Telegram Web Link
.
قضاوت عادلانه از آن توست که عدل در قضاوت جز به کمال در آگاهی ممکن نباشد و کدام بنده راست کمال در آگاهی مگر به عبور از مسیر سخت نفس به عقل و عقل به آگاهی...
ارغوان_فرزین_معتمد
۸ خرداد ۹۸
۲۳ رمضان
@arghavanfarzinmotamed
کجاست روحی ابراهیمی که بُت وجودمان را بشکند که پرستش بُتهای سنگی نفسمان به ظرافتی غریب از تو دورمان می کند و به سقوط نزدیک...
ارغوان_فرزین_معتمد
۹ خرداد ۹۸
۲۴ رمضان
@arghavanfarzinmotamed
.
چه غریب است عطیه ای به نام سکوت که در هنگام خشم بدان توصیه کرده ای چه چون آبی است بر آتش و در هنگام ظلم به شکستنش که چون آتشی است بر کاه...
ارغوان_فرزین_معتمد
۱۰ خرداد ۹۸
۲۵ رمضان
@arghavanfarzinmotamed
جاماندگان از مسیر رشدیم نه بدان خاطر که تو در مسیرمان قرار نداده ای که خود در عبور از مسیر پرشیب تا قله کمال، روح را به خودسازی تقویت نکرده ایم...
ارغوان_فرزین_معتمد
۱۱ خرداد ۹۸
۲۶ رمضان
@arghavanfarzinmotamed
تجربه بهشتی که به خالص ترین زیباییهای قابل درک در دنیایمان تعبیر نموده ای؛ چگونه میسر است، آنگاه که طعم تلخی های روزگار را به حُسن خلق شیرین ننمووه ایم...
ارغوان_فرزین_معتمد
۱۲ خرداد ۹۸
۲۷ رمضان
@arghavanfarzinmotamed
تفکر را نقطه عطف در منحنی رشدمان قرار دادی که به تفکر جهت تقعر منحنی از جهالت به عقلانیت و خِرَد برخواهد گشت و بدون تفکر، جهت تقعر به سمت جهالت باقی...
ارغوان_فرزین_معتمد
۱۳ خرداد ۹۸
۲۸ رمضان
@arghavanfarzinmotamed
چه چرخه غریبی است این چرخه تکامل که آغاز و پایانش را فطرتی پاک قرارداده ای، لیکن آغازش به جبری شیرین و پایانش به اختیار..... عید فطر مبارک. ارغوان_فرزین_معتمد
۱۴ خرداد ۹۸
@arghavanfarzinmotamed
دکتر ارغوان فرزین معتمد
GIF
تولد یک دوست ۸۶ ساله
امروز ۲۱ خرداد سالروز تاسیس بانک کشاورزی است. ۸۶ امین سالگرد یک بانک که به گمانم بیش از انکه یک بانک باشد یک خانواده است، یک هویت است، یک اعتبار است....
بانک کشاورزی برای من خانه دوم بوده است. خانه ای که در آن کودکی کرده ام، بزرگ شده ام، دانش اموخته ام،کارشناس شده ام و مدیر....
بانک کشاورزی از وقتی کودک بوده ام برایم بزرگ بوده است. بزرگیش را در کودکیهای من از بزرگی پدرم می گرفت. بانک کشاورزی همیشه در همین نزدیکیها بود. وقتی به فرزندان شاگرد اول همکاران جایزه می داد. وقتی فرزندان همکاران را به اردوهای تابستانی می برد. وقتی تبلیغاتش در تلویزیون برای ما کودکان خانواده بزرگ بانک کشاورزی شعف و غروری خاص ایجاد می کرد، وقتی در نوجوانی مرا با خود آشنا می کرد در کنار پدر...
بانک کشاورزی گویی هویتش برای من چندگانه است. بخشی از این هویت از کودکی در ذهن من شکل گرفته ، بخشی از هویت پدرم می آید و بخشی از همکاری من با بانک. بانک کشاورزی برای من از کودکی بزرگترین بانک دنیا بوده است. بانکی که مادرم نیز دوره ای در آن خدمت کرده است و در دوره ای برادرانم....
بانکی که بعدها خیلی تصادفی مرا نیز همکار خود کرد. وقتی تازه دانشجوی کارشناسی ارشد شده بودم و در اولین سالهای فراغ پدر به سر میبردم. خوب به یاد دارم روزی که سر کلاس اقتصاد سنجی دکتر عباس عرب مازار، ایشان از من و چند نفر دیگر از دانشجویانی که نمرات بالا گرفته بودیم دعوت به همکاری با مرکز تحقیقات بانک کشاورزی کردند. آن زمان و به خصوص پس از مرگ پدر در خود این توان را نمیدیدم که به بانک پدر بروم.پدر که از السابقون بانک بود و از مدیران خوشنام. اما علاقه به کار تحقیق موجب شد تصمیم به همکاری بگیرم. از قضای روزگار پا در فضایی گذاردم که گویی همه جای آن یاد و خاطره پدر حی و حاضر بود. هر کار مطالعاتی که ورق میزدم ردپای پدر را میدیدم. در مکاتبات.... بین همکاران مختلف ذکر خیرها از پدر چه شیرین بود و چه سنگین وقتی او حضور نداشت....رفتن به بانک کشاورزی برای من گویی معنای ادامه راه پدر را پیدا کرد. با تمام پستی ها و بلندیها، با تمام مشکلاتی که بر سر راه کار کردن های من بود....اما همیشه این حس در من تقویت میشد که گامهای او را کامل می کنم. گویی این تصور و این آرزو انچنان در من تقویت شد که خط کاری مرا پس از مدتی مشخص نمود و اینکه در چه مسیری و با چه هدفی میبایست خدمت کنم....
در بانک کشاورزی از سال ۸۱ و به عنوان یک کارشناس اقتصادی تازه کار آغاز به کار کردم...بی اغراق بانک کشاورزی که از کودکی برایم خانه دوم بود، در بزرگسالی برایم هم خانه دوم شد و هم دانشگاه...انچه در طول مدت ۱۳ سال همکاری با این بانک سبز اموختم اگر بیشتر از اموزه های من در مقاطع آکادمیک نبوده باشد، کمتر نیست...بانک کشاورزی برای من سنبل یک رفیق راه است رفیقی که با او رشد را تجربه کرده ام... بانکی که از کودکی تا زمانی که در لباس مدیریت برایش خدمت کرده ام در کنار من بوده است...
بانک کشاورزی امسال ۸۶ ساله میشود. با خانواده ای بزرگ از همکاران این بانک و دامنه وسیعی از مشتریان این بانک که در اقصی نقاط کشور و حتی کم برخوردارترین مناطق قرار دارند...
بانک کشاورزی همکاران و مدیران بسیاری به خود دیده است...اما انچه این بانک را برای همیشه مقتدر نگاه داشته است، ارایه خدمت به گروه هایی از مردم بوده که دسترسی چندانی به خدمات بانکی نداشته اند. بانک کشاورزی از معدود بانکهای کشور است که در دل مردم حضور داشته و دارد و بی اغراق انچه بانک کشاورزی به مشتریان خود و همکاران خود ارایه می دهد، فراتر از یک ارتباط مرسوم بانکداری است...
بانکداری بانک کشاورزی از جنس اجتماعی است
تولدت مبارک دوست قدیمی......
@arghavanfarzinmotamed
Forwarded from اقتصادنامه
🔻ارغوان فرزین معتمد، تحلیل گر اقتصاد پول و بانک مطرح کرد:

🔹بانکداری ضد فقر، ضرورت جامعه امروز

اقتصاد ایران طی سالیان متمادی با چالش های مختلفی مواجه بوده است و در طول سالیان مختلف نیز برنامه ها و سیاست های متعددی برای نزدیک کردن اقتصاد کشور به نقطه تعادل تدوین شده است.

http://eqtesadnameh.com/fullcontent/Persian/2282

@eqtesadnameh

اقتصادنامه
.
دور دورِ باطل اقتصادی
حکایت اوضاع اقتصادی فعلی کشور و نسخه های رنگارنگ برای درمان این حال بیمار اقتصاد برایم بیماری را تداعی می کند که به انواع بیماریهای مختلف و مهلک نظیر سرطان و حمله قلبی و حمله مغزی و .... مبتلاست و عده ای پزشک با تخصص های گوناگون برایش نسخه می پیچند، بدون آنکه کمیسیون پزشکی تشکیل دهند. متخصص قلب برای درمان مشکل مغزی این بیمار نسخه ای مشابه درپان قلب ارایه می دهد، متخصص مغز برای درمان سرطان وی به درمانهای ویژه مغز و اعصاب رو می آورد و به همین ترتیب هر متخصصی در تخصص دیگری و بدون توجه به ارتباط اجزای بدن در واکنش به انواع درمانها نسخه می پیچد. از همه بدتر آنجاست که هر یک از این افراد برای درمان چنین بیماری میخواهند رییس بیمارستان را که اتفاقا تخصصش مدیریت است و نه پزشکی مجاب نمایند که باید از کدام روش بیمار را درمان نمود.و رییس بیمارستان هم بدون تشکیل کمیسیون پزشکان و جمع بندی نظرات همه متخصصین در هم افزایی هم برای درمان این بیمار تصمیم می گیرد. به گمانم هر یک از ما بتوانیم به راحتی تصور نماییم چه بر سر بیمار منظور خواهد آمد.....
حکایت اقتصاد ما نیز همین شده است. برای اقتصاد بیمار امروز معمولا برخی اقتصاد دانان یا اقتصاد خوانده ها از ظن تخصص و گرایش خود راهکاری ارایه می دهند بدون انکه توجه کنند ایا این گرایش برای این حال اقتصاد پاسخگوست.؟ آیا برای بیماری که حمله قلبی کرده است متخصص گوش و حلق و بینی خبر می کنیم؟ و آیا نباید جنبه های مختلف این بیماری نوسط انواع متخصصین بررسی شود؟
غم انگیزترین بخش داستان زمانی است که چنین متخصصانی می بایست راهنمای سیاستگذاری برای سیاستگذارانی شوند که با ظرافتهای این علم آشنایی نداشته و کمیسیون پزشکی برای درمان بیماری اقتصاد نیز تشکیل نمی دهند....
همین می شود که برای اقتصاد بیمار امروز نسخه های رنگارنگ از رویکردهای اقتصاد باز و .... تجویز می شود و صرفا به دلیل برخی تعصبات خاص بر برخی رویکردها و یا مشاوره افراد صاحب نظر در رویکردی خاص، اقتصاد در مسیری از درمان قرار می گیرد که اصولا تناسبی با بیماریش نداشته است.
و انوقت است که در یک دور دورِ باطل افول شاخصهای عملکردی اقتصاد قرار می گیریم و زندگی عموم مردم سخت و سخت تر می شود
@arghavanfarzinmotamed
سرچشمه ای که به زمین سر ریز نمی شود
👇👇👇
دکتر ارغوان فرزین معتمد
سرچشمه ای که به زمین سر ریز نمی شود 👇👇👇
سرچشمه ای که بر زمین سر ریز نمیشود
مس سرچشمه،
از بزرگترین معادن روباز دنیا
با ابعاد ۲۳۰۰×۱۲۰۰ متر ، ژرفای ۱۶۱۲ متر
و سابقه تشکیلی برابر ۲۵ میلیون سال
جلوه ای بی نظیر از قدرت خداوند
و جلوه ای کم نظیر از توانمندی های اقتصادی این مرز و بوم
فرصتی استثنایی فراهم شد تا با این معدن بزرگ دنیا و فرایند استخراج و تولید مس اشنا شوم
از استخراج تا تغلیظ و ذوب و پالایش و...
و تولید خالص ترین مس در دنیا
صادرات بخش عمده مس تولید شده به سایر کشورها و بخشی نیز برای تامین نیاز تولید کنندگان داخل
به منظور تولید محصولاتی نظیر کابل و ....
و نیز تولید صنایع مسی اعم از ظروف مسی و ....
آنچه در کنار عظمت مس سرچشمه مرا حیران تر می کرد قصه تکراری بهره مندی ناکافی مردم کرمان از چنین منبع غنی است.
کرمان علاوه بر این معدن بزرگ معادن دیگری نیز دارد، اما مردم کرمان در مناطق مختلف و به ویژه در جنوب کرمان با فقر، بیکاری و مشکلات اجتماعی دست و پنجه نرم می کنند.
به گمانم داستان غریب توسعه نیافتگی مناطق ایران در کنار وجود نیروی کار بیکار، پول بیکار و ظرفیتهای بیکار در کرمان جلوه گری خاص خود را دارد.
اینکه ظرفیت، توان و دانش استخراج مس از بزرگترین معدن دنیا و تبدیل آن به خالص ترین مس دنیا در این شهر معدنی انجام می شود، اما ادامه فراوری این فلز ویژه با مشارکت مردم و برای ایجاد بازارهای ویژه برای محصولات خاص مسی صورت نمی پذیرد، یادآور سرچشمه ای است که در نهایت آب آن به زمین نمی رسد.
مس به بهترین شکل تولید می شود، اما مردم از وجود چنین ظرفیتی برای کسب و کار و ایجاد درامد انگونه که باید، بهره مند نمی شوند...
اشکال در کجاست؟
انچه در پس سالهای متمادی تحقیق و بررسی و کار اجرایی برایم مسجل شده این است که تصور غالب از توسعه و رونق اقتصاد، سرمایه گذاریهای کلان و سیاستگذاری های پولی کلاسیک است که با تصور سر ریز به پایین ترین لایه های جامعه صورت می پذیرد و حتی دلیلی برای تفکر در مورد اینکه شاید این رویکرد پاسخ کاملی برای حل مشکلات فعلی نباشد و یا شاید رویکردهای مکملی در جهت رشد و توسعه اقتصادی در کنار رویکردهای فوق وجود داشته باشد، احساس نمی شود.
به گمانم سیاستگذاری و برنامه ریزی در اقتصاد ایران دچار یک انقطاع زنجیره ای شده است. به این معنی که سیاستگذاری ها و برنامه ریزی ها تا میانه زنجیره تولید ادامه می یابد و از میانه راه که می بایست در پی فراوری محصولات مختلف با کمک مردم، با ایده های نوین، در مقیاس های کوچک با ارزش افزوده بالا و ایجاد بازارهای فروش ترکیبی باشد، رها می شود. به این امید که سرمایه گذاری های کلان خود منجر به ایجاد اشتغال و گردش پول در بین مردم خواهد شد
اما نکته مهم اینجاست. اینکه بخش عمده ای از افراد بیکار که بعضا فقیر نیز هستند، بتوانند
به عنوان مثال به تولید زینت الات مسی با ترکیب و طراحی های متنوع و منطبق با استانداردهای روز و از همه مهمتر با هزینه های بالاسری پایین بپردازند، با ایجاد یک شرکت بزرگ در این منطقه و یا تهران میسر نمی شود.نه اینکه شرکتهای بزرگ توان چنین کاری را نداشته باشد که شرکتها با رویکردهای موجود امکان ایجاد اشتغال فراوان با هزینه بالاسری پایین در کنار به کارگیری ایده های سنتی و کار دست ساز را ندارند.
بنابراین آنچه اهمیت می یابد تمرکز بر توان افزایی گروه های مردمی با مشارکت بخش خصوصی و دولت و در مقیاسهای خرد است که بتواند ادامه زنجیره فراوری مس را برای تولید محصولاتی نظیر زیورالات دست ساز و با ترکیب با طراحی های خاص ایرانیان به عنوان یک قطب تولید اینگونه محصولات فعال نماید. تا بدین ترتیب زنجیره های ارزش افزوده فعال و رشد ارزش افزوده از محل چرخش پول حاصل از تولید و مصرف فراهم اید.
برای رسیدن به چنین فضایی نه می توان صرفا از بخش خصوصی انتظار داشت و نه صرفا از بخش دولتی که ماهیت اینگونه فعالیت ها مشارکتی است. مشارکت مردم، بخش خصوصی و دولت و بخشی از این مشارکت مهم مربوط به سیستم تامین مالی و بانکداری می شود. در دستیابی به رشد اقتصادی از محل ادامه زنجیره های تولید با مشارکت مردم چاره ای جز نهادسازی در این راستا و به شیوه های علمی و اجرایی وجود ندارد...
امید که با تعییر رویکردهای اقتصادی و پولی حرکت به سمت رشد اقتصادی با مشارکت مردم هموار گردد تا شاید این سرچشمه غنی ثروت بر زندگی مردم این سرزمین سرریز شود
@arghavanfarzinmotamed
نیازهای فراموش شده، حلقه های گمشده توسعه نیافتگی
چندی پیش در جلسه ای بحثی مطرح شد که هم مرا به یاد گذشته ای نه چندان دور انداخت و هم مرا به فکر برد...
بحث بر سر یک مساله اجتماعی بود که در مناطق روستایی کشور پدید آمده و آن مساله دختران ازدواج نکرده است. اینکه مردان به شهرها مهاجرت می کنند و دختران در روستاها می مانند و فرصتهای ازدواج را از دست می دهند و اینکه ازدواج یک نیاز و ضرورت است و چه باید کرد برای حل این پدیده اجتماعی.
اینکه برخی کشورها همچون عربستان تسهیلاتی برای ازدواج دوم مردان با افرادی که واجد چنین شرایطی هستند فراهم آورده اند و اینکه در ایران چه باید کرد و اینکه در حل این مشکل چه دغدغه ها که وجود ندارد....
ناخوداگاه به یاد خاطره ای دور افتادم. زمانیکه دانشجوی کارشناسی در دانشگاه الزهرا بودم و یکی از اساتید که تاریخ عقاید اقتصادی تدریس می کرد بحث را به سمت تعدد زوجین برد و توجیهاتی بر این امر...در آن زمان که دانشجویی ۲۱ ساله بودم موضوع را برای پدر بازگو کردم و از ناراحتی خود و همکلاسی هایم بابت صحبتهای یک استاد دانشگاه در جمع دانشجویان دختر
خوب یاد دارم که پدر در آن زمان مرا راهنمایی کرد تا آنچه که به راستی بحثی توهین آمیز برای ما دانشجویان بود طی یک مکاتبه با رییس دانشگاه در میان گذاریم. نامه را با کمک پدر تنظیم کردم و تمام دانشجویان آن را امضا کردیم و به دست رییس وقت رساندیم و الحق که رییس وقت به موضوع رسیدگی کرد و به استاد مربوطه تذکری جدی داده شد.اگر چه تاوان این حرکت برای من یک نمره ۱۲ بود در حالیکه بیش از نیم نمره اشکال در برگه ام وجود نداشت....
وقتی در جلسه مورد اشاره نگرانیهای برخی در خصوص ازدواج نکردن دختران روستایی را شنیدم و راه حل های عجیب و غریب اشاره شده، ناخوداگاه به یاد صحبتهای آن استاد افتادم و اینکه تا زمانیکه اساتید و مقامات و بزرگان در هر جای دنیا به باور درستی در خصوص ویژگیهای زن و نیازهای واقعی زنان دست نیابند، سخن از دستیابی به توسعه در حد سخن باقی خواهد ماند..
این چه پارادوکس غریبی است که زنان وقتی همسران خود را در جبهه ها از دست دادند و یا همسران خود را در به هر دلیل از دست می دهند، نه تنها دغدغه ای برای تامین نیاز آنها وجود ندارد که حتی ازدواج مجدد آنها با نکوهش ها همراه شده و می شود و حال چطور است که ازدواج نکردن دختران روستایی ما می شود دغدغه ای که راه حلش را در روشهای مزدوج کردن آنها به هر قیمتی حتی تعدد زوجین می جوییم.
ای کاش کمی عمیق تر شویم
زن موجودی است ذاتا اجتماعی تر از مرد
که اگر نبود نماد خالق بودن پروردگار در روی زمین نبود
که اگر نبود قدرت مادر بودن در وی نهفته نبود
که اگر نبود خانواده تحت مدیریت زن نبود
و چه عجیب که حتی مدعی ترین جامعه شناسان نیز گاه فراموش می کنند که خانواده نمونه کوچکی از جامعه است
و چطور است که قدرت تحلیل در بین تحلیل گران در چنین مواقعی انقدر دچار ضعف می شود
زن ذاتا موجودی است قدرتمند و با ذهنی چند بعدی
که توان شکل دادن زندگی خود را به هر شکل که علاقمند باشد دارد
اما زن نیز چون هر موجود دیگری برای رسیدن به انچه نیاز دارد ابزار می خواهد
وقتی دست و پای زن را با دیدگاه های فرهنگی غلط می بندیم
وقتی شرایط مناسب برای حضورش در جامعه را فراهم نمی کنیم
وقتی درکی از حق زن برای پیشرفت های اجتماعی همچون مرد نداریم
و زمانی که فرصت های برابر برای او برای پرواز فراهم نمی آوریم
چطور انتظار داریم که زنان ما پرواز کنند
زن به ویژه در دنیای امروز که به حق و حقوق خود اگاه تر نیز شده است برای رسیدن به آرزوها و انتخاب های خود فی نفسه توانمند است.
اگر می خواهیم زن به آنچه حق اوست و نیاز اوست دست یابد بهتر است موانعش را برداریم
اگر دختران روستایی ما که به قول صاحبنظران تحصیل کرده اند و هشیار تر از قبل، امکان بهره مندی از فرصت های برابر برای اشتغال و حضور اجتماعی را داشته باشند، بی شک مردان را نیز همراه خود خواهند کرد برای مهاجرت معکوس به روستاهایشان و توسعه بخشی به روستاها
توسعه مفهومی که به زعم آمارتیاسن به مثابه آزادی است و آزاد بودن انسانها در شکوفا نمودن قابلیت ها و توانمندیهایشان و به زعم برخی به مثابه شادی است به گمانم تنها تابع ذات واقعی بشر است.
اگر به تمام نیازهای ذاتی بشر و مسیر شکوفا کردن آن در مسیر درست توجه شود، نه زنی در میانه راه زندگی احساس پوچی می کند و نه مردی با عشقی مالکانه زن را در سیطره حمایت خود می گیرد.
شاید تنها دستاورد جلسه ای که بدان اشاره شد این بود که میزبان جلسه پس از صحبتهای من اشاره داشت که هرگز با این دیدگاه به مساله توجه نکرده بودیم.
ارغوان فرزین معتمد
۲۹ شهریور ۹۸
@arghavanarzinmotamed
تا درخت دوستی کی بر دهد
حالیا رفتیم و تخمی کاشتیم.....
👇👇👇👇👇👇👇
دکتر ارغوان فرزین معتمد
تا درخت دوستی کی بر دهد حالیا رفتیم و تخمی کاشتیم..... 👇👇👇👇👇👇👇
.
تا درخت دوستی کی بر دهد
حالیا رفتیم و تخمی کاشتیم.....
حافظ و تفایل های ایرانیان بر حافظ ...
حافظ خوانی های ما ایرانیان در روزهای خاص
حافظ؛ گویی در حافظه تاریخی همه ما از ازل بوده و تا ابد باقیست...
حافظ برای من یادگاری شیرین از پدر است
گویی انس با حافظ را برای ما به میراث گذارد
و گویی از پس سالها، و با گذشت زمان بیش از پیش به آنچه او آرام آرام در وجود ما کاشت پی میبرم
به قول حافظ
تا درخت دوستی کی بر نهد
حالیا رفتیم و تخمی کاشتیم
به گمانم باید پذیرفت که برخی انسانها بالذات متفاوتند
انقدر متفاوت که گاه برای درک این تفاوتها ناگزیر از جستجوهای بی پایانی
این تفاوت را گاهی در هنگام نبودشان بیشتر حس می کنی
که نبودشان عین بودن است
درک تفاوت برخی انسانها گویی در هنگام رویارویی بیشتر با جامعه پدیدارتر می شود
و من این روزها بیشتر متفاوت بودن پدر را درک می کنم
و عمیق بودنش را
عمیق بودنی که به سکوت می رسید...
جنسی از سکوت که در مقابله با نمایش بود و به عبارتی پرهیز از نمایش
جنسی از سکوت که برای آموختن به دیگران که زکات دانش است به رسم حافظ در درون افراد بذر دانش را بکاری و آن را آرام و بی صدا پرورش دهی بی هیچ نمایش و خودنمایی "گفتگو آیین درویشی نبود
ور نه با تو ماجراهاااا داشتیمم"
به گمانم درک انسانهای متفاوت اصولا دشوار است و نیازمند تفکر
و درک حافظ پر آوازه ایران که از متفاوت ترین ها بوده است.....دشوارترین
که درک آنچه به زبان آورده بی شک آسان نبوده و نیست و نیازمند تفکر است
" شیوه چشمت فریب جنگ داشت
ما غلط کردیم و صلح انگاشتیم..."
۲۰ مهرماه روز بزرگداشت حضرت حافظ گرامی
پ ن: تصاویر این مطلب مربوط به کتاب قدیمی حافظ مرحوم پدر است.....
@arghavanfarzinmotamed
یادش بخیر پدرم به من آموخت که درس خواندن فارغ از آنکه برای کسب علم و آینده ای روشن باشد، از آن رو مهم است که در جهان بینیت موثر خواهد بود و تو را به عمیق اندیشیدن وا می دارد.
و چه خوب به یاد می آورم نصیحت مرحوم دکتر حسین عظیمی پدر توسعه ایران و از دوستان صمیمی پدر را که اگر صبوری خواندن اقتصاد تا بالاترین مقطع را داری این رشته را برگزین و اگر نه معماری را ثبت نام کن....
شاید بزرگترین دستاوردی که بیست و دو سال و اندی درس خواندن و کار کردن در اقتصاد توسعه که همچنان نیز ادامه دارد برای من داشته است، دریافت ابعاد وسیع و پیچیده توسعه یافتگی است که در عین کثرت به وحدتی عجیب ختم می شود که مصداقش برایم همیشه آیه شریف انا لله و انا الیه راجعون بوده است....
ابعاد توسعه در وجود انسان که شاید مهمترین بعد توسعه با عمقی عجیب و لایه لایه است، اگر از درون شروع نشود به برون منتقل نخواهد شد و به شناخت یگانه هستی به مصداق کلام امیر مومنان که من عرف نفسه فقد عرف ربه نخواهد رسید
و در توسعه درون که جنگ میان نفس و عقل است، گویی به محض آنکه قدم در راه توسعه می گذاری، این جنگ بروز می نماید و گویی هر گام که بر می داری با نبرد سخت تری مواجه می شوی. نبردی که ابعاد نفسِ تو را می آزماید و در هر مرحله گویی پیروزی تو همراه با یک ویژگی در مسیر توسعه و در عین حال آزمون سخت تری است.
گام نهادن در این مسیر بزرگترین دستاوردی که خواهد داشت درک صحیح تمام آن چیزیست که در واژگان و نصایح و روایات و توصیه ها شنیده ای به مصداق به عمل کار برآید به سخنرانی نیست.... گویی آنگاه که در مسیر توسعه گام می نهی، دیگر سخن از واژه نیست که قدم در میدان نبرد گذاردن است. نبرد میان نفس و عقل برای رسیدن به آگاهی....که وقتی قدم می گذاری سخن نمی رانی که به سخنرانی نیست....درکِ آنچه در میابی.
گویی به وقت یا علی گفتن برای قدم گذاردن در این مسیر، تمام آنچه به گمان خود می توانست تو را از پای درآورد بر سر راهت قرار می گیرد و چه مرز باریکی است میان عبور سلامت از این میدان و عبور نا سلامت....
آنوقت است که اگر فی ذاته عاشق عشق باشی عاشقت می کند اما به سخت ترین شکل
که تو را بیازماید
به آنچه مدعی اش شدی
به توسعه درون در آنچه بدان عشق می ورزی
و اگر قدمهایت را درست برداری، راه های روشن پیش رویت باز می شود اگر چه با ناهمواریهای بیشتر.
به گمانم توسعه زاده عشق است
و عشق در تمام ابعاد زندگی نمایان....
اگر عاشق شوی
اگر عشق را بشناسی
و اگر عشق را چون نور در وجودت به حرکت دراوری
که نور برای حرکت نیازمند صفای درون است و اگر خودت را پاک نکرده باشی از پلیدیهای نفس؛ چگونه نور در وجودت حرکت کند و چگونه عشق را با تمام ابعاد حس کنی....
و اینجاست که مسیر توسعه یافتگی درون و گذار از مرحله توسعه نیافتگی به توسعه یافتگی؛ تو را به صبر می رساند. صبر که بر آن بسیار توصیه شده است و درک صبر به گمانم بدون درک عشق ناممکن است....
و آنگاه که گام به گام در عرف نفسه راه می پیمایی به عرف ربه؛ اوست که گویی تو را دستگیر است در سخت ترین آزمونهای دنیای مادی تا تورا نزدیک سازد به توسعه درون شاید که قطره ای شوی در دریای بی کران توسعه برون و کمک به بشری که از جنس همید که اگر درکی از ابعاد درون نداشته باشی چگونه با ابعاد مختلف انسانی و انسانهایی در ابعاد گوناگون ِ چترِ توسعه مدارا توان کرد و هدایت....
و به گمانم عشق نیز زاده توسعه است...گویی این دو رابطه متقابل دارند و تو زمانی می توانی مراحل اولای عشق را تجربه کنی که از مراحل توسعه نیز عبور کرده باشی که تا به صبر حاصل از دلدادگی دست نیابی به دلدادگی صبورانه نخواهی رسید و تا به صبر عاشقانه دست نیابی عشق ورزیدن بی توقع را نتوانی و تا به زیبایی های صبر دست نیابی به مراقبت های پنهان عاشقانه دست نخواهی یافت و این مسیر آنقدر ادامه خواهد داشت تا تو را به درک عشق خالق به مخلوق رساند. به گمانم در رسیدن به لایه لایه های توسعه یافتگیِ درون، یک عمر زمان هم کم است. به گمانم به این دنیا آمده ایم تا توسعه یافتگی را تجربه کنیم و هر کسی را در این مسیر راهی است و گامهایی ....اما آنچه بی شک بدان دست یافته ام، پذیرش لطف الهی است که اگر تو عاشق خدمت به خلقی باشی و تو را لایق بداند؛ عشق را در مسیر توسعه درون به تو می نمایاند تا تو را در کشمکش های رسیدن به توسعه درون یاری رساند که کمک به توسعه بشر میسر نیست مگر درونت را توسعه دهی....و آنگاه که تسلیم مطلق امر الهت می شوی چه بسا به عجیبترین شکل ممکن شاهد مصادیقی در زندگی خواهی بود که نامی جز معجزه برایش شایسته نیست....
ارغوان فرزین معتمد
۱۸ اسفند ۹۸
@arghavanfarzinmotamed
درسهایی از کرونا
این روزها و در هیاهوی دنیای کرونا زده
در هیاهوی ترس حاصل از این بیماری عجیب
در پس تمام غصه هایی که در آستانه سال نو نثارمان شده است...
به گمانم می توان از دریچه ای دیگر نیز به این موجود نامرعی نگریست.
کرونایی که انسان را به یاد روزی می اندازد که در ادبیات مذهبی ما از آن به قیامت یاد شده است.
به یاد این جمله که بمیرید پیش از انکه بمیرید
گویی خداوند به ما فرصتی داده است تا ببینیم پیش از انکه بمیریم؛
ما انسانها غریب موجوداتی هستیم
گویی نه تاریخ و نه تجربه انچنان که باید بر ما تاثیر نمی گذارد
گویی فراموشکاری جزیی از وجود ماست
و گویی تا زمانیکه به اختیار نعمتی در اختیار توانیم داشت قدردان ان نیستیم
حتی وقتی نعمتی را از دست می دهیم باز هم خود را فریب می دهیم تا با از دست دادنش زندگی را ادامه دهیم
این هم از عجایب وجود انسان است برای ادامه بقا
اما این روزها به این می اندیشم که شاید امدن کرونا بهانه ای بود برای به خود آمدن ما انسانها
کرونا به گمانم در پس تمام اثرات منفی و ناگوارش به ما یاداوری می کند که همیشه دستی بالای دست هست
که همیشه هم بشر قادر به حل تمام مسایل حداقل به سرعت نیست
که بشر بدون حس و عاطفه بشر نیست
کداممان پیش از این اتفاق به زبان مشترک آغوش اندیشیده بودیم
کداممان به اهمیت بوسیدن، دست دادن، کنار هم بودن در زندگی اندیشیده بودیم
کداممان به این باور رسیده بودیم که انسان بی مهر انسان نیست
و انسان بدون احساس و عاطفه زنده نیست
شاید تا پیش از این خیلی از ما از پس غرور خود را مستقل از هر احساس و عاطفه نیز زنده میدیدیم. حتی اگر کنار عزیزانمان نبودیم
حتی اگر آنها را در آغوش نمی کشیدیم حتی اگر آنها را نمیدیدیم....
اما از آن رو که می دانستیم منعی در بودنها، در آغوش کشیدنها و بوسیدنها نداریم، چه بسیار که دریغ می کردیم از این مهرورزیها
چه بسیار که زندگی را با انرژی غریب دوست داشتن خوش طعم نمی کردیم
به هزاران دلیل
اما زمانیکه نداشتن این نعمت در عین بودنش برایمان نمایان شد،
گویی عزیزی را از دست داده ایم اما به خاک نسپرده ایم.
انگار هر لحظه نبودنش در عین بودنش را حس می کنیم
بشر است دیگر
بشر در عین تنها بودن وابسته است
وابسته به مهر....
شاید کرونا باید می امد تا برخی از ما بیشتر بیندیشیم
تا بیشتر به لایه لایه های وجود گام گذاریم
شاید کرونا امد تا به ما یادآور شود ‌که بشر تنهاست و نیازمند
که بشر در اوج ثروتمندی می تواند به تلنگری نابود شود
که بشر برای بقا نیازمند عشق است
که منبع عشق حق است
و انسان عاشق متصل به سرچشمه احدیت
کرونا شاید بیش از هر چیز در جلوی چشم ما ناپایداری تمام محاسبات منطقی بشر را نمایان نمود
از سقوط اقتصاد کشورها تا جدایی اجباری انسانها از یکدیگر
گویی قیامتی کرده است این کرونا
گویی برای اهل تفکر یادآوری کرده است انچه اصل هستی است
گویی کرونا امد تا به ما بیاموزد قضاوت ممنوع انچنان که قصاوتهای ممنوعه روحمان را آزرده است و ایمنی بدنمان را کم و آسیب پذیریمان را بیشتر
شاید هیچ پدیده ای به اندازه کرونا نمی توانست به ما نشان دهد که سر گذاشتن در اخبار و افکار منفی تا چه حد برایمان مخرب است
کرونا آمد تا به ما بگوید عشق همه چیز است.
که عشق تنها راه نجات بشر دوپاست و تنها راه زنده بودن
و قوی بودن
که اگر عشق در وجود کادر پزشکی نبود نجات این مردم میسر نبود
که ایثار میسر نبود
که صبر میسر نبود
کرونا آمد تا به ما بیاموزد گاه نباید در هیاهوی حرف و سخن ها زندگی را حرام کرد
آنچنان که به مرور و در دل ماجرای کرونا می آموزیم به هر حرف و سخن بی منطق توجه نکنیم
و از ترس حرفهای بی منطق تصمیمات درست را قربانی نکنیم
که بشری قربانی می شود.....
گویی کرونا بهانه ای شده است تا بشر بیشتر به خود آید
تا ببیند پیش از انکه بمیرد
تا قدمی بردارد در ره عشق
در ره منزل لیلی که خطرهاست در آن
شرط اول قدم آنست که مجنون باشی......
ارغوان فررین معتمد
۲ فروردین ۹۹
@arghavanfarzinmotamed
علم یا توهم علم👇👇👇
@arghavanfarzinmotamed
2025/10/21 16:35:05
Back to Top
HTML Embed Code: