این رودهبر کننده است! مفرحترین جریدهی طنز ایران کنونیست. نشریهایست که گویا در دانشگاه امام صادق کار میشود و اینجا دارد اخبار جهان و ایران ِ ۲۱ سال بعد را تیتر میزند. عقدهگشایی به عنوان شیوهی همیشگی جمهوری اسلامی و آویزانانش که بماند؛ تخیلات مضحک و حقارتبار هم بماند. من ماندهام که چرا این همه تناقض را خودشان نفهميدهاند.
@amiropouria
#اسکیزوفرنی_حاد #جمهوری_اسکیزوفرن #توهم #خا
@amiropouria
#اسکیزوفرنی_حاد #جمهوری_اسکیزوفرن #توهم #خا
Amir Pouria
این رودهبر کننده است! مفرحترین جریدهی طنز ایران کنونیست. نشریهایست که گویا در دانشگاه امام صادق کار میشود و اینجا دارد اخبار جهان و ایران ِ ۲۱ سال بعد را تیتر میزند. عقدهگشایی به عنوان شیوهی همیشگی جمهوری اسلامی و آویزانانش که بماند؛ تخیلات مضحک…
از طرفی میخواهند بگویند اسرائیل ۲۱ سال بعد سقوط کرده و از طرف دیگر، تخم ندارند که حملهای به اسرائیل را حتی در تخیلاتشان، تدارک ببینند! این چه جور سقوطیست که خودش باید بیاید و "اعلام"ش کند و خود این خبر را هم "سازمان ملل" چرا باید اعلام کند؟!
از طرفی ریال ایران به دومین پول معتبر جهان بدل شده (دلار که سقوط کرده. پس اولینش کدام است؟ 🤔 ) ، از طرف دیگر همچنان آن قدر مفسد اقتصادی بین مسئولان وجود دارد که عین گلابی نطنز آویزانشان میکنند و شلاقشان را میآورند توی نماز جمعه در ِ کیونشان میزنند؟! این مفسدان که پول را قلقلک ندادهاند؛ بالا کشیدهاند. پس چطور اقتصاد ایران چنین شاخ شده؟!
اگر جمهوری اسلامی به قطب فضانوردی دنیا بدل شده و سردار دلها را روی ایستگاه فضایی گذاشتهاند، چرا هنوز این قدر داغان است که فقط چهار زن را به فضاپیمایی میفرستد؟
چرا عربستان به "جمهوری اسلامی" تبدیل شده؟ مگر الان "جمهوری"تر از جمهوری اینها نیست؟ نکند قرار است فتحش کنند؟
من بخشهایی که بیشتر باعث تفریح و خندهام شدند را توی تصویر علامت زدم.
اما خندیدن با این تیترها، ته ندارد.
@amiropouria
از طرفی ریال ایران به دومین پول معتبر جهان بدل شده (دلار که سقوط کرده. پس اولینش کدام است؟ 🤔 ) ، از طرف دیگر همچنان آن قدر مفسد اقتصادی بین مسئولان وجود دارد که عین گلابی نطنز آویزانشان میکنند و شلاقشان را میآورند توی نماز جمعه در ِ کیونشان میزنند؟! این مفسدان که پول را قلقلک ندادهاند؛ بالا کشیدهاند. پس چطور اقتصاد ایران چنین شاخ شده؟!
اگر جمهوری اسلامی به قطب فضانوردی دنیا بدل شده و سردار دلها را روی ایستگاه فضایی گذاشتهاند، چرا هنوز این قدر داغان است که فقط چهار زن را به فضاپیمایی میفرستد؟
چرا عربستان به "جمهوری اسلامی" تبدیل شده؟ مگر الان "جمهوری"تر از جمهوری اینها نیست؟ نکند قرار است فتحش کنند؟
من بخشهایی که بیشتر باعث تفریح و خندهام شدند را توی تصویر علامت زدم.
اما خندیدن با این تیترها، ته ندارد.
@amiropouria
این عکس را احتمالاً پیشتر دیدهاید. شاید نه خود همین را. یکی دیگر، مربوط به یکی دو لحظه قبلش را. با یک کپشن کلیشهای که میگوید "وقتی تو میک جَگِر باشی؛ ولی طرف، آلن دلون باشد". کپشنی که به هویت زن، کاری ندارد. او ماریان فِیتفول خوانندهی بزرگ بریتانیایی ژانرهای راک، فولک، جَز و بلوز است. یکی دو روز پیش در ۷۸ سالگی در لندن درگذشت.
متن یادداشت امیر پوریا را در ادامه بخوانید
#mariannefaithfull
@amiropouria
این عکس را احتمالاً پیشتر دیدهاید. شاید نه خود همین را. یکی دیگر، مربوط به یکی دو لحظه قبلش را. با یک کپشن کلیشهای که میگوید "وقتی تو میک جَگِر باشی؛ ولی طرف، آلن دلون باشد". کپشنی که به هویت زن، کاری ندارد. او ماریان فِیتفول خوانندهی بزرگ بریتانیایی ژانرهای راک، فولک، جَز و بلوز است. یکی دو روز پیش در ۷۸ سالگی در لندن درگذشت.
متن یادداشت امیر پوریا را در ادامه بخوانید
#mariannefaithfull
@amiropouria
Amir Pouria
این عکس را احتمالاً پیشتر دیدهاید. شاید نه خود همین را. یکی دیگر، مربوط به یکی دو لحظه قبلش را. با یک کپشن کلیشهای که میگوید "وقتی تو میک جَگِر باشی؛ ولی طرف، آلن دلون باشد". کپشنی که به هویت زن، کاری ندارد. او ماریان فِیتفول خوانندهی بزرگ بریتانیایی…
این عکس مربوط به دوران بازیگری اوست که اوجش در اواخر دههی ۱۹۶۰ درست همزمان بود با رابطهی فیتفول و جگر. رابطهی دو راکاستار که در کانون توجه صنعت موسیقی بریتانیا، آمریکا و دنیا قرار داشت. زمانی ایران هم جزو این دنیا بود. مردم، بزرگان موسیقی دنیا را میشناختند و همنشینیهایی مثل مهمانی بعد از نمایش یک فیلم یا دو خواننده/موزیسین، برایشان معنایی داشت.
مشهورترین نقشآفرینی فیتفول یعنی فیلم "دختری با موتورسیکلت/دختر موتورسوار" که در ویدئوی "۱۰ فیلم مهجور آلن دلون" در کانال یوتوبیام بهش پرداخته بودم هم محصول همین دوران است. همان سالهایی که ماریان فیتفول با وجود آلبومهای مستقل و موفقی که ارائه کرده بود، حاضر شد برای دو قطعهی
All You Need Is Love
و
Yellow Submarine
گروه بیتلز، بکووکال بخواند.
فیتفول چهار بار ازدواج کرد و به غیر از میک جگر، طبعاً چندین رابطهی دیگر با افراد مشهور یا کمشهرتتر را تجربه کرد؛ مثل هر آدم سالم و طبیعی دیگر.
این کاریست که کلیشه با ذهن ما میکند. یک لحظه را به یک برداشت یا
meme
تقلیل میدهد؛ از عکسی که با دو سه ثانیه تغییر زاویهی سر آدمها، به کلی نشانگر موقعیت دیگریست، برداشتی با قطعیت مطلق ارائه میکند و ذهن ما را از "شناخت" و حتی "اطلاعات" کافی، دور نگه میدارد. کمک نمیکند که چیزی را بهتر بدانیم. بلکه درست برعکس؛ اصرار دارد که ندانیم، جستجو و کشف نکنیم و با یک لبخند و "چه باحال" گفتن، اسکرول کنیم و نشناخته و ندانسته، رد شویم و برویم.
صدا و بازیهای صدای خانم فیتفول در حین خواندن را خیلی خیلی بیش از همدورهی مشهور و محبوب و شعارزدهاش جوان بائز دوست داشتم. مثل هر موزیسین بزرگ، با آثارش میتواند همه وقت و همه جا با ما گام بردارد.
@amiropouria
#ماریان_فیث_فول #میک_جگر #آلن_دلون #دختر_موتورسوار
مشهورترین نقشآفرینی فیتفول یعنی فیلم "دختری با موتورسیکلت/دختر موتورسوار" که در ویدئوی "۱۰ فیلم مهجور آلن دلون" در کانال یوتوبیام بهش پرداخته بودم هم محصول همین دوران است. همان سالهایی که ماریان فیتفول با وجود آلبومهای مستقل و موفقی که ارائه کرده بود، حاضر شد برای دو قطعهی
All You Need Is Love
و
Yellow Submarine
گروه بیتلز، بکووکال بخواند.
فیتفول چهار بار ازدواج کرد و به غیر از میک جگر، طبعاً چندین رابطهی دیگر با افراد مشهور یا کمشهرتتر را تجربه کرد؛ مثل هر آدم سالم و طبیعی دیگر.
این کاریست که کلیشه با ذهن ما میکند. یک لحظه را به یک برداشت یا
meme
تقلیل میدهد؛ از عکسی که با دو سه ثانیه تغییر زاویهی سر آدمها، به کلی نشانگر موقعیت دیگریست، برداشتی با قطعیت مطلق ارائه میکند و ذهن ما را از "شناخت" و حتی "اطلاعات" کافی، دور نگه میدارد. کمک نمیکند که چیزی را بهتر بدانیم. بلکه درست برعکس؛ اصرار دارد که ندانیم، جستجو و کشف نکنیم و با یک لبخند و "چه باحال" گفتن، اسکرول کنیم و نشناخته و ندانسته، رد شویم و برویم.
صدا و بازیهای صدای خانم فیتفول در حین خواندن را خیلی خیلی بیش از همدورهی مشهور و محبوب و شعارزدهاش جوان بائز دوست داشتم. مثل هر موزیسین بزرگ، با آثارش میتواند همه وقت و همه جا با ما گام بردارد.
@amiropouria
#ماریان_فیث_فول #میک_جگر #آلن_دلون #دختر_موتورسوار
تیتراژ یا عنوانبندی آغازین یا پایانی فیلم، یکی از زمینههاییست که شناخت درستی دربارهی آن در محدودهی سینمای ایران وجود ندارد. چه در بین سازندگان و چه مخاطبان فیلمها. این ویدئو به بیانی بس ساده، از برخی استانداردها و ظرایف تیتراژ و کاربرد آن در سینما میگوید. از وقتی با «پدرخوانده» نوشتن اسامی دستاندرکاران در شروع فیلم، حذف شد و صرفاً نام فیلم در ابتدای آن آمد تا فرهنگ نشستن و تماشا کردن تیتراژ پایانی که در سالنهای سینما در ایران، به ندرت نشانی از آن یافت میشد.
@amiropouria
https://www.youtube.com/watch?v=4yT2B5BwY-I
@amiropouria
https://www.youtube.com/watch?v=4yT2B5BwY-I
YouTube
تیتراژ فیلم به چه دردی میخورد؟
ویدئویی درباره ی تیتراژ فیلم. تیتراژ آغازین و تیتراژ پایانی در سینمای ایران و دنیا.
00:00 این ویدئو دربارهی کلمات و ترتیبشان در تیتراژ یا عنوانبندی فیلمهاست
01:35 حساسیت بازیگران به تیتراژ فیلم
02:13 دلخوری عزت الله انتظامی از داریوش مهرجویی
02:40 هامون،…
00:00 این ویدئو دربارهی کلمات و ترتیبشان در تیتراژ یا عنوانبندی فیلمهاست
01:35 حساسیت بازیگران به تیتراژ فیلم
02:13 دلخوری عزت الله انتظامی از داریوش مهرجویی
02:40 هامون،…
Amir Pouria
توضیح در ادامه میآید @amiropouria
از مهمترین اتفاقاتی که باید توسط ایفما یا کانون فیلمسازان مستقل ایران رقم میخورد و امروز تا یک ساعت دیگر در هفتاد و پنجمین دورهی فستیوال بینالمللی فیلم برلین رقم میخورد: میزگردی برای ایجاد این درک در آکادمی علوم و هنرهای سینمایی آمریکا که دیگر نمایندهی سینمای ایران در اسکار را از حضرات و حشرات سینمای رسمی و حکومتی و دولتی در ایران، برندارد.
اگر این درک وجود داشت، حالا اعتبارات "دانهی انجیر معابد" در فصل جوایز، که همین تازگی جایزهی بهترین کارگردانی را در مراسم انجمن منتقدان لسآنجلس نصیب محمد رسولاف کرد، به جای آلمان میتوانست نمایندهی "ایران" باشد (فیلم بیمایه و غیر قابل تحمل معرفی شده به اسکار به اسم "در آغوش درخت" که میتواند عنوان دفتر شعری از یک شاعر دبیرستانی باشد، نمایندهی جمهوری اسلامیست؛ نه ایران) یا حالا سازندگان "کیک محبوب من" به جای انتظار دادگاه، نمایندهی ایران در اسکار و در انتظار مراسم دو هفتهی بعد بودند. (طبعاً وقتی میگویم سازندگان فیلم، نظرم آن تهیهکنندهی کاملاً در خدمت سیستم رسمی یعنی حاجی کاپولا را شامل نمیشود).
از آن چه در این جلسه مطرح شد، به تفصیل در پادکست ایفما به اسم "صدای کانون" میگوییم و به گوش هر انسان ایرانی و ایرانی ِ انسان که دغدغهمند و فهیم است، میرسانیم.
@amiropouria
#ایفما #کانون_فیلمسازان_مستقل_ایران #محمد_رسول_اف #لیلی_فرهاد_پور
# بهتاش_صناعی_ها #مریم_مقدم #برلیناله #اسکار #آکادمی_علوم_و_هنرهای_سینمایی #سانسور #سانسورچی #بنیاد_سینمایی_فارابی
از مهمترین اتفاقاتی که باید توسط ایفما یا کانون فیلمسازان مستقل ایران رقم میخورد و امروز تا یک ساعت دیگر در هفتاد و پنجمین دورهی فستیوال بینالمللی فیلم برلین رقم میخورد: میزگردی برای ایجاد این درک در آکادمی علوم و هنرهای سینمایی آمریکا که دیگر نمایندهی سینمای ایران در اسکار را از حضرات و حشرات سینمای رسمی و حکومتی و دولتی در ایران، برندارد.
اگر این درک وجود داشت، حالا اعتبارات "دانهی انجیر معابد" در فصل جوایز، که همین تازگی جایزهی بهترین کارگردانی را در مراسم انجمن منتقدان لسآنجلس نصیب محمد رسولاف کرد، به جای آلمان میتوانست نمایندهی "ایران" باشد (فیلم بیمایه و غیر قابل تحمل معرفی شده به اسکار به اسم "در آغوش درخت" که میتواند عنوان دفتر شعری از یک شاعر دبیرستانی باشد، نمایندهی جمهوری اسلامیست؛ نه ایران) یا حالا سازندگان "کیک محبوب من" به جای انتظار دادگاه، نمایندهی ایران در اسکار و در انتظار مراسم دو هفتهی بعد بودند. (طبعاً وقتی میگویم سازندگان فیلم، نظرم آن تهیهکنندهی کاملاً در خدمت سیستم رسمی یعنی حاجی کاپولا را شامل نمیشود).
از آن چه در این جلسه مطرح شد، به تفصیل در پادکست ایفما به اسم "صدای کانون" میگوییم و به گوش هر انسان ایرانی و ایرانی ِ انسان که دغدغهمند و فهیم است، میرسانیم.
@amiropouria
#ایفما #کانون_فیلمسازان_مستقل_ایران #محمد_رسول_اف #لیلی_فرهاد_پور
# بهتاش_صناعی_ها #مریم_مقدم #برلیناله #اسکار #آکادمی_علوم_و_هنرهای_سینمایی #سانسور #سانسورچی #بنیاد_سینمایی_فارابی
https://youtu.be/RPFMdEz7Vs8
این که نیکول کیدمن کاندیدای بازیگر زن نقش اصلی اسکار نود و هفتم نیست، دلیلی به غیر از بازی او دارد. در این ویدئو به بررسی همین موضوع پرداختهام
@amiropouria
این که نیکول کیدمن کاندیدای بازیگر زن نقش اصلی اسکار نود و هفتم نیست، دلیلی به غیر از بازی او دارد. در این ویدئو به بررسی همین موضوع پرداختهام
@amiropouria
YouTube
شعار «نه یعنی نه» علیه نیکول کیدمن
آیا آکادمی علوم و هنرهای سینمایی آمریکا هم ملاحظاتی اخلاقی مانند جشنواره کوفتی فجر در جایزه دادن در نظر میگیرد؟ آیا دلیل کاندیدا نشدن نیکول کیدمن برای فیلم «بیبیگرل» در شاخهی بهترین بازیگر زن نقش اصلی، همان دلایلیست که به اسکار نگرفتن دایان لِین برای…
https://youtu.be/k3yvOJ7JkKI
این که کارلا سوفیا گاسکون بیآن که امکان شرکت در مراسم را داشته باشد، کاندیدای اسکار نود و هفتم است، دلایلی در دل فرهنگ کنسل دارد. در این ویدئو به همین ماجرا پرداختهام
@amiropouria
این که کارلا سوفیا گاسکون بیآن که امکان شرکت در مراسم را داشته باشد، کاندیدای اسکار نود و هفتم است، دلایلی در دل فرهنگ کنسل دارد. در این ویدئو به همین ماجرا پرداختهام
@amiropouria
YouTube
اسلام و چین علیه بازیگر ترنس نامزد اسکار
میان کسانی که به طور عینی و علنی به عنوان ترنسجندر شناخته میشوند، کارلا سوفیا گاسکُن اولین بازیگری بود که کاندیدای اسکار شد. اما حالا به نظر میرسد او حتی امکان و اجازهی حضور در مراسم اسکار ۲۰۲۵ را ندارد. چرا؟ چه چیزی باعث شد که او توسط «کنسلکالچر/ فرهنگ…
آیا ممکن است بتوان آکادمی علوم و هنرهای سینمایی آمریکا را متقاعد کرد که نمایندهی سینمای ایران در اسکار را از راهی به غیر از معرفی توسط وزارت ارشاد، سازمان سینمایی و بنیاد سینمایی فارابی بپذیرد؟
در یکی از فعالیتهای ایفما یا کانون فیلمسازان مستقل ایران در طول فستیوال برلین ۲۰۲۵، جلسهای یک ساعته در همین زمینه با حضور سیمونه باومن مدیر German Film، زر امیر ابراهیمی بازیگر و برندهی جایزهی فستیوال کن و مهشید زمانی منتقد فیلم و مؤسس Documentary Voices برگزار شد که اجرایش را ملانی گودفلا نویسندهی Deadline برعهده داشت.
۱۵ دقیقهی پایانی این اپیزود از پادکست "صدای کانون" محصول ایفما به شرح این رویداد اختصاص دارد. در حالی که در شروع همین قسمت، جلسهی معرفی/ pitching پروژههای سینمای مستقل در برلیناله بازتاب یافته و همچنین مصاحبهای با مدرس کارگاه معرفی طرحها استفانو تیلدی تهیهکننده و کارگردان ایتالیایی میشنوید و در ادامه، سری و نیشی به فجر ۴۳ میزنیم.
لینک قسمت بیست و نهم پادکست "صدای کانون" در اپلیکیشن کَستباکس:
https://castbox.fm/vb/782006738
همان قسمت در یوتوب:
https://youtu.be/6ePO7wqPWTo?si=xSH5Lo_DWaNO06sT
همان قسمت در اینستاگرام:
https://www.instagram.com/reel/DGZXFlvRSmF/?igsh=MWs0b21qZm8wNWs3aw==
همان قسمت در فیسبوک:
https://www.facebook.com/share/18fyHmsQ6S/
@amiropouria
در یکی از فعالیتهای ایفما یا کانون فیلمسازان مستقل ایران در طول فستیوال برلین ۲۰۲۵، جلسهای یک ساعته در همین زمینه با حضور سیمونه باومن مدیر German Film، زر امیر ابراهیمی بازیگر و برندهی جایزهی فستیوال کن و مهشید زمانی منتقد فیلم و مؤسس Documentary Voices برگزار شد که اجرایش را ملانی گودفلا نویسندهی Deadline برعهده داشت.
۱۵ دقیقهی پایانی این اپیزود از پادکست "صدای کانون" محصول ایفما به شرح این رویداد اختصاص دارد. در حالی که در شروع همین قسمت، جلسهی معرفی/ pitching پروژههای سینمای مستقل در برلیناله بازتاب یافته و همچنین مصاحبهای با مدرس کارگاه معرفی طرحها استفانو تیلدی تهیهکننده و کارگردان ایتالیایی میشنوید و در ادامه، سری و نیشی به فجر ۴۳ میزنیم.
لینک قسمت بیست و نهم پادکست "صدای کانون" در اپلیکیشن کَستباکس:
https://castbox.fm/vb/782006738
همان قسمت در یوتوب:
https://youtu.be/6ePO7wqPWTo?si=xSH5Lo_DWaNO06sT
همان قسمت در اینستاگرام:
https://www.instagram.com/reel/DGZXFlvRSmF/?igsh=MWs0b21qZm8wNWs3aw==
همان قسمت در فیسبوک:
https://www.facebook.com/share/18fyHmsQ6S/
@amiropouria
Castbox
ویژه برنامه برلین ۲۰۲۵
<p>در این پادکست، از هفتاد و پنجمین فستیوال بینالمللی برلین و معرفی پروژههای سینمای مستقل توسط ایفما شروع میکنیم. در میانهی مسیر، تنه و طعنهای به چ...
آیا «دانهی انجیر معابد» شایستهی اسکار است؟
آیا «کیک محبوب من» میتوانست رقیب فیلم محمد رسولاف باشد؟
آیا میتوان این دو فیلم را نقد کرد و کنار جمهوری اسلامی نایستاد یا نخوابید؟!
در یوتوب ببینید:
https://youtu.be/EzrnwUnBjAU
@amiropouria
آیا «کیک محبوب من» میتوانست رقیب فیلم محمد رسولاف باشد؟
آیا میتوان این دو فیلم را نقد کرد و کنار جمهوری اسلامی نایستاد یا نخوابید؟!
در یوتوب ببینید:
https://youtu.be/EzrnwUnBjAU
@amiropouria
YouTube
لیاقت واقعی "کیک محبوب من" و فیلم رسولاف
دو شب مانده به اسکار نود و هفتم، در حالی که «دانهی انجیر معابد» در بین کاندیداهای اسکار بهترین فیلم بینالمللیست و فیلم بسیار دیدهشدهی «کیک محبوب من» باعث دادگاهی شدن سازندگانش شده، در این ویدئو به این میپردازیم که کدام یک از این دو و از آن طرف، کدام…
در حالی که یک شب تا برپایی نود و هفتمین دورهی مراسم اسکار باقی مانده، این قسمت از پادکست «صدای کانون» محصول ایفما یا کانون فیلمسازان مستقل ایران را بشنوید که جمعه ۱۰ اسفند ۱۴۰۳/ ۲۸ فوریه ۲۰۲۵ منتشر شد.
از نوع فعالیت در سینمای مستقل و چگونگی فیلم ساختن به شیوههای متفاوت با جریان اصلی میرسیم و از حال و هوای ساخته شدن “دانهی انجیر معابد” و مسیر فیلمسازی چریکی شان بیکر از ابتدا تا “آنورا” میگوییم
مهمان ویژهی این قسمت: میثاق زارع؛ بازیگر نقش بازپرس و پدر خانواده در “دانهی انجیر معابد” ساختهی محمد رسولاف کاندیدای اسکار بهترین فیلم بینالمللی
ضدجریان: مهشید زمانی؛ منتقد سینمایی و مؤسس داکیومنتری وویسز
کتابنما: امیرعزتی منتقد؛ مترجم و مؤسس باشگاه ادبیات
قاصدک: مهتاب ایراننژاد؛ صداپیشه
سردبیر و تهیهکننده: کامران ملک مطیعی
نویسنده و کارشناس: امیر پوریا
مجری: نسیم معصومی
لینک قسمت ۳۰ پادکست «صدای کانون» در وبسایت کانون فیلمسازان مستقل ایران:
https://iifma.net/%d8%af%d9%88-%d8%b1%d9%88%d8%b2-%d9%85%d8%a7%d9%86%d8%af%d9%87-%d8%a8%d9%87-%d8%a7%d8%b3%da%a9%d8%a7%d8%b1-%db%b9%db%b7/
لینک همین قسمت در کست باکس:
https://castbox.fm/vb/783514441
لینک همین قسمت در یوتوب:
https://www.youtube.com/watch?v=U6b8LEA0aC0
لینک همین قسمت در فیسبوک:
https://www.facebook.com/share/p/19x5cGvRQw/
لینک همین قسمت در اینستاگرام:
https://www.instagram.com/reel/DGmc3kHx9pq/?igsh=aWZhNzhkOTdtZ2s2
@amiropouria
از نوع فعالیت در سینمای مستقل و چگونگی فیلم ساختن به شیوههای متفاوت با جریان اصلی میرسیم و از حال و هوای ساخته شدن “دانهی انجیر معابد” و مسیر فیلمسازی چریکی شان بیکر از ابتدا تا “آنورا” میگوییم
مهمان ویژهی این قسمت: میثاق زارع؛ بازیگر نقش بازپرس و پدر خانواده در “دانهی انجیر معابد” ساختهی محمد رسولاف کاندیدای اسکار بهترین فیلم بینالمللی
ضدجریان: مهشید زمانی؛ منتقد سینمایی و مؤسس داکیومنتری وویسز
کتابنما: امیرعزتی منتقد؛ مترجم و مؤسس باشگاه ادبیات
قاصدک: مهتاب ایراننژاد؛ صداپیشه
سردبیر و تهیهکننده: کامران ملک مطیعی
نویسنده و کارشناس: امیر پوریا
مجری: نسیم معصومی
لینک قسمت ۳۰ پادکست «صدای کانون» در وبسایت کانون فیلمسازان مستقل ایران:
https://iifma.net/%d8%af%d9%88-%d8%b1%d9%88%d8%b2-%d9%85%d8%a7%d9%86%d8%af%d9%87-%d8%a8%d9%87-%d8%a7%d8%b3%da%a9%d8%a7%d8%b1-%db%b9%db%b7/
لینک همین قسمت در کست باکس:
https://castbox.fm/vb/783514441
لینک همین قسمت در یوتوب:
https://www.youtube.com/watch?v=U6b8LEA0aC0
لینک همین قسمت در فیسبوک:
https://www.facebook.com/share/p/19x5cGvRQw/
لینک همین قسمت در اینستاگرام:
https://www.instagram.com/reel/DGmc3kHx9pq/?igsh=aWZhNzhkOTdtZ2s2
@amiropouria
Castbox
دو روز مانده تا اسکار ۹۷
<p>شاید شما این قسمت از پادکست "صدای کانون" را بعد از برگزاری اسکار ۲۰۲۵ در یکشنبه ۱۲ اسفند ۱۴۰۳ بشنوید. ولی در زمان انتشار، ما با این قسمت به...
https://m.youtube.com/watch?v=f1SmKIbTKTg
این ویدئو توضیح میدهد که چرا هیچ محصول تولیدشده در دل سیستم رسمی و "مجوزدار" بعد از ۱۴۰۱ را قابل تماشا و لایق نقد، نمیدانم
@amiropouria
این ویدئو توضیح میدهد که چرا هیچ محصول تولیدشده در دل سیستم رسمی و "مجوزدار" بعد از ۱۴۰۱ را قابل تماشا و لایق نقد، نمیدانم
@amiropouria
این ویدئو فقط نقدی بر فیلم اخیر آلمودووار، "اتاق کناری" برندهی شیر طلایی ونیز ۲۰۲۴ نیست. بلکه بیشتر دربارهی این موقعیت انسانیست که آیا تصمیم یک بیمار مبتلا به سرطان یا هر بیماری صعبالعلاج به اتانازی، نشانهی تسلیم اوست یا مبارزهاش با بیماری؟
https://youtu.be/9ZHPCLpOTZ0
@amiropouria
https://youtu.be/9ZHPCLpOTZ0
@amiropouria
YouTube
نقد فیلم اخیر پدرو آلمودووار: با سرطان چطور باید جنگید؟
در کاندیداهای اسکار ۲۰۲۵، از فیلم جدید پدرو آلمودووار/آلمودوبا که اولین فیلم انگلیسیزبان اوست، خبری نبود اما در فستیوال ونیز ۲۰۲۴ فیلم «اتاق کناری» جایزه ی شیر طلایی (بهترین فیلم) را از آن خود کرد.
ولی اهمیت این فیلم در تردید بزرگیست که در ما پدید میآورد:…
ولی اهمیت این فیلم در تردید بزرگیست که در ما پدید میآورد:…
حالا که قسمتهای تازهی سریال «تاسیان» دارد به سادگی پخش میشود، شاید بد نباشد مصاحبهای را که در آن، کل بحث توقیفش را به «جنگ زرگری» تعبیر کردم، ببینید
https://www.youtube.com/watch?v=IlH8m6cM7eM
@amiropouria
https://www.youtube.com/watch?v=IlH8m6cM7eM
@amiropouria
این بیشباهتی به واقعیت عینی جامعه - و در این مورد، دبستانهای دخترانه که بچهها به زور حجاب اجباری را تحمل میکنند و تا میتوانند، آن را به دور میافکنند...
یادداشت امیر پوریا دربارهی مشارکت تعجبآور بازیگران زن در شوخی با تحمیل حجاب بر دختربچههای دبستانی
@amiropouria
متن در ادامه میآید👇
یادداشت امیر پوریا دربارهی مشارکت تعجبآور بازیگران زن در شوخی با تحمیل حجاب بر دختربچههای دبستانی
@amiropouria
متن در ادامه میآید👇
Amir Pouria
این بیشباهتی به واقعیت عینی جامعه - و در این مورد، دبستانهای دخترانه که بچهها به زور حجاب اجباری را تحمل میکنند و تا میتوانند، آن را به دور میافکنند... یادداشت امیر پوریا دربارهی مشارکت تعجبآور بازیگران زن در شوخی با تحمیل حجاب بر دختربچههای دبستانی…
یک. بارها اینجا یا در نوشتهها یا در کانال یوتوبیام عرض و اعلام کردهام که آن چه با پذیرش "قوانین" (!) تحمیلی سانسور و حجاب زورکی در محدودهی "مجاز" داخلی بعد از شهریور ۱۴۰۱ تولید میشود را به رسمیت نمیشناسم (و اگر گاهی برخی را ببینم، دلیل جانبی دارد یا به ضرورت ِ واکنش نشان دادن و
dis
کردن است). این تصویرها را هم از تیزر یکی از این شو/مسابقههای این روزها برداشتم. چون حتی در ابعاد تیزر تبلیغاتی هم تعجبآور بود: بازیِ بعضی از این دوستان را گاه با توضیح و به تفصیل، ستودهام (مثلاً نقشآفرینی رویا میرعلمی در نمایش "روز عقیم" کار حسین کیانی را در یادداشتی که وقتی ایران بودم، روزنامهی "اعتماد" حاضر به چاپش نشد و در وبسایت و کانال تلگرامی خودم منتشرش کردم). خیلی از آنها را دوست خودم میدانم/میدانستم. برخی اتفاقاً در مواقعی کنار مردم هم ایستادهاند. اما...
