Telegram Web Link
👆👆👆👆

"سهراب سپهری" در ۱۵ مهرماه ۱۳۰۷ در کاشان به دنیا آمد. پدر و مادرش هردو اهل هنر و شعر بودند.
دوره ابتدایی و متوسطه را در کاشان گذارند و پس از فارغ التحصیلی از دانشسرای مقدماتی در سال ۱۳۲۲ در اداره فرهنگ کاشان مشغول بکار شد. در سال ۱۳۲۷ دیپلم ادبی خود را اخذ کرد و به تهران آمد و به تحصیل در دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران پرداخت و نخستین مجموعه اشعار نیمایی اش " مرگ رنگ" را در سال ۱۳۳۰ منتشر کرد. در سال ۱۳۳۲ از دانشکده فارغ التحصیل و نشان درجه اول علمی دریافت کرد. در همین سال در چند نمایشگاه نقاشی در تهران شرکت و مجموعه شعر" زندگی خواب ها" را منتشر می کند. در سال ۱۳۳۳ در اداره فرهنگ و هنر در بخش موزه ها شروع بکار کرده و در هنرستان های هنرهای زیبا نیز به تدریس پرداخت.
سپهری با توجه به علاقه اش به فرهنگ مشرق زمین به هندوستان، پاکستان، افغانستان، ژاپن و چین سفر کرد و مدتی هم در ژاپن زندگی کرد و " حکاکی روی چوب" را در آنجا فراگرفت و تعدادی از اشعار چینی و ژاپنی را ترجمه کرد.
در سال ۱۳۳۶ به لندن و پاریس سفر کرد و در رشته لیتوگرافی مدرسه هنرهای زیبای پاریس نام نویسی کرد و با قطع شدن بورس تحصیلی اش برای تأمین مالی، مجبور به پاک کردن شیشه آپارتمان ها شد.
سپهری ضمن به نمایش گذاشتن آثار خود در نمایشگاه ها، در سال ۱۳۳۷ با سمت سرپرست سازمان سمعی و بصری وزارت کشاورزی مشغول بکار شد و از مهر ۱۳۴۰نیز به تدریس در هنرکده هنرهای تزیینی تهران پرداخت. با در گذشت پدرش در سال ۱۳۴۱، در اسفند همین سال از کلیه مشاغل دولتی کناره گیری کرد و بیشتر به خلق آثار شعر و نقاشی اش پرداخت و در نمایشگاه های کشورهای مختلف شرکت نمود.
وی ابتدا نیمایی شعر می سرود و بعدها سبک خاص خودش را بازشناخت و با توجه به دیدگاه انسان مدارانه و آموخته هایش از فلسفه ذن به شیوه جدیدی رسید که مجموعه " حجم سبز" تکامل یافته آن است. وی دور از جامعه و در تنهایی در قریه " چنار" و کویرهای کاشان به خلق آثار هنری اش پرداخت. شعرش سرشار از تصاویر بکر و تازه همراه با زبانی لطیف و نرم و منسجم است. " نشانی"، " صدای پای آب" و " مسافر" از اشعار معروف سپهری است. تعدادی از اشعار و کتابهایش به زبانهای مختلف ترجمه شده است.
مجموعه های شعری:مرگ رنگ( ۱۳۳۰)، زندگی خواب ها( ۱۳۳۲)، آوار آفتاب( ۱۳۴۰)، شرق اندوه( ۱۳۴۰)، صدای پای آب( ۱۳۴۴)، مسافر( ۱۳۴۵)، حجم سبز( ۱۳۴۵)، ما هیچ ما نگاه، اطاق آبی( ۱۳۶۹) از آثار اوست.
سپهری در نقاشی اش متأثر از زیبایی شناختی شرق و غرب است و به فرم های متفاوتی دست یافت . وی در نقاشی به شیوه ای موجز و نیمه انتزاعی رسید که برای بیان مکاشفه های شاعرانه اش در طبیعت کویری کارگشا بود. از آثار نقاشی او می توان به " طبیعت بیجان"( ۱۳۳۶)، " شقایقها، جویبار و تنه درخت"( ۱۳۳۹)، " علفها و تنه درخت"( ۱۳۴۱)، " ترکیب بندی با نوارهای رنگی"( ۱۳۴۹)، " ترکیب بندی با مربعها"( ۱۳۵۱) و " منظره کویری"( ۱۳۵۷) اشاره کرد.
آثار سپهری در ۲۸ نمایشگاه و جشنواره داخل و خارج کشور از سال ۱۳۳۷ تا ۱۳۵۷ به نمایش درآمد و رکورد دار قیمت نقاشی مدرن ایرانی شد.
سهراب سپهری در سال ۱۳۵۸ به بیماری سرطان خون مبتلا و سرانجام در غروب اول اردیبهشت ماه ۱۳۵۹ در بیمارستان پارس تهران درگذشت و در صحن امامزاده سلطان علی بن محمدباقر در روستای مشهد اردهال کاشان به خاک سپرده شد و روی سنگ مزارش نوشته شد:

به سراغ من اگر می آیید
نرم و آهسته بیایید
مبادا که ترک بردارد
چینی نازک تنهایی من.


"...من مسلمانم
قبله ام یک گل سرخ
جا نمازم چشمه، مهرم نور
دشت سجاده من
من وضو با تپش پنجره ها می گیرم
در نمازم جریان دارد ماه، جریان دارد طیف
سنگ از پشت نمازم پیداست:
همه ذرات نمازم متبلور شده است
من نمازم را وقتی می خوانم
که اذانش را باد، گفته باشد سر گلدسته سرو
من نمازم را پی " تکبیرة الاحرام" علف می خوانم
پی قد قامت موج..."

                        " سهراب سپهری "
( بخشی از شعر " صدای پای آب "، چاپ اول ۱۳۴۴ در مجله آرش، دوره ی دوم، شماره ۳ )


@StarbaadMagazine
به مناسبت هشتاد و ششمین سالگرد زادروز

        " محمد رضا شفیعی کدکنی"
                           ( م. سرشک)

شاعر، نویسنده، محقق و ادیب معاصر!

🌺🍀💐🍀🌺🍀💐🍀🌺🍀💐🍀🌺🍀💐🌺
👇👇👇👇👇👇👇👇
@StarbaadMagazine
👆👆👆👆👆

" محمدرضا شفیعی کدکنی" متخلص به م.سرشک، در ۱۹ مهرماه ۱۳۱۸ در روستای کدکن، یکی از ولایات دوازده گانه ی نیشابور کهن، در خانواده ای روحانی چشم به جهان گشود. پدرش، میرزا محمد( که روحانی بود) و مادرش، فاطمه( که شاعر بود و علاقمند به حافظ).
" مادرم حافظ را حفظ بود و منهم از بچگی با حافظ مأنوس."
محمد رضا، از همان کودکی از حافظه خوبی برخوردار بود و بخش اعظم منظومه  ملا هادی سبزواری را در همان سنین به خاطر سپرده بود. از آغاز کودکی نزد پدر خود و ادیب نیشابوری دوم، زبان و ادبیات عرب را فراگرفت و کلام و اصول را نزد شیخ هاشم قزوینی آموخت. به مدرسه نرفت :
" من از اینکه به مدرسه نرفتم بسیار بسیار خوشحالم. یعنی می فهمم که یک نوع عنایت الهی بود.من اگر به شیوه معمولی به مدرسه می رفتم مسلما این مایه ای که به فرهنگ اسلامی مربوط است، هرگز نداشتم."
به پیشنهاد دکتر علی اکبر فیاض در دانشگاه فردوسی مشهد نام نویسی و در کنکور آن سال نفر اول شد و به دانشکده ادبیات رفت؛ که استاد احمد خراسانی، که طرفدار سید احمد کسروی بود، در رفتنش به دانشکده ادبیات مؤثر بود. مدرک لیسانس خود را در رشته زبان و ادبیات فارسی در سال ۱۳۴۴ اخذ و فوق لیسانس و دکترای خود را درهمین رشته از دانشگاه تهران، با پایان نامه " صور خیال در شعر فارسی"، در سال ۱۳۴۸ را اخذ نمود.
بعداز مدتی اشتغال در بنیاد فرهنگ ایران و کتابخانه مجلس( از ۱۳۴۴ تا ۱۳۴۷)، به عنوان استاد دانشکده ادبیات تهران در رشته سبک شناسی و نقد ادبی، در سال ۱۳۴۸ مشغول به کار شد. بدیع الزمان فروزانفر زیر برگه دعوت ایشان برای تدریس نوشت:
" احترامیست به فضیلت"
دکتر شفیعی مدتی هم به دعوت دانشگاه های آکسفورد انگلستان، پرینستون و نیویورک و پنسیلوانیا آمریکا از سال های ۱۳۵۲ تا ۱۳۵۷ و سال۱۳۸۸ به تدریس و تحقیق پرداخت.
شفیعی کدکنی، زمانی که در مشهد تحصیل می کرد، عضو فعال و مؤثر انجمن های ادبی به شمار می رفت و در مطبوعات خراسان با نام مستعار " م. سرشک" اشعارش را به چاپ می رساند. خود اینگونه می گوید:" اولین شعری که پسندیدم از کارهای سبک نوام، شعری بود که گمان کنم ۱۹ سالم گفتم، همان اول شبخوانی " هان ای بهار خسته که از راه های دور..." است"
دکتر شریعتی، نعمت میرزازاده( م. آزرم) و فخرالدین حجازی از اعضاء " انجمن ادبی پیکار" شدند؛ که شفیعی کدکنی در سال های ۳۷ و ۳۸ با چند تن از جوانان شاعر و اهل ادب، آنرا تشکیل داده بود. شریعتی و م. آزرم به نیما گرایش داشتند. " یادم است که شریعتی گفت:تو ببین، این شعر را من برایت می خوانم. یادم هست که آن شعر " چاووشی" را با آن لحن قشنگش خواند و همان جور هم هی پک به سیگار می زد و آن وسط می خواند، و من یک مرحله تازه ای از شعر نو جلو چشمم با شنیدن این شعر " زمستان" باز شد."
نخستین مجموعه های شعری م. سرشک با نام " زمزمه ها" و " شبخوانی" در سال ۱۳۴۴ منتشر که توانایی اش را در سرودن غزل و قالب های دیگر به خوبی نشان می دهد؛ هرچند " زمزمه ها" در حال و هوای سبک هندی سروده شده، ولی تعلق خاطر ایشان به شاعران سبک خراسانی در آن به چشم می خورد. وی به علت روحیه نوجویی و حقیقت طلبی که داشت، خیلی زود از قالب کهن و کلاسیک، پا فرا تر نهاد و به قلمروهای تازه تر هنری دست یافت؛  گویا این مهم از دریچه ای که شعر " مریم" فریدون توللی به رویش گشود، بدست آمد. پس از آنهم شعر نیمایی و تغزلی را تقریبا کنار می گذارد و به شعر اجتماعی و حماسی جدید روی می آورد. این تغییر و تحول در مجموعه " از زبان برگ" که در سال ۱۳۴۷ منتشر شد، بخوبی نمایان است.
م. سرشک با انتشار مجموعه " در کوچه باغهای نشابور" در مرداد ۱۳۵۰، توسط انتشارات رز، نشان داد که به زبان و ساخت و صورت مشخصی دست یافته و شعرش در مسیر تکامل و راه واقعی افتاده است. این مجموعه تأثیر فراوانی بر خاطر جمعی ایرانیان گذاشت و برخی از اشعارش در میان توده مردم به کار برده شد؛ که اوج شاعرانگی وی رادر بردارد. کتاب با شعری معروف به نام " دیباچه" اینگونه شروع می شود:

" بخوان به نام گل سرخ، در صحاری شب / که باغها همه بیدار و بارور گردند. / بخوان، دوباره بخوان، تا کبوتران سپید / به آشیانه خونین دوباره برگردند."

@StarbaadMagazine
👇👇👇👇👇
👆👆👆👆👆

سه کتاب بعدی اش " مثل درخت در شب باران"، " از بودن و سرودن" و " بوی جوی مولیان" در سال ۱۳۵۶ از طرف انتشارات توس، به چاپ می رسد ؛ که نتوانستند به پای " در کوچه باغهای نشابور" ، برسند. مجموعه دیگرش " هزاره دوم آهوی کوهی" است که در سال ۱۳۶۷ منتشر شد؛ که چاپ یک جلدی پنج دفتر :" مرثیه های سرو کاشمر" ، " خطی ز دلتنگی" ، " غزل برای گل آفتاب گردان" ، " در ستایش کبوترها" و " ستاره دنباله دار" است. اشعار این مجموعه از دهه شصت به بعد سروده شده و از زبان تازه ای برخوردار است. اشعار مستحکم تر و موسیقیایی تر با زبانی پیچیده تر و فلسفی تر که بیشتر مورد توجه خواص قرار گرفت. آخرین اثرش " طفلی به نام شادی " را درسال ۱۳۹۹ نشر سخن منتشر کرد؛ که شامل پنج دفتر از سروده های وی است که فضای اشعار، فضای دوستی با طبیعت، درخت ها و گیاهان و...است.
دکتر شفیعی کدکنی، در عرصه تألیف، تصحیح و ترجمه و تحقیق، چهره ای ممتاز است؛ که حدود سی جلد کتاب در این زمینه ها به چاپ رسانده است؛ از جمله: صور خیال در شعر فارسی، موسیقی شعر، تصحیح اسرارالتوحید، تصحیح تاریخ نیشابور، آثار عطار نیشابوری، تصحیح غزلیات شمس تبریز، ادوار شعر فارسی از مشروطیت تا سقوط سلطنت، زمینه اجتماعی شعر فارسی، با چراغ و آینه در جستجوی ریشه های تحول شعر معاصر ایران، حالات و مقامات م.امید، رستاخیز کلمات درس گفتار هایی در باره تئوری فرمالیسم روسی، گزیده غزلیات شمس، شعر معاصر عرب و...
زبان شعر او دقیق و روشن است. وی به گونه ای از بارورترین زبان تمثیلی شعر معاصر را به نام خود به ثبت رسانده است. با زبانی نرم و پرتوان، اشعارش از پرگویی و مغلق گویی فاصله دارد و با به کاربردن وزن های مأنوس، قافیه را عنصری خارج از شعر تصور نمی کند. شفیغی کدکنی را باید از جمله شاعران اجتماعی دانست؛ چرا که اشعارش بازتابی از اوضاع جامعه ی ایران در دهه ی چهل و پنجاه است و با رمز و کنایه، آن دوران را به خواننده می نمایاندو گرایش و دلبستگی فراوان به آیین و فرهنگ ایرانی و بخصوص خراسان را نشان می دهد. وی با اینکه شدیدا اجتماع گرا و نوع دوست هست ولی هرگز شعر و تحقیق را ابزاری بر اثبات و اظهار تمایلات سیاسی و حزبی نکرد.
" هیچ گاه جذب هیچ یک از سازمان ها نشدم، بعداز انقلاب هم که سیاسی شدن مد روز شده بود، من به هیچ یک وابسته نشدم. از همان سال ها، چهره مصدق برای من عزیز بود و یکی از اولین شعرهایی که از دوران کودکی و نوجوانی خود دارم، مربوط به ماههای بعداز ۲۸ مرداد است."
م. سرشک، شاعری برخوردار از فرهنگ چند صدایی است. زبان شعریش، صرفا خراسانی نیست؛ از زبان معیار و زبان کلاسیک نیز بهره گرفته است. تصاویر شعری اش نیز تک بعدی نیست و در زمینه های مختلف خیال، توانایی هایی از خود بروز داده است. وی شاعری نمادگراست؛ که این نمادها، یا از عناصر و پدیده های طبیعت اقتباس شده و یا میراث های فرهنگی و ادبی و اساطیری گذشته فارسی، برگرفته شده اند و اشعارش بیش از دیگر شاعران معاصر، تکیه به پشتوانه فرهنگ و ادب کلاسیک، دارد. او از دیدگاهی انسانی و اجتماعی سخن می گوید و اندیشه و پدیده های زیبای جهان شاعرانه ی خود را به صورتی دلنشین به خواننده عرضه می کند.
شفیعی کدکنی، معتقد است که تحولات شعر فارسی تابعی از متغیر ترجمه است. این نظر در کتاب اخیر وی " با چراغ و آینه، در جستجوی ریشه های تحول شعر معاصر ایران" نمایان است و برخی دیدگاهایش در این کتاب مورد انتقاد قرارگرفته است.
@StarbaadMagazine
👇👇👇👇👇
👆👆👆👆👆

شفیعی کدکنی در کتاب " با چراغ و آینه..." در باره شاملو چنین می گوید:
" حق این است که شاملو را برای نسل جوان امروز باید " تجزیه" و " تحلیل" کرد. ممکن است در این تجزیه خیلی از محسنات او تبدیل به نقاط ضعف شود، ولی به هر حال از این کار گریزی نیست. این کار را آیندگان با بی رحمی خواهند کرد. اگر جوانان امروز بدانند که شخصیت ادبی آقای شاملو چگونه تشکیل شده است، هرگز این گونه عمر خود را صرف شعر، آن هم شعر این طوری - که در روزنامه ها می بینیم - نخواهند کرد. تو بهتر از هرکس می دانی که آنچه ا. بامداد یا احمد شاملو را می سازد اگر به صد جزء تقسیم شود، پنجاه تا شصت درصدش ربطی به شعر ندارد."
دیدگاه فوق با دیدگاه اکثر شاعران و اهل فرهنگ و ادب مغایر  و قابل نقد و بررسی است. که نقد آقای حسن گل محمدی در کتاب " دکتر شفیعی کدکنی چه می گوید؟" یکی از این نقد ها است.
باعث تعجب اینکه در هفتمین جشنواره شعر دهه فجر، در سال ۱۳۹۱ ، م. سرشک به عنوان نفر دوم برگزیده شد و نفرات اول به صورت مشترک " علیرضا قزوه"  و " حمیدرضا برقعی" انتخاب شدند.

دکتر شفیعی کدکنی، از آنجائیکه از شاگردان و شیفتگان دکتر پرویز ناتل خانلری ( از مخالفان نیما یوشیج ) است، متأسفانه در دفاع از خانلری هم با تمسخر وتحقیر با نیما برخورد کرده است؛ که هیوا مسیج در مقاله ای با عنوان " عقاب شعرِ خانلری نیست، مکثی در گفتار/ مقدمه دکتر شفیعی کدکنی بر گزینه اشعار پرویز ناتل خانلری " که در سالنامه " گرگان نامه، شماره۴، سال چهارم ۱۴۰۲" منتشر شده چنین می گوید:
" حالا که دکتر کدکنی بی رحمانه به قتل شرافت و حیثیت نیما برخاسته اند و تا جایی که توانسته اند با الفاظ رکیک و تمسخرآمیز آن هم بدون هیچ مدرکی و فقط با اکتفا به " تصور می کنم" نیما را بی شرف و دزد و ... خطاب کرده اند"، ناگزیز به نوشتن این مقاله شدم. از متلک های تمسخرآمیز دکتر کدکنی نسبت به نیما می گذرم که بسی مایه ی تأسف است؛ به تمسخر فرموده اند: امام زاده نیما! بزرگترین پیشاهنگ شعر فارسی! - بزرگترین نوآور مشرق زمین- عادل و معصوم نبوده است و ...؛ لحن گفتار استاد دکتر کدکنی بی شباهت به همان لحنی نیست که در باره ی شاملو حرف زده اند. تحقیرآمیز و یکی به نعل ستایش و یکی به میخ تخطئه."
هیوا مسیح در این مقاله به تفصیل در دفاع از نیما به شفیعی کدکنی جواب داده است‌.

شفیعی کدکنی، شعری با نام " کبوتر های من" به زنده یاد " عباس کیارستمی" تقدیم کرده بود که اینگونه شروع می شود :

" همسایه من / سایه و / سرگینشان را / بر زمین می دید / وز پنجره هر روز می غرید / یک بار هم از برج زهرمار خود / بیرون نکرد او سر / تا بنگرد آن سرخ را در فره فیروزفام صبح / یا رفرفه ی پروازشان را / بشنود در پشت بام صبح"

و اینگونه پایان می یابد:

" یارب! زبون باد و زیان کار آن نگاهی کاو / غیر از گناه و فضله / زیر آسمان / چیزی نمی جوید! "

شعر " بخوان که از صدای تو سپیده سر برآورد" را هم به مناسبت ۷۰ سالگی استاد شجریان سرودند و اولین بار در مجله " بخارا" شماره ۸۰ سال ۱۳۹۰ منتشر شد:

بخوان که از صدای تو سپیده سر برآورد
وطن ز نو جوان شود دمی دگر برآورد

بخوان که از صدای تو در آسمان باغ ما
هزار قمری جوان دوباره پر برآورد

به روی نقشه وطن صدات چون کند سفر
کویر، سبز گردد و سر از خزر  برآورد
              ……………………………………
               …………………………………
                …………………………………
سیاهی از وطن رود سپیده ای جوان دمد
چو آذرخش نغمه ات ز شب شرر برآورد
          ……………………………………………
           ……………………………………………
سفیر شادی وطن صفیر نغمه های تست
بخوان که از صدای تو سپیده سر برآورد

@StarbaadMagazine
👇👇👇👇👇
👆👆👆👆👆
" دیباچه "

بخوان به نام گل سرخ، در صحاری شب
که باغها همه بیدار و بارور گردند.
بخوان، دوباره بخوان، تا کبوتران سپید
به آشیانه خونین دوباره برگردند.

بخوان به نام گل سرخ، در رواق سکوت
که موج و اوج طنینش ز دشتها گذرد؛
پیام روشن باران
                       ز بام نیلی شب
که رهگذار نسیمش به هر کرانه برد:

ز خشکسال چه ترسی؟ - که سد بسی بستند:
نه برابر آب
                 که در برابر نور
و در برابر آواز و در برابر شور...

در این زمانه عسرت
به شاعران زمان برگ رخصتی دادند
که از معاشقه سرو و قمری و لاله
سرودها بسرایند ژرفتر از خواب
زلالتر از آب.

تو خامشی، که بخواند؟
                  تو می روی، که بماند؟
که بر نهالک بی برگ ما ترانه بخواند؟

از این گریوه به دور
در آن کرانه، ببین:
بهار آمده، از سیم خاردار گذشته.
حریق شعله گوگردی بنفشه چه زیباست!

هزار آینه جاری ست.
هزار آینه
               اینک
به همسرایی قلب تو می تپد با شوق.

زمین تهی ست ز رندان؛
                         همین تویی تنها
که عاشقانه ترین نغمه را دوباره بخوانی.
بخوان به نام گل سرخ و عاشقانه بخوان:
" حدیث عشق بیان کن
                    بدان زبان که تو دانی."

             " شفیعی کدکنی"
( از کتاب " در کوچه باغهای نشابور")
        ………………………………………………

    " سفر بخیر "

- " به کجا چنین شتابان؟"
                     گون از نسیم پرسید.
- " دلم من گرفته زینجا
                   هوس سفر نداری
ز غبار این بیابان؟"

- " همه آرزویم، اما
                  چه کنم که بسته پایم..."

- " به کجا چنین شتابان؟"

- " به هر آن کجا که باشد
                  به جز این سرا سرایم."

- " سفرت به خیر! اما
                      تو و دوستی، خدا را"
چو از این کویر وحشت
                     به سلامتی گذشتی
به شکوفه ها ، به باران
                   برسان سلام ما را." 

      " شفیعی کدکنی"
( از کتاب " در کوچه باغهای نشابور")

@StarbaadMagazine
سالگرد زادروز

           دکتر " جواد مجابی "

                      فرخنده و خجسته باد!

شاعر، نویسنده، نقاش، منتقد ادبی و هنرهای تجسمی، روزنامه نگار و طنزپرداز معاصر!

🌺🌻💐🌻🌺🌻💐🌻🌺🌻💐🌻🌺🌻💐🌻

👇👇👇👇👇👇👇
@StarbaadMagazine
👆👆👆👆👆👆👆

بخش پایانی مقاله " روزگار کرونایی چگونه می گذرد " :

" برای اینکه یادداشت یک روزه ام، خوش فرجام باشد تکه ای از شوخی با جماعت شاعر را - که خودم هم مشمول آن هستم - برایتان می فرستم:

در اوصاف شاعری

- مقرر شد: هجده هزار یورو جایزه کسی خواهد بود که از بین ده هزار کتاب شعر چاپ شده، یکی شعر بیابد که معنا و مفهومی قابل اعتنا داشته باشد و معادل این مبلغ یا کمی بیشتر تا سی هزار یورو به عنوان جریمه از چهار منتقد رسمی ستانده می شود که نتواند تفاوت نرم افزاری این شعرها را با جریان سخت افزاری کاه و یونجه و زباله های صنعتی ثابت کنند.
- گزارش شده: در تون کوره های آهک پزی، کاغذهای حاوی اشعار این شاعران شهیر، به سختی می سوزد و عملا فقط دود می دهد، کلمات مندرج در این اوراق، از جنس سنگ و سفال بوده و قابل اشتعال نیستند.
- پیشنهاد شد: در مراسم افتتاح خانه موزه یکی از شاعران واقعی، چهل هزار شاعر نو و کهنه فعال فعلی را در جلو خان این موزه گردن بزنند، البته با رعایت ترتیب سال های شاعری آنها و با مدیریت بهداشت شهری که کوچه پس از آن قربانی متدیک، همچنان تمیز و عبورکردنی باشد، چهل هزار بعدی این شاعران را فعلا در کویر مرکزی - دور از تبلیغات مرسوم شان - نگه دارند تا خانه موزه دیگری آماده گشایش و جشن شعر شود.
- می گفت شعر گفتن به خودی خود چندان مشکل نیست. این موردی برحسته از بیمارهای واگیر است. مشکل اینجاست که تو حالا بخواهی آن را به عنوان شعر به یک آدم - هر که می خواهد باشد - قالب کنی.
- یکی از شکل های اصلی این جور شعر گفتن ها، دلسوزی به حال خود و جلب ترحم افراد ساده دل به حال کسی است که در ورطه عشق افتاده است و شب هجران را نمی تواند به روز وصال پیوند بزند. اصلا مشکل شخصی تو به ما چه مربوط است، الدنگ!
- برای این جور شاعران نوع زندگی مرفه و کامیابی که دارند گفتنی نیست، شعرشان اقتضا می کند که درمانده و پریشان خاطر به نظر آیند. این یک نوع تقلب مالیاتی است که شخص درآمد سرشار خود را با فقیر و عاجز جلوه کردن، تا میزان بخشودگی قانونی تنزل می دهد. در شعر همه شان دردمند و تشنه و گرسنه ماجرا(!) هستند.
- مدعی هستند که نظم زبان و ساخت نحوی و چگونگی ادراک را به هم زده اند یا ساختاری شگفت انگیز بدان بخشیده اند. شوربختانه بعضی دشمنان می پندارند ساخت مغز و نظم عصبی حضرات عیب و علتی پیدا کرده.
- ناشاعرهای جوان حسودی کنان به ناشاعران کهن سال شاعران کهن سال از حسادت به قدما دق مرگ می شوند.
- وقتی تیراژ کتاب شعر سیصد نسخه نافروش مانده است، سزاست که هشتاد هزار شاعر موجود، لای جرز بروند تا به استحکام منازل شهری کمک مستقیم کرده باشند.
- فکر می کرد شعر ارث پدری اش است، سر ارثیه با سایر وراث جنگید، حیف و میل ارث بادآورده آسان ترین کار است.
- دشوار است بتوانم ادعای شاعری و شعور ادبی تو را هضم کنم، همان طور که ادعای خلبانی موش کور را.
- اراجیف ناشاعر جوان آن قدرها بد نیست که مزخرفات شاعر پیر، شعر در این میان کاملا بی تقصیر است.
- هر کس در خلوت خود شاعر است، حتی در خانواده و محله اش. چراغ کوچک خود را به روشنای آفتاب میاور!
- اگر در اوان جوانی چند شعر فرخی و رودکی را خیلی خوب می فهمیدیم و لذت ذاتی آن را احساس می کردیم آن وقت سی چهل سال عمرمان برای سرودن این چیزها که چاپ کرده ایم هدر نمی شد.
- هنوز دیر نشده تا خلاص شوی از توطئه مداومی که علیه تو صورت داد نو جوانی ات، با بی سوادی جاه طلبانه. "

                      " جواد مجابی "
      ( روزنامه شرق، دوشنبه ۲۵ فروردین ۱۳۹۹)

@StarbaadMagazine
به مناسبت درگذشت

                          " ناصر تقوایی "

کارگردان و فیلمنامه نویس گرانقدر سینمای ایران زمین!

🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀

👇👇👇👇👇👇👇👇
@StarbaadMagazine
👆👆👆👆👆👆👆

ناصرتقوایی از برجسته ترین و تأثیرگذارترین سینماگران مؤلف تاریخ سینمای ایران درگذشت‌. گرچه در یک نگاه گذرا به نظر می رسد او در دوران فعالیت حرفه ای، فیلم های کم تعدادی ساخته و در تلقی عام، در زمره سینماگران کم کار محسوب شود، ولی واقعیت آن است که او کارنامه پرباری ب ه لحاظ کیفی و حتی کمّی دارد که او را از تمام کارگردانان دیگر متمایز می کند... کارنامه وزینی که وجود هر کدام از مواردش می تواند برای برخی فیلم سازان دیگر افتخاری جاودان باشد...تقوایی فیلم نامه هایی نوشت که همگی صاحب جوهره و درونمایه اعتراضی اند و شخصیت هایی تنها و سرکش آفرید که به نوعی با نظم حاکم سرِ جدال دارند، بدون آنکه شعار سیاسی بدهند.تقوایی همواره منتقد ساختارهای بسته قدرت، سانسور و زوال اخلاق اجتماعی بوده اما هرگز به دام لحن و زبان مستقیم در آثارش در نغلتید...
صحبت های او را در ششمین جشن انجمن منتقدان و نویسندگان سینمای ایران که ۲۴ دی ماه ۱۳۹۱ برگزار شد، بخوانید:
" هیچ کس مانع فیلم ساختن من نیست. اگر روزی بخواهم از کسی اجازه بگیرم، دیگر فیلم نمی سازم. از این عمری که برای فیلم سازی گذاشتم، متأسفم. در این سال ها وقتی فیلم هایم را می بینم، انگار فیلم های یک آدم دیگر را می بینم...بخشی از آن فیچی شده است. تلویزیون که مطالق سلیقه خود بدون هیچ قانونی قیچی به جان این فیلم ها می اندازد...البته سر خیلی از آدم های دیگر که فیلم خوب ساختند، همین بلا را آوردند. گوشی هم برای اعتراض نیست. فیلم های خوب گذشته را قلع و قمع می کنند.امیدوارم بتوانم با فیلم نساختنم، به سهم خودم باعث سقوط این سینما شوم، شاید با فروریزی آن چیز تازه ای از نو دربیاید. این سینمایی نیست که نسل من و پیش از ما و حتی نسل باهوش بعد از ما می خواستند. این سینما دفن شده است. کوشش کنیم با فروریزی آن نهال تازه ای جان بگیرد‌"

( روزنامه شرق، چهارشنبه ۲۳ مهر ۱۴۰۴، شماره ۵۳۲۹)

@StarbaadMagazine
فرخنده و خجسته باد!
                 هفتادو نهمین سالگرد زادروز

                  " محمود معتقدی "

شاعر، منتقد ادبی و کارشناس کتابداری!

🌺🌻💐🌻🌺🌻💐🌻🌺🌻💐🌻🌺🌻💐🌻

👇👇👇👇👇👇👇
@StarbaadMagazine
👆👆👆👆👆

" محمود معتقدی " متولد ۲۶ مهرماه۱۳۲۵ در آمل ، تا مقطع دیپلم در این شهر سر سبز شمالی ، روزگار گذراند، و سپس در آغاز سال ۵۷ ، دوره دانشگاهی را در رشته تاریخ ( کارشناسی) طی کرد، ودر حوزه ادبیات به ویژه شعر، به فعالیت پرداخت. وی در دوره ی دانشجویی با آشنایی با استاد دکتر اسماعیل خویی، فعالیت های ادبی اش را گسترش داد. وی در سال۱۳۵۴ بعنوان کارشناس حوزه کتابداری و اطلاع رسانی در مرکز اطلاع رسانی وابسته به وزارت علوم به مدت ۳۰ سال به کار فرهنگی مشغول شد و در چشم انداز همین  سال ها، به سرودن شعر و نقد شعروادبیات داستانی در عرصه مطبوعات پرداخت.
وی نخستین کتاب شعرش را درسال ۱۳۷۵  به بازار نشر فرستاد و در ادامه آن به صورت حرفه ای در نشریات ادبی به همکاری پرداخت.
  از معتقدی تا کنون حدود ۳۰ عنوان کتاب در زمینه ی شعر ونقد آثار از چهره هایی همچون نیما، شاملو، فروغ، سپهری، خویی، صالحی، سپانلو و بسیاری از شاعران و نویسندگان مطرح در ۴ دهه اخیر  پرداخته است.
از میان کتاب های  وی می توان از :
ازنگاهی دیگر   ( نقدادبیات امروز ایران /نشر آوای ملایر )
برگستره شعر امروز ( نشر ثالث )
  جهان پاره های دلواپسی (مجموعه مقالات/ نشر کتابسرای تندبس)
روشن تراز سکوت ( مجموعه مقالات/ نشر آوای کلا ر)
جهان ،جای دوری نیست ( مجموعه شعر/ نشر بوتیمار)
گزینه اشعار ( نشر مروارید)
پاره های عاشقی( مجموعه شعر / نشر ثالث)
به یاداسب ها و پرنده باش ( مجموعه شعر / نشر چشمه )
ترانه های گمشده در کوچه های باد ( مجموعه شعر / نشر ارادمان)
به رسم حقیقت وزیبابی ( زندگی وشعر اسماعیل خویی / نشر ثالث )
چیزی نمانده به گزاره های چشم هایت ( مجموعه شعر / نشر دانیار )
گاهی هم خلاصه خودت باش(مجموعه شعر/نشر سیب سرخ) و ......
. معتقدی در سال های اخیر در داوری جوایز شعری از جمله : داور ی چهارمین دوره ی جایزه شعر شاملو شرکت داشت.
وی دراین روزهای در زمینه ها ی  جستارهایی از شاهنامه واسطوره شناسی مطالعاتی در پیش رو  دارد.

بار دیگر،
به لبخندهای سرخ و
خلوت رویاهای سبزت
دل می سپارم
پشت دروازه های شهر
بشارت حسی باستانی
همچون سطری از خاطره های
گمشده ات
گویی به گوش می رسد
خسته از این همه روزهای رفته از یاد
تنها، همین تویی!

                      " محمود معتقدی "
( از مجموعه شعر " گاهی هم خلاصه ی خودت باش"، نشر سیب سرخ، چاپ اول بهار ۱۴۰۱ )


هنوز فکر می کنم
گفتمان دور و نزدیکی
از این لبخندهای ساده ات
                         به گوش می رسد.
باردیگر صدای روز به نیمه می رسد
و شگفتا در این هیاهوی جامانده از تاریخ
همچنان به روایت تو
                             به باد می رود.
یادت باشد
              این سه شنبه هم
به گزاره ی گمشده هایت
                        پا می کوبد
                                     نه بیشتر!

                        " محمود معتقدی "
                                         ۱۴۰۴/۵/۱۰         

@StarbaadMagazine
🏪 مراکز توزیع و فروش فصلنامه استارباد:

- کتابفروشی جنگل پاساژ شیرنگی گرگان
- کتابفروشی سرزمین کتاب ابتدای خ لشکر گرگان
ـ کتابفروشی دانشجو خ خمینی گرگان
ـ کتابفروشی شهر کتاب بالاتر از عدالت ۹۹گرگان
- دکه مطبوعاتی قاری چهارراه میدان گرگان
- دکه مطبوعاتی سازمان آب گرگان
ـ دکه مطبوعاتی میدان تالار گرگان

ـ کتابفروشی قابوس گنبدکاووس

- کتابفروشی انتشارات توس تهران
ـ کتابفروشی انتشارات بهجت تهران

💠 @StarbaadMagazine
فرخنده و خجسته باد!

        شصت و هشتمین سالگرد زادروز

               " ابوالقاسم مؤمنی " 

از پیشگامان شعر حجم در گرگان زمین !


🌺🌻🌺🌻🌺🌻🌺🌻🌺🌻🌺🌻🌺🌻🌺🌻


و اگر
به نگاهی سرد
که چشم لابلایِ دندان هایش
تمامِ راه را
             چندان می رود
که حوصله
             در دهان

اندوهی فراتر اگر داری
شبیهِ آب
           که از دریا بر می گردد
تا عابران
           به وقتِ گذر از پاهایشان
به
   دیدنت
              بیایند

                       "  ابوالقاسم مومنی "



و من
برای شب هایم
یک آسمان ستاره خریدم

و یک قایق
و یک پارو

اگر...
همسفر هستی؟

بیا و
        دریا باش.

                      " ابوالقاسم مؤمنی "


@StarbaadMagazine
به مناسبت هفتاد و یکمین سالگرد تیرباران

                      " مرتضی کیوان"

شاعر، منتقد هنری، روزنامه نگار، ویراستار، فعال و مبارز سیاسی معاصر!

در سوم شهریورماه ۱۳۳۳ پس از گذشت ۶۹ روز از ازدواجش با پوری سلطانی، توسط کودتاچیان دستگیر و پس از شکنجه های بسیار، در سحرگاه روز ۲۷ مهرماه ۱۳۳۳ در سن ۳۳ سالگی همراه با ۹ نفر از افسران حزب توده، تیرباران شد.

🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀
👇👇👇👇👇👇👇👇
@StarbaadMagazine
👆👆👆👆

بعداز تیرباران مرتضی کیوان، هوشنگ ابتهاج( سایه)در وصف او سرود:
من در تمام این شب یلدا
دست امید خسته خود را
در دست های روشن او می گذاشتم
" کیوان" ستاره بود
با نور زندگی کرد
                      با نور درگذشت.

و وقتی محل دفن کیوان را تخریب و جایش بوستان بناکردند، سایه شعری روی بشقاب نوشت و آن را به پوری هدیه کرد:

"ساحت گور تو سروستان شد
                ای عزیز دل من!
                     تو کدامین سروی؟"

سید عبدالله انوار، فرهنگ پژوه، در شب بزرگداشت پوری سلطانی از شبهای مجله" بخارا" چنین گفت:

" زنده یاد مرتضی کیوان، به وسیله ستمکاران وقت شهید شد. شهادتی که نه تنها ضربه شدیدی به پیکر این بانوی مفخم زد؛ بلکه ضربه ای سخت بر پیکر هنر نویسندگی این ملک نیز پرداخت. چه مرحوم کیوان از نویسندگان خوش قلم ادب فارسی به شمار می آمد"

بهاءالدین خرمشاهی، در آن شب نیز چنین گفت:

" مترجم ( هنر عشق ورزیدن) در زندگی خود نیز ترجمه ای از عشق ۶۰ ساله بود؛ با عشق مرتضی و پوری. احمد شاملو شعرخوداز

سال بد
سال باد
سال اشک
سال شک.
سال روزهای دراز و استقامت های کم
سالی که غرور گدایی کرد.
سال پست
              سال درد
                            سال عزا
سال اشک " پوری"
سال خون " مرتضی"
سال کبیسه ...

یاد کرده است که پس از تیرباران مرتضی کیوان، شاعر، نویسنده و عضو حزب توده سرود."

ایرج افشار، که کیوان را از دوستان " خوب و مهربان" دوره جوانی خود به شمار می آورد، در باره معرفت او چنین می گوید:

" چند روز پیش از آنکه گرفتار شود، یک بسته محتوی عکس ها ، نامه ها و نوشته هایی را که از من داشت به کلفت خانه داده بود و رفته بود...چند روز بعد خبر گرفتاری او را شنیدم، دریافتم که او بیش از آن شریف و بزرگوار بود... نخواسته بود در گرفتاری خود نام دوستانش در اوراقش باشد و آن دوست گرفتار شود."

شاهرخ مسکوب( که " کتاب مرتضی کیوان" برای گرامی داشت یاد مرتضی کیوان، به کوشش او تهیه شده است) ، می گوید:

" در زندان، دو چیز او را زنده نگه داشت، یکی مادرش و دیگری یاد دوستش مرتضی کیوان که در مهر ماه همان سال تیرباران شده بود."

یاد " مرتضی کیوان " هماره گرامی و نامش جاودان و راهش پر رهرو باد!
@StarbaadMagazine
👇👇👇👇
👆👆👆👆


" از عموهایت "

                      ( برای سیاوش کوچک)                     

نه به خاطر آفتاب نه به خاطر حماسه
به خاطر سایه ی بام کوچکش
به خاطر ترانه یی
              کوچک تر از دست های تو

نه به خاطر جنگل ها نه به خاطر دریا
به خاطر یک برگ
به خاطر یک قطره
                روشن تر از چشم های تو

نه به خاطر دیوارها_ به خاطر یک چپر
نه به خاطر همه انسان ها_
                به خاطر نوزاد دشمنش شاید
نه به خاطر دنیا_ به خاطر خانه ی تو
به خاطر یقین کوچکت
که انسان دنیایی است

به خاطر آرزوی یک لحظه ی من
                     که پیش تو باشم
به خاطر دست های کوچکت
                 در دست های بزرگ من
و لب های بزرگ من
بر گونه های بی گناه تو

به خاطر پرستویی در باد
                  هنگامی که تو هلهله می کنی
به خاطر شبنمی بر برگ
                 هنگامی که تو خفته ای
به خاطر یک لبخند
هنگامی که مرا در کنار خود ببینی

به خاطر یک سرود
به خاطر یک قصه در سردترین شب ها
                  تاریک ترین شب ها
به خاطر عروسک های تو
                نه به خاطر انسان های بزرگ
به خاطر سنگفرشی که مرا به تو می رساند
نه به خاطر شاهراه های دور دست

به خاطر ناودان، هنگامی که می بارد
به خاطر کندوها و زنبورهای کوچک
به خاطر جار بلند ابر در آسمان بزرک آرام

به خاطر تو
به خاطر هر چیز کوچک و
               هر چیز پاک به خاک افتادند.
به یاد آر
عموهایت را می گویم
از " مرتضی" سخن می گویم.

                 " احمد شاملو "
                    سال ۱۳۳۴
@StarbaadMagazine
2025/10/19 15:41:31
Back to Top
HTML Embed Code: