتمن فیلادلفیا" مکان هایی بودند که وی در آنها به ادامه ی تحصیل پرداخت و تخصص خود را در رشته ی بیهوشی و جراحی زنان، زایمان و نازایی دریافت کرد و همچنین فوق تخصص بیهوشی مامایی داشت.
پیش از انقلاب بهمن ۱۳۵۷، او از جمله ی شاعرانی بود که ...در شعر ناب از آنان نام برده می شد...سلیمانی به عنوان فرزند طبیعت و پیرو نزدیک نیما یوشیج، اشعارش بسیار شخصی و نوستالژیک بود. او تا پیش از مرگش، سردبیر انتشارات کتاب موج، سردبیر بخش خارجی مجله ی بین المللی نوشتا و مدیر مسؤل نامه ی IAMA ، بولتن دوزبانه انجمن پزشکی ایرانی آمریکایی بود. همچنین عضو و مشاور مرکز بین المللی زندگی نامه ها، عضو کتابخانه بین المللی شعر و انجمن جهانی سردبیران پزشکی بود و بیش از ۶۰ عنوان کتاب و یک هزار مقاله به زبان های فارسی، انگلیسی و دیگر زبان ها منتشر کرده است. سلیمانی در نشریات بسیاری در ایران ویراستار بود. او تا پیش از فوتش، سردبیر نشریه ی " کتاب موج" در ویرجینیای آمریکا بود.
موج سوم شعر:او در دی ماه سال ۱۳۶۶( درست ۲۸ سال پیش از درگذشتش)، در مقاله ای بحث انگیز در مجله دنیای سخن نوشت:" موج سومی در شعر امروز ایران به تلاطم درآمده است"...موج اول را محصول نیما...موج دوم را تجربه های تازه دوران پرجنب و جوش دهه ی ۴۰ و ۵۰ قلمداد می کرد..."موج سوم"، فرزند انقلاب و جنگ و تحولات سال های نخستین دهه ۶۰ جامعه ایران بود:" انقلاب و پس از آن، نگاهی تازه به شعر و شاعر بخشید و موج سوم به راه افتاد."...
شاید که دستان بی رحم اجل، او را از دوستان و دوستارانش گرفته باشد و ادامه ی سرنوشتش را میرانده باشد اما به قول محمد مهدی مصلحی، فرامرز همیشه زنده است چرا که او سراسر همه زندگی بود و زندگی.
نام و یادش، هماره جاودان باد و روح و جانش، در برین بهشت برتر باری، همیشه جاودان.
" علی بایزیدی"
( نقل از ویژه نامه دکتر فرامرز سلیمانی، فصلنامه استارباد، شماره ۵، بهار ۱۳۹۵)
" از شکاف نور "
سرک می کشد
شاخه
به تماشا
از شکاف نور
بر پیشانی ش
می نشیند
خال شکوفه یی
رنگ شکوفه می گیرد آسمان
" فرامرز سلیمانی "
( از کتاب " رویائی ها "، نشر دی، پائیز ۶۸ )
" گدوک ۶ "
بر قله
نمی پاید
حوصله ی دل
دمی که ابر
پشت رفتار تندری اش
پنهان می شود
می گریزد گیسو آن باد
بر پیشانی اش
ابریشمی
می ماند دمی
جای حوصله ی دل.
" فرامرز سلیمانی "
گدوک، ۳۱ شهریور ۶۹
سوسک ها را دریابید
و موش ها را
که علف دود نمی کنند
و الکل نمی نوشند
موش ها را دریابید
و سوسک ها را
که در خانه ها
قحطی را معنی می کنند
خدا تمام روز
به اجتماع بزرگ اندیشید
شکم گنده ها
بی خیال ها
و الکی خوش ها
از کدام دسته اید شما؟
چیزی فروتر از این؟
آه، ای فرودستان
بی هیچ ستاره اید شما
در هیچ آسمان
" فرامرز سلیمانی "
( از کتاب " خط ها و نقطه ها " ، از شعر : فرودستان )
@StarbaadMagazine
