🔴زندگی ژاله قائممقامی
ژاله در اسفند سال 1262 در فراهان دیده به جهان گشود. او در خانوادهای صاحب منصب متولد شد و از کودکی در ناز و نعمت زندگی کرد. مادر او، فرزند میرزاابولقاسم معینالملک، دولتمرد دوره قاجار بود. پدرش نیز نوه قائم مقام فراهانی، صدر اعظم ایران در دوره محمدشاه قاجار بود. ژاله از پنجسالگی به مکتب رفت و فارسی و عربی را به علاوه دیگر علوم یاد گرفت.
ژاله شیفته علمآموزی بود. با این حال با ازدواج در 15 سالگی، از تحصیل محروم ماند.او در مورد ازدواج و کودک همسری مینویسد:
چه میشد آخر ای مادر اگر شوهر نمیکردم؟
گرفتار بلا خود را چه میشد گر نمیکردم؟
مگر بار گران بودیم و مشت استخوان ما
پدر را پشت خم میکرد اگر شوهر نمیکردم؟
نگویم پیر و ممسک بود و آتشخو، ولی آخر
بدان نابالغی شوهر چه میشد گر نمیکردم؟
پدر را و تو را آوخ گر اندک تجربت بودی
من اکنون ناله از بیمهری اختر نمیکردم
🔴ژاله زنی دردکشیده بود و این درد را تبدیل به شعر میکرد. اهمیت دیگر اشعار ژاله، در زیبایی و نوآوری ادبی آنهاست. شعر او، در عین حال که کاملا برآمده از ادبیات کلاسیک فارسی، اما نگاهی جدید
🔴 #حافظه_تاريخي
@amookhtan
ژاله در اسفند سال 1262 در فراهان دیده به جهان گشود. او در خانوادهای صاحب منصب متولد شد و از کودکی در ناز و نعمت زندگی کرد. مادر او، فرزند میرزاابولقاسم معینالملک، دولتمرد دوره قاجار بود. پدرش نیز نوه قائم مقام فراهانی، صدر اعظم ایران در دوره محمدشاه قاجار بود. ژاله از پنجسالگی به مکتب رفت و فارسی و عربی را به علاوه دیگر علوم یاد گرفت.
ژاله شیفته علمآموزی بود. با این حال با ازدواج در 15 سالگی، از تحصیل محروم ماند.او در مورد ازدواج و کودک همسری مینویسد:
چه میشد آخر ای مادر اگر شوهر نمیکردم؟
گرفتار بلا خود را چه میشد گر نمیکردم؟
مگر بار گران بودیم و مشت استخوان ما
پدر را پشت خم میکرد اگر شوهر نمیکردم؟
نگویم پیر و ممسک بود و آتشخو، ولی آخر
بدان نابالغی شوهر چه میشد گر نمیکردم؟
پدر را و تو را آوخ گر اندک تجربت بودی
من اکنون ناله از بیمهری اختر نمیکردم
🔴ژاله زنی دردکشیده بود و این درد را تبدیل به شعر میکرد. اهمیت دیگر اشعار ژاله، در زیبایی و نوآوری ادبی آنهاست. شعر او، در عین حال که کاملا برآمده از ادبیات کلاسیک فارسی، اما نگاهی جدید
🔴 #حافظه_تاريخي
@amookhtan
❤1🙏1
آموختن: علوم پایه، اجتماعی، اقتصادی، سیاسی
@amookhtan 🔴 #حافظه_تاريخي #ازآناکسيماندرتامارکس (13) نوشته: #بابمايرز ترجمهي: لعيا هوشياري «#سوسياليسم_علمي» اين يکسانانگاري ميان قوانين فيزيک و شيمي با فرايند تحول اجتماعي، کاملاً با منافع حاکمان جديد در اتحاد جماهير شوروي همخواني داشت. چنين نگاهي…
@amookhtan
🔴 #حافظه_تاريخي
#ازآناکسيماندرتامارکس (14)
نوشته: #بابمايرز
ترجمهي: لعيا هوشياري
#ساختن_حزب_پيشاهنگ_انقلاب؟
اين فعاليت شتابزده و پرتنش، در آن زمان کاملاً ضروري بهنظر ميرسيد. ما با اطميناني راسخ باور داشتيم که تنها «ما» کليد رهايي را در اختيار داريم. اما اکنون که به گذشته نگاه ميکنم، آنچه واقعاً از اين همه تلاش بيرون آمد، نه جذب اعضاي جديد بود، نه فروش روزنامهها، و نه پولي که جمع شد، بلکه غيبت انديشيدن بود. هيچ فرصتي براي بررسي جهاني که در آن زندگي ميکرديم يا تأمل در ايدههايي که هدايتمان ميکردند، وجود نداشت. هر تغييري در خطمشي حزب، بيهيچ پرسشي از سوي وفاداران پذيرفته ميشد.
در دههي ۱۹۷۰، جري هيلي اعلام کرد که ما در شرايطي انقلابي بهسر ميبريم، و هرکس اين ادعا را زير سؤال ميبرد، بهعنوان «فردگراي خردهبورژوا» مورد حمله قرار ميگرفت. پس از شکست معدنچيان، او ادعا کرد که بريتانيا بهسوي يک ديکتاتوري فاشيستي در حال حرکت است. اين اعلاميههاي نمايشي هدفي مشخص داشتند: مشغول، مطيع و متمرکز نگهداشتن اعضا، صرفنظر از اينکه تحليلها تا چه اندازه با واقعيت تطابق داشتند يا نه.
براي چندين سال پس از افشاي هيلي، من و عدهاي ديگر همچنان به تلاش براي ساختن «حزب» ادامه داديم، حزبي که در واقع چيزي نبود جز گروهي کوچک از «انقلابيون» خودخوانده. اما اين توهم را نهايتاً در جريان جنگ يوگسلاوي کنار گذاشتم. در کابين کاميوني نشسته بودم که محمولههايي را براي معدنچيان زغالسنگ در بوسني ميبرد؛ مردمي که تلاش ميکردند شهر چندقوميتي توزلا را از محاصرهي نيروهاي پاکسازي قومي نجات دهند.
من در کارواني متشکل از پانزده کاميون بودم که بخشي از کارزار همبستگي «کمک کارگران» بهشمار ميرفت. حدود شصت نفر همراه من بودند، با انگيزهها و ديدگاههايي گوناگون. به اين جمع ناهمگون از انسانهايي فکر ميکردم که گرد هم آمده بودند تا از حق همه براي زندگي و کار مشترک در توزلا دفاع کنند، و در دل گفتم: اين، بسيار مفيدتر و راديکالتر از آن حزبي است که عمري براي ساختنش تلاش کرده بودم.
در دههي شصت، زماني که تازه به جنبش جوانان پيوسته بودم، از نحوهي برخورد اعضاي حزب با ما ناراحت شدم. کاملاً روشن بود که آنها تمام فعاليتها، از آموزش سياسي گرفته تا مسابقات فوتبال، ديسکوها و گردشهاي روزانه، را صرفاً ابزاري براي شکار عضو جديد براي حزب اصلي ميديدند. من ميخواستم شاخهي جوانان که عمدتاً از نوجوانان طبقهي کارگر ساکن خانههاي دولتي تشکيل شده بود، حيات سياسي مستقل خود را داشته باشد. چند ماه بعد، به عضويت رسمي حزب دعوت شدم.
در نخستين جلسهي شعبه با متني آماده دربارهي استقلال شاخهي جوانان حضور يافتم. پس از سخنان مقدماتي دبير جلسه، نوبت به من رسيد و صحبتهايم را ارائه دادم. واکنش حضار حيرتانگيز بود: همه به من تاختند. چرا با يادداشت آماده آمدهام؟
چرا فقط به سخنان دبير پاسخ ندادهام؟ کاغذم را تا کردم و ديگر تا زماني که حزب پس از بيست سال فروپاشيد، حتي يک کلمه هم برايش ننوشتم. از آن پس فقط گوش ميدادم به همان «گزارش»هاي تکراري: فهرستي از اقدامات «انقلابي» جهاني و واکنشهاي «ضدانقلابي» که هميشه به يک نتيجه ختم ميشد:
بايد بيشتر تلاش کنيم، روزنامهي بيشتري بفروشيم، عضو بيشتري جذب کنيم. آنقدر از تکرار خسته شده بودم که سردرد ميگرفتم. اما اين را «انقلاب» ميناميدند و بايد تحملش ميکردم.
ادامه در پست بعدی👇
🔴 #حافظه_تاريخي
#ازآناکسيماندرتامارکس (14)
نوشته: #بابمايرز
ترجمهي: لعيا هوشياري
#ساختن_حزب_پيشاهنگ_انقلاب؟
اين فعاليت شتابزده و پرتنش، در آن زمان کاملاً ضروري بهنظر ميرسيد. ما با اطميناني راسخ باور داشتيم که تنها «ما» کليد رهايي را در اختيار داريم. اما اکنون که به گذشته نگاه ميکنم، آنچه واقعاً از اين همه تلاش بيرون آمد، نه جذب اعضاي جديد بود، نه فروش روزنامهها، و نه پولي که جمع شد، بلکه غيبت انديشيدن بود. هيچ فرصتي براي بررسي جهاني که در آن زندگي ميکرديم يا تأمل در ايدههايي که هدايتمان ميکردند، وجود نداشت. هر تغييري در خطمشي حزب، بيهيچ پرسشي از سوي وفاداران پذيرفته ميشد.
در دههي ۱۹۷۰، جري هيلي اعلام کرد که ما در شرايطي انقلابي بهسر ميبريم، و هرکس اين ادعا را زير سؤال ميبرد، بهعنوان «فردگراي خردهبورژوا» مورد حمله قرار ميگرفت. پس از شکست معدنچيان، او ادعا کرد که بريتانيا بهسوي يک ديکتاتوري فاشيستي در حال حرکت است. اين اعلاميههاي نمايشي هدفي مشخص داشتند: مشغول، مطيع و متمرکز نگهداشتن اعضا، صرفنظر از اينکه تحليلها تا چه اندازه با واقعيت تطابق داشتند يا نه.
براي چندين سال پس از افشاي هيلي، من و عدهاي ديگر همچنان به تلاش براي ساختن «حزب» ادامه داديم، حزبي که در واقع چيزي نبود جز گروهي کوچک از «انقلابيون» خودخوانده. اما اين توهم را نهايتاً در جريان جنگ يوگسلاوي کنار گذاشتم. در کابين کاميوني نشسته بودم که محمولههايي را براي معدنچيان زغالسنگ در بوسني ميبرد؛ مردمي که تلاش ميکردند شهر چندقوميتي توزلا را از محاصرهي نيروهاي پاکسازي قومي نجات دهند.
من در کارواني متشکل از پانزده کاميون بودم که بخشي از کارزار همبستگي «کمک کارگران» بهشمار ميرفت. حدود شصت نفر همراه من بودند، با انگيزهها و ديدگاههايي گوناگون. به اين جمع ناهمگون از انسانهايي فکر ميکردم که گرد هم آمده بودند تا از حق همه براي زندگي و کار مشترک در توزلا دفاع کنند، و در دل گفتم: اين، بسيار مفيدتر و راديکالتر از آن حزبي است که عمري براي ساختنش تلاش کرده بودم.
در دههي شصت، زماني که تازه به جنبش جوانان پيوسته بودم، از نحوهي برخورد اعضاي حزب با ما ناراحت شدم. کاملاً روشن بود که آنها تمام فعاليتها، از آموزش سياسي گرفته تا مسابقات فوتبال، ديسکوها و گردشهاي روزانه، را صرفاً ابزاري براي شکار عضو جديد براي حزب اصلي ميديدند. من ميخواستم شاخهي جوانان که عمدتاً از نوجوانان طبقهي کارگر ساکن خانههاي دولتي تشکيل شده بود، حيات سياسي مستقل خود را داشته باشد. چند ماه بعد، به عضويت رسمي حزب دعوت شدم.
در نخستين جلسهي شعبه با متني آماده دربارهي استقلال شاخهي جوانان حضور يافتم. پس از سخنان مقدماتي دبير جلسه، نوبت به من رسيد و صحبتهايم را ارائه دادم. واکنش حضار حيرتانگيز بود: همه به من تاختند. چرا با يادداشت آماده آمدهام؟
چرا فقط به سخنان دبير پاسخ ندادهام؟ کاغذم را تا کردم و ديگر تا زماني که حزب پس از بيست سال فروپاشيد، حتي يک کلمه هم برايش ننوشتم. از آن پس فقط گوش ميدادم به همان «گزارش»هاي تکراري: فهرستي از اقدامات «انقلابي» جهاني و واکنشهاي «ضدانقلابي» که هميشه به يک نتيجه ختم ميشد:
بايد بيشتر تلاش کنيم، روزنامهي بيشتري بفروشيم، عضو بيشتري جذب کنيم. آنقدر از تکرار خسته شده بودم که سردرد ميگرفتم. اما اين را «انقلاب» ميناميدند و بايد تحملش ميکردم.
ادامه در پست بعدی👇
آموختن: علوم پایه، اجتماعی، اقتصادی، سیاسی
@amookhtan 🔴 #حافظه_تاريخي #ازآناکسيماندرتامارکس (13) نوشته: #بابمايرز ترجمهي: لعيا هوشياري «#سوسياليسم_علمي» اين يکسانانگاري ميان قوانين فيزيک و شيمي با فرايند تحول اجتماعي، کاملاً با منافع حاکمان جديد در اتحاد جماهير شوروي همخواني داشت. چنين نگاهي…
ادامه از پست قبلی👆👇
روزي پس از آنکه «رهبر بزرگمان»، جري هيلي، از حزب انقلابي کارگران اخراج شد، کتابي با خودم به محل کار بردم. آن زمان در کارخانهي خودروسازي رولزرويس مشغول بودم؛ محيطي که براي يک کارخانه، نسبتاً آرام و بيتنش بود و اغلب فرصتي براي مطالعه فراهم ميکرد. آن روز کتابي همراه داشتم با عنوان
#مقالاتي_در_تاريخ_آغازين_حزب_کمونيست_بريتانيا.
در آن کتاب، نامهاي از سال ۱۹۲۴ يافتم که توسط يکي از رهبران معدنچيان زغالسنگ ولز و عضوي از حزب کمونيست نوشته شده بود. او خطاب به دبيرکل حزب نوشته بود و ميپرسيد چه بر سر حزب آمده است؟
چرا تمام رأيگيريهاي کنگره به اتفاق آرا صورت ميگيرد؟ روح مناظره کجاست؟ چرا سخنرانان فقط همان حرفهايي را تکرار ميکنند که دبيرکل در گزارش ابتدايياش گفته است؟ به بيان ديگر، روح انقلابي بحث، نقد و مخالفت به کجا رفته است؟ من اين کتاب را پيشتر دو يا سه بار خوانده بودم و هميشه آن را تأييدي بر نگاه منفيام نسبت به حزب کمونيست ميديدم.
اما اينبار، با خواندن دوبارهاش، حيرتزده شدم از اينکه ديدم همهي آنچه آن معدنچي انتقاد ميکرد، دقيقاً و بيکموکاست بر حزب خودم نيز منطبق بود. در تمام آن سالها، هيچگاه چيزي جز رأيهاي يکدست نديدم. هيچکس هرگز در برابر «رهبر بزرگ» ما حرفي نزد. (بعدها فهميدم که بعضيها در خلوت اعتراض ميکردند، اما هميشه در انظار عمومي به سکوت واداشته ميشدند.)
چرا پيشتر اين نامه را بهعنوان محکوميتي عليه حزب خودم نديده بودم؟ تنها اکنون، با فاصلهگيري انتقادي، توانستم واقعاً بخوانم، تأمل کنم و شواهد را ببينم. و همين لحظه، آغاز روندي طولاني از بازانديشي بود که سرانجام، پس از اينهمه سال، به نگارش همين مقاله انجاميد.
ادامه دارد
@amookhtan
روزي پس از آنکه «رهبر بزرگمان»، جري هيلي، از حزب انقلابي کارگران اخراج شد، کتابي با خودم به محل کار بردم. آن زمان در کارخانهي خودروسازي رولزرويس مشغول بودم؛ محيطي که براي يک کارخانه، نسبتاً آرام و بيتنش بود و اغلب فرصتي براي مطالعه فراهم ميکرد. آن روز کتابي همراه داشتم با عنوان
#مقالاتي_در_تاريخ_آغازين_حزب_کمونيست_بريتانيا.
در آن کتاب، نامهاي از سال ۱۹۲۴ يافتم که توسط يکي از رهبران معدنچيان زغالسنگ ولز و عضوي از حزب کمونيست نوشته شده بود. او خطاب به دبيرکل حزب نوشته بود و ميپرسيد چه بر سر حزب آمده است؟
چرا تمام رأيگيريهاي کنگره به اتفاق آرا صورت ميگيرد؟ روح مناظره کجاست؟ چرا سخنرانان فقط همان حرفهايي را تکرار ميکنند که دبيرکل در گزارش ابتدايياش گفته است؟ به بيان ديگر، روح انقلابي بحث، نقد و مخالفت به کجا رفته است؟ من اين کتاب را پيشتر دو يا سه بار خوانده بودم و هميشه آن را تأييدي بر نگاه منفيام نسبت به حزب کمونيست ميديدم.
