Telegram Web Link
به مناسبت هشتاد و چهارمین سالگرد زادروز

             " علی اشرف درویشیان "

       نویسنده و پژوهشگر متعهد فقید معاصر!

🌺🌻💐🌻🌺🌻💐🌻🌺🌻💐🌻🌺🌻💐🌻🌺

👇👇👇👇👇👇👇
@StarbasdNagazine
👆👆👆👆

" علی اشرف درویشیان" در سوم شهریورماه ۱۳۲۰ در محله ی آبشوران شهر کرمانشاه در یک خانواده ی کارگری کُرد به دنیا آمد و چون فرزند ارشد خانواده بود، در ۱۲ سالگی، همزمان با کودتای ۲۸ مرداد، به کارگری پرداخت. تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در کرمانشاه و در سال ۱۳۳۷ دانشسرای مقدماتی را گذراند و سپس برای معلمی به روستاهای اطراف کرمانشاه رفت. در سال ۱۳۴۵ در رشته ی ادبیات فارسی دانشگاه تهران مشغول به تحصیل شد و سپس در مقطع کارشناسی ارشد روان شناسی تربیتی ادامه داد و همزمان در دانشسرایعالی تهران در رشته ی مشاوره و راهنمای تحصیلی به تحصیل پرداخت.
در اواخر سال ۱۳۵۲ با خانم شهناز دارابیان ازدواج که حاصل آن سه فرزند به نامهای گلرنگ، بهرنگ و گلبرگ هستند.
از همان کودکی با قصه آشنا شده بود:" در زندگی پای قصه های خیلی از قصه گویان نشستم، اما مادر بزرگم از همه آنها بهتر بود."
درویشیان نویسندگی را پس از آشنایی با جلال آل احمد، سیمین دانشور و امیر حسین عالم پور در تهران آغاز کرد و به نوشتن داستانهای کوتاه و رمان پرداخت.
" آل احمد، من و چند شاگرد دیگر را به خانه خودش دعوت می کرد، آنجا بیشتر در باره ادبیات، تعهد و نویسنده های بزرگ دنیا برایمان حرف می زد"
درویشیان در آثارش به مردم فرودست جامعه پرداخت و اکثرا بخش هایی از زندگی اجتماعی خودش را به تصویر درآورد.
" زندگی خانه به دوشی...زندگی اجاره نشینی که بیشترش را در " سال های ابری" نوشته ام."
درویشیان نخستین داستان خود که هیچوقت منتشر نشد را در زندان دیزل آباد کرمانشاه نوشت. وی در آثارش به شاگردان خود و نیز محیط فقرزده ی کرمانشاه و روستاهای اطراف آن می پردازد و بسیاری از ناملایمات و محرومیت های مردم را بیان می کند. درویشیان نویسنده ای رئالیست و تحت تأثیر صادق هدایت، بزرگ علوی و محمود دولت آبادی بود و بعضی از آثارش را با نامهای " لطیف تلخستانی" و " علیجان درویش" به چاپ رسانده است.
" نوشتن برای من اعتراض بود، پاسخی بود به بی عدالتی و نابرابری محیطی که در آن زندگی می کردم."
وی با صمد بهرنگی که دوسال از او بزرگ تر و مثل او معلم بود، در خانه ی جلال آل احمد آشنا شد و پس از درگذشت صمد در سال ۱۳۴۷، کوشید تا راه او را ادامه دهد.
" صمد هم مثل من آدم خجالتی بود، هر دو هم عاشق آل احمد و دانشور بودیم. "
علی اشرف درویشیان از سال ۱۳۵۰ تا ۱۳۵۷ برای فعالیت های سیاسی و نگارش کتاب " از این ولایت" سه بار دستگیر و ممنوع القلم شد و از دانشگاه اخراج و از معلمی نیز منفصل گردید و بار سوم که محکوم ۱۱ سال زندان شد، تا پیروزی انقلاب در زندان بود و با انقلاب ۱۳۵۷ آزاد گردید.
پس از انقلاب هم در سال ۱۳۹۰ کتاب های او از غرفه های نمایشگاه بین المللی کتاب تهران جمع آوری شدند. از آن پس او مجبور شد که برخی از آثار خود را در خارج از کشور منتشر کند .
علی اشرف درویشیان عضو هیئت دبیران کانون نویسندگان ایران و مدتی هم سخنگوی کانون بود.
در ۴ آبانماه ۱۳۹۶ پس از یک دوره بیماری طولانی بر اثر سکته مغزی درگذشت. وی در مورد علت بیماریش گفته بود:" ۲۴ ساعت قبل از بیماری صحنه اعدام کُردهای عراق را دیدم که این جور شدم. اعدام هایی که بدست صدام حسین بود."
درویشیان وصیت کرده بود که در کنار صفر قهرمانیان، احمد شاملو، محمد مختاری و محمد جعفر پوینده در امامزاده طاهر کرج دفن شود، ولی اجازه این کار به خانواده اش داده نشد.
پیکر درویشیان روز ۸ آبانماه در قطعه ۷ بهشت سکینه کرج با حضور جمع کثیری از مردم و با آواز " مرغ سحر" و سرودهای انقلابی به خاک سپرده شد؛ که خلاصه ای از آن در روزنامه شرق، ۱۹ آبانماه ۱۳۹۶ به چاپ رسید.

از آثار وی می توان به:

" رمان"

- سلول ۱۸، چاپ اول، تهران، نشر نگاه ۱۳۵۸
- سال های ابری( ۴ جلد)، چاپ اول تهران، نشر اسپرک، ۱۳۷۰

" مجموعه داستان"

- از این ولایت، چاپ اول، تهران، صدای معاصر ۱۳۵۲
- همراه آهنگ های بابام، تهران، شباهنگ، ۱۳۵۳
- آبشوران، تهران، شبگیر ۱۳۵۴
- فصل نان، تهران، شباهنگ ۱۳۵۷
- درشتی، تهران، چشمه ۱۳۷۳
- داستان های تازه داغ، چشمه ۱۳۸۳

درویشیان، داستان های کوتاه از نویسندگان معاصر کُرد را ترجمه که در سال ۱۳۸۴ توسط نشر چشمه منتشر شد.

درویشیان ۸ کتاب هم در زمینه ادبیات کودکان منتشر کرد از جمله: رنگینه، ابر سیاه هزار چشم، روزنامه دیواری، قصه آن سال ها و...

از دیگر آثار درویشیان می توان به کتاب های زیر اشاره کرد:
- کتاب بیستون، تهران، شباهنگ ۱۳۵۷
- داستان های محبوب من ( ۷ جلد)، تهران، چشمه ۱۳۸۰
- فرهنگ افسانه های مردم ایران( با همکاری رضا خندان مهابادی)( ۱۹ جلد)، تهران، کتاب و فرهنگ ۱۳۷۸
- خاطرات صفرخان، تهران، چشمه ۱۳۷۸
- فرهنگ کُردی کرمانشاهی: کُردی_فارسی، تهران، سهند ۱۳۷۵
- صمد جاودانه شد، مجله جهان نو، ۱۳۴۸

@StarbaadMagazine
▪️ قهرمان اسبق کشتی گلستان و ایران. درگذشت.
بنا به اخبار. واصله، پهلوان رضا سوخته‌سرایی، کشتی‌گیر نامدار دهه‌های پنجاه و شصت آزاد و فرنگی ایران که با سه مدال طلای بازی‌های آسیایی از ۱۹۸۲ تا ۱۹۹۰ جز پرافتخارترین ورزشکاران ایران در این مسابقات محسوب می‌شود، روز گذشته دوم شهریور ۱۴۰۴ درگذشت.
سوخته سرایی مشهورترین و مطرح‌ترین ورزشکار تاریخ سرزمین گرگان بود.
روحش شاد و یاد و نامش هماره جاودان باد.

💠 @StarbaadMagazine
خوانش شعر

                      " عبدالرحمان فرقانی فر "

در جلسه " کانون ادبی گروه شعر معاصر "
سالن " مؤسسه  بهاران خرد و اندیشه "
تهران، چهارشنبه پنجم شهریورماه ۱۴۰۴

🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺

👇👇👇👇👇👇👇👇
@StarbaadMagazine
👆👆👆👆👆👆

" سرزمین موعود "

گل های شیپوری
                   تمام قد به صف
                   سرود آزادی
                                    سر دادند
ما
    در انتظار نشستیم
                             تا بدمد
هوای آزاد
            از دریچه های پُر غُل و زنجیر
امّا
      رگبار تیربار بارید
                    و بمب و موشک
                                       شلیک شد
و تکه تکه شدیم
            و ماندیم زیر آوار
               با هُرّست فولاد و فوران خون !
گویا
       بیهوده انتظار کشیدیم
              دمیدن هوای آزاد
                   و رهائی از غُل و زنحیر را
       و ماندیم
               در دخمه های
                                منادیان بهشت .

گل های شیپوری
                تمام قد به صف
                            سرود آزادی
                                           سر دادند
و سوداگران مرگ هم
             بر کوه های صهیون
                              قهقهه مستانه زدند
و ما
       هم چنان ماندیم
           در سرزمین موعود
              در دخمه های تاریک و بی هوا
                                  در غُل و زنجیر !

                  " عبدالرحمان فرقانی فر "
                                         ۱۴۰۴/۴/۳

@StarbaadMagazine
به مناسبت پنجاه و هفتمین سالگرد درگذشت

                      " صمد بهرنگی "

                چهره حیرت انگیز تعهد !

🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀

👇👇👇👇👇👇👇
@StarbaadMagazine
👆👆👆👆👆
          

" مرگ خیلی آسان می تواند الآن به سراغ من بیاید، اما من تا می توانم زندکی کنم نباید به پیشواز مرگ بروم. البته اگر یک وقتی ناچار با مرگ روبرو شدم ( که می شوم) مهم اینست که زندگی یا مرگ من چه اثری در زندگی دیگران داشته باشد."

( از کتاب ماهی سیاه کوچولو- صمد بهرنگی)


" صمد بهرنگی " در ۲ تیرماه ۱۳۱۸ در محله چرنداب تبریز به دنیا آمد .
" قارچ زاده نشدم بی پدر و مادر، اما مثل قارچ نمو کردم ، ولی نه مثل قارچ زود از پا درآمدم . هرجا نَمی بود به خود کشیدم ، کسی نشد مرا آبیاری کند ، نمو کردم...مثل درخت سنجد کج و معوج و قانع به آب کم ، و شدم معلم روستاهای آذربایجان"

صمد بهرنگی اولین داستانش رابه نام " عادت" در سال ۱۳۳۹ نوشت و بعد " تلخون" را که برداشتی از افسانه های محلی آذربایجان بود که اولین بار با امضای " ص. قارانقوش" در "کتاب جمعه" به چاپ رسید .
ناهمگن بودن نحوه آموزش با شرایط زندگی روستاییان ایران، بخصوص آذربایجان، صمد را وادار به نوشتن " کند و کاو در مسأیل تربیتی ایران" کرد.
کتاب " ماهی سیاه کوچولو" او که از برترین کتابهای کودکان است ، از طرف شورای کتاب کودک درسال ۱۳۴۷ به عنوان بهترین کتاب سال  شناخته شد و در سال بعد ( ۱۹۶۹) برنده جایزه ی نمایشگله بولون ایتالیاو همچنین برنده جایزه بینال براتیسلاوای چکسلواکی شد. تصویرگر کتاب فرشید مثقالی بود که جوایز بسیاری را ربود .
" ماهی سیاه کوچولو" داستانی در عین زیبایی، حرف های زیادی برای گفتن دارد . صمد با زبان شیرین کودکانه، خواننده را به عمق داستان برده و حرف های سیاسی و اجتماعی اش را می زند .
از دهه چهل صمد بهرنگی سرشناس ترین نویسنده ادبیات داستانی کودک و نوجوان ایران است . بیش از ۲۰ قصه برای کودکان و چندین مقاله در باره مسأیل سیاسی تربیتی و اجتماعی نوشت .
صمد نویسنده ایست که فقر را به زبانی متفاوت از دیگر نویسندگانی که در باره فقر نوشته اند، بیان می کند ، و به خواننده داستان هایش این را می دهد که در فقر چیزهای زیادی می توان آموخت که در رفاه هرگز به فکرتان نخواهد رسید . قصه های صمد انسان را به فکر و کاویدن وامیدارد.
صمد بهرنگی در نهم شهریورماه ۱۳۴۷ ( در سن ۲۹ سالگی) در رود ارس غرق و در گورستان امامیه تبریز بخاک سپرده شد .
کنار آمدن با واقعیت مرگ صمد به آن سادگی نبود. روشنفکران، بخصوص جلال آل احمد، از همان لحظات اول ، مرگ صمد را به دستگاه امنیتی رژیم نسبت دادند. آل احمد چند ماه بعد از مرگ صمد در نامه ای به منصور اوجی ، شاعر شیرازی، می نویسد:" در این تردیدی نیست که غرق شده اما چون همه دلمان می خواست قصه بسازیم ، ساختیم...خوب ساختیم دیگر." ولی اسد بهرنگی ، برادر صمد، اینگونه گفت:" تا به حال برخوردی تحقیقی درباره مرگ صمد صورت نگرفته است"

" غلامحسین ساعدی" در خصوص شایعه مرگ صمد بهرنگی توسط جلال آل احمد در مصاحبه ای که " ضیاء صدقی" در روز ۱۶ فروردین ۱۳۶۳ در شهر پاربس فرانسه با وی انجام داد، چنین گفته اُست:

" این قضیه اینکه صمد را ساواک کشته به نظر من اصلا واقعیت ندارد. صمد توی رودخانه ارس افتاد و مُرد ... صمد آنجا مرده بود و بعد این شایعه را در واقع آل احمد به دهان همه انداخت. برای اینکه یکی از خصلت های عمده جلال آل احمد، من نمی گویم بد است یا خوب است و شاید هم اصلا خوب است، یک حالت Myth  ( افسانه ) ساختن و Myth پروری است و وقتی Myth می سازد و می تواند مثلا دشمن را بیشتر بترساند. ولی نوشته یادم هست، که نمی دانم صمد مرده در چیز یا کشته شده‌ و این قضیه یواش یواش تبدیل شد به یک نوع چطور بگویم، اغراق گویی، نه در مورد صمد بلکه در مورد خیلی دیگران. خوب خود آل احمد وقتی مُرد، من این را میدانم که دقیقا تهدیدش کرده بودند که به هند تبعیدت می کنیم. خوب توی اسالم سکته کرد و همه جا پُر شد که او را کشتند و آنوقت یک محیط شهید پروری درست شد. "

" صمد چهره حیرت انگیز تعهد بود. تعهدی که به حق می باید با مضاف غول و هیولا توصیف شود: هیولای تعهد! چرا که هیچ چیز در هیچ دور و زمانه ای همچون تعهد روشنفکران و هنرمندان جامعه خوف انگیز، آسایش برهم زن و خانه خراب کن کژیها و کاستیها نیست.
چرا که تعهد اژدهایی است که گرانبهاترین گنج عالم را پاس می دارد: گنجی که نامش آزادی و حقّ حیات ملتها است. و این اژدهای پاسدار، می باید از دسترس مرگ دور بماند تا آن گنج عظیم را از دسترس تاراجیان دور بدارد. می باید اژدهایی باشد بی مرگ و بی آشتی. و بدین سبب می باید هزار سر داشته باشد و یک سودا. امّا اگر یک سرش باشد و هزار سودا، چون مرگ بر او بتازد، گنج بی پاسدار می ماند.
صمد! سری از این هیولا بود.
و کاش. کاش این هیولا، از آن گونه سر، هزار می داشت؛ هزاران می داشت! "
                              " احمد شاملو "

هماره یادش گرامی و نامش جاودان باد!

🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀

@StarbaadMagazine
به مناسبت سوّمین سالگرد درگذشت

              " عباس معروفی "

نویسنده، شاعر، ناشر و روزنامه نگار معاصر!

🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀

عباس جان!
از بس معروف بودی
                               نمردی
سلاطون
          زورش به تو
                         نمی رسید‌‌.

د رانتظار چه بودی؟
که گفته بودی:
              " ما ملت انتظاریم"
در انتظار " گردون " بودی
تا تو را بگرداند
                 در این مذاب مدور؟

می دانستی
          که " سمفونی مردگان " ات
شاید این زندگان را
                              بجنباند؟

آری عباس جان!
از بس معروف بودی
                                 نمردی
و صدای سمفونی ات
در این " سال بلوا "
                       شنیدنی است.

               " عبدالرحمان فرقانی فر "
                            ۱۴۰۱/۶/۱۰
( فصلنامه استارباد، شماره ۲۶و۲۷، تابستان و پائیز ۱۴۰۱ )

@StarbaadMagazine
فرخنده و خجسته باد!
              هشتاد و دوّمین سالگرد زادروز

                    " محمد جانفشان "

شاعر ، نویسنده ، مدرس و دبیر مشاور مراکز تربیت معلم و دبیرستان های گرگان زمین!

🌹🌻💐🌻🌺🌹🌻💐🌻🌺🌻🌹🌻💐🌹🌻💐

" روز "

در گذرگاهِ سوارِ مهتاب
         که مسیرش مشعل - باران بود
         و به دشت سربی می تازید
         این صدا پیچید :
          - آتشی در دل صبح است...

دشت سربی خاکستر شد
اخترانش را گریید
و خروسی با شمشیر آوازش
شب را
د
   ر
       ی
           د

همه باور کردیم
آتشی در دل صبح است نهان،

                                       هان
                                              خورشید!

                                   " محمد جانفشان "

@StarbaadMagazine
🍃🍃🍃
بنیاد علمی دکتر بسکی و موسسه سبزگامان بسکی برگزار می کند:
🍃آیین رونمایی از کتاب «خلیج گرگان: از مقررات گذاری تا اجرا » اثر پوریا بای، وکیل پایه یک دادگستری عضو موسسه سبزگامان بسکی

زمان: شنبه ۲۲ شهریور ۱۴۰۴
ساعت : ١۷ الی ۱۹
مکان: گنبد کاووس، خیابان سرابی، کوچه چهارم، ساختمان بنیاد علمی دکتر بسکی

🍃🍃🍃
روابط عمومی موسسه سبزگامان بسکی
@sabzgamanebeski
فرخنده و خجسته باد!

            هشتاد و یکمین سالگرد زادروز

                   " غلامحسین سالمی "

شاعر، مترجم و ویراستار گرانقدر معاصر
                                        ایران زمین!

🌺🌻💐🌻🌺🌻💐🌻🌺🌻💐🌻🌺🌻💐

👇👇👇👇👇👇👇👇
@StarbaadMagazine
👆👆👆👆👆

" من در ۲۰ شهریور سال ۱۳۲۳ در سرچشمه تهران متولد شدم. وقتی به پدرم در خرمشهر خبر دادند که عیال شما یک فروند پسر زاییده، پدر سوپرناسیونالیست من به اداره ثبت احوال خرمشهر مراجعه می کند و با وجود اینکه برادران من به نام های ایرج، منوچهر، نادر بودند به نام غلامحسین برای من شناسنامه می گیرد. چون من بعد از سه پسر مرده به دنیا امده بودم - مادر من پنج بار زایمان کرد اماً فقط اوّلی و آخری ماندیم - و گوش راست من را سوراخ کردند و حلقه طلایی انداختند و من شدم غلامحسین فرزند فرخ و شعبان متولد ۲۰ شهریور ۱۳۲۳ خرمشهر، حُسن این شناسنامه به این است که دوستان خرمشهری مرا به خرمشهری بودن قبول دارند و من افتخارم این است که همه جا بگویم خرمشهری هستم. "

(  گفت وگوی غلامحسین سالمی با " ایسنا " شهریور ۱۳۹۷)

غلامحسین سالمی شاعر، مترجم و ویراستار، دارای مدارک دیپلم ریاضی و کارشناس علوم بانکی، کارمند بازنشسته بانک ملت و از اعضای اوّلیه کانون نویسندگان است.
در زمان تحصیل دوره دبیرستان، به شعر پرداخت و بعد اشعارش در مجله های تهران مصور، سخن، خوشه، آرش، بامشاد، فردوسی، دوران، چامه، فصلنامه استارباد و...چاپ شد. علاوه بر شعر همزمان به کار ترجمه و ویرایش نیز پرداخته است.

مجموعه اشعار:
" مرد حادثه ها " ، انتشارات گلسرخ، چاپ اوّل ۱۳۴۹
" غریبانه در شهر "، توسط ساواک از چاپخانه جمع آوری شد.
" آواز های تلخ مصیبت "، توسط ساواک از چاپخانه جمع آوری شد.
" با بار عشق و آینه و نور در آستانه ی شب و دلتنگی "، انتشارات نگاه، چاپ اوّل ۱۳۸۷، دوّم ۱۳۹۵ و سوّم ۱۳۹۹
" ۵ مثل قلب "؛صد شعر کوتاه با ترجمه انگلیسی، فرانسوی، آلمانی و عربی. انتشارات سرزمین اهورایی، چاپ اول زمستان ۱۴۰۰

تآلیف و گردآوری:
" یک نکته از هزاران " فرازهایی از سخنان چهارده معصوم(ع)، کتابسرای تندیس، سال ۱۳۹۰

ترجمه ها:
" دختر کشیش "  (جرج اورول)
" سفر بی بازگشت " (گراهام گرین)،  ترجمه به اتفاق سیهلا فرزین نژاد
" مامور ما در هاوانا " (گراهام گرین)
" پرونده اودسا " ( فردریک فورسایت)
" روز شغال " ( فردریک فورسایت )
" حالا نگاه نکن " (دافنه دوموریه)
" بعداز نیمه شب هرگز " ( دافنه دوموریه)
" آذرخش در ظلمت "، (دالایی لاما)
" آنتونی هاپکینز در سایه روشن " (مایکل فینی کالان)
" مردان مریخی+ زنان ونوسی= بچه های بهشتی " (جان گری)
" رسوایی اخلاقی در کاخ سفید" ( کن استار )
" گل آفتابگردان " (ویلیام کِنِدی)
" بدرود آناتولی " ( دیدو سوتیریو)
مجموعه چهارگانه دریای حاصلخیزی: شامل " برف بهاری"، " اسب های لگام گسیخته "، " معبد سپیده دم " و " زوال فرشته" از (یوکیو می شیما)
" جاناتان مرغ دریایی " (ریچارد دیوید باخ)
" آوای موج ها " ( یوکیو می شیما )

ویرایش:
تام جونز ( هنری فیلدینگ )، مترجم: دکتر احمد کریمی حکاک
مهره مهر ( پوران فرخزاد )
کوری ( ساراماگو )، مترجم: اسدالله امرایی
لائورادیاس ( کارلوس فوئنتس )، مترجم: اسدالله امرایی
اسطوره عصیان، چه گوارا سخن می گوید ( جوزف هنسن )، مترجم: اسدالله امرایی
ظلمت در نیمروز ( آرتور کستلر )، مترجم اسدالله امرایی
کتابهای: دختر بخت، شهر جانوران، جنگل کوتوله ها، سرزمین اژدهای طلایی ( ایزابل آلنده )، مترجم اسدالله امرایی
جاده تارا ( مائیو بن چی )، مترجم اسدالله امرایی
تالار گرگ ( هیلاری مونتل )، مترجم: علی اکبر قاضی زاده
اینِس آرام جان من (ایزابل آلنده )، مترجم: طاهره صدیقیان
شکلات ( ژوان هریس ) مترجم: طاهره صدیقیان
معجزه شکرگزاری ( راندا برن )، مترجم: وامق عسکری
میعاد در سپیده دم ( رومن گاری )، مترجم: مهدی غبرایی
کتابهای: قالین، گلیم، پنج قرن قالیبافی کرمان ( دکتر سید طاهر صباحی )
آتقی و چند قصه دیگر ( احمد افقهی )
وقتی غذا عشق می شود ( جنین راث )، مترجم: گیسو ناصری
کتابهای: آریل، قصر قورباغه ها، شاه مات، مرد داستان فروش (یوستین گاردر )، مترجم: مهوش خرمی پور
بازی های اندیشه ( لیزا هگ بوند )، مترجم: مهوش خرمی پور
زوال خانواده دلیان ( امیل مانو )، مترجم: آرتوش بوداقیان
حکایت مرد ناشناس ( آنتوان چخوف )، مترجم: آرتوش بوداقیان
فراسوی آزادی و منزلت (بی. اف. اسکینر )، مترجم: محمدعلی حمیدرفیعی
قبضه قدرت ( چسلاو میلوش )، مترجم: محمدعلی حمید رفیعی
پیتر کامنزیند ( هرمان هسه )، مترجم: پرند کشوری
لیلا ( مهناز انصاریان )
پیش از اینکه بگویم خدا حافظ ( هی کینز کلارک )، مترجم: سهیلا فرزین نژاد
کبرا ( فردریک فورسایت )، مترجم: محمد قصاع
و........

" ویراستاری کاری است مانند هرس کردن شاخه های گیاهان در یک باغچه، ویراستار مانند یک باغبان ماهر، زوائد را حذف می کند و کاری شسته رُفته تحویل می دهد."
                    " غلامحسین سالمی "
    ( روزنامه همشهری، دوشنبه ۲۶ مهر ۱۴۰۰ )

👇👇👇👇👇👇👇
@StarbaadMagazine
👆👆👆👆👆👆

منتخب اشعار از مجموعه شعر:
" با بارِ عشق و آینه و نور
                 در آستانه ی شب و دلتنگی "
                                  غلامحسین سالمی
    ( مؤسسه انتشارات نگاه، چاپ دوم، ۱۳۹۵ )


                                                  .....

اینجا
      در این مدارِ غربت و دلتنگی
                           می میرم از عطش
ای تو
      که از تبارِ آبی و دریا
ای با سخاوت
من را به جرعه ی لبخندی
                                مهمان کن!


                                                 .....

عاقبت یک روز
قایق ام را می سپارم در کفِ امواج
می روم بر پهنه ی این آبی امواج
می روم تا وارَهَم از هر چه بیرنگی
می روم تا بسپرم خود را به یکرنگی.
عشق اینجا سکه ای از رونق افتاده ست
داستانِ عاشقان از یادها رفته ست
خونِ من شاید
عاشقان را اعتباری تازه بخشاید.
می روم از این ملال آباد
هر چه بادا، باد!

                                              ......

می گفت:
از خونِ هر شهید که بر خاک می چکد
صدها دلاورِ جان بر کف
صدها مبارزِ رزمنده
                    قد راست می کنند.

گفتم:
خاک اش همیشه پُر برکت باد
این سرزمینِ زنده ی حاصلخیز!


                                             .....

باید که این قصیده ی خونین را
هر مرد
هر زن
و هر مبارزِ جان بر کف
و هر دلاورِ رزمنده
                        از بَر بداند:
یاران!
       به خونِ پاکِ شهیدان سوگند
تنها رهِ رهاییِ از بند
این واژه ی عزیز و گرامی ست:
                                " اتحاد "
ای خلق
         ای شراره ی ورجاوند،
         پیوندتان
         شکوهمند
         مبارک باد!


       " بودن "

شب
       با سکوتِ سرد و سیاهش
                               از راه می رسد
و بی کرانه مرا در خود
                            محصور می کند.
خفاشِ کورِ غم
               با یورشی غریب
شبتاب های کوچکِ شادی را
از باغِ با طراوتِ دل
                           دور می کند

اما دریغ دل
که با تپیدنِ بی وقفه
من را به زیستنی این سان
                              مجبور می کند!


                                             .....


توفانی از گلوله و آتش!

بعد از،فرو نشستنِ توفان
دیدیم
بر تک تکِ درخت های خیابان
دستی با خون نوشته بود:
                           پیروز باد مردم!

آنک صلوة ظهر
صدها ستاره
             بر کهکشانی از خون
                                 گلگون
                                      می رفتند!

👇👇👇👇👇👇👇
@StarbaadMagazine
👆👆👆👆👆👆

منتخب اشعار از مجموعه شعر:
                                    " ۵ مثلِ قلب "
صد شعر کوتاه با ترجمه ی انگلبسی، فرانسوی، آلمانی ، عربی
                    " غلامحسین سالمی "
( انتشارات سرزمین اهورایی، چاپ اول زمستان ۱۴۰۰ )


                                                              
                                                                  ۶  

خورشیدِ ظهرِ شرجی تابستان
بوسید برکه را،
و گونه ی تمامیِ گیلاس ها
                                 از شرم
                                      سرخ شد!

                                                                 ۸
                                                                   

آوازِ سرخ گلو
                در جنگل می پیچد
و برکه در سیاهیِ شب
                              محو می شود.

                                                                  ۹

خورشید
           آرام آرام
                     در برکه غرق می شود.
و شب
        پاورچین پاورچین
                               از راه می رسد.

                                                                ۱۳

وقتی که کرمِ کوچکِ ابریشم
از پیله سر به در آورد، گفت:
الحق رهایی و آزادی
                   چیز عزیز و خوشایندی ست!

                                                                ۱۴

دشتی پُر از شقایقِ گلگون،
انگار خونِ عاشقانِ جوانمرگ
                                پاشیده روی خاک!

                                                                ۲۸

بر برکه تاولِ باران است،
و باد
       خوابِ برنجزار را
                               می آشوبد.

                                                               ۴۳

غرید
         تندر.
بر شاخه های ناربُن
ده ها انار
                     ترک برداشت!

                                                     ‌         ۴۷

کودک
        سنگی درونِ برکه ی آرام
                                        انداخت.
ناگاه
           ماه
                       صد پاره شد!

                                                               ۴۹

با سرفه ی تفنگ
آهو
      کنارِ برکه
                         بر خاک اوفتاد.

                                                               ۵۳

بر شاخه
              سیب سرخِ رسیده
چشم انتظارِ آمدنِ "حوا"ست.

                                                                ۵۸

بالا بلند!
در آفتابِ دو جشم ات
ما را توانِ خیره شدن نیست
گیسو پریشان کن!

                                                                ۶۱

بالا بلند
چتری ز مهربانی بردار
و فرازِ سرم بگشای
از آسمان اگر که دشنه ببارد
                              باکی م نیست!

                                                               ۶۸

بارانِ اشکِ من
                  چون باز ایستاد
رنگین کمانِ لبخندت
حجمِ اتاقِ مرا پُر کرد!

                                    ‌  ‌‌‌                         ۷۳

شب گِردِ من حصار کشیده ست
تاریک و سردِ سرد.
بالا بلند!
با آفتابِ دو چشم ات
این بی کرانه ظلمتِ شب را
                                      روشن کن.

                                                               ۸۹

با غرشِ مهیبِ تندر
بارانِ صبحگاهی
چشم اندازِ جنگل را
                           هاشور می زند.

                                                            ‌  ۹۲

با خنده های تو
صدها شکوفه ی گیلاس
                                باز شد.
آه... ای بزرگوار
پس کی شکوفه ی دلِ من را
با خنده یی
               به روی جهان
                                باز می کنی!

                                                               ۹۶

هیهات!
          عشق نیز مددکارِ ما نشد.
چون عشق همتی نکند
                         مرگ را بگوی
بستیم بارِ خویش
                     کی از راه می رسی؟

                                                               ۹۹

بالا بلند!
مجموعه ی تمامیِ کندوهای جهان
مثلِ لبانِ تو شیرین نیست!

@StarbaadMagazine
📣 اطلاعیه مهم تغییر زمان برنامه

به اطلاع علاقه‌مندان می‌رسانیم که آیین رونمایی از کتاب «خلیج گرگان: از مقررات‌گذاری تا اجرا» اثر پوریا بای، وکیل پایه یک دادگستری و عضو موسسه سبزگامان بسکی، که پیش‌تر برای شنبه ۲۲ شهریور ۱۴۰۴ برنامه‌ریزی شده بود، به دلیل قطعی برق در منطقه، به روز یکشنبه ۲۳ شهریور ۱۴۰۴، ساعت ۱۷ تا ۱۹ موکول گردید.

مکان برگزاری: گنبد کاووس، خیابان سرابی، کوچه چهارم، ساختمان بنیاد علمی دکتر بسکی
🌿🌿🌿
روابط عمومی موسسه سبزگامان بسکی
@sabzgamanebeski
به مناسبت سالگرد درگذشت 
       " عبدالحسین زرین کوب "
       بزرگ مرد تاریخ و ادبیات
که " دو قرن سکوت" ایرانیان را شکست!

" هر بار که نوروز از راه می‌رسد، احساس می‌کنم که من نیز با "سرمدیت" آن در دنیایی که ممکن است بهترین دنیایِ ممکن هم نباشد و در عین حال، بهترین بودنش هم غیر ممکن نیست، تولّدی دوباره پیدا می‌کنم و خود را برای مرور بر گذشته ای که نوروز بارها آن را پسِ پشت گذاشته است و ردّ پای خود را در چین پیشانی من نقش کرده است، آماده می‌یابم و هم ‌اکنون نیز که توالی شصت نوروز را دارم پشت سر می‌گذارم، به رغم محنت‌ها و مصایبی که یاد آنها در غربت بیشتر از هر جا و به هنگام تجدید سال بیشتر از هر وقت بر دل سنگینی می‌کند، همچنان مثل نوروزِ پیر وجودم را در گذرگاه این نفحۀ ایزدی تسلیم جاذبۀ حیات سرمدی می‌یابم و دل پیرم را بعد از گذشتِ سالهای دورِ جوانی هنوز از وسوسۀ عشق خالی نمی‌بینم.
این عشقی است که جان مرا با هرچه زیباست و هرچه انسانی است پیوند می‌دهد و بقایِ آن بعد از فنای من نیز همچنان ممکن است، غیر ممکن نیست."
                   "عبدالحسین زرین کوب،
                  پاریس - ۲۹ اسفند ۱۳۶۱"
@StarbaadMagazine
📘 تازه ترین شماره فصلنامه فرهنگی، هنری، ادبی، تاریخی استارباد (شماره 39-38) تابستان و پاییز 1404، منتشر شد.

🗞 پرونده مفصل این شماره: زندگی، کارنامه و معرفی کامل مرحوم استاد علی اکبر خداپرست، مترجم و مصحح مشهور بندرگزی
به مناسبت پنجاه سالگی کتابفروشی جنگل، گفتگوی مفصلی با محمد ملکی، بانی آن
🖊 سارا آبسیه، ماشاءالله آجودانی، علیرضا ابن قاسم، محمد انصار، سارا افتخاری، حبیب اله ایثاری، لیلا باقری قلی آباد، علی بایزیدی، مریم بختیار اشرفی، ح.ع. تاجدینی، اسلام چمنی، عزیزاله حاجی مشهدی، سعید حامد چاری، محمدابراهیم حسن بیگی، رسول حسینلی، سیدحسن حسینی نژاد، سیده محمدثه حسینی، روجا و روژین خداپرست، شبیر دائمی، ریحانه دانش دوست، داریوش دماوندی، رحمت اله رجایی، مرضیه رشیدپور، زیدالله رضایانی، جعفر رودسرابی، احمد سفیدیان رادکانی، صفیه صابری، سهیلا صارمی، حسین ضمیری، کمیل غلامان، عبدالرحمن فرقانی فر، محمد قاسم زاده، نعمت اله قاضی(شکیب)، صالح کاهانی، نرگس کشاورز
حمید گلچوبیان، محمدمهدی مصلحی، محمد ملکی، سوده ممشلی، سید حسین میرکاظمی، بهمن نشاطی و سپیده نوری.

تاریخ انتشار: ابتدای مهر 1404

💠 @StarbaadMagazine
2025/10/19 21:28:54
Back to Top
HTML Embed Code: