Telegram Web Link
یهو وسط شلوغی و سروصدا
زل زدن به یک نقطه رو نرمالایز کنید.
فکرِ دیگه
یهو میاد
غرق میشی!
کوچولو بودی، وسط قصه گفتن مامان خوابت برد...
تا صبح خواب دیدی که بزرگ شدی و قدت به رنگ‌های دنیا میرسه !
حالا بزرگ شدی اما دنیای بد رنگ نمیذاره شب‌ها بخوابی...
راستی مامان! یادم نمیاد کجای قصه خوابم برد،
از اول میگی؟
💔2
هی ادای قوی‌ها رو درآورديم، هی زندگی ضربه‌های بعدی رو محكم‌تر زد...
مثلِ بچه های تُخس كه تنبيه ميشن با چشم اشک آلود و با دهن كجی ميگن: دردم نيومد…
😢1💔1
بهش گفتم هی که می‌گذره عوض میشه...
اولش انگار دستت سوخته، یا خوردی زمین و سر زانوت حسابی زخم شده ،
نمیتونی یه سری کارا رو بکنی، نمی‌تونی راه بری...
بعد چندوقت شبیه درد زخم معده ست، شبیه سر درد میگرنی،
عمیق‌تر میشه و همزمان قابل تحمل‌تر...
درد داری و میری پیش دوستات، میری مسافرت، درد داری و می‌خندی...
درد داری و کی دیده دردای مزمن خوب بشن؟ دیگه میمونه باهات...
مثه رنگ چشم، مثه اسم، مثه جای واکسن...

[دیگر چه فرقی می‌کند در خوان یک یا خوان هفت؟]
ميگه : بايد دست آدمايى كه دوسشون داريم و بگيريم ... محكم !
ميگم : حتى اگه اونا نخوان ؟
ميگه : مهم نيست . نبايد ولشون كنى هرچقدم كه دور شن ..
نگفتم بهش. نگفتم كه شايد اونا دستاشونو بذارن تو جيباشونو ندن به ما . شايدم تو محكم دستشونو بگيرى و اونا دور و دور تر شن و دستاى تو بيشتر كِش بياد اونقد كه برات به جاى همه چى فقط درد بمونه و درد ...
دستايى كه خستن ،انگشتايى كه اونقدر كشيده شدن كه رمق ندارن ،شونه هايى كه درد مى كنن ..‌.
میگم : ميدونى كه ما فقط دو تا دست داريم ؟ انصاف نيست ولى واقعا دوتان
همون دوتا دستى كه سلام ميدن بدرقه مى كنن و همون دوتا دستى كه نگه ميدارن ، دور ميندازن ...
ببين گيرم كه با همين دوتا دستمون یه نفرو نگه داشتيم . بعدش چى ؟
ميگه : واسه همينه هميشه دستاتو مشت مى كنى ؟ كه كسى نگيرتشون؟ كه نگيرى دست كسيو ؟
نميگم ، نميدونه ... دستاى من درد مى كنه...
وقتی آدم موهاشو کوتاه میکنه تازه میفهمه چقدر زیبا بوده؛ نمیدونم ولی یه چیزی توی موهای بلند وجود داره که جلوی زیبایی رو میگیره :)
فراموش خواهی شد،
زمانی که در مرداد ماه
برف رویِ ایوانِ خانه‌ام بنشیند...
#همانقدر_که_نمی‌دانی
تهِ تهِ غصه، به خشم ختم می‌شه؛ امیدوارم به اون‌جا نرسی.
‏یه عصبانیِ غصه‌دار، نه شنیدنیه؛ نه دیدنی ...
👍1
± نوعی بی‌خیالی هست ك معمولا بعد از انتظار کشیدن‌های طولانی پیش می‌آید ! بعد از مدت‌ها تلاش کردن ؛ دویدن‌و به‌در و دیوار زدن ؛ بعد از مدت‌ها خواستن بی‌نتیجه ! یك دفعه احساس میکنی خسته‌ای‌ بریده‌ای . . دیگر توانش را نداری و هیچ چیز برایت مهم نیست . . به اینجا ك میرسی فقط دلت می‌خواهد تماشا کنی ؛ برایت‌ فرقی‌
نمی‌کند رسیدن‌ یا‌ نرسیدن ، آمدن یا نیامدن‌ ؛ ماندن یا رفتن ! به اینجا ك میرسی نه دلتنگ می‌شوی نه دل‌خوش می‌گویی بی‌خیال‌و
این‌ بی‌خیالی غمگین‌ترین‌حس دنیاست : )!🌱'🫠'
یه دختر وقتی نباید گریه کنه: 💔
💔1
💔
1
مدت هاست خبری از آمدنش به گوشم نرسیده،
از آمدنش و حتی از رفتنش؛
اگر کسی احوالش را بپرسد از سر عادت میگویم خوب است اگر حالش خوب نبود باز می‌گشت...
این روزها اگر از کنار زمین خالی پشت خانه بگذرم و کلاغی روی شاخه ی درخت بید کم سن و سال همسایه زیر چشمی مرا نگاه کند و من از سر اجبار سلام کنم و او بساط واکاوی را پهن کند
میگویم حال '' او'' خوب بود انقدر خوب که هرگز بازنگشت....
💔1
آخر شب که میشه، به خودت قول میدی بعد از باز کردن این چندتا گره دیگه بخوابی...
اما هر کدومش مثل دومینویی که به مهره‌ی بعدی می‌رسه، تو رو بیشتر به عمق میکشونه؛
تا جایی که دیگه نمی‌فهمی چقدر از سطح فاصله گرفتی...
همون‌جایی که حس کردی در مقابل جهان به این بزرگی تنهایی،
بخواب...
💔1
خرم آن روز کزین منزل ویران بروم ...
😢1
این‌ من به اون منِ خسته میگه هیچی نگو فقط دنبالم بیا...
ته تهش یهو یه نصفِ شب اون تنهایی عمیقه که مدت‌ها بهش بی‌توجهی کردی؛ میاد محکم کوبیده می‌شه تو صورتت و خرخره‌ت و بی‌رحمانه می‌جوعه.
حتی روحتم خبر نداره که چقدر دلم برات تنگ شده.
2025/10/21 11:10:48
Back to Top
HTML Embed Code: