Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
آیا موبایل شما میتواند به سلامتی شما آسیب برساند؟
آلودگی الکترومغناطیسی
آلودگی الکترومغناطیسی
👏2
چگونه میتوانیم خود را به نحوی بنیادی تغییر دهیم؟
شخصیت بر روی ژنها اثر دارد!
عنوان مقالهای که اخیراً در نشریهی روانپزشکی ملکولی از مجموعهی نیچر منتشر شده آنقدر عجیب است که خواننده را مجبور به دوباره خواندن عنوان میکند: آیا منظور این است که ژنها بر روی شخصیت اثر دارند؟! خیر. اگر این بود نکتهی جدیدی نبود. دهههاست میدانیم ژنها بر روی شخصیت اثر دارند. اما عنوان مقاله این است: «شبکههای بیان ژن توسط شخصیت فرد کنترل میشوند»! به عبارتی شخصیت بر ژنها اثر دارد!
در مقاله، دو دسته از شبکه ژنهای تنظیم کننده معرفی میشوند: شبکهی تنظیمکنندهی درونی که شامل ۴۳ ژن مرتبط با خودکنترلی در تفسیرِ معنایِ مفاهیم است؛ و شبکهی تنظیمکنندهی بیرونی که شامل ۴۵ ژن مرتبط با خودتنظیمی واکنشهای هیجانی، از جمله کنترل خشم و اضطراب، است. هر دو شبکه از طریق شش ژن مرکزی تنظیمکننده هماهنگ میشوند که با پلاستسیتهی (انعطافِ) عصبی ربط دارند. پژوهشگران متوجه شدند که این هستهی مرکزیِ متشکل از شش ژن، با یکصد ژن شناختهشدهای که قبلاً ربط آنها را با ویژگیهای شخصیتی میدانستیم در ارتباطاند. بهعلاوه در تنظیم بیش از چهارهزار ژن دیگر نیز نقش دارند. این بدان معناست که ما میتوانیم از راه خودآگاهی و تنظیم هیجانات خود بر بیان بسیاری از ژنهایمان اثر گذاریم و به این ترتیب بر روی دستهی بسیار بزرگی از حالات بدنی و احوالات روانیِ خود مؤثر باشیم!
مقاله به ما نوید میدهد که میتوانیم تغییر کنیم، و در این تغییرات خالق وضعیتهای مطلوب باشیم. حداقل در ساحت انسانی، جهانی هراکلیتی را شاهدیم که هیچ چیز ثابت نیست. ما اسیر ژنهای خود نیستیم. آیا بیهیچ محدودیتی میتوانیم چنین کنیم؟ خیر. نویسندگان مقاله چنین چیزی نمیگویند: به وضوح ژنها و محدودیتهای محیطی گرایشهای رفتاری ما را جهت میدهند. اما با تغییر در افکار و محیط پیرامونی میتوانیم پا را از جبر ژنتیکی، لااقل در حوزهی ژنهایی که قرار است شخصیت را به ما دیکته کنند، فراتر نهیم. اما دامنهی تأثیرِ بسیار بزرگِ چهارهزار ژنی (و از آنجا که ژنها به صورت تیمی عمل میکنند، بنابراین دامنهی تأثیر این چهارهزار ژن احتمالاً کلیت ژنوم ما را دربر میگیرد) نوید میدهد که در سایر حوزههای فیزیولوژیکتر نیز بتوان از جبر ژنتیکی فراتر رفت.
زمان آن رسیده است که توصیهی پراگماتیستهایی مانند دیویی را جدی بگیریم و دوگانهی دکارتی ذهن/بدن را کنار بگذاریم: ذهن و بدن در اندرکنشی دائم یک کل منسجم را شکل میدهند. به گفتهی نویسندگان مقاله اکنون شواهد تجربی برای این دعوی فلسفی در اختیار داریم. دیویی همچنین از اندرکنش وثیق ارگانیسم و محیطزیست پیرامونی سخن میگفت. نویسندگان مقاله نیز از نقش خودآگاهی در این اندرکنش انسان با جهان سخن میگویند و دلایلی تجربی عرضه میکنند که این خودآگاهی بر نحوهی بیان ژنهایمان اثر دارد. ما فعالانه در چیستی احوالات روانی و بدنی خود نقش داریم. سطح خودآگاهی ما بر تنظیم هیجانات ما اثر دارد و از این طریق بر شش ژن تنظیمکننده که بیان ژنهای مربوط به شخصیت را تنظیم میکنند اثر دارند، اما شخصیت ما نیز بر سطح خودآگاهی ما اثر میگذارد و چرخهای از اندرکنش ما با جهان آغاز میشود که ژنها، خودآگاهی، و ویژگیهای شخصیتی بر یکدیگر اثر دارند.
توصیههای کاربردی:
اما چگونه میتوانیم خالق شخصیت مطلوبتری برای خود باشیم؟
در مقاله سه راهکار معرفی میشود که در ادبیات روزِ روانشناسی هر سه در حوزهی «مهارتهای نرم» طبقهبندی میشوند:
یک. مدیریت هیجانها: نه باید جلوی هیجانها را به طور کامل گرفت و نه هرطور که به نظرمان راحت هستیم آنها را بروز دهیم. در مدیریت هیجان تکنیکهایی آموزش داده میشود تا راهی بینابین را پی بگیریم و هیجانهای خود را به نحوی سنجیده بروز دهیم.
دو. تقویت خودکنترلی در تنظیم رفتارها: از جمله در نحوهی ارتباط خود با اطرافیان یا هدفگذاری متناسب با محیط و تواناییهای خود. بخش مهمی از آموزش مهارتهای نرم در همین راستا است.
سه. تقویت خودآگاهیِ خلاق در خود: اینکه ابتدا به شناختی از حدود تواناییهای خود برسیم و سپس از این آگاهی برای زندگی بهتر بهره گیریم. از آنجا که گفته شد هیچ چیزی در مورد ما ثابت نیست، بنابراین این خودشناسی همانند طیطریقکردن، فرایندی دائمیست.
(خواندن اصل مقاله به روانشناسان و به ویژه رواندرمانگران شناختی توصیه میشود زیرا مبنای ژنتیکی قویای برای سخنان افرادی مانند آلبرت الیس فراهم میکند. بعلاوه برای دانشجویان فلسفه نیز که به رابطه ذهن/بدن علاقمندند نکتههای بسیاری دارد.)
دکتر هادی صمدی
شخصیت بر روی ژنها اثر دارد!
عنوان مقالهای که اخیراً در نشریهی روانپزشکی ملکولی از مجموعهی نیچر منتشر شده آنقدر عجیب است که خواننده را مجبور به دوباره خواندن عنوان میکند: آیا منظور این است که ژنها بر روی شخصیت اثر دارند؟! خیر. اگر این بود نکتهی جدیدی نبود. دهههاست میدانیم ژنها بر روی شخصیت اثر دارند. اما عنوان مقاله این است: «شبکههای بیان ژن توسط شخصیت فرد کنترل میشوند»! به عبارتی شخصیت بر ژنها اثر دارد!
در مقاله، دو دسته از شبکه ژنهای تنظیم کننده معرفی میشوند: شبکهی تنظیمکنندهی درونی که شامل ۴۳ ژن مرتبط با خودکنترلی در تفسیرِ معنایِ مفاهیم است؛ و شبکهی تنظیمکنندهی بیرونی که شامل ۴۵ ژن مرتبط با خودتنظیمی واکنشهای هیجانی، از جمله کنترل خشم و اضطراب، است. هر دو شبکه از طریق شش ژن مرکزی تنظیمکننده هماهنگ میشوند که با پلاستسیتهی (انعطافِ) عصبی ربط دارند. پژوهشگران متوجه شدند که این هستهی مرکزیِ متشکل از شش ژن، با یکصد ژن شناختهشدهای که قبلاً ربط آنها را با ویژگیهای شخصیتی میدانستیم در ارتباطاند. بهعلاوه در تنظیم بیش از چهارهزار ژن دیگر نیز نقش دارند. این بدان معناست که ما میتوانیم از راه خودآگاهی و تنظیم هیجانات خود بر بیان بسیاری از ژنهایمان اثر گذاریم و به این ترتیب بر روی دستهی بسیار بزرگی از حالات بدنی و احوالات روانیِ خود مؤثر باشیم!
مقاله به ما نوید میدهد که میتوانیم تغییر کنیم، و در این تغییرات خالق وضعیتهای مطلوب باشیم. حداقل در ساحت انسانی، جهانی هراکلیتی را شاهدیم که هیچ چیز ثابت نیست. ما اسیر ژنهای خود نیستیم. آیا بیهیچ محدودیتی میتوانیم چنین کنیم؟ خیر. نویسندگان مقاله چنین چیزی نمیگویند: به وضوح ژنها و محدودیتهای محیطی گرایشهای رفتاری ما را جهت میدهند. اما با تغییر در افکار و محیط پیرامونی میتوانیم پا را از جبر ژنتیکی، لااقل در حوزهی ژنهایی که قرار است شخصیت را به ما دیکته کنند، فراتر نهیم. اما دامنهی تأثیرِ بسیار بزرگِ چهارهزار ژنی (و از آنجا که ژنها به صورت تیمی عمل میکنند، بنابراین دامنهی تأثیر این چهارهزار ژن احتمالاً کلیت ژنوم ما را دربر میگیرد) نوید میدهد که در سایر حوزههای فیزیولوژیکتر نیز بتوان از جبر ژنتیکی فراتر رفت.
زمان آن رسیده است که توصیهی پراگماتیستهایی مانند دیویی را جدی بگیریم و دوگانهی دکارتی ذهن/بدن را کنار بگذاریم: ذهن و بدن در اندرکنشی دائم یک کل منسجم را شکل میدهند. به گفتهی نویسندگان مقاله اکنون شواهد تجربی برای این دعوی فلسفی در اختیار داریم. دیویی همچنین از اندرکنش وثیق ارگانیسم و محیطزیست پیرامونی سخن میگفت. نویسندگان مقاله نیز از نقش خودآگاهی در این اندرکنش انسان با جهان سخن میگویند و دلایلی تجربی عرضه میکنند که این خودآگاهی بر نحوهی بیان ژنهایمان اثر دارد. ما فعالانه در چیستی احوالات روانی و بدنی خود نقش داریم. سطح خودآگاهی ما بر تنظیم هیجانات ما اثر دارد و از این طریق بر شش ژن تنظیمکننده که بیان ژنهای مربوط به شخصیت را تنظیم میکنند اثر دارند، اما شخصیت ما نیز بر سطح خودآگاهی ما اثر میگذارد و چرخهای از اندرکنش ما با جهان آغاز میشود که ژنها، خودآگاهی، و ویژگیهای شخصیتی بر یکدیگر اثر دارند.
توصیههای کاربردی:
اما چگونه میتوانیم خالق شخصیت مطلوبتری برای خود باشیم؟
در مقاله سه راهکار معرفی میشود که در ادبیات روزِ روانشناسی هر سه در حوزهی «مهارتهای نرم» طبقهبندی میشوند:
یک. مدیریت هیجانها: نه باید جلوی هیجانها را به طور کامل گرفت و نه هرطور که به نظرمان راحت هستیم آنها را بروز دهیم. در مدیریت هیجان تکنیکهایی آموزش داده میشود تا راهی بینابین را پی بگیریم و هیجانهای خود را به نحوی سنجیده بروز دهیم.
دو. تقویت خودکنترلی در تنظیم رفتارها: از جمله در نحوهی ارتباط خود با اطرافیان یا هدفگذاری متناسب با محیط و تواناییهای خود. بخش مهمی از آموزش مهارتهای نرم در همین راستا است.
سه. تقویت خودآگاهیِ خلاق در خود: اینکه ابتدا به شناختی از حدود تواناییهای خود برسیم و سپس از این آگاهی برای زندگی بهتر بهره گیریم. از آنجا که گفته شد هیچ چیزی در مورد ما ثابت نیست، بنابراین این خودشناسی همانند طیطریقکردن، فرایندی دائمیست.
(خواندن اصل مقاله به روانشناسان و به ویژه رواندرمانگران شناختی توصیه میشود زیرا مبنای ژنتیکی قویای برای سخنان افرادی مانند آلبرت الیس فراهم میکند. بعلاوه برای دانشجویان فلسفه نیز که به رابطه ذهن/بدن علاقمندند نکتههای بسیاری دارد.)
دکتر هادی صمدی
Nature
Gene expression networks regulated by human personality
Molecular Psychiatry - Gene expression networks regulated by human personality
👏5
خونگرم خونسرد؟
اصطلاحات خونگرم و خونسرد از دیرباز برای تقسیم جانوران به دو گروه استفاده میشده است؛ مثلاً اینکه خزندگان خونسرد هستند یا پرندگان و پستانداران خونگرم هستند، تصوری کاملا غلط و رایج است. خونگرم و خونسرد بودن بیشتر در ارتباط با متابولیسم جانوران و نحوه تنظیم دمای بدنشان است. اصطلاحات خونگرم و خونسرد غلط و غیرتخصصی هستند، اما آنقدر جا افتادهاند که اکثر زیستشناسان پذیرش این کاربرد را آسانتر از تلاش برای تغییر آن میدانند. برای درک بهتر این مسئله دو مفهوم جدا را پیشنهاد میکنند، اولی در مورد ثابت يا متغير بودن دمای بدن و مفهوم دوم درباره شيوه گرم کردن بدن است. اگر دمای بدن جانوری ثابت باشد به او هوميوترم(Homeothermy) میگویند، از طرفی دیگر، اگر با تغییر دمای محیط دمای بدن جانور نیز تغییر کند و دمای بدنش ثابت نباشد به او پويکيلوترم(Poikilothermy) گفته میشود. بهعلاوه اگر جانوری بتواند بدن خود را به اندازه کافی با مصرف انرژی، گرم کند اندوترم (Endotherm) است و جانوری که گرمای مورد نیاز بدنش را از محیط میگیرد اکتوترم(Ectotherm) ناميده میشود.
همه جانوران از متابولیسم سلولی گرما تولید میکنند، اما در بیشتر موارد گرما به همان سرعتی که تولید میشود از بین میرود. این جانوران، اکتوترم هستند و اکثریت قریب به اتفاق جانوران متعلق به این گروه هستند، دمای بدن صرفاً با شرایط محیطی تعیین میشود. بسیاری از اکتوترمها از محیط خود برای انتخاب مناطق با دمای مطلوبتر (مانند آفتاب گرفتن) استفاده میکنند، اما منبع انرژی مورد استفاده برای افزایش دمای بدن از محیط میآید، نه از داخل بدن. اغلب جانورانی که بهعنوان خونگرم میشناسیم، همیوترم-اندوترم هستند، یعنی دمای بدن آنها ثابت است و با مصرف انرژی گرمای مورد نیاز خود را تامین میکنند؛ همچنین جانورانی که بهعنوان خونسرد شناخته میشوند اغلب پویکیلوترم-اکتوترم هستند، یعنی دمای آنها وابسته به دمای محیط است و گرمای مورد نیازشان را از محیط کسب میکنند.
علاوهبر اینکه بسیاری گروههایی که قبلا خونسرد شناخته میشدند همیشه خونسرد نیستند و اکنون میدانیم که برخی خزندگان، برخی از ماهیها و حتی تعدادی از حشرات را میتوان خون گرم به حساب آورد. اما جانورانی هستند که به هیچ عنوان اصطلاحات خونگرم و خونسرد برای توضیح وضعیت آنها مناسب نیستند، بخاطر اینکه همه جانورانی که هومیوترم هستند لزوماً اندوترم نیستند و از طرفی دیگر همهی پویکیلوترمها هم اکتوترم نیستند. برخی ماهیها که در اعماق دریا زندگی میکنند، در محیطی هستند که تغییر دمای محسوسی ندارد، بنابراین دمای بدن آنها با اینکه ثابت است اما در صورت تغییر دمای محیط آنها توانایی تنظیم دمای بدن خود را ندارند، بهعبارتی درصورت تغییر دمای محیط دمای بدن آنها هم تغییر میکند و تعدادی مارمولکها با وجود اینکه اکتوترم اند اما دمای بدنشان را در محدوده ثابتی نگه میدارند. برخی پستانداران نیز دمای بدنشان تغییرات زیادی دارد و ثابت نیستند در صورتی که اندوترم هستند. این مثالها نشان میدهند که مفاهیم خونگرم و خونسرد بیکفایت و غلطاند.
اصطلاحات خونگرم و خونسرد از دیرباز برای تقسیم جانوران به دو گروه استفاده میشده است؛ مثلاً اینکه خزندگان خونسرد هستند یا پرندگان و پستانداران خونگرم هستند، تصوری کاملا غلط و رایج است. خونگرم و خونسرد بودن بیشتر در ارتباط با متابولیسم جانوران و نحوه تنظیم دمای بدنشان است. اصطلاحات خونگرم و خونسرد غلط و غیرتخصصی هستند، اما آنقدر جا افتادهاند که اکثر زیستشناسان پذیرش این کاربرد را آسانتر از تلاش برای تغییر آن میدانند. برای درک بهتر این مسئله دو مفهوم جدا را پیشنهاد میکنند، اولی در مورد ثابت يا متغير بودن دمای بدن و مفهوم دوم درباره شيوه گرم کردن بدن است. اگر دمای بدن جانوری ثابت باشد به او هوميوترم(Homeothermy) میگویند، از طرفی دیگر، اگر با تغییر دمای محیط دمای بدن جانور نیز تغییر کند و دمای بدنش ثابت نباشد به او پويکيلوترم(Poikilothermy) گفته میشود. بهعلاوه اگر جانوری بتواند بدن خود را به اندازه کافی با مصرف انرژی، گرم کند اندوترم (Endotherm) است و جانوری که گرمای مورد نیاز بدنش را از محیط میگیرد اکتوترم(Ectotherm) ناميده میشود.
همه جانوران از متابولیسم سلولی گرما تولید میکنند، اما در بیشتر موارد گرما به همان سرعتی که تولید میشود از بین میرود. این جانوران، اکتوترم هستند و اکثریت قریب به اتفاق جانوران متعلق به این گروه هستند، دمای بدن صرفاً با شرایط محیطی تعیین میشود. بسیاری از اکتوترمها از محیط خود برای انتخاب مناطق با دمای مطلوبتر (مانند آفتاب گرفتن) استفاده میکنند، اما منبع انرژی مورد استفاده برای افزایش دمای بدن از محیط میآید، نه از داخل بدن. اغلب جانورانی که بهعنوان خونگرم میشناسیم، همیوترم-اندوترم هستند، یعنی دمای بدن آنها ثابت است و با مصرف انرژی گرمای مورد نیاز خود را تامین میکنند؛ همچنین جانورانی که بهعنوان خونسرد شناخته میشوند اغلب پویکیلوترم-اکتوترم هستند، یعنی دمای آنها وابسته به دمای محیط است و گرمای مورد نیازشان را از محیط کسب میکنند.
علاوهبر اینکه بسیاری گروههایی که قبلا خونسرد شناخته میشدند همیشه خونسرد نیستند و اکنون میدانیم که برخی خزندگان، برخی از ماهیها و حتی تعدادی از حشرات را میتوان خون گرم به حساب آورد. اما جانورانی هستند که به هیچ عنوان اصطلاحات خونگرم و خونسرد برای توضیح وضعیت آنها مناسب نیستند، بخاطر اینکه همه جانورانی که هومیوترم هستند لزوماً اندوترم نیستند و از طرفی دیگر همهی پویکیلوترمها هم اکتوترم نیستند. برخی ماهیها که در اعماق دریا زندگی میکنند، در محیطی هستند که تغییر دمای محسوسی ندارد، بنابراین دمای بدن آنها با اینکه ثابت است اما در صورت تغییر دمای محیط آنها توانایی تنظیم دمای بدن خود را ندارند، بهعبارتی درصورت تغییر دمای محیط دمای بدن آنها هم تغییر میکند و تعدادی مارمولکها با وجود اینکه اکتوترم اند اما دمای بدنشان را در محدوده ثابتی نگه میدارند. برخی پستانداران نیز دمای بدنشان تغییرات زیادی دارد و ثابت نیستند در صورتی که اندوترم هستند. این مثالها نشان میدهند که مفاهیم خونگرم و خونسرد بیکفایت و غلطاند.
👍4
آیا می توان در قالب یک متن در مورد چرایی و چگونگی وقوع ترس در سیستم عصبی یک حیوان مثل گربه یا گنجشک یا حتی انسان ارائه داد؟ یعنی یک جاندار در زمان تناظر ، چه اتفاقی در سیستم عصبی اش می افتد که منجر به ترس و در نتیجه مقابله یا فرار میشه ؟
واکنشهای مربوط به ترس از مغز شروع میشود و سپس در کل بدن گسترش مییابد تا شرایط مناسب برای دفاع یا فرار مهیا شود. واکنش طبیعی به حس ترس در ناحیهای از مغز به نام آمیگدال شروع میشود. آمیگدال مجموعهای از هستههای بادامه در لوب گیجگاهی مغز است که به شناسایی محرکهای عاطفی کمک میکند و در واقع این بخش از مغز است که تعیین میکند، یک چیز چقدر برای ما جذاب است.
به عنوان مثال، هر زمان که چهره یک انسان را که احساسی از خود بروز میدهد، مشاهده میکنیم، آمیگدال فعال میشود. این واکنش در مورد خشم و ترس نمود بیشتری دارد. محرکهای تهدید آمیز، مانند دیدن یک شکارچی، سبب بروز پاسخ ترس در ناحیه آمیگدال میشود، و این واکنش طبیعی آمیگدال نیز به نوبه خود تمام مناطقی را که برای آمادهسازی شرایط دفاع یا فرار نقش دارند، درگیر میکند. همچنین باعث آزاد شدن هورمونهای استرس و دستگاه عصبی سمپاتیک نیز میشود.
این فرایند منجر به برخی تغییرات در بدن میشود تا بتوانیم مقابله موثرتری با خطر داشته باشیم: مغز در حالت هشدار فوق العاده قرار گرفته، مردمک چشم بزرگ شده، نایژهها گشادتر شده و تنفس شتاب بیشتری میگیرد. ضربان قلب و فشار خون افزایش مییابد. جریان خون و جریان گلوکز ارسالی به عضلات اسکلتی افزایش مییابد. و در نهایت ارگانهایی که در چالش بقا تأثیر کمتری دارند، مانند سیستم گوارشی، به طور موقت تضعیف شده و کارایی خود را تا حد زیادی از دست میدهند.
یکی از بخشهای دیگر که ارتباط بسیار نزدیکی با آمیگدال دارد، هیپوکامپ است. هیپوکمپوس و قشر پیش پیشانی به مغز کمک میکنند تا تهدید درک شده را تفسیر کند. این دو بخش، عملیات پردازش اطلاعات مربوط به یک واقعه را در سطحی بالاتر انجام میدهند، که به فرد کمک میکند بداند آیا تهدید درک شده واقعی است یا خیر.
به عنوان مثال، دیدن یک شیر در حیات وحش میتواند یک واکنش ترس بسیار قوی ایجاد کند، اما واکنش ما در هنگام دیدن شیر در باغ وحش، بیشتر کنجکاوی است و حتی ممکن است با خود فکر کنیم که شیر چه حیوان دوست داشتنی و جذابی است. دلیل این مسئله این است که هیپوکمپوس و قشر پیشانی اطلاعات زمینهای مربوط به عامل تهدید را بررسی کرده و در نتیجه واکنش ترس آمیگدال مهار شده و از تبعات آن جلوگیری میشود. اساساً میتوان گفت در چنین شرایطی مدار مربوط به تفکر و منطق مغز ما به بخشهای عاطفی اطمینان میدهد که شرایط خوب است و نیازی به نگرانی نیست.
همانند سایر حیوانات، ما نیز در اغلب موارد، ترس را از تجربیات فردی خود و یا مشاهداتمان در مورد دیگران، می آموزیم. مثلاً اگر توسط یک سگ مورد حمله قرار بگیریم و یا حمله کردن سگ به افراد دیگر را مشاهده کنیم، ترس از سگ را خواهیم آموخت.
با این حال، یکی از راههای تکاملی منحصر به فرد و شگفت انگیز در زمینه یادگیری انسان، آموزش است. به این معنی که ما قادریم تنها با شنیدن کلمات گفتاری و یا خواندن یادداشتهای نوشته شده، چیزهای زیادی یاد بگیریم! بنابراین اگر خوانده و یا شنیده باشیم که سگ حیوان خطرناکی است، به محض نزدیک شدن به آن، واکنش ترس در ما ظاهر خواهد شد.
به همین شیوه، ما ایمنی را هم یاد میگیریم: اگر تجربه شخصی از نگهداری یک سگ خانگی داشته باشیم، یا افراد دیگری را ببینیم که با خیال راحت با آن سگ ارتباط برقرار میکنند و یا نشانهای بگوید که سگ حیوان بیآزاری است، در این صورت از بودن در کنار این حیوان هیچ حس ترسی نخواهیم داشت.
واکنشهای مربوط به ترس از مغز شروع میشود و سپس در کل بدن گسترش مییابد تا شرایط مناسب برای دفاع یا فرار مهیا شود. واکنش طبیعی به حس ترس در ناحیهای از مغز به نام آمیگدال شروع میشود. آمیگدال مجموعهای از هستههای بادامه در لوب گیجگاهی مغز است که به شناسایی محرکهای عاطفی کمک میکند و در واقع این بخش از مغز است که تعیین میکند، یک چیز چقدر برای ما جذاب است.
به عنوان مثال، هر زمان که چهره یک انسان را که احساسی از خود بروز میدهد، مشاهده میکنیم، آمیگدال فعال میشود. این واکنش در مورد خشم و ترس نمود بیشتری دارد. محرکهای تهدید آمیز، مانند دیدن یک شکارچی، سبب بروز پاسخ ترس در ناحیه آمیگدال میشود، و این واکنش طبیعی آمیگدال نیز به نوبه خود تمام مناطقی را که برای آمادهسازی شرایط دفاع یا فرار نقش دارند، درگیر میکند. همچنین باعث آزاد شدن هورمونهای استرس و دستگاه عصبی سمپاتیک نیز میشود.
این فرایند منجر به برخی تغییرات در بدن میشود تا بتوانیم مقابله موثرتری با خطر داشته باشیم: مغز در حالت هشدار فوق العاده قرار گرفته، مردمک چشم بزرگ شده، نایژهها گشادتر شده و تنفس شتاب بیشتری میگیرد. ضربان قلب و فشار خون افزایش مییابد. جریان خون و جریان گلوکز ارسالی به عضلات اسکلتی افزایش مییابد. و در نهایت ارگانهایی که در چالش بقا تأثیر کمتری دارند، مانند سیستم گوارشی، به طور موقت تضعیف شده و کارایی خود را تا حد زیادی از دست میدهند.
یکی از بخشهای دیگر که ارتباط بسیار نزدیکی با آمیگدال دارد، هیپوکامپ است. هیپوکمپوس و قشر پیش پیشانی به مغز کمک میکنند تا تهدید درک شده را تفسیر کند. این دو بخش، عملیات پردازش اطلاعات مربوط به یک واقعه را در سطحی بالاتر انجام میدهند، که به فرد کمک میکند بداند آیا تهدید درک شده واقعی است یا خیر.
به عنوان مثال، دیدن یک شیر در حیات وحش میتواند یک واکنش ترس بسیار قوی ایجاد کند، اما واکنش ما در هنگام دیدن شیر در باغ وحش، بیشتر کنجکاوی است و حتی ممکن است با خود فکر کنیم که شیر چه حیوان دوست داشتنی و جذابی است. دلیل این مسئله این است که هیپوکمپوس و قشر پیشانی اطلاعات زمینهای مربوط به عامل تهدید را بررسی کرده و در نتیجه واکنش ترس آمیگدال مهار شده و از تبعات آن جلوگیری میشود. اساساً میتوان گفت در چنین شرایطی مدار مربوط به تفکر و منطق مغز ما به بخشهای عاطفی اطمینان میدهد که شرایط خوب است و نیازی به نگرانی نیست.
همانند سایر حیوانات، ما نیز در اغلب موارد، ترس را از تجربیات فردی خود و یا مشاهداتمان در مورد دیگران، می آموزیم. مثلاً اگر توسط یک سگ مورد حمله قرار بگیریم و یا حمله کردن سگ به افراد دیگر را مشاهده کنیم، ترس از سگ را خواهیم آموخت.
با این حال، یکی از راههای تکاملی منحصر به فرد و شگفت انگیز در زمینه یادگیری انسان، آموزش است. به این معنی که ما قادریم تنها با شنیدن کلمات گفتاری و یا خواندن یادداشتهای نوشته شده، چیزهای زیادی یاد بگیریم! بنابراین اگر خوانده و یا شنیده باشیم که سگ حیوان خطرناکی است، به محض نزدیک شدن به آن، واکنش ترس در ما ظاهر خواهد شد.
به همین شیوه، ما ایمنی را هم یاد میگیریم: اگر تجربه شخصی از نگهداری یک سگ خانگی داشته باشیم، یا افراد دیگری را ببینیم که با خیال راحت با آن سگ ارتباط برقرار میکنند و یا نشانهای بگوید که سگ حیوان بیآزاری است، در این صورت از بودن در کنار این حیوان هیچ حس ترسی نخواهیم داشت.
👍3
میمون ها و موش ها و اینکه چرا عشق رنگ می بازد.
• از برخی جهات مطالعه موش ها نسبت به انسان ها آسان تر است. دانشمندان می توانند بدون نگرانی بابت مسایل اخلاق پزشکی درباره موش ها تحقیق کنند. آنها برای بررسی این نکته که آیا غذا نیز می تواند مانند دارو سبب تحریک ترشح دوپامین شود یا نه، برای تحریک نورونهای ترشح کننده دوپامین الکترودهایی را در مغز موش ها جاسازی کردند. موش ها را در قفس هایی مجهز به کانال هایی برای پرتاب گلوله های غذا جای دادند. با پرتاب اولین گلوله مواد غذایی دیدند که سیستم دوپامین مغز موش های فعال شد. پس نتیجه مثبت بود! یعنی پاداش های طبیعی نیز می توانستند مانند کوکائین و داروهای اعتیاد آور مشابه آن فعالیت دوپامین را تحریک کنند.
• در مرحله بعد آزمایش را مختصری تغییر دادند. آنها روزهای متوالی حین انداختن گلوله مواد غذایی به درون قفس به بررسی و پایش موشها پرداختند، موش ها مثل سابق غذاها را می خوردند و پیدا بود که لذت می برند. اما فعالیت سیستم دوپامین آنها متوقف شده بود.
چرا با وجودی که تحریک ادامه داشت سیستم
دوپامین آنها دیگر فعال نبود؟ پاسخ با مطالعه ای با شرکت میمون و چراغ معلوم شد.
• ولفرام شولتز یکی از محققان پیشرو در عرصه تحقیق پیرامون دوپامین است.، او
زمانی که استاد فيزیولوژی اعصاب دانشگاه فرایبورگ سويس بود به مطالعه نقش دوپامین در زمینه یادگیری علاقه یافت و الکترودهای کوچکی در بخشی از میمون ماکاک که محل تجمع سلول های ترشح کننده دوپامین بود، جاسازی کرد. سپس میمون ها را در دستگاهی دارای دو چراغ و دو جعبه قرار داد. هر از گاهی یکی چراغ ها روشن می شد. روشن شدن یکی از چراغ ها به این معنی بود که در جعبه سمت راست غذا وجود دارد. روشن شدن چراغ دیگر نشان می داد در جعبه سمت چپ غذا وجود دارد
مدتی طول کشید تا میمون ها به این نکته پی بردند.در ابتدا آن ها در جعبه ها را بطور تصادفی باز می کردند و در نیمی از موارد غذا را می یافتند و وقتی موفق می شدند سلول های دوپانینی مغزشان مثل موش ها فعال می شد.
کمی بعد میمون ها به مفهوم سیگنال ها پی بردند و با هربار روشن شدن چراغ جعبه محتوای غذا را بلافاصله پیدا می کردند. به این ترتیب زمان فعال شدن سلول های دوپانینی از لحظه کشف غذا به لحظه روشن شدن چراغ تغییر یافت، چرا؟
• روشن شدن چراغ ابتدا اهمیتی نداشت. اما وقتی میمون ها فهمیدند که روشن شدن چراغ به معنی رسیدن به غذاست «تعجب» آن ها از زمان دریافت غذا به لحظه ای منتقل شد که چراغ روشن می شد. اینجا بود که معلوم شد فعالیت دوپامین فقط شاخص لذت نیست بلکه فعالیت دوپامین نوعی واکنش در برابر پیشامدهای شگفتی زا و رویدادهای محتمل و پیش بینی هاست.
انسان ها نیز در برابر وقایعی که با بروز تعجب و شگفتی همراهند دچار افزایش ترشح دوپامین می شوند .
مثلا دریافت پیامی از جانب کسی که دوستش دارند با دیدن نشانه دریافت پیام روی گوشی از خود می پرسند؛( محتوی پیام چیست؟) یا رسیدن نامه ای الکترونیک از جانب دوستی که سال هست او را نادیده اند. (از خرد می پرسند مگر اتفاقی افتاده؟) یا اگر در پی ایجاد رابطه عاطفی باشند ملاقات با فردی جذاب کنار میزی چوبی در کافه ای قدیمی به خود می گویند. (بگذار ببینم چه می شود!). اما وقتی این رویدادها تکرار می شوند و دیگر تازگی ندارند نمی توانند موجب افزایش ترشح دوپامین شوند و دیگر یک پیام دلخواه با نامهای طولانی با میزی جذاب تر نمی تواند آن حجم قبلی ترشح دوپامین را ایجاد کند.
• این ایده ساده می تواند پاسخ علمی مناسبی برای آن سوال قدیمی باشد: چرا عشق با گذشت زمان رنگ می بازد و سستی می گیرد؟
مغز انسان طوری تکامل یافته که شیفته امور غیر منتظره و چشم به راه امور آینده باشد. آینده ای که آبستن رویدادهای هیجان انگیز بسیار است. اما وقتی همه چیز عادی و روزمره شود و هیجان عاری باشد، مغز به مسایل جدیدتر گرایش می یابد.
#دوپامین_ملکولی_با_خواص_شگفت_انگیز
#دانیل_لیبرمن
#مایکل_ای_لانگ
#دکتر_محمد_اسماعیل_فلزی
• از برخی جهات مطالعه موش ها نسبت به انسان ها آسان تر است. دانشمندان می توانند بدون نگرانی بابت مسایل اخلاق پزشکی درباره موش ها تحقیق کنند. آنها برای بررسی این نکته که آیا غذا نیز می تواند مانند دارو سبب تحریک ترشح دوپامین شود یا نه، برای تحریک نورونهای ترشح کننده دوپامین الکترودهایی را در مغز موش ها جاسازی کردند. موش ها را در قفس هایی مجهز به کانال هایی برای پرتاب گلوله های غذا جای دادند. با پرتاب اولین گلوله مواد غذایی دیدند که سیستم دوپامین مغز موش های فعال شد. پس نتیجه مثبت بود! یعنی پاداش های طبیعی نیز می توانستند مانند کوکائین و داروهای اعتیاد آور مشابه آن فعالیت دوپامین را تحریک کنند.
• در مرحله بعد آزمایش را مختصری تغییر دادند. آنها روزهای متوالی حین انداختن گلوله مواد غذایی به درون قفس به بررسی و پایش موشها پرداختند، موش ها مثل سابق غذاها را می خوردند و پیدا بود که لذت می برند. اما فعالیت سیستم دوپامین آنها متوقف شده بود.
چرا با وجودی که تحریک ادامه داشت سیستم
دوپامین آنها دیگر فعال نبود؟ پاسخ با مطالعه ای با شرکت میمون و چراغ معلوم شد.
• ولفرام شولتز یکی از محققان پیشرو در عرصه تحقیق پیرامون دوپامین است.، او
زمانی که استاد فيزیولوژی اعصاب دانشگاه فرایبورگ سويس بود به مطالعه نقش دوپامین در زمینه یادگیری علاقه یافت و الکترودهای کوچکی در بخشی از میمون ماکاک که محل تجمع سلول های ترشح کننده دوپامین بود، جاسازی کرد. سپس میمون ها را در دستگاهی دارای دو چراغ و دو جعبه قرار داد. هر از گاهی یکی چراغ ها روشن می شد. روشن شدن یکی از چراغ ها به این معنی بود که در جعبه سمت راست غذا وجود دارد. روشن شدن چراغ دیگر نشان می داد در جعبه سمت چپ غذا وجود دارد
مدتی طول کشید تا میمون ها به این نکته پی بردند.در ابتدا آن ها در جعبه ها را بطور تصادفی باز می کردند و در نیمی از موارد غذا را می یافتند و وقتی موفق می شدند سلول های دوپانینی مغزشان مثل موش ها فعال می شد.
کمی بعد میمون ها به مفهوم سیگنال ها پی بردند و با هربار روشن شدن چراغ جعبه محتوای غذا را بلافاصله پیدا می کردند. به این ترتیب زمان فعال شدن سلول های دوپانینی از لحظه کشف غذا به لحظه روشن شدن چراغ تغییر یافت، چرا؟
• روشن شدن چراغ ابتدا اهمیتی نداشت. اما وقتی میمون ها فهمیدند که روشن شدن چراغ به معنی رسیدن به غذاست «تعجب» آن ها از زمان دریافت غذا به لحظه ای منتقل شد که چراغ روشن می شد. اینجا بود که معلوم شد فعالیت دوپامین فقط شاخص لذت نیست بلکه فعالیت دوپامین نوعی واکنش در برابر پیشامدهای شگفتی زا و رویدادهای محتمل و پیش بینی هاست.
انسان ها نیز در برابر وقایعی که با بروز تعجب و شگفتی همراهند دچار افزایش ترشح دوپامین می شوند .
مثلا دریافت پیامی از جانب کسی که دوستش دارند با دیدن نشانه دریافت پیام روی گوشی از خود می پرسند؛( محتوی پیام چیست؟) یا رسیدن نامه ای الکترونیک از جانب دوستی که سال هست او را نادیده اند. (از خرد می پرسند مگر اتفاقی افتاده؟) یا اگر در پی ایجاد رابطه عاطفی باشند ملاقات با فردی جذاب کنار میزی چوبی در کافه ای قدیمی به خود می گویند. (بگذار ببینم چه می شود!). اما وقتی این رویدادها تکرار می شوند و دیگر تازگی ندارند نمی توانند موجب افزایش ترشح دوپامین شوند و دیگر یک پیام دلخواه با نامهای طولانی با میزی جذاب تر نمی تواند آن حجم قبلی ترشح دوپامین را ایجاد کند.
• این ایده ساده می تواند پاسخ علمی مناسبی برای آن سوال قدیمی باشد: چرا عشق با گذشت زمان رنگ می بازد و سستی می گیرد؟
مغز انسان طوری تکامل یافته که شیفته امور غیر منتظره و چشم به راه امور آینده باشد. آینده ای که آبستن رویدادهای هیجان انگیز بسیار است. اما وقتی همه چیز عادی و روزمره شود و هیجان عاری باشد، مغز به مسایل جدیدتر گرایش می یابد.
#دوپامین_ملکولی_با_خواص_شگفت_انگیز
#دانیل_لیبرمن
#مایکل_ای_لانگ
#دکتر_محمد_اسماعیل_فلزی
❤3
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
این کلیپ ۸ ثانیه ای شاید یه روز جون عزیزانتون رو نجات بده
ساده ترین و بهترین روش برای باز کردن راه تنفس کودکان و بزرگسالان وقتی جسمی یا خوراکی چیزی تو حلقشون گیر کرد
ساده ترین و بهترین روش برای باز کردن راه تنفس کودکان و بزرگسالان وقتی جسمی یا خوراکی چیزی تو حلقشون گیر کرد
👌4👍1
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
اگه تا حالا تو خواب حس کردید دارید از ارتفاع میوفتید این ویدیو رو ببینید
👍4👎1
«ساعت زیستی بدن» چگونه زمان خواب و خوراک را تعیین میکند؟
همه مهرهداران، گیاهان، قارچها و باکتریها ساعت زیستی دارند
افرادی که دچار پرواززدگی یا جتلگ میشوند یا با یک ساعت جلو و عقب کشیدن ساعت برای استفاده بیشتر از نور روز، دچار مشکل میشوند، احتمالا خوب میدانند وقتی محققان از ساعت زیستی بدن یا ریتم شبانهروزی سخن میگویند، منظورشان چیست.
به گزارش کانورسیشن، ساعت زیستی، این «تنظیمکننده اصلی» واکنش بدن به گذر زمان از روزی به روز دیگر، از حدود ۲۰ هزار نورون در هیپوتالاموس تشکیل شده است. هیپوتالاموس ناحیهای نزدیک به مرکز مغز است که عملکردهای ناخودآگاه بدن مانند تنفس و فشار خون را هماهنگ میکند.
انسانها تنها موجوداتی نیستند که یک ساعت داخلی در بدن دارند. سایر مهرهداران مانند پستانداران، پرندگان، خزندگان، دوزیستان و ماهیها و نیز گیاهان، قارچها و باکتریها هم ساعت زیستی دارند. همین ساعت زیستی دلیل فعالیت بیشتر گربهها هنگام طلوع یا غروب آفتاب یا علت باز شدن گلها در برخی ساعات روز است.
وجود این ریتم شبانهروزی برای سلامت و تندرستی هم ضروری است. این روند تغییرات فیزیکی، ذهنی و رفتاری بدن را طی یک چرخه ۲۴ ساعته در پاسخ به نشانههای بیرونی مانند نور و غذا کنترل میکنند. به همین دلیل است که حملات قلبی و سکتهها بیشتر اوایل صبح رخ میدهند. ناهماهنگی مزمن این ریتم شبانهروزی تحت تاثیر عوامل بیرونی، همانطور که در کارمندان شیفت شب دیده میشود، میتواند به بروز طیف گستردهای از اختلالات جسمی و روانی از جمله چاقی، دیابت نوع ۲، سرطان و بیماریهای قلبیعروقی منجر شود.
ریتمهای زیستی بدن چگونه بر سلامتی تاثیر میگذارد؟
ساعت زیستی با تنظیم چرخه خواب و بیداری، نوسانهای فشار خون و دمای بدن، بر سلامتی تاثیر میگذارد. این کار اساسا با همگامسازی سیستم غدد درونریز بدن با چرخه نور تا تاریکی محیط انجام میشود تا هورمونهای خاص به مقدار مشخص و در زمان مشخصی از روز ترشح شوند. برای مثال غده پینهآل در مغز ملاتونین تولید میکند؛ هورمونی که در واکنش به تاریکی به تنظیم خواب کمک میکند. به همین دلیل است که پزشکان توصیه میکنند قبل از خواب کمتر در معرض نور آبی مصنوعی دستگاههای الکترونیکی قرار بگیرید، زیرا این نورها میتوانند ترشح ملاتونین و کیفیت خواب را مختل کنند.
ریتم شبانهروزی بر سوختوساز بدن هم تاثیر میگذارد. خواب به تنظیم لپتین، هورمون کنترلکننده اشتها، کمک میکند. سطح لپتین در طول روز، بر اساس ریتمی که ساعت شبانهروزی تعیین میکند، در نوسان است. خواب ناکافی یا نامنظم تولید لیپتین را مختل و احساس گرسنگی را بیشتر میکند که میتواند به افزایش وزن منجر میشود.
در سالهای اخیر، محققان راههای بیشتری کشف کردهاند تا با کمک ساعت شبانهروزی بتوان بر سلامتی تاثیر گذاشت. به عنوان مثال، برخی تحقیقات نشان میدهد خوردن در ساعات معینی از روز، یا تغذیه در محدوده زمانی خاص از چاقی و بیماریهای متابولیک جلوگیری میکند. افسردگی و سایر اختلالات خلقی هم ممکن است به دلیل چرخه شبانهروزی ناکارآمد باشد که به تغییراتی در نحوه بیان ژنها (فرایندی که طی آن اطلاعات رمزگذاریشده ژن به ساختارهای موجود و فعال در سلول تبدیل میشود) منجر میشود.
© The Inde_pendent
همه مهرهداران، گیاهان، قارچها و باکتریها ساعت زیستی دارند
افرادی که دچار پرواززدگی یا جتلگ میشوند یا با یک ساعت جلو و عقب کشیدن ساعت برای استفاده بیشتر از نور روز، دچار مشکل میشوند، احتمالا خوب میدانند وقتی محققان از ساعت زیستی بدن یا ریتم شبانهروزی سخن میگویند، منظورشان چیست.
به گزارش کانورسیشن، ساعت زیستی، این «تنظیمکننده اصلی» واکنش بدن به گذر زمان از روزی به روز دیگر، از حدود ۲۰ هزار نورون در هیپوتالاموس تشکیل شده است. هیپوتالاموس ناحیهای نزدیک به مرکز مغز است که عملکردهای ناخودآگاه بدن مانند تنفس و فشار خون را هماهنگ میکند.
انسانها تنها موجوداتی نیستند که یک ساعت داخلی در بدن دارند. سایر مهرهداران مانند پستانداران، پرندگان، خزندگان، دوزیستان و ماهیها و نیز گیاهان، قارچها و باکتریها هم ساعت زیستی دارند. همین ساعت زیستی دلیل فعالیت بیشتر گربهها هنگام طلوع یا غروب آفتاب یا علت باز شدن گلها در برخی ساعات روز است.
وجود این ریتم شبانهروزی برای سلامت و تندرستی هم ضروری است. این روند تغییرات فیزیکی، ذهنی و رفتاری بدن را طی یک چرخه ۲۴ ساعته در پاسخ به نشانههای بیرونی مانند نور و غذا کنترل میکنند. به همین دلیل است که حملات قلبی و سکتهها بیشتر اوایل صبح رخ میدهند. ناهماهنگی مزمن این ریتم شبانهروزی تحت تاثیر عوامل بیرونی، همانطور که در کارمندان شیفت شب دیده میشود، میتواند به بروز طیف گستردهای از اختلالات جسمی و روانی از جمله چاقی، دیابت نوع ۲، سرطان و بیماریهای قلبیعروقی منجر شود.
ریتمهای زیستی بدن چگونه بر سلامتی تاثیر میگذارد؟
ساعت زیستی با تنظیم چرخه خواب و بیداری، نوسانهای فشار خون و دمای بدن، بر سلامتی تاثیر میگذارد. این کار اساسا با همگامسازی سیستم غدد درونریز بدن با چرخه نور تا تاریکی محیط انجام میشود تا هورمونهای خاص به مقدار مشخص و در زمان مشخصی از روز ترشح شوند. برای مثال غده پینهآل در مغز ملاتونین تولید میکند؛ هورمونی که در واکنش به تاریکی به تنظیم خواب کمک میکند. به همین دلیل است که پزشکان توصیه میکنند قبل از خواب کمتر در معرض نور آبی مصنوعی دستگاههای الکترونیکی قرار بگیرید، زیرا این نورها میتوانند ترشح ملاتونین و کیفیت خواب را مختل کنند.
ریتم شبانهروزی بر سوختوساز بدن هم تاثیر میگذارد. خواب به تنظیم لپتین، هورمون کنترلکننده اشتها، کمک میکند. سطح لپتین در طول روز، بر اساس ریتمی که ساعت شبانهروزی تعیین میکند، در نوسان است. خواب ناکافی یا نامنظم تولید لیپتین را مختل و احساس گرسنگی را بیشتر میکند که میتواند به افزایش وزن منجر میشود.
در سالهای اخیر، محققان راههای بیشتری کشف کردهاند تا با کمک ساعت شبانهروزی بتوان بر سلامتی تاثیر گذاشت. به عنوان مثال، برخی تحقیقات نشان میدهد خوردن در ساعات معینی از روز، یا تغذیه در محدوده زمانی خاص از چاقی و بیماریهای متابولیک جلوگیری میکند. افسردگی و سایر اختلالات خلقی هم ممکن است به دلیل چرخه شبانهروزی ناکارآمد باشد که به تغییراتی در نحوه بیان ژنها (فرایندی که طی آن اطلاعات رمزگذاریشده ژن به ساختارهای موجود و فعال در سلول تبدیل میشود) منجر میشود.
© The Inde_pendent
Yahoo Life
Your body has an internal clock that dictates when you eat, sleep and might have a heart attack – all based on time of day
Your body follows a circadian rhythm that influences everything from how well your medications work to the best time for exercise.
سیاره ملقب به «کره چشم» میتواند یک دنیای قابل سکونت در خارج از منظومه شمسی باشد!
▪️سیاره LHS-1140b که در فاصله 50 سال نوری زمین در سال 2017 به عنوان یکی از امیدوار کننده ترین مکانها برای شکوفایی حیات در خارج از منظومه شمسی شناسایی شد، به تازگی بهخاطر رصدهای جدید تلسکوپ جیمز وب، امیدوارکنندهتر و در عین حال عجیبتر شده است.
▪️این کره با یک اقیانوس وسیع پوشیده از یخ به پهنای حدود 4000 کیلومتر همراه است.
▪️سیاره LHS-1140b که در فاصله 50 سال نوری زمین در سال 2017 به عنوان یکی از امیدوار کننده ترین مکانها برای شکوفایی حیات در خارج از منظومه شمسی شناسایی شد، به تازگی بهخاطر رصدهای جدید تلسکوپ جیمز وب، امیدوارکنندهتر و در عین حال عجیبتر شده است.
▪️این کره با یک اقیانوس وسیع پوشیده از یخ به پهنای حدود 4000 کیلومتر همراه است.
چرا رنگ چشم سگها عموماً تیره است؟
مسأله:
یک. رنگ چشم گرگها زرد و روشن است.
دو. نیای سگها گرگها بودهاند.
سه. پس رنگ عموماً قهوهای و تیرهی چشم سگها (۹۲ درصد سگها) از کجا آمده است؟
پاسخ به این پرسش اهمیتی بسیار فراتر از رنگ چشم سگها دارد. پاسخ به آن به درک بهتری از تکامل انسان نیز میانجامد.
پاسخی به مسأله:
قبل از هر چیز باید بدانیم رنگ روشن، و عموماً زرد، برای چشم گرگها یک سازگاری است. گرگها شکار گروهی داشتهاند و همکاری میان آنها برای موفقیت در شکار حیاتی بوده و هست. گرگها با تشخیص اینکه اعضای دیگر گروه به کجا خیره شدهاند محل شکار را ردیابی میکنند. میزان گشادی مردمک هم حاوی اطلاعاتی برای میزان برانگیختگی گرگ است. چشم تیره در تاریکیِ شب توسط سایر اعضاء گروه دیده نمیشود و بنابراین این پیامها را منتقل نمیکند اما چشمان زردِ روشن به خوبی این هدف را برآورده میکند.
فرضیه:
شاید دلیل شایع شدن رنگ قهوهای و تیره در سگها مطلوب بودن این رنگ از جانب انسانها بوده است. سگی که با انسان زیسته دیگر نیازی به ارسال پیام به سایر اعضاء گروه در هنگام شکارِ گروهی نداشته است.
آزمودن فرضیه:
پژوهشگران ژاپنی این فرضیه را به بوتهی آزمون گذاردند. با کمک کامپیوتر رنگ چشم تصویرِ دستهای از سگها را به رنگ چشم گرگها درآوردند و از آزمودنیها پرسیدند که میان جفتهایی از تصاویر سگها یکی را برگزینند: تصویر اول تصویر واقعی سگ بود با رنگ چشم قهوهای و تیره؛ دومی فوتوشاپ آن بود که رنگ چشم زرد و روشن شده بود. آزمودنیها باید قضاوت میکردند که کدام تصویر دوستانهتر، باهوشتر، و با پرخاشگری کمتر است؟
نتیجه قاطعانه به نفع تصاویر با چشمانی تیره بود. بنابراین این فرضیه که انسانها سگ با چشمان تیره را میپسندند پذیرفتی است. نگاه سگ با چشمان تیره، بهخلاف گرگ، کمتر تهدیدکننده است و تغییر در این خصیصه به انسانها این پیام را میداده که با موجود متفاوتی مواجه هستیم.
شرح یافته:
سگها تغییرات دیگری را نیز تجربه کردند: از برجستگی صورت و پوزهی آنها کاسته شد؛ گوشها آویزانتر از گرگها شد؛ دندانها کوچکتر شدند؛ دم حلقوی شد؛ و شکل کلی جانور در بزرگسالی نیز بیشتر به تولهها شبیه شد و در مجموع از پرخاشگری جانور کاسته شد. به عبارتی همانطور که ناخوداگاه با اهلیسازی گرگهایِنیایسگها، این تغییرات را در تبار آنها ایجاد کردیم، خود سگها نیز فرایند خوداهلیسازی را پیش گرفتند و از همافزایی این دو فرایندِ گزینشی توسط انسان و خود سگها، شاهد تغییرات بزرگی که منجر به گونهزایی سگ شد بودیم.
به غیر از تغییر در دم، تمامی این تغییرات در خود انسان نیز رخ داده است و مطالعهی چگونگی تغییرات در سگها کمک بزرگیست به فهم چگونگی تغییرات در گونهی انسان.
نکتهی مهم آن است که بسیار قبل از اهلیسازی سگ، فرایند خوداهلیسازیِ انسان از صدهاهزار سال قبل آغاز شده بوده است. خوداهلیسازی فرایندی بوده که طی آن، نیاکان ما رفتارهای خشونتآمیز خود را از طریق انتخاب جنسی کاهش دادند. به عبارتی در انسانها زنان گرایشی به انتخاب مردان ملایمتر داشتهاند که به کاهش خشونت گونهی انسان انجامیده است. زنانِ نیاکانی ما برای رصد کردن کاهش خشونت نشانههایی مانند بزرگی سر به جثه و تورفتگی صورت را در مردانی که به عنوان جفت برمیگزیدند رصد میکردند.
بنابراین رصد کردن شواهد کاهش خشونت در انسانها ابتدا به منظور دیگری ایجاد شده بوده است. محصول فرعی این گرایش، تشخیص ویژگیهای مشابه در گرگهاینیایسگ بوده است. و از این پس فرایند خوداهلیسازی در خود سگها نیز آغاز شده است زیرا با همراهی انسان میتوانستند از گرسنگی در زمستانهای سخت نجات پیدا کنند. نسبت بالای سگها به گرگها در جهانِ کنونی نشان میدهد که از منظر گسترش ژنها، گرگهاینیایسگها، با خوداهلیسازی و همراهی با انسان مسیر موفقیتآمیزی را برگزیدند.
مسأله:
یک. رنگ چشم گرگها زرد و روشن است.
دو. نیای سگها گرگها بودهاند.
سه. پس رنگ عموماً قهوهای و تیرهی چشم سگها (۹۲ درصد سگها) از کجا آمده است؟
پاسخ به این پرسش اهمیتی بسیار فراتر از رنگ چشم سگها دارد. پاسخ به آن به درک بهتری از تکامل انسان نیز میانجامد.
پاسخی به مسأله:
قبل از هر چیز باید بدانیم رنگ روشن، و عموماً زرد، برای چشم گرگها یک سازگاری است. گرگها شکار گروهی داشتهاند و همکاری میان آنها برای موفقیت در شکار حیاتی بوده و هست. گرگها با تشخیص اینکه اعضای دیگر گروه به کجا خیره شدهاند محل شکار را ردیابی میکنند. میزان گشادی مردمک هم حاوی اطلاعاتی برای میزان برانگیختگی گرگ است. چشم تیره در تاریکیِ شب توسط سایر اعضاء گروه دیده نمیشود و بنابراین این پیامها را منتقل نمیکند اما چشمان زردِ روشن به خوبی این هدف را برآورده میکند.
فرضیه:
شاید دلیل شایع شدن رنگ قهوهای و تیره در سگها مطلوب بودن این رنگ از جانب انسانها بوده است. سگی که با انسان زیسته دیگر نیازی به ارسال پیام به سایر اعضاء گروه در هنگام شکارِ گروهی نداشته است.
آزمودن فرضیه:
پژوهشگران ژاپنی این فرضیه را به بوتهی آزمون گذاردند. با کمک کامپیوتر رنگ چشم تصویرِ دستهای از سگها را به رنگ چشم گرگها درآوردند و از آزمودنیها پرسیدند که میان جفتهایی از تصاویر سگها یکی را برگزینند: تصویر اول تصویر واقعی سگ بود با رنگ چشم قهوهای و تیره؛ دومی فوتوشاپ آن بود که رنگ چشم زرد و روشن شده بود. آزمودنیها باید قضاوت میکردند که کدام تصویر دوستانهتر، باهوشتر، و با پرخاشگری کمتر است؟
نتیجه قاطعانه به نفع تصاویر با چشمانی تیره بود. بنابراین این فرضیه که انسانها سگ با چشمان تیره را میپسندند پذیرفتی است. نگاه سگ با چشمان تیره، بهخلاف گرگ، کمتر تهدیدکننده است و تغییر در این خصیصه به انسانها این پیام را میداده که با موجود متفاوتی مواجه هستیم.
شرح یافته:
سگها تغییرات دیگری را نیز تجربه کردند: از برجستگی صورت و پوزهی آنها کاسته شد؛ گوشها آویزانتر از گرگها شد؛ دندانها کوچکتر شدند؛ دم حلقوی شد؛ و شکل کلی جانور در بزرگسالی نیز بیشتر به تولهها شبیه شد و در مجموع از پرخاشگری جانور کاسته شد. به عبارتی همانطور که ناخوداگاه با اهلیسازی گرگهایِنیایسگها، این تغییرات را در تبار آنها ایجاد کردیم، خود سگها نیز فرایند خوداهلیسازی را پیش گرفتند و از همافزایی این دو فرایندِ گزینشی توسط انسان و خود سگها، شاهد تغییرات بزرگی که منجر به گونهزایی سگ شد بودیم.
به غیر از تغییر در دم، تمامی این تغییرات در خود انسان نیز رخ داده است و مطالعهی چگونگی تغییرات در سگها کمک بزرگیست به فهم چگونگی تغییرات در گونهی انسان.
نکتهی مهم آن است که بسیار قبل از اهلیسازی سگ، فرایند خوداهلیسازیِ انسان از صدهاهزار سال قبل آغاز شده بوده است. خوداهلیسازی فرایندی بوده که طی آن، نیاکان ما رفتارهای خشونتآمیز خود را از طریق انتخاب جنسی کاهش دادند. به عبارتی در انسانها زنان گرایشی به انتخاب مردان ملایمتر داشتهاند که به کاهش خشونت گونهی انسان انجامیده است. زنانِ نیاکانی ما برای رصد کردن کاهش خشونت نشانههایی مانند بزرگی سر به جثه و تورفتگی صورت را در مردانی که به عنوان جفت برمیگزیدند رصد میکردند.
بنابراین رصد کردن شواهد کاهش خشونت در انسانها ابتدا به منظور دیگری ایجاد شده بوده است. محصول فرعی این گرایش، تشخیص ویژگیهای مشابه در گرگهاینیایسگ بوده است. و از این پس فرایند خوداهلیسازی در خود سگها نیز آغاز شده است زیرا با همراهی انسان میتوانستند از گرسنگی در زمستانهای سخت نجات پیدا کنند. نسبت بالای سگها به گرگها در جهانِ کنونی نشان میدهد که از منظر گسترش ژنها، گرگهاینیایسگها، با خوداهلیسازی و همراهی با انسان مسیر موفقیتآمیزی را برگزیدند.
Psychology Today
Why Do Most Dogs Have Brown Eyes While Wolves Do Not?
Domestication has driven the difference in iris color between dogs and wolves.
🥰3
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🌗علت واقعی گرمای غیرعادی چیست؟
Project Gun Sun
میتواند نور خورشید را جمعآوری کند و آن را در مناطق خاصی رها کند. این می تواند باعث شود که مناطق خاصی حتی بیشتر گرم شوند.
Project Gun Sun
میتواند نور خورشید را جمعآوری کند و آن را در مناطق خاصی رها کند. این می تواند باعث شود که مناطق خاصی حتی بیشتر گرم شوند.
❤4
Forwarded from Shima
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🌗توضیح علمی و کامل جهان های موازی.
🔸اگر هنوز سوال هایی در مورد #جهانهای_موازی دارید این فیلم رو ببینید.
منبع:آپارات
🔸اگر هنوز سوال هایی در مورد #جهانهای_موازی دارید این فیلم رو ببینید.
منبع:آپارات
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
سه ترفند برای افزایش اعتماد به نفس
مترجم امین سربی
گوینده فائزه مجاهدطلب
مترجم امین سربی
گوینده فائزه مجاهدطلب
❤3
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
کاربرد انواع قرص جوشان رو یاد بگیر
❤3👎1
:
عاداتی که باعث می شوند عضله بسوزانید نه چربی
۱- بیش از حد کالری کم می کنید
دریافت کالری کمتر از مقداری که بدن برای سوخت و ساز پایه ( حداقل انرژی که بدن در حالت استراحت و برای چیزهایی مانند تنفس و زنده نگه داشتن اعضای بدن نیاز دارد ) به آن نیاز دارد بدن را به حالت قحطی می برد جایی که برای تامین انرژی چربی و عضله با هم سوزانده می شوند. هدف اصلی بدن زنده نگه داشتن شما است یعنی می خواهد مطمئن شود برای عملکردهای پایه به اندازه انرژی در اختیار دارید.
وقتی به اندازه کالری دریافت نکنید بدن انرژی مورد نیاز خود را از کربوهیدرات های ذخیره شده، چربی های ذخیره شده و پروتئین موجود در عضلات دریافت می کند. اینکه دقیقا باید چه مقدار کالری برای از بین نرفتن عضلات استفاده کنید بستگی به وزن دارد اما هیچ کس نباید هرگز برنامه کمتر از ۱۰۰۰ کالری را اجرا کند.
راه حل: برای به حداکثر رساندن چربی سوزی و به حداقل رساندن عضله سوزی، توصیه می شود از برنامه کنونی خود برای کاهش وزن تنها ۵۰۰ تا ۱۰۰۰ کالری کم کنید و نیمی از این مقدار کالری کسر شده از برنامه غذایی و نیم دیگر از ورزشی که می کنید باشد.
۲- به اندازه پروتئین دریافت نمی کنید
کاهش وزن تنها به مقدار غذایی بلکه به کیفیت آن نیز اهمیت دارد. پژوهشگران در سال ۲۰۱۶ دریافتند گروهی که برنامه غذایی کم کالری را با مقدار پروتئین مناسب به کار گرفته بودند از دیگر گروهی که به اندازه پروتئین دریافت نمی کردند ۲۷ درصد چربی بیشتری سوزاندند و همچنین هشت برابر بافت عضلانی بیشتری اضافه کردند. دلیلش این است که پروتئین کامل موجود در غذاهایی مانند تخم مرغ، گوشت مرغ، لبنیات و گوشت قرمز تمام ۹ آمینو اسیدی که بدن برای ساخت و حفظ عضلات می خواهد را در خود دارند. اگر به اندازه پروتئین دریافت نکنید بدان معنی است که مصالح کافی برای حفظ و ساخت عضله را در اختیار بدنتان قرار ندادید پس قادر نخواهید بود به درستی عضله سازی کنید.
راه حل: برای کسانی که رژیم می گیرند ۱.۶ گرم پروتئین در ازای هر کیلوگرم از وزن بدن توصیه می شود. این یعنی اگر برای مثال وزنتان ۵۴ کیلوگرم است باید در روز ۸۰ تا ۹۰ گرم پروتئین دریافت کنید – حدود یک سوم کالری دریافتی در روز.
۳- از وزنه استفاده نمی کنید
برای تثبیت عضلات بدن به فشار نیاز دارد. وقتی عضلات خود را تحریک نمی کنید، بدن هم درگیر ساخت عضله نمی شود اگر برنامه ای با کالری بسیار پایین دارید و ورزش های قدرتی هم انجام نمی دهید حتما عضله اضافه نخواهید کرد و مقداری را نیز خواهید سوزاند. پژوهشی در سال ۲۰۱۴ نشان داد وقتی افراد چاق رژیم می گیرند آنهایی که تمرینات قدرتی انجام می دهند به اندازه کسانی که ورزش قدرتی انجام نمی دهند وزن کم می کنند و البته مقداری به بافت عضلانی خود نیز اضافه می کنند ( در صورتی که برای دیگران چنین نیست ) .
بافت عضلانی برای کاهش وزن در طولانی مدت و تثبیت آن اهمیت بسیاری دارد. در پژوهش گسترده ای که دانشگاه هاروارد طی ۱۲ سال روی حدود ۱۰.۵۰۰ فرد انجام داد مشخص شد افرادی که از وزنه برای ورزش کردن استفاده می کنند تقریبا دو برابر بیشتر از کسانی که فقط ورزش هوازی انجام می دهند چربی های شکمی می سوزانند.
راه حل: برای اینکه عضلات بدن را تحریک کنید باید هر هفته دو تا سه مرتبه ورزش های هوازی با شدت بالا انجام بدهید. بهتر است این ورزش ها مانند اسکوات، لانگز و شنا شامل کل بدن شوند. تا جایی که توان دارید وزنه به کار ببرید.
۴- بعد از ورزش چیزی نمی خورید
سوخت رسانی به بدن بعد از ورزش به همان اندازه وزنه زدن اهمیت دارد. اگر بعد از ورزش چیزی نخورید، احتمال اینکه بدن ریکاوری نکند بالا می رود و اگر عضلاتی که در طول ورزش آسیب دیدند دوباره بهبود پیدا نکنند از دستشان می دهید. هرچه غذا نخوردن بعد از ورزش طولانی شود مقدار تاثیر گذاری روی ترمیم عضلات نیز کمتر می شود.
راه حل: اگر با شدت متوسط به مدت ۴۵ دقیقه ورزش کنید باید ۱۵ تا ۲۰ دقیقه بعد از آن حدود ۲۰ گرم پروتئین با کیفیت استفاده کنید، مانند شیک های پروتئین یا ماست یونانی.
۵- بیش از حد ورزش هوازی انجام می دهید
فکر می کنید روزانه یک ساعت عرق ریختن با ورزش های هوازی از بهترین راه های سوزاندن کالری و چربی ها است درست است؟ خیر، بر خلاف ورزش های قدرتی که فیبرهای تمام عضلات را درگیر می کند، ورزش های هوازی اینگونه نیستند و سبب ساخت عضله نمی شوند. در واقع انجام بیش از حد ورزش هوازی سبب سوزاندن عضله می شود. با اینکه بدن برای ورزش هوازی با شدت متوسط مانند یک ساعت پیاده روی بیشتر از ذخایر چربی استفاده می کند اگر از برنامه ای کم کالری استفاده کنید چنین ورزشی عضلات را نیز وارد چرخه سوزانده شدن می کند.
عاداتی که باعث می شوند عضله بسوزانید نه چربی
۱- بیش از حد کالری کم می کنید
دریافت کالری کمتر از مقداری که بدن برای سوخت و ساز پایه ( حداقل انرژی که بدن در حالت استراحت و برای چیزهایی مانند تنفس و زنده نگه داشتن اعضای بدن نیاز دارد ) به آن نیاز دارد بدن را به حالت قحطی می برد جایی که برای تامین انرژی چربی و عضله با هم سوزانده می شوند. هدف اصلی بدن زنده نگه داشتن شما است یعنی می خواهد مطمئن شود برای عملکردهای پایه به اندازه انرژی در اختیار دارید.
وقتی به اندازه کالری دریافت نکنید بدن انرژی مورد نیاز خود را از کربوهیدرات های ذخیره شده، چربی های ذخیره شده و پروتئین موجود در عضلات دریافت می کند. اینکه دقیقا باید چه مقدار کالری برای از بین نرفتن عضلات استفاده کنید بستگی به وزن دارد اما هیچ کس نباید هرگز برنامه کمتر از ۱۰۰۰ کالری را اجرا کند.
راه حل: برای به حداکثر رساندن چربی سوزی و به حداقل رساندن عضله سوزی، توصیه می شود از برنامه کنونی خود برای کاهش وزن تنها ۵۰۰ تا ۱۰۰۰ کالری کم کنید و نیمی از این مقدار کالری کسر شده از برنامه غذایی و نیم دیگر از ورزشی که می کنید باشد.
۲- به اندازه پروتئین دریافت نمی کنید
کاهش وزن تنها به مقدار غذایی بلکه به کیفیت آن نیز اهمیت دارد. پژوهشگران در سال ۲۰۱۶ دریافتند گروهی که برنامه غذایی کم کالری را با مقدار پروتئین مناسب به کار گرفته بودند از دیگر گروهی که به اندازه پروتئین دریافت نمی کردند ۲۷ درصد چربی بیشتری سوزاندند و همچنین هشت برابر بافت عضلانی بیشتری اضافه کردند. دلیلش این است که پروتئین کامل موجود در غذاهایی مانند تخم مرغ، گوشت مرغ، لبنیات و گوشت قرمز تمام ۹ آمینو اسیدی که بدن برای ساخت و حفظ عضلات می خواهد را در خود دارند. اگر به اندازه پروتئین دریافت نکنید بدان معنی است که مصالح کافی برای حفظ و ساخت عضله را در اختیار بدنتان قرار ندادید پس قادر نخواهید بود به درستی عضله سازی کنید.
راه حل: برای کسانی که رژیم می گیرند ۱.۶ گرم پروتئین در ازای هر کیلوگرم از وزن بدن توصیه می شود. این یعنی اگر برای مثال وزنتان ۵۴ کیلوگرم است باید در روز ۸۰ تا ۹۰ گرم پروتئین دریافت کنید – حدود یک سوم کالری دریافتی در روز.
۳- از وزنه استفاده نمی کنید
برای تثبیت عضلات بدن به فشار نیاز دارد. وقتی عضلات خود را تحریک نمی کنید، بدن هم درگیر ساخت عضله نمی شود اگر برنامه ای با کالری بسیار پایین دارید و ورزش های قدرتی هم انجام نمی دهید حتما عضله اضافه نخواهید کرد و مقداری را نیز خواهید سوزاند. پژوهشی در سال ۲۰۱۴ نشان داد وقتی افراد چاق رژیم می گیرند آنهایی که تمرینات قدرتی انجام می دهند به اندازه کسانی که ورزش قدرتی انجام نمی دهند وزن کم می کنند و البته مقداری به بافت عضلانی خود نیز اضافه می کنند ( در صورتی که برای دیگران چنین نیست ) .
بافت عضلانی برای کاهش وزن در طولانی مدت و تثبیت آن اهمیت بسیاری دارد. در پژوهش گسترده ای که دانشگاه هاروارد طی ۱۲ سال روی حدود ۱۰.۵۰۰ فرد انجام داد مشخص شد افرادی که از وزنه برای ورزش کردن استفاده می کنند تقریبا دو برابر بیشتر از کسانی که فقط ورزش هوازی انجام می دهند چربی های شکمی می سوزانند.
راه حل: برای اینکه عضلات بدن را تحریک کنید باید هر هفته دو تا سه مرتبه ورزش های هوازی با شدت بالا انجام بدهید. بهتر است این ورزش ها مانند اسکوات، لانگز و شنا شامل کل بدن شوند. تا جایی که توان دارید وزنه به کار ببرید.
۴- بعد از ورزش چیزی نمی خورید
سوخت رسانی به بدن بعد از ورزش به همان اندازه وزنه زدن اهمیت دارد. اگر بعد از ورزش چیزی نخورید، احتمال اینکه بدن ریکاوری نکند بالا می رود و اگر عضلاتی که در طول ورزش آسیب دیدند دوباره بهبود پیدا نکنند از دستشان می دهید. هرچه غذا نخوردن بعد از ورزش طولانی شود مقدار تاثیر گذاری روی ترمیم عضلات نیز کمتر می شود.
راه حل: اگر با شدت متوسط به مدت ۴۵ دقیقه ورزش کنید باید ۱۵ تا ۲۰ دقیقه بعد از آن حدود ۲۰ گرم پروتئین با کیفیت استفاده کنید، مانند شیک های پروتئین یا ماست یونانی.
۵- بیش از حد ورزش هوازی انجام می دهید
فکر می کنید روزانه یک ساعت عرق ریختن با ورزش های هوازی از بهترین راه های سوزاندن کالری و چربی ها است درست است؟ خیر، بر خلاف ورزش های قدرتی که فیبرهای تمام عضلات را درگیر می کند، ورزش های هوازی اینگونه نیستند و سبب ساخت عضله نمی شوند. در واقع انجام بیش از حد ورزش هوازی سبب سوزاندن عضله می شود. با اینکه بدن برای ورزش هوازی با شدت متوسط مانند یک ساعت پیاده روی بیشتر از ذخایر چربی استفاده می کند اگر از برنامه ای کم کالری استفاده کنید چنین ورزشی عضلات را نیز وارد چرخه سوزانده شدن می کند.
👏3👌1
ادامه ی متن بالا 👇
راه حل بند ۵ : برای پیشگیری از سوزانده شدن عضله، برنامه ریزی کنید تا ورزش های هوازی با شدت پایین را سه تا چهار روز در هفته انجام دهید. در یک تا دو مرتبه از این ورزش ها نیز به مدت چهار دقیقه شدت ورزش هوازی را افزایش دهید. این کار به سیستم بدن شوک وارد می کند و مزایای فراوانی برای سلامت از جمله محافظت از عضلات به همراه دارد.
۶- به اندازه نمی خوابید
برای اینکه بتوانید به خوبی وزن کم کنید، بدن به استراحت نیاز دارد. اگر نخوابید هورمون هایتان عملکرد مناسبی ندارند. سطح چربی خون بالا خواهد رفت که احتمال ذخیره شدن کربوهیدرات ها به شکل چربی را افزایش می دهد. علاوه بر این چون بدن خسته است به خوبی ورزش نمی کنید یعنی عضله سازی خوبی ندارید و حتی ممکن است به مرور زمان آنها را از دست بدهید.
راه حل: هرگز از خوابتان کم نگذارید. طوری برنامه ریزی کنید تا هر شب هفت تا نه ساعت بخوابید.
نویسنده: کولین دی بلفوندز
راه حل بند ۵ : برای پیشگیری از سوزانده شدن عضله، برنامه ریزی کنید تا ورزش های هوازی با شدت پایین را سه تا چهار روز در هفته انجام دهید. در یک تا دو مرتبه از این ورزش ها نیز به مدت چهار دقیقه شدت ورزش هوازی را افزایش دهید. این کار به سیستم بدن شوک وارد می کند و مزایای فراوانی برای سلامت از جمله محافظت از عضلات به همراه دارد.
۶- به اندازه نمی خوابید
برای اینکه بتوانید به خوبی وزن کم کنید، بدن به استراحت نیاز دارد. اگر نخوابید هورمون هایتان عملکرد مناسبی ندارند. سطح چربی خون بالا خواهد رفت که احتمال ذخیره شدن کربوهیدرات ها به شکل چربی را افزایش می دهد. علاوه بر این چون بدن خسته است به خوبی ورزش نمی کنید یعنی عضله سازی خوبی ندارید و حتی ممکن است به مرور زمان آنها را از دست بدهید.
راه حل: هرگز از خوابتان کم نگذارید. طوری برنامه ریزی کنید تا هر شب هفت تا نه ساعت بخوابید.
نویسنده: کولین دی بلفوندز
❤3👏1
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
چطور با اشعه ایکس درون بدن را میبینند؟
❤2👏1