اما اينبار، با خواندن دوبارهاش، حيرتزده شدم از اينکه ديدم همهي آنچه آن معدنچي انتقاد ميکرد، دقيقاً و بيکموکاست بر حزب خودم نيز منطبق بود. در تمام آن سالها، هيچگاه چيزي جز رأيهاي يکدست نديدم. هيچکس هرگز در برابر «رهبر بزرگ» ما حرفي نزد. (بعدها فهميدم که بعضيها در خلوت اعتراض ميکردند، اما هميشه در انظار عمومي به سکوت واداشته ميشدند.)
چرا پيشتر اين نامه را بهعنوان محکوميتي عليه حزب خودم نديده بودم؟ تنها اکنون، با فاصلهگيري انتقادي، توانستم واقعاً بخوانم، تأمل کنم و شواهد را ببينم. و همين لحظه، آغاز روندي طولاني از بازانديشي بود که سرانجام، پس از اينهمه سال، به نگارش همين مقاله انجاميد.
ادامه دارد
@amookhtan
@amookhtan
🔴 #حافظه_تاريخي
🔴امروز ۶مهر سالروز درگذشت لويی پاستور فرانسوی است در ۱۸۹۵م.
🔴پس از جنگ جهانی اول که ایران درگیر قحطی و گسترش بیماریهای عفونی شده بود، انستیتو پاستور در ۲۹ دیماه ۱۲۹۸ در ایران تأسیس شد و خدمات شایانی کرد.
در ۱۲۹۸ ش دولت ايران به فكر استخدام پزشكان فرانسوى افتاد هيأتی عازم اروپا شد تا در انتخاب پزشكان فرانسوى اقدام كنند هيأت مزبور با اميل رو، رئيس انستيتو پاستور پاريس ملاقات كرده و شالوده تأسيس انستيتو پاستور ايران را ريختند و دكتر ژوزف منار فرانسوى اولین رئیس انستيتو پاستور ايران شده در اوت ۱۹۲۰ به تهران آمد. ابتدا در خانه اجارهاى مستقر شد و بسرعت به ساختن واكسنهای درجه اول که مورد نياز مردم ايران بود پرداخت بعدها زمينهايى كه از سوى عبدالحسين فرمانفرما به او واگذار شد اقدام به ساختمان آزمايشگاههايى نمود كه سالهاست مورد استفاده هستند و خدمات بی شماری به مردم کرد.
اما بزرگترین معضل، خرافات و جهل مردم بود که با واکسن زدن مخالف بودند و البته مشکلات حاشیه ایی که درست می شد تنها دو نمونه اشاره می کنم:
در ۱۶ خرداد۱۲۸۷ش در بوشهر طاعون آمد و عيال يكنفر سيد بهبهانى مبتلا شد دكتر انگليسى براى كشف مرضِ آن زن به خانۀ سيّد رفت و همین موجب بلوا گردید! سید مزبور آنرا منافی با اسلام دانسته به علما متوسل شد علما اجتماع کرده «دكاكين و بازار بسته شد و مادۀ بلوا غليظ گرديد عامه مردم عوام به سمت قونسلخانۀ انگليسى هجوم آورده، در و پنجرههاى آنرا شكستند حکومت امر به تفرّق مردم کرد اما علما قبول نکردند حكمْران احمدخان دريابيگى مجبور شد با يكعدۀ تفنگچى به محل اجتماع علما حمله برد و به قوۀ جبريه جمعيت آنان را متفرق ساخت...»
( سعادت کازرونی، تاریخ بوشهر...ص ۱۳۷)
از طرف دیگر، مردم معتقد بودند که با واکسن زدن، شیطان یا ارواح خبیثه وارد بدنشان می گردد .
منبع: کانال علی مرادی مراغه یی
@amookhtan
🔴 #حافظه_تاريخي
🔴امروز ۶مهر سالروز درگذشت لويی پاستور فرانسوی است در ۱۸۹۵م.
🔴پس از جنگ جهانی اول که ایران درگیر قحطی و گسترش بیماریهای عفونی شده بود، انستیتو پاستور در ۲۹ دیماه ۱۲۹۸ در ایران تأسیس شد و خدمات شایانی کرد.
در ۱۲۹۸ ش دولت ايران به فكر استخدام پزشكان فرانسوى افتاد هيأتی عازم اروپا شد تا در انتخاب پزشكان فرانسوى اقدام كنند هيأت مزبور با اميل رو، رئيس انستيتو پاستور پاريس ملاقات كرده و شالوده تأسيس انستيتو پاستور ايران را ريختند و دكتر ژوزف منار فرانسوى اولین رئیس انستيتو پاستور ايران شده در اوت ۱۹۲۰ به تهران آمد. ابتدا در خانه اجارهاى مستقر شد و بسرعت به ساختن واكسنهای درجه اول که مورد نياز مردم ايران بود پرداخت بعدها زمينهايى كه از سوى عبدالحسين فرمانفرما به او واگذار شد اقدام به ساختمان آزمايشگاههايى نمود كه سالهاست مورد استفاده هستند و خدمات بی شماری به مردم کرد.
اما بزرگترین معضل، خرافات و جهل مردم بود که با واکسن زدن مخالف بودند و البته مشکلات حاشیه ایی که درست می شد تنها دو نمونه اشاره می کنم:
در ۱۶ خرداد۱۲۸۷ش در بوشهر طاعون آمد و عيال يكنفر سيد بهبهانى مبتلا شد دكتر انگليسى براى كشف مرضِ آن زن به خانۀ سيّد رفت و همین موجب بلوا گردید! سید مزبور آنرا منافی با اسلام دانسته به علما متوسل شد علما اجتماع کرده «دكاكين و بازار بسته شد و مادۀ بلوا غليظ گرديد عامه مردم عوام به سمت قونسلخانۀ انگليسى هجوم آورده، در و پنجرههاى آنرا شكستند حکومت امر به تفرّق مردم کرد اما علما قبول نکردند حكمْران احمدخان دريابيگى مجبور شد با يكعدۀ تفنگچى به محل اجتماع علما حمله برد و به قوۀ جبريه جمعيت آنان را متفرق ساخت...»
( سعادت کازرونی، تاریخ بوشهر...ص ۱۳۷)
از طرف دیگر، مردم معتقد بودند که با واکسن زدن، شیطان یا ارواح خبیثه وارد بدنشان می گردد .
منبع: کانال علی مرادی مراغه یی
@amookhtan
❤1🙏1
آموختن: علوم پایه، اجتماعی، اقتصادی، سیاسی
954. گفتهي مشهور مارکس و انگلس در ايدهئولوژي آلماني:«آگاهي نيست که زندهگي را تعيين ميکند، زندهگي است که آگاهي را ميسازد.» آيا منظور مارکس و انگلس اين است که آگاهي در زندهگي انسانها تاثير ندارد، فقط زندهگي آنها، آگاهي آنها را تعيين ميکند؟
955.«آرمانشهر (Utopia) کلمهيي يوناني است که ازدو کلمه ou به معناي(نه)و topos به معناي(مکان)تشکيل شده است.اين کلمه به معناي مکاني است که وجود ندارد، يک خيال، اختراع يا افسانه. در سياست، آرمانشهر آرزويي است که هرگز نميتواند محقق شود.» یعنی آرزویی که ...
Anonymous Quiz
5%
1. «نه اکنون و نه پس از آن، آرزويي که مبتني بر نيروهاي اجتماعي نيست.
0%
2. و رشد و توسعه نيروهاي سياسي و طبقاتي از آن پشتيباني نميکند.»
32%
3. متن بالا و گزینهی 1 و 2 درست نیستند.
64%
4. متن بالا و گزینهی 1 و 2 درست هستند.
❤1🙏1
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴تنها انسان است عمل ساخت و تولید را انجام میدهد و نیز تنها انسان است که شیوهی تولید خود را تغییر میدهد. از زمانی که انسان راست قامت که ابزار میساخت و آتش را نیز مهار کرده بود، تاکنون حدود یک میلیون سال میگذرد. این روند همچنان ادامه دارد و تحت تاثیر شیوهی تولید سرمایهداری، هیچگونه آینده مشخصی برای آن وجود ندارد!
@amookhtan
@amookhtan
❤1👍1🙏1
@amookhtan
🔴زندگی با حقوق زیر ۵۰ میلیون تومان بدون یارانه و کالابرگ ممکن نیست/ سبد معیشت ۲.۷ برابر شد
🔹خانوادههای کارگری برای زنده ماندن و بقا به ۵۰ میلیون تومان درآمد ماهانه نیاز دارند؛ غیر از این باشد، باید با یارانه و کالابرگ امور زندگی را مدیریت کنند؛ چرا کارگری که متخصص و باسابقه است و از قضا در آستانه بازنشستگی است، در اکثر موارد نصف این رقم هم درآمد ندارد؟/ ایلنا
@amookhtan
🔴زندگی با حقوق زیر ۵۰ میلیون تومان بدون یارانه و کالابرگ ممکن نیست/ سبد معیشت ۲.۷ برابر شد
🔹خانوادههای کارگری برای زنده ماندن و بقا به ۵۰ میلیون تومان درآمد ماهانه نیاز دارند؛ غیر از این باشد، باید با یارانه و کالابرگ امور زندگی را مدیریت کنند؛ چرا کارگری که متخصص و باسابقه است و از قضا در آستانه بازنشستگی است، در اکثر موارد نصف این رقم هم درآمد ندارد؟/ ایلنا
@amookhtan
🙏1👌1
@amookhtan
🔴دانشمندان میگویند تحقیقات آنها نشان داده فرزندانی که پدرانشان در نوجوانی سیگار میکشیدند، زودتر پیر میشوند.
تحقیقات جدید نشان داده که پسرانی که در سن ۱۵ سالگی و یا کمتر از آن سیگار میکشند به سلولهای اسپرم در حال رشد صدمه میزنند و بنابر این تحقیقات، این وضعیت به نسلهای بعدی آنها منتقل میشود.
محققان روی دیانای حداقل ۹۰۰ نمونه خونی علائم پیری را آزمایش کردند.
آنها دریافتند که پسرانی که پدران آنها سیگار کشیدن را در دوران بلوغ آغاز کرده بودند به طور متوسط حدود ۹ ماه تا یکسال از همسنهای خود مسنتر و در معرض امراض مختلف از جمله سرطان هستند.
آنها هیچ الگوی روشنی در مورد پیر شدن در افرادی که مادرشان قبل از حاملگی سیگار میکشیده پیدا نکردند.بی بی سی فارسی
@amookhtan
🔴دانشمندان میگویند تحقیقات آنها نشان داده فرزندانی که پدرانشان در نوجوانی سیگار میکشیدند، زودتر پیر میشوند.
تحقیقات جدید نشان داده که پسرانی که در سن ۱۵ سالگی و یا کمتر از آن سیگار میکشند به سلولهای اسپرم در حال رشد صدمه میزنند و بنابر این تحقیقات، این وضعیت به نسلهای بعدی آنها منتقل میشود.
محققان روی دیانای حداقل ۹۰۰ نمونه خونی علائم پیری را آزمایش کردند.
آنها دریافتند که پسرانی که پدران آنها سیگار کشیدن را در دوران بلوغ آغاز کرده بودند به طور متوسط حدود ۹ ماه تا یکسال از همسنهای خود مسنتر و در معرض امراض مختلف از جمله سرطان هستند.
آنها هیچ الگوی روشنی در مورد پیر شدن در افرادی که مادرشان قبل از حاملگی سیگار میکشیده پیدا نکردند.بی بی سی فارسی
@amookhtan
❤2🙏1
آموختن: علوم پایه، اجتماعی، اقتصادی، سیاسی
@amookhtan 🔴 #حافظه_تاريخي #ازآناکسيماندرتامارکس (14) نوشته: #بابمايرز ترجمهي: لعيا هوشياري #ساختن_حزب_پيشاهنگ_انقلاب؟ اين فعاليت شتابزده و پرتنش، در آن زمان کاملاً ضروري بهنظر ميرسيد. ما با اطميناني راسخ باور داشتيم که تنها «ما» کليد رهايي را در…
@amookhtan
🔴 #حافظه_تاريخي
#ازآناکسيماندرتامارکس (15)
نوشته: #بابمايرز
ترجمهي: لعيا هوشياري
#تروتسکيسم، #آنتيتز_استالينيسم؟
حزب انقلابي کارگران(WRP)، همچون تمام احزاب تروتسکيستي در سراسر جهان، بنيان نظري خود را بر #برنامهي_گذار تروتسکي استوار کرده بود که در ۱۹۳۸ نگاشته شد. جملهي آغازين آن چنين است:
«وضعيت سياسي جهان در کليت خود، بيش از هر چيز با بحران تاريخي رهبري پرولتاريا مشخص ميشود.» اگر بخواهيم صريح باشيم، اين گزاره از دو جهت نادرست بود. نخست آنکه چنين جملهاي اين تصور را القا ميکرد که طبقهي کارگر آمادگي لازم براي انقلاب را دارد اما تنها بهسبب رهبري نادرست خود يعني احزاب وابسته به مسکو و احزاب سوسيال دموکرات (نظير حزب کارگر) گمراه شده است.
اين نگاه بهطور مستقيم از ادعاي لنين نشأت ميگرفت که انقلاب روسيه را آغازي براي عصر جنگها و انقلابها ميدانست. با اين حال، اگرچه در آغاز قرن بيستم آگاهي طبقاتي انقلابي در ميان تودهها وجود داشت، اما رشتهاي از شکستهاي پياپي، کارگران را پراکنده، خسته و سرخورده کرده بود. جنبش گستردهاي که در خود روسيه عليه رژيم تزاري برخاسته بود، ابتدا در جنگها و قحطيها و سپس با ترور و ارعاب استاليني از ميان رفت و مردم را بهلحاظ جسمي و ذهني به اسارت کشيد. کارگران در سراسر جهان تا ۱۹۳۸ بخش عمدهاي از آگاهي جمعي طبقاتي خود را از دست داده بودند.
البته روحيهي مبارزهجويانهي کارگري پس از جنگ جهاني دوم بار ديگر زنده شد و در دوران پس از جنگ رشد يافت (چنانکه پيشتر شرح دادهام)، اما بايد تأکيد کرد که مبارزهجويي و سازمانيابي آگاهانهي انقلابي، دو پديدهي کاملاً متفاوتاند.
ادعاي تروتسکي از جنبهاي ديگر ــ و شايد حتي مهمتر ــ نيز نادرست بود. او تمام مسئلهي دگرگوني اجتماعي را به «رهبري» وابسته ميدانست و منظورش از رهبري همان «انقلابيون» يا حزب پيشاهنگ لنيني بود. اين گروه بود که قرار بود نقش تعيينکنندهاي در سرنگوني سرمايهداري ايفا کند. اما بينش #مارکس متفاوت بود:
گذار از جامعهاي طبقاتي و سرکوبگر به « #اتحاد_آزاد_توليدکنندگان» وظيفهاي بود که بايد بهدست خودِ توليدکنندگان انجام ميشد. آنها بايد عاملان رهايي خويش ميبودند، نه پيروان منفعل «رهبران» خودگماشته. ممکن است تروتسکي بهدست استالين تبعيد و سپس ترور شده باشد، و جنبشي که بنيان نهاد در عمل با احزاب استاليني مخالفت کرده باشد، اما حقيقت اين است که تروتسکي و استالين هر دو ريشه در سنتي اقتدارگرا داشتند. هرچند در ظاهر رقيب يکديگر بودند، هر دو جريان در پي کنترل تودههاي کارگر بودند، و از همين طريق، هر دو مانعي در برابر خودسازماندهي اصيل و واقعي طبقهي کارگر ايجاد کردند.
در آن دوران، براي من، براي حزبم، و براي صدها هزار نفري که در سالهاي پس از جنگ ميزيستند، اين سند بنيادين انترناسيونال چهارم تروتسکي وراي هرگونه نقدي بود؛ هيچکس آن را جدي و موشکافانه بررسي نميکرد. سالها ميگذشت، اما درستي و اعتبارش همچنان بيچونوچرا پذيرفته ميشد، گويي حقيقتي آسماني است. براي ما حکم «ده فرمان» را داشت؛ لوحي سنگي و مقدس.
تا سال ۱۹۸۵ هم بدون ترديد به سندي که در ۱۹۳۸ نوشته شده بود، دل خوش کرده بوديم و آن را چراغ راه خود ميدانستيم، در حالي که حتي در همان سال نگارش هم نادرست بود! جنبشي که با چنين ذهنيتي بيپرسش و تقدسگرا آغاز شود، دير يا زود به فرقههايي شگفتانگيز و غريب ختم ميشود. کافيست بگويم حزب ما، حزب انقلابي کارگران، کارش به جايي رسيد که طرفدار پرشور #قذافي، #صدام_حسين، #رابرت_موگابه و #آيتاللههاي ايران شد؛ همگي چهرههايي نامدار در مهرورزي به آزادي! يکي از نشستهاي حزب در لندن را بهخاطر دارم که بر صحنهاش بنري بزرگ نصب شده بود: «زنده باد انقلاب فرهنگي، زنده باد خمرهاي سرخ.»
