••💜⃟🌿••
میکنی آخر مرا
درگیر بیماری قند
جان هر کس دوست داری
آنقدر شیرین نخند🌱💜
« #Screen » « #Idea »
────────────── ˖ ࣪⊹ ִֶָ
⌜ @Taehyungi_ir ⌟
میکنی آخر مرا
درگیر بیماری قند
جان هر کس دوست داری
آنقدر شیرین نخند🌱💜
« #Screen » « #Idea »
────────────── ˖ ࣪⊹ ִֶָ
⌜ @Taehyungi_ir ⌟
❤🔥82😭6👍1
پدر و مادرت یک هفته تمام تو رو تو عمارت تنها گذاشتن و تو تنها در عمارت پرسه میزدی!
داشتی از پله ها پایین میرفتی تا چیزی برای نوشیدن بیاری، ناگهان صدایی بلند و باز شدن در رو می شنوی.
میترسی، فکر میکنی دزده، میخوای سریع عقب گرد کنی اما دیگه دیر شده بود.
حالا چند مرد با اسلحه در مقابلت ایستادند.
فریاد میزنی و روی زانو می نشینی و سرت رو می پوشونی اما میبینی که یکی به اونا ملحق شد.
مردی قد بلند با موهای تیره که به نظر رهبر اونا بود.
با قدم های سنگین به سمت تو میاید.
وقتی نزدیکت میشه مچت رو می گیره
و تو رو بالا می کشه و عمیقاً به چشمات نگاه میکنه.
به آرامی پوزخند میزند:پدرت کجاست؟
با ترس و لرز میگی: اون اینجا نیست. قسم می خورم! رفت سفر!
پوزخندش بزرگتر میشه:من از پدرت متنفرم اما اون یک دختر خیلی زیبا داره.
او به مردان پشت سرش علامتی میدهد که اونا اسلحهها رو پایین میارن.
تهیونگ:شاید اگر تو رو با خودم ببرم، بالاخره حساب کار دستش میاد.
چشمات گشاد میشه و سعی می کنی فرار کنی اما او تو رو می گیره و روی شونش می اندازه:ما می رویم خونه!
🌱شرط ایمجین بعد +100 لایک
« #Imagine »
────────────── ˖ ࣪⊹ ִֶָ
⌜ @Taehyungi_ir ⌟
داشتی از پله ها پایین میرفتی تا چیزی برای نوشیدن بیاری، ناگهان صدایی بلند و باز شدن در رو می شنوی.
میترسی، فکر میکنی دزده، میخوای سریع عقب گرد کنی اما دیگه دیر شده بود.
حالا چند مرد با اسلحه در مقابلت ایستادند.
فریاد میزنی و روی زانو می نشینی و سرت رو می پوشونی اما میبینی که یکی به اونا ملحق شد.
مردی قد بلند با موهای تیره که به نظر رهبر اونا بود.
با قدم های سنگین به سمت تو میاید.
وقتی نزدیکت میشه مچت رو می گیره
و تو رو بالا می کشه و عمیقاً به چشمات نگاه میکنه.
به آرامی پوزخند میزند:پدرت کجاست؟
با ترس و لرز میگی: اون اینجا نیست. قسم می خورم! رفت سفر!
پوزخندش بزرگتر میشه:من از پدرت متنفرم اما اون یک دختر خیلی زیبا داره.
او به مردان پشت سرش علامتی میدهد که اونا اسلحهها رو پایین میارن.
تهیونگ:شاید اگر تو رو با خودم ببرم، بالاخره حساب کار دستش میاد.
چشمات گشاد میشه و سعی می کنی فرار کنی اما او تو رو می گیره و روی شونش می اندازه:ما می رویم خونه!
🌱شرط ایمجین بعد +100 لایک
« #Imagine »
────────────── ˖ ࣪⊹ ִֶָ
⌜ @Taehyungi_ir ⌟
❤199👍8🤣2🍾2😁1
••💙⃟🦋••
+ یک سال از آخرین باری که چشمانت را دیدم گذشته، و هنوز صدای خندهات، هر شب توی خوابهایم میپیچد.انگار زمان، فقط منتظر همین لحظه بوده...تا دوباره تو رو کنار دریا، کنار دلم بنشاند.
- فکر میکردم فراموشم کرده باشی.فکر میکردم دیگه هیچ ساحلی ما رو به هم نمیرسونه.
+ فراموش؟! تو همیشه توی قلبم میرقصیدی.همونجوری که پروانه توی نسیم میرقصه..حالا میخوام این دل، تا ابد پناهگاه بالهات باشه
تهیونگ مقابل نیلا زانو زد. از داخل جیب کتش جعبه جواهری و بیرون کشید و بازش کرد. چشمان نیلا با دیدن حلقه ظریف و سنگ آبی رنگش اشکی شد..
+ نیلا...اجازه میدی که هر روز با تو طلوع کنم؟ میذاری شب ها با تو خاموش بشم؟ میشه رویاهامون و باهم شریک بشیم؟
به چشمان خیس نیلا نگاه کرد و از اعماق قلبش گفت :
+ راحتت کنم..با من ازدواج میکنی؟!
« #Fic » « #the_little_butterfly »
────────────── ˖ ࣪⊹ ִֶָ
⌜ @Taehyungi_ir ⌟
+ یک سال از آخرین باری که چشمانت را دیدم گذشته، و هنوز صدای خندهات، هر شب توی خوابهایم میپیچد.انگار زمان، فقط منتظر همین لحظه بوده...تا دوباره تو رو کنار دریا، کنار دلم بنشاند.
- فکر میکردم فراموشم کرده باشی.فکر میکردم دیگه هیچ ساحلی ما رو به هم نمیرسونه.
+ فراموش؟! تو همیشه توی قلبم میرقصیدی.همونجوری که پروانه توی نسیم میرقصه..حالا میخوام این دل، تا ابد پناهگاه بالهات باشه
تهیونگ مقابل نیلا زانو زد. از داخل جیب کتش جعبه جواهری و بیرون کشید و بازش کرد. چشمان نیلا با دیدن حلقه ظریف و سنگ آبی رنگش اشکی شد..
+ نیلا...اجازه میدی که هر روز با تو طلوع کنم؟ میذاری شب ها با تو خاموش بشم؟ میشه رویاهامون و باهم شریک بشیم؟
به چشمان خیس نیلا نگاه کرد و از اعماق قلبش گفت :
+ راحتت کنم..با من ازدواج میکنی؟!
اسپویل پارت جدید پروانه کوچولو🦋
« #Fic » « #the_little_butterfly »
────────────── ˖ ࣪⊹ ִֶָ
⌜ @Taehyungi_ir ⌟
❤88👍5😍3🍾1
••💙⃟🦋••
𝐍𝐚𝐦𝐞 : The Little Butterfly
𝐖𝐫𝐢𝐭𝐞𝐫: Aysan | آیسانـ
𝐆𝐞𝐧𝐫𝐞 : #romance #𝐌𝐞𝐥𝐨𝐝𝐫𝐚𝐦𝐚
𝐂𝐨𝐮𝐩𝐥𝐞: V.Nila
𝐏𝐚𝐫𝐭 : 80 | the end..
[ برای خواندن پارت آخر کلیک کنید🦋 ]
چون پارت آخر بود اگر دوسش داشتین یه کامنت بذارین🥲❤️
« #Fic » « #the_little_butterfly »
────────────── ˖ ࣪⊹ ִֶָ
⌜ @Taehyungi_ir ⌟
𝐍𝐚𝐦𝐞 : The Little Butterfly
𝐖𝐫𝐢𝐭𝐞𝐫: Aysan | آیسانـ
𝐆𝐞𝐧𝐫𝐞 : #romance #𝐌𝐞𝐥𝐨𝐝𝐫𝐚𝐦𝐚
𝐂𝐨𝐮𝐩𝐥𝐞: V.Nila
𝐏𝐚𝐫𝐭 : 80 | the end..
[ برای خواندن پارت آخر کلیک کنید🦋 ]
ولی دلم برای پروانه تنگ میشه :)
چون پارت آخر بود اگر دوسش داشتین یه کامنت بذارین🥲❤️
« #Fic » « #the_little_butterfly »
────────────── ˖ ࣪⊹ ִֶָ
⌜ @Taehyungi_ir ⌟
❤130👍2👏1🤣1
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔥137🍾5😭4❤3👍2😁1
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
❤111❤🔥14👍4😭4🔥2
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
••💜⃟🌿••
تو کنسرت 2025 همچین انتظاری رو از جیمین داریم😩
« #Vid »
────────────── ˖ ࣪⊹ ִֶָ
⌜ @Taehyungi_ir ⌟
تو کنسرت 2025 همچین انتظاری رو از جیمین داریم😩
« #Vid »
────────────── ˖ ࣪⊹ ִֶָ
⌜ @Taehyungi_ir ⌟
❤131🤣12👌11👍6🍾3😭2
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔥138😭11👍3😁3🍾3🥰1
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
❤114❤🔥20😭5🍾3👍1💋1
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
••💜⃟🌿••
خیلی دلم میخاد با BTS دعوا کنم
فکر کن عربده هایی که سر دعوا میزنن به همین خفنیه🌱🔥
« #Vid » « #BTS »
────────────── ˖ ࣪⊹ ִֶָ
⌜ @Taehyungi_ir ⌟
خیلی دلم میخاد با BTS دعوا کنم
فکر کن عربده هایی که سر دعوا میزنن به همین خفنیه🌱🔥
« #Vid » « #BTS »
────────────── ˖ ࣪⊹ ִֶָ
⌜ @Taehyungi_ir ⌟
😈117🔥11👍6❤2🤣2🍾2🏆1
••💜⃟🌿••
دوستام اینجوری تر نزده بودن تو حالم که این زد😐😂
« #TWT » « #BTS »
────────────── ˖ ࣪⊹ ִֶָ
⌜ @Taehyungi_ir ⌟
دوستام اینجوری تر نزده بودن تو حالم که این زد😐😂
« #TWT » « #BTS »
────────────── ˖ ࣪⊹ ִֶָ
⌜ @Taehyungi_ir ⌟
🤣151❤3
••💜⃟🌿••
🏅 مقام اول در تیراندازی تمام دست
🏅 مقام اول در آموزش و تیراندازی شهر زمستانی
🏅جایزه نمونه پلیس نظامی برای ضربات چاقو
« #Pic » « #News »
────────────── ˖ ࣪⊹ ִֶָ
⌜ @Taehyungi_ir ⌟
دستاورد های جدید کیم تهیونگ در SDT:
🏅 مقام اول در تیراندازی تمام دست
🏅 مقام اول در آموزش و تیراندازی شهر زمستانی
🏅جایزه نمونه پلیس نظامی برای ضربات چاقو
« #Pic » « #News »
────────────── ˖ ࣪⊹ ִֶָ
⌜ @Taehyungi_ir ⌟
❤140❤🔥11👏7😭7💋5👍3🔥2🍾1