👆👆👆👆👆👆
" محمد مختاری " در اول اردیبهشت ماه ۱۳۲۱ در مشهد متولد شد و تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در همان شهر گذراند و سپس وارد دانشگاه فردوسی مشهد شد. در سال ۱۳۴۸ در رشته زبان و ادبیات فارسی فارغ التحصیل شد. اولین اشعارش را در همین سال ها در مجلات نگین، فردوسی و خوشه به چاپ رساند و کتاب " واقع گرایی و داستان بلند" اثر جان آپدایک را نیز منتشر کرد.
محمد مختاری در سال ۱۳۵۱ با مریم حسین زاده، نقاش، ازدواج کرد که حاصل آن دو پسر، به نام های سیاوش و سهراب است. مختاری در سال ۱۳۵۲ فعالیت خود را با بنیاد شاهنامه آغاز کرد و پس از مدتی به عضویت هیأت علمی آن درآمد. حاصل کارش در این خصوص، تصحیح داستان سیاوش از شاهنامه بود که در سال ۱۳۶۳ توسط مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، بدون ذکر نام او در روی کتاب، و فقط با ذکر نامش در مقدمه، آن را به چاپ رساند.
از سال ۱۳۵۴تا ۵۸ مجموعه اشعار " قصیده های هاویه" ، " بر شانه فلات" ، " در وهم سندباد" و " شعر ۵۷" را منتشر کرد و از سال ۱۳۵۷ تا ۵۹ ، زمان انقلاب فرهنگی، در دانشکده هنرهای دراماتیک به تدریس پرداخت و با جنگ ادبی " بیداران" همکاری فعال نمود.
از سال ۵۹ تا ۶۰ دبیر کانون نویسندگان ایران بود و با کتاب جمعه همکاری نمود. در سال ۶۰ مجموعه " شعر بهار و واقعه" را گردآوری، که در دستگیری آذرماه ۱۳۶۱ از میان رفت و حکم انفصال دایم از کلیه خدمات دولتی را برایش در پی داشت. در سال ۱۳۶۳ از زندان آزاد شد و تا سال ۱۳۶۵ به سرایش " منظومه ایرانی" ، " خیابان بزرگ" ( که از سه بخش تشکیل شده است:بخش اول شعرهای سال های ۵۸ تا ۶۱ ، دوم شعرهای ۶۱-۶۴ که بخشی سروده های زندان است و بخشی شعرهای جنگ و بخش سوم شعرهای ۶۵ تا ۶۸) و " سحابی خاکستری" پرداخت ؛ که سال های بعد توسط انتشارات توس به چاپ رسید.
از سال ۱۳۶۵ عضو شورای نویسندگان مجله " دنیای سخن" به مدت سه سال شد و با مجله " تکاپو" همکاری نزدیک داشت.
در سال ۱۳۶۸ "حماسه در رمز و راز ملی" و در سال ۶۹ " اسطوره زال"( تبلور تضاد و وحدت در حماسه ملی) را به چاپ رساند و در سال ۷۱ " زاده اضطراب جهان" ( ترجمه ۱۵۰ شعر از ۱۲ شاعر اروپایی) را منتشر کرد.
در سال ۱۳۷۱ کتاب " هفتاد سال عاشقانه " ، آنتولوژی شعر عاشقانه معاصر ایران از ۱۳۰۰ تا ۱۳۷۰ ، تألیف کرد که در سال ۱۳۷۷ پس از شش سال وقفه بین چاپ و مجوز انتشار، به بازار کتاب وارد شد. این کتاب، گزینه ای از اشعار عاشقانه ۲۰۴ شاعر معاصر است، با مقدمه ای ۱۵۰ صفحه ای که به نوعی تداوم همان بخشی است که مختاری آن را تحت عنوان " درک حضور دیگری" در شعر معاصر ایران در کتاب " انسان در شعر معاصر" مطرح کرده است، می باشد. به عقیده مختاری:
" کل گونه های عاشقانه در ادب پارسی را به سه گرایش عمده می توان تحلیل کرد" ، گرایش اول " خواهش تن" است که فرخی سیستانی و فخرالدین اسعد گرگانی( ویس و رامین) به عنوان نماینده آن، و گرایش دوم " گرایش میانه"، که نماینده آن سعدی و نظامی( لیلی و مجنون) و گرایش سوم " عشق روح" است و نماینده آن مولوی و جامی( سلامان و ابسال) معرفی شده اند.
و ادامه می دهد : " شعر عاشقانه معاصر، در فاصله گیری از سنت غنای کهن، اعتقاد به تجزیه و تفکیک وجوه انسان را وا می نهد؛ و به وحدت تجزیه ناپذیر هستی او می گراید. از این رو هم نظریه متفاوتی از عشق می پردازد و هم ساخت خود را بر بنیادی دیگرگون بنا می نهد. با این گرایش، رابطه ای آغاز می شود که اوجش یگانگی و اتحاد دو فردیت آزاد و مستقل است. این یگانگی، در هماهنگی درونی دو سوی رابطه، به هماهنگی انسان و جهان می گراید. سرگذشت و سرنوشت شعر عاشقانه معاصر، در این هفتاد سال، در گرو چنین چشم اندازی بوده است. هرگاه از یگانگی چنین رابطه ای دور شده، از کارکرد نوآورانه خود فاصله گرفته است و هر زمان که چشمی تازه تر به این رابطه گشوده است، بر تنوع و تجدد آن افزوده است."
@StarbaadMagazine
👇👇👇👇👇👇
" محمد مختاری " در اول اردیبهشت ماه ۱۳۲۱ در مشهد متولد شد و تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در همان شهر گذراند و سپس وارد دانشگاه فردوسی مشهد شد. در سال ۱۳۴۸ در رشته زبان و ادبیات فارسی فارغ التحصیل شد. اولین اشعارش را در همین سال ها در مجلات نگین، فردوسی و خوشه به چاپ رساند و کتاب " واقع گرایی و داستان بلند" اثر جان آپدایک را نیز منتشر کرد.
محمد مختاری در سال ۱۳۵۱ با مریم حسین زاده، نقاش، ازدواج کرد که حاصل آن دو پسر، به نام های سیاوش و سهراب است. مختاری در سال ۱۳۵۲ فعالیت خود را با بنیاد شاهنامه آغاز کرد و پس از مدتی به عضویت هیأت علمی آن درآمد. حاصل کارش در این خصوص، تصحیح داستان سیاوش از شاهنامه بود که در سال ۱۳۶۳ توسط مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، بدون ذکر نام او در روی کتاب، و فقط با ذکر نامش در مقدمه، آن را به چاپ رساند.
از سال ۱۳۵۴تا ۵۸ مجموعه اشعار " قصیده های هاویه" ، " بر شانه فلات" ، " در وهم سندباد" و " شعر ۵۷" را منتشر کرد و از سال ۱۳۵۷ تا ۵۹ ، زمان انقلاب فرهنگی، در دانشکده هنرهای دراماتیک به تدریس پرداخت و با جنگ ادبی " بیداران" همکاری فعال نمود.
از سال ۵۹ تا ۶۰ دبیر کانون نویسندگان ایران بود و با کتاب جمعه همکاری نمود. در سال ۶۰ مجموعه " شعر بهار و واقعه" را گردآوری، که در دستگیری آذرماه ۱۳۶۱ از میان رفت و حکم انفصال دایم از کلیه خدمات دولتی را برایش در پی داشت. در سال ۱۳۶۳ از زندان آزاد شد و تا سال ۱۳۶۵ به سرایش " منظومه ایرانی" ، " خیابان بزرگ" ( که از سه بخش تشکیل شده است:بخش اول شعرهای سال های ۵۸ تا ۶۱ ، دوم شعرهای ۶۱-۶۴ که بخشی سروده های زندان است و بخشی شعرهای جنگ و بخش سوم شعرهای ۶۵ تا ۶۸) و " سحابی خاکستری" پرداخت ؛ که سال های بعد توسط انتشارات توس به چاپ رسید.
از سال ۱۳۶۵ عضو شورای نویسندگان مجله " دنیای سخن" به مدت سه سال شد و با مجله " تکاپو" همکاری نزدیک داشت.
در سال ۱۳۶۸ "حماسه در رمز و راز ملی" و در سال ۶۹ " اسطوره زال"( تبلور تضاد و وحدت در حماسه ملی) را به چاپ رساند و در سال ۷۱ " زاده اضطراب جهان" ( ترجمه ۱۵۰ شعر از ۱۲ شاعر اروپایی) را منتشر کرد.
در سال ۱۳۷۱ کتاب " هفتاد سال عاشقانه " ، آنتولوژی شعر عاشقانه معاصر ایران از ۱۳۰۰ تا ۱۳۷۰ ، تألیف کرد که در سال ۱۳۷۷ پس از شش سال وقفه بین چاپ و مجوز انتشار، به بازار کتاب وارد شد. این کتاب، گزینه ای از اشعار عاشقانه ۲۰۴ شاعر معاصر است، با مقدمه ای ۱۵۰ صفحه ای که به نوعی تداوم همان بخشی است که مختاری آن را تحت عنوان " درک حضور دیگری" در شعر معاصر ایران در کتاب " انسان در شعر معاصر" مطرح کرده است، می باشد. به عقیده مختاری:
" کل گونه های عاشقانه در ادب پارسی را به سه گرایش عمده می توان تحلیل کرد" ، گرایش اول " خواهش تن" است که فرخی سیستانی و فخرالدین اسعد گرگانی( ویس و رامین) به عنوان نماینده آن، و گرایش دوم " گرایش میانه"، که نماینده آن سعدی و نظامی( لیلی و مجنون) و گرایش سوم " عشق روح" است و نماینده آن مولوی و جامی( سلامان و ابسال) معرفی شده اند.
و ادامه می دهد : " شعر عاشقانه معاصر، در فاصله گیری از سنت غنای کهن، اعتقاد به تجزیه و تفکیک وجوه انسان را وا می نهد؛ و به وحدت تجزیه ناپذیر هستی او می گراید. از این رو هم نظریه متفاوتی از عشق می پردازد و هم ساخت خود را بر بنیادی دیگرگون بنا می نهد. با این گرایش، رابطه ای آغاز می شود که اوجش یگانگی و اتحاد دو فردیت آزاد و مستقل است. این یگانگی، در هماهنگی درونی دو سوی رابطه، به هماهنگی انسان و جهان می گراید. سرگذشت و سرنوشت شعر عاشقانه معاصر، در این هفتاد سال، در گرو چنین چشم اندازی بوده است. هرگاه از یگانگی چنین رابطه ای دور شده، از کارکرد نوآورانه خود فاصله گرفته است و هر زمان که چشمی تازه تر به این رابطه گشوده است، بر تنوع و تجدد آن افزوده است."
@StarbaadMagazine
👇👇👇👇👇👇
👆👆👆👆👆👆
مختاری از سال ۷۱ الی ۷۴ سرایش شعرهای مجموعه " وزن دنیا" را انجام که در سال ۱۳۷۸ به چاپ رسید. از سال ۱۳۷۲ تا ۷۶ کتاب های " انسان در شعر معاصر"( یا درک حضور دیگران) با تحلیل شعر نیما، شاملو، اخوان و فروغ فرخزاد - ترجمه زندگی نامه های" تسو تایوا"،" آنا آخماتوا"، " مایا کوفسکی" و " ماندلشتایم" - " برگ گفت و شنید در کانادا"( مجموعه سخنرانی ها در باره شعر و ادب و فرهنگ) و کتاب " نیما و شعر امروز در کتاب ری را" را منتشر کرد.
در سال ۱۳۷۶ کار روی طرح مجموعه کتاب های شاعران معاصر ایران را شروع، که تنها مربوط به آتشی، کسرایی و دریایی را به انجام رساند و کتاب " منوچهر آتشی" در سال ۱۳۷۸ منتشر ؛ که در سه مرحله طبیعی- تجربی، گذار میانی و تحول شاعرانه از منظر نوین، اشعار آتشی نقد شده است. و همچنین کتاب " چشم مرکب" که ادامه کتاب " انسان در شعر معاصر" است را مختاری شروع، که آن را ابزار ضرور نواندیشی در شعر معاصر می دانست؛ که در تعریف آن گفته:
" چشمی است که کارکردش فرورفتن و برآمدن در همه ی پیچ و خم ها و پستوهای تاریک و روشن درون و بیرون است. درون و بیرون که همواره دست خوش موجی نامعین و ناگهانی است. این چشم ، هم یک دستاورد تازه و هم یک ناگزیری تازه برای دیدن است..." .
در کتاب " انسان در شعر معاصر" به حوزه معرفت شناسی شعر بسنده شده، اما در " چشم مرکب" بحث را در حوزه زیباشناسی، به ویژه در طریق ساخت یابی شعر معاصر ، پیگیری شده است.
در سال ۱۳۷۷ مجموعه مقالات فرهنگی، اجتماعی و سیاسی اش که طی سال های ۷۰-۷۵ در مجله های آدینه، تکاپو، فرهنگ و توسعه، گردون و...به چاپ رسیده بود را در کتابی با عنوان " تمرین مدارا" منتشرکرد؛ که دوگروه مقاله در این مجموعه گردآمده است. گروه اول وجود گوناگونی از بازخوانی فرهنگ و گروه دوم از برخوردهای موضعی و موردی در حوزه نقد فرهنگی را شامل می شود.
محمد مختاری در تدوین و انتشار بیانیه ۱۳۴ نویسنده که به متن " ما نویسنده ایم" مشهور شد، نقش مؤثری داشت. این متن ، نامه سرگشاده ۱۳۴ نویسنده، شاعر، نمایشنامه و فیلمنامه نویس، محقق، منتقد و مترجم ایرانی بود که در سال ۱۳۷۳ با انتشار آن، خواستار آزادی اندیشه، بیان و نشر آثار خود شده و به سانسور اعتراض کردند. این اعضای کانون نویسندگان ایران در این متن همچنین از حضور صنفی خود به عنوان کانون نویسندگان ایران خبر دادند؛ که در سال های بعد محمد مختاری، محمد جعفر پوینده، غفار حسینی و احمد میرعلایی در پروژه قتل های زنجیره ای، ربوده و به قتل رسیدند و ۱۴ نفر از ۱۳۴ نفر فوق هم مورد سؤ قصد در ماجرای اتوبوس اهالی فرهنگی به ارمنستان قرار گرفتند؛ که خوشبختانه با هوشیاری محمد علی سپانلو و سایرین، راننده که عامل بود، نتوانست اتوبوس را به دره بیاندازد.
محمد مختاری چندین بار به خاطر نوشته ها و فعالیتش در کانون نویسندگان تهدید و در مهرماه ۱۳۷۷ به همراه پنج نویسنده دیگر که عضو کمیته تدارک و برگزاری مجمع عمومی کانون نویسندگان ایران بودند، به دادسرا احضار شده بود.
بعداز ظهر روز پنجشنبه ۱۲ آذرماه ۱۳۷۷ برای تهیه مایحتاج زندگی از خانه اش در خیابان آفریقا بیرون رفت که توسط عاملین پروژه قتل های زنجیره ای دگراندیشان، ربوده و به قتل رسید. جنازه اش ظهر روز جمعه، ۱۳ آذرماه، در بیابان های پشت کارخانه سیمان شهر ری پیدا شد؛ که در جیبش تنها چند کالابرگ ( کوپن) و یک دسته کلید بود( کارت شناسایی و گواهینامه اش را قاتلین برداشته بودند تا جسد شناسایی نشود ) ، به عنوان مجهول الهویه به اداره پزشکی قانونی شهر ری منتقل تا پسرش " سیاوش" در روز چهارشنبه ۱۸ آذرماه ، جنازه پدرش را شناسایی می کند، در حالی که آثار خفگی بر روی گردن جنازه دیده می شد.
@StarbaadMagazine
👇👇👇👇👇👇
مختاری از سال ۷۱ الی ۷۴ سرایش شعرهای مجموعه " وزن دنیا" را انجام که در سال ۱۳۷۸ به چاپ رسید. از سال ۱۳۷۲ تا ۷۶ کتاب های " انسان در شعر معاصر"( یا درک حضور دیگران) با تحلیل شعر نیما، شاملو، اخوان و فروغ فرخزاد - ترجمه زندگی نامه های" تسو تایوا"،" آنا آخماتوا"، " مایا کوفسکی" و " ماندلشتایم" - " برگ گفت و شنید در کانادا"( مجموعه سخنرانی ها در باره شعر و ادب و فرهنگ) و کتاب " نیما و شعر امروز در کتاب ری را" را منتشر کرد.
در سال ۱۳۷۶ کار روی طرح مجموعه کتاب های شاعران معاصر ایران را شروع، که تنها مربوط به آتشی، کسرایی و دریایی را به انجام رساند و کتاب " منوچهر آتشی" در سال ۱۳۷۸ منتشر ؛ که در سه مرحله طبیعی- تجربی، گذار میانی و تحول شاعرانه از منظر نوین، اشعار آتشی نقد شده است. و همچنین کتاب " چشم مرکب" که ادامه کتاب " انسان در شعر معاصر" است را مختاری شروع، که آن را ابزار ضرور نواندیشی در شعر معاصر می دانست؛ که در تعریف آن گفته:
" چشمی است که کارکردش فرورفتن و برآمدن در همه ی پیچ و خم ها و پستوهای تاریک و روشن درون و بیرون است. درون و بیرون که همواره دست خوش موجی نامعین و ناگهانی است. این چشم ، هم یک دستاورد تازه و هم یک ناگزیری تازه برای دیدن است..." .
در کتاب " انسان در شعر معاصر" به حوزه معرفت شناسی شعر بسنده شده، اما در " چشم مرکب" بحث را در حوزه زیباشناسی، به ویژه در طریق ساخت یابی شعر معاصر ، پیگیری شده است.
در سال ۱۳۷۷ مجموعه مقالات فرهنگی، اجتماعی و سیاسی اش که طی سال های ۷۰-۷۵ در مجله های آدینه، تکاپو، فرهنگ و توسعه، گردون و...به چاپ رسیده بود را در کتابی با عنوان " تمرین مدارا" منتشرکرد؛ که دوگروه مقاله در این مجموعه گردآمده است. گروه اول وجود گوناگونی از بازخوانی فرهنگ و گروه دوم از برخوردهای موضعی و موردی در حوزه نقد فرهنگی را شامل می شود.
محمد مختاری در تدوین و انتشار بیانیه ۱۳۴ نویسنده که به متن " ما نویسنده ایم" مشهور شد، نقش مؤثری داشت. این متن ، نامه سرگشاده ۱۳۴ نویسنده، شاعر، نمایشنامه و فیلمنامه نویس، محقق، منتقد و مترجم ایرانی بود که در سال ۱۳۷۳ با انتشار آن، خواستار آزادی اندیشه، بیان و نشر آثار خود شده و به سانسور اعتراض کردند. این اعضای کانون نویسندگان ایران در این متن همچنین از حضور صنفی خود به عنوان کانون نویسندگان ایران خبر دادند؛ که در سال های بعد محمد مختاری، محمد جعفر پوینده، غفار حسینی و احمد میرعلایی در پروژه قتل های زنجیره ای، ربوده و به قتل رسیدند و ۱۴ نفر از ۱۳۴ نفر فوق هم مورد سؤ قصد در ماجرای اتوبوس اهالی فرهنگی به ارمنستان قرار گرفتند؛ که خوشبختانه با هوشیاری محمد علی سپانلو و سایرین، راننده که عامل بود، نتوانست اتوبوس را به دره بیاندازد.
محمد مختاری چندین بار به خاطر نوشته ها و فعالیتش در کانون نویسندگان تهدید و در مهرماه ۱۳۷۷ به همراه پنج نویسنده دیگر که عضو کمیته تدارک و برگزاری مجمع عمومی کانون نویسندگان ایران بودند، به دادسرا احضار شده بود.
بعداز ظهر روز پنجشنبه ۱۲ آذرماه ۱۳۷۷ برای تهیه مایحتاج زندگی از خانه اش در خیابان آفریقا بیرون رفت که توسط عاملین پروژه قتل های زنجیره ای دگراندیشان، ربوده و به قتل رسید. جنازه اش ظهر روز جمعه، ۱۳ آذرماه، در بیابان های پشت کارخانه سیمان شهر ری پیدا شد؛ که در جیبش تنها چند کالابرگ ( کوپن) و یک دسته کلید بود( کارت شناسایی و گواهینامه اش را قاتلین برداشته بودند تا جسد شناسایی نشود ) ، به عنوان مجهول الهویه به اداره پزشکی قانونی شهر ری منتقل تا پسرش " سیاوش" در روز چهارشنبه ۱۸ آذرماه ، جنازه پدرش را شناسایی می کند، در حالی که آثار خفگی بر روی گردن جنازه دیده می شد.
@StarbaadMagazine
👇👇👇👇👇👇
👆👆👆👆👆👆
سیاوش، پسرش در فروردین ۱۳۷۸چنین می گوید:
" محمد مختاری، شاعر و متفکر آزادی خواه، به عنوان یک نویسنده و مستقل از فعالیت های خاص احزاب و سازمان ها و گروه های سیاسی، و از دیدگاه چپ منتقد؛ برای آزادی اندیشه و بیان و علیه " فرهنگ سلطه" و " تقلیل زبان به ابزار نظارت بر انسان و اشیا" مبارزه کرد...او با فاجعه و در فاجعه می زیست. شعر برای او، تبلور حساسیت و دقت و تأمل در فاجعه بود و شاعر، " از اضطراب جهان" یا چنان که " ویتسلاو نزوال" می گوید" با سرنوشت مصیبت های جهان پیوسته."
سال ها این چنین در تهدید و حذف و طرد زیست. سال ها در فاجعه و تا دوازدهم آذر هفتاد و هفت زیست ؛ همچنانکه می گفت:
" اگر هم اکنون مردی از راه بماند
و رو به آفتاب که دارد غروب می کند
دراز به دراز بیفتد
چه پیش خواهد آمد جز این که چند روزی
در سردخانه ای بماند
و کاغذی و خودکاری
تنها در جیبش بیابند
که هیچ چیزی از این دنیا را معنا نمی کند..."
و روز ۱۸ آذر که او را همان جا یافتم، روی چهره اش که به عادت تأمل شکل گرفته بود، لبخند خفیفی گوشه لب را پایین می کشید. به قول آخماتوا " زمانه ای بود که تنها مردگان می توانستند لبخند بزنند/ خشنود از آرامش خویش..." و دوستی که همراهم بود از سردخانه بیرون دوید و جیغ زد که محمد مختاری را هم کشتند.
شاعر را خفه کردند و شرح این ها را خود نوشته است:
" دستی به دور گردن خود می لغزانم
سیب گلویم را چیزی انگار می خواسته است له کند
له کرده است؟
در کپه زباله به دنبال تکه ای آیینه می گردم
چشمم به روی دیواری زنگار بسته می ماند
خطی سیاه و محو نگاهم را می خواند:
"در آغاز کوچه های تنها
و مدخل خیابان های رسوا
تف کرده است دنیا
در این گوشه خراب
و شیب فاضلاب های هستی
انگار این جا
پایان گرفته است."
باد عبور سالهایی کز این جا گذشته است
اندامم را می برد؛
و سایه ای کرخت و شرجی درست
روی سرم افتاده است
دستی به سوی سایه دیگر دراز می شود
و محو می گردد
در سایه جرثقیلی زنگ زده
و حلقه طنابی درست روی سرم
ایستاده است. "
شرح این ها را و شرح این طناب را که قرن ها لای انگشت های نحس و لزج جلادها وول خورده است و شرح آنچه را که برما گذشته، او خود در میراثی که برجا گذاشته، نوشته است و می دانم که بازنوشته می شود که نام محمد مختاری، در کنار رفیق هم راهش محمد جعفر پوینده به فهرست درخشان نام های شاعران و متفکران افزوده شد که تعصب و خشونت استبدادی، در طول تاریخ و در سراسر جهان، حضور روشنگران را تاب نیاورده است."
یادش هماره گرامی و نامش تا ابدالاباد جاودان باد!
🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀
" پا بر کدام زمین
بگذرام
کز التیام و سامانی
نشانه ای
باشد؟
آن ضربه مبارک دیرین کجاست
که آدمی را
روزی به کام درد می افگند؟
ای بادهای مسموم
دیوانه تر وزیدن گیرید
و ابرها را از بار زهرهاتان
آبستن کنید
تا بر زمین من
یکباره سیلی از گزنده و افعی
باریدن گیرد.
باران کژدمی مگر
این خواب را برآشوبد.
" محمد مختاری "
( بخش پایانی شعر " کدام واقعه..؟" از کتاب، "بر شانه فلات "، انتشارات توس، آبانماه ۱۳۵۶ )
@StarbaadMagazine
سیاوش، پسرش در فروردین ۱۳۷۸چنین می گوید:
" محمد مختاری، شاعر و متفکر آزادی خواه، به عنوان یک نویسنده و مستقل از فعالیت های خاص احزاب و سازمان ها و گروه های سیاسی، و از دیدگاه چپ منتقد؛ برای آزادی اندیشه و بیان و علیه " فرهنگ سلطه" و " تقلیل زبان به ابزار نظارت بر انسان و اشیا" مبارزه کرد...او با فاجعه و در فاجعه می زیست. شعر برای او، تبلور حساسیت و دقت و تأمل در فاجعه بود و شاعر، " از اضطراب جهان" یا چنان که " ویتسلاو نزوال" می گوید" با سرنوشت مصیبت های جهان پیوسته."
سال ها این چنین در تهدید و حذف و طرد زیست. سال ها در فاجعه و تا دوازدهم آذر هفتاد و هفت زیست ؛ همچنانکه می گفت:
" اگر هم اکنون مردی از راه بماند
و رو به آفتاب که دارد غروب می کند
دراز به دراز بیفتد
چه پیش خواهد آمد جز این که چند روزی
در سردخانه ای بماند
و کاغذی و خودکاری
تنها در جیبش بیابند
که هیچ چیزی از این دنیا را معنا نمی کند..."
و روز ۱۸ آذر که او را همان جا یافتم، روی چهره اش که به عادت تأمل شکل گرفته بود، لبخند خفیفی گوشه لب را پایین می کشید. به قول آخماتوا " زمانه ای بود که تنها مردگان می توانستند لبخند بزنند/ خشنود از آرامش خویش..." و دوستی که همراهم بود از سردخانه بیرون دوید و جیغ زد که محمد مختاری را هم کشتند.
شاعر را خفه کردند و شرح این ها را خود نوشته است:
" دستی به دور گردن خود می لغزانم
سیب گلویم را چیزی انگار می خواسته است له کند
له کرده است؟
در کپه زباله به دنبال تکه ای آیینه می گردم
چشمم به روی دیواری زنگار بسته می ماند
خطی سیاه و محو نگاهم را می خواند:
"در آغاز کوچه های تنها
و مدخل خیابان های رسوا
تف کرده است دنیا
در این گوشه خراب
و شیب فاضلاب های هستی
انگار این جا
پایان گرفته است."
باد عبور سالهایی کز این جا گذشته است
اندامم را می برد؛
و سایه ای کرخت و شرجی درست
روی سرم افتاده است
دستی به سوی سایه دیگر دراز می شود
و محو می گردد
در سایه جرثقیلی زنگ زده
و حلقه طنابی درست روی سرم
ایستاده است. "
شرح این ها را و شرح این طناب را که قرن ها لای انگشت های نحس و لزج جلادها وول خورده است و شرح آنچه را که برما گذشته، او خود در میراثی که برجا گذاشته، نوشته است و می دانم که بازنوشته می شود که نام محمد مختاری، در کنار رفیق هم راهش محمد جعفر پوینده به فهرست درخشان نام های شاعران و متفکران افزوده شد که تعصب و خشونت استبدادی، در طول تاریخ و در سراسر جهان، حضور روشنگران را تاب نیاورده است."
یادش هماره گرامی و نامش تا ابدالاباد جاودان باد!
🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀
" پا بر کدام زمین
بگذرام
کز التیام و سامانی
نشانه ای
باشد؟
آن ضربه مبارک دیرین کجاست
که آدمی را
روزی به کام درد می افگند؟
ای بادهای مسموم
دیوانه تر وزیدن گیرید
و ابرها را از بار زهرهاتان
آبستن کنید
تا بر زمین من
یکباره سیلی از گزنده و افعی
باریدن گیرد.
باران کژدمی مگر
این خواب را برآشوبد.
" محمد مختاری "
( بخش پایانی شعر " کدام واقعه..؟" از کتاب، "بر شانه فلات "، انتشارات توس، آبانماه ۱۳۵۶ )
@StarbaadMagazine
📚 انتشارات استارباد، در خدمت نویسندگان، شاعران، پژوهشگران و اهالی فرهنگ سراسر ایران.
💠 @StarbaadMagazine
💠 @StarbaadMagazine
شعر خوانی
" عبدالرحمان فرقانی فر "
در کنار آقای اسدالله امرایی
مترجم گرانقدر(مدیر جلسه)
در جلسه " کانون ادبی گروه شعر معاصر "
سالن " مؤسسه بهاران خرد و اندیشه "
تهران، چهارشنبه، سوّم اردیبهشت ۱۴۰۴
🌺🌻💐🌻🌺🌻💐🌻🌺🌻💐🌻🌺🌻💐🌻🌺
👇👇👇👇👇👇👇👇
@StarbaadMagazine
" عبدالرحمان فرقانی فر "
در کنار آقای اسدالله امرایی
مترجم گرانقدر(مدیر جلسه)
در جلسه " کانون ادبی گروه شعر معاصر "
سالن " مؤسسه بهاران خرد و اندیشه "
تهران، چهارشنبه، سوّم اردیبهشت ۱۴۰۴
🌺🌻💐🌻🌺🌻💐🌻🌺🌻💐🌻🌺🌻💐🌻🌺
👇👇👇👇👇👇👇👇
@StarbaadMagazine
👆👆👆👆👆👆
" صلابت سیل "
دیگر
نه بارش آرامی
نه گشایش دخمه ای
نه تابش ستاره ای
مگر
صلابت سیلی
کوبش گُرزی
فوران آتش فشانی
تا این کویر تشنه
سبز شود
تا میله های قفس
شکسته شود
تا شب سیاه
به آفتاب نشیند
آری!
دیگر
نه بارشی آرام
مگر
صلابت سیلی
فوران آتش فشانی!
" عبدالرحمان فرقانی فر "
۱۳۰۳/۱۲/۲۵
" فریاد شکوفه ها "
شکوفه ها هم
فریاد می زنند
از شکفته نشدن
در این باغ بیداد!
جوانه ها هم
گسسته از سر شاخ ها
بر خاک می شوند
در این جنگل سیاه!
تا کی
این فصل
مثل همیشه
سبز نخواهد شد؟
هشدار!
بهار دیگری
در راه است
هشدار!
" عبدالرحمان فرقانی فر "
بهار ۱۴۰۴
@StarbaadMagazine
" صلابت سیل "
دیگر
نه بارش آرامی
نه گشایش دخمه ای
نه تابش ستاره ای
مگر
صلابت سیلی
کوبش گُرزی
فوران آتش فشانی
تا این کویر تشنه
سبز شود
تا میله های قفس
شکسته شود
تا شب سیاه
به آفتاب نشیند
آری!
دیگر
نه بارشی آرام
مگر
صلابت سیلی
فوران آتش فشانی!
" عبدالرحمان فرقانی فر "
۱۳۰۳/۱۲/۲۵
" فریاد شکوفه ها "
شکوفه ها هم
فریاد می زنند
از شکفته نشدن
در این باغ بیداد!
جوانه ها هم
گسسته از سر شاخ ها
بر خاک می شوند
در این جنگل سیاه!
تا کی
این فصل
مثل همیشه
سبز نخواهد شد؟
هشدار!
بهار دیگری
در راه است
هشدار!
" عبدالرحمان فرقانی فر "
بهار ۱۴۰۴
@StarbaadMagazine
فرخنده و خجسته باد!
هشتاد و هفتمین سالگرد زادروز
" ایرج تنظیفی "
پدر مجسمه سازی نوین با فلز مس و شاعر گرانقدر فقید گرگان زمین!
🌹🌻💐🌻🌹🌻💐🌻🌹🌻💐🌻🌹🌻
@StarbaadMagazine
هشتاد و هفتمین سالگرد زادروز
" ایرج تنظیفی "
پدر مجسمه سازی نوین با فلز مس و شاعر گرانقدر فقید گرگان زمین!
🌹🌻💐🌻🌹🌻💐🌻🌹🌻💐🌻🌹🌻
@StarbaadMagazine
به مناسبت یکصد و چهارمین سالگرد زادروز
" سیمین دانشور "
نخستین بانوی رمان نویس حرفه ای ایران زمین!
🌺🍀🌻🍀🌺🍀🌻🍀🌺🍀🌻🍀🌺🍀🌻🍀
👇👇👇👇👇👇👇
@StarbaadMagazine
" سیمین دانشور "
نخستین بانوی رمان نویس حرفه ای ایران زمین!
🌺🍀🌻🍀🌺🍀🌻🍀🌺🍀🌻🍀🌺🍀🌻🍀
👇👇👇👇👇👇👇
@StarbaadMagazine
👆👆👆👆👆👆
سیمین دانشور در هشتم اردیبهشت ۱۳۰۰ در شیراز چشم به جهان گشود. پدرش دکتر محمد علی دانشور( احیاءالسلطنه) بود؛ همان کسی که سیمین در رمان " سووشون" به نام دکتر عبدالله خان یاد می کند. وی مردی بافرهنگ و ادب بود و عضو گروه حافظیون که شب های جمعه بر مزار حافظ جمع می شدند و یاد حافظ را زنده می داشتند. مادرش قمرالسلطنه حکمت، بانوی شاعر و هنرمند که نقاشی را به فرزندانش می آموخت و مدتی هم مدیر هنرستان دخترانه هنرهای شیراز بود. سیمین سه برادر و دو خواهر داشت.
سیمین از کودکی با ادبیات و هنر توسط مادر و پدرش آشنا شد و دوران ابتدایی و متوسطه را در مدرسه انگلیسی " مهرآئین" به تحصیل پرداخت و در امتحانات نهایی سال ۱۳۱۷، شاگرد اول سراسر کشور شد. بعد به تهران آمد و در دانشکده ادبیات دانشگاه تهران به تحصیل مشغول شد.
اولین مقاله خود را در سال ۱۳۱۶ با نام " زمستان بی شباهت به زندگی ما نیست" در یک روزنامه محلی به چاپ رساند.
در سال ۱۳۲۰ پدرش فوت می کند، زمانی که سیمین موفق به اخذ مدرک لیسانس شده بود. با وجود درآمد مکفی خانواده، سیمین برای مدتی مجبور به کار شد. از جمله:معاونت ادازه تبلیغاتی خارجی و همچنین نوشتن مقاله برای روزنامه ایران با نام مستعار" شیرازی بی نام" و برای مدت کوتاهی نیز در رادیو تهران مشغول شد. اولین مجموعه داستان هایش را که در ۲۲ سالگی نوشته بود، شامل شانزده داستان، با عنوان " آتش خاموش" در سال ۱۳۲۷ منتشر کرد؛ که برخی از داستان ها قبلا در روزنامه کیهان، مجله بانو و امید چاپ شده بود.
سیمین دانشور، اولین زنی است که داستان نویس بودن را به صورت حرفه ای انجام داد؛ که حضور زن به عنوان نویسنده امری خلاف عادت بود. همانند فروغ که در شعر معاصر انجام داد. وقتی کتاب جدیدش را به صادق هدایت داد تا نظر بدهد، هدایت چنین گفت:" اگر من به تو بگویم چطور بنویس و چکار کن دیگر خودت نخواهی بود، بنابراین بگذار دشنام ها و سیلی ها را بخوری تا راه بیفتی". البته خود سیمین علاقه چندانی به اولین اثرش نداشت و معتقد بود این مجموعه به مقتضای سنش بسیار رمانتیک است و هرگز اجازه چاپ مجدد آن را نداد.
در آخر بهار سال ۱۳۲۷ پس از انتشار " آتش خاموش" در مسیر بازگشت از شیراز به تهران در اتوبوس با جلال آشنا می شود و این نقطه عطفی در زندگی سیمین دانشور محسوب می شود. خواهر سیمین ( ویکتوریا) چنین می گوید:" در اتوبوسی که می خواستیم به تهران برگردیم، آقایی صندلی کنارش را به خانم سیمین تعارف کرد. آن دو کنار هم نشستند. بعد آمدیم خانه، صبح دیدم خانم سیمین دارند آماده می شوند بروند بیرون. من هم خواستم بروم خرید. وقتی در را باز کردم، دیدم آقای آل احمد مقابل در ایستاده است...نگو این ها روز قبل قرار مدارشان را گذاشته اند. روز نهم آشنایی شان هم قرار عقد گذاشتند. بعد همه را دعوت کردیم و در مراسم شان فامیل و همه نویسندگان بودند. صادق هدایت هم بود. بعد آن ها خانه ای اجاره کردند و رفتند سر زندگی شان".
دانشور در سال ۱۳۲۸ موفق به اخذ مدرک دکترای ادبیات فارسی از دانشگاه تهران شد و رساله زیبایی شناسی" علم الجمال و جماله" را که در رابطه با ادبیات قرن هفتم است، ارائه داد. سیمین از محضر اساتیدی چون بدیع الزمان فروزانفر، ملک الشعرای بهار و ناتل خانلری بهره برد. اما عدم دلیل گرایش به سمت آنها، اول آنکه همسایه نیما یوشیج بود و نیما بسیاری از اشعارش را در حضور او می سرود. دوم آشنایی اش با خانم سیاح بود که رساله اش ابتدا به راهنمایی او بود. خانم سیاح که دکترایش را از روسیه گرفته بود و چخوف را او به دانشور شناساند؛ او تأثیر زیادی بر دانشور گذاشت تا دچار تحجر دانشگاهی نشود؛ تا اینکه فوت کرد و دانشور پایان رساله اش را مجبور شد با فروزانفر که مخالف شعر نو بود، ادامه دهد. نکته سوم هم حضور جلال بود که خانه شان مرکز رفت و آمد نویسندگان و شاعران معاصر بود؛ مثل شاملو، اخوان، ساعدی، شاهرودی، براهنی و...
سیمین به تشویق و توسط خانم سیاح، داستان هایش را برای مدت یکسال برای فردی می خواند و از نظرات او سود می جست، که بعدها توسط جلال متوجه شد این فرد صادق هدایت است؛ که بقول سیمین به دور از هرگونه مرید پروری، آثار ابتدایی یک دختر جوان را با حوصله نقد می کرده است. سیمین بعدها گفت:""ما همه از زیر شنل هدایت بیرون آمده ایم".
ترجمه دو کتاب " سرباز شکلاتی" اثر برنارد شاو و " دشمنان" اثر چخوف را در سال ۱۳۲۸ منتشر کرد.
@StarbaadMagazine
👇👇👇👇👇👇
سیمین دانشور در هشتم اردیبهشت ۱۳۰۰ در شیراز چشم به جهان گشود. پدرش دکتر محمد علی دانشور( احیاءالسلطنه) بود؛ همان کسی که سیمین در رمان " سووشون" به نام دکتر عبدالله خان یاد می کند. وی مردی بافرهنگ و ادب بود و عضو گروه حافظیون که شب های جمعه بر مزار حافظ جمع می شدند و یاد حافظ را زنده می داشتند. مادرش قمرالسلطنه حکمت، بانوی شاعر و هنرمند که نقاشی را به فرزندانش می آموخت و مدتی هم مدیر هنرستان دخترانه هنرهای شیراز بود. سیمین سه برادر و دو خواهر داشت.
سیمین از کودکی با ادبیات و هنر توسط مادر و پدرش آشنا شد و دوران ابتدایی و متوسطه را در مدرسه انگلیسی " مهرآئین" به تحصیل پرداخت و در امتحانات نهایی سال ۱۳۱۷، شاگرد اول سراسر کشور شد. بعد به تهران آمد و در دانشکده ادبیات دانشگاه تهران به تحصیل مشغول شد.
اولین مقاله خود را در سال ۱۳۱۶ با نام " زمستان بی شباهت به زندگی ما نیست" در یک روزنامه محلی به چاپ رساند.
در سال ۱۳۲۰ پدرش فوت می کند، زمانی که سیمین موفق به اخذ مدرک لیسانس شده بود. با وجود درآمد مکفی خانواده، سیمین برای مدتی مجبور به کار شد. از جمله:معاونت ادازه تبلیغاتی خارجی و همچنین نوشتن مقاله برای روزنامه ایران با نام مستعار" شیرازی بی نام" و برای مدت کوتاهی نیز در رادیو تهران مشغول شد. اولین مجموعه داستان هایش را که در ۲۲ سالگی نوشته بود، شامل شانزده داستان، با عنوان " آتش خاموش" در سال ۱۳۲۷ منتشر کرد؛ که برخی از داستان ها قبلا در روزنامه کیهان، مجله بانو و امید چاپ شده بود.
سیمین دانشور، اولین زنی است که داستان نویس بودن را به صورت حرفه ای انجام داد؛ که حضور زن به عنوان نویسنده امری خلاف عادت بود. همانند فروغ که در شعر معاصر انجام داد. وقتی کتاب جدیدش را به صادق هدایت داد تا نظر بدهد، هدایت چنین گفت:" اگر من به تو بگویم چطور بنویس و چکار کن دیگر خودت نخواهی بود، بنابراین بگذار دشنام ها و سیلی ها را بخوری تا راه بیفتی". البته خود سیمین علاقه چندانی به اولین اثرش نداشت و معتقد بود این مجموعه به مقتضای سنش بسیار رمانتیک است و هرگز اجازه چاپ مجدد آن را نداد.
در آخر بهار سال ۱۳۲۷ پس از انتشار " آتش خاموش" در مسیر بازگشت از شیراز به تهران در اتوبوس با جلال آشنا می شود و این نقطه عطفی در زندگی سیمین دانشور محسوب می شود. خواهر سیمین ( ویکتوریا) چنین می گوید:" در اتوبوسی که می خواستیم به تهران برگردیم، آقایی صندلی کنارش را به خانم سیمین تعارف کرد. آن دو کنار هم نشستند. بعد آمدیم خانه، صبح دیدم خانم سیمین دارند آماده می شوند بروند بیرون. من هم خواستم بروم خرید. وقتی در را باز کردم، دیدم آقای آل احمد مقابل در ایستاده است...نگو این ها روز قبل قرار مدارشان را گذاشته اند. روز نهم آشنایی شان هم قرار عقد گذاشتند. بعد همه را دعوت کردیم و در مراسم شان فامیل و همه نویسندگان بودند. صادق هدایت هم بود. بعد آن ها خانه ای اجاره کردند و رفتند سر زندگی شان".
دانشور در سال ۱۳۲۸ موفق به اخذ مدرک دکترای ادبیات فارسی از دانشگاه تهران شد و رساله زیبایی شناسی" علم الجمال و جماله" را که در رابطه با ادبیات قرن هفتم است، ارائه داد. سیمین از محضر اساتیدی چون بدیع الزمان فروزانفر، ملک الشعرای بهار و ناتل خانلری بهره برد. اما عدم دلیل گرایش به سمت آنها، اول آنکه همسایه نیما یوشیج بود و نیما بسیاری از اشعارش را در حضور او می سرود. دوم آشنایی اش با خانم سیاح بود که رساله اش ابتدا به راهنمایی او بود. خانم سیاح که دکترایش را از روسیه گرفته بود و چخوف را او به دانشور شناساند؛ او تأثیر زیادی بر دانشور گذاشت تا دچار تحجر دانشگاهی نشود؛ تا اینکه فوت کرد و دانشور پایان رساله اش را مجبور شد با فروزانفر که مخالف شعر نو بود، ادامه دهد. نکته سوم هم حضور جلال بود که خانه شان مرکز رفت و آمد نویسندگان و شاعران معاصر بود؛ مثل شاملو، اخوان، ساعدی، شاهرودی، براهنی و...
سیمین به تشویق و توسط خانم سیاح، داستان هایش را برای مدت یکسال برای فردی می خواند و از نظرات او سود می جست، که بعدها توسط جلال متوجه شد این فرد صادق هدایت است؛ که بقول سیمین به دور از هرگونه مرید پروری، آثار ابتدایی یک دختر جوان را با حوصله نقد می کرده است. سیمین بعدها گفت:""ما همه از زیر شنل هدایت بیرون آمده ایم".
ترجمه دو کتاب " سرباز شکلاتی" اثر برنارد شاو و " دشمنان" اثر چخوف را در سال ۱۳۲۸ منتشر کرد.
@StarbaadMagazine
👇👇👇👇👇👇
👆👆👆👆👆👆
در سال ۱۳۲۹ جلال آل احمد و سیمین دانشور به رغم مخالفت های خانواده جلال، ازدواج کردند. پدر جلال یک روحاانی بود که با جلال سر مسائل بی شمار و ریشه ای اختلاف داشتند و در روز عقد، مراسم را ترک و به قم بازگشت و تا ده سال بعد پای به خانه جلال نگذاشت. اما صادق هدایت روز عروسی آمد. خود سیمین چنین گفت:" صادق هیچگاه عروسی نمی رفت، اصلا اعتقادی به این مراسم نداشت، ولی عروسی من و جلال را آمد".
در شهریورماه سال ۱۳۳۱، با استفاده از بورس تحصیلی، یکسالی در رشته زیبا شناسی در دانشگاه استنفورد آمریکا مشغول به تحصیل می شود و داستان های کوتاهش به انگلیسی در مجله ادبی پاسفیک اسیکتاتور و کتاب داستان های استنفورد، به چاپ رسید. دانشور در این مدت تکنیک، فضاسازی، مکان و محیط داستانی را آموخت و در واقع از مهمترین شیوه های روائی داستان آگاه شد. در تیرماه ۱۳۳۲ به ایران بازگشت. در نامه ای به جلال از آمریکا چنین نوشته است:" جلال عزیز، کاغذ اخیرت پدرم را درآورد. عزیزم، چرا اینقدر بی تابی می کنی؟ مگر من به قول شیرازیها، گل هم هم هستم که از دوری ام اینطور عمر عزیز و جوانی خودت را تباه می کنی؟ صبر داشته باش... مگر من چه تحفه نطنزی هستم و بودم که تو چنین از رفتن من نگران شده ای و بی خود خیالت را ناراحت می کنی...عزیز دل من، مگر من بچه دوساله ام که در آمریکا گم بشوم و یا ندانم کاری بکنم...مگر من مرده ام؟ مگر تو را دیگر دوست ندارم؟ مگر من خیال ندارم برگردم؟ عزیزم، قربان شکل ماهت بروم، محبوب زیبای بی همتای من، چرا آنقدر بی طاقت و بی صبر هستی؟ تو به من قول داده بودی عصبانیت خود را علاج کنی...چشم بهم بزنی یکسال سرآمده است. یادت باشد که من می خواهم وقتی آمدم تو را سالم، چاق و چله ببینم- سیمین تو"
آثار بعدی اش:ترجمه " بئاتریس" اثر آرتور سینتسلر( ۱۳۳۲)، " رمز موفق زیستن" دیل کارنگی( ۱۳۳۲)، " کمدی الهی" ویلیام سارویان( ۱۳۳۴)، " داغ ننگ" ناتانایل هاثورن( ۱۳۳۷) و " همراه آفتاب" اثر هارول کورلندر، مجموعه داستان های ملل مختلف برای کودکان.
سیمین دانشور در سال ۱۳۳۶ هم سفری به اروپا کرد.
اولین مجموعه داستانی که بعداز بازگشت از آمریکا نوشت، " شهری چون بهشت" بود که در دیماه ۱۳۴۰ منتشر شد؛ که از آثار قبلی اش چند قدمی جلوتر بود. ترکیبی زیبا از واقعیت و رؤیاست، که نویسنده می خواهد ثابت کند داستانش واقعی است.. این مجموعه داستان به زبان ایتالیایی هم ترجمه شده است.
در سال ۱۳۴۷ هم، ترجمه " باغ آلبالو" اثر آنتوان چخوف را منتشر می کند.
سال ۱۳۴۸، سال مهم در زندگی شخصی و ادبی دانشور است. انتشار اولین رمانش " سووشون" در تیرماه و درگذشت جلال آل احمد در اثر سکته مغزی در اسالم، در شهریورماه. ( سیمین تا آخر عمر حلقه ازدواجش با جلال را، از انگشتش جدا نکرد)
سووشون، رمانی تاریخی و سیاسی است که به حوادثی در زمان رضاخان در جنگ جهانی اول باز می گردد و دانشور به شدت اصرار دارد که زمان همه وقایع را ذکر کند. وقایع از منظر " زری" نگریسته می شود. نثری که متأثر از نثر آل احمد نیست. شخصیت ها خوب پرداخت شده اند. هوشنگ گلشیری معتقد بود:" تحول برخی از شخصیت ها ریشه ی درونی ندارند...زری همان سیمین است و سیمین همان زری" ما در این رمان با ترکیب چند مفهوم مواجه ایم. مراسم سیاوشان و اجرای مراسم خاص تعزیه، مرگ یوسف، مرگی عام و کلی است و نیز کربلایی شدن شیراز برای عمه. ترکیب و تقابل یک شخص و مردم. تقابل دو چیز یا حتی بیشتر، دیگر ابزار کار هنری دانشور شده است. این رمان به ۱۷ زبان ترجمه شده و از پرفروش ترین آثار ادبیات داستانی در ایران به شمار می رود.
آثار بعدی اش: ترجمه " بنال وطن" اثر آلن پیتون( ۱۳۵۱)، " چهل طوطی "( با آل احمد ۱۳۵۱)، " شاهکار های فرش ایران"( ۱۳۵۹)، " راهنمای صنایع ایران"( ۱۳۵۹)، " غروب جلال"( ۱۳۶۰)، ترجمه " ماه عسل آفتابی"( از نویسندگان مختلف ۱۳۶۲)، " جزیره سرگردانی"( ۱۳۷۲)، " ساربان سرگردان"( جلد دوم جزیره سرگردانی ۱۳۸۰) و " کوه سرگردان"( جلد سوم جزیره سرگردانی، که درباره موعود ( امام زمان)نوشته است.)
سیمین دانشور از مؤسسین اولیه و اعضای اولیه و نخستین هیأت دبیران و نخستین رئیس کانون نویسندگان ایران بود و در مهرماه ۱۳۵۶ در شبهای شاعران و نویسندگان " ده شب" انستیتو گوته شرکت کرد و بعداز سخنرانی افتتاحیه، اولین سخنرانی بود که تحت عنوان " مسأیل هنر معاصر" سخنرانی کرد.
@StarbasdMagazine
👇👇👇👇👇👇
در سال ۱۳۲۹ جلال آل احمد و سیمین دانشور به رغم مخالفت های خانواده جلال، ازدواج کردند. پدر جلال یک روحاانی بود که با جلال سر مسائل بی شمار و ریشه ای اختلاف داشتند و در روز عقد، مراسم را ترک و به قم بازگشت و تا ده سال بعد پای به خانه جلال نگذاشت. اما صادق هدایت روز عروسی آمد. خود سیمین چنین گفت:" صادق هیچگاه عروسی نمی رفت، اصلا اعتقادی به این مراسم نداشت، ولی عروسی من و جلال را آمد".
در شهریورماه سال ۱۳۳۱، با استفاده از بورس تحصیلی، یکسالی در رشته زیبا شناسی در دانشگاه استنفورد آمریکا مشغول به تحصیل می شود و داستان های کوتاهش به انگلیسی در مجله ادبی پاسفیک اسیکتاتور و کتاب داستان های استنفورد، به چاپ رسید. دانشور در این مدت تکنیک، فضاسازی، مکان و محیط داستانی را آموخت و در واقع از مهمترین شیوه های روائی داستان آگاه شد. در تیرماه ۱۳۳۲ به ایران بازگشت. در نامه ای به جلال از آمریکا چنین نوشته است:" جلال عزیز، کاغذ اخیرت پدرم را درآورد. عزیزم، چرا اینقدر بی تابی می کنی؟ مگر من به قول شیرازیها، گل هم هم هستم که از دوری ام اینطور عمر عزیز و جوانی خودت را تباه می کنی؟ صبر داشته باش... مگر من چه تحفه نطنزی هستم و بودم که تو چنین از رفتن من نگران شده ای و بی خود خیالت را ناراحت می کنی...عزیز دل من، مگر من بچه دوساله ام که در آمریکا گم بشوم و یا ندانم کاری بکنم...مگر من مرده ام؟ مگر تو را دیگر دوست ندارم؟ مگر من خیال ندارم برگردم؟ عزیزم، قربان شکل ماهت بروم، محبوب زیبای بی همتای من، چرا آنقدر بی طاقت و بی صبر هستی؟ تو به من قول داده بودی عصبانیت خود را علاج کنی...چشم بهم بزنی یکسال سرآمده است. یادت باشد که من می خواهم وقتی آمدم تو را سالم، چاق و چله ببینم- سیمین تو"
آثار بعدی اش:ترجمه " بئاتریس" اثر آرتور سینتسلر( ۱۳۳۲)، " رمز موفق زیستن" دیل کارنگی( ۱۳۳۲)، " کمدی الهی" ویلیام سارویان( ۱۳۳۴)، " داغ ننگ" ناتانایل هاثورن( ۱۳۳۷) و " همراه آفتاب" اثر هارول کورلندر، مجموعه داستان های ملل مختلف برای کودکان.
سیمین دانشور در سال ۱۳۳۶ هم سفری به اروپا کرد.
اولین مجموعه داستانی که بعداز بازگشت از آمریکا نوشت، " شهری چون بهشت" بود که در دیماه ۱۳۴۰ منتشر شد؛ که از آثار قبلی اش چند قدمی جلوتر بود. ترکیبی زیبا از واقعیت و رؤیاست، که نویسنده می خواهد ثابت کند داستانش واقعی است.. این مجموعه داستان به زبان ایتالیایی هم ترجمه شده است.
در سال ۱۳۴۷ هم، ترجمه " باغ آلبالو" اثر آنتوان چخوف را منتشر می کند.
سال ۱۳۴۸، سال مهم در زندگی شخصی و ادبی دانشور است. انتشار اولین رمانش " سووشون" در تیرماه و درگذشت جلال آل احمد در اثر سکته مغزی در اسالم، در شهریورماه. ( سیمین تا آخر عمر حلقه ازدواجش با جلال را، از انگشتش جدا نکرد)
سووشون، رمانی تاریخی و سیاسی است که به حوادثی در زمان رضاخان در جنگ جهانی اول باز می گردد و دانشور به شدت اصرار دارد که زمان همه وقایع را ذکر کند. وقایع از منظر " زری" نگریسته می شود. نثری که متأثر از نثر آل احمد نیست. شخصیت ها خوب پرداخت شده اند. هوشنگ گلشیری معتقد بود:" تحول برخی از شخصیت ها ریشه ی درونی ندارند...زری همان سیمین است و سیمین همان زری" ما در این رمان با ترکیب چند مفهوم مواجه ایم. مراسم سیاوشان و اجرای مراسم خاص تعزیه، مرگ یوسف، مرگی عام و کلی است و نیز کربلایی شدن شیراز برای عمه. ترکیب و تقابل یک شخص و مردم. تقابل دو چیز یا حتی بیشتر، دیگر ابزار کار هنری دانشور شده است. این رمان به ۱۷ زبان ترجمه شده و از پرفروش ترین آثار ادبیات داستانی در ایران به شمار می رود.
آثار بعدی اش: ترجمه " بنال وطن" اثر آلن پیتون( ۱۳۵۱)، " چهل طوطی "( با آل احمد ۱۳۵۱)، " شاهکار های فرش ایران"( ۱۳۵۹)، " راهنمای صنایع ایران"( ۱۳۵۹)، " غروب جلال"( ۱۳۶۰)، ترجمه " ماه عسل آفتابی"( از نویسندگان مختلف ۱۳۶۲)، " جزیره سرگردانی"( ۱۳۷۲)، " ساربان سرگردان"( جلد دوم جزیره سرگردانی ۱۳۸۰) و " کوه سرگردان"( جلد سوم جزیره سرگردانی، که درباره موعود ( امام زمان)نوشته است.)
سیمین دانشور از مؤسسین اولیه و اعضای اولیه و نخستین هیأت دبیران و نخستین رئیس کانون نویسندگان ایران بود و در مهرماه ۱۳۵۶ در شبهای شاعران و نویسندگان " ده شب" انستیتو گوته شرکت کرد و بعداز سخنرانی افتتاحیه، اولین سخنرانی بود که تحت عنوان " مسأیل هنر معاصر" سخنرانی کرد.
@StarbasdMagazine
👇👇👇👇👇👇
👆👆👆👆👆👆
سیمین دانشور در آن شب چنین گفت:" در این گفتار به سه جریان هنری معاصر اشاره می کنم که حاکم بر هنر، خاصه ادبیاتند. رئالیسم یا واقعگرایی انتقادی، رئالیسم سوسیالیسم و هنر مدرن...انسان هسته مرکزی محتوای آثار هنری است...
در واقعگرایی انتقادی، انسان درگیر کشمکش های فردی در برابر تضادهای اجتماعی است. در واقعگرایی سوسیالیستی، انسان، جستجوگر، امیدوار و آینده نگر است. انسانی که در هنر مدرن مطرح می شود، ذاتا ناتوان و غیراجتماعی و تنهاست...نخستین وظیفه هنرمند امروزی طرد دلهره و گشودن راه نجاتی برای بشریت است..."
سیمین دانشور در سال ۱۳۵۸ تقاضای بازنشستگی از دانشگاه تهران کرد.
در سال ۱۳۸۲، جایزه " مهرگان ادب" به سیمین دانشور اهداء شد؛ که درباره این جایزه گفت:" اگر بعداز وفات تربت ما را در زمین بجویند و مزار ما را در سینه صاحب دلان بجویند و بیابند، یا به عبارت ساده تر پس از مرگ ماندگار باشیم، کاری کرده ایم."
شماره ۷۵ مجله بخارا، فروردین - تیر ۱۳۸۹، با تصویری از سیمین دانشور منتشر شد. جشن نامه سیمین دانشور بخش اصلی بخارا را شامل می شود؛ که مقالاتی از خود دانشور و سایر نویسندگان در آن به چاپ رسیده است.
در تیرماه سال ۱۳۸۶، سیمین دانشور به علت مشکلات حاد تنفسی در بیمارستان پارس تهران بستری و در ۲۲ مرداد همان سال مرخص می شود. چهارسال بعد، یعنی در ۱۸ اسفندماه ۱۳۹۰، پس از یک دوره بیماری آنفلانزا در سن ۹۰ سالگی در منزلش در تهران در گذشت.
پیکرش بعداز اقامه نماز توسط آقای سید محمود دعایی از مقابل تالار وحدت در روز یکشنبه ۲۱ اسفندماه با حضور جمع زیادی از اهالی قلم تشییع و برای خاکسپاری در قطعه ۸۸، ردیف ۱۵۰، مقبره ۳۱ قطعه هنرمندان در بهشت زهرا، در همسایگی فریدون مشیری، احمد تفضلی و عبدالحسین زرین کوب ، رهسپار خانه ابدی می گردد.
اجرای این مراسم با عباس سجادی، شاعر و ترانه سرا، بود و پیام وزیر ارشاد( سید محمد حسینی) را معاونش( بهمن دری ) قرائت کرد. غلامرضا امامی و علی دهباشی( از طرف ویکتوریا دانشور) صحبت کردند. در مراسم، جواد مجابی، سیمین بهبهانی، داریوش شایگان، فریبرز رییس دانا، احسان نراقی، بهمن فرمان آرا، احمد مسجد جامعی، هرمز همایون پور، محمد علی بهمنی و بسیاری دیگر از نویسندگان و شاعران و مترجمان مطرح کشور حضور داشتند.
یاد و خاطره اش هماره گرامی و نامش جاودان باد!
"من همیشه ( سیمین دانشور) باقی ماندم، هیچگاه( سیمین آل احمد) نشدم و اصلا هم با طرز فکر جلال موافق نبودم و نیستم. من با نوسان موافق هستم و هرگز سیاسی نبودم. هدف سیاست رسیدن به قدرت است و آدم خاص و جاه طلبی می خواهد. من آدمی هستم به کلی غیر سیاسی"
" سیمین دانشور"
" ملت ما، ملت با سوادی نیستند و تعداد آدم های باسواد و هنرشناس ما بسیار کم است، بنابراین هنرهای ما باید به سمتی روند که بتوانند فهم مردم معمولی را ارضا کنند، این مردم نمی توانند آبستراکسیون را بفهمند. مثلا آقای محصص تابلوهایی دارد که گاه خود من در درک آن ها مشکل دارم و گاه به سختی آن را می فهمم. پس مردم عادی چه کنند.
پدر من درآمد تا بتوانم به این نثر ساده دست پیدا کنم... فکر نمی کنم ملت ایران بتواند با فرم های انتزاعی خوبگیرد. البته من این فرم ها را رد نمی کنم و هرکس می تواند سلیقه و اصول خودش را داشته باشد ولی من انتزاع را در ایران قبول نمی کنم. من که فقط برای نخبگان نمی نویسم برای همه می نویسم...وظیفه من به عنوان نویسنده ایرانی جذب توده مردم است...نیما هم در شعر نو، واقعگرا است و وقتی می گوید خانه ام ابری است، یک روستایی هم آن را می فهمد و لمس می کند، بنابراین یکی از بزرگترین شعرای جدید ما نیز زبانی ساده و عامه فهم دارد."
" سیمین دانشور"
" صادق هدایت هیج گاه خیالی کار نکرد، او بزرگترین نویسنده ایرانی است. "شازده احتجاب" گلشیری کار فوق العاده خوبی است. وقتی گلشیری کتاب را پیش من آورد و خواندم، گفتم از هدایت خیلی استفاده کرده ای، گفت : تحت تأثیر هدایت هم بوده ام.
اما ما هم از زیر شنل هدایت بیرون آمده ایم. آثارش از همه هم بیشتر ترجمه شده و حتی به زبان چینی هم درآمده است."
" سیمین دانشور"
@StarbaadMagazine
👇👇👇👇👇👇
سیمین دانشور در آن شب چنین گفت:" در این گفتار به سه جریان هنری معاصر اشاره می کنم که حاکم بر هنر، خاصه ادبیاتند. رئالیسم یا واقعگرایی انتقادی، رئالیسم سوسیالیسم و هنر مدرن...انسان هسته مرکزی محتوای آثار هنری است...
در واقعگرایی انتقادی، انسان درگیر کشمکش های فردی در برابر تضادهای اجتماعی است. در واقعگرایی سوسیالیستی، انسان، جستجوگر، امیدوار و آینده نگر است. انسانی که در هنر مدرن مطرح می شود، ذاتا ناتوان و غیراجتماعی و تنهاست...نخستین وظیفه هنرمند امروزی طرد دلهره و گشودن راه نجاتی برای بشریت است..."
سیمین دانشور در سال ۱۳۵۸ تقاضای بازنشستگی از دانشگاه تهران کرد.
در سال ۱۳۸۲، جایزه " مهرگان ادب" به سیمین دانشور اهداء شد؛ که درباره این جایزه گفت:" اگر بعداز وفات تربت ما را در زمین بجویند و مزار ما را در سینه صاحب دلان بجویند و بیابند، یا به عبارت ساده تر پس از مرگ ماندگار باشیم، کاری کرده ایم."
شماره ۷۵ مجله بخارا، فروردین - تیر ۱۳۸۹، با تصویری از سیمین دانشور منتشر شد. جشن نامه سیمین دانشور بخش اصلی بخارا را شامل می شود؛ که مقالاتی از خود دانشور و سایر نویسندگان در آن به چاپ رسیده است.
در تیرماه سال ۱۳۸۶، سیمین دانشور به علت مشکلات حاد تنفسی در بیمارستان پارس تهران بستری و در ۲۲ مرداد همان سال مرخص می شود. چهارسال بعد، یعنی در ۱۸ اسفندماه ۱۳۹۰، پس از یک دوره بیماری آنفلانزا در سن ۹۰ سالگی در منزلش در تهران در گذشت.
پیکرش بعداز اقامه نماز توسط آقای سید محمود دعایی از مقابل تالار وحدت در روز یکشنبه ۲۱ اسفندماه با حضور جمع زیادی از اهالی قلم تشییع و برای خاکسپاری در قطعه ۸۸، ردیف ۱۵۰، مقبره ۳۱ قطعه هنرمندان در بهشت زهرا، در همسایگی فریدون مشیری، احمد تفضلی و عبدالحسین زرین کوب ، رهسپار خانه ابدی می گردد.
اجرای این مراسم با عباس سجادی، شاعر و ترانه سرا، بود و پیام وزیر ارشاد( سید محمد حسینی) را معاونش( بهمن دری ) قرائت کرد. غلامرضا امامی و علی دهباشی( از طرف ویکتوریا دانشور) صحبت کردند. در مراسم، جواد مجابی، سیمین بهبهانی، داریوش شایگان، فریبرز رییس دانا، احسان نراقی، بهمن فرمان آرا، احمد مسجد جامعی، هرمز همایون پور، محمد علی بهمنی و بسیاری دیگر از نویسندگان و شاعران و مترجمان مطرح کشور حضور داشتند.
یاد و خاطره اش هماره گرامی و نامش جاودان باد!
"من همیشه ( سیمین دانشور) باقی ماندم، هیچگاه( سیمین آل احمد) نشدم و اصلا هم با طرز فکر جلال موافق نبودم و نیستم. من با نوسان موافق هستم و هرگز سیاسی نبودم. هدف سیاست رسیدن به قدرت است و آدم خاص و جاه طلبی می خواهد. من آدمی هستم به کلی غیر سیاسی"
" سیمین دانشور"
" ملت ما، ملت با سوادی نیستند و تعداد آدم های باسواد و هنرشناس ما بسیار کم است، بنابراین هنرهای ما باید به سمتی روند که بتوانند فهم مردم معمولی را ارضا کنند، این مردم نمی توانند آبستراکسیون را بفهمند. مثلا آقای محصص تابلوهایی دارد که گاه خود من در درک آن ها مشکل دارم و گاه به سختی آن را می فهمم. پس مردم عادی چه کنند.
پدر من درآمد تا بتوانم به این نثر ساده دست پیدا کنم... فکر نمی کنم ملت ایران بتواند با فرم های انتزاعی خوبگیرد. البته من این فرم ها را رد نمی کنم و هرکس می تواند سلیقه و اصول خودش را داشته باشد ولی من انتزاع را در ایران قبول نمی کنم. من که فقط برای نخبگان نمی نویسم برای همه می نویسم...وظیفه من به عنوان نویسنده ایرانی جذب توده مردم است...نیما هم در شعر نو، واقعگرا است و وقتی می گوید خانه ام ابری است، یک روستایی هم آن را می فهمد و لمس می کند، بنابراین یکی از بزرگترین شعرای جدید ما نیز زبانی ساده و عامه فهم دارد."
" سیمین دانشور"
" صادق هدایت هیج گاه خیالی کار نکرد، او بزرگترین نویسنده ایرانی است. "شازده احتجاب" گلشیری کار فوق العاده خوبی است. وقتی گلشیری کتاب را پیش من آورد و خواندم، گفتم از هدایت خیلی استفاده کرده ای، گفت : تحت تأثیر هدایت هم بوده ام.
اما ما هم از زیر شنل هدایت بیرون آمده ایم. آثارش از همه هم بیشتر ترجمه شده و حتی به زبان چینی هم درآمده است."
" سیمین دانشور"
@StarbaadMagazine
👇👇👇👇👇👇
👆👆👆👆👆👆
" من از هدایت خیلی استفاده کردم و تا وقتی ایران بود هرچه می نوشتم می دادم تا بخواند. در تهران
همسایه بودیم."
" سیمین دانشور"
" بیشتر هم پالگی های جلال، از مرادش مرحوم خلیل ملکی گرفته تا مریدش دکتر غلامحسین ساعدی، قربانی نوشابه شدند. ملکی و ساعدی از سیروز کبدی از دنیای خراب ما مهاجرت کردند و جلال از آمبولی "
" سیمین دانشور"
" طبق تماس تلفنی ششم مهرماه ۱۳۸۴ خانم سیمین دانشور ، با اشتیاق گفت که سه بار به دیدار امام رفته است. دفعه اول سه روز پس از پیروزی انقلاب و همراه اعضاء کانون نویسندگان ایران. در آن دیدارامام پرسیده بود، این زن کیست؟ و گفته بودند همسر جلال آل احمد. و امام خواسته بود که دوباره نزد او برود.
خانم دانشور، تاریخ دیدار دوم را به یاد نمی آورد اما یادش بود که امام ذکر خیری از جلال کرده و گفته بود که کتاب غرب زدگی او را خوانده و خوشش آمده. خانم دانشور می گفت امام از من خواست اگر مشکلی داشتم به اطلاعش برسانم یا به او مراجعه کنم. وی در ادامه با تأکید گفت خیلی از منش امام خوشم آمد، او مردی بزرگ بود، با شخصیتی کاریزماتیک که همه را به خویش جذب می کرد. "
( نقل از خاطره آقای مرادی نیا مربوط به دوره تصدی مسؤلیت اداره کل کتاب وزارت ارشاد در سال ۱۳۸۴)
" ( امام)موسی صدر، خیلی خوش تیپ بود. حالا لیبی ( قذافی) یا گمش کرده یا کشتدش, نمی دونم. غروب بود . موسی صدر اومد، در زد. اون یکی از زیباترین مردهای دنیا بود. چشم های خاکستری، درشت، زیبا. لباس آخودیش هم شیک، از این سینه کفتری ها، ,من در را باز کردم. گفتم:ببینم! شما امامی، پیغمبری! تو حق نداری این قدر خوشگل باشی! خندید، گفت:جلال هست؟ گفتم:آره، بیا تو. اومد تو. نیما هم که همیشه اینجا بود...دیگه من ترسیدم چایی به نیما بدم. نیما تو خاطراتش نوشته که: سیمین محو جلال امام موسی صدر شد و چایی مارو خودش نداد و منم چایی نخوردم.
موسی صدر سه چهار روز اینجا بود.نیما خیلی حسودیش شد. نیما خیلی وسواسی بود. باید چایی رو خودم می ریختم. تفاله نداشته باشد. سرش هم این قدر خالی باشه. خودم هم می دادم بهش. من محو جمال صدر شدم. خیلی زیبا بود. بعد سه چهار روز موند و بعد ما رفتیم قم. او رئیس نهضت امل لبنان بود. " سووشون" رو او به عربی ترجمه کرد. آورده بود برامون. بعد مارو به قم دعوت کرد که بیرونی و اندرونی بود. ولی می دیدمش. شام و نهار اینا می دیدیمش."
( از مصاحبه با سیمین دانشور، مجله گوهران( ویژه نیما یوشیج) ۱۳ دی ۱۳۸۵)
@StarbaadMagazine
" من از هدایت خیلی استفاده کردم و تا وقتی ایران بود هرچه می نوشتم می دادم تا بخواند. در تهران
همسایه بودیم."
" سیمین دانشور"
" بیشتر هم پالگی های جلال، از مرادش مرحوم خلیل ملکی گرفته تا مریدش دکتر غلامحسین ساعدی، قربانی نوشابه شدند. ملکی و ساعدی از سیروز کبدی از دنیای خراب ما مهاجرت کردند و جلال از آمبولی "
" سیمین دانشور"
" طبق تماس تلفنی ششم مهرماه ۱۳۸۴ خانم سیمین دانشور ، با اشتیاق گفت که سه بار به دیدار امام رفته است. دفعه اول سه روز پس از پیروزی انقلاب و همراه اعضاء کانون نویسندگان ایران. در آن دیدارامام پرسیده بود، این زن کیست؟ و گفته بودند همسر جلال آل احمد. و امام خواسته بود که دوباره نزد او برود.
خانم دانشور، تاریخ دیدار دوم را به یاد نمی آورد اما یادش بود که امام ذکر خیری از جلال کرده و گفته بود که کتاب غرب زدگی او را خوانده و خوشش آمده. خانم دانشور می گفت امام از من خواست اگر مشکلی داشتم به اطلاعش برسانم یا به او مراجعه کنم. وی در ادامه با تأکید گفت خیلی از منش امام خوشم آمد، او مردی بزرگ بود، با شخصیتی کاریزماتیک که همه را به خویش جذب می کرد. "
( نقل از خاطره آقای مرادی نیا مربوط به دوره تصدی مسؤلیت اداره کل کتاب وزارت ارشاد در سال ۱۳۸۴)
" ( امام)موسی صدر، خیلی خوش تیپ بود. حالا لیبی ( قذافی) یا گمش کرده یا کشتدش, نمی دونم. غروب بود . موسی صدر اومد، در زد. اون یکی از زیباترین مردهای دنیا بود. چشم های خاکستری، درشت، زیبا. لباس آخودیش هم شیک، از این سینه کفتری ها، ,من در را باز کردم. گفتم:ببینم! شما امامی، پیغمبری! تو حق نداری این قدر خوشگل باشی! خندید، گفت:جلال هست؟ گفتم:آره، بیا تو. اومد تو. نیما هم که همیشه اینجا بود...دیگه من ترسیدم چایی به نیما بدم. نیما تو خاطراتش نوشته که: سیمین محو جلال امام موسی صدر شد و چایی مارو خودش نداد و منم چایی نخوردم.
موسی صدر سه چهار روز اینجا بود.نیما خیلی حسودیش شد. نیما خیلی وسواسی بود. باید چایی رو خودم می ریختم. تفاله نداشته باشد. سرش هم این قدر خالی باشه. خودم هم می دادم بهش. من محو جمال صدر شدم. خیلی زیبا بود. بعد سه چهار روز موند و بعد ما رفتیم قم. او رئیس نهضت امل لبنان بود. " سووشون" رو او به عربی ترجمه کرد. آورده بود برامون. بعد مارو به قم دعوت کرد که بیرونی و اندرونی بود. ولی می دیدمش. شام و نهار اینا می دیدیمش."
( از مصاحبه با سیمین دانشور، مجله گوهران( ویژه نیما یوشیج) ۱۳ دی ۱۳۸۵)
@StarbaadMagazine
اول ماه می
" روز جهانی کارگر "
بر کارگران و زحمتکشان گرامی باد!
🌹🌻💐🌻🌹🌻💐🌻🌹🌻💐🌻🌹
در سال ۱۸۸۶ پلیس شیکاگوی آمریکا با حمله به تظاهرات گسترده کارگران که برای ۸ ساعت کار در روز و حق تشکیل اتحادیه های کارگری برپا شده بود. آنان را به خاک و خون کشیدند و چند تن از رهبران کارگران را محاکمه و به اعدام محکوم کرد.
در سال ۱۸۸۹ کنگره بین المللی کارگران در پاریس، به پیشنهاد نماینده کارگران آمریکا، روز اول ماه می را به عنوان روز جهانی کارگر برگزیدند.
در ماده ۶۳ قانون کار مصوبه مجلس شورای اسلامی ایران، چنین آمده است:
" علاوه بر تعطیلات رسمی کشور، روز کارگر (۱۱ اردیبهشت) نیز جزء تعطیلات رسمی کارگران به حساب می آید."
فرا رسیدن روز جهانی کارگر را به کارگران زحمتکش که با خلاقیت و تلاش شبانه روزی خود، زمینه توسعه و آبادانی کشور را فراهم می نمایند، تبریک عرض می کنیم و آرزوی توفیق و سربلندی برای همه این عزیزان داریم.
@StarbaadMagazine
" روز جهانی کارگر "
بر کارگران و زحمتکشان گرامی باد!
🌹🌻💐🌻🌹🌻💐🌻🌹🌻💐🌻🌹
در سال ۱۸۸۶ پلیس شیکاگوی آمریکا با حمله به تظاهرات گسترده کارگران که برای ۸ ساعت کار در روز و حق تشکیل اتحادیه های کارگری برپا شده بود. آنان را به خاک و خون کشیدند و چند تن از رهبران کارگران را محاکمه و به اعدام محکوم کرد.
در سال ۱۸۸۹ کنگره بین المللی کارگران در پاریس، به پیشنهاد نماینده کارگران آمریکا، روز اول ماه می را به عنوان روز جهانی کارگر برگزیدند.
در ماده ۶۳ قانون کار مصوبه مجلس شورای اسلامی ایران، چنین آمده است:
" علاوه بر تعطیلات رسمی کشور، روز کارگر (۱۱ اردیبهشت) نیز جزء تعطیلات رسمی کارگران به حساب می آید."
فرا رسیدن روز جهانی کارگر را به کارگران زحمتکش که با خلاقیت و تلاش شبانه روزی خود، زمینه توسعه و آبادانی کشور را فراهم می نمایند، تبریک عرض می کنیم و آرزوی توفیق و سربلندی برای همه این عزیزان داریم.
@StarbaadMagazine
یادی از آموزگار فقید گرگان زمین
" رحمت الله فرقانی فر "
بازخوانی خاطره ای از مادر عزیزش زنده یاد خانم رقیه خوشبخت
به مناسبت گرامیداشت روز معلم!
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
👇👇👇👇👇👇👇
@StarbaadMagazine
" رحمت الله فرقانی فر "
بازخوانی خاطره ای از مادر عزیزش زنده یاد خانم رقیه خوشبخت
به مناسبت گرامیداشت روز معلم!
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
👇👇👇👇👇👇👇
@StarbaadMagazine
👆👆👆👆👆
علی بایزیدی:
وقتی کنارش نشستم، تازه فهمیدم که نگاه معصومش با آن سادگی ذاتی اش چه حکایت ها از درد و رنج های زندگی دارد. رفته بودم تا از خاطراتش بگوید، خاطرات پسر معلم و شاعرش که زود پَر کشید. بغض، گلویش را می آزرد و با تمام غرور چند ده ساله اش آن را فرو می خورد و با من از پسر آموزگارش می گفت. در دل تمام خاطراتی که برام مرور کرد، این یکی از همه بیشتر مرا به ژرفای اندیشه و احساس فرو برد. حکایتی عجیب بود، داستانی که این روزها کمتر شنیده می شود:
«یک روز غروب، مادر یکی از بچه های مدرسه، آمد در منزل ما گفت که با رحمت کار دارد. صدایش کردم تا بیاید دم در. مادر بچه با عجز و لابه و التماس از رحمت می خواست که نمره ی قبولی پسرش را بدهد تا مردود نشود و نخواهد که یک سال دیگر همان کلاس را دوباره بخواند. من که توی حیاط نشسته بودم و رخت می شستم، گوشم به حرف های اشک آلود مادر آن دانش آموز تنبل بود و حواسم به رحمت که چه می خواهد بگوید و تصمیمش چیست. رحمت رو به مادر دانش آموزش کرد و گفت: ببینید خانم عزیز اگر من بخواهم دلم به حال اشک های شما بسوزد و به پسرت نمره بدهم، در حق فرزندت خیانت کرده ام. عملاً دلم به حال او نسوخته و این یعنی اینکه تو باید سال دیگر به در منزل معلم دیگری بروی و این بار پیش روی او اشک بریزی. من این کار را نمی کنم، به جایش به پسرت بگو هفته ای دو جلسه عصرهای تابستان بیاید منزل ما، من خودم شخصاً به او درس می دهم تا در امتحانات شهریور قبول بشود و توقعی هم ندارم.
مادر پسرک رفت و من در دلم به این تصمیم پسرم آفرین گفتم. از فردا آن پسر آمد و اتفاقا همراهش دو سه تا دانش آموز دیگر هم آمدند و روزهای بعد یکی یکی بیشتر می شدند...، سرانجام همگی در امتحانات شهریورماه قبول شدند... و رحمت قِرانی هم از آنها نگرفت.»
خدا رحمت کند، رحمت الله فرقانی فر، آموزگار دلسوز، مهربان، متعهد و شاعرپیشه ی گرگان را که معلمی راستین بود و انسانی آزاده!
@StarbaadMgazine
علی بایزیدی:
وقتی کنارش نشستم، تازه فهمیدم که نگاه معصومش با آن سادگی ذاتی اش چه حکایت ها از درد و رنج های زندگی دارد. رفته بودم تا از خاطراتش بگوید، خاطرات پسر معلم و شاعرش که زود پَر کشید. بغض، گلویش را می آزرد و با تمام غرور چند ده ساله اش آن را فرو می خورد و با من از پسر آموزگارش می گفت. در دل تمام خاطراتی که برام مرور کرد، این یکی از همه بیشتر مرا به ژرفای اندیشه و احساس فرو برد. حکایتی عجیب بود، داستانی که این روزها کمتر شنیده می شود:
«یک روز غروب، مادر یکی از بچه های مدرسه، آمد در منزل ما گفت که با رحمت کار دارد. صدایش کردم تا بیاید دم در. مادر بچه با عجز و لابه و التماس از رحمت می خواست که نمره ی قبولی پسرش را بدهد تا مردود نشود و نخواهد که یک سال دیگر همان کلاس را دوباره بخواند. من که توی حیاط نشسته بودم و رخت می شستم، گوشم به حرف های اشک آلود مادر آن دانش آموز تنبل بود و حواسم به رحمت که چه می خواهد بگوید و تصمیمش چیست. رحمت رو به مادر دانش آموزش کرد و گفت: ببینید خانم عزیز اگر من بخواهم دلم به حال اشک های شما بسوزد و به پسرت نمره بدهم، در حق فرزندت خیانت کرده ام. عملاً دلم به حال او نسوخته و این یعنی اینکه تو باید سال دیگر به در منزل معلم دیگری بروی و این بار پیش روی او اشک بریزی. من این کار را نمی کنم، به جایش به پسرت بگو هفته ای دو جلسه عصرهای تابستان بیاید منزل ما، من خودم شخصاً به او درس می دهم تا در امتحانات شهریور قبول بشود و توقعی هم ندارم.
مادر پسرک رفت و من در دلم به این تصمیم پسرم آفرین گفتم. از فردا آن پسر آمد و اتفاقا همراهش دو سه تا دانش آموز دیگر هم آمدند و روزهای بعد یکی یکی بیشتر می شدند...، سرانجام همگی در امتحانات شهریورماه قبول شدند... و رحمت قِرانی هم از آنها نگرفت.»
خدا رحمت کند، رحمت الله فرقانی فر، آموزگار دلسوز، مهربان، متعهد و شاعرپیشه ی گرگان را که معلمی راستین بود و انسانی آزاده!
@StarbaadMgazine
به مناسبت هشتاد و هشتمین سالگرد زادروز
" محمد حقوقی "
شاعر و منتقد معاصر!
🌺🌻💐🌻🌺🌻💐🌻🌺🌻💐🌻🌺
👇👇👇👇👇👇👇👇
@StarbaadMagazine
" محمد حقوقی "
شاعر و منتقد معاصر!
🌺🌻💐🌻🌺🌻💐🌻🌺🌻💐🌻🌺
👇👇👇👇👇👇👇👇
@StarbaadMagazine
👆👆👆👆
" محمد حقوقی " در ۱۳۱۶/۲/۱۳ در اصفهان به دنیا آمد و پس از طی گذراندن دوره ابتدایی و متوسطه در زادگاهش در سال ۱۳۳۷ وارد دانشسرایعالی تهران در رشته زبان و ادبیات شد.
فعالیت ادبی خود را از سال ۱۳۳۸ با انتشار نخستین اشعارش آغاز کردو پنج دهه از شاعران شناخته شده و منتقدان معاصر بود.
در سال ۱۳۴۴ به همراه گلشیری، منصور کوشان و ابوالحسن نجفی و...نقش مهم در انتشار " جنگ اصفهان" داشت. وی در مقاله " کی مرده کی بجاست" در شماره سوم جنگ در سال ۱۳۴۵ نوشت:از تمام شاعرانی که به عنوان شاعر نوپرداز شهرت یافته اند و خود را متأثر از نیما می دانند، تنها شاملو،اخوان،آتشی،فروغ، آزاد، رویایی و سپهری را می توان موفق خواند و شعرهایشان ماندگار است.
کتاب " شعر نو از آغاز تا امروز" یکی از شناخته شده ترین کتاب های حقوقی است. تا آن زمان یکی از بهترین مجموعه ها در معرفی رهروان شعر نو بود، به ویژه آنکه بحث مفصل و دقیقی در باره شعر نو و نحوه انتخاب و ملاک های شعر در این کتاب آمده است .
وی به عنوان یکی از پیروان نوگرای نیما و منتقدی پیگیر شعر نو شناخته شد . عمده آثار وی در نقد و معرفی نیما، سپهری، شاملو، اخوان و فروغ است .
حقوقی به فرم دلبستگی خاصی داشت و بطور افراط پایبند فرم بود . جاذبه فرم ، مضامین و محتوای شعری او را تحت تأثیر قرار داده و آن را دچار نوعی ابهام و پیچیدگی خاصی ساخته که ادراکش را کمی دشوار کرده است .
او از شاعران با اطلاع از شعر کلاسیک و شعر معاصر بود. اولین کتاب هایش " زوایا و مدارات" و " فصل های زمستانی" در سال ۱۳۴۸ به چاپ رسید و سایر کتابهایش: شرقی ها، با شب با زخم با گرگ، شعر زمان، گریز های ناگزیر، خروس هزار یال، شب مانا شب، دالان های بلند عصر، گنجشگ ها و گیلاس ها، از صدا تا سکوت.
شصت و دومین شب بخارا با عنوان " شب محمد حقوقی" عصر یکشنبه ۱۲ خردادماه ۱۳۸۷ برگزار شد که دولت آبادی در آن شب چنین گفت:" کمتر شاعری را دیده ام یا خوانده ام که عشق خودش را به شعر خودش بیان کرده باشد .خوشبختانه محمد حقوقی این کار را کرده است."
حقوقی هم در بخشی از,سخنانش در آن شب گفت:" این مسایل ادبی را هم اگر خدا خواست حل می کنم .از جمله پست مدرن که از هر کی می پرسید چه می گویی ، می گوید پست مدرن . می گویم ، پست مدرن چیست؟ می گوید، بالاتر از مدرن. من جایی رفتم که دست مدرن به آن نمی رسد . بنابراین پست مدرن را بگذار کنار، پست مدرن جدید بگو. یک چیزی بگو که عقلمان به آن برسد."
حقوقی در ۱۳۸۸/۴/۸ در زادگاهش اصفهان در گذشت .
یادش هماره گرامی و نامش جاوید!
" زمینی هفتم"
و آسمان نگاه
و آفتاب سکوت
و ابر خاطره در خواب های ناب
- که ما
به اصل بر می گردیم
نگاه توست که از آب های سبز
گذر می کند
نگاه تو بود
تو در سکوت من ای بادبان
مستی من
و آفتاب
که از فراز نیستان گذشت
بر می گشت
تو ای که آمده یی
تو از میانه نی
تا من از کرانه خواب
کنار هستی من .
- من
و نور خاطره
در خوابهای ناب
بر آب.
" محمد حقوقی"
( از کتاب شرقی ها)
@StarbaadMagazine
" محمد حقوقی " در ۱۳۱۶/۲/۱۳ در اصفهان به دنیا آمد و پس از طی گذراندن دوره ابتدایی و متوسطه در زادگاهش در سال ۱۳۳۷ وارد دانشسرایعالی تهران در رشته زبان و ادبیات شد.
فعالیت ادبی خود را از سال ۱۳۳۸ با انتشار نخستین اشعارش آغاز کردو پنج دهه از شاعران شناخته شده و منتقدان معاصر بود.
در سال ۱۳۴۴ به همراه گلشیری، منصور کوشان و ابوالحسن نجفی و...نقش مهم در انتشار " جنگ اصفهان" داشت. وی در مقاله " کی مرده کی بجاست" در شماره سوم جنگ در سال ۱۳۴۵ نوشت:از تمام شاعرانی که به عنوان شاعر نوپرداز شهرت یافته اند و خود را متأثر از نیما می دانند، تنها شاملو،اخوان،آتشی،فروغ، آزاد، رویایی و سپهری را می توان موفق خواند و شعرهایشان ماندگار است.
کتاب " شعر نو از آغاز تا امروز" یکی از شناخته شده ترین کتاب های حقوقی است. تا آن زمان یکی از بهترین مجموعه ها در معرفی رهروان شعر نو بود، به ویژه آنکه بحث مفصل و دقیقی در باره شعر نو و نحوه انتخاب و ملاک های شعر در این کتاب آمده است .
وی به عنوان یکی از پیروان نوگرای نیما و منتقدی پیگیر شعر نو شناخته شد . عمده آثار وی در نقد و معرفی نیما، سپهری، شاملو، اخوان و فروغ است .
حقوقی به فرم دلبستگی خاصی داشت و بطور افراط پایبند فرم بود . جاذبه فرم ، مضامین و محتوای شعری او را تحت تأثیر قرار داده و آن را دچار نوعی ابهام و پیچیدگی خاصی ساخته که ادراکش را کمی دشوار کرده است .
او از شاعران با اطلاع از شعر کلاسیک و شعر معاصر بود. اولین کتاب هایش " زوایا و مدارات" و " فصل های زمستانی" در سال ۱۳۴۸ به چاپ رسید و سایر کتابهایش: شرقی ها، با شب با زخم با گرگ، شعر زمان، گریز های ناگزیر، خروس هزار یال، شب مانا شب، دالان های بلند عصر، گنجشگ ها و گیلاس ها، از صدا تا سکوت.
شصت و دومین شب بخارا با عنوان " شب محمد حقوقی" عصر یکشنبه ۱۲ خردادماه ۱۳۸۷ برگزار شد که دولت آبادی در آن شب چنین گفت:" کمتر شاعری را دیده ام یا خوانده ام که عشق خودش را به شعر خودش بیان کرده باشد .خوشبختانه محمد حقوقی این کار را کرده است."
حقوقی هم در بخشی از,سخنانش در آن شب گفت:" این مسایل ادبی را هم اگر خدا خواست حل می کنم .از جمله پست مدرن که از هر کی می پرسید چه می گویی ، می گوید پست مدرن . می گویم ، پست مدرن چیست؟ می گوید، بالاتر از مدرن. من جایی رفتم که دست مدرن به آن نمی رسد . بنابراین پست مدرن را بگذار کنار، پست مدرن جدید بگو. یک چیزی بگو که عقلمان به آن برسد."
حقوقی در ۱۳۸۸/۴/۸ در زادگاهش اصفهان در گذشت .
یادش هماره گرامی و نامش جاوید!
" زمینی هفتم"
و آسمان نگاه
و آفتاب سکوت
و ابر خاطره در خواب های ناب
- که ما
به اصل بر می گردیم
نگاه توست که از آب های سبز
گذر می کند
نگاه تو بود
تو در سکوت من ای بادبان
مستی من
و آفتاب
که از فراز نیستان گذشت
بر می گشت
تو ای که آمده یی
تو از میانه نی
تا من از کرانه خواب
کنار هستی من .
- من
و نور خاطره
در خوابهای ناب
بر آب.
" محمد حقوقی"
( از کتاب شرقی ها)
@StarbaadMagazine
یاد معدن کاران زحمتکش
" زمستان یورت آزادشهر "
که در انفجار چهارشنبه ۱۳ اردیبهشت ۱۳۹۶ پرکشیدند
هماره گرامی و نامشان جاودان باد!
🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀
کار!
زیر سنگ
کارگر!
زیر سنگ
پدر!
شوهر!
برادر!
عشق!
زیر سنگ
معدن!
آوار سنگ
" آزاد شهر"!
در بند سنگ
و
" گلستان"!
پژمرد
در بهار!
" عبدالرحمان فرقانی فر"
۱۳۹۶/۲/۱۳
( از مجموعه شعر " زخمه بر جان " ، انتشارات
جامه دران، چاپ اوّل ۱۳۹۸ )
@StarbaadMagazine
" زمستان یورت آزادشهر "
که در انفجار چهارشنبه ۱۳ اردیبهشت ۱۳۹۶ پرکشیدند
هماره گرامی و نامشان جاودان باد!
🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀
کار!
زیر سنگ
کارگر!
زیر سنگ
پدر!
شوهر!
برادر!
عشق!
زیر سنگ
معدن!
آوار سنگ
" آزاد شهر"!
در بند سنگ
و
" گلستان"!
پژمرد
در بهار!
" عبدالرحمان فرقانی فر"
۱۳۹۶/۲/۱۳
( از مجموعه شعر " زخمه بر جان " ، انتشارات
جامه دران، چاپ اوّل ۱۳۹۸ )
@StarbaadMagazine
به مناسبت پنجمین سالروز درگذشت
" نجف دریابندری "
مترجم و نویسنده گرانقدری که " گنجینه زنده بشری" بود.!
🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀
👇👇👇👇👇👇👇👇
@StarbaadMagazine
" نجف دریابندری "
مترجم و نویسنده گرانقدری که " گنجینه زنده بشری" بود.!
🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀
👇👇👇👇👇👇👇👇
@StarbaadMagazine