دو. چطور ممکن است این دوستان متوجه این نکتهی ساده نباشند که این پوشش ِ شبیه دختربچههای دبستانی در این بخش از این شو/مسابقه، شوخی با چیست؟ اینجا همان قدر که این رنگ و ریخت بچگانه بر پیکر چند زن بزرگسال، قرار است خندهآور به چشم بیاید، تحمیل حجاب به دختربچههای کوچک سالهای شروع مدرسه، دارد عادیسازی میشود. وقتی پدیدهای تحمیلی و نارواست، چیزی تحت عنوان "اجباریتر" معنا ندارد؛ اما وقتی سن و سال دخترکان شروع دبستان را در نظر آوریم، ناچار کردن آنها به استفاده از مقنعه و مانتو، از هر جلوهی دیگر "حجاب اجباری"، غیرانسانیتر است. بعد دوستان میآیند و در شوخی سازندگان برنامه با این اتفاق تلخ، همراهی میکنند و ابزارش میشوند!
برای
n
اُمینبار تأکید میکنم: هر کدام از این مشارکتها، تا پیش از ۱۴۰۱ با بعد از آن، تفاوت بنیادین دارد. با آگاهیهای گسترشیافتهی بعد از "زن، زندگی، آزادی"، با مبارزهی شبانهروزی زنان ایرانی برای تثبیت این حق بدیهی و با موفقیت خارقالعادهای که در عقب راندن حاکمیت داشتهاند و دارند، این که در جایگاه بازیگر و فیلمساز و برنامهساز، هر گوشه از این همه رنج و جان و خون را ندید بگیریم، ناپذیرفتنیست. همان مردمی که "شادی"شان را بهانهای برای تولید این کارها میگیرید، دارند میبینند و تمیز میدهند که چه کسی کجا ایستاده، چه قدر و چه طور و با کی کار میکند و کار نمیکند؛ و در اجرای چه ایدهای حاضر به مشارکت میشود.
این بیشباهتی به واقعیت عینی جامعه - و در این مورد، دبستانهای دخترانه که بچهها به زور حجاب اجباری را تحمل میکنند و تا میتوانند، آن را به دور میافکنند - باعث میشود از عنوان
Reality Show
که در توصیف این نوع برنامهها به کار میبرند، خندهام بگیرد: کدام واقعیت؟!!
پینوشت: اگر میشد موزیکی روی این تصویر بگذارم، میرفتم سراغ آن سرود کودکانهی "خوشحال و شاد و خندانیم"! حتماً یادتان هست که این ترانهی ظاهراً در ستایش شادمانی، وقتی با تصویر صفهای مدرسه و شعارهای تحمیلی "مرگ بر ..." همهمان و حجاب زورکی بر سر دختران و باقی وجوه چندشآور "صبحگاه" مدارس، همنشین میشد، چه طنین طعنهآمیز و تناقضآمیزی به خود میگرفت: خوشحال و شاد و خندانیم؟! با تحمل این همه تحمیل نفرتانگیز؟ چطور ممکن است؟!!
@amiropouria
یک. بارها اینجا یا در نوشتهها یا در کانال یوتوبیام عرض و اعلام کردهام که آن چه با پذیرش "قوانین" (!) تحمیلی سانسور و حجاب زورکی در محدودهی "مجاز" داخلی بعد از شهریور ۱۴۰۱ تولید میشود را به رسمیت نمیشناسم (و اگر گاهی برخی را ببینم، دلیل جانبی دارد یا به ضرورت ِ واکنش نشان دادن و
dis
کردن است). این تصویرها را هم از تیزر یکی از این شو/مسابقههای این روزها برداشتم. چون حتی در ابعاد تیزر تبلیغاتی هم تعجبآور بود: بازیِ بعضی از این دوستان را گاه با توضیح و به تفصیل، ستودهام (مثلاً نقشآفرینی رویا میرعلمی در نمایش "روز عقیم" کار حسین کیانی را در یادداشتی که وقتی ایران بودم، روزنامهی "اعتماد" حاضر به چاپش نشد و در وبسایت و کانال تلگرامی خودم منتشرش کردم). خیلی از آنها را دوست خودم میدانم/میدانستم. برخی اتفاقاً در مواقعی کنار مردم هم ایستادهاند. اما...
دو. چطور ممکن است این دوستان متوجه این نکتهی ساده نباشند که این پوشش ِ شبیه دختربچههای دبستانی در این بخش از این شو/مسابقه، شوخی با چیست؟ اینجا همان قدر که این رنگ و ریخت بچگانه بر پیکر چند زن بزرگسال، قرار است خندهآور به چشم بیاید، تحمیل حجاب به دختربچههای کوچک سالهای شروع مدرسه، دارد عادیسازی میشود. وقتی پدیدهای تحمیلی و نارواست، چیزی تحت عنوان "اجباریتر" معنا ندارد؛ اما وقتی سن و سال دخترکان شروع دبستان را در نظر آوریم، ناچار کردن آنها به استفاده از مقنعه و مانتو، از هر جلوهی دیگر "حجاب اجباری"، غیرانسانیتر است. بعد دوستان میآیند و در شوخی سازندگان برنامه با این اتفاق تلخ، همراهی میکنند و ابزارش میشوند!
برای
n
اُمینبار تأکید میکنم: هر کدام از این مشارکتها، تا پیش از ۱۴۰۱ با بعد از آن، تفاوت بنیادین دارد. با آگاهیهای گسترشیافتهی بعد از "زن، زندگی، آزادی"، با مبارزهی شبانهروزی زنان ایرانی برای تثبیت این حق بدیهی و با موفقیت خارقالعادهای که در عقب راندن حاکمیت داشتهاند و دارند، این که در جایگاه بازیگر و فیلمساز و برنامهساز، هر گوشه از این همه رنج و جان و خون را ندید بگیریم، ناپذیرفتنیست. همان مردمی که "شادی"شان را بهانهای برای تولید این کارها میگیرید، دارند میبینند و تمیز میدهند که چه کسی کجا ایستاده، چه قدر و چه طور و با کی کار میکند و کار نمیکند؛ و در اجرای چه ایدهای حاضر به مشارکت میشود.
این بیشباهتی به واقعیت عینی جامعه - و در این مورد، دبستانهای دخترانه که بچهها به زور حجاب اجباری را تحمل میکنند و تا میتوانند، آن را به دور میافکنند - باعث میشود از عنوان
Reality Show
که در توصیف این نوع برنامهها به کار میبرند، خندهام بگیرد: کدام واقعیت؟!!
پینوشت: اگر میشد موزیکی روی این تصویر بگذارم، میرفتم سراغ آن سرود کودکانهی "خوشحال و شاد و خندانیم"! حتماً یادتان هست که این ترانهی ظاهراً در ستایش شادمانی، وقتی با تصویر صفهای مدرسه و شعارهای تحمیلی "مرگ بر ..." همهمان و حجاب زورکی بر سر دختران و باقی وجوه چندشآور "صبحگاه" مدارس، همنشین میشد، چه طنین طعنهآمیز و تناقضآمیزی به خود میگرفت: خوشحال و شاد و خندانیم؟! با تحمل این همه تحمیل نفرتانگیز؟ چطور ممکن است؟!!
@amiropouria
اپیزود سی و یکم پادکست ما، منتشرشده در روز جمعه ۸ فروردین ۱۴۰۴:
در تمام اپیزودهای پادکست "صدای کانون"، علاوه بر کاربرد اطلاعرسانی، تحلیلی و ثبت تاریخ، کاربرد آموزشی را هم در نظر داشتهام. درک تفاوت انواع سینمای مستقل میتواند یکی از دستاوردهای آموزشی این قسمت باشد. از سه فیلم مختلفی که اسکارهای مهمی گرفتند تا یک فیلم کوتاه ایرانی تحسين شده در فستیوالهای سینمایی که در ایران و بدون حجاب اجباری ساخته شده.
بشنوید و اظهارنظر بفرمایید:
لینک این قسمت در وبسایت ایفما:
https://iifma.net/%d8%a7%d8%b3%da%a9%d8%a7%d8%b1%d9%87%d8%a7%db%8c-%d8%b3%db%8c%d9%86%d9%85%d8%a7%db%8c-%d9%85%d8%b3%d8%aa%d9%82%d9%84/
در یوتوب/یوتیوب:
https://youtu.be/-PRamaVLpcQ?si=yopnHDqnwqT9eo6E
در کستباکس:
https://castbox.fm/vb/792322025
در اینستاگرام:
https://www.instagram.com/reel/DHvus4LRGF3/?igsh=MTJqcWR3bW0xczk0aw==
در فیسبوک:
https://www.facebook.com/share/p/1E3Ncm1UUp/
@amiropouria
در تمام اپیزودهای پادکست "صدای کانون"، علاوه بر کاربرد اطلاعرسانی، تحلیلی و ثبت تاریخ، کاربرد آموزشی را هم در نظر داشتهام. درک تفاوت انواع سینمای مستقل میتواند یکی از دستاوردهای آموزشی این قسمت باشد. از سه فیلم مختلفی که اسکارهای مهمی گرفتند تا یک فیلم کوتاه ایرانی تحسين شده در فستیوالهای سینمایی که در ایران و بدون حجاب اجباری ساخته شده.
بشنوید و اظهارنظر بفرمایید:
لینک این قسمت در وبسایت ایفما:
https://iifma.net/%d8%a7%d8%b3%da%a9%d8%a7%d8%b1%d9%87%d8%a7%db%8c-%d8%b3%db%8c%d9%86%d9%85%d8%a7%db%8c-%d9%85%d8%b3%d8%aa%d9%82%d9%84/
در یوتوب/یوتیوب:
https://youtu.be/-PRamaVLpcQ?si=yopnHDqnwqT9eo6E
در کستباکس:
https://castbox.fm/vb/792322025
در اینستاگرام:
https://www.instagram.com/reel/DHvus4LRGF3/?igsh=MTJqcWR3bW0xczk0aw==
در فیسبوک:
https://www.facebook.com/share/p/1E3Ncm1UUp/
@amiropouria
یادداشت مهشید زمانی برای روشنگری دربارهی ادعای "دلجویی از بهروز وثوقی" توسط دستدرکاران نمایش "سیصد"، صادراتی از جمهوری اسلامی به آمریکای شمالی!
[این نوشته در اصل در کنار چند عکس منتشر شده بود که شرحشان در پانویس آمده]
دست بردارید از این شیدای سوخته! (بهروز وثوقی)
نوشتهی مهشید زمانی، ۲۵ فروردین ۱۴۰۴
میتوان سکوت کرد. میتوان گفت که نوشتن این مطالب درد این بیماری «بیاصولی» چند دههای را درمان نمیکند. میتوان دشمنتراشی نکرد و به عکسهای یادگاری گرفتن دلخوش کرد. واقعاً اما میتوان؟ تصویر مهسا، کیان، سیاوش، نیکا، تصویر چشمان تخلیهشده آسیبدیدگان، دلیران سر به دار، تصویر سر بریده مهرجویی و وحیده در خون غلتیده، دستان کبود پوراحمد، آخرین روزهای بکتاش آبتین، و چهره رنگ پریده ترانه علیدوستی پس از رهایی از زندان …نه نمیتوان.
نمایش «سیصد» در سن خوزه، با بازیگران چارقد به سر، زمانی به صحنه میرود که برخی از بازیگران زن به دلیل تن ندادن به حجاب اجباری زندانی، ممنوع از کارو ممنوع از خروج از کشور شدهاند. در شرایطی این نمایش صادراتی، از طریق حضور بهروز وثوقی در پایان نمایش، برای خود اعتبار کسب میکند که بسیاری از هنرمندان مستقل به دلیل تنگنای معیشیتی مجبور به تخلیه خانههای استیجاریشان شدهاند یا اعضای بدن خود را برای فروش گذاشتهاند. گروهی هم به دلیل باورشان به آزادی بیان هنری یا در زندانند یا محروم از حقوق شهروندی و در تبعید.
عدم اتحاد صنفی از مشکلات بزرگ تاتر و سینمای ایران بوده و هست: از همان روزی که مردان سینماگر با دیدن تبعیض علیه سینماگران زن سکوت کردند، از همان زمانی که سینماگران با استعداد و محبوب پیش از انقلاب، از کار محروم شدند - از جمله همین بهروز وثوقی- و کسی اعتراض نکرد. از همان وقتی که منتقدان سینمایی را دستگیر کردند و کسی دم نزد. از همین دیشب وقتی که حسین محمدی - شرف اهل تاتر- دارد دوران ده سال حبسش را سپری میکند و بازیگران «سیصد» روی صحنه حتی یادی از همکار در بندشان نمیکنند و به جایش با خواندن سرود «ای ایران» کلمات پر قدرت این سرود را هم از معنا تهی میکنند!
در یک ساعتی همین سن خوزه، بهرام بیضایی در تبعید به سر میبرد، به دلیل اینکه می کوشید تبعیض جنسیتی را نپذیرد! در همین لس انجلسی که امشب تاتر «سیصد» اجرا میشود، نابغهای به نام پرویز صیاد نزدیک به نیم قرن است نه تنها وطنش را ندیده است، بلکه حکومت از طریق آثار هنری چون «سیصد» عرصه را بر او چنان تنگ کرد تا او نتواند در غربت فیلمهای درخشانش را بسازد و نمایشهای بینظیرش را بر روی صحنه ببرد.
با این تفاسیر عجیب نیست که این گروه تاتری هم ستم روا رفته بر همکارانشان را میبینند و همچنان در سفیر فرهنگی جمهوری اسلامی شدن از هم سبقت میگیرند و از احساسات هنردوستانه و وطندوستانه بهروز وثوقی که کوشیده تمام این چهل سال لکهای به «اسطوره» بودنش ننشیند هم سوءاستفاده میکنند.
کسی نیست بپرسد که این گروههای نمایشی با پولهای با منابع نامعین در شهرهای اروپا و امریکا اجرا میگذارند، ظرف چهل سال گذشته فکر کردهاند که نمایشی برای وثوقی در امریکا روی صحنه برند یا بر روی فیلمی با حضور او سرمایه گذاری کنند و خطراتش را هم بپذیرند؟ آن زمانی که عباس کیارستمی در جشنواره سن فرانسیسکو، جایزه خود را به دلیل ظلم رفته بر بهروز وثوقی به او تقدیم کرد، بر زبان آوردن نام وثوقی عقوبت داشت. عِرق همکاری را از عباس کیارستمی بیاموزیم!
وثوقی چهل وپنج سال از پرحاصلترین سال های عمرش عملاً خانهنشین بوده و جز یکی دو نمایش و نقش پراکنده هیچ نکرده است اما یک دهه است که دیگر آوردن نام وثوقی جرم نیست و همه وقت و بی وقت برای خودشیرینی و وسطبازی، نام شریفش را در مراسم حکومتی در تهران، به زبان میآورند.
در تمام این چهل وپنج سال شریفترین بزرگداشتی که برای وثوقی برگزار شده را موسسه فرهنگی موج نو در تورنتو برپا کرده و مؤثرترین و مفیدترین کاری که برای وثوقی انجامشده، برگزاری تنها کارگاه بازیگری زندگی کاری اوست که «داکیومنتری ویسز» با مشقت زیاد، ضرر مالی بسیار و قبول خطرات متعدد در شهر دبی برگزار کرد. گواه این تاثیرگذاری نامه های محبتآمیز شرکتکنندگان آن کارگاه است که به واسطه شرکت در آن ورکشاپ موفق به کسب مشاغلی مطمئن در خارج از ایران شدهاند.
اتفاقی که نه برای عکس یادگاری گرفتن و اعتبار گرفتن از نام وثوقی بلکه مانند دیگر کارگاههای این مجموعه، به منظور انتقال تجربیات هنری استادی مسلم به نسل بعد و به صرف تقدیر از بهروز وثوقی برگزار شد. داکیومنتری ویسز در زمانی که هنوز نام آوردن از بهروز وثوقی جرم بود جایزه «استعداد ویژه خاورمیانه» برای او از جشنواره فیلمدبی درخواست کرد. جایزه ای که توسط شیخ ماجد- فرزند شیخ محمد حاکم دبی- در مراسمی باشکوه به اواهدا شد.
ادامه👇
[این نوشته در اصل در کنار چند عکس منتشر شده بود که شرحشان در پانویس آمده]
دست بردارید از این شیدای سوخته! (بهروز وثوقی)
نوشتهی مهشید زمانی، ۲۵ فروردین ۱۴۰۴
میتوان سکوت کرد. میتوان گفت که نوشتن این مطالب درد این بیماری «بیاصولی» چند دههای را درمان نمیکند. میتوان دشمنتراشی نکرد و به عکسهای یادگاری گرفتن دلخوش کرد. واقعاً اما میتوان؟ تصویر مهسا، کیان، سیاوش، نیکا، تصویر چشمان تخلیهشده آسیبدیدگان، دلیران سر به دار، تصویر سر بریده مهرجویی و وحیده در خون غلتیده، دستان کبود پوراحمد، آخرین روزهای بکتاش آبتین، و چهره رنگ پریده ترانه علیدوستی پس از رهایی از زندان …نه نمیتوان.
نمایش «سیصد» در سن خوزه، با بازیگران چارقد به سر، زمانی به صحنه میرود که برخی از بازیگران زن به دلیل تن ندادن به حجاب اجباری زندانی، ممنوع از کارو ممنوع از خروج از کشور شدهاند. در شرایطی این نمایش صادراتی، از طریق حضور بهروز وثوقی در پایان نمایش، برای خود اعتبار کسب میکند که بسیاری از هنرمندان مستقل به دلیل تنگنای معیشیتی مجبور به تخلیه خانههای استیجاریشان شدهاند یا اعضای بدن خود را برای فروش گذاشتهاند. گروهی هم به دلیل باورشان به آزادی بیان هنری یا در زندانند یا محروم از حقوق شهروندی و در تبعید.
عدم اتحاد صنفی از مشکلات بزرگ تاتر و سینمای ایران بوده و هست: از همان روزی که مردان سینماگر با دیدن تبعیض علیه سینماگران زن سکوت کردند، از همان زمانی که سینماگران با استعداد و محبوب پیش از انقلاب، از کار محروم شدند - از جمله همین بهروز وثوقی- و کسی اعتراض نکرد. از همان وقتی که منتقدان سینمایی را دستگیر کردند و کسی دم نزد. از همین دیشب وقتی که حسین محمدی - شرف اهل تاتر- دارد دوران ده سال حبسش را سپری میکند و بازیگران «سیصد» روی صحنه حتی یادی از همکار در بندشان نمیکنند و به جایش با خواندن سرود «ای ایران» کلمات پر قدرت این سرود را هم از معنا تهی میکنند!
در یک ساعتی همین سن خوزه، بهرام بیضایی در تبعید به سر میبرد، به دلیل اینکه می کوشید تبعیض جنسیتی را نپذیرد! در همین لس انجلسی که امشب تاتر «سیصد» اجرا میشود، نابغهای به نام پرویز صیاد نزدیک به نیم قرن است نه تنها وطنش را ندیده است، بلکه حکومت از طریق آثار هنری چون «سیصد» عرصه را بر او چنان تنگ کرد تا او نتواند در غربت فیلمهای درخشانش را بسازد و نمایشهای بینظیرش را بر روی صحنه ببرد.
با این تفاسیر عجیب نیست که این گروه تاتری هم ستم روا رفته بر همکارانشان را میبینند و همچنان در سفیر فرهنگی جمهوری اسلامی شدن از هم سبقت میگیرند و از احساسات هنردوستانه و وطندوستانه بهروز وثوقی که کوشیده تمام این چهل سال لکهای به «اسطوره» بودنش ننشیند هم سوءاستفاده میکنند.
کسی نیست بپرسد که این گروههای نمایشی با پولهای با منابع نامعین در شهرهای اروپا و امریکا اجرا میگذارند، ظرف چهل سال گذشته فکر کردهاند که نمایشی برای وثوقی در امریکا روی صحنه برند یا بر روی فیلمی با حضور او سرمایه گذاری کنند و خطراتش را هم بپذیرند؟ آن زمانی که عباس کیارستمی در جشنواره سن فرانسیسکو، جایزه خود را به دلیل ظلم رفته بر بهروز وثوقی به او تقدیم کرد، بر زبان آوردن نام وثوقی عقوبت داشت. عِرق همکاری را از عباس کیارستمی بیاموزیم!
وثوقی چهل وپنج سال از پرحاصلترین سال های عمرش عملاً خانهنشین بوده و جز یکی دو نمایش و نقش پراکنده هیچ نکرده است اما یک دهه است که دیگر آوردن نام وثوقی جرم نیست و همه وقت و بی وقت برای خودشیرینی و وسطبازی، نام شریفش را در مراسم حکومتی در تهران، به زبان میآورند.
در تمام این چهل وپنج سال شریفترین بزرگداشتی که برای وثوقی برگزار شده را موسسه فرهنگی موج نو در تورنتو برپا کرده و مؤثرترین و مفیدترین کاری که برای وثوقی انجامشده، برگزاری تنها کارگاه بازیگری زندگی کاری اوست که «داکیومنتری ویسز» با مشقت زیاد، ضرر مالی بسیار و قبول خطرات متعدد در شهر دبی برگزار کرد. گواه این تاثیرگذاری نامه های محبتآمیز شرکتکنندگان آن کارگاه است که به واسطه شرکت در آن ورکشاپ موفق به کسب مشاغلی مطمئن در خارج از ایران شدهاند.
اتفاقی که نه برای عکس یادگاری گرفتن و اعتبار گرفتن از نام وثوقی بلکه مانند دیگر کارگاههای این مجموعه، به منظور انتقال تجربیات هنری استادی مسلم به نسل بعد و به صرف تقدیر از بهروز وثوقی برگزار شد. داکیومنتری ویسز در زمانی که هنوز نام آوردن از بهروز وثوقی جرم بود جایزه «استعداد ویژه خاورمیانه» برای او از جشنواره فیلمدبی درخواست کرد. جایزه ای که توسط شیخ ماجد- فرزند شیخ محمد حاکم دبی- در مراسمی باشکوه به اواهدا شد.
ادامه👇
ادامهی یادداشت مهشید زمانی دربارهی بهرهبرداری از نام و حضور بهروز وثوقی در اجرای نمایش "سیصد" در آمریکا:
اما بازیگری که امروز دستبوسی میکند از بهروز وثوقی، وقتی بر صحنه بینالمللی میایستد، جایزه خود را به امام زمان تقدیم میکند!
بازیگری که اکنون در آغوش وثوقی مینشیند، هنوز خون مهرجویی خشک نشده و هنوز قامت بلند پوراحمد با طناب دار از تاب خوردن باز نایستاده، نزد قاتلان میرود و درباره صدور سینمای اسلامی به جهان اسلام و ایجاد منبع درآمد برای دولت رییسی با او حرف میزند.
بازیگری دیگر که به حد کافی نمیتواند برای دست بوسی وثوقی خم شود، شبها تصویرش در سریال صدا و سیمای حکومتی که با پول خون مردم اداره میشود پخش میشود.
کارگردان سی صد که تا چندی پیش دغدغه مدافعان حرم را داشت اکنون در صدا و سیما از شهرام شب پره نام میبرد و وثوقی را به تماشای نمایشش دعوت میکند.
تا پیش از «زن، زندگی،آزادی» همه این مماشات و باج دادنها و نانبهنرخروز خوردنها قابل پذیرش بود. همه میفهمیدیم که هنرمند هم باید نان بخورد اما هنرمندی که پای همکار زندانیاش نایستد، نان خوردن یا نخوردنش هم مهم نیست.
هنرمندی که پای همکار زندانیاش نمیایستد با مهندسی که پای همکار زندانی نمیایستد، یکسان نیستند! آن مهندس در گوشه و کنار جهان به راه نمیافتد تا وانمود کند همه چیز در ایران عادی است! اجرای نمایش در ایران عادی نیست! چهل سال است که نیست. اما نزدیک به سه سال است که عادی نبودنش را همه لمس کردهایم.
نمایش با لچک یا بیلچک، وقتی با هدف کمهوش انگاشتن تماشاگر و پروپاگاندا برای حکومت اسلامی در اروپا و امریکا بر روی صحنه میرود، باید بایکوت شود. از سویی به قول آن نازنین مرد : «همه چیزمان باید به همه چیزمان بیاید!». هنرمندانی که پای یکدیگر نمی ایستند را مخاطبانی شاید که پای «زن، زندگی، آزادی» نمیایستد.
اما واقعیت تردیدناپذیر و امیدبخش این است که از دل جنبش «زن، زندگی، آزادی» هنر مستقلی زاده شده است که خالقان آن باج نمیدهند. پایمردی این هنرمندان است که سبب میشود حکومت به هراس بیفتد و در صدر مصادره به مطلوب تاتر و سینمای مستقل بر بیاید و انها را با ظاهری فریبنده صادر کند. وظیفه صنفی تکتکماست که از هر موقعیتی برای آگاهیرسانی درباره این نوع ترفندهای حکومت استفاده کنیم. نمایش «سیصد» امشب هم از حضور پرویز صیاد که دیگر انرژی پلاکارد به دست گرفتن و رسوا کردن حکومت را ندارد، کسب آبرو خواهد کرد اما کلمات او در آخرین ملاقات حضوری در وست وود در گوشم صدا میکند که میگفت: «ما در حال جنگیم خانم.»
توضیح عکس ها:
۱-جایزه “بهترین استعداد خاورمیانه” در GFF
2012
به درخواست کمپانی غیر انتفاعی داکیومنتری ویسز و به پاس خدمات هنری، به بهروز وثوقی اهدا شد.
۲- اهدای لوح تقدیر داکیومنتری ویسز به بهروز وثوقی در مراسم پایانی کارگاه آموزشی بازیگری
۳- دریافت گواهینامه پایانی توسط یکی از شرکت کننده کارگاه بازیگری از بهروز وثوقی
اما بازیگری که امروز دستبوسی میکند از بهروز وثوقی، وقتی بر صحنه بینالمللی میایستد، جایزه خود را به امام زمان تقدیم میکند!
بازیگری که اکنون در آغوش وثوقی مینشیند، هنوز خون مهرجویی خشک نشده و هنوز قامت بلند پوراحمد با طناب دار از تاب خوردن باز نایستاده، نزد قاتلان میرود و درباره صدور سینمای اسلامی به جهان اسلام و ایجاد منبع درآمد برای دولت رییسی با او حرف میزند.
بازیگری دیگر که به حد کافی نمیتواند برای دست بوسی وثوقی خم شود، شبها تصویرش در سریال صدا و سیمای حکومتی که با پول خون مردم اداره میشود پخش میشود.
کارگردان سی صد که تا چندی پیش دغدغه مدافعان حرم را داشت اکنون در صدا و سیما از شهرام شب پره نام میبرد و وثوقی را به تماشای نمایشش دعوت میکند.
تا پیش از «زن، زندگی،آزادی» همه این مماشات و باج دادنها و نانبهنرخروز خوردنها قابل پذیرش بود. همه میفهمیدیم که هنرمند هم باید نان بخورد اما هنرمندی که پای همکار زندانیاش نایستد، نان خوردن یا نخوردنش هم مهم نیست.
هنرمندی که پای همکار زندانیاش نمیایستد با مهندسی که پای همکار زندانی نمیایستد، یکسان نیستند! آن مهندس در گوشه و کنار جهان به راه نمیافتد تا وانمود کند همه چیز در ایران عادی است! اجرای نمایش در ایران عادی نیست! چهل سال است که نیست. اما نزدیک به سه سال است که عادی نبودنش را همه لمس کردهایم.
نمایش با لچک یا بیلچک، وقتی با هدف کمهوش انگاشتن تماشاگر و پروپاگاندا برای حکومت اسلامی در اروپا و امریکا بر روی صحنه میرود، باید بایکوت شود. از سویی به قول آن نازنین مرد : «همه چیزمان باید به همه چیزمان بیاید!». هنرمندانی که پای یکدیگر نمی ایستند را مخاطبانی شاید که پای «زن، زندگی، آزادی» نمیایستد.
اما واقعیت تردیدناپذیر و امیدبخش این است که از دل جنبش «زن، زندگی، آزادی» هنر مستقلی زاده شده است که خالقان آن باج نمیدهند. پایمردی این هنرمندان است که سبب میشود حکومت به هراس بیفتد و در صدر مصادره به مطلوب تاتر و سینمای مستقل بر بیاید و انها را با ظاهری فریبنده صادر کند. وظیفه صنفی تکتکماست که از هر موقعیتی برای آگاهیرسانی درباره این نوع ترفندهای حکومت استفاده کنیم. نمایش «سیصد» امشب هم از حضور پرویز صیاد که دیگر انرژی پلاکارد به دست گرفتن و رسوا کردن حکومت را ندارد، کسب آبرو خواهد کرد اما کلمات او در آخرین ملاقات حضوری در وست وود در گوشم صدا میکند که میگفت: «ما در حال جنگیم خانم.»
توضیح عکس ها:
۱-جایزه “بهترین استعداد خاورمیانه” در GFF
2012
به درخواست کمپانی غیر انتفاعی داکیومنتری ویسز و به پاس خدمات هنری، به بهروز وثوقی اهدا شد.
۲- اهدای لوح تقدیر داکیومنتری ویسز به بهروز وثوقی در مراسم پایانی کارگاه آموزشی بازیگری
۳- دریافت گواهینامه پایانی توسط یکی از شرکت کننده کارگاه بازیگری از بهروز وثوقی