انواع اهمالکاران و باورهای آنها
این ویژگی ها رو در مورد رفتارهای اهمالی بخونید، و مشخص کنید، که کدومهاش برای شما جالبتره؟! (یعنی اینکه خودتون هم داریدش)حداقل سه تارو قطعی کنید تا بتوانید برید مرحله بعد☺👇 _
1-#اهمالکاران مدام در حال بررسی شبکههای اجتماعی و ایمیلشان هستند
2_اهمالکاران دیر میکنند
3_آغاز کار برای اهمالکاران دشوار است
4_اهمالکاران همواره از دشواری امور و مشغله زیادشان شکایت دارند.
5_ اهمالکاران سیستم خاصی ندارند
6_اهمالکاران، کار آغاز کرده را به پایان نمیرسانند
7_ اهمالکاران، اولویتبندی نمیکنند
8_ اهمالکاران مطالب زیادی در #ذهن و فهرست کاری خودشان دارند
9_اهمالکاران، روزشان را #برنامهریزی نمیکنند
10_ اهمالکاران غالباً فراموش میکنند
اینها خرده باور ها بودند حالا با توجه به این باورها دستهبندی افراد اهمال کار به این شکل هست:
انواع اهمالکاران
۱٫ کمالگرا (Perfectionist)
این افراد توجه زیادی به جزئیات دارند. فرد #کمالگرا از آغاز تکلیف میترسه، چون در مورد اجرای درست تمامی جزئیات دچار تنش میشه. اینها حتی بعد از آغاز #تکلیف هم در طول فرایند مکث میکنن، چون از ادامه راه بسیار میترسن
۲٫ رؤیاپرداز (Dreamer)
این افراد بهجای اقدام کردن، طرحی #ایدهآل دارن. بسیار #خلاق هستند ولی تکمیل یک تکلیف برایشان بسیار دشوار است.
۳٫ اجتناب گر (Avoider)
این افراد از انجام اموری که به نظرشان قادر به مدیریتش نیستند، میترسند و به خاطر ترس از قضاوت دیگران در مورد اشتباهاتشان، تکلیف را کنار میگذارند.
۴٫ بحرانساز(Crisis-maker)
این افراد کار را به #دقیقه ۹۰ میسپارند. آنها سررسید تحویل کارها (بحرانها) را جذاب میدانند و معتقدند که در صورت اجبار برای انجام امور، بهتر فعالیت میکنند.
۵٫ پرمشغله (Busy Procrastinator)
این نوع از #اهمالکاران بسیار #ایرادگیر هستن. این دسته از افراد ازآنجاییکه امور زیاد، هرچند بیارزش برای انجام دادن دارن، در اولویتبندی تکالیفشان با مشکل مواجه اند و در انتخاب بهترین کار مشکلدارند و مدام اتخاذ تصمیم رو به تعویق میندازن.
@arvinidea
این ویژگی ها رو در مورد رفتارهای اهمالی بخونید، و مشخص کنید، که کدومهاش برای شما جالبتره؟! (یعنی اینکه خودتون هم داریدش)حداقل سه تارو قطعی کنید تا بتوانید برید مرحله بعد☺👇 _
1-#اهمالکاران مدام در حال بررسی شبکههای اجتماعی و ایمیلشان هستند
2_اهمالکاران دیر میکنند
3_آغاز کار برای اهمالکاران دشوار است
4_اهمالکاران همواره از دشواری امور و مشغله زیادشان شکایت دارند.
5_ اهمالکاران سیستم خاصی ندارند
6_اهمالکاران، کار آغاز کرده را به پایان نمیرسانند
7_ اهمالکاران، اولویتبندی نمیکنند
8_ اهمالکاران مطالب زیادی در #ذهن و فهرست کاری خودشان دارند
9_اهمالکاران، روزشان را #برنامهریزی نمیکنند
10_ اهمالکاران غالباً فراموش میکنند
اینها خرده باور ها بودند حالا با توجه به این باورها دستهبندی افراد اهمال کار به این شکل هست:
انواع اهمالکاران
۱٫ کمالگرا (Perfectionist)
این افراد توجه زیادی به جزئیات دارند. فرد #کمالگرا از آغاز تکلیف میترسه، چون در مورد اجرای درست تمامی جزئیات دچار تنش میشه. اینها حتی بعد از آغاز #تکلیف هم در طول فرایند مکث میکنن، چون از ادامه راه بسیار میترسن
۲٫ رؤیاپرداز (Dreamer)
این افراد بهجای اقدام کردن، طرحی #ایدهآل دارن. بسیار #خلاق هستند ولی تکمیل یک تکلیف برایشان بسیار دشوار است.
۳٫ اجتناب گر (Avoider)
این افراد از انجام اموری که به نظرشان قادر به مدیریتش نیستند، میترسند و به خاطر ترس از قضاوت دیگران در مورد اشتباهاتشان، تکلیف را کنار میگذارند.
۴٫ بحرانساز(Crisis-maker)
این افراد کار را به #دقیقه ۹۰ میسپارند. آنها سررسید تحویل کارها (بحرانها) را جذاب میدانند و معتقدند که در صورت اجبار برای انجام امور، بهتر فعالیت میکنند.
۵٫ پرمشغله (Busy Procrastinator)
این نوع از #اهمالکاران بسیار #ایرادگیر هستن. این دسته از افراد ازآنجاییکه امور زیاد، هرچند بیارزش برای انجام دادن دارن، در اولویتبندی تکالیفشان با مشکل مواجه اند و در انتخاب بهترین کار مشکلدارند و مدام اتخاذ تصمیم رو به تعویق میندازن.
@arvinidea
👍11👏4❤1
زندگی بی تلاش در فقدان معنا رخ میدهد
🔸بسیاری در ذهن خود آرام نمیگیرند و از بی دغدغه بودن میترسند.
از اينکه در شرایطی قرار بگیرند که دست از تلاش بردارند نگرانند.
و فکر میکنند اگر هدفی جدید و مسیری برای حرکت نداشته باشند، زندگی تمام میشود.
و با احساس ذره ای ملالت از زندگی، دست به تلاشی دوباره مییازند تا بی بحران نمانند!
شوپنهاور در مورد چنین حالتی است که میگوید: امیال سیری ناپذیرند، هنوز یک آرزو برآورده نشده، میلی دیگر سربرمیآورد و زندگی را در میان رنج و ملال به نوسان دائمي میاندازد.
فکر کن دلیل خیلی از کارها این باشد. انسانها رنج میتراشند تا به ملال نرسند. اما غافل از این هستند که با تراشیدن دغدغه های پی در پی، حتما به ملال خواهند رسید، چرا که هیچگاه رضایت پایداری برایشان اتفاق نخواهد افتاد، و از رنجی به رنجی دیگر حرکت میکنند.
اینجاست که فردی غنی علی رغم نیازنداشتن، دغدغه اقتصاد رهایش نمیکند،
چنین فردی اگر در رفاه باشد ناآرام است و اگر در فقر باشد بیتاب.
خواه تنها باشد یا در میانه جمع، بیقراری همراه همیشگی اش.
مسئله میخواهد! مسئله ای عمیق که آرام اش را برهم بزند!
دیده ام کسانی را که روحیه ی جنگجو دارند در شرایط صلح،
حس کرده ام تعمدی تخریب هنگام آرامش را،
و بسیارند رفتارهای تنشگرا، در احوالات باثبات بشری.
مشکل بزرگی که امروزه آراممان را گرفته و بیش از اقتصاد و سیاست رنجمان میدهد در درون خود ماست.
چاره ی اصلاح این چرخه ی ظاهرا پایان ناپذیر از رنج به ملال و مجدد از ملال به رنجی دیگر چیست؟
آیا نه این است که باید لحظه ای از دویدن بازایستاد؟ و به دنبال معنایی ژرف برای زیستن بود؟!
چه چيزی را آنچنانی عمیق ميتوانيد حس کنید که اگر هر لحظه بعد از فهم آن زندگی از حرکت بازایستاد، حسرتی نداشته باشید؟
رضایت کامل از زیستن با داشتن کدام خاصیتی از زندگی به ذهن تان میآید؟
صلح درون چه زمانی کامل میشود؟
در کجا میتوان ایستاد و احساس کرد طوفان متلاطم افکار به دریایی آرام تبدیل میشود؟
به گمانم پاسخ رسیدن به فلسفه ی زندگی است و پیداکردن پاسخی قطعی برای "معمای معنا"
نوشته: #آروین
🔸بسیاری در ذهن خود آرام نمیگیرند و از بی دغدغه بودن میترسند.
از اينکه در شرایطی قرار بگیرند که دست از تلاش بردارند نگرانند.
و فکر میکنند اگر هدفی جدید و مسیری برای حرکت نداشته باشند، زندگی تمام میشود.
و با احساس ذره ای ملالت از زندگی، دست به تلاشی دوباره مییازند تا بی بحران نمانند!
شوپنهاور در مورد چنین حالتی است که میگوید: امیال سیری ناپذیرند، هنوز یک آرزو برآورده نشده، میلی دیگر سربرمیآورد و زندگی را در میان رنج و ملال به نوسان دائمي میاندازد.
فکر کن دلیل خیلی از کارها این باشد. انسانها رنج میتراشند تا به ملال نرسند. اما غافل از این هستند که با تراشیدن دغدغه های پی در پی، حتما به ملال خواهند رسید، چرا که هیچگاه رضایت پایداری برایشان اتفاق نخواهد افتاد، و از رنجی به رنجی دیگر حرکت میکنند.
اینجاست که فردی غنی علی رغم نیازنداشتن، دغدغه اقتصاد رهایش نمیکند،
چنین فردی اگر در رفاه باشد ناآرام است و اگر در فقر باشد بیتاب.
خواه تنها باشد یا در میانه جمع، بیقراری همراه همیشگی اش.
مسئله میخواهد! مسئله ای عمیق که آرام اش را برهم بزند!
دیده ام کسانی را که روحیه ی جنگجو دارند در شرایط صلح،
حس کرده ام تعمدی تخریب هنگام آرامش را،
و بسیارند رفتارهای تنشگرا، در احوالات باثبات بشری.
مشکل بزرگی که امروزه آراممان را گرفته و بیش از اقتصاد و سیاست رنجمان میدهد در درون خود ماست.
چاره ی اصلاح این چرخه ی ظاهرا پایان ناپذیر از رنج به ملال و مجدد از ملال به رنجی دیگر چیست؟
آیا نه این است که باید لحظه ای از دویدن بازایستاد؟ و به دنبال معنایی ژرف برای زیستن بود؟!
چه چيزی را آنچنانی عمیق ميتوانيد حس کنید که اگر هر لحظه بعد از فهم آن زندگی از حرکت بازایستاد، حسرتی نداشته باشید؟
رضایت کامل از زیستن با داشتن کدام خاصیتی از زندگی به ذهن تان میآید؟
صلح درون چه زمانی کامل میشود؟
در کجا میتوان ایستاد و احساس کرد طوفان متلاطم افکار به دریایی آرام تبدیل میشود؟
به گمانم پاسخ رسیدن به فلسفه ی زندگی است و پیداکردن پاسخی قطعی برای "معمای معنا"
نوشته: #آروین
👍16
آیا تا بحال خود را به جای یک جنین تصور کرده اید؟
چرا میگویند زندگی ما بین دو مرگ است؟
و چرا تجربه تولد را ضربه تولد مینامند؟(نظریه ضربه تولد از اتو رانک شاگرد فروید)
کودک هنگام تولد چه حالی را تجربه میکند؟
❣
برای درک این سئوالات بیاید برای دقایقی تصور کنید بجای جنین هستید و احساس خوشبختی میکنید، از ۲ماهگی میفهمید مایع همیشه گرمی اطرافتان است و معلق بودن خوشایند است. گاهی با نخی بازی میکنید، گاهی انگشتتان را مک میزنید، در همین زمان با چشمان بسته تابش نورها را تشخیص میدهید.
از ۳ماهگی مزه ها قابل تشخیصاند، آبی را که اطرافتان است مزه میکنید، که معمولا طعم ثابتی دارد اما زمانی که مادر چیزی میخورد خوشمزهتر است. گاهی درونش ادرار میکنید، مزه اوره میدهد ولی بد نیست، سیستم تسویهای وجود دارد که طعم را به حالت اول برمیگرداند. اگر بدشانس باشید گاهی تلخ میشود(مادری که الکل مصرف کند مایع آمنیوتیک اطراف جنین تلخ میشود).
در ۴ماهگی، نوازشهای دستی را حس میکنید که لذتبخش ترین حس جهانتان است.
زمانی که کلی از عمرتان گذشته، در۷ماهگی میشنوید(۲۸هفتگی). صدای ضربان قلب و تنفس ثابتی وجود دارد، صدای ظریفی با شما حرف میزند، کنجکاوانه به او گوش میدهید و آرام میشوید. گاهی موسیقی جالبی از دور بگوش میرسد. بعدها صداهای بمی میشنوید که نمیدانید چیست، برای بعضی از شماها این صدا میآید و مادر و دنیایتان آرام میشود.چون مادر دوستش دارد و رابطه خوبی با او دارد. ( و اگر بدشانس باشید باعث بهم ریختگی و بیقراریتان میشود، صداها بلند، بدن مادر منقبض ، ضربان قلب و تنفس تند و با گذر هورمون اضطراب از جفت، حالا تمام بدن شما پراز هورمون استرس میشود، انگار دنیایتان جای بدی است. اگر ضربه ای بخورید در یک گوشه سفت خودتان را جمع میکنید، اين جهان روی آرامش ندارد)
رفته رفته حالت معلق بودنتان کم میشود، میتوانید به پوسته دورتان فشار بیاورید، تا همان صدا بخندد یا روی یکجای بدنتان دستی بکشد.
به ناگاه روزی فشارهای سنگینی حس میکنید، صداهای جیغ، درد، انقباضهایی شدید درحد ماندن زیر آور زلزله از همه سمت به شما وارد میشود(البته بعدا خواهید فهميد زلزله چیست)، ترس تمام وجودتان را میگیرد، دست و پا میزنید،میچرخید، گاهی بندی دور دست و پا یا گردنتان است و حس خفگی وحشتناکی دارید، که ناگهان میمیرید و دنیا تمام میشود.صدای ضربان و تنفس همیشگی قطع شده، مایع گرم اطرافتان میرود، سرما و نوری شدید میآید و برش چاقویی روی بند. و چندثانیه بعد ریه هایتان پر از هوا میشود، و دوباره زنده میشوید.
اینجا هیچ چیز آشنا نیست، تمام شناختها و داشتهها رفته اند، تنها آشنای این جهان عطر بدن زنی است و صدایی که نه دقیقا اما شبیه همان صداست که در دنیایتان بود، شاید باید به او بچسبید تا زنده بمانید. دوباره باید از صفر شروع کنید به فهمیدن ماهیت این جهان...
🤍💜💚
@arvinidea
چرا میگویند زندگی ما بین دو مرگ است؟
و چرا تجربه تولد را ضربه تولد مینامند؟(نظریه ضربه تولد از اتو رانک شاگرد فروید)
کودک هنگام تولد چه حالی را تجربه میکند؟
❣
برای درک این سئوالات بیاید برای دقایقی تصور کنید بجای جنین هستید و احساس خوشبختی میکنید، از ۲ماهگی میفهمید مایع همیشه گرمی اطرافتان است و معلق بودن خوشایند است. گاهی با نخی بازی میکنید، گاهی انگشتتان را مک میزنید، در همین زمان با چشمان بسته تابش نورها را تشخیص میدهید.
از ۳ماهگی مزه ها قابل تشخیصاند، آبی را که اطرافتان است مزه میکنید، که معمولا طعم ثابتی دارد اما زمانی که مادر چیزی میخورد خوشمزهتر است. گاهی درونش ادرار میکنید، مزه اوره میدهد ولی بد نیست، سیستم تسویهای وجود دارد که طعم را به حالت اول برمیگرداند. اگر بدشانس باشید گاهی تلخ میشود(مادری که الکل مصرف کند مایع آمنیوتیک اطراف جنین تلخ میشود).
در ۴ماهگی، نوازشهای دستی را حس میکنید که لذتبخش ترین حس جهانتان است.
زمانی که کلی از عمرتان گذشته، در۷ماهگی میشنوید(۲۸هفتگی). صدای ضربان قلب و تنفس ثابتی وجود دارد، صدای ظریفی با شما حرف میزند، کنجکاوانه به او گوش میدهید و آرام میشوید. گاهی موسیقی جالبی از دور بگوش میرسد. بعدها صداهای بمی میشنوید که نمیدانید چیست، برای بعضی از شماها این صدا میآید و مادر و دنیایتان آرام میشود.چون مادر دوستش دارد و رابطه خوبی با او دارد. ( و اگر بدشانس باشید باعث بهم ریختگی و بیقراریتان میشود، صداها بلند، بدن مادر منقبض ، ضربان قلب و تنفس تند و با گذر هورمون اضطراب از جفت، حالا تمام بدن شما پراز هورمون استرس میشود، انگار دنیایتان جای بدی است. اگر ضربه ای بخورید در یک گوشه سفت خودتان را جمع میکنید، اين جهان روی آرامش ندارد)
رفته رفته حالت معلق بودنتان کم میشود، میتوانید به پوسته دورتان فشار بیاورید، تا همان صدا بخندد یا روی یکجای بدنتان دستی بکشد.
به ناگاه روزی فشارهای سنگینی حس میکنید، صداهای جیغ، درد، انقباضهایی شدید درحد ماندن زیر آور زلزله از همه سمت به شما وارد میشود(البته بعدا خواهید فهميد زلزله چیست)، ترس تمام وجودتان را میگیرد، دست و پا میزنید،میچرخید، گاهی بندی دور دست و پا یا گردنتان است و حس خفگی وحشتناکی دارید، که ناگهان میمیرید و دنیا تمام میشود.صدای ضربان و تنفس همیشگی قطع شده، مایع گرم اطرافتان میرود، سرما و نوری شدید میآید و برش چاقویی روی بند. و چندثانیه بعد ریه هایتان پر از هوا میشود، و دوباره زنده میشوید.
اینجا هیچ چیز آشنا نیست، تمام شناختها و داشتهها رفته اند، تنها آشنای این جهان عطر بدن زنی است و صدایی که نه دقیقا اما شبیه همان صداست که در دنیایتان بود، شاید باید به او بچسبید تا زنده بمانید. دوباره باید از صفر شروع کنید به فهمیدن ماهیت این جهان...
🤍💜💚
@arvinidea
👍21👏7🥰6❤1
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
@arvinidea
این حالت در بچه ها نوعی تفکر اتوماتیک هست، اما در بزرگسالان آگاه قابلیت تغییر داره.
اینجور موقعیتها سه ناحیه مغز حداقل فعال میشن:
۱) #حافظه، تجربه های قبلی رو مرور میکنه
۲) سیستم معنادهی در قشر مغز به بررسی #معنای رویداد میپردازه،
۳) سیستم هیجانی بقا خطر و تهدید رو بررسی میکنه تا در کسری از ثانیه واکنش مؤثر بتونه بده.
کلی اطلاعات از هر بچه ای میشه توی این رفتارهاشون پیدا کرد.
این حالت در بچه ها نوعی تفکر اتوماتیک هست، اما در بزرگسالان آگاه قابلیت تغییر داره.
اینجور موقعیتها سه ناحیه مغز حداقل فعال میشن:
۱) #حافظه، تجربه های قبلی رو مرور میکنه
۲) سیستم معنادهی در قشر مغز به بررسی #معنای رویداد میپردازه،
۳) سیستم هیجانی بقا خطر و تهدید رو بررسی میکنه تا در کسری از ثانیه واکنش مؤثر بتونه بده.
کلی اطلاعات از هر بچه ای میشه توی این رفتارهاشون پیدا کرد.
👍9
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
ما از دیدگاه والدین خود در کودکی، دیدگاهی شخصی برای نگاه کردن به خودمان در آینده میسازیم.
اگر در دیدگاهشان دوست داشتنی بودیم، خود را دوست میداریم. اگر ناخواسته بودیم خودمان هم خودمان را نمیخواهیم! اگر کتک زدند یا تحقیر کردند، بعدها همینکار را با خود میکنیم.
و اما
《اگر ما را باورمان کردند ، بعدها خودمان را باور میکنیم.》
خودم را بجای کودکی میگذارم که مادرش در یک بازی خیالی، آنچنان جدی او را در نقش رانندهای مسئول میپذیرد که وقتی این راننده کوچک میخواهد او را به سفری در آنطرف حیاط ببرد، لباس بیرون به تن میکند و کیفش را برمیدارد!
مطمئنم در چشمان مادرش لحظهای از آیندهی او ظاهر میشود که او در سالهای بزرگسالی با این حجم از باور به توانایی خود چه ها میتواند بکند و بی شک اعتماد بنفس خوبی در انجام سایر کارها خواهد داشت.
مادر باور دارد به《کودک توانمند》که از عهده خودش و مسئولیت هایش بر میآید.
گاهی لازم نیست حرف زد، آیا در حالی که شلوار بچه را بالا میکشیم یا غذا در دهانش میگذاریم و با هزاربار تکرار به او بگوییم که عزیزم باورت دارم توعالی هستی؛ به خودباوری میرسد؟
نوشته: #سارا_سپاسی
اگر در دیدگاهشان دوست داشتنی بودیم، خود را دوست میداریم. اگر ناخواسته بودیم خودمان هم خودمان را نمیخواهیم! اگر کتک زدند یا تحقیر کردند، بعدها همینکار را با خود میکنیم.
و اما
《اگر ما را باورمان کردند ، بعدها خودمان را باور میکنیم.》
خودم را بجای کودکی میگذارم که مادرش در یک بازی خیالی، آنچنان جدی او را در نقش رانندهای مسئول میپذیرد که وقتی این راننده کوچک میخواهد او را به سفری در آنطرف حیاط ببرد، لباس بیرون به تن میکند و کیفش را برمیدارد!
مطمئنم در چشمان مادرش لحظهای از آیندهی او ظاهر میشود که او در سالهای بزرگسالی با این حجم از باور به توانایی خود چه ها میتواند بکند و بی شک اعتماد بنفس خوبی در انجام سایر کارها خواهد داشت.
مادر باور دارد به《کودک توانمند》که از عهده خودش و مسئولیت هایش بر میآید.
گاهی لازم نیست حرف زد، آیا در حالی که شلوار بچه را بالا میکشیم یا غذا در دهانش میگذاریم و با هزاربار تکرار به او بگوییم که عزیزم باورت دارم توعالی هستی؛ به خودباوری میرسد؟
نوشته: #سارا_سپاسی
👍23👏1
تا حالا برای فردی که مبتلا به افسردگیاساسی شده، گُل خریدیم؟ رفیتم عیادت کسی که PTSD داشته؟
برای کسی که شرمسار از حمله پنیک به غار تنهایی خودش خزیده، دسته گلی پیک کردیم؟
اگر عضوی از خانوادهای پارکینسون یا دمانس یا آلزایمر گرفته باهاشون همدلی کردیم و هدیهای یا کارت پستالی یا یادی براشون داشتیم؟
هر از چندگاهی به مادری که بچه اش اسکیزوفرنی نوجوانی یا جنون ادواری گرفته و برای همیشه در بیمارستان روانیه سر زدیم؟
چقدر حمایت بودیم برای مضطربها، وسواسهای سخت، افسردگیهای بعد زایمان، افسردگی بعد از ترک مواد، اختلالهایخوردن و اختلالهای تبدیلی و اختلالات روانتنی و...
سلامت روانی به اندازه سلامت جسمانی مهم است.
چندتامون فکر کردیم اگه بیماری و اختلالات روان اطرافیانمون رو جدی بگیریم ممکنه تقویتش کردهباشیم یا تحویلش بگیریم براش بدتر میشه. از خودمون نپرسیدیم آیا خجالت زده اش نباید بکنیم و بهتره سکوت کنیم؟
مرزهای همدلی در اختلالات روانی و قضاوت آنها را باور و احساس ما تعریف میکنه.
روی نگاهمون به جهان و اختلالات کار کنیم.
#سارا_سپاسی
#انگزدایی_از_اختلالات_سلامت_روان
برای کسی که شرمسار از حمله پنیک به غار تنهایی خودش خزیده، دسته گلی پیک کردیم؟
اگر عضوی از خانوادهای پارکینسون یا دمانس یا آلزایمر گرفته باهاشون همدلی کردیم و هدیهای یا کارت پستالی یا یادی براشون داشتیم؟
هر از چندگاهی به مادری که بچه اش اسکیزوفرنی نوجوانی یا جنون ادواری گرفته و برای همیشه در بیمارستان روانیه سر زدیم؟
چقدر حمایت بودیم برای مضطربها، وسواسهای سخت، افسردگیهای بعد زایمان، افسردگی بعد از ترک مواد، اختلالهایخوردن و اختلالهای تبدیلی و اختلالات روانتنی و...
سلامت روانی به اندازه سلامت جسمانی مهم است.
چندتامون فکر کردیم اگه بیماری و اختلالات روان اطرافیانمون رو جدی بگیریم ممکنه تقویتش کردهباشیم یا تحویلش بگیریم براش بدتر میشه. از خودمون نپرسیدیم آیا خجالت زده اش نباید بکنیم و بهتره سکوت کنیم؟
مرزهای همدلی در اختلالات روانی و قضاوت آنها را باور و احساس ما تعریف میکنه.
روی نگاهمون به جهان و اختلالات کار کنیم.
#سارا_سپاسی
#انگزدایی_از_اختلالات_سلامت_روان
👍43👏8❤2
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
برای رسیدن به آرزو و هدفت هیچوقت از مسیر خارج نشو
@arvinidea
@arvinidea
👏13👍6❤1
اضطراب در آغاز سال تحصیلی را جدی بگیریم اما ایجاد استرس و فشار بیشتر نه تنها بر دانش آموزان چیزی را درست نمیکند بلکه فزاینده استرس و اضطرابی دیگر خواهد بود.
@arvinidea
@arvinidea
👍9🤔5❤1
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
شما با ترسهاتون چه کار میکنید؟
@arvinidea
@arvinidea
👍22👏7🤔4