Forwarded from فرهنگستان زبان و ادب فارسی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
بیستم شهریورماه، زادروز جلال خالقی مطلق (۱۳۱۶)
@theapll
@theapll
Forwarded from شفیعی کدکنی
@shafiei_kadkani
ـــــــــــــــــــــــ
نقشهٔ آزادی
▪️با نقطه، نقطه،
نقطهٔ خون،
خونِ رهروان
خونِ هزار مهسا خونِ بسی جوان
این نقشه بر سراسر میهن
در حال شکلگیری و در گسترانگی
میگسترد به هرسو در بیکرانگی.
این نقشه را، شبانه، به یکبار
نتوان کشید و دید
در طول سالیانش، با خون توان کشید
با خون نسلها
پررنگ و آشکار شود، در برابرت
تا ناکجایِ هرگزیِ حیرتآورت
این نقشهٔ شکفتگی و شادی وطن
این نقشهٔ رهایی و آزادی وطن
محمدرضا شفیعی کدکنی
مهرماه ۱۴۰۱
#مهسا_امینی
ـــــــــــــــــــــــ
نقشهٔ آزادی
▪️با نقطه، نقطه،
نقطهٔ خون،
خونِ رهروان
خونِ هزار مهسا خونِ بسی جوان
این نقشه بر سراسر میهن
در حال شکلگیری و در گسترانگی
میگسترد به هرسو در بیکرانگی.
این نقشه را، شبانه، به یکبار
نتوان کشید و دید
در طول سالیانش، با خون توان کشید
با خون نسلها
پررنگ و آشکار شود، در برابرت
تا ناکجایِ هرگزیِ حیرتآورت
این نقشهٔ شکفتگی و شادی وطن
این نقشهٔ رهایی و آزادی وطن
محمدرضا شفیعی کدکنی
مهرماه ۱۴۰۱
#مهسا_امینی
🍃🍃🍃🍃🖤
برقص
در آشوب پیراهنی
که باد را به بازی گرفته است
برقص در چارسوی پنجره
بگذار پردهها
مرزهایشان را گم کنند
#زهرا_نادری
@atefane_gi
برقص
در آشوب پیراهنی
که باد را به بازی گرفته است
برقص در چارسوی پنجره
بگذار پردهها
مرزهایشان را گم کنند
#زهرا_نادری
@atefane_gi
Forwarded from مجله | خلاقیت، بدون مرز
🔰 دو سال از این شاهکار «منصوره دهقانی» میگذره، اما هنوز که نگاهش میکنم پر از بغض و اندوه میشم!
#کارتون
@AR_NOSRATI
🔰 دو سال از این شاهکار «منصوره دهقانی» میگذره، اما هنوز که نگاهش میکنم پر از بغض و اندوه میشم!
#کارتون
@AR_NOSRATI
Forwarded from مجله | خلاقیت، بدون مرز
📌 این تبلیغ محیطی سازمان عفو بینالملل، اهمیت و تاثیر استفاده از هشتگ برای آزادی بیگناهان دربند را به زیبایی نشان داده است:
هشتگ، پنجرهای رو به آزادی!
#محیطی
@AR_NOSRATI
📌 این تبلیغ محیطی سازمان عفو بینالملل، اهمیت و تاثیر استفاده از هشتگ برای آزادی بیگناهان دربند را به زیبایی نشان داده است:
هشتگ، پنجرهای رو به آزادی!
#محیطی
@AR_NOSRATI
Forwarded from Bukharamag
عصر سهشنبههای بخارا
به مناسبت انتشار کتاب «تاریخ هنر با ۲۱ گربه» نوشتۀ نیا گولد و با ترجمۀ نیما ظاهری که از سوی نشر هونار منتشر شده است، بیست و چهارمین نشست از سلسله جلسات عصر سهشنبههای مجله بخارا اختصاص یافته است به رونمایی از این کتاب و سخنرانیِ استاد احمد وکیلی با موضوعِ «چرا باید تاریخ هنر را آموخت».
نیا گولد، تصویرگر و طراح اهل شهر دِوونِ انگلستان است که در سال ۲۰۰۸ از دانشگاه فالموث با مدرک درجهیک طراحیِ گرافیک فارغالتحصیل شده است. کتابِ تاریخ هنر با ۲۱ گربه حاصلِ ترکیبِ دو علاقۀ او یعنی هنر و گربههاست. در این کتاب، جنبشهای مهم هنری با زبانی ساده معرفی شدهاند.
احمد وکیلی، نقاش و طراح معاصر و یکی از چهرههای شاخص جریانی در نقاشی ایران است که به مکتب هانیبال الخاص معروف است. ایشان در این نشست، دربارۀ چرایی و اهمیت آشنایی با تاریخ هنر صحبت خواهند کرد و پس از آن، آیین رونمایی از کتاب با حضور آفرین ذبیحمند، نیما ظاهری و علی دهباشی برگزار خواهد شد.
این نشست در ساعت چهار بعدازظهر سهشنبه، سوم مهرماه ۱۴۰۳ در باغموزۀ نگارستان به نشانی زیر برگزار میشود:
میدان بهارستان، خیابان دانشسرا، خیابان شریعتمدار رفیع، باغموزۀ نگارستان.
به مناسبت انتشار کتاب «تاریخ هنر با ۲۱ گربه» نوشتۀ نیا گولد و با ترجمۀ نیما ظاهری که از سوی نشر هونار منتشر شده است، بیست و چهارمین نشست از سلسله جلسات عصر سهشنبههای مجله بخارا اختصاص یافته است به رونمایی از این کتاب و سخنرانیِ استاد احمد وکیلی با موضوعِ «چرا باید تاریخ هنر را آموخت».
نیا گولد، تصویرگر و طراح اهل شهر دِوونِ انگلستان است که در سال ۲۰۰۸ از دانشگاه فالموث با مدرک درجهیک طراحیِ گرافیک فارغالتحصیل شده است. کتابِ تاریخ هنر با ۲۱ گربه حاصلِ ترکیبِ دو علاقۀ او یعنی هنر و گربههاست. در این کتاب، جنبشهای مهم هنری با زبانی ساده معرفی شدهاند.
احمد وکیلی، نقاش و طراح معاصر و یکی از چهرههای شاخص جریانی در نقاشی ایران است که به مکتب هانیبال الخاص معروف است. ایشان در این نشست، دربارۀ چرایی و اهمیت آشنایی با تاریخ هنر صحبت خواهند کرد و پس از آن، آیین رونمایی از کتاب با حضور آفرین ذبیحمند، نیما ظاهری و علی دهباشی برگزار خواهد شد.
این نشست در ساعت چهار بعدازظهر سهشنبه، سوم مهرماه ۱۴۰۳ در باغموزۀ نگارستان به نشانی زیر برگزار میشود:
میدان بهارستان، خیابان دانشسرا، خیابان شریعتمدار رفیع، باغموزۀ نگارستان.
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🍃🍃🍃🍃🍃
چگونه بال زنم تا به ناکجا که تویی
بلند میپرم اما نه آن هوا که تویی
تمام طول خط از نقطهٔ که پُر شده است
از ابتدا که تویی تا به انتها که تویی
ضمیرها بدل اسم اعظماند همه
از او و ما که منم تا من و شما که تویی
تویی جواب سوال قدیم بود و نبود
چنانچه پاسخ هر چون و هر چرا که تویی
به عشق معنی پیچیده دادهای و به زن
قدیم تازه و بی مرز بسته تا که تویی
به رغم خار مغیلان نه مرد نیمرهم
از این سفر همه پایان آن خوشا که تویی
جدا از این من و ما و رها ز چون و چرا
کسی نشسته در آنسوی ماجرا که تویی
نهادم آینهای پیش روی آینهات
جهان پر از تو و من شد پر از خدا که تویی
تمام شعر مرا هم ز عشق دم زدهای
نوشتهها که تویی نانوشتهها که تویی
#حسین_منزوی
#زادروز
@atefane_gi
چگونه بال زنم تا به ناکجا که تویی
بلند میپرم اما نه آن هوا که تویی
تمام طول خط از نقطهٔ که پُر شده است
از ابتدا که تویی تا به انتها که تویی
ضمیرها بدل اسم اعظماند همه
از او و ما که منم تا من و شما که تویی
تویی جواب سوال قدیم بود و نبود
چنانچه پاسخ هر چون و هر چرا که تویی
به عشق معنی پیچیده دادهای و به زن
قدیم تازه و بی مرز بسته تا که تویی
به رغم خار مغیلان نه مرد نیمرهم
از این سفر همه پایان آن خوشا که تویی
جدا از این من و ما و رها ز چون و چرا
کسی نشسته در آنسوی ماجرا که تویی
نهادم آینهای پیش روی آینهات
جهان پر از تو و من شد پر از خدا که تویی
تمام شعر مرا هم ز عشق دم زدهای
نوشتهها که تویی نانوشتهها که تویی
#حسین_منزوی
#زادروز
@atefane_gi
Forwarded from داستان و داستاننویسی (Zahra Naderi)
🍃
سالمرگ
🎞 #مستند #احمد_محمود ( ۱۳۸۱ - ۱۳۱۰) «نویسنده انسانگرا»
🎥 بهمن مقصودلو
@ba_dastan_nevisan
"احمد محمود نويسنده انسانگرا" عنوان فیلم است. سهماه قبل از مرگ، درخانهاش در نارمک تهران فيلمبرداری شده است و او با بيانی صميمی و تاثيرگذار از دوران کودکی و تنگدستی خانواده، تحصيلات ناتمام و از فعاليتهای سياسی و بازداشت شدنهايش در دوران جوانی میگويد. آخرين روزهای زندگی را در لرزش دستها هنگام سيگار کشيدنهای مداوم و ناتوانی او در قدم برداشتن میبینیم.
او در ۱۴ مهر ۱۳۸۱ در تهران درگذشت. صحنههایی از مراسم خاکسپاریاش در فيلم گنجانده شده.
در صحنهای در فيلم، از گذشتهاش بعنوان نويسنده میگويد: " نمیدانم چطور شد نويسنده شدم. هدايت داستانی دارد به نام فردا و من اولين داستانی که در زندگيم خواندم اين داستان بود. حدود سال ۱۳۳۰ از اين داستان بسيار خوشم آمد و خيلی لذت بردم. اما بايد بگويم اين داستان شايد يکی از آن داستانهایی است که مرا کشاند بطرف نوشتن. نمی دانم!"
میگوید داستانی از او در سالهای ۳۳ تا ۳۴ با امضای "احمد احمد" در مجله اميد ايران چاپ شد. وقتی داستان دوم را به مجله میبرد يکیدو نفر از اعضای هيئت تحريريه می:گويند: " احمد احمد" آنها را به ياد يکی از دوستان مرحومشان میاندازد و از او میخواهند اگر میشود اسم مستعشارش را عوض کند و او می گويد: "خب! بگذاريد "احمد محمود."
"من خودم آدم نيمه تحصيل کرده ای هستم. اين پايان نيافتن تحصيل من يک علتش سياسی شدن بود. يک مقداری از اين فعاليتهای سياسی در رمان همسايه ها آمده است به نام خالد."
در فيلم، احمد محمود درباره بسياری از داستانها و شخصيتهای داستانهايش صحبت میکند. درباره رمان معروف همسايهها میگويد که سال ۴۲ آن را شروع کرد و سال ۴۵ تمام شد. هنگامی که بخشی از آن را میخواند، نماهائی از ويرانههای آن خانه همسايهنشين اهواز را بر پرده میبينيم.
از نکته های ظريف فيلم يکی زمانی است که احمد محمود در حال خواندن قسمتی از داستان پسرک بومی است.
هنگام خواندن جملاتی از قبيل "بتی شلوار کوتاه و چسبان پوشيده بود و پوست رانهايش از گرما سرخ شده بود" و يا "سينهاش که تازهرس بود زير پيراهن نازکش میلرزيد" ما میبينيم که در چاپهای بعدی کتاب در ايران، عوامل مميزی نه تنها جملات را حذف کردهاند که حتی خودشان کلمات و جملات ديگری را به کتاب افزودهاند.
زاده خوزستان است و میگويد که تأثير جنگ ايران و عراق بر او زودتر از ديگران بود و او زمين سوخته را خيلی زود نوشت، در حاليکه خيلیها انتقاد میکردند و میگفتند جنگی که پايانش معلوم نيست، چطور میشود درباره اش نوشت.
"روزهای اول وضع خيلی بد بود، غذا نبود، زندگی نبود، راه نبود، سوخت نبود و عدهای بیخود کشته می شدند و هيچ راهی نداشتند جز اينکه در بخش ديگری از مملکت زندگی کنند. به دروازه های شهر ها که میرسيدند، مردم فحششان میدادند که شما فراری هستيد، شما نامرديد!" اين ها دل مرا خيلی درد آورد. پربار شده بودم و هجوم بردم و دوماهه تمامش کردم و زمين سوخته از چاپ درآمد. يازده هزار تا چاپ کرده بودند. بيست روز بعدش چاپ دوم با ۲۲ هزار درآمد. مردم بردند و خواندند. يعنی آن مقدار اثری را که دلم میخواست بگذارم و به مردم بگويم اين خواهرها و برادرهای شما هستند، آن اثر را گذاشت."
بهمن مقصودلو که به پشتوانه دوستی طولانی با احمد محمود توانسته است سخنان صادقانه و باارزشی از او را در فيلمش ضبط کند.
"ای وای! اين سيگار دارد مرا میکُشد و من دارم میکشم. بسام است." با دستانی لرزان سيگارش را خاموش میکند. "اکسيژن بگذارم واِلّا وضعم بد میشود". با همان دستان لرزان لوله اکسيژن را به بينی می گذارد و دوسر لوله را پشت گوشها جا میدهد.
و آن پايان گيرای فيلم که صدای احمد محمود را می شنويم که دارد روايت زمان بلوغ و هيجانات نوجوانی خودش از کتاب همسايه ها را میخواند و خود فرتوت و عصازنان به زحمت از پلهها بالا میرود.
@ba_dastan_nevisan
سالمرگ
🎞 #مستند #احمد_محمود ( ۱۳۸۱ - ۱۳۱۰) «نویسنده انسانگرا»
🎥 بهمن مقصودلو
@ba_dastan_nevisan
"احمد محمود نويسنده انسانگرا" عنوان فیلم است. سهماه قبل از مرگ، درخانهاش در نارمک تهران فيلمبرداری شده است و او با بيانی صميمی و تاثيرگذار از دوران کودکی و تنگدستی خانواده، تحصيلات ناتمام و از فعاليتهای سياسی و بازداشت شدنهايش در دوران جوانی میگويد. آخرين روزهای زندگی را در لرزش دستها هنگام سيگار کشيدنهای مداوم و ناتوانی او در قدم برداشتن میبینیم.
او در ۱۴ مهر ۱۳۸۱ در تهران درگذشت. صحنههایی از مراسم خاکسپاریاش در فيلم گنجانده شده.
در صحنهای در فيلم، از گذشتهاش بعنوان نويسنده میگويد: " نمیدانم چطور شد نويسنده شدم. هدايت داستانی دارد به نام فردا و من اولين داستانی که در زندگيم خواندم اين داستان بود. حدود سال ۱۳۳۰ از اين داستان بسيار خوشم آمد و خيلی لذت بردم. اما بايد بگويم اين داستان شايد يکی از آن داستانهایی است که مرا کشاند بطرف نوشتن. نمی دانم!"
میگوید داستانی از او در سالهای ۳۳ تا ۳۴ با امضای "احمد احمد" در مجله اميد ايران چاپ شد. وقتی داستان دوم را به مجله میبرد يکیدو نفر از اعضای هيئت تحريريه می:گويند: " احمد احمد" آنها را به ياد يکی از دوستان مرحومشان میاندازد و از او میخواهند اگر میشود اسم مستعشارش را عوض کند و او می گويد: "خب! بگذاريد "احمد محمود."
"من خودم آدم نيمه تحصيل کرده ای هستم. اين پايان نيافتن تحصيل من يک علتش سياسی شدن بود. يک مقداری از اين فعاليتهای سياسی در رمان همسايه ها آمده است به نام خالد."
در فيلم، احمد محمود درباره بسياری از داستانها و شخصيتهای داستانهايش صحبت میکند. درباره رمان معروف همسايهها میگويد که سال ۴۲ آن را شروع کرد و سال ۴۵ تمام شد. هنگامی که بخشی از آن را میخواند، نماهائی از ويرانههای آن خانه همسايهنشين اهواز را بر پرده میبينيم.
از نکته های ظريف فيلم يکی زمانی است که احمد محمود در حال خواندن قسمتی از داستان پسرک بومی است.
هنگام خواندن جملاتی از قبيل "بتی شلوار کوتاه و چسبان پوشيده بود و پوست رانهايش از گرما سرخ شده بود" و يا "سينهاش که تازهرس بود زير پيراهن نازکش میلرزيد" ما میبينيم که در چاپهای بعدی کتاب در ايران، عوامل مميزی نه تنها جملات را حذف کردهاند که حتی خودشان کلمات و جملات ديگری را به کتاب افزودهاند.
زاده خوزستان است و میگويد که تأثير جنگ ايران و عراق بر او زودتر از ديگران بود و او زمين سوخته را خيلی زود نوشت، در حاليکه خيلیها انتقاد میکردند و میگفتند جنگی که پايانش معلوم نيست، چطور میشود درباره اش نوشت.
"روزهای اول وضع خيلی بد بود، غذا نبود، زندگی نبود، راه نبود، سوخت نبود و عدهای بیخود کشته می شدند و هيچ راهی نداشتند جز اينکه در بخش ديگری از مملکت زندگی کنند. به دروازه های شهر ها که میرسيدند، مردم فحششان میدادند که شما فراری هستيد، شما نامرديد!" اين ها دل مرا خيلی درد آورد. پربار شده بودم و هجوم بردم و دوماهه تمامش کردم و زمين سوخته از چاپ درآمد. يازده هزار تا چاپ کرده بودند. بيست روز بعدش چاپ دوم با ۲۲ هزار درآمد. مردم بردند و خواندند. يعنی آن مقدار اثری را که دلم میخواست بگذارم و به مردم بگويم اين خواهرها و برادرهای شما هستند، آن اثر را گذاشت."
بهمن مقصودلو که به پشتوانه دوستی طولانی با احمد محمود توانسته است سخنان صادقانه و باارزشی از او را در فيلمش ضبط کند.
"ای وای! اين سيگار دارد مرا میکُشد و من دارم میکشم. بسام است." با دستانی لرزان سيگارش را خاموش میکند. "اکسيژن بگذارم واِلّا وضعم بد میشود". با همان دستان لرزان لوله اکسيژن را به بينی می گذارد و دوسر لوله را پشت گوشها جا میدهد.
و آن پايان گيرای فيلم که صدای احمد محمود را می شنويم که دارد روايت زمان بلوغ و هيجانات نوجوانی خودش از کتاب همسايه ها را میخواند و خود فرتوت و عصازنان به زحمت از پلهها بالا میرود.
@ba_dastan_nevisan
Telegram
attach 📎
Forwarded from آوانامه آ
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
برنامهٔ شمارهٔ بیستوهشت
۱۴۰۳/۷/۲۴ - ۱۵/۱۰/۲۰۲۴
:: زندگی در قاب کوبیسم
:: داستان کوتاه
:: نوشتهٔ الیاس طاهرقاسمی
:: با صدای نویسنده
به آوانامهٔ آ بپیوندید
https://www.tg-me.com/+zS2nZeMOmkliMGJk
نشانی دیدگاهها
https://www.tg-me.com/+RNLvuIKVlAI0YzE0
۱۴۰۳/۷/۲۴ - ۱۵/۱۰/۲۰۲۴
:: زندگی در قاب کوبیسم
:: داستان کوتاه
:: نوشتهٔ الیاس طاهرقاسمی
:: با صدای نویسنده
به آوانامهٔ آ بپیوندید
https://www.tg-me.com/+zS2nZeMOmkliMGJk
نشانی دیدگاهها
https://www.tg-me.com/+RNLvuIKVlAI0YzE0
Forwarded from آوانامه آ
زندگی_در_قاب_کوبیسم_داستان_کوتاه_الیاس_طاهرقاسمی_آوانامه_آ.pdf
406.3 KB
🍂
🟠 دورهٔ داستاننویسی کودکان
مدرس: #زهرا_نادری
دورهٔ مجازی در بستر گوگل میت
آغاز: ۱۳ آبان ۱۴۰۳
طول دوره: ۸ جلسه
زمان برگزاری: یکشنبه هر هفته ساعت ۱۵ تا ۱۶
ارتباط در تلگرام:
@Naderiii_za
ارتباط در واتساپ:
۰۹۰۱۳۳۴۲۵۲۶
ارتباط از راه اینستاگرام:
@naderizahra86
@atefane_gi
🟠 دورهٔ داستاننویسی کودکان
مدرس: #زهرا_نادری
دورهٔ مجازی در بستر گوگل میت
آغاز: ۱۳ آبان ۱۴۰۳
طول دوره: ۸ جلسه
زمان برگزاری: یکشنبه هر هفته ساعت ۱۵ تا ۱۶
ارتباط در تلگرام:
@Naderiii_za
ارتباط در واتساپ:
۰۹۰۱۳۳۴۲۵۲۶
ارتباط از راه اینستاگرام:
@naderizahra86
@atefane_gi
🍃🍃🍃🍃🍂
اَلایران!
نَحنُ روزی في سفر تا مَقصدِ لُبنانُنا
همسفر بودیم در طیّاره با اِخْوانُنا
یک رَجُلْ مِنْ مِصرْ کانَ فی جَواری اَجْلَسَ
في تمامِ راه، ايشان كانَ آويزاننا!
چون ذَهَبْ طيّارةٌ كم كم اِلَي الاوجِ السَّماء
نُطْقُهُ شد باز و کانَ چانه اش جُنباننا!
قالَ از مِصر و اَبُوالهول و طَویل النّهرِ نیل
قالَ اهرامُ الثّلاثة کانَ مِن اَرکانُنا!
بعدِ کلی قُمپُز و تعریف مِنْ تاریخِ مصر
یَسئَلُ عَنّی که اَیْنَ موطِنَکْ ای جانُنا؟
قُلتُ: نحنُ ساکنینِ قلبِ شَرقُ الاوسطیم
في جهاتِ اَرْبَعَةْ اطرافُنا بُحرانُنا
مِن یَمینَ طالبانٌ، مِن یَسارَ داعِشٌ
نَحْنُ هذا البَیْنْ لكِنْ خُرّم و خنداننا!
نَرسُلُ موشک اِلَی الْجَوَّ مَعَ الْبوزینَةٌ!
بعد از این بوزینه سَوفَ نَرسُلُ اِنْساننا!
آن زمان که کل انتم تأکلونالسّوسمار
لوحِ کورُش في حقوقاتِ بَشَرْ میزاننا!
نقشه ما کانَ واحِدْ گُربةٌ ناز و ملوس
از ویَن تا هند لکن عرصه ی جولاننا!
تُنْبْهای في خليجِ فارس هم كانَ لَنا
اَلاماراتُ العَرَبْ لكن پِیِ تُنبانُنا!
هَلْ تَفَهَّم یا اَخي اکنون که اَیْنَ موطِني؟
مرحبا، احسنت، هذَا الْسَرْزَمینْ ایرانُنا!
📝 #شروین_سلیمانی
#شعر
#طنز
@atefane_gi
اَلایران!
نَحنُ روزی في سفر تا مَقصدِ لُبنانُنا
همسفر بودیم در طیّاره با اِخْوانُنا
یک رَجُلْ مِنْ مِصرْ کانَ فی جَواری اَجْلَسَ
في تمامِ راه، ايشان كانَ آويزاننا!
چون ذَهَبْ طيّارةٌ كم كم اِلَي الاوجِ السَّماء
نُطْقُهُ شد باز و کانَ چانه اش جُنباننا!
قالَ از مِصر و اَبُوالهول و طَویل النّهرِ نیل
قالَ اهرامُ الثّلاثة کانَ مِن اَرکانُنا!
بعدِ کلی قُمپُز و تعریف مِنْ تاریخِ مصر
یَسئَلُ عَنّی که اَیْنَ موطِنَکْ ای جانُنا؟
قُلتُ: نحنُ ساکنینِ قلبِ شَرقُ الاوسطیم
في جهاتِ اَرْبَعَةْ اطرافُنا بُحرانُنا
مِن یَمینَ طالبانٌ، مِن یَسارَ داعِشٌ
نَحْنُ هذا البَیْنْ لكِنْ خُرّم و خنداننا!
نَرسُلُ موشک اِلَی الْجَوَّ مَعَ الْبوزینَةٌ!
بعد از این بوزینه سَوفَ نَرسُلُ اِنْساننا!
آن زمان که کل انتم تأکلونالسّوسمار
لوحِ کورُش في حقوقاتِ بَشَرْ میزاننا!
نقشه ما کانَ واحِدْ گُربةٌ ناز و ملوس
از ویَن تا هند لکن عرصه ی جولاننا!
تُنْبْهای في خليجِ فارس هم كانَ لَنا
اَلاماراتُ العَرَبْ لكن پِیِ تُنبانُنا!
هَلْ تَفَهَّم یا اَخي اکنون که اَیْنَ موطِني؟
مرحبا، احسنت، هذَا الْسَرْزَمینْ ایرانُنا!
📝 #شروین_سلیمانی
#شعر
#طنز
@atefane_gi
Forwarded from داستان و داستاننویسی (Zahra Naderi)
🍃🍃🍃🍃🍂
چاپ اول تمام شد.
روزی که دکتر سلطانی ناشر فرهیخته نشر لوگوس روی جلد نسخه اول نوشتند ۵۰۰ نسخه. با خودم گفتم یعنی ۵۰۰ نفر پیدا میشوند اولین #مجموعه_داستان فردی گمنام را بخوانند؟ در بازار نشری که اغلب چاپها از ۱۰۰ تا ۲۰۰ نسخه فراتر نمیرود.
سه سال گذشت و خبر رسید کتابها تمام شد.
شاید این هم از خوشاقبالی من است.
حالا ملمداس چاپ دومش را تجربه میکند و ارتباط با مخاطبهای تازهاش را.
امیدوارم همچنان راهش را ادامه دهد.
از دکتر سلطانی و نشر لوگوس سپاسگزارم.
#زهرا_نادری
#نسخه_دوم
#ملمداس
پیوست خرید کتاب:
https://irlogos.com/products/recently-published/ملمداس/
@atefane_gi
چاپ اول تمام شد.
روزی که دکتر سلطانی ناشر فرهیخته نشر لوگوس روی جلد نسخه اول نوشتند ۵۰۰ نسخه. با خودم گفتم یعنی ۵۰۰ نفر پیدا میشوند اولین #مجموعه_داستان فردی گمنام را بخوانند؟ در بازار نشری که اغلب چاپها از ۱۰۰ تا ۲۰۰ نسخه فراتر نمیرود.
سه سال گذشت و خبر رسید کتابها تمام شد.
شاید این هم از خوشاقبالی من است.
حالا ملمداس چاپ دومش را تجربه میکند و ارتباط با مخاطبهای تازهاش را.
امیدوارم همچنان راهش را ادامه دهد.
از دکتر سلطانی و نشر لوگوس سپاسگزارم.
#زهرا_نادری
#نسخه_دوم
#ملمداس
پیوست خرید کتاب:
https://irlogos.com/products/recently-published/ملمداس/
@atefane_gi
Forwarded from سهند ایرانمهر
✔️ایرانیان بسیار صبورند، اما...
دکتر ادوارد پولاک ۲۰۶ ساله شد!
آنچه از سالها زندگی در میان ایرانیان آموخت این بود: «ایرانی میتواند مدتها خشم خود را مخفی نگاهدارد تا لحظه مناسب برای تصفیه حساب فرا رسد…
وی مدتهای مدید فشارها را تحمل میکند ولی سرانجام با ضربهای سهمگین طعم انتقام را به صاحب مقام میچشاند» پزشکی و مردمشناسی در وین خوانده بود که به دعوت امیرکبیر درسال ۱۸۵۱ با شش استاد دیگر برای تدریس در دارالفنون که هنوز تکمیل نشده بود، به ایران آمد. یاکوب ادوارد پولاک پایهگذار طب نوین در ایران، بعدها در “سفرنامه” خود نوشت ریشه اغلب مشکلات اجتماعی ایرانیان در یک چیز است: استبداد!
@sahandiranmehr
متن کامل را در این لینک بخوانید:
https://tinyurl.com/32s3hjvn
دکتر ادوارد پولاک ۲۰۶ ساله شد!
آنچه از سالها زندگی در میان ایرانیان آموخت این بود: «ایرانی میتواند مدتها خشم خود را مخفی نگاهدارد تا لحظه مناسب برای تصفیه حساب فرا رسد…
وی مدتهای مدید فشارها را تحمل میکند ولی سرانجام با ضربهای سهمگین طعم انتقام را به صاحب مقام میچشاند» پزشکی و مردمشناسی در وین خوانده بود که به دعوت امیرکبیر درسال ۱۸۵۱ با شش استاد دیگر برای تدریس در دارالفنون که هنوز تکمیل نشده بود، به ایران آمد. یاکوب ادوارد پولاک پایهگذار طب نوین در ایران، بعدها در “سفرنامه” خود نوشت ریشه اغلب مشکلات اجتماعی ایرانیان در یک چیز است: استبداد!
@sahandiranmehr
متن کامل را در این لینک بخوانید:
https://tinyurl.com/32s3hjvn
Medium
ایرانیان بسیار صبورند، اما…
دکتر ادوارد پولاک ۲۰۶ ساله شد!
Forwarded from بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار
دوازدهم آذرماه زادروز دکتر ژاله آموزگار، عضو شورای تولیت و هیئت گزینش کتاب و جایزۀ بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار
« ... زبان فارسی به جای خاصی تعلق ندارد. ما نباید روی اسم تعصب داشته باشیم. همه جای دنیا همینطور است. من بسیار خوب ترکی حرف میزنم و از موسیقی ترکی لذت میبرم و به زادگاه خود مینازم، ولی زبان رسمی ما زبان فارسی است و ما شاهنامه را به زبان فارسی میخوانیم. در همه جای دنیا در کنار زبان رسمیشان که زبان تعامل با جاهای دیگر است، زبانهای محلی دیگری هم وجود داشته است. هیچکس به زبانهای محلی بد نمیگوید، حتی به آن احترام هم میگذارند، ولی همه جای دنیا یک زبان رسمی دارد. کسی به فرزند هشتسالهاش با زبان محلی ریاضی درس نمیدهد. همۀ ملتهای تثبیتشده از اقوام و زبانهای مختلف تشکیل شدهاند. همۀ اینها جمع میشوند و یک ملت میشوند. آن یک ملت یک زبان رسمی برای تعامل دارد. در عین حال چه کسی گفته است فرزند ما به ترکی حرف نزند، به کردی حرف نزند؟ معلوم است که باید حرف بزند، ولی نه اینکه بچۀ هشتساله که به کلاس دوم میرود، ما حتماً باید ریاضی را به ترکی به او بگوییم. این هویت و یکپارچگی مملکتمان را به هم میزند. هیچ جای دنیا اینطور نیست. من خودم در خوی به دنیا آمدهام، در یک شهری در آذربایجان. بسیار خوب ترکی حرف میزنم، ولی عاشق زبان فارسی هستم که به کشورم ایران تعلق دارد. ما همهمان اول ایرانی هستیم. من همیشه گفتهام ایرانی هستم، آذربایجانی هستم، خویی هستم. آن چیز که همۀ ما را اینجا جمع کرده ایرانی بودن ماست و زبان فارسی. امیدوارم شما که انسانهای فاضلی هستید میدان ندهید به کسانی که از این قضیه، از یک احساسات بیجا سوء استفاده میکنند. جالب است ما آذربایجانیها بیشتر از جاهای دیگر غصۀ زبان فارسی را داریم.
زبان ما زایاست ما میتوانیم با در کنار هم گذاشتن کلمات همه چیز را بسازیم و توانستهایم با این سیلی که از کلمات جدید میآید زبان فارسی را حفظ کنیم.»
دکتر ژاله آموزگار
نهمین مجلس از سلسله مجالس علمی بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار
زبان فارسی، ایران و فرهنگنویسی
سهشنبه، ۳۰ مهر ۱۳۹۸
کانون زبان پارسی
@AfsharFoundation
« ... زبان فارسی به جای خاصی تعلق ندارد. ما نباید روی اسم تعصب داشته باشیم. همه جای دنیا همینطور است. من بسیار خوب ترکی حرف میزنم و از موسیقی ترکی لذت میبرم و به زادگاه خود مینازم، ولی زبان رسمی ما زبان فارسی است و ما شاهنامه را به زبان فارسی میخوانیم. در همه جای دنیا در کنار زبان رسمیشان که زبان تعامل با جاهای دیگر است، زبانهای محلی دیگری هم وجود داشته است. هیچکس به زبانهای محلی بد نمیگوید، حتی به آن احترام هم میگذارند، ولی همه جای دنیا یک زبان رسمی دارد. کسی به فرزند هشتسالهاش با زبان محلی ریاضی درس نمیدهد. همۀ ملتهای تثبیتشده از اقوام و زبانهای مختلف تشکیل شدهاند. همۀ اینها جمع میشوند و یک ملت میشوند. آن یک ملت یک زبان رسمی برای تعامل دارد. در عین حال چه کسی گفته است فرزند ما به ترکی حرف نزند، به کردی حرف نزند؟ معلوم است که باید حرف بزند، ولی نه اینکه بچۀ هشتساله که به کلاس دوم میرود، ما حتماً باید ریاضی را به ترکی به او بگوییم. این هویت و یکپارچگی مملکتمان را به هم میزند. هیچ جای دنیا اینطور نیست. من خودم در خوی به دنیا آمدهام، در یک شهری در آذربایجان. بسیار خوب ترکی حرف میزنم، ولی عاشق زبان فارسی هستم که به کشورم ایران تعلق دارد. ما همهمان اول ایرانی هستیم. من همیشه گفتهام ایرانی هستم، آذربایجانی هستم، خویی هستم. آن چیز که همۀ ما را اینجا جمع کرده ایرانی بودن ماست و زبان فارسی. امیدوارم شما که انسانهای فاضلی هستید میدان ندهید به کسانی که از این قضیه، از یک احساسات بیجا سوء استفاده میکنند. جالب است ما آذربایجانیها بیشتر از جاهای دیگر غصۀ زبان فارسی را داریم.
زبان ما زایاست ما میتوانیم با در کنار هم گذاشتن کلمات همه چیز را بسازیم و توانستهایم با این سیلی که از کلمات جدید میآید زبان فارسی را حفظ کنیم.»
دکتر ژاله آموزگار
نهمین مجلس از سلسله مجالس علمی بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار
زبان فارسی، ایران و فرهنگنویسی
سهشنبه، ۳۰ مهر ۱۳۹۸
کانون زبان پارسی
@AfsharFoundation
Forwarded from قلمآموز (Hossein Sha’bāni)
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
اسماعیل امینی، استاد دانشگاه:
بهتدریج، نوشتن را از مدارس حذف کردهاند.
همه چیز شده تیک زدن و تست زدن!
ادبیاتِ فارسی را فرستادهاند گوشهٔ رینگ، زیرِ ضربات.
فکر میکنند فقط فیزیک و شیمی علم است، و ادبیاتِ فارسی گلوبلبل! به خانوادهها هم اینگونه القا کردهاند!
ملّتی که درست خواندن و درست نوشتن بلد نباشد، بیسواد است؛ حتی اگر هزار تستِ فیزیک را در دو دقیقه بزند!
@ghalamamouz
#زبان_فارسی
#قلم_آموز
بهتدریج، نوشتن را از مدارس حذف کردهاند.
همه چیز شده تیک زدن و تست زدن!
ادبیاتِ فارسی را فرستادهاند گوشهٔ رینگ، زیرِ ضربات.
فکر میکنند فقط فیزیک و شیمی علم است، و ادبیاتِ فارسی گلوبلبل! به خانوادهها هم اینگونه القا کردهاند!
ملّتی که درست خواندن و درست نوشتن بلد نباشد، بیسواد است؛ حتی اگر هزار تستِ فیزیک را در دو دقیقه بزند!
@ghalamamouz
#زبان_فارسی
#قلم_آموز