هر دوي آنها جنبشهايي اجتماعي بودند که زير سلطهي ديکتاتورهايي خونريز و بيرحم اداره ميشدند. يکي از گروههاي تروتسکيست آنچنان در توهم فرورفته بود که باور داشت تنها راه رسيدن به انقلاب، وقوع جنگي هستهاي است. گروههاي چپ ديگر نيز، با «لوحهاي سنگي» متفاوت، خدايان ديگري برگزيدند:
#انور_خوجه، #فيدل_کاسترو، #مائو و از همه رايجتر، #استالين و وارثانش. حتي کساني را ديدهام که با شور انقلابي براي #کيم_جونگ_اون سينه ميزدند! يادم هست زماني که وفادار دوآتشهي حزب بودم، با تحقير به فيلم #زندگي_برايان از مانتي پايتون نگاه ميکردم و حالا عاشق آنم. «جبههي خلق براي آزادي يهوديه کجاست؟» «اونجاست!»
ادامه دارد
@amookhtan
🔴 #حافظه_تاريخي
#ازآناکسيماندرتامارکس (15)
نوشته: #بابمايرز
ترجمهي: لعيا هوشياري
#تروتسکيسم، #آنتيتز_استالينيسم؟
حزب انقلابي کارگران(WRP)، همچون تمام احزاب تروتسکيستي در سراسر جهان، بنيان نظري خود را بر #برنامهي_گذار تروتسکي استوار کرده بود که در ۱۹۳۸ نگاشته شد. جملهي آغازين آن چنين است:
«وضعيت سياسي جهان در کليت خود، بيش از هر چيز با بحران تاريخي رهبري پرولتاريا مشخص ميشود.» اگر بخواهيم صريح باشيم، اين گزاره از دو جهت نادرست بود. نخست آنکه چنين جملهاي اين تصور را القا ميکرد که طبقهي کارگر آمادگي لازم براي انقلاب را دارد اما تنها بهسبب رهبري نادرست خود يعني احزاب وابسته به مسکو و احزاب سوسيال دموکرات (نظير حزب کارگر) گمراه شده است.
اين نگاه بهطور مستقيم از ادعاي لنين نشأت ميگرفت که انقلاب روسيه را آغازي براي عصر جنگها و انقلابها ميدانست. با اين حال، اگرچه در آغاز قرن بيستم آگاهي طبقاتي انقلابي در ميان تودهها وجود داشت، اما رشتهاي از شکستهاي پياپي، کارگران را پراکنده، خسته و سرخورده کرده بود. جنبش گستردهاي که در خود روسيه عليه رژيم تزاري برخاسته بود، ابتدا در جنگها و قحطيها و سپس با ترور و ارعاب استاليني از ميان رفت و مردم را بهلحاظ جسمي و ذهني به اسارت کشيد. کارگران در سراسر جهان تا ۱۹۳۸ بخش عمدهاي از آگاهي جمعي طبقاتي خود را از دست داده بودند.
البته روحيهي مبارزهجويانهي کارگري پس از جنگ جهاني دوم بار ديگر زنده شد و در دوران پس از جنگ رشد يافت (چنانکه پيشتر شرح دادهام)، اما بايد تأکيد کرد که مبارزهجويي و سازمانيابي آگاهانهي انقلابي، دو پديدهي کاملاً متفاوتاند.
ادعاي تروتسکي از جنبهاي ديگر ــ و شايد حتي مهمتر ــ نيز نادرست بود. او تمام مسئلهي دگرگوني اجتماعي را به «رهبري» وابسته ميدانست و منظورش از رهبري همان «انقلابيون» يا حزب پيشاهنگ لنيني بود. اين گروه بود که قرار بود نقش تعيينکنندهاي در سرنگوني سرمايهداري ايفا کند. اما بينش #مارکس متفاوت بود:
گذار از جامعهاي طبقاتي و سرکوبگر به « #اتحاد_آزاد_توليدکنندگان» وظيفهاي بود که بايد بهدست خودِ توليدکنندگان انجام ميشد. آنها بايد عاملان رهايي خويش ميبودند، نه پيروان منفعل «رهبران» خودگماشته. ممکن است تروتسکي بهدست استالين تبعيد و سپس ترور شده باشد، و جنبشي که بنيان نهاد در عمل با احزاب استاليني مخالفت کرده باشد، اما حقيقت اين است که تروتسکي و استالين هر دو ريشه در سنتي اقتدارگرا داشتند. هرچند در ظاهر رقيب يکديگر بودند، هر دو جريان در پي کنترل تودههاي کارگر بودند، و از همين طريق، هر دو مانعي در برابر خودسازماندهي اصيل و واقعي طبقهي کارگر ايجاد کردند.
در آن دوران، براي من، براي حزبم، و براي صدها هزار نفري که در سالهاي پس از جنگ ميزيستند، اين سند بنيادين انترناسيونال چهارم تروتسکي وراي هرگونه نقدي بود؛ هيچکس آن را جدي و موشکافانه بررسي نميکرد. سالها ميگذشت، اما درستي و اعتبارش همچنان بيچونوچرا پذيرفته ميشد، گويي حقيقتي آسماني است. براي ما حکم «ده فرمان» را داشت؛ لوحي سنگي و مقدس.
تا سال ۱۹۸۵ هم بدون ترديد به سندي که در ۱۹۳۸ نوشته شده بود، دل خوش کرده بوديم و آن را چراغ راه خود ميدانستيم، در حالي که حتي در همان سال نگارش هم نادرست بود! جنبشي که با چنين ذهنيتي بيپرسش و تقدسگرا آغاز شود، دير يا زود به فرقههايي شگفتانگيز و غريب ختم ميشود. کافيست بگويم حزب ما، حزب انقلابي کارگران، کارش به جايي رسيد که طرفدار پرشور #قذافي، #صدام_حسين، #رابرت_موگابه و #آيتاللههاي ايران شد؛ همگي چهرههايي نامدار در مهرورزي به آزادي! يکي از نشستهاي حزب در لندن را بهخاطر دارم که بر صحنهاش بنري بزرگ نصب شده بود: «زنده باد انقلاب فرهنگي، زنده باد خمرهاي سرخ.»
هر دوي آنها جنبشهايي اجتماعي بودند که زير سلطهي ديکتاتورهايي خونريز و بيرحم اداره ميشدند. يکي از گروههاي تروتسکيست آنچنان در توهم فرورفته بود که باور داشت تنها راه رسيدن به انقلاب، وقوع جنگي هستهاي است. گروههاي چپ ديگر نيز، با «لوحهاي سنگي» متفاوت، خدايان ديگري برگزيدند:
#انور_خوجه، #فيدل_کاسترو، #مائو و از همه رايجتر، #استالين و وارثانش. حتي کساني را ديدهام که با شور انقلابي براي #کيم_جونگ_اون سينه ميزدند! يادم هست زماني که وفادار دوآتشهي حزب بودم، با تحقير به فيلم #زندگي_برايان از مانتي پايتون نگاه ميکردم و حالا عاشق آنم. «جبههي خلق براي آزادي يهوديه کجاست؟» «اونجاست!»
ادامه دارد
@amookhtan
👍1🙏1
آموختن: علوم پایه، اجتماعی، اقتصادی، سیاسی
@amookhtan 🔴 #حافظه_تاريخي #ازآناکسيماندرتامارکس (15) نوشته: #بابمايرز ترجمهي: لعيا هوشياري #تروتسکيسم، #آنتيتز_استالينيسم؟ حزب انقلابي کارگران(WRP)، همچون تمام احزاب تروتسکيستي در سراسر جهان، بنيان نظري خود را بر #برنامهي_گذار تروتسکي استوار کرده…
❤2🙏1👌1
@amookhtan
🔴 #حافظه_تاريخي
🔴الکل و افزایش خطر ابتلا به زوال عقل
🔴نتایج یک پژوهش جدید نشان میدهد که حتی مصرف اندک الکل نیز میتواند خطر ابتلا به زوال عقل را افزایش دهد. این یافتهها دیدگاههای پیشین درباره بیضرر بودن یا حتی مفید بودن مصرف کم الکل را به چالش میکشد.
در این مطالعه، پژوهشگران دانشگاه آکسفورد در بریتانیا به همراه همکارانی از دیگر مراکز علمی، بیش از پانصد هزار نفر را در یک بازه زمانی طولانی مورد بررسی قرار دادند. دادههای بهدستآمده حاکی از آن است که میان مصرف الکل و بروز زوال عقل ارتباطی مستقیم وجود دارد: هرچه میزان نوشیدن بیشتر باشد، خطر ابتلا نیز بالاتر میرود.
سِوِن آندریاسون، کارشناس مؤسسه کارولینسکا در سوئد، در توضیح نتایج میگوید: «این تحقیق بهروشنی نشان میدهد که حتی مصرف اندک الکل هیچ تأثیر مثبتی ندارد و نمیتوان از آن بهعنوان روشی پیشگیرانه در برابر بیماریهای مغزی نام برد.»
زوال عقل، که شامل بیماریهایی چون آلزایمر نیز میشود، یکی از چالشهای بزرگ سلامت عمومی در جهان به شمار میرود. پیشبینیها نشان میدهد که شمار مبتلایان در دهههای آینده بهطور چشمگیری افزایش خواهد یافت و این امر هزینههای سنگینی بر نظامهای بهداشتی و خانوادهها تحمیل میکند.
بر اساس نتایج این پژوهش، متخصصان هشدار میدهند که کاهش یا قطع مصرف الکل میتواند نقش مهمی در جلوگیری از ابتلا به زوال عقل داشته باشد. آنها توصیه میکنند که آگاهی عمومی در این زمینه افزایش یابد و سیاستهای پیشگیرانه در سطح جامعه تقویت شود.
این مطالعه بار دیگر نشان داد که باورهای قدیمی درباره بیضرر بودن مصرف کم الکل پایه و اساسی علمی ندارند و حتی «مقدار کم» نیز میتواند برای مغز انسان زیانآور باشد.
@amookhtan
🔴 #حافظه_تاريخي
🔴الکل و افزایش خطر ابتلا به زوال عقل
🔴نتایج یک پژوهش جدید نشان میدهد که حتی مصرف اندک الکل نیز میتواند خطر ابتلا به زوال عقل را افزایش دهد. این یافتهها دیدگاههای پیشین درباره بیضرر بودن یا حتی مفید بودن مصرف کم الکل را به چالش میکشد.
در این مطالعه، پژوهشگران دانشگاه آکسفورد در بریتانیا به همراه همکارانی از دیگر مراکز علمی، بیش از پانصد هزار نفر را در یک بازه زمانی طولانی مورد بررسی قرار دادند. دادههای بهدستآمده حاکی از آن است که میان مصرف الکل و بروز زوال عقل ارتباطی مستقیم وجود دارد: هرچه میزان نوشیدن بیشتر باشد، خطر ابتلا نیز بالاتر میرود.
سِوِن آندریاسون، کارشناس مؤسسه کارولینسکا در سوئد، در توضیح نتایج میگوید: «این تحقیق بهروشنی نشان میدهد که حتی مصرف اندک الکل هیچ تأثیر مثبتی ندارد و نمیتوان از آن بهعنوان روشی پیشگیرانه در برابر بیماریهای مغزی نام برد.»
زوال عقل، که شامل بیماریهایی چون آلزایمر نیز میشود، یکی از چالشهای بزرگ سلامت عمومی در جهان به شمار میرود. پیشبینیها نشان میدهد که شمار مبتلایان در دهههای آینده بهطور چشمگیری افزایش خواهد یافت و این امر هزینههای سنگینی بر نظامهای بهداشتی و خانوادهها تحمیل میکند.
بر اساس نتایج این پژوهش، متخصصان هشدار میدهند که کاهش یا قطع مصرف الکل میتواند نقش مهمی در جلوگیری از ابتلا به زوال عقل داشته باشد. آنها توصیه میکنند که آگاهی عمومی در این زمینه افزایش یابد و سیاستهای پیشگیرانه در سطح جامعه تقویت شود.
این مطالعه بار دیگر نشان داد که باورهای قدیمی درباره بیضرر بودن مصرف کم الکل پایه و اساسی علمی ندارند و حتی «مقدار کم» نیز میتواند برای مغز انسان زیانآور باشد.
@amookhtan
❤1👏1🙏1
آموختن: علوم پایه، اجتماعی، اقتصادی، سیاسی
955.«آرمانشهر (Utopia) کلمهيي يوناني است که ازدو کلمه ou به معناي(نه)و topos به معناي(مکان)تشکيل شده است.اين کلمه به معناي مکاني است که وجود ندارد، يک خيال، اختراع يا افسانه. در سياست، آرمانشهر آرزويي است که هرگز نميتواند محقق شود.» یعنی آرزویی که ...
956. «اگر وطن/مکيدن خون سرخ ما/در کارخانههاي شماست،/اگر وطن چنگال اربابهايتان است/اگر وطن سرمايهگذاري/ و حقوقهايتان است،/اگر وطن پايگاههاي آمريکايي،/بمبهاي آمريکايي/ و موشکهاي آمريکاييست؛/من خائن به وطنم/بنويسيد با حروف درشت سياه وجنجالي:(نام شاعر؟
Anonymous Quiz
84%
1. ناظم حکمت خيانت به وطن را/همچنان ادامه ميدهد.»
8%
2. احمد شاملو خيانت به وطن را/همچنان ادامه ميدهد.»
8%
3. نیمایوشیج خيانت به وطن را/همچنان ادامه ميدهد.»
👍1👏1🙏1👌1
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🔴 آموزش طبقاتی و کالایی
🔴این فیلم دو بخش است:
بخش اول بازگشایی مدرسه ابتدایی غیرانتفاعی در زعفرانیه تهران و کودکان و محیط آنجاست و بخش دوم گریه کودک بلوچ و محرومیت از تحصیل و اخراجش بهدلیل فقدان شناسنامه است!
منبع: برگرفته از کانال علی مرادی مراغهیی
@amookhtan
🔴این فیلم دو بخش است:
بخش اول بازگشایی مدرسه ابتدایی غیرانتفاعی در زعفرانیه تهران و کودکان و محیط آنجاست و بخش دوم گریه کودک بلوچ و محرومیت از تحصیل و اخراجش بهدلیل فقدان شناسنامه است!
منبع: برگرفته از کانال علی مرادی مراغهیی
@amookhtan
❤2👏1🙏1👌1
آموختن: علوم پایه، اجتماعی، اقتصادی، سیاسی
@amookhtan 🔴 #حافظه_تاريخي #ازآناکسيماندرتامارکس (15) نوشته: #بابمايرز ترجمهي: لعيا هوشياري #تروتسکيسم، #آنتيتز_استالينيسم؟ حزب انقلابي کارگران(WRP)، همچون تمام احزاب تروتسکيستي در سراسر جهان، بنيان نظري خود را بر #برنامهي_گذار تروتسکي استوار کرده…
@amookhtan
🔴 #حافظه_تاريخي
#ازآناکسيماندرتامارکس (16)
نوشته: #بابمايرز
ترجمهي: لعيا هوشياري
#تروتسکيسم، #آنتيتز_استالينيسم؟
همانگونه که تکامل طبيعت گاه شاخههايي عجيبوغريب از حيات پديد ميآورد ــ با ويژگيهايي منفي و ناسازگار که سرانجام به انقراض ميانجامند ــ تکامل فرقههاي «انقلابي» نيز به نتايجي مضحک و تأسفبرانگيز ختم ميشود.
در دوران آپارتايد که در آفريقاي جنوبي بودم، با فرقهاي برخورد کردم که گذشته را چنان به جزم و تعصب تبديل کرده بود که همچون بلشويکها در زمان خود حزبي مخفي بودند، پس تمام انقلابيون در هر زمان و مکاني بايد مخفي بمانند! در نشستي مضحک شرکت کردم ميان اين گروه و چند فعال سنديکايي انقلابي از اسکلهي عظيم دوربان.
سنديکاليستها از اين «مخفيها» پرسيدند: شما چطور با تودهها ارتباط ميگيريد؟ با افتخار جواب دادند: «ما اعلاميهها را لاي کتابها در کتابفروشيها ميگذاريم!»
شايد آپارتايد در آفريقاي جنوبي شباهتهايي با روسيهي تزاري در سالهاي آغازينش داشت، اما آن زمان ما در ميانهي اوج «خيزش محلههاي فقيرنشين» بوديم. کارگران سنديکايي شانه بالا انداختند و گفتند که در محلهها گردهمايي برگزار ميکنند و با ده هزار نفر سخن ميگويند!
پس از جلسه، يکي از کارگران بندر به من گفت: «اينها آنقدر زيرزميني زندگي کردهاند که مثل موش کور کور شدهاند!» با اين حال، واقعيت تلخ آن بود که آنها عملاً بالاي زمين زندگي ميکردند، در همان دنياي واقعي که کارگران بندر هم در آن بودند. اما کوريشان ريشه در واقعيت نداشت، از ايمان مذهبيگونهشان به آموزههاي ايدئولوژيک برميآمد.
اين «ايمانگرايي» يا پرستش خداي انقلابي گذشته را، در خشنترين و عيانترين شکلش، ميشد در جايي ديد که ميليونها نفر استالين را ميستودند و از هيتلر نفرت داشتند.
ببخشيد، اما مگر نه اينکه هر دوي اين مردان جنبش کارگري را در قلمرو خود با روشهايي تقريباً يکسان در هم کوبيدند؟ پليس مخفي، دادگاههاي نمايشي، اردوگاههاي کار اجباري، کار بردهوار، ناسيوناليسم، ميهنپرستي، مردسالاري و يهودستيزي، همه در هر دو رژيم حضور داشت. هر دو ارتشهاي خود را براي ساختن امپراتوريهايشان به حرکت درآوردند.
شايد زماني که مردم خارج از شوروي هنوز از حقيقت بيخبر بودند، اين تفاوت در نگاه تا حدي قابل درک بود؛ اما وقتي واقعيت برملا شد، اين کوري انتخابي چرا؟ چرا يکي را به مقام پرستش رساندن و ديگري را تنها موضوع نفرت کردن؟
فقط به اين دليل که يکي انجيل مارکس را در دست گرفته بود و لاتهايش را برميانگيخت تا به نام طبقهي کارگر جهاني بکشند. ديکتاتورها، مستبدان در صف انتظار، و رهبران بهاصطلاح رهاييبخش قرن بيستم، همگي کشف کرده بودند که اين کتاب مقدس مارکسيستي تا چه اندازه براي به زنجير کشيدن بيشتر ستمديدگان سودمند است.
مطمئنم روانشناسان بسيار ميتوانند دربارهي ذهنيت «حزبي» و نياز به تعلق نظر دهند. ويکتور سرژ، يکي از ژرفانديشترين شرکتکنندگان انقلاب روسيه، بهزيبايي از اين شمشير دولبهي وفاداري حزبي سخن ميگويد؛ از يکسو، نياز ضروري به اتحاد طبقهي کارگر در برابر دشمني خشونتبار، و از سوي ديگر، امکان بهرهکشي آگاهانه يا ناآگاهانه از همين وفاداري توسط «رهبران.»
به گذشتهي خودم در سالهاي عضويت در حزب انقلابي کارگران که نگاه ميکنم، دهها مورد به يادم ميآيد که در جهان اتفاقي رخ ميداد و من تحليلي مستقل از آن داشتم، اما فرداي آن روز، در روزنامهي حزب تحليلي متفاوت ميخواندم و بيدرنگ نظرم را عوض ميکردم. يک مثال: زماني که آيتالله خميني و ملاهايش در ميانهي قيام ۱۹۷۹ ايران قدرت را در دست گرفتند، من اين را حرکتي واپسگرا و تهديدي براي امکان تغيير واقعي ميديدم.
اما فرداي آن روز، حزب من، فريب شعارهاي ضدآمريکايي ملاها را خورد و اعلام کرد که آيتاللهها دارند انقلاب را ادامه ميدهند. يکشبه، من نظرم را عوض کردم و به طرفدار پرشور آيتالله بدل شدم. تصور کن اکنون چه حسي دارم، وقتي به ياد ميآورم که روزي با گروهي از پناهجويان سوسياليست ايراني در بريتانيا وارد بحث شدم. آنها با درد و خشم ميگفتند که ملاها دارند انقلاب را سرکوب ميکنند، و من، با اطميناني کور، پاسخ ميدادم که شما خردهبورژوا هستيد و چيزي از مسير واقعي انقلاب نميفهميد.
در حقيقت، من تقريباً هيچچيز از تاريخ ايران يا واقعيتهاي جاري آن نميدانستم، اما چون کارت حزب در جيبم بود، گمان ميکردم از همهچيز، در همهجا، آگاهم. آنقدر مطمئن بودم که به خودم اجازه ميدادم براي کساني که خود در دل انقلاب زيسته و ناچار از وطن گريخته بودند، نسخه بپيچم. گويي اگر انجيل بگويد که بشر پنجهزار سال پيش آفريده شده، پس همين است؛ فسيلهاي دايناسورها هم لابد ترفندي الهي بودهاند براي فريب بيخدايان!
ادامه دارد
@amookhtan
🔴 #حافظه_تاريخي
#ازآناکسيماندرتامارکس (16)
نوشته: #بابمايرز
ترجمهي: لعيا هوشياري
#تروتسکيسم، #آنتيتز_استالينيسم؟
همانگونه که تکامل طبيعت گاه شاخههايي عجيبوغريب از حيات پديد ميآورد ــ با ويژگيهايي منفي و ناسازگار که سرانجام به انقراض ميانجامند ــ تکامل فرقههاي «انقلابي» نيز به نتايجي مضحک و تأسفبرانگيز ختم ميشود.
در دوران آپارتايد که در آفريقاي جنوبي بودم، با فرقهاي برخورد کردم که گذشته را چنان به جزم و تعصب تبديل کرده بود که همچون بلشويکها در زمان خود حزبي مخفي بودند، پس تمام انقلابيون در هر زمان و مکاني بايد مخفي بمانند! در نشستي مضحک شرکت کردم ميان اين گروه و چند فعال سنديکايي انقلابي از اسکلهي عظيم دوربان.
سنديکاليستها از اين «مخفيها» پرسيدند: شما چطور با تودهها ارتباط ميگيريد؟ با افتخار جواب دادند: «ما اعلاميهها را لاي کتابها در کتابفروشيها ميگذاريم!»
شايد آپارتايد در آفريقاي جنوبي شباهتهايي با روسيهي تزاري در سالهاي آغازينش داشت، اما آن زمان ما در ميانهي اوج «خيزش محلههاي فقيرنشين» بوديم. کارگران سنديکايي شانه بالا انداختند و گفتند که در محلهها گردهمايي برگزار ميکنند و با ده هزار نفر سخن ميگويند!
پس از جلسه، يکي از کارگران بندر به من گفت: «اينها آنقدر زيرزميني زندگي کردهاند که مثل موش کور کور شدهاند!» با اين حال، واقعيت تلخ آن بود که آنها عملاً بالاي زمين زندگي ميکردند، در همان دنياي واقعي که کارگران بندر هم در آن بودند. اما کوريشان ريشه در واقعيت نداشت، از ايمان مذهبيگونهشان به آموزههاي ايدئولوژيک برميآمد.
اين «ايمانگرايي» يا پرستش خداي انقلابي گذشته را، در خشنترين و عيانترين شکلش، ميشد در جايي ديد که ميليونها نفر استالين را ميستودند و از هيتلر نفرت داشتند.
ببخشيد، اما مگر نه اينکه هر دوي اين مردان جنبش کارگري را در قلمرو خود با روشهايي تقريباً يکسان در هم کوبيدند؟ پليس مخفي، دادگاههاي نمايشي، اردوگاههاي کار اجباري، کار بردهوار، ناسيوناليسم، ميهنپرستي، مردسالاري و يهودستيزي، همه در هر دو رژيم حضور داشت. هر دو ارتشهاي خود را براي ساختن امپراتوريهايشان به حرکت درآوردند.
شايد زماني که مردم خارج از شوروي هنوز از حقيقت بيخبر بودند، اين تفاوت در نگاه تا حدي قابل درک بود؛ اما وقتي واقعيت برملا شد، اين کوري انتخابي چرا؟ چرا يکي را به مقام پرستش رساندن و ديگري را تنها موضوع نفرت کردن؟
فقط به اين دليل که يکي انجيل مارکس را در دست گرفته بود و لاتهايش را برميانگيخت تا به نام طبقهي کارگر جهاني بکشند. ديکتاتورها، مستبدان در صف انتظار، و رهبران بهاصطلاح رهاييبخش قرن بيستم، همگي کشف کرده بودند که اين کتاب مقدس مارکسيستي تا چه اندازه براي به زنجير کشيدن بيشتر ستمديدگان سودمند است.
مطمئنم روانشناسان بسيار ميتوانند دربارهي ذهنيت «حزبي» و نياز به تعلق نظر دهند. ويکتور سرژ، يکي از ژرفانديشترين شرکتکنندگان انقلاب روسيه، بهزيبايي از اين شمشير دولبهي وفاداري حزبي سخن ميگويد؛ از يکسو، نياز ضروري به اتحاد طبقهي کارگر در برابر دشمني خشونتبار، و از سوي ديگر، امکان بهرهکشي آگاهانه يا ناآگاهانه از همين وفاداري توسط «رهبران.»
به گذشتهي خودم در سالهاي عضويت در حزب انقلابي کارگران که نگاه ميکنم، دهها مورد به يادم ميآيد که در جهان اتفاقي رخ ميداد و من تحليلي مستقل از آن داشتم، اما فرداي آن روز، در روزنامهي حزب تحليلي متفاوت ميخواندم و بيدرنگ نظرم را عوض ميکردم. يک مثال: زماني که آيتالله خميني و ملاهايش در ميانهي قيام ۱۹۷۹ ايران قدرت را در دست گرفتند، من اين را حرکتي واپسگرا و تهديدي براي امکان تغيير واقعي ميديدم.
اما فرداي آن روز، حزب من، فريب شعارهاي ضدآمريکايي ملاها را خورد و اعلام کرد که آيتاللهها دارند انقلاب را ادامه ميدهند. يکشبه، من نظرم را عوض کردم و به طرفدار پرشور آيتالله بدل شدم. تصور کن اکنون چه حسي دارم، وقتي به ياد ميآورم که روزي با گروهي از پناهجويان سوسياليست ايراني در بريتانيا وارد بحث شدم. آنها با درد و خشم ميگفتند که ملاها دارند انقلاب را سرکوب ميکنند، و من، با اطميناني کور، پاسخ ميدادم که شما خردهبورژوا هستيد و چيزي از مسير واقعي انقلاب نميفهميد.
در حقيقت، من تقريباً هيچچيز از تاريخ ايران يا واقعيتهاي جاري آن نميدانستم، اما چون کارت حزب در جيبم بود، گمان ميکردم از همهچيز، در همهجا، آگاهم. آنقدر مطمئن بودم که به خودم اجازه ميدادم براي کساني که خود در دل انقلاب زيسته و ناچار از وطن گريخته بودند، نسخه بپيچم. گويي اگر انجيل بگويد که بشر پنجهزار سال پيش آفريده شده، پس همين است؛ فسيلهاي دايناسورها هم لابد ترفندي الهي بودهاند براي فريب بيخدايان!
ادامه دارد
@amookhtan
❤1👏1🙏1
🔴ژست کودک در این تصویر چیزی فراتر از بازی است. بدن او بدل به رسانه میشود. دست بالا گرفتهاش تنها کفشی را حمل نمیکند، او جهانی خیالی و واقعی را یکجا میآفریند. کودک، در غیاب تکنولوژی، بدن خود را به تکنولوژی بدل میسازد. رسانه در گوشت و پوست او حلول میکند.
این تصویر بیش از یک هشدار اجتماعی است. هالهی تازهای که از دل فقر میجوشد، گواهی است بر این حقیقت که زندگی، حتی در محاصرهی فقر، توان آفرینش خود را از دست نمیدهد. کودکی که کفشی را جای موبایل گرفته، جهانی را وارونه میسازد. این وارونگی، همان امید است: امیدی که محصول دارایی نیست، از نداشتن زاده میشود.
عکس این کودک، در نهایت پرسشی بنیادین را پیش روی ما میگذارد: آیا هنر هنوز میتواند هالهای تازه بیافریند؟ پاسخ را باید در نگاه خندان و ژست بازیگوش او جست. پاسخی که میگوید: بله. زیرا کودکی، حتی در دل فقر، همچنان میتواند حقیقتی تازه بیافریند و جهانی نابرابر را به پرسش بگیرد.
منبع:https://pecritique.com/?p=37123
@amookhtan
این تصویر بیش از یک هشدار اجتماعی است. هالهی تازهای که از دل فقر میجوشد، گواهی است بر این حقیقت که زندگی، حتی در محاصرهی فقر، توان آفرینش خود را از دست نمیدهد. کودکی که کفشی را جای موبایل گرفته، جهانی را وارونه میسازد. این وارونگی، همان امید است: امیدی که محصول دارایی نیست، از نداشتن زاده میشود.
عکس این کودک، در نهایت پرسشی بنیادین را پیش روی ما میگذارد: آیا هنر هنوز میتواند هالهای تازه بیافریند؟ پاسخ را باید در نگاه خندان و ژست بازیگوش او جست. پاسخی که میگوید: بله. زیرا کودکی، حتی در دل فقر، همچنان میتواند حقیقتی تازه بیافریند و جهانی نابرابر را به پرسش بگیرد.
منبع:https://pecritique.com/?p=37123
@amookhtan
❤2🙏1
آموختن: علوم پایه، اجتماعی، اقتصادی، سیاسی
956. «اگر وطن/مکيدن خون سرخ ما/در کارخانههاي شماست،/اگر وطن چنگال اربابهايتان است/اگر وطن سرمايهگذاري/ و حقوقهايتان است،/اگر وطن پايگاههاي آمريکايي،/بمبهاي آمريکايي/ و موشکهاي آمريکاييست؛/من خائن به وطنم/بنويسيد با حروف درشت سياه وجنجالي:(نام شاعر؟
957.اگر آقاى رئيسالوزرا(رضاخان) پادشاه شدما سير قهقرايى ميکنيم امروزمملکت مابعدازبيست سال واين همه خونريزيها ميخواهدسير قهقرايى بکندومثل زنگبار بشودکه گمان نميکنم درزنگبارهم اينطورباشدکه يک شخص هم پادشاه باشدوهم مسئول مملکت باشد.»این متن گفته کیست؟
Anonymous Quiz
67%
1. نطق محمدمصدق در جلسه مجلس پنجم در ۹ آبان ۱۳۰۴ که ميخواست رضاخان را تبديل به رضاشاه کند.
17%
2. علیاکبر داور در جلسه مجلس پنجم در ۹ آبان ۱۳۰۴ که ميخواست رضاخان را تبديل به رضاشاه کند.
4%
3. یحیی دولتآبادی در جلسه مجلس پنجم در ۹ آبان ۱۳۰۴ که ميخواست رضاخان را تبديل به رضاشاه کند.
13%
4. حسین علا در جلسه مجلس پنجم در ۹ آبان ۱۳۰۴ که ميخواست رضاخان را تبديل به رضاشاه کند.
❤3
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴اجرای سرود "اینترناسیونال" در اختتامیه پنجاه و یکمین جشنواره "اودگیتیس" که توسط جوانان کمونیست یونان (ک.م.ی) در آتن برگزار شد.
@amookhtan
@amookhtan
❤4🙏1
🔴فتیشیسم نماد شیوهی تولید سرمایهداری
🔴«لابوبو». موجودی کوچک با چشمهای گرد، گوشهای عجیب و چهرهای ناموزون که در عین حال برای بسیاری جذاب و دوستداشتنی به نظر میرسد. این عروسک، یا طرح چاپشدهاش روی کیف، دفتر و لباس، حالا همهجا هست و جهان را درنوردیده است.
🔴 فتیشیسم نماد شیوهی تولید سرمایهداری است؛ چون فرآیندهای تولید و روابط اجتماعی بین کارگران و سرمایهداران در پشت ظاهر کالاها پنهان میماند و تنها ظاهر کالا و ارزش ظاهری آن، مورد توجه قرار میگیرد. این پدیده نشان میدهد که چگونه نظام سرمایهداری با خلق این توهم ارزش مستقل برای کالاها، قدرت و سلطهای معطوف به روابط اجتماعی را پنهان کرده است.
🔴رشد اقتصادی لابوبو سرسامآور است. تنها در نیمه نخست ۲۰۲۴، فروش پاپمارت در قاره آمریکا هزار درصد افزایش یافت و پیشبینی میشود درآمد جهانی آن به چهار میلیارد دلار برسد.
بازار دستدوم نیز رونق دارد؛ نسخههای «مخفی» که با قیمت ۹۹ یوان عرضه میشدند، حالا تا ۱۴۰۰ یوان معامله میشوند و کلکسیونهای جدیدی که ۱۹۹ یوان قیمت داشتند، به بیش از ۲۰۰۰ یوان رسیدهاند.
@amookhtan
🔴«لابوبو». موجودی کوچک با چشمهای گرد، گوشهای عجیب و چهرهای ناموزون که در عین حال برای بسیاری جذاب و دوستداشتنی به نظر میرسد. این عروسک، یا طرح چاپشدهاش روی کیف، دفتر و لباس، حالا همهجا هست و جهان را درنوردیده است.
🔴 فتیشیسم نماد شیوهی تولید سرمایهداری است؛ چون فرآیندهای تولید و روابط اجتماعی بین کارگران و سرمایهداران در پشت ظاهر کالاها پنهان میماند و تنها ظاهر کالا و ارزش ظاهری آن، مورد توجه قرار میگیرد. این پدیده نشان میدهد که چگونه نظام سرمایهداری با خلق این توهم ارزش مستقل برای کالاها، قدرت و سلطهای معطوف به روابط اجتماعی را پنهان کرده است.
🔴رشد اقتصادی لابوبو سرسامآور است. تنها در نیمه نخست ۲۰۲۴، فروش پاپمارت در قاره آمریکا هزار درصد افزایش یافت و پیشبینی میشود درآمد جهانی آن به چهار میلیارد دلار برسد.
بازار دستدوم نیز رونق دارد؛ نسخههای «مخفی» که با قیمت ۹۹ یوان عرضه میشدند، حالا تا ۱۴۰۰ یوان معامله میشوند و کلکسیونهای جدیدی که ۱۹۹ یوان قیمت داشتند، به بیش از ۲۰۰۰ یوان رسیدهاند.
@amookhtan
👍2❤1🙏1