Telegram Web Link
معماری و امر سیاسی
محمدیاسر موسی‌پور
امروزه که روندهای مسلط معماری در دنیا، آن را با استیلای تصویر و امر بصری مواجه کرده‌اند، سخت‌تر می‌توان از وجه سیاسی معماری سخن گفت. گویی از معماری سیاست‌زدایی شده و به امری تماشایی فروکاست یافته است، اما آیا می‌توان سیاست را جایی بیرون از فرم بیرونی که محل ظهور امر تماشایی است جست‌وجو کرد؟ می‌توان گفت، برای اتخاذ زاویه‌ای سیاسی به معماری از دو نقطه نگاه بهره گرفت؛ اول نقطه نگاهی معطوف به فرم و دوم نقطه نگاهی معطوف به فضا. در اینجا فرم، نماینده وجهی از معماری است که «درک» می‌شود و فضا به مثابه چیزی است که «تجربه» می‌شود. رهیافت اول فرم معماری را رسوبی از ایدئولوژی‌هایی می‌بیند که حاضر نیستند به ساحت ایدئولوژیک خود اعتراف کنند و خود را حقیقی و طبیعی جلوه می‌دهند. این ایدئولوژی‌ها فرم‌های معماری را در یوغ خود منجمد کرده و با بازتولید مکرر خود، خبر از حقیقتی خدشه‌ناپذیر می‌دهند؛ حقیقتی که در حال مخابره آن هستند. کلیساهای قرون‌وسطایی مثال مناسبی برای فهم این نگاه هستند. آنها خود را به‌مثابه مدیومی برای حقیقت عرضه می‌کردند. به‌هرترتیب، معماری در این شرایط، به آن دلیل سیاسی است که همچون مدیایی عمومی، ایدئولوژی مسلط برجامعه را رزونانس می‌دهد و تشدید می‌کند. در این قرائت، انسان به‌مثابه «مخاطبِ» این مدیا پیام فرم را «درک» و متعاقب آن، جای خود را در مناسبات سیاسی جامعه معین می‌کند.
اما زاویه دیگری به وجه سیاسی معماری می‌توان اتخاذ کرد که در آن، انسان از آن جهت که «کاربر» فضای معماری است از آن تأثیر می‌پذیرد و نه از آن جهت که «مخاطب» آن است. اگر مخاطب با درک فرم به مثابه یک مدیا سیاست را به جریان می‌اندازد، کاربر با تجربه‌کردن و صرف‌کردن فضای معماری در سیاست شریک می‌شود. در قرائت اول پای سوژه‌ای دارای ادراک در میان است و در قرائت دوم ما با سوژه‌ای دارای «بدن» روبه‌رو هستیم که از قضا به قول مرلوپونتی به شکلی انتزاعی و فارغ از بدن چیزی را درک نمی‌کند. به‌این‌ترتیب اگر سیاست را تنظیم رابطه میان سوژه‌های انسانی بدانیم که در مقیاسی بزرگ‌تر به فرماسیون زیست اجتماعی آنها می‌انجامد، معماری را می‌توان دستگاهی برای تنظیم این رابطه از طریق نظم بدن‌ها به‌شمار آورد. به عبارتی معماری به‌واسطه تنظیم مناسبات میان بدن‌ها وضعیت‌هایی را تشکیل می‌دهد که روابط میان سوژه‌ها را تعریف می‌کند. ادوارد هال در مطالعات خود به‌خوبی از این حقیقت سخن گفته که انسان‌ها چگونه از خلال تنظیم فاصله بدن‌هایشان به تنظیم روابط اجتماعی خود دست می‌زنند. معماری در اینجا دست‌کاری همین مناسبات به حساب می‌آید. این وجه از پتانسیل‌های سیاسی معماری را شاید جرمی بنتام در طرح زندان معروف خود به‌خوبی به ظهور رسانده است. اتاقکی برای زندان‌بان در میان است و زندانی‌ها در محیط دایره چیدمان شده‌اند. این چیدمان بدن‌ها، تولید‌کننده وضعیتی است که زندانیان همواره خود را در معرض نظارتی پایان‌ناپذیر می‌یابند و اعمال خود را تحت کنترل نگاه مسلط حفظ می‌کنند. در اینجا ما نه با سطحی رسانه‌ای از فرم معماری که با توزیع وضعیت‌سازِ بدن‌ها در فضا مواجه هستیم. این توزیع بدن‌ها به تولید مناسبات میان بدن‌ها و در نهایت بازتولید جایگاه زندانی و زندان‌بان می‌انجامد.
اما معماری در همه موقعیت‌ها این‌چنین جبری عمل نمی‌کند. سوژه‌های انسانی در عموم فضاهای معماری مختارند که از نظم پیشنهادی فضا برای بدن‌ها امتناع کنند. به‌این‌ترتیب، اگرچه معماری همواره دستورالعمل تخطی‌ناپذیری از مناسبات بدن‌ها نیست، اما همواره پیشنهادی برای این مناسبات هست و از قضا زمانی که سوژه‌ها در برابر پیشنهاد به میان آمده دست به مقاومت و تخطی می‌زنند، همچنان معماری در حال به‌جریان‌انداختن تنش میان نیروهایی سیاسی است که میان بدن‌ها و نظم فضا در جریان است. مثال موردعلاقه میشل دسرتو برای این مقاومت، پارکورباز‌ها هستند. آنها مناسبات پیشنهادی فضا را به بازی می‌گیرند و تلاش می‌کنند از خلال بازتولید مناسبات تازه به بازتولید فضا در آيینی تازه دست بزنند. پرداختن به معماری از خلال فضا و بدن‌ها نگاهی است که متفکران بسیاری همچون هاروی و لوفور نیز به آن پرداخته‌اند و در باب همدستی سرمایه‌داری و فضای شهری برای حفظ منافع سیاسی مستقر قلم‌فرسایی کرده‌اند. در جمع‌بندی این نگاه می‌توان گفت شاید فضا چیزی جز فاصله میان بدن‌ها نیست و معماری پیشنهادی برای بازآرایش این فاصله‌ها و استقرار مناسباتی خاص است. از آنجایی‌که رویکرد اول، معماری را به توده‌ای برای بازنمایی معانی ایدئولوژیک فروکاست می‌دهد، می‌توان گفت در این قرائت مرز میان معماری و مجسمه از دست می‌رود.تفکر دراین‌باره تفکر برای پرسش از سهم معماری برای سیاست است: توده‌ای از معانی یا فضایی برای جولان بدنها؟
@archresearchmethod
از ابعاد وجدآور هنر همین است که دقیقا وقتی به نظر میرسد دیگر چیز وجدآوری وجود ندارد، باز می تواند تو را به میخکوب کند
از این رو معماری در غلیظ ترین نمود خود، چیزی جز به چالش کشیدن انگاره هایی که بدیهی و بلکه طبیعی جلوه میکنند نیست.
مثل همین تلاش کنگو کوما، که پرده از کشمکشی میان بلندمرتبه بودن و خانه بودن برمیدارد و ما را با شکل نیاندیشیده ای از معماری روبرو میکند
شکلی که حالا میتوان نشست و به آن اندیشید
سبقتی که پرکتیس از تئوری میگیرد
@archresearchmethod
در این گفتگوی کوتاه تلاش کردم به ارتباط این دو اشاره کنم و دیدگاه های نویی که معتقد به خودآینی معماری به مثابه یک دیسیپلین هستند را هم به همان اندازه مطرح کنم...همچنین بحث تاثیراتی که علوم انسانی می تواند از معماری بگیرد. و در نهایت هم با توجه به سوال مجری محترم، کمی پیرامون وضعیت تاریخی و هویتی جامعه امروز ایران در ارتباطش با معاری اشاره کردم

@archresearchmethod
Forwarded from Arash Basirat
ده کتاب که هر معمار باید بخواند در بازْروایتی از اتووود

http://etoood.com/NewsList.aspx?Sub=118
Forwarded from Arash Basirat
سایت اینترنتی بیلدینگْ دیزاینْ آنلاین در سال 2013 اقدام به انتشار مجموعه ای نمود تحت عنوان 10 کتاب که هر دانشجوی معماری باید بخواند، الیس وودمن و آنا وینستون در قالب تکه نوشته هایی به معرفی 10 کتابی نشستند که به گمانشان تاثیرگذارترین کتاب ها در شکل گیری عناصر گفتمان معماری معاصر و سازوکارهای اموزش معماری بود، اگر چه بی گمان عدم حضور نام هایی همچون؛ اوسوالد متیوز اونگرز، پیتر آیزنمن و کی مایکل هیز در میان نویسندگان مجموعه انتخاب شده به وضوح نمایان است، اما بی شک انتخاب ها در غالب موارد به آشکارا دقیق و مجدانه درست است.
اتووود در قالب مجموعه ای تحت عنوان 10 کتاب که هر معمار باید بخواند به معرفی این مجموعه پرداخته و به موازات تلاش کرده است به کمک ارجاعْ دهی های درونْ متنی به لایه های پس زمینه ای و معرفتی هر کتاب و البته دیگر منابعی که به این کتب پرداخته اند، تصویری کامل تر از آن کتاب ارائه دهد.
با دقت به عناوین کتاب ها متوجه می شویم فقط سه تا از کتاب ها ـ پیچیدگی و تضاد در معماری، از لاس وگاس بیاموزیم و اشتیاق تئوریک و استراتژی های طراحی ـ به فارسی برگردانده شده اند و نویسندگان برخی دیگر از کتاب ها همچون آلدو رُسی، کالین روو، پی یر ویتوریو آئورلی در ایران تقریبا ناشناخته اند و علی رغم تفاسیر بی نهایت زیادی که بر اثار نوشتاری رم کولهاس و رابرت ونتوری به همراه دنیس اسکات براون نوشته شده است، همچنان واضعان ادبیات معماری معاصر ایران نتوانسته اند در قالبی صریح و شفاف رابطه انتقادی و خوانش زیرْلایه ای از روش شناسی، رویکردها و پی آیندهای تئوریک و پرکتیکال کتاب های این دو تئوریسین تاثیرگذار برای مخاطبشان تبیین نمایند.
وضعیتی که گویای یک واقعیت است؛ نظریه انتقادی چه در قالب خوانش انتقادی شمول تاریخیِ شکل گیری معماری معاصر و چه در قالب رادیکالیسمی پراجکتیو و معطوف به اینده های ممکن معماری هنوز نتواسته است با ژنتیک تحلیلی ادبیات معماری معاصر ایران گره بخورد.
👍1
ayda kianpour
Audio
این فایل، بخشی از گفت و گوی من با شروین وکیلی در جلسه دیروز پیرامون فوکو و معماری است.
در اینجا درباره بحث مطرح شده در پست قبل با دکتر وکیلی به عنوان جامعه شناس گفتگو کردم

با تشکر از
@aydakiaa
ایگلتون در ساده بیان کردن مطالب مهم استاد است. این مطلب هم از مهم ترین ها و پر رفرنس ترین هاست. با ترجمه صالح نجفی کخچه همراه می شود نمی توان ان را معرفی نکرد
@archresearchmethod
Channel name was changed to «معماری کاوی»
در چند پست تلاش خواهم کرد تا برخی مبانی فلسفی بسیار متداول و البته مغفول مانده را با زبانی قابل فهم مرور کنیم. همچنین دلوز و گتاری و دریدا و ...
امشب با اولین بخش آغاز می کنیم
دلوز و گتاری در دو کتاب مهم دیدگاه های مشترک خود را بیان کرده اند. یکی کتابی تحت عنوان "آنتی ادیپ،شیزوفرنی و سرمایه داری" و دیگری کتابی با نام "هزار فلات" که بعضا به هزار سطح صاف نیز ترجمه شده است‌. در کتاب اول، آنها به روانکاوی می تازند. اما چرا؟ زیرا روانکاوی از یک سوژه ی نرمال سخن میگوید که فرایندی به نام ادیپی شدن را طی کرده است. بر همین اساس روانکاوی روان پریش را کسی میداند که در فرایند ادیپیزه شدن ناکام مانده است. حال می توان پرسید که ادیپی شدن چیست و چرا مورد نقد دلوز و گتاری واقع شده است. فروید با رجوع به اسطوره ادیپوس در یونان، عقده ای به نام ادیپ را تئوریزه میکند. عقده ای که حاصل میل کودک به مادر خود است.میلی که توسط اوتوریته پدر سرکوب می شود و بدین ترتیب قانون در بدوی تربن و نخستین صورت خودش در کودک درونی شده و به او امکان ورود به فرآیند اجتماعی شدن و نظم نمادین را میدهد.
وقتی دلوز و گتاری از آنتی ادیپ سخن میگویند، قرائتی سمبولیک از آن دارند‌. از نگاه این دو، در فرایند ادیپی شدن، فرایند پذیرش سرکوب و مطیع شدن در برابر نظمی است که ابلاغ گردیده است. آنها این قرائت سمبولیک را دارند تا با آمیختن فروید با مارکس، آن اوتوریته را با اوتوریته بورژوازی مقایسه کنند‌. طبقه ای که به دنبال استقرار نظم خود و به گردش در آوردن سرمایه است. به این ترتیب بورژوازی با سرکوب میل آزاد سوژه های انسانی، آن را کانالیزه کرده و به نفع خود به نظم در می آورد. برای آنها مدرسه نیز شکل دیگری از خانواده است که این بار در آنجا میل سوژه به دانش ادیپیزه شده و کانالیزه می شود. در این میان شیزوفرنی که یک بیماری روان پریشانه است که در آن ارتباط انسان با زبان دچار اختلال می شود و شخصیت او ناپایدار میگردد، برای دلوز و گتاری به جای تهدید یک فرصت بی نظیر شمرده می شود. از نظر آنها شیزوفرنی تنها شکل بیرون افتادن از نظم نمادین و اتوریته اجتماعی است. شیزوفرنی از همین رو برای سرمایه داری خطرناک است و به زعم این دو، برای داشتن سوژه انقلابی، به جای ادیپیزه شدن، باید سوژه شیزوفرنیزه شود. میل این سوژه از در قلمروها سازماندهی نمی شود و به نوعی ایلیاتی بودن و بی قلمرو بودن دست می یابد. این همان چیزی است که به مرور در کتاب دوم دلوز و گتاری پیگیری می شود. بدون قلمرو بودن، مرکز نداشتن و مقاومت کردن در برابر هر سلسله مراتبی. آنها ایدئال خود را در ریزوم یافتند. شکلی از گیاهانی که هم ریشه در بیرون خاک دارند و هم ساقه ای افقی که در زیر خاک رشد میکند. این می‌تواند بهترین مثال برای یک امر ضد سلسله مراتبی باشد.بخصوص که در تاریخ اندیشه همواره نماد سلسله مراتب، درخت و و نظم مستقر در آن بوده است.برای نداشتن سلسله مراتب بایستی که آغاز و پایانی در کار نباشد و ریزوم نیز چنین است. آن را از هر کجا که قطع کنید دوباره می تواند مستقل باشد و رشد کند. این یعنی مرکز فرماندهی آن در نقطه ای نهادینه نشده است که نقاط دیگر بر مبنای نزدیکی ودوری نسبت به آن ارزش گذاری شوند.
برای دلوز و گتاری، جهان ماهیتی ریزوماتیک دارد. جایی که در آن تفاوت ها روی یکدیگر تا میخورند و تقابلی در کار نیست. این فولد شدن و تا شدن تفاوت ها موجب می شود تا نگاه ان دو به تفاوتاز نگاه نشانه شناختی دریدا فاصله بگیرد. آنها جهان را چیزی بیرون از نظام نشانه شناختی زبان می دانند و زبان یعنی جایی که نظم و قانون جهان را کانالیزه و سلسله مراتبی میکند. در جهان ریزوماتیک دلوزی، زنبور عسل ادامه گلی است که روی آن می نشیند‌. از آن تغذیه میکند و همزمان به گرده افشانی و تولید مثل آن کمک میکند. این امتداد تا خورده تفاوت هاست. معماران فولدینگ، تلاش کردن با ایده گرفتن از چنین هستی شناختی متفاوتی، آثاری حلق کنند که محصول هم نشینی لایه های متفاوتی است که بر هم تاخورده اند و به جای تعارض، به بخشی از یکدیگر تبدیل شده اند. بناهایی که به جای رشد عمودی، ریزوم وار و افقی رشد میکنند و در عین حال، ضدقلمرو و ایلیاتی هستند.
محمدیاسر موسی پور

@archresearchmethod
1
معماری پژوهی (معماری، نظریه و پژوهش)
Photo
این روزها بسیاری از ارتباط معماری و قدرت سخن می گویند
این فواره های پارک آب و آتش است
مردم در ابتدای بهره برداری از این جا دور آن حلقه میزدند و به نوبت سرخوشانه از لای آنها رد میشدند...
این صحنه اگر در نیویورک باشد احتمالا مفسران می گویند این دسیسه قدرت مسلط، یعنی سرمایه داری ا‌ست تا سوژه ها را مفتون صنعت تفریح و سرگرمی کند و به تحمیق توده ها بپردازد
اما در اینجا این صحنه نه تنها از قدرت ریشه نمی گرفت، بلکه بعد از مدتی مامورانی در محل مستقر شدند که کسی دور فواره ها توقف هم نکند

نمی شود به مسائل معماری انتزاعی اندیشید... امروز وقت آن است که به اندیشیدن مان مختصات انضمامی بدهیم تا به جای نزدیک شدن به موضوع اندیشه با اندیشیدن از آن دورتر نشویم
باید مسائل جهانی را در مختصات خودمان بازخوانی کنیم...مثل کاری که فرهادی در سینمای خود می‌کند و اگرچه روی دروغ دست میگذارد اما آن را در انضمامی ترین موقعیت ممکن جاسازی میکند تا درام از آن صورت بندی شود

@archresearchmethod
باید انتقادی بیندیشیم...نه چون مد روز است...چون شرایط ما ایجاب میکند
اندیشیدن به معماری و هنر در ایران زیر بار پاسخ های سرراست و ایدئولوژیک مستهلک شده است.
پاسخ های سرسپرده...سرسپردگی به سنت، مدرنیسم، غرب و یا آن طبیعت زیستی از دست رفته‌...
انتقادی بودن پاسخی به همین موقعیت انضمامی است... نه نیچه نه فوکو و نه هایدگر....پیش از هر چیز ما به سقراط نیاز داریم
مردی که در شهر میگشت و با سوال های پیایی، پرده از بدیهی نبودن پاسخ های سرراست برمیداشت
سقراط مهم ترین چیزی که میدانست همان بود که چیزی نمی داند...مهم ترین جوابش این بود که هیچ جوابی جواب نهایی نیست...او پدر اندیشیدن انتقادی است

برای فرار موقت از هیولای ایدئولوژی راهی نیست جز رها کردن پاسخ ها و دویدن به دنبال صورت بندی تازه ای پرسش ها

@archresearchmethod
شعری از ملارمه به نام پرتاب تاس

@archresearchmethod
2025/07/13 18:15:35
Back to Top
HTML Embed Code: