Telegram Web Link
🔺مسئله این است که از نظر سارتر و بسیاری از نیروهای چپ‌گرا، برای دستیابی به کمونیسم خشونت انقلابی ضروری بود زیرا نظم موجود باید در هم شکسته می‌شد. البته همه‌ی چپ‌گرایان با چنین خشونتی موافق نبودند. این اختلاف بین چپ‌گرایان تندرو و میانه‌رو –به عبارتی بین کمونیست‌ها و سوسیالیست‌ها- امر جدیدی نبود. با این حال، در دهه‌ی 1930 و اوایل دهه‌ی 1940 این دو گروه به طور موقت علیه فاشیسم با یکدیگر متحد شدند. با نابودی فاشیسم، شکاف بین چپ‌گرایان تندروِ موافق خشونت و چپ‌گرایان میانه‌روِ مخالف خشونت دوباره سر باز کرد. با از میان رفتن جریان راست و استقرار اتحاد جماهیر شوروی –که به تقویت تندروها در سراسر اروپا انجامید و به نگرانی از گولاگ‌ها، سیطره‌ی ترس، و دادگاه‌های نمایشی دامن‌ زد- این شکاف عمیق‌تر شد. پرسشی که هر چپ‌گرایی در دوران پس از جنگ با آن مواجه بود، ساده بود: با کدام طرفی؟

کامو با انتشار انسان طاغی از سوسیالیسم مسالمت‌آمیزی حمایت می‌کرد که به خشونت انقلابی روی نمی‌آورد. اخباری که از اتحاد جماهیر شوروی به گوش می‌رسید، او را از کمونیسم بیزار می‌کرد: در شوروی کمونیست‌ها نه متحد و آزاد بلکه از آزادی بی‌بهره بودند. در همین دوران، سارتر در راه کمونیسم مبارزه می‌کرد و آماده بود تا از خشونت نیز استفاده کند.

جدایی بین این دو دوست بازتاب گسترده‌ای در رسانه‌ها یافت. نشریه‌ی سارتر، له تان مدرن، که نقدی بر انسان طاغی منتشر کرده بود، سه بار تجدید چاپ شد. لو موند و اوبزِرواتور داستان این جدایی را پوشش دادند. امروزه تصور این که منازعه‌ای بین روشنفکران بتواند به این اندازه توجه مردم را به خود جلب کند بسیار دشوار است، اما برای بسیاری از خوانندگان آن دوران، این منازعه بازتاب بحران‌های سیاسی جاری بود. در واقع از نظر آن‌ها، سیاست‌ورزی به عرصه‌ی اندیشه‌ها کشیده شده و معیاری برای سنجش ارزش ایده‌ها بود. اگر شما به ایده‌ای کاملاً متعهد باشید، آیا باید به خاطر آن آماده‌ی کشتن نیز باشید؟ بهای عدالت چیست؟ بهای آزادی چیست؟

موضع سارتر آکنده از تناقض بود و او تا پایان عمر درگیر این تناقض‌ها باقی ماند. سارترِ اگزیستانسیالیست که می‌گفت انسان‌ها محکوم به آزادی‌اند همان سارترِ کمونیستی بود که باور داشت تاریخ مجال زیادی برای آزادی حقیقی، در معنای اگزیستانسیال خود، باقی نمی‌گذارد. هرچند او هرگز به طور رسمی به حزب کمونیست فرانسه نپیوست اما تا سال 1956 در سراسر اروپا به دفاع از کمونیسم پرداخت؛ در آن سال، حضور تانک‌های شوروی در بوداپست سرانجام او را قانع کرد که راه پیشرفت از شوروی نمی‌گذرد. (در واقع به گفته‌ی سارتر، علت ناامیدی او از شوروی در بوداپست این بود که آن‌ها مانند آمریکایی‌ها رفتار می‌کردند.) سارتر در سراسر عمر خود از چهره‌های تأثیرگذار چپ باقی ماند و شارل دو گل سپر بلای او بود. (پس از یکی از حمله‌های شدید، از دو گل خواستند تا او را دستگیر کند. او در پاسخ گفت: «ولتر را زندانی نمی‌کنند.») با این حال، سارتر پیش‌بینی‌ناپذیر باقی ماند و روابط طولانی و غریبی با مائوئیسمِ تندرو پیدا کرد. هر چند او از شوروی فاصله گرفت اما هیچ‌گاه ایده‌ی مجاز بودن خشونت انقلابی را به طور کامل کنار نگذاشت.

کامو در انسان طاغی می‌نویسد: «در نهایت، #آزادی را برگزیدم. زیرا حتی اگر عدالت برقرار نشود، آزادی از قدرت اعتراض علیه #بی‌عدالتی محافظت کرده و راه‌های ارتباطی را باز نگاه می‌دارد.» اینک که جنگ سرد به پایان رسیده، نمی‌توان با کامو همدل نبود و از وفاداری پرشور سارتر نسبت به کمونیسم شگفت‌زده نشد. کامو با پذیرش سنجیده‌ی واقعیت سیاسی، فروتنی اخلاقی، و محدودیت‌ها و خطاپذیری انسان پیامی مهم برای دوران کنونی دارد.



🗓اختلاف کامو و سارتر بر سر مسأله آزادی
سَم دِرِسِر
@art_philosophyy
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#هنر
▪️بخشی از مصاحبه #اوژن_یونسکو نمایشنامه نویس و نویسنده فرانسوی-رومانیایی درباره ابزورد

@art_philosophyy
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
▪️مراحل تفکر نقادانه چیست؟ پنج روش بالابردن تفکر انتقادی

#زیرنویس_فارسی

@art_philosophyy
▪️مرگ، «دازاین» را در مقامِ هستی _ در_ جهان از عدمی که در آن محو میشود هنگامی که در این جهان باقی نمی ماند جدا میکند و دقیقا برای جدا شدن از همین عدم است که «دازاین» از آن برون می جهد یعنی پا به عرصه وجود می گذارد.  به علاوه این وجود داشتن با اصالت است زیرا وقتی که آدمی از مرزِ وجود آگاه میشود، آنگاه واقف شده است که این وجود وجودِ خودِ اوست.
هایدگر در واقع اغلب از «مرگ» به منزلهٔ خودی ترین امکانِ آدمی سخن می گوید. و وجودی اصیل است که دقیقا از خودِ شخص بر آمده باشد
اگر اندیشه از مرگ وجود نداشته باشد و آینده تا بی نهایت ممتد فرض شود آنگاه هیچ‌ آگاهیِ بزرگی از فوریت یا مسوولیت در زندگی وجود ندارد.
#دازاین در حالتِ غیر اصیل وجود داشتن واقعیتِ مرگ و ملموس بودن آنرا محجوب میسازد...


📕هایدگر
جان مک کواری

@art_philosophyy
▪️فلسفه مارتین هایدگر

خواندن تاریخ اندیشۀ غرب، برای نسل امروز ما یک ضرورت است. علت این امر آن است که تاریخ کنونی ما، با تاریخ جهان مدرن درآمیخته و از مسیر اصلی خود منحرف گشته است. یکی از متفکران کلیدی معاصر غربی، «مارتین هایدگر»، فیلسوف معروف آلمانی است. مسئلۀ اصلی هایدگر، مسئلۀ وجود است. از نظر او تاریخ فلسفۀ غرب، تاریخ غفلت از وجود و توجه به موجود است

هایدگر میان معنا و مفهوم یک چیز تمایز قائل می‌شود؛ اولی حاصل تلاش و تحلیل عقلانی است و دومی، به نوعی حاصل حضور و ادراک بی‌واسطه. برای درک معنای هستی، هایدگر روش «پدیدارشناسی هرمنوتیکی» را مطرح می‌کند. پدیدارشناسی هرمنوتیکی روشی است که «دازاین» یا «وجودِ هرجایی» یا به تعبیردیگر، همان انسان، برای شناخت پدیده‌ها به کار می‌گیرد. هستی انسان، به گونه‌ای است که دارای فهم تفسیری است و جهان را این‌گونه می‌فهمد؛ موجودات، تجلی‌ها و شئونِ وجود هستند، نه خود آن.

هایدگر، فیلسوف بزرگ معاصر

«مارتین هایدگر»، فیلسوف آلمانی معاصر، یکی از مشهورترین چهره‌های فکری قرن بیستم است. البته به نظر می‌رسد که هایدگر در غرب هم کاملاً درک نشده‌ است. برای مثال، از طرفی «برتراند راسل» در کتاب تاریخ فلسفۀ خود، به شدت او را نقد می‌کند؛ از طرف دیگر، برخی مکاتب اندیشه‌ای در جهان غرب، مانند اگزیستانسیالیسم سارتر، اندیشه‌های مارکوزه در مکتب فرانکفورت و قرائت‌های خاصی از فمینیسم، تحت‌تأثیر و با الهام از افکار او شکل گرفته‌اند.

مهم‌ترین اثر او، کتاب وجود و زمان است. هایدگر کتاب خود را، با پرسشی شروع می­کند و با همان پرسش، کتاب را تمام می­کند. پرسش کلیدی هایدگر این است که: «حقیقت وجود چیست؟».

هایدگر تاریخ فلسفه را از یونان آغاز می‌کند؛ او معتقد است که وقتی به تاریخ  فلسفه نظر می­کنیم و به ارسطو می­رسیم، متوجه می­شویم که ارسطو «وجود» را به «موجود» تقلیل می­دهد؛ این تقلیل «وجود» به «موجود»، یک نوع غفلت از اصل وجود و هستی است. بعدها در قرون وسطی، فلاسفه، معتقد بودند که وجود، بی‌نیاز از تعریف است؛ یعنی مفهوم وجود، مفهومی روشن است. در سنت فلسفۀ اسلامی نیز، فیلسوفان مسلمان، وجود را بی‌نیاز از تعریف می‌دانند؛ آنان حتی بر تعریف‌ناپذیری وجود، برهان اقامه می‌کنند.

دازاین و شناخت وجود

هایدگر معتقد است که یکی از مشکلات فلسفه در غفلت از وجودِ اصیل، مفهوم‌محوری است. از نظر هایدگر، «مفهوم» در مقابل «معنا» قرار دارد. مفهوم یک امر انتزاعی است و با تحلیل عقلی به دست می‌آید؛ در حالی که معنا، یک امر انضمامی است و انسان‌ها در زندگی واقعی با آن مواجه هستند.

برای شناخت و فهم وجود، باید به معنای آن توجه کرد. فهم معنا نیز، روش‌شناسی خاص خود را  دارد و این روش‌شناسی، همان پدیدارشناسی هرمنوتیکی است. پدیدارشاسی، روشی است که «دازاین» یا انسان، آن را به کار می‌برد. به این ترتیب، هایدگر برای فهم معنای هستی، توجه به «دازاین» را امری محوری می‌داند. دازاین را به «وجود هرجایی» یا «وجود این‌جایی- آن‌جایی» ترجمه کرده‌اند. منظور از دازاین، همان «انسان» است. وجود Being دارای ذات‌ها و حِصَصی است و یکی از این ذوات و حصص، انسان است.

وجود و زمان

هایدگر معتقد است که زمان، اُفق فهم وجود است و یک امر استعلایی است. زمان لازمۀ فهم وجود است. برای فهم بهترِ معنای استعلایی‌بودن زمان نزد هایدگر، باید دیدگاه کانت در مورد زمان و مکان را مرور کرد. هایدگر به دنبال تعریف زمان نیست. روش هایدگر برای فهم معنای زمان، همان روش هرمنوتیکی یا حرکت از اجمال به تفصیل است.

هایدگر و پایان فلسفه

مشهور است که هایدگر معتقد است فلسفه به پایان خود رسیده‌ است. پیش از هایدگر نیز، برخی سخن از پایان فلسفه به میان آورده بودند. تفکر او به طور بنیادین، «آنتیکولوژیک» یا «وجودانگار» است؛ تفکر او یک نوع نگاه آنتیک یا وجودانگار است. او معتقد است که فلسفه، دنیای غرب را شکل داده و طرح آن را درانداخته است. فلسفه، ظهور «اومانیسم» است. اومانیسم غربی، منجر به شکل‌گیری تمدن کنونی غرب شده و تکنولوژی به نوعی محصول آن است. هایدگر بیان می‌کند که تنها «دازاین» یا انسان است که می­تواند از غارنشینی به برج‌نشینی برسد. انسان، «وجودِ آن‌جا» دارد؛ «اگزیستانس» دارد و می‌تواند از خود بیرون بایستند و از حدود و ثغور خود در این لحظه فراتر برود.

از نظر هایدگر، قوۀ فلسفه با هگل تمام می­شود؛ هگل در کتاب‌های خود، خصوصاً در کتاب پدیدارشناسی روح، اظهار می‌کند که خاتم فلاسفه است و در واقع پس از او هیچ فیلسوف بزرگ نظام‌سازی ظهور نمی‌کند. پس از هگل، تدریجاً فلسفه‌های مضافی نظیر پدیدارشناسی،هرمونوتیک و ... در سنت فلسفۀ قاره‌ای؛ فلسفه‌های مضاف دیگری در سنت فلسفۀ تحلیلی، نظیر معرفت‌شناسی، فلسفۀ ذهن، فلسفۀ زبان و ... ظهور می‌کنند. هیچ کدام از این فلسفه‌ها، جهان را به طور کلی تفسیر و تأویل نمی‌کنند.


@art_philosophyy
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
▪️اولین اتم در جهان چگونه ساخته شد و انرژی خود را از کجا گرفت؟


#زیرنویس_فارسی

@art_philosophyy
▪️دکتر جواد طباطبایی، فیلسوف و نویسنده ایرانی، در سن ۷۷ سالگی در بیمارستانی در لس‌آنجلس درگذشت.
وی استاد دانشگاه و پژوهشگر ایرانی در زمینهٔ فلسفه، تاریخ و سیاست، صاحب نشان نخل آکادمیک دولت فرانسه و مدال نقرۀ تحقیقات سیاسی دانشگاه کمبریج و عضو پیشین هیات علمی و معاون پژوهشی دانشکدهٔ حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران بود.

یادش گرامی🥀

@art_philosophyy
▫️‌‌خدایی اگر هست که شاخابه‌های یخ‌گون آلفئوس که از آبراهۀ نامدار اولمپ سرازیر می‌شود
دلش را به مهر بجنباند،
باری، باشد که این خدای، به دیدۀ مهر بر این خاک نظر اندازد و راه بر جنایت پی‌درپی ببندد.

باشد که هیچ نوادۀ زشتکار راه نیای خود در پیش نگیرد
و باشد که خطای بزرگان، خردینگان را خرسند نکند.
باشد که زاد و رود بی‌پرهیزِ تانتالوسِ خشک‌لب که این چنین فرسوده از پای درافتاده‌اند
از این کوشش و جوشش دست بشویند
که دیگر زشتکاری بس است و جنایت بس....


«چون سپرم نه میان بزم به نوروز
در مه بهمن بتاز و جان عدو بسوز
نوروز بمانید که ایام شمایید...»🌺🍃

@art_philosophyy
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
▪️آیا حیات پس از مرگ، به معنای بقاء آگاهی و روح وجود دارد؟
بر اساس نظریه ای که «دکتر راجر پن رز» کیهان شناس و «دکتر استوارت هامروف» متخصص بیهوشی مطرح نموده اند، پاسخ این پرسش مثبت است.


#زیرنویس_فارسی

@art_philosophyy
#خودآگاهی
#فلسفه_ذهن
▪️«جفری هینتون» که به پدرخوانده هوش مصنوعی معروف است، در مصاحبه جدیدی گفته در بخشی از وجود خود به‌خاطر کارهایی که انجام داده است، احساس پشیمانی می‌کند. او پس از بیش از یک دهه فعالیت به‌تازگی از گوگل خارج شده است تا بتواند بی‌واهمه درباره ریسک‌های هوش مصنوعی صحبت کند.

هینتون زمانی به گوگل پیوست که این غول دنیای فناوری شرکت او و دو دانشجویش را خرید. هینتون و دانشجویانش یک شبکه عصبی ساختند که به خودش یاد می‌داد چگونه پس از تحلیل هزاران تصویر باید چیزهایی مثل سگ‌ها و گل‌ها را شناسایی کند. همین شبکه درنهایت منجر به ساخت ابزارهایی مثل ChatGPT شد.

هینتون درباره تلاش‌های گذشته خود می‌گوید: «به خودم با این بهانه رایج دلداری می‌دهم که اگر من این کار را نمی‌کردم، شخص دیگری آن را انجام می‌داد. به‌سختی می‌توان فهمید که چگونه می‌شود جلوی افراد خرابکار را گرفت تا از این فناوری برای کارهای مخرب استفاده نکنند...»


@art_philosophyy
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
▪️آیا جهان های متعدد، موضوعی علمی است؟
▫️#تیم_مادلین فیلسوف آمریکایی توضیح میدهد.

#زیرنویس_فارسی

#علم
#فلسفه
#هنر
@art_philosophyy
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
▪️جامعه شناسی سیاسیِ زمان آدولف هیتلر

▫️کودن کیست؟
نگاهی به بیماری اجتماعی کودنی از دید #دیتریش_بونهوفر فیلسوف و کشیش آلمانی


#زیرنویس_فارسی

@art_philosophyy
▪️پروفسور فیروز نادری دانشمند ایرانی، معاون پیشین مدیرکل تنظیم راهبردهای آزمایشگاه پیش‌رانش جت در ناسا و مدیرکل اکتشافات منظومهٔ شمسی که به تازگی در بیمارستان بستری شده بود، درگذشت.


یادش گرامی 🥀

@art_philosophyy
▪️#خشونت_و_ددمنشی

در میان تمام یادداشت‌‌های سیاسی ژان ژنه «خشونت و ددمنشی» احتمالاً مشهورترین‌ و تنها نمونه‌ای است که واقعاً منجر به جنجال و جر و بحثی اساسی در میان افکار عمومی شد. پس از انتشار آن در صفحه‌ی اوّل لو موند انبوهی از نامه‌ها چه از سوی عامه‌ی مردم و چه پاسخ‌های روشنفکرانِ برافروخته به دفتر نشریه ارسال شد. شقاقی بنیادین بین سردبیران روزنامه‌ها ایجاد شد و حتی صلحِ نانوشته‌ی بین نشریات خبری آلمان و فرانسه (که به واسطه‌ی این یادداشت متهم به آلمان‌ستیزی شدند) برهم ریخت. غریو اعتراض‌ها به حدی بود که ژاک فووِ سردبیر لو موند ناچار به انتشار بیانیه‌ای شد مبنی بر این‌که مضمون این مقاله تنها بازتابنده‌ی آرای نویسنده‌ی آن است و روزنامه در راستای آزادی بیان آن را منتشر کرده و نظرات مخالف آن را نیز همچون گذشته منتشر خواهد کرد.

جدا از مضمون یادداشت ژنه یکی از دلایل حساسیت ایجاد شده، این مسئله بود که سه روز پس از چاپ یادداشت او، هانس-مارتین شلیر، رئیس اتحادیه‌ی کارفرمایان آلمان ربوده شد. این اتفاق در کنار تمام بحث و مناظراتی که در سه سال پیش از آن در باب مسئله نزاع خیابانی و تروریسم در جریان بود از جمله دیدار سارتر با آندریاس بادر در زندان، تبعات این یادداشت ژنه و مشخصاً حمایتش از فراکسیون ارتش سرخ را افزایش داد. گروهی که اقدامات‌شان که تروریستی قلمداد می‌شد به مرور موجب شده بود حتی مدافعیت ابتدایی‌شان از حمایت از آنان دست بکشند. آلبرت دیچی در ارتباط با یادداشت ژنه می‌نویسد که به نظرش جدا از افکار سیاسی فراکسیون ارتش سرخ، این وضعیت، برچسب و واژه‌ی “تروریست” که دفاع‌ناپذیر می‌نمود، علّت اصلی دفاع ژنه از آنان بود.


●ژان ژنه: روزنامه‌نگاران علاقه به استفاده از کلماتی دارند که توجه ما را برمی‌انگیزند، ولی دغدغه‌ای ناچیز نسبت به نموّ کُند این کلمات در ذهن و خودآگاه افراد دارند. خشونت  و تکمله ناگزیرِ آن، عدم خشونت  از جمله‌ی این کلمات‌اند. اگر بر هر پدیده‌ی حیاتی‌ای تأمل کنیم، حتی در جزئی‌ترین‌های‌شان، در علل زیستی، پی می‌بریم که خشونت و حیات عملاً مترادف‌اند. دانه‌ی گندم که جوانه می‌زند و زمین یخ‌زده را می‌شکافد و از آن عبور می‌کند، ضربات نوک جوجه که پوست تخم مرغ را تَرَک تَرَک می‌کند و می‌شکند، آبستن شدن یک زن، تولد یک کودک، همگی می‌توانند خشن برآورد شوند. و البته کسی کودک، زن، جوجه، جوانه گیاه و گندم را زیر سؤال نمی‌برد. دادگاه علیه آر. اِی. اف (فراکسیون ارتش سرخ)، محاکمه‌ی خشونت آن است، خشونتی که به غایت واقعی است، به شکلی پیچیده تقریباً هر کسی می‌داند که دو کلمه‌ی خشونت و محاکمه، واژه‌ی سومی را پنهان می‌کنند: ددمنشی. ددمنشی سیستم، و دادگاهی علیه خشونت، خود نوعی ددمنشی است. هر چه ددمنشی شدیدتر شود و دادگاه وقیحانه‌تر، خشونتِ بیشتر، ناگزیرتر و ضروری‌تر می‌گردد. هر چه ددمنشی جابرانه‌تر شود، خشونت ملزومِ زندگی بیشتر به مرتبه و آستانه‌ی شجاعت می‌رسد. این گفته نقل از آندریاس بادر است «خشونت یک امکان بالقوه‌ی اقتصادی است»...


@art_philosophyy
ادامه🔻
🔺هنگامی که خشونت به صورت بالاسیستمی تعریف یا توصیف می‌شود، ما باید آن را ددمنشی بنامیم: ژست و حرکات و اطواری نمایشی که نقطه‌ی پایانی بر آزادی می‌گذارد، اینجا هیچ دلیلی جز عزمِ نفی و منع تحقق کنش آزادانه در کار نیست. حرکت ددمنشانه آنی‌ست که کنش آزاد را متوقف و سرکوب می‌کند. این تمایز بین خشونت و ددمنشی، تنها جایگزینی ساده‌ی یک کلمه به کلمه‌ی دیگر، بدون در نظر گرفتن کارکرد اتهام‌آمیز آن کلمه نسبت به افرادی که مرتکب خشونت می‌شوند، نیست. علاوه بر این، مسئله‌ی اصلاح قضاوت‌های هرروزه و اجازه ندادن به قدرت‌ها برای به کار بردن واژگان باب میل خودشان است، کاری که هنوز در ارتباط با واژه‌ی ددمنشی انجام می‌دهند، که اینجا، در فرانسه، با «اشتباهات ناخواسته» و «بدبیاری» جایگزینش می‌کنند.

درست همان‌گونه که نمونه‌های خشونت اجتناب‌ناپذیر، بی‌شمارند، کنش‌های ددمنشانه نیز بسیارند. از آن‌جا که ددمنشی همواره در ضدیت با خشونت مداخله می‌کند، دوباره تأکید می‌کنم یعنی علیه پویایی بی‌وقفه‌ای است که خودش زندگی است. بنابراین ددمنشی پیش‌بینی‌ناپذیرترین صورت‌ها را به خود می‌گیرد که اغلب آناً به معنای ددمنشی تشخیص داده نمی‌شود: معماری پروژه‌های مسکونی عمومی، بوروکراسی، جایگزینی یک کلمه با یک عدد، حق تقدّم، سرعت بخشیدن به ریتم کُند عابر پیاده در ترافیک، سلطه‌ی ماشین در نسبت با انسانی که به آن خدمت می‌کند، تدوین قوانین که سنّت‌ها را نادیده می‌گیرد، صعود تصادعی مجازات زندانیان، استفاده از اسراری که مانع آگاهی عموم از مسائل مرتبط با آن‌ها می‌شود. زد و خورد بی‌جا در اداره پلیس، ادبیات پَست پلیس در اشاره به افراد سیاه‌پوست، دولا شدن‌های متملقانه برای انعام‌های دست و دل‌بازانه و تمسخر و بی‌نزاکتی درصورت درکار نبودن آن، قدم‌های آهسته سربازان، بمباران کردن هایفونگ (دومین شهر بزرگ در بخش مالی ویتنام که توسط آمریکا بمباران شد)، رولز رویس هشتادهزار دلاری …. البته هیچ سیاهه‌ای قادر نیست شمار بی‌انتهای این واقعیت‌ها را بیان کند، واقعیت‌هایی که همچون آواتارهای متعددی‌اند که ددمنشی به میانجی‌شان خود را تحمیل می‌کند. و تمام خشونت‌های خودجوش زندگی که با خشونت انقلابیون بسط داده می‌شود برای متوقف کردن سبعیت سازمان‌دهی‌شده کافی است.

آن‌چه که ما به آندریاس بادر، اولریکه ماینهوف، هُلگر مینس، گودلون انسلین و یان کارل راسپه – و به یک معنا کلیت آر. ای. اف – مدیون هستیم این است که ما را نه تنها به واسطه‌ی کلمات، بل عمل‌شان، چه بیرون و چه درون زندان، آگاه ساختند که تنها خشونت می‌تواند ددمنشی بشر را پایان بخشد. اشاره به این نکته ضروری است که خشونت فوران آتشفشان، طوفان و یا دیگر اشکال هرروزه‌ی آن، برای مثال خشونت حیوانات، قضاوتی را برنمی‌انگیزد، خشونتِ طغیانِ یک دوست – علیه تمام توقعات و علیه هر مانعی – همواره تکان‌مان می‌دهد.

مسلماً یک احتمال وجود دارد: به عبارتی آن ددمنشی، با تمام تندروی‌هایش، خود را نابود می‌کند یا کمابیش نه به این معنا که در پایانش تغییری ایجاد کند – بنا بر تعریفش پایانی ندارد – اما خود را نابود می‌کند و پس از مدت زمانی طولانی در تقابل با خشونت، خود را نیست می‌کند. استعمار جهان سوم چیزی نیست جز زنجیره‌ای از اعمال ددمنشانه‌ی مستمر و طولانی که هدفی جز خدمت به استراتژی ضعیف کردن کشورهای مستعمره و افزایشِ ثروت سرمایه‌گذاری‌هایی که کمپانی‌ها در مستعمرات انجام داده‌اند ندارد. بدین ترتیب منجر به فقر و ناامیدی‌ای می‌گردد که جز از طریق آزادسازی خشونت درمانی ندارد.


@art_philosophyy
ادامه🔻
🔺اما تا جایی که ما مطلعیم، هیچ‌گاه اعضای فراکسیون ارتش سرخ اجازه نداده‌اند تا خشونت‌شان بدل به ددمنشی محض گردد، چرا که می‌دانستند در آن صورت بی‌درنگ بدل به همان دشمنی می‌شوند که علیه‌اش می‌ستیزند.

یک مشغله‌ی ذهنی مشخصاً در مکاتبات و شهادت‌‌‌های سوگند در دادگاه، قابل توجه است. بی‌هیچ نگرانی در باب لطیفه‌های مرتبط با کرملین، یا اظهارنظرهای متفرعن درباره دلواپسی دو گل درباره‌ی شام استالین یا جزئیات دیگری که به وسیله‌ی کرملینولوژیست‌هایی گزارش می‌شد که اهمیتی بیش از وسایل حمل و نقل خیال‌انگیزنگیز ملکه‌ی انگلیس نداشت، آر. ای. اف بر تشریح این امر اصرار می‌ورزید که از لنین تا به امروز، سیاست‌های شوروی هیچ‌گاه از حمایت کردن از مردم جهان سوم دست نکشیده است. هر چند شاید شماری بر این عقیده باشند که این چیزی جز هنداونه زیر بغل جهان سومی‌ها گذاشتن نبود. در گذر زمان این گونه بوده است و تقریباً هنوز هم هست که کسی که علاقه یا ضدیتی با مانورهای قدرت‌های استعماری پیشین و ایالت متحده‌ی آمریکا داشته باشند، به واسطه‌ی پیچیدگی شدید روابط فئودالی و قبیله‌ای دچار مشکل می‌شوند. اما از ۱۹۱۷ به بعد، علی‌رغم چیزی که شارحین غربی به ما می‌گویند و علی‌رغم آن‌چه که در سیاست داخلی‌اش در جریان است، اتحادیه‌ی جماهیر شوروی همواره سمت ضعیف‌ترین و آسیب‌پذیرترین کشورها را گرفته است، چه در جدال و بحث بین یک دولت با دولتی دیگر و چه در رأی‌گیری‌های سازمان ملل و نهادهای بین‌المللی.

مسلم است که شمار زیادی از مردم به این امر آگاه هستند. ولی در اروپا – که باید آن را به مثابه جهان اروپاییِ آمریکا در کنیم – و به ویژه در آلمان غربی که به نحوی کین‌توزانه‌ای ضدشوروی است، آر. ای. اف تنها گروهی است که صرحتاً این را بیان می‌کند. به طور خلاصه آر. ای. اف واقعیت مسلم سیاسی‌ای را تصدیق می‌کند که در اروپا تاریک و مبهم بوده است.

آیا این دلیلی است که فراکسیون ارتش سرخ، علی‌رغم پژواک جَدل‌های سیاسی‌شان، مهار و خفه می‌شوند، بله این درست است، اینجا این کنشی خشن تروریسم نامیده می‌شود (واژه‌ای دیگر، «تروریسم» که پیشتر و بیشتر باید به ددمنشی جامعه‌ی بورژوایی اطلاق شود) به این میزان کم مورد تأیید قرار می‌گیرد؟ اجازه بدهید مشخصاً از منظر گرایشات چپ پاسخ بدهیم.

هنوز شاید دلایل دیگری در کار باشد: فراکسیون ارتش سرخ شاید به نظر مقابلِ جنبش می ۶۸ باشد، ولی همچنین تداوم آن نیز هست. مشخصاً ادامه‌ی آن است. در ابتدا این شورش دانشجویان بود، و نه اعتصاب‌های کارخانه‌ها، که جَوّی از طغیان را ایجاد کرد که بدل به درگیری و زد و خوردی شد که در دو سوی‌اش پلیس و معترضان قرار داشتند، توأمان با اقداماتی کمابیش باظرافت و متین که از امر جبران‌ناپذیر جلوگیری کنند. بازی‌های شبانه در خیابان‌ها بیشتر همچون رقص بود تا نبرد. تظاهرات مطوّل بود و حتی به روی پلیس و عاملین تحریک‌کننده دست راستی نیز گشوده بود. به مثابه تداومی بر آن ماه مِی، آن‌ها را همچون حاشیه‌ای توری (پارچه‌ی توری)، توری فرشته‌وار، معنوی و انسانی ادراک می‌کنیم.

آر. ای. اف هم با سختی یک سرپوش بطری کاملاً کیپ‌شده و هم برخوردار از ساختاری نفوذناپذیر در برابر آب (اشاره به تشبیه به بطری) سازمان‌دهی شده بود، همراه با کنشی خشن که نه در زندان و نه بیرون از آن متوقف نمی‌شد و با وضوح و دقتی بسیار که اعضایش را تا سرحدات مرگ هدایت می‌کرد، در مخالفت با ددمنشی‌های اتاق‌های داداگاه‌ها و سلول‌های زندان با حفظ خشونت‌شان تا نزدیکی تن دادن به مرگ پیش می‌رفتند و حتی خود خشونتِ مرگ.


🗓خشونت و ددمنشی
ژان ژنه

@art_philosophyy


●پی‌نوشت‌ها:

سبعیت و وحشی‌گری را نیز می‌توان معادلBrutality برگزید ولی چون وجهی برساختی در توصیف برشت از این واژه در مقابل سویه طبیعی خشونت در نظرگرفته شده است، ددمنشی، به دلیل پسوند منش انتخاب شد.


@art_philosophyy
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
▪️آیا قوانین فیزیک ذاتاً تغییر ناپذیرند؟
#لی_اسمولین فیزیکدان آمریکایی توضیح میدهد...


#زیرنویس_فارسی

#علم
#فلسفه
#هنر
@art_philosophyy
2025/07/06 15:16:36
Back to Top
HTML Embed Code: