فیلم مستند-داستانی "زندگی عیسی" بر اساس انجیل لوقا
مدیران دوبلاژ: محمود قنبری، کامران ملک مطیعی
صدای راوی: کیومرث ملک مطیعی
جبرئیل: پارسا پیروزفر
مریم: مینا فومنی
عیسی: محمود نزهتسرشت
مار/شیطان: سروش خلیلی
تاریخ دوبله: ۱۳۷۰
لینک نسخهی کامل دوبلهی گیلکی فیلم:
https://youtu.be/aHDhU8fAmjo?si=HO2s28SS-xaoqodH
@amiropouria
مدیران دوبلاژ: محمود قنبری، کامران ملک مطیعی
صدای راوی: کیومرث ملک مطیعی
جبرئیل: پارسا پیروزفر
مریم: مینا فومنی
عیسی: محمود نزهتسرشت
مار/شیطان: سروش خلیلی
تاریخ دوبله: ۱۳۷۰
لینک نسخهی کامل دوبلهی گیلکی فیلم:
https://youtu.be/aHDhU8fAmjo?si=HO2s28SS-xaoqodH
@amiropouria
Forwarded from RadioFarda
🔸مینا اکبری، کارگردان و مستندساز، اعلام کرده که #ترانه_علیدوستی، بازیگر معترض به #حجاب_اجباری، «ممنوعالپرواز» شده است.
🔸خانم اکبری در پستی که در روز جمعه هفتم دی در شبکه اجتماعی ایکس منتشر کرده، نوشته است: «ترانه علیدوستی قصد داشته با دخترش به قشم سفر کند؛ اما فهمیده کد ملیاش برای تمام پروازهای داخلی و خارجی مسدود شده. حالا دخترش اشک میریزد؛ چون مادرش ممنوعالپروازه!»
🔸او در ادامه نوشته است: «بله؛ اینجا ایران است.»
🔸ترانه علیدوستی، به دلیل حمایت از #اعتراضات_سراسری_۱۴۰١، مدتی بازداشت بود و به دلیل سرباز زدن از حجاب اجباری، توسط وزارت ارشاد «ممنوعالکار» شد.
@RadioFarda
🔸خانم اکبری در پستی که در روز جمعه هفتم دی در شبکه اجتماعی ایکس منتشر کرده، نوشته است: «ترانه علیدوستی قصد داشته با دخترش به قشم سفر کند؛ اما فهمیده کد ملیاش برای تمام پروازهای داخلی و خارجی مسدود شده. حالا دخترش اشک میریزد؛ چون مادرش ممنوعالپروازه!»
🔸او در ادامه نوشته است: «بله؛ اینجا ایران است.»
🔸ترانه علیدوستی، به دلیل حمایت از #اعتراضات_سراسری_۱۴۰١، مدتی بازداشت بود و به دلیل سرباز زدن از حجاب اجباری، توسط وزارت ارشاد «ممنوعالکار» شد.
@RadioFarda
Amir Pouria
لطفاً به خودتان بگیرید! @amiropouria توضیح در یادداشت امیر پوریا👇
جدا کردن بخشی از یک پادکست، آن هم پادکستی که خودت در تولیدش نقش داری، مثل حراج اموال و به منزلهی "آتیش زدم به مالم" است. اما این روزها و هفتهها از یک طراح گرافیک که نیاز به کار با فجر کوفتی ندارد اما کار میکند و بعد در نامهاش خطاب به منتقدان پوسترش به "ممنوعیت پرواز" خانم بازیگری که دیگر حاضر به بازی زیر سایهی سنگین و دروغین حجاب زورکی نیست، اشارهی مثلاً انتقادی میآورد؛ تا فیلمسازانی که بابت یک پروانه (ساخت یا نمایش) مجیزگوی دستگاه سانسور میشوند، آن قدر باید جواب و واکنش میدادم که گفتم به جایش این تکه از پادکست آخر مربوط به سانسور در اپیزود ۲۷ "صدای کانون" محصول ایفما یا کانون فیلمسازان مستقل ایران را به صورت دوستان و دشمنان بکوبم.
هر کسی چیزی در این زمینهها گفته و نوشته، از مشکوک قلمداد کردن کنسرت پرستو احمدی تا انواع "از خودشونه"ها دربارهی مبارزان دیگر، از کرنش به رعایت حجاب تا طرح توجیهاتی همچون "بالأخره ما هم زندگی داریم"، حق دارد این پُست را به خودش بگیرد. حق دارید برای هر کسی که تصور میکنید منظورم به اوست، این پُست را بفرستید. حق دارید آن را متوجه تمام سینماگرانی بدانید که به جای زدن زیر میز بازی مجوز، از مجوز گرفتن، پذیرفته شدن در فجر کوفتی، شركت در اکران مردمی و غیره، بال هم در میآورند!
به احدالناسی نخواهم گفت "منظورم به تو نبود". بشنوید و ببينيد چه قدر حق میدهید. بعد بروید و کاملش را در صفحات ایفما بشنوید تا درست بدانید شیوا ابراهیمی در اینجا دارد چه میگوید و از چه حرف میزند.
لینک پادکست در کستباکس:
https://castbox.fm/vb/765882870
در یوتوب:
https://youtu.be/wRoGIca_PTk?si=6YBifGJI6tf--Mk6
در اینستاگرام:
https://www.instagram.com/reel/DEEVcagxELc/?igsh=MWE1MTU0a3o3MHU3Mw==
در فیسبوک:
https://www.facebook.com/share/p/sGMPNAYjKRDQEWQu/
هدفم تبلیغش نیست چون به قدر کفایت دیده و شنیده شده. هدفم رسیدنش به گوشهاییست که خود را به ناشنوایی میزنند و چیزی که برای جیبشان صرف نمیکند را به شیوهی "نَمیدانم" نادیده میگیرند.
@amiropouria
#سانسور #صدای_کانون #ایفما #کانون_فیلمسازان_مستقل_ایران #زن_زندگی_آزادی #پادکست
جدا کردن بخشی از یک پادکست، آن هم پادکستی که خودت در تولیدش نقش داری، مثل حراج اموال و به منزلهی "آتیش زدم به مالم" است. اما این روزها و هفتهها از یک طراح گرافیک که نیاز به کار با فجر کوفتی ندارد اما کار میکند و بعد در نامهاش خطاب به منتقدان پوسترش به "ممنوعیت پرواز" خانم بازیگری که دیگر حاضر به بازی زیر سایهی سنگین و دروغین حجاب زورکی نیست، اشارهی مثلاً انتقادی میآورد؛ تا فیلمسازانی که بابت یک پروانه (ساخت یا نمایش) مجیزگوی دستگاه سانسور میشوند، آن قدر باید جواب و واکنش میدادم که گفتم به جایش این تکه از پادکست آخر مربوط به سانسور در اپیزود ۲۷ "صدای کانون" محصول ایفما یا کانون فیلمسازان مستقل ایران را به صورت دوستان و دشمنان بکوبم.
هر کسی چیزی در این زمینهها گفته و نوشته، از مشکوک قلمداد کردن کنسرت پرستو احمدی تا انواع "از خودشونه"ها دربارهی مبارزان دیگر، از کرنش به رعایت حجاب تا طرح توجیهاتی همچون "بالأخره ما هم زندگی داریم"، حق دارد این پُست را به خودش بگیرد. حق دارید برای هر کسی که تصور میکنید منظورم به اوست، این پُست را بفرستید. حق دارید آن را متوجه تمام سینماگرانی بدانید که به جای زدن زیر میز بازی مجوز، از مجوز گرفتن، پذیرفته شدن در فجر کوفتی، شركت در اکران مردمی و غیره، بال هم در میآورند!
به احدالناسی نخواهم گفت "منظورم به تو نبود". بشنوید و ببينيد چه قدر حق میدهید. بعد بروید و کاملش را در صفحات ایفما بشنوید تا درست بدانید شیوا ابراهیمی در اینجا دارد چه میگوید و از چه حرف میزند.
لینک پادکست در کستباکس:
https://castbox.fm/vb/765882870
در یوتوب:
https://youtu.be/wRoGIca_PTk?si=6YBifGJI6tf--Mk6
در اینستاگرام:
https://www.instagram.com/reel/DEEVcagxELc/?igsh=MWE1MTU0a3o3MHU3Mw==
در فیسبوک:
https://www.facebook.com/share/p/sGMPNAYjKRDQEWQu/
هدفم تبلیغش نیست چون به قدر کفایت دیده و شنیده شده. هدفم رسیدنش به گوشهاییست که خود را به ناشنوایی میزنند و چیزی که برای جیبشان صرف نمیکند را به شیوهی "نَمیدانم" نادیده میگیرند.
@amiropouria
#سانسور #صدای_کانون #ایفما #کانون_فیلمسازان_مستقل_ایران #زن_زندگی_آزادی #پادکست
d.castbox.fm
Best free podcast app for Apple iOS and Android | Let words move you
Millions of podcasts for all topics. Listen to the best free podcast on Android, Apple iOS, Amazon Alexa, Google Home, Carplay, Android Auto, PC. Create...
یادداشت امیر پوریا دربارهی ویدئوی خانوم خشمگین فرودگاه مهرآباد: جلوهی بعدی این خشم و عصیان
@amiropouria
متن در ادامه میآید👇
@amiropouria
متن در ادامه میآید👇
Amir Pouria
یادداشت امیر پوریا دربارهی ویدئوی خانوم خشمگین فرودگاه مهرآباد: جلوهی بعدی این خشم و عصیان @amiropouria متن در ادامه میآید👇
همین تازگیها دربارهی ویدئوی کنسرت پرستو احمدی در پادکست "صدای کانون" محصول کانون فیلمسازان مستقل ایران [ایفما] گفته بودم که هیچ کداممان نمیدانیم جلوهی بعدی عصیان و بروز خشم از سوی یک "انسان ایرانی و یک ایرانی ِ انسان" چه خواهد بود. تأکیدی که کردم، از ته دل بود و واقعیت هم پیدا کرد: این که قاعدتاً مثل تمام آن چه این اواخر دیدهایم، این عصیان از جانب یکی دیگر از زنان ایرانی خواهد بود؛ و همین طور هم شد.
خصلت این جلوههای عصیان، همین است: آن قدر "بیتدارک" و ناگهانیاند که ذهن استدلالی نمیتواند آنها را کنار هم بگذارد و به هم ربطشان بدهد. برای همین اگر عبارت "مبارزهی مدنی" را به کار ببری، ممکن است برود طرف این بحث که طرف اصلاً قصد مبارزه نداشته.
این خودش ویژگی مهم دیگریست: واکنشهایی از این دست، از روشنک مولایی تا آهو دریایی تا این خانوم خشمگین در فرودگاه مهرآباد، همه "در لحظه" اتفاق میافتند و به منزلهی "زدن به سیم آخر"ند.
اما هم حکومت با تمام آچمزشدنش در برابر زنان ایرانی، این را میداند و هم ما: هیچ کدام از این به سیم آخر زدنها همین سه سال پیش، تا پیش از "زن زندگی آزادی" هرگز رخ نمیداد. پس هر چه قدر هم تصور کنید این از کوره در رفتنها الزاماً انگیزهی اعتراضی ندارد، در نهایت بیش از بسیاری زر زرهای مثلاً سیاسی بنده و شما در توییتر فارسی، مثل پتک توی سر حکومت میخورد.
مجموعهی همین ویژگیهاست که باعث میشود مثل هر بار، حکومت به شکل قابل پیشبینی به طرح توجیه نخنماشدهی "مشکل روانی و عصبی" بانوی خشمگین متوسل میشود. چه به نظرتان مضحک باشد و چه عصبیکننده، این نشانهی استیصال است.
جلوهی بعدی این خشم و عصیان، کِی و کجا خودش را نشان خواهد داد؟ از مردم، جامعه و زنانی که دیگر هیچ حصاری را تحمل نمیکنند، خلق هر نوع غافلگیری، دور از انتظار نیست.
@amiropouria
خصلت این جلوههای عصیان، همین است: آن قدر "بیتدارک" و ناگهانیاند که ذهن استدلالی نمیتواند آنها را کنار هم بگذارد و به هم ربطشان بدهد. برای همین اگر عبارت "مبارزهی مدنی" را به کار ببری، ممکن است برود طرف این بحث که طرف اصلاً قصد مبارزه نداشته.
این خودش ویژگی مهم دیگریست: واکنشهایی از این دست، از روشنک مولایی تا آهو دریایی تا این خانوم خشمگین در فرودگاه مهرآباد، همه "در لحظه" اتفاق میافتند و به منزلهی "زدن به سیم آخر"ند.
اما هم حکومت با تمام آچمزشدنش در برابر زنان ایرانی، این را میداند و هم ما: هیچ کدام از این به سیم آخر زدنها همین سه سال پیش، تا پیش از "زن زندگی آزادی" هرگز رخ نمیداد. پس هر چه قدر هم تصور کنید این از کوره در رفتنها الزاماً انگیزهی اعتراضی ندارد، در نهایت بیش از بسیاری زر زرهای مثلاً سیاسی بنده و شما در توییتر فارسی، مثل پتک توی سر حکومت میخورد.
مجموعهی همین ویژگیهاست که باعث میشود مثل هر بار، حکومت به شکل قابل پیشبینی به طرح توجیه نخنماشدهی "مشکل روانی و عصبی" بانوی خشمگین متوسل میشود. چه به نظرتان مضحک باشد و چه عصبیکننده، این نشانهی استیصال است.
جلوهی بعدی این خشم و عصیان، کِی و کجا خودش را نشان خواهد داد؟ از مردم، جامعه و زنانی که دیگر هیچ حصاری را تحمل نمیکنند، خلق هر نوع غافلگیری، دور از انتظار نیست.
@amiropouria
سرایت نفرت از حکومت به مردم
یادداشت امیر پوریا دربارهی واکنشهای ایرانی به آتشسوزی در هالیوود و لسآنجلس
مثل هر پدیدهی دیگری در جهان، "ورژن ایرانی"اش انگار با هر ورژن دیگر، فرق دارد. کامنتهای مردم پای پُستهای خبری و گزارشی مربوط به آتشسوزی مهیب لس آنجلس را ببينيد. اولش فکر میکنید مُشتی عرزشی و سربازان گمنام ارتش سایبری جمهوری اسلامی لَش آوردهاند تا بیماریهای همیشگی خود را در قالب مهملات غیرانسانی و نفرتانگیزی بیرون بریزند. ولی بعد که شمار کامنتها را میبینید، درمییابید همهشان "پِیج فیک" نیستند و خیلیها متعلق به آدمهای واقعیست.
احتمالاً برخی از آنان خانواده، مشکلات فراوان اقتصادی و ادعای بیزاری از حکومت آخوندی هم دارند. اما مینویسند "دلم خنک شد" و "خدا جای حق نشسته"! این اتفاقیست که حتی شرکتهای عمده و چندملیتی بیمه برای پرداخت خساراتش به صاحبان خانههای بیمهشده ممکن است به ورشکستگی دچار شوند. اما در ایران، بیمار خطرناکی از همان مجموعهی خایهمالان نظام در کانال تلگرامیاش یاوه بافته که "الله، بدون جلوههای ویژه، هالیوودشان را جهنم کرد"!
در یک کلام، شدت و تعدد جلوههای این بیمارگونگی، این بُخل و عقدهمندی، درست محصول همین حکومت است. ۴۵ سال حق به جانبی، مطلقنگری، طلبکاری، فقدان انسانیت و مهر، رفتار و گفتار مبتنی بر "حرف مرد یکیست" و "حرف، حرف منه"، بدیهیست که از حکومت به مردمی که تمام اجزای زندگیشان را آمیخته و آلوده به همینها دیدهاند، سرایت میکند.
حادثهای در این ابعاد عظیم و فراتر از واقع، برای شهری با زیبایی چشماندازهای پرنور و سبزش، با آن توصیفی که متیو پِری فقید در کتاب زندگینامهاش "فرندز، دوستداران و اون اعتیاد وحشتناک" از آسمان شب این شهر از پنجرهی هواپیما میکند، با جزییات رنگارنگ و دلربای جاری در مستند شگفتانگیز "لس آنجلس آهنگ خودش را میزند"، به منزلهی یک فاجعهی مهیب جهانیست.
اما فاجعهای به همان مهابت، دارد بین هموطنانمان روی میدهد: شباهت یافتن ِ بخشی از ما به این حکومت نفرتانگیز و نفرتپراکن. شباهتی که شوربختانه، این اولین جلوهاش هم نیست!
@amiropouria
#آتش_سوزی_لس_آنجلس #جمهوری_اسلامی #ارزشی #عرزشی #ارازشه #عرازشه #ارتش_سایبری
#la #lafires #losangeles #losangelesplaysitself
یادداشت امیر پوریا دربارهی واکنشهای ایرانی به آتشسوزی در هالیوود و لسآنجلس
مثل هر پدیدهی دیگری در جهان، "ورژن ایرانی"اش انگار با هر ورژن دیگر، فرق دارد. کامنتهای مردم پای پُستهای خبری و گزارشی مربوط به آتشسوزی مهیب لس آنجلس را ببينيد. اولش فکر میکنید مُشتی عرزشی و سربازان گمنام ارتش سایبری جمهوری اسلامی لَش آوردهاند تا بیماریهای همیشگی خود را در قالب مهملات غیرانسانی و نفرتانگیزی بیرون بریزند. ولی بعد که شمار کامنتها را میبینید، درمییابید همهشان "پِیج فیک" نیستند و خیلیها متعلق به آدمهای واقعیست.
احتمالاً برخی از آنان خانواده، مشکلات فراوان اقتصادی و ادعای بیزاری از حکومت آخوندی هم دارند. اما مینویسند "دلم خنک شد" و "خدا جای حق نشسته"! این اتفاقیست که حتی شرکتهای عمده و چندملیتی بیمه برای پرداخت خساراتش به صاحبان خانههای بیمهشده ممکن است به ورشکستگی دچار شوند. اما در ایران، بیمار خطرناکی از همان مجموعهی خایهمالان نظام در کانال تلگرامیاش یاوه بافته که "الله، بدون جلوههای ویژه، هالیوودشان را جهنم کرد"!
در یک کلام، شدت و تعدد جلوههای این بیمارگونگی، این بُخل و عقدهمندی، درست محصول همین حکومت است. ۴۵ سال حق به جانبی، مطلقنگری، طلبکاری، فقدان انسانیت و مهر، رفتار و گفتار مبتنی بر "حرف مرد یکیست" و "حرف، حرف منه"، بدیهیست که از حکومت به مردمی که تمام اجزای زندگیشان را آمیخته و آلوده به همینها دیدهاند، سرایت میکند.
حادثهای در این ابعاد عظیم و فراتر از واقع، برای شهری با زیبایی چشماندازهای پرنور و سبزش، با آن توصیفی که متیو پِری فقید در کتاب زندگینامهاش "فرندز، دوستداران و اون اعتیاد وحشتناک" از آسمان شب این شهر از پنجرهی هواپیما میکند، با جزییات رنگارنگ و دلربای جاری در مستند شگفتانگیز "لس آنجلس آهنگ خودش را میزند"، به منزلهی یک فاجعهی مهیب جهانیست.
اما فاجعهای به همان مهابت، دارد بین هموطنانمان روی میدهد: شباهت یافتن ِ بخشی از ما به این حکومت نفرتانگیز و نفرتپراکن. شباهتی که شوربختانه، این اولین جلوهاش هم نیست!
@amiropouria
#آتش_سوزی_لس_آنجلس #جمهوری_اسلامی #ارزشی #عرزشی #ارازشه #عرازشه #ارتش_سایبری
#la #lafires #losangeles #losangelesplaysitself
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
از آهنگ ترانهها تا تم معروف قطعهی دوم آلبوم "میعاد" (قسمت اول) که در تلویزیون دههی ۱۳۶۰ بیش از هر موزیک دیگری به گوش میرسید، خاطراتی که از فریدون شهبازیان - حالا زندهیاد- در دل و ذهن داریم و زیر لب نجوا میکنیم یا سوت میزنیم، یکی دوتا نیست.
اما برای من این قطعه که شهبازیان برای پایان فیلم کوتاه "اسب" (مسعود کیمیایی، ۱۳۵۵، محصول کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان) ساخته و اجرا کرده بود، قامتی به بلندای محبوبترین قطعاتم از موسیقی متن فیلمها در ابعاد سینمای دنیا دارد. از نظر غنای تم، به آداجیوی جاودانهی خانوم النی کارایندرو برای فیلم "چشماندازی در مه" (تئو آنگلوپولوس، ۱۹۸۸) که ۱۲ سال بعد ساخته شد، پهلو میزند و از نظر شکوه ارکستراسیون، بعید است در این سالهای نحیف و تباه، هیچ فیلم بلند یا حتی سریال ایرانی را با این عظمت در اجرای موزیک متن به یاد بیاوریم.
سازندگان نوا و آهنگ وقتی از این دنیا میروند، شاید بیشتر از باقی خالقان هنر به حیات خود در جان و گوش ما ادامه میدهند؛ یا دستکم ملموستر. چون نواهاشان در لحظههامان همچنان جریان دارند...
@amiropouria
اما برای من این قطعه که شهبازیان برای پایان فیلم کوتاه "اسب" (مسعود کیمیایی، ۱۳۵۵، محصول کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان) ساخته و اجرا کرده بود، قامتی به بلندای محبوبترین قطعاتم از موسیقی متن فیلمها در ابعاد سینمای دنیا دارد. از نظر غنای تم، به آداجیوی جاودانهی خانوم النی کارایندرو برای فیلم "چشماندازی در مه" (تئو آنگلوپولوس، ۱۹۸۸) که ۱۲ سال بعد ساخته شد، پهلو میزند و از نظر شکوه ارکستراسیون، بعید است در این سالهای نحیف و تباه، هیچ فیلم بلند یا حتی سریال ایرانی را با این عظمت در اجرای موزیک متن به یاد بیاوریم.
سازندگان نوا و آهنگ وقتی از این دنیا میروند، شاید بیشتر از باقی خالقان هنر به حیات خود در جان و گوش ما ادامه میدهند؛ یا دستکم ملموستر. چون نواهاشان در لحظههامان همچنان جریان دارند...
@amiropouria
Amir Pouria
از آهنگ ترانهها تا تم معروف قطعهی دوم آلبوم "میعاد" (قسمت اول) که در تلویزیون دههی ۱۳۶۰ بیش از هر موزیک دیگری به گوش میرسید، خاطراتی که از فریدون شهبازیان - حالا زندهیاد- در دل و ذهن داریم و زیر لب نجوا میکنیم یا سوت میزنیم، یکی دوتا نیست. اما برای…
دو قطعهی مورد اشاره در این یادداشت
Audio
قطعهی مشهور «آداجیو» در فیلم «چشماندازی در مه»/ تئو آنگلوپولوس/ ۱۹۸۸- آهنگساز: اِلِنی کارایندرو
@amiropouria
@amiropouria
در دهههای ۱۹۸۰ و ۱۹۹۰ که بساط تلفیق موسیقی غرب و مشرقزمین پررونق شد، رای کودر گیتاریست چیرهدست آمریکایی که در ایران (و شاید جهان) او را بیشتر با موسیقی دریغانگیز فیلم «پاریس-تگزاس» ویم وندرس به جا میآورند، در همکاری با ویشوا موهان بهات موزیسین هندی آلبوم «دیدار لب رودخانه/
A Metting By the River» را کار کرد که در سال ۱۹۹۴ جایزهی گرَمی بهترین آلبوم موسیقی ملل
World Music
را از آن ِ خود کرد.
نوازندگی مشهور سبک بلوز توسط کودر که با عنوان slide guitar شناخته میشود، با ساز کلاسیک هندوستانی موهان وینا* همنشین، سازهای کوبهای نوازندگان هندی دیگر نیز به این تلفیق، افزوده و به ترکیبی بدل شده که نمیتوان راز و رمز آن را از گوشنوازیاش
تفکیک کرد.
* در ایران به خطا و به طور ژنریک، این ساز و همچنین Rudra Veena را با Sitar /سیتار هندی، یکی میپنداریم
@amiropouria
#world_music #fusion #blues #classic_indian_folk
A Metting By the River» را کار کرد که در سال ۱۹۹۴ جایزهی گرَمی بهترین آلبوم موسیقی ملل
World Music
را از آن ِ خود کرد.
نوازندگی مشهور سبک بلوز توسط کودر که با عنوان slide guitar شناخته میشود، با ساز کلاسیک هندوستانی موهان وینا* همنشین، سازهای کوبهای نوازندگان هندی دیگر نیز به این تلفیق، افزوده و به ترکیبی بدل شده که نمیتوان راز و رمز آن را از گوشنوازیاش
تفکیک کرد.
* در ایران به خطا و به طور ژنریک، این ساز و همچنین Rudra Veena را با Sitar /سیتار هندی، یکی میپنداریم
@amiropouria
#world_music #fusion #blues #classic_indian_folk
Amir Pouria
در دهههای ۱۹۸۰ و ۱۹۹۰ که بساط تلفیق موسیقی غرب و مشرقزمین پررونق شد، رای کودر گیتاریست چیرهدست آمریکایی که در ایران (و شاید جهان) او را بیشتر با موسیقی دریغانگیز فیلم «پاریس-تگزاس» ویم وندرس به جا میآورند، در همکاری با ویشوا موهان بهات موزیسین هندی آلبوم…
Isa Lei
Ry Cooder and V.M. Bhatt
📌Album: A Meeting By the River
Year: 1993
By: Ry Cooder, Vishwa Mohan Bhatt
Genre: American Blues, Classic Indian Folk
@amiropouria
Year: 1993
By: Ry Cooder, Vishwa Mohan Bhatt
Genre: American Blues, Classic Indian Folk
@amiropouria
Amir Pouria
Ry Cooder and V.M. Bhatt – Isa Lei
مانند بسیاری از موزیسینهای هندوستان، پنجاب و جامو و کشمیر، ویشوا موهان بهات نیز نسبت به مولوی و اشعارش، شناخت و علاقه دارد. در پشت جلد برخی از تیراژهای انتشار CD آلبوم مشترک او و رای کودر آمریکایی «دیدار لب رودخانه/
A Meeting By the River»
این شعر مولونا جلالالدین محمد بلخی رومی با ترجمهی انگلیسی آمده:
امروز چو هر روز خرابیم خراب/
مگشا در اندیشه و برگیر رباب
صدگونه نماز است و رکوعست و سجود/
آن را که جمال دوست باشد محراب
برگرفته از رباعیات مولوی/ دیوان شمس
@amiropouria
A Meeting By the River»
این شعر مولونا جلالالدین محمد بلخی رومی با ترجمهی انگلیسی آمده:
امروز چو هر روز خرابیم خراب/
مگشا در اندیشه و برگیر رباب
صدگونه نماز است و رکوعست و سجود/
آن را که جمال دوست باشد محراب
برگرفته از رباعیات مولوی/ دیوان شمس
@amiropouria
Amir Pouria
چند خاطرهی دور از داور / ابراهیم نبوی @amiropouria یادداشت امیر پوریا را در ادامه بخوانید 👇
چند خاطرهی دور از داور / ابراهیم نبوی
امیر پوریا
- اواخر فروردین سال ۱۳۸۱ (۱۵ آوریل ۲۰۰۲) که اولین کنسرت راجر واترز در دور و بر ایران در دوبی اجرا شد، داور هم رفته بود. برای آن که میزان شهرت و محبوبیتش در بین مردمان اهل روزنامه خواندن را بدانید، همین قصه کافیست که به شما بگویم ایرانیهای پرشمار حاضر در کنسرت تا پیش از شروع اجرا آن قدر با داور عکس یادگاری گرفتند (تازه آن موقع هنوز گوشیهای موبایل، دوربین نداشت) که یک زوج بریتانیایی همردیف او با تعجب و به طعنه پرسیدند نکند راجر واترز، شمایی؟!
- در مهمانیهایی که خاطراتش تا همیشه با همهی ما که جمع بوديم، خواهد ماند، داور یک شخصیت ساختگی داشت به اسم "آقای تأییدی". میگفت تیپیکال ِ یک مرد ایرانیست که میخواهد در همه چیز از همه تأیید دریافت کند و حتی در رقص هم چشم ندارد که ببیند زنی از او بیشتر دیده میشود. اما این فقط دو جمله توصیف است. در حالی که او طنز"نویس" بود، باید میدیدید برای این کاراکتر چه اَکت و میمیک و حرکاتی ساخته بود. اغلب اوقات اواخر مهمانی، همه بهش غر میزدند که بسه دیگه داور؛ تمام شب آقای تأییدی بودی. خودتو ندیدیم اصلاً، و من ِ همیشه پایهی مسخرگی، باز چیزی میگفتم یا میپرسیدم تا در جواب، آقای تأییدی بشود!
- سال ۱۳۸۱ که مجری (و نویسندهی متن خودش) در جشن خانهی سینما بود، با وجود آن که به هیچ وجه نقش "پرکنندهی فواصل" را نداشت و برای هر نوبت حضورش روی سِن، شوخی نوشته بود (و از بالا تا پایین ِ ارشاد و سینما را بینصیب نگذاشت)، جشن در زمانی کمتر از نصف زمان معمول تمام شد. برای اولین و آخرین بار با ریتمی بسیار تند که میتوانید شرحش را در گزارش نیما حسنینسب از جشن آن سال در ماهنامهی فیلم (سابق) بخوانید.
- یک سال در بولتن روزانهی فجر کوفتی، ستون طنز داشت. واژهنامهی سینمایی مینوشت. از سوفیا لورن تا ماریا اشنایدر تا آپاراتچی تا سینماهای سوخته در زمان انقلاب ۵۷ را بعد از خواندن این واژهنامه، امکان نداشت بتوانید بدون یادآوری طنز گزندهی داور، به یاد بیاورید.
- پارسال از دوستانی که هنوز گهگاهی او را میدیدند، شنیده بودم که حرف برگشتن به ایران را میزند! چه آن موقع و چه حالا بعد از خبر خودکشی او، هر بار تعجبم را بروز دادم، دوستان دیگری گفتند یک دهه است این را میگفت و حالش بد بود. این میتواند طنین و زنگی در گوش همهی ماها باشد.
عرض کردم ماها؛ شما خودتان را ناراحت نکنید!
پینوشت: نه قضاوتی دارم و نه توان تحلیل. از خاطرههای دور داور که در ذهنم میلولند، چندتایی را اینجا آوردم. همین
@amiropouria
#داور #ابراهیم_نبوی #خودکشی #مهاجرت_بی_بازگشت
امیر پوریا
- اواخر فروردین سال ۱۳۸۱ (۱۵ آوریل ۲۰۰۲) که اولین کنسرت راجر واترز در دور و بر ایران در دوبی اجرا شد، داور هم رفته بود. برای آن که میزان شهرت و محبوبیتش در بین مردمان اهل روزنامه خواندن را بدانید، همین قصه کافیست که به شما بگویم ایرانیهای پرشمار حاضر در کنسرت تا پیش از شروع اجرا آن قدر با داور عکس یادگاری گرفتند (تازه آن موقع هنوز گوشیهای موبایل، دوربین نداشت) که یک زوج بریتانیایی همردیف او با تعجب و به طعنه پرسیدند نکند راجر واترز، شمایی؟!
- در مهمانیهایی که خاطراتش تا همیشه با همهی ما که جمع بوديم، خواهد ماند، داور یک شخصیت ساختگی داشت به اسم "آقای تأییدی". میگفت تیپیکال ِ یک مرد ایرانیست که میخواهد در همه چیز از همه تأیید دریافت کند و حتی در رقص هم چشم ندارد که ببیند زنی از او بیشتر دیده میشود. اما این فقط دو جمله توصیف است. در حالی که او طنز"نویس" بود، باید میدیدید برای این کاراکتر چه اَکت و میمیک و حرکاتی ساخته بود. اغلب اوقات اواخر مهمانی، همه بهش غر میزدند که بسه دیگه داور؛ تمام شب آقای تأییدی بودی. خودتو ندیدیم اصلاً، و من ِ همیشه پایهی مسخرگی، باز چیزی میگفتم یا میپرسیدم تا در جواب، آقای تأییدی بشود!
- سال ۱۳۸۱ که مجری (و نویسندهی متن خودش) در جشن خانهی سینما بود، با وجود آن که به هیچ وجه نقش "پرکنندهی فواصل" را نداشت و برای هر نوبت حضورش روی سِن، شوخی نوشته بود (و از بالا تا پایین ِ ارشاد و سینما را بینصیب نگذاشت)، جشن در زمانی کمتر از نصف زمان معمول تمام شد. برای اولین و آخرین بار با ریتمی بسیار تند که میتوانید شرحش را در گزارش نیما حسنینسب از جشن آن سال در ماهنامهی فیلم (سابق) بخوانید.
- یک سال در بولتن روزانهی فجر کوفتی، ستون طنز داشت. واژهنامهی سینمایی مینوشت. از سوفیا لورن تا ماریا اشنایدر تا آپاراتچی تا سینماهای سوخته در زمان انقلاب ۵۷ را بعد از خواندن این واژهنامه، امکان نداشت بتوانید بدون یادآوری طنز گزندهی داور، به یاد بیاورید.
- پارسال از دوستانی که هنوز گهگاهی او را میدیدند، شنیده بودم که حرف برگشتن به ایران را میزند! چه آن موقع و چه حالا بعد از خبر خودکشی او، هر بار تعجبم را بروز دادم، دوستان دیگری گفتند یک دهه است این را میگفت و حالش بد بود. این میتواند طنین و زنگی در گوش همهی ماها باشد.
عرض کردم ماها؛ شما خودتان را ناراحت نکنید!
پینوشت: نه قضاوتی دارم و نه توان تحلیل. از خاطرههای دور داور که در ذهنم میلولند، چندتایی را اینجا آوردم. همین
@amiropouria
#داور #ابراهیم_نبوی #خودکشی #مهاجرت_بی_بازگشت