تمرین
عکسی خانوادگی را بردارید عکس مادربزرگ یا کسی که دوستش دارید را انتخاب کنید و آرام مقابل عکس بنشینید و ذهنتان را آزاد بگذارید تا در خاطرات گذشته پرسه بزند. چشمها را ببندید و سعی کنید بوی این آدم و حسی را که در شما برمیانگیخت، به یاد بیاورید. این تجربه را در قالب کلمات با حس و تجربه مثبت یا منفی از زاویه دید احساس شرح بدهید. انجام این تمرین سبب میشود داستان خود را پیدا کنید.
📕راه داستان
© کاترین آن جونز
@Writing_lovers
عکسی خانوادگی را بردارید عکس مادربزرگ یا کسی که دوستش دارید را انتخاب کنید و آرام مقابل عکس بنشینید و ذهنتان را آزاد بگذارید تا در خاطرات گذشته پرسه بزند. چشمها را ببندید و سعی کنید بوی این آدم و حسی را که در شما برمیانگیخت، به یاد بیاورید. این تجربه را در قالب کلمات با حس و تجربه مثبت یا منفی از زاویه دید احساس شرح بدهید. انجام این تمرین سبب میشود داستان خود را پیدا کنید.
📕راه داستان
© کاترین آن جونز
@Writing_lovers
👍7❤5
هر یک از ما قطعاً به یک مکان مقدس نیاز داریم. جایی که تلفنها زنگ نمیخورند، جایی که روزنامه یا ساعتی وجود ندارد، جایی که میتوانی پول و مشکلات را فراموش کنی. هر یک از ما به گوشهای برای خلاقیت و تأمل نیاز داریم، چه گوشهای در اتاق خواب باشد، چه صندلی در بالکن یا یک فضای باز در جنگل نزدیک...
© اندرو متیوز
@Writing_lovers
© اندرو متیوز
@Writing_lovers
👍12❤3
راستش من در پی ایجاد فرمی هستم که فراگیر باشد. به قول معروف جریانی از مفاهمه که هر کس به فراخور شرایطش بتواند آن را استنباط کند. البته آرزو دارم کارهایم چنین باشد. اجازه بدهید طور دیگری این ماجرا را برایتان بگویم. نویسنده وضعی را ترسیم میکند و خواننده ضمن خواندن، این وضع را درک میکند و به سوالهای احتمالی که در ذهنش ایجاد شده، فکر میکند. شاید مبهوت شود که اگر مبهوت شود آغاز تفکر است. در اینجا، خواننده علاوه بر اینکه با خواندن تفننی هم داشته، به جزئیاتی نیز میاندیشد. چه بسا جزئیاتی باشد که خودش هم به آن مبتلا باشد. این سبک فکری من برای داستاننویسی است.
© ابوتراب خسروی
@Writing_lovers
© ابوتراب خسروی
@Writing_lovers
❤6
ماکسیم گورکی همیشه در مهمانیها آواز میخواند و موقع خواندن چشمانش را میبست.
روزی از چخوف پرسیدند:
- چرا گورکی با چشمان بسته آواز میخواند؟
چخوف پاسخ داد: «گورکی قلب بسیار مهربانی دارد.» « اون نمیتونه ببینه بقیه از خوندنش زجر میکشن...»
@Writing_lovers
روزی از چخوف پرسیدند:
- چرا گورکی با چشمان بسته آواز میخواند؟
چخوف پاسخ داد: «گورکی قلب بسیار مهربانی دارد.» « اون نمیتونه ببینه بقیه از خوندنش زجر میکشن...»
@Writing_lovers
🫡6🤗4❤3👍1
❤16🔥2
📕📖✍
مدیتیشن کردم و سرشار از کلمهام. نشستم و بخشی از داستانی را که مدتهاست ذهنم را مشغول کرده نوشتم. هیچ تمهیدی در کار نبود. فقط نوشتن بود و نوشتن. اگر هاروکی موراکامی خودش را مجبور میکرد به شیوهای خاص بنویسد، هرگز چیزی نمینوشت. باید نوشتن را آزاد بگذارید تا هرطور دوست دارد جریان پیدا کند. دست از کنترل کردنش بردارید. فقط در اینصورت است که سرو کلهای آن یاریگران نامریی پیدا میشود. آن وقت میبینید چه حرفهایی در درون شما پنهان است و سرکوبش کردهاید.
📕خاطرات
©معصومه حامیدوست
@Writing_lovers
مدیتیشن کردم و سرشار از کلمهام. نشستم و بخشی از داستانی را که مدتهاست ذهنم را مشغول کرده نوشتم. هیچ تمهیدی در کار نبود. فقط نوشتن بود و نوشتن. اگر هاروکی موراکامی خودش را مجبور میکرد به شیوهای خاص بنویسد، هرگز چیزی نمینوشت. باید نوشتن را آزاد بگذارید تا هرطور دوست دارد جریان پیدا کند. دست از کنترل کردنش بردارید. فقط در اینصورت است که سرو کلهای آن یاریگران نامریی پیدا میشود. آن وقت میبینید چه حرفهایی در درون شما پنهان است و سرکوبش کردهاید.
📕خاطرات
©معصومه حامیدوست
@Writing_lovers
❤11👍4🔥2🥰1🙏1
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
دوست طبیبی دارم که از دوستان من است، میگوید منی که پیش از این اینقدر کتاب میخواندهام، حالا پشت ویترین کتابفروشیها که میروم، به تعداد زیادی کتاب و اسم ناآشنا برمیخورم و از خودم شرمنده میشوم. چرا باید اینطور باشد؟
بهطور وحشتناکی داریم ماشینی میشویم... فرض کنیم که زن و بچه هم داشته باشیم و غم نان هم بخوریم، در همهی کشورها اینطور است، همه غم نان دارند و گرفتارند، ولی در هیچ گوشهی دنیا، هیچکس مثل ما خودش را اینطور راحت نمیکند. یادمان رفته که در کجا داریم زندگی میکنیم و چرا داریم زندگی میکنیم، و اصولاً لازمهی زندگی کردن چیست؟ پیوسته در ذهنمان دنبال دلیل برای تبرئهی خودمان از این غفلتها میگردیم، میگوییم اگر این کار را نمیکینم به این دلیل است که... درحالیکه واقعاً اینجور نیست، این کار را نمیکینم، به این دلیل که نمیخواهیم کنیم. دم خروسها همه پیداست و داریم به طرف انسانهای ماشینی شده و یک بعدی میرویم. انسانهای متحدالشکل شده، منتها نه به شکل انسانهایی که مثلاً در دورهی نازی در آلمان میزیستند. بههرحال آنها شجاعتهایی داشتند که کارهایی کردند، کسانی بودند که توانستند در مدت هفت هشت سال یک کشور ورشکسته را به سطحی بالا برسانند، ولی ما متأسفانه آنجور هم نیستیم. ما در جهت لاابالیگری گام برمیداریم، مسئولیتهایمان را ندیده میگیریم و در جهت انحطاط و ابتذال به یکنواختی میرسیم.این گرفتاریهای روزمره زندگی، فقط برای من و شما هست، یا برای همهی مردمی که در گوشه و کنار دنیا شرایط ما را دارند؟ پس چطور آنها در قطار یا در اتوبوس کتاب مطالعه میکنند، حتی وقتی که میخواهند بخوابند به مطالعه میپردازند؟ نمیدانم که عادت کتابخوانی از سرمان افتاده، یا اینکه اصولاً چنین عادتی نداشتهایم که از سرمان بیفتد.
© بهرام صادقی
@Writing_lovers
بهطور وحشتناکی داریم ماشینی میشویم... فرض کنیم که زن و بچه هم داشته باشیم و غم نان هم بخوریم، در همهی کشورها اینطور است، همه غم نان دارند و گرفتارند، ولی در هیچ گوشهی دنیا، هیچکس مثل ما خودش را اینطور راحت نمیکند. یادمان رفته که در کجا داریم زندگی میکنیم و چرا داریم زندگی میکنیم، و اصولاً لازمهی زندگی کردن چیست؟ پیوسته در ذهنمان دنبال دلیل برای تبرئهی خودمان از این غفلتها میگردیم، میگوییم اگر این کار را نمیکینم به این دلیل است که... درحالیکه واقعاً اینجور نیست، این کار را نمیکینم، به این دلیل که نمیخواهیم کنیم. دم خروسها همه پیداست و داریم به طرف انسانهای ماشینی شده و یک بعدی میرویم. انسانهای متحدالشکل شده، منتها نه به شکل انسانهایی که مثلاً در دورهی نازی در آلمان میزیستند. بههرحال آنها شجاعتهایی داشتند که کارهایی کردند، کسانی بودند که توانستند در مدت هفت هشت سال یک کشور ورشکسته را به سطحی بالا برسانند، ولی ما متأسفانه آنجور هم نیستیم. ما در جهت لاابالیگری گام برمیداریم، مسئولیتهایمان را ندیده میگیریم و در جهت انحطاط و ابتذال به یکنواختی میرسیم.این گرفتاریهای روزمره زندگی، فقط برای من و شما هست، یا برای همهی مردمی که در گوشه و کنار دنیا شرایط ما را دارند؟ پس چطور آنها در قطار یا در اتوبوس کتاب مطالعه میکنند، حتی وقتی که میخواهند بخوابند به مطالعه میپردازند؟ نمیدانم که عادت کتابخوانی از سرمان افتاده، یا اینکه اصولاً چنین عادتی نداشتهایم که از سرمان بیفتد.
© بهرام صادقی
@Writing_lovers
❤9👍1
برخی از کتابها که اخیراً مطالعه کردهام و میتوانید به آنها به چشم پیشنهادهایی برای خواندن نگاه کنید:
📖 زنان نامرئی: یک کتاب با دادههای آماری و تحلیلی که به افشای سوگیری دادهها در جامعه میپردازد. اگر به خواندن کتابهای جامعهشناسی علاقمندید خواندن این کتاب میتواند برایتان مفید باشد. بد نیست هر از چندگاهی یک کتاب سخت و تحلیلی بخوانید.
📖 و من دوستت دارم: یک رمان کوتاه و الهام بخش. اگر حوصله خواندن متنهای طولانی را ندارید این کار خوبی است. خواندنش همچنین میتواند انگیزهای برای نوشتن آثار صمیمانه در شما ایجاد کند.
📖 چرا دودلی آنقدرها هم بد نیست: کتابی است برای کسانی که به چالشها و تفکر درباره آن علاقمندند.
📖 داستانهای بیدپای: متن کلاسیک فارسی قرن پنجم. نویسنده این کتاب داستانهای کلیله و دمنه را به زبان فارسی قدیم و با نثری روانتر ترجمه کرده است.
📖 راه داستان: یک کتاب الهام بخش در زمینه داستاننویسی. نویسنده در فصلهای مفصلی به توضیح داستاننویسی از منظر شهودی میپردازد و کتاب الهام بخشی را قلم زده.
📖 نیم قرن با بورخس: یک کتاب کوچک است با یادداشتها و سخنرانیهایی درباره بورخس به قلم ماریو بارگاس یوسا. این کتاب درباره نویسنده الهامبخشی چون بورخس است اما این موضوع که به قلم یوسا نوشته شده ارزش خواندنش را صدبرابر میکند.
📖 باغ واقعی: کتابی به قلم الن سیسکو، متفکر فرانسوی، درباره این اثر گفته شده که داستان کوتاهی است اما این کتاب کوچک، شکل غریبی دارد و بیش از داستان به شعر پهلو میزند. خواندنش خالی از فایده نیست.
© معصومه حامیدوست
@Writing_lovers
📖 زنان نامرئی: یک کتاب با دادههای آماری و تحلیلی که به افشای سوگیری دادهها در جامعه میپردازد. اگر به خواندن کتابهای جامعهشناسی علاقمندید خواندن این کتاب میتواند برایتان مفید باشد. بد نیست هر از چندگاهی یک کتاب سخت و تحلیلی بخوانید.
📖 و من دوستت دارم: یک رمان کوتاه و الهام بخش. اگر حوصله خواندن متنهای طولانی را ندارید این کار خوبی است. خواندنش همچنین میتواند انگیزهای برای نوشتن آثار صمیمانه در شما ایجاد کند.
📖 چرا دودلی آنقدرها هم بد نیست: کتابی است برای کسانی که به چالشها و تفکر درباره آن علاقمندند.
📖 داستانهای بیدپای: متن کلاسیک فارسی قرن پنجم. نویسنده این کتاب داستانهای کلیله و دمنه را به زبان فارسی قدیم و با نثری روانتر ترجمه کرده است.
📖 راه داستان: یک کتاب الهام بخش در زمینه داستاننویسی. نویسنده در فصلهای مفصلی به توضیح داستاننویسی از منظر شهودی میپردازد و کتاب الهام بخشی را قلم زده.
📖 نیم قرن با بورخس: یک کتاب کوچک است با یادداشتها و سخنرانیهایی درباره بورخس به قلم ماریو بارگاس یوسا. این کتاب درباره نویسنده الهامبخشی چون بورخس است اما این موضوع که به قلم یوسا نوشته شده ارزش خواندنش را صدبرابر میکند.
📖 باغ واقعی: کتابی به قلم الن سیسکو، متفکر فرانسوی، درباره این اثر گفته شده که داستان کوتاهی است اما این کتاب کوچک، شکل غریبی دارد و بیش از داستان به شعر پهلو میزند. خواندنش خالی از فایده نیست.
© معصومه حامیدوست
@Writing_lovers
❤9👍3
تنها نصیحتی که میتوان به شما کرد این است: اگر میخواهید نویسنده شوید، به نوشتن ادامه دهید. و هر چه میتوانید بخوانید، همه چیز را بخوانید.
© استن لی
@Writing_lovers
© استن لی
@Writing_lovers
👍10❤2🔥2
نویسندهی منتشر، زبان را نمیشناسد. یا شناختی نادرست از آن دارد. از کاربردها و امکانهای زبان یا بیخبر است یا در استفاده از آنها به بیراهه میرود. حتی زمانی که میخواهد مستقیما به «واقعیت» بپردازد، احساساتی است. ذهنی شاعرانه دارد، نمیتواند دنیای بیرون را با چشم عادی بنگرد و با کلمه هایی وصف کند که مصداق عینی دارند. از کلیات حسی و کلمات کلی مدد میگیرد تا موقعیتهایی را بیان کند که در ذهن احساساتیاش شکل عینی خود را از دست دادهاند. چون آسانگیر و احساساتی است، وصفهای قراردادی و کلمههای کلی، مصالح بیان او هستند. از همه چیز و همه کس سخن میگوید. خود شیفته است. چه در داستان کوتاه چه در داستان بلند، خواننده را با توصیفهای بیجا و چهرههای اختراعی و نامربوط با اصل داستان، و حشو و زواید فراوان خسته میکند. شهوت نوشتن موجب میشود که حوصلۀ پرداختن و پیراستن نوشتههای خود را نداشته باشد.
©هرمز شهدادی
📖از مقاله نویسنده منتشر
@Writing_lovers
©هرمز شهدادی
📖از مقاله نویسنده منتشر
@Writing_lovers
❤6👍1
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM