به پاس روز جهانی زبان مادری، در بخش دیدگاهها به زبان یا گویش خود بنویسید «من زبان مادری و کشورم را دوست دارم». نام زبان یا گویشتان را درون کمانک بنویسید.
میتوانید صدای خود را نیز ضبط کنید و به پیوست آن بفرستید.
توضیح: برای آنکه پیامهای مرتبط با این فرسته کنار هم باشد، پیامهای نامرتبط پاک خواهد شد.
۱۴۰۲/۱۲/۰۲
▫️فرهاد قربانزاده
@azvirayesh
میتوانید صدای خود را نیز ضبط کنید و به پیوست آن بفرستید.
توضیح: برای آنکه پیامهای مرتبط با این فرسته کنار هم باشد، پیامهای نامرتبط پاک خواهد شد.
۱۴۰۲/۱۲/۰۲
▫️فرهاد قربانزاده
@azvirayesh
👍71👎6
اطلاعاتی تکراری دربارۀ واژۀ هما
١. هما پرندهای واقعی است، نه افسانهای (بسنجید با سیمرغ که پرندهای افسانهای است). فقط در افسانهها گفتهاند «هرگاه پادشاهی میمرد و جانشین نداشت، همای را به پرواز درمیآوردند، بر سر هرکس مینشست او را پادشاه میکردند» (محمد معین، برهان قاطع، پانوشت بر مدخل «همای»).
٢. واژۀ همای با همایون همریشه است.
٣. به باور پیشینیان، هما استخوانخوار است: همای بر همه مرغان از آن شرف دارد / که استخوان خورد و جانور نیازارد (سعدی، گلستان، باب اول).
۱۴۰۲/۱۲/۰۶
▫️فرهاد قربانزاده
@azvirayesh
١. هما پرندهای واقعی است، نه افسانهای (بسنجید با سیمرغ که پرندهای افسانهای است). فقط در افسانهها گفتهاند «هرگاه پادشاهی میمرد و جانشین نداشت، همای را به پرواز درمیآوردند، بر سر هرکس مینشست او را پادشاه میکردند» (محمد معین، برهان قاطع، پانوشت بر مدخل «همای»).
٢. واژۀ همای با همایون همریشه است.
٣. به باور پیشینیان، هما استخوانخوار است: همای بر همه مرغان از آن شرف دارد / که استخوان خورد و جانور نیازارد (سعدی، گلستان، باب اول).
۱۴۰۲/۱۲/۰۶
▫️فرهاد قربانزاده
@azvirayesh
👍126❤3
دربارۀ فرهنگ فارسی عامیانه (ابوالحسن نجفی)
پیش از فرهنگ فارسی عامیانه در زبان فارسی فرهنگهایی با موضوع کمابیش مشابه منتشر شده بود. شاید مشهورترین این فرهنگها فرهنگ لغات عامیانه (١٣۴١، چاپ دوم: ١٣٨٢) محمدعلی جمالزاده (با همکاری محمدجعفر محجوب) بود. پس از آن دکتر رضا انزابینژاد و دکتر منصور ثروت فرهنگ لغات عامیانه و معاصر (١٣۶۶، ویراست دوم: ١٣٧٧) را گردآوری کردند که در مقایسه با فرهنگ پیشین، گام روبهجلویی بود.
فرهنگ فارسی عامیانه نخستین فرهنگ پیکرهبنیاد در دوران معاصر است. استاد نجفی برای تهیۀ انبارۀ شاهد یا پیکرۀ فرهنگ خود ١١۴ اثر داستانی مهم معاصر را برگهنویسی کرد. بیشترِ این آثار پیش از انقلاب نوشته شدهاند. قدیمیترین کتاب این پیکره فارسی شکر است جمالزاده است. تا پیش از این اثر، در هیچ فرهنگی این تعداد شاهد از زبان فارسی معاصر نیامده بود. در تهیۀ این پیکره از برخی نویسندگان، مانند جعفر شهری و صادق هدایت و محمدعلی جمالزاده، آثار بیشتری انتخاب شدهاست. فرهنگ فارسی عامیانه، بهمحض انتشار، تحسین فرهنگنویسان و ادیبان و زبانشناسان را برانگیخت و نقدهای مثبتی نیز بر کتاب نوشته شد؛ از جمله، نقدهای دکتر علیمحمد حقشناس و استاد بهاءالدین خرمشاهی.
استفاده از روشی واحد و منسجم در فرهنگنویسی اهمیت شایانی دارد. متأسفانه چشم اسفندیار بسیاری از فرهنگهای فارسی همین ناروشمندی بوده است. برای مثال، فرهنگنویس باید مشخص کند که قصد دارد در فرهنگ خود حداکثر از چند شاهد استفاده کند. اگر دو واژه با بسامد یکسان که یکی مثلاً با حرف «الف» و دیگری با حرف «ی» آغاز میشود در فرهنگی بیاید، تعداد شاهدهای هر دو مدخل باید کمابیش یکسان باشد و اگر در یکی از این دو مدخل چهل شاهد درج شده باشد و در دیگری چهار شاهد، آن فرهنگ ناروشمند است. از دیگر مصداقهای ناروشمندی در فرهنگ این است که مثلاً هویت دستوری «صفت فاعلی» در مدخلهای گوناگون با «نعت فاعلی» (نعت به معنی «صفت» است)، «ن فاعلی»، «نعت ف»، «ن ف»، «صفت فاعلی»، «ص فاعلی»، «صفت ف»، و «ص ف» نشان داده شده باشد (در اینجا به اینکه هویت دستوری «صفت» بهتنهایی کافی است نمیپردازیم). همچنین اگر در یک فرهنگ دانشنامهای دو مدخل مربوط به دو شاعر همسطح و درجهاول یکی سی صفحه و دیگری ده صفحه باشد، فرهنگ یادشده ناروشمند است. با مقایسۀ حرفهای گوناگون فرهنگ فارسی عامیانه درمییابیم که مؤلف در همهجا از روشی واحد پیروی کرده و در میانۀ کار در روش خود تغییر محسوسی نداده است. در همهجای این فرهنگ معنیها با شماره از هم تفکیک شدهاند، اگر هویت دستوری دو برش معنایی متفاوت بوده، این تفاوت نشان داده شده، و برای هر معنی تعداد مشخصی شاهد ذکر شدهاست.
استفاده از زبان معیار فارسی در تعریفها یکی دیگر از ویژگیهای فرهنگ فارسی عامیانه است. شاید بیان این نکته که در نوشتن معنی مدخلهای فرهنگ باید از زبان معیار فارسی استفاده کرد برای برخی بدیهی بهنظر برسد، ولی متأسفانه در مهمترین و مشهورترین فرهنگهای فارسی به این نکتۀ ساده بیتوجهی شده است و از واژههای شاذ و فراموششده برای معنی کردن واژههای رایج استفاده کردهاند. در فرهنگ فارسی عامیانه بهجای اینکه معنی مدخلها فقط با یک مترادف بهدست داده شود، با جمله یا عبارتی به زبان معیار، معنی درست و دقیق واژهها «تعریف» شده است.
استفاده از شاهدهای مستند یکی دیگر از ویژگیهای فرهنگ فارسی عامیانه است. شاید اگر شمارش دقیقی از مدخلهای دارای شاهد و بدون شاهدِ فرهنگ فارسی عامیانه صورت بگیرد، مشاهده شود که بیش از ٩۵ درصد از مدخلهای این فرهنگ دارای شاهدند. تا پیش از این فرهنگ، هیچیک از فرهنگهای عمومی فارسی از این مزیت برخوردار نبودهاند (فرهنگ تاریخی زبان فارسی به سرپرستی دکتر پرویز ناتل خانلری را، که فقط یک جلد از آن منتشر شد، در شمار نیاوردهایم).
چنانکه دیگران نیز پیشتر گفتهاند، استاد نجفی صورتهای شکستۀ موجود در شاهدها را به صورتهای رسمی تغییر دادهاست. برای مثال، اگر در خلال گفتوگوهای دو شخصیت در داستان واژۀ «خونه» به کار رفته باشد، در فرهنگ فارسی عامیانه «خانه» ثبت شدهاست. آنچه گویا دیگران تاکنون به آن اشاره نکردهاند این است که استاد نجفی صورتهایی را که نمیپسندیدهاند نیز به صورت پسندیدۀ خود تغییر دادهاند. برای مثال، در سراسر فرهنگ «میباشد» به «است» تبدیل شده و «را»ی پس از فعل به پس از هستۀ گروه اسمی با نقش مفعول برده شدهاست. هرچند این نکته بههنگام نقل شاهدهای فرهنگ فارسی عامیانه در اثری دیگر اهمیت دارد، ولی در برابر ارزشهای بیشمار این فرهنگ به شمار نمیآید.
فرهنگ فارسی عامیانه بیشترین تأثیر را بر فرهنگ بزرگ سخن گذاشت.
ادامه را در اینجا بخوانید.
۱۴۰۲/۱۲/۱۱
▫️فرهاد قربانزاده
@azvirayesh
پیش از فرهنگ فارسی عامیانه در زبان فارسی فرهنگهایی با موضوع کمابیش مشابه منتشر شده بود. شاید مشهورترین این فرهنگها فرهنگ لغات عامیانه (١٣۴١، چاپ دوم: ١٣٨٢) محمدعلی جمالزاده (با همکاری محمدجعفر محجوب) بود. پس از آن دکتر رضا انزابینژاد و دکتر منصور ثروت فرهنگ لغات عامیانه و معاصر (١٣۶۶، ویراست دوم: ١٣٧٧) را گردآوری کردند که در مقایسه با فرهنگ پیشین، گام روبهجلویی بود.
فرهنگ فارسی عامیانه نخستین فرهنگ پیکرهبنیاد در دوران معاصر است. استاد نجفی برای تهیۀ انبارۀ شاهد یا پیکرۀ فرهنگ خود ١١۴ اثر داستانی مهم معاصر را برگهنویسی کرد. بیشترِ این آثار پیش از انقلاب نوشته شدهاند. قدیمیترین کتاب این پیکره فارسی شکر است جمالزاده است. تا پیش از این اثر، در هیچ فرهنگی این تعداد شاهد از زبان فارسی معاصر نیامده بود. در تهیۀ این پیکره از برخی نویسندگان، مانند جعفر شهری و صادق هدایت و محمدعلی جمالزاده، آثار بیشتری انتخاب شدهاست. فرهنگ فارسی عامیانه، بهمحض انتشار، تحسین فرهنگنویسان و ادیبان و زبانشناسان را برانگیخت و نقدهای مثبتی نیز بر کتاب نوشته شد؛ از جمله، نقدهای دکتر علیمحمد حقشناس و استاد بهاءالدین خرمشاهی.
استفاده از روشی واحد و منسجم در فرهنگنویسی اهمیت شایانی دارد. متأسفانه چشم اسفندیار بسیاری از فرهنگهای فارسی همین ناروشمندی بوده است. برای مثال، فرهنگنویس باید مشخص کند که قصد دارد در فرهنگ خود حداکثر از چند شاهد استفاده کند. اگر دو واژه با بسامد یکسان که یکی مثلاً با حرف «الف» و دیگری با حرف «ی» آغاز میشود در فرهنگی بیاید، تعداد شاهدهای هر دو مدخل باید کمابیش یکسان باشد و اگر در یکی از این دو مدخل چهل شاهد درج شده باشد و در دیگری چهار شاهد، آن فرهنگ ناروشمند است. از دیگر مصداقهای ناروشمندی در فرهنگ این است که مثلاً هویت دستوری «صفت فاعلی» در مدخلهای گوناگون با «نعت فاعلی» (نعت به معنی «صفت» است)، «ن فاعلی»، «نعت ف»، «ن ف»، «صفت فاعلی»، «ص فاعلی»، «صفت ف»، و «ص ف» نشان داده شده باشد (در اینجا به اینکه هویت دستوری «صفت» بهتنهایی کافی است نمیپردازیم). همچنین اگر در یک فرهنگ دانشنامهای دو مدخل مربوط به دو شاعر همسطح و درجهاول یکی سی صفحه و دیگری ده صفحه باشد، فرهنگ یادشده ناروشمند است. با مقایسۀ حرفهای گوناگون فرهنگ فارسی عامیانه درمییابیم که مؤلف در همهجا از روشی واحد پیروی کرده و در میانۀ کار در روش خود تغییر محسوسی نداده است. در همهجای این فرهنگ معنیها با شماره از هم تفکیک شدهاند، اگر هویت دستوری دو برش معنایی متفاوت بوده، این تفاوت نشان داده شده، و برای هر معنی تعداد مشخصی شاهد ذکر شدهاست.
استفاده از زبان معیار فارسی در تعریفها یکی دیگر از ویژگیهای فرهنگ فارسی عامیانه است. شاید بیان این نکته که در نوشتن معنی مدخلهای فرهنگ باید از زبان معیار فارسی استفاده کرد برای برخی بدیهی بهنظر برسد، ولی متأسفانه در مهمترین و مشهورترین فرهنگهای فارسی به این نکتۀ ساده بیتوجهی شده است و از واژههای شاذ و فراموششده برای معنی کردن واژههای رایج استفاده کردهاند. در فرهنگ فارسی عامیانه بهجای اینکه معنی مدخلها فقط با یک مترادف بهدست داده شود، با جمله یا عبارتی به زبان معیار، معنی درست و دقیق واژهها «تعریف» شده است.
استفاده از شاهدهای مستند یکی دیگر از ویژگیهای فرهنگ فارسی عامیانه است. شاید اگر شمارش دقیقی از مدخلهای دارای شاهد و بدون شاهدِ فرهنگ فارسی عامیانه صورت بگیرد، مشاهده شود که بیش از ٩۵ درصد از مدخلهای این فرهنگ دارای شاهدند. تا پیش از این فرهنگ، هیچیک از فرهنگهای عمومی فارسی از این مزیت برخوردار نبودهاند (فرهنگ تاریخی زبان فارسی به سرپرستی دکتر پرویز ناتل خانلری را، که فقط یک جلد از آن منتشر شد، در شمار نیاوردهایم).
چنانکه دیگران نیز پیشتر گفتهاند، استاد نجفی صورتهای شکستۀ موجود در شاهدها را به صورتهای رسمی تغییر دادهاست. برای مثال، اگر در خلال گفتوگوهای دو شخصیت در داستان واژۀ «خونه» به کار رفته باشد، در فرهنگ فارسی عامیانه «خانه» ثبت شدهاست. آنچه گویا دیگران تاکنون به آن اشاره نکردهاند این است که استاد نجفی صورتهایی را که نمیپسندیدهاند نیز به صورت پسندیدۀ خود تغییر دادهاند. برای مثال، در سراسر فرهنگ «میباشد» به «است» تبدیل شده و «را»ی پس از فعل به پس از هستۀ گروه اسمی با نقش مفعول برده شدهاست. هرچند این نکته بههنگام نقل شاهدهای فرهنگ فارسی عامیانه در اثری دیگر اهمیت دارد، ولی در برابر ارزشهای بیشمار این فرهنگ به شمار نمیآید.
فرهنگ فارسی عامیانه بیشترین تأثیر را بر فرهنگ بزرگ سخن گذاشت.
ادامه را در اینجا بخوانید.
۱۴۰۲/۱۲/۱۱
▫️فرهاد قربانزاده
@azvirayesh
Telegraph
دربارۀ فرهنگ فارسی عامیانه (ابوالحسن نجفی)
پیش از فرهنگ فارسی عامیانه در زبان فارسی فرهنگهای کمابیش مشابهی منتشر شده بود. شاید مشهورترین این فرهنگها فرهنگ لغات عامیانه (١٣۴١، چاپ دوم: ١٣٨٢) محمدعلی جمالزاده (با همکاری محمدجعفر محجوب) بود. پس از آن دکتر رضا انزابینژاد و دکتر منصور ثروت فرهنگ لغات…
👍63
👍158👎2
دربارۀ واژۀ ساسپندر
ساسپندر «یک جفت بند باریک و کِشی است که از جلوِ شلوار و از روی شانهها تا پشت کشیده میشود و شلوار را بالا نگه میدارد» (فرهنگ زبانآموز کیمبریج). در فرهنگهای انگلیسی ـ فارسی معنی آن را «بند شلوار» نوشتهاند. این واژه را در انگلیسیِ بریتانیایی suspender میگویند و تلفظ آن در این زبان /sə'spɛndə/ است. در انگلیسیِ آمریکایی این واژه را بهصورت جمع، یعنی suspenders، به کار میبرند. این واژه برگرفته از فعلِ suspend «آویزان کردن؛ به حالت تعلیق درآوردن» است.
در فارسی به این واژه سوسپندر و ساسبند نیز گفته میشود. شاید تلفظ سوسپندر به تأثیر از زبان فرانسوی باشد، ولی ساسبند حاصل نوعی ساخت معکوس است. فارسیزبانان واژۀ روسیِ اَکسِلبَنت را نیز واکسیلبَند تلفظ میکنند و شاید میپندارند میانِ واژۀ فارسیِ بند و واژۀ روسیِ اکسلبنت ارتباطی وجود دارد که آن را واکسیلبند مینویسند و گاهی بند را نیز حذف میکنند و فقط واکسیل را به کار میبرند. به همین قیاس، برخی فارسیزبانان ساسپندر (یا اگر بخواهیم خود را خیلی انگلیسیدان جلوه دهیم: سِسپندر) را نیز ساسبَند تلفظ کردهاند.
▫️فرهاد قربانزاده
@azvirayesh
ساسپندر «یک جفت بند باریک و کِشی است که از جلوِ شلوار و از روی شانهها تا پشت کشیده میشود و شلوار را بالا نگه میدارد» (فرهنگ زبانآموز کیمبریج). در فرهنگهای انگلیسی ـ فارسی معنی آن را «بند شلوار» نوشتهاند. این واژه را در انگلیسیِ بریتانیایی suspender میگویند و تلفظ آن در این زبان /sə'spɛndə/ است. در انگلیسیِ آمریکایی این واژه را بهصورت جمع، یعنی suspenders، به کار میبرند. این واژه برگرفته از فعلِ suspend «آویزان کردن؛ به حالت تعلیق درآوردن» است.
در فارسی به این واژه سوسپندر و ساسبند نیز گفته میشود. شاید تلفظ سوسپندر به تأثیر از زبان فرانسوی باشد، ولی ساسبند حاصل نوعی ساخت معکوس است. فارسیزبانان واژۀ روسیِ اَکسِلبَنت را نیز واکسیلبَند تلفظ میکنند و شاید میپندارند میانِ واژۀ فارسیِ بند و واژۀ روسیِ اکسلبنت ارتباطی وجود دارد که آن را واکسیلبند مینویسند و گاهی بند را نیز حذف میکنند و فقط واکسیل را به کار میبرند. به همین قیاس، برخی فارسیزبانان ساسپندر (یا اگر بخواهیم خود را خیلی انگلیسیدان جلوه دهیم: سِسپندر) را نیز ساسبَند تلفظ کردهاند.
▫️فرهاد قربانزاده
@azvirayesh
👍71👎1
محمود کاشغری در فرهنگ ترکیِ دیوانِ لغاتالترک (قرن پنجم) نقشۀ جهان را رسم کرده و پراکندگیِ ترکان را نشان دادهاست. در این تصویر شرق در بالا و غرب در پایین قرار دارد.
۱۴۰۲/۱۲/۲۸
▫️فرهاد قربانزاده
@azvirayesh
۱۴۰۲/۱۲/۲۸
▫️فرهاد قربانزاده
@azvirayesh
👍46
▫️آغاز دوره: نیمۀ دوم فروردین ١۴٠٣، جمعهها، ساعت ١٧:٠٠
▫️شرکتکنندگان در این کارگاهْ عضو کانالی تلگرامی میشوند و در آنجا جزوهها و صوتهای همۀ جلسهها بارگذاری میشود. زمان دسترسی به این جزوهها و صوتها نامحدود است.
▫️ جلسۀ نخست: رسمالخط و املا
جلسۀ دوم: نشانهگذاری
جلسۀ سوم: ویرایش رایانهای
جلسۀ چهارم: ویرایش زبانی ١
جلسۀ پنجم: ویرایش زبانی ٢
جلسۀ ششم: درست و غلط در زبان ١
جلسۀ هفتم: درست و غلط در زبان ٢
جلسۀ هشتم: درست و غلط در زبان ٣
جلسۀ نهم: واژهپژوهی
جلسۀ دهم: مرجعشناسی
جلسۀ یازدهم: درآمدی بر صرف
جلسۀ دوازدهم: درآمدی بر نحو
▫️اگر پرداخت هزینۀ کارگاه برایتان دشوار است، در خصوصی اطلاع دهید.
▫️برای بانوان افغانستانیِ باشندۀ افغانستان و دارای تحصیلات دانشگاهی (بیست نفر): رایگان.
▫️شهریۀ کارگاه: ۵۵٠،٠٠٠ تومان (پانصد و پنجاه هزار تومان).
▫️شمارۀ کارت: ۶١٠۴٣٣٧٣٨۴٣٠٠۶٣۶
بانک ملت، به نام فرهاد قربانزاده (پس از واریز، روگرفتِ رسید بانکی را در خصوصی بفرستید.)
▫️فرهاد قربانزاده
@azvirayesh
▫️شرکتکنندگان در این کارگاهْ عضو کانالی تلگرامی میشوند و در آنجا جزوهها و صوتهای همۀ جلسهها بارگذاری میشود. زمان دسترسی به این جزوهها و صوتها نامحدود است.
▫️ جلسۀ نخست: رسمالخط و املا
جلسۀ دوم: نشانهگذاری
جلسۀ سوم: ویرایش رایانهای
جلسۀ چهارم: ویرایش زبانی ١
جلسۀ پنجم: ویرایش زبانی ٢
جلسۀ ششم: درست و غلط در زبان ١
جلسۀ هفتم: درست و غلط در زبان ٢
جلسۀ هشتم: درست و غلط در زبان ٣
جلسۀ نهم: واژهپژوهی
جلسۀ دهم: مرجعشناسی
جلسۀ یازدهم: درآمدی بر صرف
جلسۀ دوازدهم: درآمدی بر نحو
▫️اگر پرداخت هزینۀ کارگاه برایتان دشوار است، در خصوصی اطلاع دهید.
▫️برای بانوان افغانستانیِ باشندۀ افغانستان و دارای تحصیلات دانشگاهی (بیست نفر): رایگان.
▫️شهریۀ کارگاه: ۵۵٠،٠٠٠ تومان (پانصد و پنجاه هزار تومان).
▫️شمارۀ کارت: ۶١٠۴٣٣٧٣٨۴٣٠٠۶٣۶
بانک ملت، به نام فرهاد قربانزاده (پس از واریز، روگرفتِ رسید بانکی را در خصوصی بفرستید.)
▫️فرهاد قربانزاده
@azvirayesh
❤52👍7👏7
چهار واژۀ پایانیافته به «ـَر» / ar- که در شکستهنویسی، «ـَر» / ar- به «ـِه» / e- بدل میشود:
آخَر (عربی: آخِر)
اگر
دیگر
مگر
در این واژهها نخست همخوانِ (صامتِ) «ر» حذف شده و سپس واکۀ (مصوتِ) پایانیِ a- به e- بدل شدهاست. یعنی:
آخه
اگه
دیگه
مگه
در شکستهنویسی، نوشتن این واژهها بهصورتهای زیر پذیرفتنی نیست:
آخِ
اگِ
دیگِ
مگِ
۱۴۰۳/۰۱/۲۰
▫️فرهاد قربانزاده
@azvirayesh
آخَر (عربی: آخِر)
اگر
دیگر
مگر
در این واژهها نخست همخوانِ (صامتِ) «ر» حذف شده و سپس واکۀ (مصوتِ) پایانیِ a- به e- بدل شدهاست. یعنی:
آخه
اگه
دیگه
مگه
در شکستهنویسی، نوشتن این واژهها بهصورتهای زیر پذیرفتنی نیست:
آخِ
اگِ
دیگِ
مگِ
۱۴۰۳/۰۱/۲۰
▫️فرهاد قربانزاده
@azvirayesh
👍95❤11👏4
[در تبریز] فارسیزبانان و شماری از ترکمانان زندگی میکنند که همه پوستی روشن و چهره و ظاهری زیبا دارند (سفرنامۀ تنرِروِ پرتغالی [در سال ١۵٢۴، دورۀ شاهاسماعیل]، چاپشده در سه سفرنامه، ترجمۀ حسن جوادی و ویلم فلور، ص ٣٧۵).
۱۴۰۳/۰۱/۲۲
▫️فرهاد قربانزاده
@azvirayesh
۱۴۰۳/۰۱/۲۲
▫️فرهاد قربانزاده
@azvirayesh
👍52❤11👏4👎1
نسخۀ خطی فرهنگ عربی ـ فارسی منتخباللغات شاهجهانی، اثر عبدالرشید تَتَوی (رشیدی)، نگاهداشته در کتابخانۀ مجلس شورای ملی، تاریخ کتابت: ١١۵٠ هجری.
هکسره را بیابید و در بخش دیدگاهها بنویسید.
۱۴۰۳/۰۱/۲۳
▫️فرهاد قربانزاده
@azvirayesh
هکسره را بیابید و در بخش دیدگاهها بنویسید.
۱۴۰۳/۰۱/۲۳
▫️فرهاد قربانزاده
@azvirayesh
👍22❤3
دو قاعدۀ سادهشده برای فاصلهگذاری در خط فارسی:
١. پسوندهای اشتقاقی را سرهم مینویسیم (بهجز برخی استثناها):
باغبان،
رفتگر،
فناوری،
کتابچه.
٢. در میان یک واژه فاصلۀ کامل نمیآوریم:
خودروسازی (و نه «خودرو سازی»)،
دانشآموز (و نه «دانش آموز»)،
نیمفاصله (و نه «نیم فاصله»).
۱۴۰۳/۰۱/۲۸
▫️فرهاد قربانزاده
@azvirayesh
١. پسوندهای اشتقاقی را سرهم مینویسیم (بهجز برخی استثناها):
باغبان،
رفتگر،
فناوری،
کتابچه.
٢. در میان یک واژه فاصلۀ کامل نمیآوریم:
خودروسازی (و نه «خودرو سازی»)،
دانشآموز (و نه «دانش آموز»)،
نیمفاصله (و نه «نیم فاصله»).
۱۴۰۳/۰۱/۲۸
▫️فرهاد قربانزاده
@azvirayesh
👍97❤14😢1
▫️دستور زبان مبحثی بسیار درازدامن است و در کارگاههای ویرایش و زبانشناسی نمیتوان به اندازۀ کافی به آن پرداخت. ازاینرو، کارگاه جداگانهای برای آن تدارک دیدهایم.
▫️آغاز دوره: ٢٧ اردیبهشت ١۴٠٣، پنجشنبهها، ساعت ١٧:٠٠
سرفصلها: مقولههای دستوری فارسی، مانند فعل و اسم و صفت و حرف اضافه
▫️شهریۀ کارگاه: ۶٠٠،٠٠٠ تومان
▫️این امکان وجود دارد که مبلغ ١٠٠،٠٠٠ تومان در قالب پیشپرداخت واریز شود و ۵٠٠،٠٠٠ تومان پیش از نخستین جلسه یا در دو قسط تا پیش از جلسۀ پنجم.
▫️شمارۀ کارت: ۶١٠۴٣٣٧٣٨۴٣٠٠۶٣۶
بانک ملت، به نام فرهاد قربانزاده (پس از واریز، روگرفتِ رسید بانکی را در خصوصی بفرستید.)
▫️فرهاد قربانزاده
@azvirayesh
▫️آغاز دوره: ٢٧ اردیبهشت ١۴٠٣، پنجشنبهها، ساعت ١٧:٠٠
سرفصلها: مقولههای دستوری فارسی، مانند فعل و اسم و صفت و حرف اضافه
▫️شهریۀ کارگاه: ۶٠٠،٠٠٠ تومان
▫️این امکان وجود دارد که مبلغ ١٠٠،٠٠٠ تومان در قالب پیشپرداخت واریز شود و ۵٠٠،٠٠٠ تومان پیش از نخستین جلسه یا در دو قسط تا پیش از جلسۀ پنجم.
▫️شمارۀ کارت: ۶١٠۴٣٣٧٣٨۴٣٠٠۶٣۶
بانک ملت، به نام فرهاد قربانزاده (پس از واریز، روگرفتِ رسید بانکی را در خصوصی بفرستید.)
▫️فرهاد قربانزاده
@azvirayesh
❤40👍15👏3
دربارۀ نام نیکا
در فارسی پسوند ـا (از فارسی میانه: āy-) سازندۀ نام دختران هم هست، مانند سهیلا و کیانا و نیکا.
نیکا یعنی «دختری که نیک است، نهاد پاکی دارد، از خوبیها سرشته شده، و نمیتوان او را ناپاک جلوه داد».
۱۴۰۳/۰۲/۱۱
▫️فرهاد قربانزاده
@azvirayesh
در فارسی پسوند ـا (از فارسی میانه: āy-) سازندۀ نام دختران هم هست، مانند سهیلا و کیانا و نیکا.
نیکا یعنی «دختری که نیک است، نهاد پاکی دارد، از خوبیها سرشته شده، و نمیتوان او را ناپاک جلوه داد».
۱۴۰۳/۰۲/۱۱
▫️فرهاد قربانزاده
@azvirayesh
❤244😢53👍18👎12
برخی واژههای هندی در فارسیِ کهن و معاصر یا ضبطشده در فرهنگهای فارسی
اَنبَله: تمرهندی.
هندی: amblī و imblī.
انبه
فارسی میانه: ambag، از هندی: ambā.
بادِله: نوعی پارچۀ زربفت.
هندی: bādlā.
بارسات bârsât فصل بارندگی.
هندی: barsāt.
برشکال barškâl فصل بارندگی (نک. یادداشتهای قزوینی: ۴/۲۷).
هندی: barsh-kāl.
بلادُر: گیاهی درختی، کوتاه، و بومی هند با میوهای سیاهرنگ.
هندی: balādur.
بیجَک: برگهای که روی آن اطلاعاتی مانند محتویات و تعداد بستههای بار یا کالا نوشته شدهاست و فرستنده آن را به باربری میدهد.
هندی: bījak.
بیمه
هندی: bīmā و bīma.
پاتیل: دیگ مسی بزرگ با دهانۀ گشاد.
هندی: pātilī «ظرف سفالی کوچک؛ دیگچه».
پانی: آب.
هندی: pānī.
پَتَر: تکۀ فلز و مانند آن که روی آن طلسم یا تعویذ مینوشتند: ● چشم بد کز پتر آهن و تعویذ نگشت / بند تعویذ ببرّید و پتر باز دهید (خاقانی).
از هندی: pattra «ورقۀ فلزی».
پرمیو parmiyo بیماری سوزاک.
هندی: parme’o.
پَنکه: بادبزن برقی.
هندی: paṅkhā «بادبزن».
تال: آلیاژ سرب و مس: ● اگر سفیدروی و تال و مس و برنج نامعلوم برهم گدازند آن را «دراروی» خوانند و آن اخس و ارذل جملۀ مرکبات فلزات است (ابوالقاسم کاشانی، عرائس الجواهر: ٢۴۵).
هندی: thāl.
تالاب
هندی: tāl «برکه» + فارسی: آب.
تَنبول tambul برگ فوفِل.
هندی: tambol.
تُنُک: کمحجم.
هندی: tunak، سنسکریت: tanuka.
توله tule در هندوستان، واحد اندازهگیری وزن، بهویژه وزن طلا و نقره، برابر با دو و نیم مثقال: ● چون گریبان بهناز بگشادهست / عامل او را سه توله زر دادهست (مسعود سعد).
هندی: tolā و tola.
جار: لوستر.
هندی: jhāṛ.
جال: دام؛ تله: ● ای ز انعامت گرفته صاحب آمال مال / بر ره خصمت نهاده صاحب آجال جال (قطران).
هندی: jāl.
جُنگ: دفتر یا کتابی که در آن سرودهها و مطالب گوناگون نوشته شدهاست.
هندی: jung.
جوگی jugi کسی که پیرو مذهب هندو است و برخی میپندارند میتواند کارهای فراطبیعی انجام دهد؛ یوگی.
هندی: jogī.
چادُر، قدیمی: چادَر
هندی: ćādar.
چاکسو čâksu دارویی که از دانههای سیاه و کوچک تهیه میشد و در چشمپزشکی کاربرد داشت.
هندی: ćāksū.
چپاتی: نوعی شیرینی نازک از خمیر فطیر.
هندی: ćapātī.
چتر
هندی: ćatr.
چلم čalam, čelam سرِ قلیان که تنباکو و زغال را در آن قرار میدهند.
هندی: ćilam
چیتا: یوزپلنگ.
انگلیسی: cheetah: از هندی: ćītā.
چیره čire دستار.
هندی: ćīrā.
راگ: موسیقی آوازی، آهنگ، لحن؛ شادی.
هندی: rāg، از سنسکریت: rāg.
روپیه
هندی: rūpya.
ریو riv نیرنگ: ● گر نشیند فرشتهای با دیو / وحشت آموزد و خیانت و ریو (سعدی).
هندی: rev.
ساج: درختی شبیه درخت چنار.
عربی، از هندی: sāgaun.
ساری: نوعی لباس زنانه در هند و پاکستان.
هندی: sāṛī.
سوس sus [بسنجید با سوسمار] خوک آبی.
هندی: sūs.
سیک: هریک از پیروان دین توحیدی رایج در هندوستان.
انگلیسی: Sikh، از هندی: sikh «شاگرد؛ پژوهشگر».
شالی: برنج
هندی: śālī
شامپو
انگلیسی: shampoo، از هندی: cāṁpō.
قداره: نوعی خنجر
هندی: kaṭār.
کُرور: واحد شمارش، برابر با پانصدهزار.
هندی: karoṛ (گویشی: kroṛ).
کروه koruh, -oh واحد اندازهگیری مسافت، کمابیش برابر با دو مایل؛ آشیانه و آرامگاه.
هندی: karoh، از سنسکریت: krośa.
کریلا karilâ گیاهی خزنده
از هندی: karīlā.
کژور kažur ریشۀ تلخ گیاه زرنباد: ● عسلش را به حنظل است نسب / شکرش را برادر است کژور (ناصرخسرو).
هندی: khajūr.
کوتوال kutvâl نگهبان قلعه.
هندی: kotwāl.
گاری
هندی: gāṛī.
گریال garyâl لوحی فلزی و گِرد که هنگامی که پیمانه یا پنگان در آب فرومیرفت برای اعلام ساعت با میلهای به آن مینواختند.
هندی: ghaṛiyāl.
گسیلا gasilâ نوعی خزندﮤ وحشی.
از هندی: ghīlā.
گَندَک: گوگرد؛ باروت.
هندی: gandak.
گونی: پارچۀ زبر.
هندی: goṇī.
لجالو laj(j)âlu گیاهی با شاخههای باریک و برگهای ریز که هرگاه آن را لمس کنند برگهایش بسته میشود.
هندی: lajjālu.
لنگوته longute لنگ کوچک.
هندی: laṅgoṭ.
ماهوت: نوعی پارچۀ پشمی ضخیم و پرزدار.
هندی: mahāwat «فیلبان»؟.
مَگَرمَچ: تمساح.
هندی: magar-maććh.
نیم nim درختی بزرگ و بومی هندوستان.
هندی: nīm «درختی با میوههای تلخ».
منبع:
Platts, John T. (John Thompson), A dictionary of Urdu, classical Hindi, and English, London, W. H. Allen & Co., 1884.
۱۴۰۳/۰۲/۱۹
فرهاد قربانزاده
@azvirayesh
اَنبَله: تمرهندی.
هندی: amblī و imblī.
انبه
فارسی میانه: ambag، از هندی: ambā.
بادِله: نوعی پارچۀ زربفت.
هندی: bādlā.
بارسات bârsât فصل بارندگی.
هندی: barsāt.
برشکال barškâl فصل بارندگی (نک. یادداشتهای قزوینی: ۴/۲۷).
هندی: barsh-kāl.
بلادُر: گیاهی درختی، کوتاه، و بومی هند با میوهای سیاهرنگ.
هندی: balādur.
بیجَک: برگهای که روی آن اطلاعاتی مانند محتویات و تعداد بستههای بار یا کالا نوشته شدهاست و فرستنده آن را به باربری میدهد.
هندی: bījak.
بیمه
هندی: bīmā و bīma.
پاتیل: دیگ مسی بزرگ با دهانۀ گشاد.
هندی: pātilī «ظرف سفالی کوچک؛ دیگچه».
پانی: آب.
هندی: pānī.
پَتَر: تکۀ فلز و مانند آن که روی آن طلسم یا تعویذ مینوشتند: ● چشم بد کز پتر آهن و تعویذ نگشت / بند تعویذ ببرّید و پتر باز دهید (خاقانی).
از هندی: pattra «ورقۀ فلزی».
پرمیو parmiyo بیماری سوزاک.
هندی: parme’o.
پَنکه: بادبزن برقی.
هندی: paṅkhā «بادبزن».
تال: آلیاژ سرب و مس: ● اگر سفیدروی و تال و مس و برنج نامعلوم برهم گدازند آن را «دراروی» خوانند و آن اخس و ارذل جملۀ مرکبات فلزات است (ابوالقاسم کاشانی، عرائس الجواهر: ٢۴۵).
هندی: thāl.
تالاب
هندی: tāl «برکه» + فارسی: آب.
تَنبول tambul برگ فوفِل.
هندی: tambol.
تُنُک: کمحجم.
هندی: tunak، سنسکریت: tanuka.
توله tule در هندوستان، واحد اندازهگیری وزن، بهویژه وزن طلا و نقره، برابر با دو و نیم مثقال: ● چون گریبان بهناز بگشادهست / عامل او را سه توله زر دادهست (مسعود سعد).
هندی: tolā و tola.
جار: لوستر.
هندی: jhāṛ.
جال: دام؛ تله: ● ای ز انعامت گرفته صاحب آمال مال / بر ره خصمت نهاده صاحب آجال جال (قطران).
هندی: jāl.
جُنگ: دفتر یا کتابی که در آن سرودهها و مطالب گوناگون نوشته شدهاست.
هندی: jung.
جوگی jugi کسی که پیرو مذهب هندو است و برخی میپندارند میتواند کارهای فراطبیعی انجام دهد؛ یوگی.
هندی: jogī.
چادُر، قدیمی: چادَر
هندی: ćādar.
چاکسو čâksu دارویی که از دانههای سیاه و کوچک تهیه میشد و در چشمپزشکی کاربرد داشت.
هندی: ćāksū.
چپاتی: نوعی شیرینی نازک از خمیر فطیر.
هندی: ćapātī.
چتر
هندی: ćatr.
چلم čalam, čelam سرِ قلیان که تنباکو و زغال را در آن قرار میدهند.
هندی: ćilam
چیتا: یوزپلنگ.
انگلیسی: cheetah: از هندی: ćītā.
چیره čire دستار.
هندی: ćīrā.
راگ: موسیقی آوازی، آهنگ، لحن؛ شادی.
هندی: rāg، از سنسکریت: rāg.
روپیه
هندی: rūpya.
ریو riv نیرنگ: ● گر نشیند فرشتهای با دیو / وحشت آموزد و خیانت و ریو (سعدی).
هندی: rev.
ساج: درختی شبیه درخت چنار.
عربی، از هندی: sāgaun.
ساری: نوعی لباس زنانه در هند و پاکستان.
هندی: sāṛī.
سوس sus [بسنجید با سوسمار] خوک آبی.
هندی: sūs.
سیک: هریک از پیروان دین توحیدی رایج در هندوستان.
انگلیسی: Sikh، از هندی: sikh «شاگرد؛ پژوهشگر».
شالی: برنج
هندی: śālī
شامپو
انگلیسی: shampoo، از هندی: cāṁpō.
قداره: نوعی خنجر
هندی: kaṭār.
کُرور: واحد شمارش، برابر با پانصدهزار.
هندی: karoṛ (گویشی: kroṛ).
کروه koruh, -oh واحد اندازهگیری مسافت، کمابیش برابر با دو مایل؛ آشیانه و آرامگاه.
هندی: karoh، از سنسکریت: krośa.
کریلا karilâ گیاهی خزنده
از هندی: karīlā.
کژور kažur ریشۀ تلخ گیاه زرنباد: ● عسلش را به حنظل است نسب / شکرش را برادر است کژور (ناصرخسرو).
هندی: khajūr.
کوتوال kutvâl نگهبان قلعه.
هندی: kotwāl.
گاری
هندی: gāṛī.
گریال garyâl لوحی فلزی و گِرد که هنگامی که پیمانه یا پنگان در آب فرومیرفت برای اعلام ساعت با میلهای به آن مینواختند.
هندی: ghaṛiyāl.
گسیلا gasilâ نوعی خزندﮤ وحشی.
از هندی: ghīlā.
گَندَک: گوگرد؛ باروت.
هندی: gandak.
گونی: پارچۀ زبر.
هندی: goṇī.
لجالو laj(j)âlu گیاهی با شاخههای باریک و برگهای ریز که هرگاه آن را لمس کنند برگهایش بسته میشود.
هندی: lajjālu.
لنگوته longute لنگ کوچک.
هندی: laṅgoṭ.
ماهوت: نوعی پارچۀ پشمی ضخیم و پرزدار.
هندی: mahāwat «فیلبان»؟.
مَگَرمَچ: تمساح.
هندی: magar-maććh.
نیم nim درختی بزرگ و بومی هندوستان.
هندی: nīm «درختی با میوههای تلخ».
منبع:
Platts, John T. (John Thompson), A dictionary of Urdu, classical Hindi, and English, London, W. H. Allen & Co., 1884.
۱۴۰۳/۰۲/۱۹
فرهاد قربانزاده
@azvirayesh
❤41👍23👏7
به فرخندگی و شادی، دستور خط و فرهنگ املایی فارسیِ غیررسمی (نسخۀ پیشنهادی)، در روز بزرگداشت فردوسی، ٢۵ اردیبهشت ١۴٠٣، منتشر شد.
۱۴۰۳/۰۲/۲۵
▫️فرهاد قربانزاده
@azvirayesh
۱۴۰۳/۰۲/۲۵
▫️فرهاد قربانزاده
@azvirayesh
❤76👍17👏5
dasture gheyrerasmi 2.pdf
602.8 KB
به فرخندگی و شادی، دستور خط و فرهنگ املایی فارسیِ غیررسمی (نسخۀ پیشنهادی)، در روز بزرگداشت فردوسی، ٢۵ اردیبهشت ١۴٠٣، منتشر شد.
▫️در جایگاه کسی که سهم اندکی در شکلگیری پیکرۀ این کتاب (و نه متن آن) داشتهاست خواهشمندم تا زمانی که ناشرْ پیدیاف آن را منتشر نکرده، برای انتشار در فضای مجازی مستقیم از همین کانال بازفرست فرمایید.
۱۴۰۳/۰۲/۲۵
▫️فرهاد قربانزاده
@azvirayesh
▫️در جایگاه کسی که سهم اندکی در شکلگیری پیکرۀ این کتاب (و نه متن آن) داشتهاست خواهشمندم تا زمانی که ناشرْ پیدیاف آن را منتشر نکرده، برای انتشار در فضای مجازی مستقیم از همین کانال بازفرست فرمایید.
۱۴۰۳/۰۲/۲۵
▫️فرهاد قربانزاده
@azvirayesh
👍49❤41👏7
«زبان مردم آذربایجان و بیشترِ مردم ارمینیه فارسی است. [...] طوایفی از اطراف ارمینیه و مانند آن به زبانهای دیگری شبیه ارمنی سخن میگویند و همچنین است مردم دبیل و نشوی (نخجوان) و نواحی آنها» (سفرنامۀ ابنحوقل [جهانگرد عرب در قرن چهارم]، ترجمۀ جعفر شعار، ١٣۴۵).
۱۴۰۳/۰۲/۲۷
▫️فرهاد قربانزاده
@azvirayesh
۱۴۰۳/۰۲/۲۷
▫️فرهاد قربانزاده
@azvirayesh
👍58❤9👎1👏1
در گاهشماری ایرانی هریک از روزهای ماه نامی داشته. برای نمونه، «سروش» و «رَشْن» نام روزهای هفدهم و هجدهم ماه بوده. یعنی به «هجدهم تیر» میگفتند «روز رشن از ماه تیر». مسعود سعد نام این روزها را به نظم درآورده.
هفته مفهومی یهودی است؛ چه جمعهاش تعطیل باشد، چه شنبه و یکشنبهاش.
۱۴۰۳/۰۲/۲۷
▫️فرهاد قربانزاده
@azvirayesh
هفته مفهومی یهودی است؛ چه جمعهاش تعطیل باشد، چه شنبه و یکشنبهاش.
۱۴۰۳/۰۲/۲۷
▫️فرهاد قربانزاده
@azvirayesh
👍75❤13👎2👏2