Telegram Web Link
📖تمرین


یکی از تمرین‌های نوشتنِ داستان، نوشتن درباره شخصیت اصلی از زبان شخصیت‌های فرعی است. بخش‌هایی از زندگی شخصیت اصلی را از زبان شخصیت‌ فرعی بیان کن. چنانکه شکسپیر برای دادن اطلاعات ضروری برای درکِ اعمال هملت، از خدمتکاران و سربازان استفاده کرد.




@Writing_lovers
👍85
در میان شغالان و پلنگان و ماده سگان

میمونها و کژدومان و کرکسان و ماران

دیوان زوزه کش و تنوره کش و خزنده و غران

در باغ وحش شوم زشتکاریهای ما

دیوی است کریه‌تر و خبیث‌تر و پلیدتر

چرا که نه جنبشی تند می‌کند و نه فریادی بلند می‌کشد

به میل خود زمین را به ویرانه بدل می‌کند

و به خمیازه ای جهان را می‌بلعد



ملال است این با دیده‌ی اشک آلود از گریه‌ی بی‌اختیار

که قلیان می‌کشد و به چوبه‌ی دار می‌اندیشد

تو ای خواننده می‌شناسی این دیو ظریف را

ای خواننده ی ریاکار

همتای من

برادرم!


📖 گل‌های شر

© شارل بودلر


@Writing_lovers
🔥71
به ذهن اجازه پرسه زدن بدهید. سرآغاز کار داستان‌گویی در فضاهایی غنی و خالی نهفته است. زمان‌های برنامه ریزی نشده و پرسه زدن‌های بی‌هدف اهمیت دارند. مثل بچه‌ای در حال بازی کردن باشید. بدانید نوشتن یک فرایند منطقی نیست: خلاقیت همچون رؤیاها ریشه در ناخودآگاه دارند. باید ذهن شهودی‌تان را آماده کنید تا هدایا از راه برسد. و تفکر هر چند ابزاری باارزش، اما صرفا وسیله‌ای است در خدمت فرایند عمیق‌ترِ ناخوداگاه.



© کاترین آن جونز




@Writing_lovers
👏63👍2
خلاقیت را می‌توان دست شستن از امور مسلم توصیف کرد.



📖قطعات

©گیل شیهی


@Writing_lovers
🙏42
پل استر: شش توصیه برای نویسنده


۱. زبان روان بیشتر از سبک و ژانر به کارتان می‌آید، سعی کنید به زبان خودتان برسید و این یعنی تمرین فراوان. تمرین کنید، برای خودتان زبان داستانی بسازید.

۲. کلمه‌ها را بی‌خود خرج نکنید، واژه‌ها بار دارند. کلمه ابزار دست نویسنده است، جز این چیزی ندارید، پس هدرش ندهید. کلمه تنها چیزی است که درباره‌اش باید خساست به‌خرج بدهید. شما کشیش نیستید که مثل وقت موعظه کردن و برای تأثیر کلام مدام واژه‌های مترادف و هم‌معنا را کنار هم بچینید.

۳. به واقعیت‌ها نزدیک شوید، نزدیک نزدیک. اما باید بدانید که از کجا و چطور؟ حتی وقتی که دارید از یک جور رویا حرف می‌زنید، از یک داستان تخیلی! باز هم باید از زاویۀ نگاه به یک واقعیت سراغش بروید، نکته اینجاست که باید تفاوت میان این نزدیک شدن را پیدا کنید.


۴. سراغ سوژه‌ای بروید که خودتان باورش کرده‌اید، در غیر این صورت محال است که خواننده‌تان داستان شما را باور کند. اما زیاد هم سراغ سوژۀ دم دستی نروید. اگر غیرمنتظره بودن از زندگی ما حذف می‌شد، چه زندگی کسل کننده‌ای را قرار بود پشت سر بگذاریم! به حادثه‌ها و شانس‌ها در روال معمول زندگی فکر کنید. پس همین غیرمنتظره‌های باورپذیر است که داستان را خواندنی می‌کند.


۵.سراغ سوژه‌ای بروید که خودتان باورش کرده‌اید، در غیر این صورت محال است که خواننده‌تان داستان شما را باور کند. اما زیاد هم سراغ سوژۀ دم دستی نروید. حادثه و شانس همیشه در زندگی ما تاثیرگذار بوده، همه چیزمان را زیرو رو می‌کند.
اگر غیرمنتظره بودن از زندگی ما حذف می‌شد، چه زندگی کسل کننده‌ای را قرار بود پشت سر بگذاریم! پس همین غیرمنتظره‌های باورپذیر است که داستان را خواندنی می‌کند.



© پل استر

@Writing_lovers
👍72
اگر شخصیت شما کودک یا نوجوان است حتما یک شخصیت کنشگر کشف کنید.‌ منظر روایت و زاویه دیدِ قصه را بدهید به او و بهش اعتماد کنید. بگذارید او کنش‌های یک موضوع و مضمون را برای شما کشف کند. چرا؟ چون فقط یک کنشگر می‌تواند کشف کند و پلات و قصه و‌طرح پرفراز و نشیبی به شما بدهد.



📕قصه‌ها از کجا می‌آیند


© اصغر عبداللهی

@Writing_lovers
👍52🔥2
دارم " یادداشت‌هایی برای تو" می‌نویسم. یادداشت‌هایی برای یک مخاطب فرضی که هر روز در آن یک مسئله اجتماعی یا فردی را هدف قرار می‌دهم و می‌نویسم و توی جعبه کفش می‌گذارم. خیلی از کتابها از دل جعبه کفش متولد شده‌اند.


📕خاطرات

© معصومه حامی‌دوست


@Writing_lovers
7👍2🔥2🙏1😍1
مردم می‌توانند هر کسی و هر چیزی را ببخشند، اما کسی را که بتواند خود را از فشارهای تحقیرآمیز اجتماع رها کند، هرگز.


📖فلسفه عینیت‌گرایی

© آین رند



@Writing_lovers
👍73
تمرین

عکسی خانوادگی را بردارید عکس مادربزرگ یا کسی که دوستش دارید را انتخاب کنید و آرام مقابل عکس بنشینید و ذهنتان را آزاد بگذارید تا در خاطرات گذشته پرسه بزند. چشمها را ببندید و سعی کنید بوی این آدم و حسی را که در شما برمی‌انگیخت، به یاد بیاورید. این تجربه را در قالب کلمات با حس و تجربه مثبت یا منفی از زاویه دید احساس شرح بدهید. انجام این تمرین سبب می‌شود داستان خود را پیدا کنید.


📕راه داستان

© کاترین آن جونز


@Writing_lovers
👍75
هر یک از ما قطعاً به یک مکان مقدس نیاز داریم. جایی که تلفن‌ها زنگ نمی‌خورند، جایی که روزنامه یا ساعتی وجود ندارد، جایی که می‌توانی پول و مشکلات را فراموش کنی. هر یک از ما به گوشه‌ای برای خلاقیت و تأمل نیاز داریم، چه گوشه‌ای در اتاق خواب باشد، چه صندلی در بالکن یا یک فضای باز در جنگل نزدیک...

© اندرو متیوز





@Writing_lovers
👍123
راستش من در پی ایجاد فرمی هستم که فراگیر باشد. به قول معروف جریانی از مفاهمه که هر کس به فراخور شرایطش بتواند آن را استنباط کند. البته آرزو دارم کارهایم چنین باشد. اجازه بدهید طور دیگری این ماجرا را برایتان بگویم. نویسنده وضعی را ترسیم می‌کند و خواننده ضمن خواندن، این وضع را درک می‌کند و به سوال‌های احتمالی که در ذهنش ایجاد شده، فکر می‌کند. شاید مبهوت شود که اگر مبهوت شود آغاز تفکر است. در اینجا، خواننده علاوه بر این‌که با خواندن تفننی هم داشته، به جزئیاتی نیز می‌اندیشد. چه بسا جزئیاتی باشد که خودش هم به آن مبتلا باشد. این سبک فکری من برای داستان‌نویسی است.



© ابوتراب خسروی


@Writing_lovers
6
ماکسیم گورکی همیشه در مهمانی‌ها آواز می‌خواند و موقع خواندن چشمانش را می‌بست.

روزی از چخوف پرسیدند:

- چرا گورکی با چشمان بسته آواز می‌خواند؟

چخوف پاسخ داد: «گورکی قلب بسیار مهربانی دارد.» « اون نمیتونه ببینه بقیه از خوندنش زجر می‌کشن...»



@Writing_lovers
🫡6🤗43👍1
باید هرج و مرجی در درونتان باشد تا یک ستاره رقصان بیافرینید.



© نیچه



@Writing_lovers
16🔥2
📕📖

مدیتیشن کردم و‌ سرشار از کلمه‌ام. نشستم و بخشی از داستانی را که مدتهاست ذهنم را مشغول کرده نوشتم. هیچ تمهیدی در کار نبود. فقط نوشتن بود و نوشتن. اگر هاروکی موراکامی خودش را مجبور می‌کرد به شیوه‌ای خاص بنویسد، هرگز چیزی نمی‌نوشت. باید نوشتن را آزاد بگذارید تا هرطور دوست دارد جریان پیدا کند. دست از کنترل کردنش بردارید. فقط در اینصورت است که سرو کله‌ای آن  یاری‌گران نامریی پیدا می‌شود. آن وقت می‌بینید چه حرفهایی در درون شما پنهان است و سرکوبش کرده‌اید.


📕خاطرات

©معصومه حامی‌دوست

@Writing_lovers
11👍4🔥2🥰1🙏1
دوست طبیبی دارم که از دوستان من است، می‌گوید منی که پیش از این اینقدر کتاب می‌خوانده‌ام، حالا پشت ویترین کتابفروشی‌ها که می‌روم، به تعداد زیادی کتاب و اسم ناآشنا برمی‌خورم و از خودم شرمنده می‌شوم. چرا باید اینطور باشد؟

به‌طور وحشتناکی داریم ماشینی می‌شویم... فرض کنیم که زن و بچه هم داشته باشیم و غم نان هم بخوریم، در همه‌ی کشورها اینطور است، همه غم نان دارند و گرفتارند، ولی در هیچ گوشه‌ی دنیا، هیچکس مثل ما خودش را اینطور راحت نمی‌کند. یادمان رفته که در کجا داریم زندگی می‌کنیم و چرا داریم زندگی می‌کنیم، و اصولاً لازمه‌ی زندگی کردن چیست؟ پیوسته در ذهنمان دنبال دلیل برای تبرئه‌ی خودمان از این غفلتها می‌گردیم، می‌گوییم اگر این کار را نمی‌کینم به این دلیل است که... درحالی‌که واقعاً اینجور نیست، این کار را نمی‌کینم، به این دلیل که نمی‌خواهیم کنیم. دم خروس‌ها همه پیداست و داریم به طرف انسانهای ماشینی شده و یک بعدی می‌رویم. انسان‌های متحدالشکل شده، منتها نه به شکل انسانهایی که مثلاً در دوره‌ی نازی در آلمان می‌زیستند. به‌هرحال آن‌ها شجاعت‌هایی داشتند که کارهایی کردند، کسانی بودند که توانستند در مدت هفت هشت سال یک کشور ورشکسته را به سطحی بالا برسانند، ولی ما متأسفانه آنجور هم نیستیم. ما در جهت لاابالیگری گام برمی‌داریم، مسئولیت‌هایمان را ندیده می‌گیریم و در جهت انحطاط و ابتذال به یکنواختی می‌رسیم.این گرفتاریهای روزمره زندگی، فقط برای من و شما هست، یا برای همه‌ی مردمی که در گوشه و کنار دنیا شرایط ما را دارند؟ پس چطور آنها در قطار یا در اتوبوس کتاب مطالعه می‌کنند، حتی وقتی که می‌خواهند بخوابند به مطالعه می‌پردازند؟ نمی‌دانم که عادت کتابخوانی از سرمان افتاده، یا اینکه اصولاً چنین عادتی نداشته‌ایم که از سرمان بیفتد.



© بهرام صادقی

@Writing_lovers
9👍1
2025/07/09 21:12:39
Back to Top
HTML Embed Code: