در نقد مصاحبه دکتر غنینژاد روزنامه دنیای اقتصاد ۷ اسفند۱۴۰۳
شوک درمانی؛ مصدق کودتاچی؟ / شاه کلید ۲۸ مرداد کجاست؟ پردهبرداری از روایتهای معکوس! / حقیقت پنهان یا تاریخسازی پریشان؟
کریم سلیمانی دهکردی
مقاله سوم: گزیده ای از مقاله👇
دکترغنینژاد و کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲
بخش نظری بحث
روش تاریخنگاری آقای دکتر غنینژاد در درجه اول مچگیرانه و به طور عمده، بر حوادث ریز و جزئی، بدون توجه به پیش و پسزمینهها، آنها را در یک کشکول ریخته و مرتب آنها را تکرار میکند. در برخی موارد، با جابجا کردن زمان رخدادهای جزئی (زمان پریشی) و البته چاشنی ابهام، که یکی از تکنیکهای دائمی ایشان است، مفهومی را بنا مینهد. در مواقعی هم آنچنان که در همین مصاحبه (بازخوانی بیپرده، روزنامه دنیای اقتصاد، ۷ اسفند ۱۴۰۳) ملاحظه میشود، با ساده کردن مسائل تاریخی و حذف پیشزمینههای مربوطه، مفهومی را میسازد (مفهوم پریشی) که حتی بانیان اصلی و کلیدی آن حوادث، بر این «انکار» صحه نمیگذارند.
از این دست است؛ انکار کودتا بودن دو کودتای، سوم اسفند ۱۲۹۹ و ۲۸ مرداد ۱۳۳۲. در نهایت، ایشان روایتی میسازد؛ که مصدق نقظه کور و نحس تاریخ معاصر ایران است و پس از آن، هر چه بر سر ایران آمد، در اثر تاسیس آن نحسی و امتدادش در نسلهای روشنفکری (میراث مصدق) پس از اوست. به این ترتیب روایتی میسازد که سخت پریشان است. برای نقد این سازهی ناساز، باید ابتدا به نقد و نمایاندن جایگاه تاریخی دادههای ریز و درشتی (در برخی موارد، این دادهها، یا دستکاری شده و یا وجود تاریخی ندارند) رفت که آقای دکتر غنینژاد به منظور ساخت «ابَرَ روایت» خود، بکار میگیرد، بنابراین آقای دکتر غنینژاد در تاریخ معاصر ایران یکدوگانهای میسازد که در یک طرف آن مصدق، به عنوان مجرم اصلی و بانی همه تیرهروزیهای دیروز و امروز، قرار میگیرد و در طرف مقابل آن، بقیه عناصر و کنشگران تاریخی.
قسمت دوم؛ کودتا به وسیله دکتر محمد مصدق (۲۵ مرداد ۱۳۳۲)
در مقاله اول دیدگاه آقای دکتر غنینژاد درباره کودتای سوم اسفند را نقد کردم. در آنجا نشان دادم چون احمد شاه در شرایط اضطرار و اشغال نظامی پایتخت، مجبور به صدور حکم نخست وزیری سید ضیاء شد، آن حکم نمیتوانسته در چاچوب قانون اساسی مشروطه تلقی شود. (خبر آنلاین 20 فروردین 1404 (https://B2n.ir/nq7630 در مقاله دوم نیز آراء ایشان در خصوص کودتای ۲۵ مرداد ۱۳۳۲ با اعتنا به نقش حزب توده و دکتر فاطمی را مورد بحث قرار دادم. ملاحظه شد که حزب توده در 25 مرداد، اساسا توانایی کودتا نداشته است. این اتهامی بود که روزنامههای طرفدار دربار حتی پس از کشف کودتا در روز 25 مرداد، به حزب توده نسبت میدادند، تا تلاش شکستخورده کودتاچیان را پنهان کرده و به آنان فرصت جبران دهند. (خبر آنلاین 12 اردیبهشت 1404، http://khabaronline.ir/xnw85)
آقای دکتر غنینژاد تا پیش از مصاحبه اخیر (دنیای اقتصاد 7 اسفند 1403)، چنانچه در مقاله قبل توضیح دادم، بر این باور بود که مصدق فرمان عزل را پذیرفت و در عمل، دیگر خود را نخستوزیر نمیدانست. ولی در مصاحبه اخیر خود، با یک چرخش 180 درجهای در روایت، به دکتر مصدق نسبت کودتاچی میدهد. در این مصاحبه ضمن تایید شرکت نظامیان طرفدار شاه در روز 28 مرداد، ،آن را عملی بر ضد کودتای مصدق میداند: «تلاش مصدق در نادیده گرفتن فرمان شاه در 24 مرداد 1332 که به مصدق ابلاغ میشود و او خوداری میکند، این خودداری مصدق را میتوانستیم به کودتا تعبیر کنیم چون علیه شخص اول مملکت بود.» و «حضور نظامیها یک اقدام ضد کودتا بود، نه خود کودتا. یعنی کودتایی را که صورت گرفته بود، آنها خنثی کردند.» (دنیای اقتصاد ۷ اسفند ۱۴۰۳)
اگر دکتر مصدق در 25 مرداد قصد کودتا داشته است، آقای دکتر غنینژاد بفرمایند مصدق برای این کودتا، چه تمهیدات و مقدماتی را فراهم آورده بود؟ چنانچه آمریکاییها و انگلیسیها بنا بر اسناد بجا مانده از عوامل کودتا، از هفتهها قبل همه گونه مقدماتی را پیشبینی کرده بودند. آیا دکتر غنینژاد میتواند اسناد و منابعی را معرفی نماید که نشاندهنده تلاش مصدق برای تهیه مقدمات کودتای 25 مرداد بوده باشد؟ آیا به صرف نپذیرفتن یک برگ فرمان عزل، میشود بر آن نام کودتا گذاشت؟ کودتا کردن نیاز به تجهیزات نظامی ندارد؟ آیا در تاریخ کودتاهای جهان، آقای دکتر غنینژاد از کودتایی خبر دارد که بدون سلاحهای گرم و مخرب، کودتایی صورت گرفته باشد؟
شوک درمانی؛ مصدق کودتاچی؟ / شاه کلید ۲۸ مرداد کجاست؟ پردهبرداری از روایتهای معکوس! / حقیقت پنهان یا تاریخسازی پریشان؟
کریم سلیمانی دهکردی
مقاله سوم: گزیده ای از مقاله👇
دکترغنینژاد و کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲
بخش نظری بحث
روش تاریخنگاری آقای دکتر غنینژاد در درجه اول مچگیرانه و به طور عمده، بر حوادث ریز و جزئی، بدون توجه به پیش و پسزمینهها، آنها را در یک کشکول ریخته و مرتب آنها را تکرار میکند. در برخی موارد، با جابجا کردن زمان رخدادهای جزئی (زمان پریشی) و البته چاشنی ابهام، که یکی از تکنیکهای دائمی ایشان است، مفهومی را بنا مینهد. در مواقعی هم آنچنان که در همین مصاحبه (بازخوانی بیپرده، روزنامه دنیای اقتصاد، ۷ اسفند ۱۴۰۳) ملاحظه میشود، با ساده کردن مسائل تاریخی و حذف پیشزمینههای مربوطه، مفهومی را میسازد (مفهوم پریشی) که حتی بانیان اصلی و کلیدی آن حوادث، بر این «انکار» صحه نمیگذارند.
از این دست است؛ انکار کودتا بودن دو کودتای، سوم اسفند ۱۲۹۹ و ۲۸ مرداد ۱۳۳۲. در نهایت، ایشان روایتی میسازد؛ که مصدق نقظه کور و نحس تاریخ معاصر ایران است و پس از آن، هر چه بر سر ایران آمد، در اثر تاسیس آن نحسی و امتدادش در نسلهای روشنفکری (میراث مصدق) پس از اوست. به این ترتیب روایتی میسازد که سخت پریشان است. برای نقد این سازهی ناساز، باید ابتدا به نقد و نمایاندن جایگاه تاریخی دادههای ریز و درشتی (در برخی موارد، این دادهها، یا دستکاری شده و یا وجود تاریخی ندارند) رفت که آقای دکتر غنینژاد به منظور ساخت «ابَرَ روایت» خود، بکار میگیرد، بنابراین آقای دکتر غنینژاد در تاریخ معاصر ایران یکدوگانهای میسازد که در یک طرف آن مصدق، به عنوان مجرم اصلی و بانی همه تیرهروزیهای دیروز و امروز، قرار میگیرد و در طرف مقابل آن، بقیه عناصر و کنشگران تاریخی.
قسمت دوم؛ کودتا به وسیله دکتر محمد مصدق (۲۵ مرداد ۱۳۳۲)
در مقاله اول دیدگاه آقای دکتر غنینژاد درباره کودتای سوم اسفند را نقد کردم. در آنجا نشان دادم چون احمد شاه در شرایط اضطرار و اشغال نظامی پایتخت، مجبور به صدور حکم نخست وزیری سید ضیاء شد، آن حکم نمیتوانسته در چاچوب قانون اساسی مشروطه تلقی شود. (خبر آنلاین 20 فروردین 1404 (https://B2n.ir/nq7630 در مقاله دوم نیز آراء ایشان در خصوص کودتای ۲۵ مرداد ۱۳۳۲ با اعتنا به نقش حزب توده و دکتر فاطمی را مورد بحث قرار دادم. ملاحظه شد که حزب توده در 25 مرداد، اساسا توانایی کودتا نداشته است. این اتهامی بود که روزنامههای طرفدار دربار حتی پس از کشف کودتا در روز 25 مرداد، به حزب توده نسبت میدادند، تا تلاش شکستخورده کودتاچیان را پنهان کرده و به آنان فرصت جبران دهند. (خبر آنلاین 12 اردیبهشت 1404، http://khabaronline.ir/xnw85)
آقای دکتر غنینژاد تا پیش از مصاحبه اخیر (دنیای اقتصاد 7 اسفند 1403)، چنانچه در مقاله قبل توضیح دادم، بر این باور بود که مصدق فرمان عزل را پذیرفت و در عمل، دیگر خود را نخستوزیر نمیدانست. ولی در مصاحبه اخیر خود، با یک چرخش 180 درجهای در روایت، به دکتر مصدق نسبت کودتاچی میدهد. در این مصاحبه ضمن تایید شرکت نظامیان طرفدار شاه در روز 28 مرداد، ،آن را عملی بر ضد کودتای مصدق میداند: «تلاش مصدق در نادیده گرفتن فرمان شاه در 24 مرداد 1332 که به مصدق ابلاغ میشود و او خوداری میکند، این خودداری مصدق را میتوانستیم به کودتا تعبیر کنیم چون علیه شخص اول مملکت بود.» و «حضور نظامیها یک اقدام ضد کودتا بود، نه خود کودتا. یعنی کودتایی را که صورت گرفته بود، آنها خنثی کردند.» (دنیای اقتصاد ۷ اسفند ۱۴۰۳)
اگر دکتر مصدق در 25 مرداد قصد کودتا داشته است، آقای دکتر غنینژاد بفرمایند مصدق برای این کودتا، چه تمهیدات و مقدماتی را فراهم آورده بود؟ چنانچه آمریکاییها و انگلیسیها بنا بر اسناد بجا مانده از عوامل کودتا، از هفتهها قبل همه گونه مقدماتی را پیشبینی کرده بودند. آیا دکتر غنینژاد میتواند اسناد و منابعی را معرفی نماید که نشاندهنده تلاش مصدق برای تهیه مقدمات کودتای 25 مرداد بوده باشد؟ آیا به صرف نپذیرفتن یک برگ فرمان عزل، میشود بر آن نام کودتا گذاشت؟ کودتا کردن نیاز به تجهیزات نظامی ندارد؟ آیا در تاریخ کودتاهای جهان، آقای دکتر غنینژاد از کودتایی خبر دارد که بدون سلاحهای گرم و مخرب، کودتایی صورت گرفته باشد؟
www.khabaronline.ir
ردیهای بر انکار دو کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ و ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ در «اَبَر روایت» غنینژاد / مصدق نقطهکور و نحس تاریخ معاصر ایران است؟
آقای غنینژاد، روایتی میسازد؛ که مصدق نقطه کور و نحس تاریخ معاصر ایران است و پس ار آن، هر چه بر سر ایران آمد، در اثر تاسیس آن نحسی و امتدادش در نسلهای روشنفکری (میراث مصدق) پس از اوست. به این ترتیب روایتی میسازد که سخت پریشان است.
❤1
در نقد مصاحبه دکتر غنینژاد روزنامه دنیای اقتصاد ۷ اسفند۱۴۰۳
شوک درمانی؛ مصدق کودتاچی؟ / شاه کلید ۲۸ مرداد کجاست؟ پردهبرداری از روایتهای معکوس! / حقیقت پنهان یا تاریخسازی پریشان؟
کریم سلیمانی دهکردی
برای مطالعه متن کامل مقاله سوم به لینک پیوست مراجعه کنید👇👇
https://www.khabaronline.ir/news/2066368/%D8%B4%D9%88%DA%A9-%D8%AF%D8%B1%D9%85%D8%A7%D9%86%DB%8C-%D9%85%D8%B5%D8%AF%D9%82-%DA%A9%D9%88%D8%AF%D8%AA%D8%A7%DA%86%DB%8C-%D8%B4%D8%A7%D9%87-%DA%A9%D9%84%DB%8C%D8%AF-%DB%B2%DB%B8-%D9%85%D8%B1%D8%AF%D8%A7%D8%AF-%DA%A9%D8%AC%D8%A7%D8%B3%D8%AA-%D9%BE%D8%B1%D8%AF%D9%87-%D8%A8%D8%B1%D8%AF%D8%A7%D8%B1%DB%8C
شوک درمانی؛ مصدق کودتاچی؟ / شاه کلید ۲۸ مرداد کجاست؟ پردهبرداری از روایتهای معکوس! / حقیقت پنهان یا تاریخسازی پریشان؟
کریم سلیمانی دهکردی
برای مطالعه متن کامل مقاله سوم به لینک پیوست مراجعه کنید👇👇
https://www.khabaronline.ir/news/2066368/%D8%B4%D9%88%DA%A9-%D8%AF%D8%B1%D9%85%D8%A7%D9%86%DB%8C-%D9%85%D8%B5%D8%AF%D9%82-%DA%A9%D9%88%D8%AF%D8%AA%D8%A7%DA%86%DB%8C-%D8%B4%D8%A7%D9%87-%DA%A9%D9%84%DB%8C%D8%AF-%DB%B2%DB%B8-%D9%85%D8%B1%D8%AF%D8%A7%D8%AF-%DA%A9%D8%AC%D8%A7%D8%B3%D8%AA-%D9%BE%D8%B1%D8%AF%D9%87-%D8%A8%D8%B1%D8%AF%D8%A7%D8%B1%DB%8C
www.khabaronline.ir
شوک درمانی؛ مصدق کودتاچی؟ / شاه کلید ۲۸ مرداد کجاست؟ پردهبرداری از روایتهای معکوس! / حقیقت پنهان یا تاریخسازی پریشان؟
سفیر انگلیس در واشنگتن در بعد از ظهر ۲۷ مرداد (۱۸ اوت) پیام زیر را طی یک تلگراف سری به وزارت خارجه انگلیس مخابره کرد: «امروز وزارت امور خارجه امریکا به سفیر امریکا در رم دستور میدهد به شاه توصیه کند که درباره وقایع اخیر ایران اعلامیهای صادر و تاکید نماید…
توضیحات آقای دکتر موسی غنی نژاد درباره مقالات آقای دکتر کریم سلیمانی
گزارشگری تحقیقی باید دو سویه باشد، از اینرو انتظار میرود خبرآنلاین در این خصوص نیز تحقیق و پیگیری کند که چرا طرفداران مصدق در باره برخی وقایع تاریخی سکوت اختیار میکنند و پاسخ نمیدهند. از جمله این مسئله که مصدق در جریان ترور رزمآرا بوده و از آن حمایت کرده است. حد اقل سه منبع متفاوت، روایت کم و بیش مشابهی از جلسهای کردهاند که گروه فدائیان اسلام با سران جبهه ملی داشتهاند که نتیجه آن توافق برای ترور رزمآرا بوده است. یکی از این سه منبع خاطرات مهندس عزتالله سحابی، یکی از طرفداران سرسخت مصدق است که روابط نزدیکی با فدائیان اسلام داشته و آنها را «نیروی اجرایی نهضت ملی در سالهای ۱۳۲۸ و ۱۳۲۹» میداند. من در دو مقاله در روزنامه دنیای اقتصاد، به تاریخ های ۲۶ اسفند ۱۴۰۲ و ۴ اردیبهشت ۱۴۰۳ با سند و مدرک به این مسئله پرداختهام اما هیچ پاسخی از سوی طرفداران مصدق دریافت نکردهام. امیدوارم خبرآنلاین در جهت اجرای وظائف و مأموریت حرفهای خود پیگیر پاسخ در این خصوص باشد. ضمنا در فروردین و اردیبهشت امسال خبرآنلاین گفتگویی با جناب دکتر کریم سلیمانی دهکردی انجام داده که موضوع آن دیدگاههای من (موسی غنینژاد) در باره تاریخ معاصر و مصدق است. جناب دکتر دهکردی تنها به قاضی رفته و راضی برگشته! خبرنگار محترم بهتر بود گفتگو را با حضور من انجام میداد تا معلوم شود جناب دکترِ مدعی چند مرده حلاج است. البته هنوز هم دیر نشده و حاضرم در گفتگویی رو در رو به پرسشها و ابهامات خبرنگار محترم و جناب دکتر پاسخ دهم.
پاسخ مختصر دکتر سلیمانی به دکتر غنی نژاد در خصوص مناظره رو در رو در فایل صوتی پیوست ملاحظه کنید
گزارشگری تحقیقی باید دو سویه باشد، از اینرو انتظار میرود خبرآنلاین در این خصوص نیز تحقیق و پیگیری کند که چرا طرفداران مصدق در باره برخی وقایع تاریخی سکوت اختیار میکنند و پاسخ نمیدهند. از جمله این مسئله که مصدق در جریان ترور رزمآرا بوده و از آن حمایت کرده است. حد اقل سه منبع متفاوت، روایت کم و بیش مشابهی از جلسهای کردهاند که گروه فدائیان اسلام با سران جبهه ملی داشتهاند که نتیجه آن توافق برای ترور رزمآرا بوده است. یکی از این سه منبع خاطرات مهندس عزتالله سحابی، یکی از طرفداران سرسخت مصدق است که روابط نزدیکی با فدائیان اسلام داشته و آنها را «نیروی اجرایی نهضت ملی در سالهای ۱۳۲۸ و ۱۳۲۹» میداند. من در دو مقاله در روزنامه دنیای اقتصاد، به تاریخ های ۲۶ اسفند ۱۴۰۲ و ۴ اردیبهشت ۱۴۰۳ با سند و مدرک به این مسئله پرداختهام اما هیچ پاسخی از سوی طرفداران مصدق دریافت نکردهام. امیدوارم خبرآنلاین در جهت اجرای وظائف و مأموریت حرفهای خود پیگیر پاسخ در این خصوص باشد. ضمنا در فروردین و اردیبهشت امسال خبرآنلاین گفتگویی با جناب دکتر کریم سلیمانی دهکردی انجام داده که موضوع آن دیدگاههای من (موسی غنینژاد) در باره تاریخ معاصر و مصدق است. جناب دکتر دهکردی تنها به قاضی رفته و راضی برگشته! خبرنگار محترم بهتر بود گفتگو را با حضور من انجام میداد تا معلوم شود جناب دکترِ مدعی چند مرده حلاج است. البته هنوز هم دیر نشده و حاضرم در گفتگویی رو در رو به پرسشها و ابهامات خبرنگار محترم و جناب دکتر پاسخ دهم.
پاسخ مختصر دکتر سلیمانی به دکتر غنی نژاد در خصوص مناظره رو در رو در فایل صوتی پیوست ملاحظه کنید
Telegram
بیان آزادی
Audio
پاسخ مبسوط دکتر سلیمانی به غنی نژاد در رابطه با دعوت به مناظره و قتل سپهبد رزم آرا
آقای دکتر سلیمانی در این گفتگو مفصل دلایل خود را در باره مناظره رو در رو بیان می کنند. بنا به گفته ایشان: پیشتر هم وقتی حمید عاطفی یک گفتگوی تصویری با آقای دکتر عنی نژآد صورت داده بود، من آن گفتگو را به وسیله دستیارم پیاده کردم در این 59 دقیقه ایشان چیزی در حدود چهل و سه چهار مورد را مطرح می کند. هیچ مورخی و شاید توی هیچ علمی امکان نداره که متخصص اون دانش وقتی دارد آکادمیک گفتگو می کند بتواند در 59 دقیقه بیش از چهل مسئله را طرح کند. چرا این اتفاق می افتد؟ برای اینکه شیوه تاریخ نگارانه آقای غنی نژآد مچ گیرانه است. یعنی داده های کوچک کوچک را بر می داره از اون کانتکس اصلی از اون فضای عمومی تاریخی خودش خارج می کند و مطرح می کند. اینها را وقتی از جای خودشان خارج می کند، بهم پیوند می زند و یک روایت می سازد.
@bayane_azadi
آقای دکتر سلیمانی در این گفتگو مفصل دلایل خود را در باره مناظره رو در رو بیان می کنند. بنا به گفته ایشان: پیشتر هم وقتی حمید عاطفی یک گفتگوی تصویری با آقای دکتر عنی نژآد صورت داده بود، من آن گفتگو را به وسیله دستیارم پیاده کردم در این 59 دقیقه ایشان چیزی در حدود چهل و سه چهار مورد را مطرح می کند. هیچ مورخی و شاید توی هیچ علمی امکان نداره که متخصص اون دانش وقتی دارد آکادمیک گفتگو می کند بتواند در 59 دقیقه بیش از چهل مسئله را طرح کند. چرا این اتفاق می افتد؟ برای اینکه شیوه تاریخ نگارانه آقای غنی نژآد مچ گیرانه است. یعنی داده های کوچک کوچک را بر می داره از اون کانتکس اصلی از اون فضای عمومی تاریخی خودش خارج می کند و مطرح می کند. اینها را وقتی از جای خودشان خارج می کند، بهم پیوند می زند و یک روایت می سازد.
@bayane_azadi
پاسخ غنینژاد به خبر آنلاین.pdf
1.4 MB
پاسخ دوم دکتر غنی نژآد به سایت خبرآنلاین در رابطه با مقالات دکتر کریم سلیمانی
دکتر غنی نژآد در این یادداشت کوتاه دو قول فئواد روحانی و دکتر پیروز مجتهد زاده نقل می کند. متن کامل صحبت های ایشان در فایل پیوست ملاحظه بفرمایید
@bayane_azadi
دکتر غنی نژآد در این یادداشت کوتاه دو قول فئواد روحانی و دکتر پیروز مجتهد زاده نقل می کند. متن کامل صحبت های ایشان در فایل پیوست ملاحظه بفرمایید
@bayane_azadi
Audio
پاسخ دکتر کریم سلیمانی به دکتر غنی نژاد در رابطه با شهادت دکتر مجتهدزاده
@bayane_azadi
@bayane_azadi
چرا باید با روایت دکتر پیروز مجتهدزاده با احتیاط روبرو شد؟
پاسخ دکتر غنی نژاد به خبرگزاری خبرآنلاین درباره انتساب یک روایت به زنده یاد فواد روحانی، بحث های تازه ای ایجاد کرده است. معلوم شد که نقل قول آقای غنی نژاد از فواد روحانی به استناد خاطره ای از دکتر پیروز مجتهدزاده است که در مقاله ای مطول از ایشان (۳۸ صفحه) - در حدود سیزده سال پیش از این - با عنوان [در شش دهه بر فرهنگ سیاسی ما چه گذشت؟ ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ کودتا بود یا ضد کودتا؟] در فصلنامه ی مطالعات بین المللی [ش ۳۱، زمستان ۱۳۹۰] به نگارش درآمده است.
دکتر مجتهدزاده در مقاله ی مذکور از جلسه ای "دانشگاهی ولی غیر علنی" در لندن [فروردین (مارس؟ آوریل؟) ۱۹۹۰] خبر می دهد که به همت دکتر حبیب لاجوردی (تاریخ شفاهی هاروارد) با حضور خاطره مند (دکتر مجتهدزاده)، دکتر محمد یگانه، مهندس فتح الله نفیسی و فواد روحانی برگزار شد و طی آن، روحانی به عنوان "شاهد عینی ماجراهای نفتی آن دوران" صحبت کرد.
مجتهد زاده می نویسد:
نویسنده در اینجا قصد ندارد تا صحت و سقم این روایت را صرفا به این دلیل که راوی مواضع ضد مصدقی شناخته شده ای دارد به چالش بگیرد بلکه می خواهد به این بهانه به طرح موضوعات مهم تری بپردازد و آن اشاره به اعتبار منابع ذهنی و نقلی در روایت تاریخ است.
اگرچه مورخان در ساخت گذشته ی تاریخی ناگزیر از هم نشینی میان منابع آرشیوی (اَسناد)، منابع کتبی و منابع ذهنی و نقلی هستند، اما این به آن معنا نیست که هر یک از این منابع سه گانه، شأن و اعتبار برابری هم دارند. بویژه باید گفت که خاطرات (منابع ذهنی و نقلی) شأن ضعیف تری دارند و اگر قرار بر این باشد که شأن اَسنادی و اِستنادی پیدا کنند، لازم است تا با منابع تاریخی دیگری نیز تطبیق داده شوند. البته این کاری ست که دکتر غنی نژاد که روایت شان از تاریخ عمدتا بر منابع ذهنی و نقلی (خاطرات) استوار است یا انجام نمی دهند یا کمتر انجام می دهند.
در این مورد خاص، اولین چیزی که به ذهن می رسد، رجوع به تألیفات زنده یاد فواد روحانی ست. روحانی در بازنویسی کتاب تاریخ ملی شدن صنعت نفت ایران (۱۳۵۲) که در سال ۱۳۶۶ با عنوان زندگی سیاسی مصدق در لندن منتشر شد، در فصل بیست و سوم با بیان این که دکتر مصدق شخصا پیشنهاد را قابل قبول می دانست، یک پاورقی به شرح زیر نیز افزوده است:
می بینیم خاطره ای که آقای دکتر مجتهدزاده از جلسه ی مشترک با فواد روحانی بازگو می کند با آنچه که فواد روحانی از مواجهه ی مصدق با پیشنهاد دوم آمریکا و انگلستان بدست می دهد تفاوت های آشکاری دارد. من روایت دکتر مجتهدزاده را با دکتر محمدعلی همایون کاتوزیان که جایگاه رفیعی در تاریخ نگاری معاصر دارند در میان گذاشتم. پاسخی که دریافت کردم این بود....
@hamidrezaabedian
⬅️ در صورت تمایل متن کامل را در مشاهده فوری بخوانید.
@bayane_azadi
https://B2n.ir/jz9154
پاسخ دکتر غنی نژاد به خبرگزاری خبرآنلاین درباره انتساب یک روایت به زنده یاد فواد روحانی، بحث های تازه ای ایجاد کرده است. معلوم شد که نقل قول آقای غنی نژاد از فواد روحانی به استناد خاطره ای از دکتر پیروز مجتهدزاده است که در مقاله ای مطول از ایشان (۳۸ صفحه) - در حدود سیزده سال پیش از این - با عنوان [در شش دهه بر فرهنگ سیاسی ما چه گذشت؟ ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ کودتا بود یا ضد کودتا؟] در فصلنامه ی مطالعات بین المللی [ش ۳۱، زمستان ۱۳۹۰] به نگارش درآمده است.
دکتر مجتهدزاده در مقاله ی مذکور از جلسه ای "دانشگاهی ولی غیر علنی" در لندن [فروردین (مارس؟ آوریل؟) ۱۹۹۰] خبر می دهد که به همت دکتر حبیب لاجوردی (تاریخ شفاهی هاروارد) با حضور خاطره مند (دکتر مجتهدزاده)، دکتر محمد یگانه، مهندس فتح الله نفیسی و فواد روحانی برگزار شد و طی آن، روحانی به عنوان "شاهد عینی ماجراهای نفتی آن دوران" صحبت کرد.
مجتهد زاده می نویسد:
"[روحانی] تایید نمود که در آخرین پیشنهاد راه حل بریتانیا که به پیشنهاد مشترک انگلیس و آمریکا معروف است، به موضوع حقوق مورد ادعای ایران در سهام ۱۶ درصدی ما در شرکت های تابع به عنوان یک احتمال قابل بحث، اشارات غیر مستقیمی رفته است و ادامه داد مع الوصف، آقای نخست وزیر، ما مشاوران فنی و حقوقی را خواست و گفت آقایان بروید و راه رد کردن این پیشنهاد را پیدا کنید و من این را یک اشتباه بزرگ می دانم."
نویسنده در اینجا قصد ندارد تا صحت و سقم این روایت را صرفا به این دلیل که راوی مواضع ضد مصدقی شناخته شده ای دارد به چالش بگیرد بلکه می خواهد به این بهانه به طرح موضوعات مهم تری بپردازد و آن اشاره به اعتبار منابع ذهنی و نقلی در روایت تاریخ است.
اگرچه مورخان در ساخت گذشته ی تاریخی ناگزیر از هم نشینی میان منابع آرشیوی (اَسناد)، منابع کتبی و منابع ذهنی و نقلی هستند، اما این به آن معنا نیست که هر یک از این منابع سه گانه، شأن و اعتبار برابری هم دارند. بویژه باید گفت که خاطرات (منابع ذهنی و نقلی) شأن ضعیف تری دارند و اگر قرار بر این باشد که شأن اَسنادی و اِستنادی پیدا کنند، لازم است تا با منابع تاریخی دیگری نیز تطبیق داده شوند. البته این کاری ست که دکتر غنی نژاد که روایت شان از تاریخ عمدتا بر منابع ذهنی و نقلی (خاطرات) استوار است یا انجام نمی دهند یا کمتر انجام می دهند.
در این مورد خاص، اولین چیزی که به ذهن می رسد، رجوع به تألیفات زنده یاد فواد روحانی ست. روحانی در بازنویسی کتاب تاریخ ملی شدن صنعت نفت ایران (۱۳۵۲) که در سال ۱۳۶۶ با عنوان زندگی سیاسی مصدق در لندن منتشر شد، در فصل بیست و سوم با بیان این که دکتر مصدق شخصا پیشنهاد را قابل قبول می دانست، یک پاورقی به شرح زیر نیز افزوده است:
"این مطلب متکی به اطلاع شخصی نگارنده است به این شرح که عصر روز ۱۸ اسفند، دکتر مصدق، سهام السلطان بیات رئیس شرکت ملی را احضار کرد و با خوشوقتی اظهار داشت که کار نفت به خوبی انجام یافته است و از او خواست که صبح روز بعد، او و اینجانب(به عنوان مشاور حقوقی) نزد ایشان برویم تا دستوری در این زمینه به شرکت ملی نفت داده شود. صبح روز ۱۹ اسفند به منزل ایشان رفتیم. هنگام ورود ما به اتاق ایشان، یکی از مشاوران مزبور(مخالفان پیشنهاد - تاریخ تحلیلی) از نزد ایشان بیرون آمد. دکتر مصدق به محض ورود ما از جا بلند شد و با حالت آشفته گفت دیدید که این ها باز نقشه ای برای محکوم کردن ما طرح کردند. دکتر مصدق نمی خواست بیش از این در این باب بحث شود. سهام السلطان و اینجانب به دفتر شرکت رفتیم و چون همه ی همکاران در شرکت، پیشنهاد مورد بحث را رضایت بخش می دانستند، همان روز هیئتی مرکب از مهندس پرخیده، مهندس اتحادیه، حسن رضوی و نگارنده از طرف شرکت نزد مهندس رضوی رفته و نظر مزبور را به تفصیل بیان کردیم. مهندس رضوی نیز با نظر شرکت موافقت کرد و گفت به فوریت در آن باب با نخست وزیر مذاکره خواهد کرد ولی هیج گونه خبری از اقدام مشارالیه به شرکت نرسید اما روز ۲۰ اسفند دکتر شایگان در یک مصاحبه اظهار کرد که اگر ایدن گفته است دولت های انگلیس و آمریکا در پیشنهاد های اخیر، پافشاری خواهند کرد، ما هم در رد آن پافشاری خواهیم کرد. (ص ۳۰۹-۳۰۸)
می بینیم خاطره ای که آقای دکتر مجتهدزاده از جلسه ی مشترک با فواد روحانی بازگو می کند با آنچه که فواد روحانی از مواجهه ی مصدق با پیشنهاد دوم آمریکا و انگلستان بدست می دهد تفاوت های آشکاری دارد. من روایت دکتر مجتهدزاده را با دکتر محمدعلی همایون کاتوزیان که جایگاه رفیعی در تاریخ نگاری معاصر دارند در میان گذاشتم. پاسخی که دریافت کردم این بود....
@hamidrezaabedian
⬅️ در صورت تمایل متن کامل را در مشاهده فوری بخوانید.
@bayane_azadi
https://B2n.ir/jz9154
Telegraph
چرا باید با روایت دکتر پیروز مجتهدزاده با احتیاط روبرو شد؟
پاسخ دکتر غنی نژاد به خبرگزاری خبرآنلاین درباره انتساب یک روایت به زنده یاد فواد روحانی، بحث های تازه ای ایجاد کرده است. معلوم شد که نقل قول آقای غنی نژاد از فواد روحانی به استناد خاطره ای از دکتر پیروز مجتهدزاده است که در مقاله ای مطول از ایشان (۳۸ صفحه)…
❤3
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
ایلان ماسک از افسانه سازی تا واقعیت
دیوانه ای که وعده اصلاحات دستگاه دیوانسالاری دولت را داده بود
ایلان ماسک وعده دو تریلیوین دلاری در کارآمد کردن دولت را وعده داده بود، که این رقم در روز تحلیف ریاست جمهوری ترامپ پنجاه درصد از آن کم شد، و به وعده یک تریلیون دلار تقلیل پیدا کرد. اما رقمی که دپارتمان کارآمدی اعلام کرد چیزی در حدود 175 میلیارد دلار بود. بررسی های دقیق تر که در اسناد این دپارتمان وجود دارد نشان می دهد که چیزی در حدود 32 میلیارد دلار صرفجویی شده است. برخی از تحلیل گران و بنیادهای مستقل معتقدند که دعاوی حقوقی و بازگشت کارمندان اخراج شده می تواند 135 میلیارد دلار روی دست دولت بگذارد، که همان صرفجویی اندک را هم از بین می برد. اما گزارش هایی که نیویورک تایمز منتشر کرد نشان می داد که ایلان ماسک بیش از حد آن چیزی که می گفتند مواد مخدر مصرف می کرد. ما در باره مصرف گهگاهی او چیزهایی شنیده بودیم اما نیویورک تایمز می گوید او موادی مانند اگستازی و قارچ های روان گردان هم مصرف می کند
توضیح کانال بیان آزادی: از خوانندکان می خواهیم که فیلم غارتگران دره سیلیکون را تماشا کنند
@bayane_azadi
@iranintltv
دیوانه ای که وعده اصلاحات دستگاه دیوانسالاری دولت را داده بود
ایلان ماسک وعده دو تریلیوین دلاری در کارآمد کردن دولت را وعده داده بود، که این رقم در روز تحلیف ریاست جمهوری ترامپ پنجاه درصد از آن کم شد، و به وعده یک تریلیون دلار تقلیل پیدا کرد. اما رقمی که دپارتمان کارآمدی اعلام کرد چیزی در حدود 175 میلیارد دلار بود. بررسی های دقیق تر که در اسناد این دپارتمان وجود دارد نشان می دهد که چیزی در حدود 32 میلیارد دلار صرفجویی شده است. برخی از تحلیل گران و بنیادهای مستقل معتقدند که دعاوی حقوقی و بازگشت کارمندان اخراج شده می تواند 135 میلیارد دلار روی دست دولت بگذارد، که همان صرفجویی اندک را هم از بین می برد. اما گزارش هایی که نیویورک تایمز منتشر کرد نشان می داد که ایلان ماسک بیش از حد آن چیزی که می گفتند مواد مخدر مصرف می کرد. ما در باره مصرف گهگاهی او چیزهایی شنیده بودیم اما نیویورک تایمز می گوید او موادی مانند اگستازی و قارچ های روان گردان هم مصرف می کند
توضیح کانال بیان آزادی: از خوانندکان می خواهیم که فیلم غارتگران دره سیلیکون را تماشا کنند
@bayane_azadi
@iranintltv
🔺رفوزه شدن " ایران"
میانگبن پایین نمرات دانش آموزان در امتحانات نهایی خرداد 1403 موجی از بهت و نگرانی با خود آورد. آنچه این تاثر را دوچندان کرد "معدل نهایی کل ایران" بود: 9/96
این نمرەی پایین که با ارفاق 10 می شود،کیفرخواستی علیه نظام آموزشی کشورمان است.
چرا به اینجا رسیدیم؟
عوامل بسیاری در این امر دخیلند. اما تمرکز این یادداشت کوتاه روی علل ساختاری است.
150 سال قبل آموزش و پرورش همگانی در کنار احداث خط آهن در کانون مطالبات منورالفکران و اصلاح طلبان عهد قاجار قرار داشت.
احداث مدارس ابتدایی عملا تا زمان انقلاب مشروطه عقب افتاد و تازه در دوران پهلوی اول به طور جدی اجرا شد.
آموزش و پرورش نوین بر مبنای دو اصل بنیادین پا گرفت: هیچ کودکی از تحصیل نماند و رقابت بر مبنای استعداد و شایستگی باشد.
این یک دستور کار جهانی بود که راهی ساده جلو اهالی کشور قرار داد:
با ترکیبی از استعداد و پشتکار می توانید پیشرفت کنید و به موفقیت برسید!
دستور کاری جادویی که به موازات سیاست های اقتصادی و تحولات اجتماعی مربوطەی دیگر در قرن بیستم در تمام جهان، به شمول ایران انقلابی اجتماعی پدید آورد.
تکوین طبقەی متوسط و گذار از ساختارهای اجتماعی و فرهنگی مبتنی بر خون و اشرافیت و منزلت های اجتماعی کهنه به سوی نظمی عادلانه و فراگیرتر از گذشته.
صدها میلیون نفر در ایران و جهان از رهگذر این نردبان به سرآمدان طبقەی متوسطی تبدیل شدند که موتور محرکه و راهبر سایر تحولات در این زمینه گردید.
کار از کجا خراب شد؟
یحتمل از دهەی هفتاد شمسی کە زمزمەی مدارس خصوصی و غیرانتفاعی به میان آمد.
صد البته باز پای یک دستور کار جهانی در میان بود. زمان موصوف لحظەی تاریخی انفتاح نئولیبرالیسم جهانی و اعلام کاهش تصدی گری دولت و ایمان مطلق به عقل خودبنیاد بازار بود.
با هزیمت فکری و سیاسی سوسیالیسم واقعا موجود، اردوگاه پیروز جنگ سرد، دیگر احتیاجی به سپر بلاهایی چون دولت رفاه و مداخلات ضروری دولت در اقتصاد نمی دید.
این نگاه که دیری نپایید نادرستی آن به اثبات رسید، مانند هر پدیدار غربی دیگر به صورت کج و کوله و تحریف شده بدست ما رسید و سیاست تعدیل اقتصادی نام گرفت.
البته تاسیس مدارس خصوصی پیشینەای دراز در تخیل فرهنگی نگاه مذهبی حاکم داشت و پذیرش آن را آسان تر کرد.
در رژیم گذشته مدارس خصوصی چون رفاه، علوی و نیکان و ...بخشی از تقلای طبقەی متوسط سنتی برای در امان ماندن از چالش هنجاری و فرهنگی آموزش و پرورش عمدتا سکولار و آمیخته با هنجارهای غربی بود.
پیشینەی پیشگفته که هنوز در ذهن و عمل کارگزاران فرهنگی و آموزشی حی و حاضر بود، زمینەای مناسب برای همراهی با جنبش خصوصی سازی جهانی فراهم آورد.
به زودی کار به جایی رسید که انگارەی رستگاری و پرهیزکاری نخست به طاق نسیان نهاده شد و منطقی ساده و سرراست جای آن را گرفت:
مدرسه بنگاهی اقتصادی است و باید بر اساس منطق سود و زیان و هزینه و فایده تاسیس و مدیریت شود.
این درست لحظەای بود که منطق بازار حاکم و نطفەی نابرابری بسته شد.
به موازات کاستن از تخصیص اعتبار و بودجه به بخش دولتی، رقابتی بی پایان میان مدارس خصوصی راه افتاد و عملا به طبقاتی شدن نظام آموزش و پرورش انجامید.
کار به جایی رسید که محیط آموزش، تفریح و حتی فضاهای ورزشی و فرهنگی دانش آموزان دارا و ندار تفکیک و از اساس در دو محیط اجتماعی مجزا جای گرفتند.
داستان دراز فساد و رانت و تنعم برخی از مدیران و صاحب منصبان آموزش و پرورش در این میان مسالەی جداگانه است و در این مقال نمی گنجد.
اما آنچه مهم است، سویه های نابرابری ساز و تشدید شوندەی مساله است.
غیر از نابراری عمودی که در ایران امروز اظهر من الشمس است و به آسانی با ضریب جینی ردیابی می شود، نابرابری افقی که اغلب نادیده گرفته می شود، وجهی به مراتب بدتر و مخرب تر دارد.
نابرابری افقی وضعیتی است که در غیاب حاکمیت قانون و تسلط رابطه بر ضابطه، فرودستان به قربانی مضاعف ساختارهای نابرابری ساز تبدیل می شوند.
فقدان دسترسی برابر به فرصت های اقتصادی و شغلی، تسهیلات بانکی، معافیت و فرارهای مالیاتی و رانت ها و ارتباطاتی که عمدتا در دسترس توانگران مالی و سیاسی است، بخشی از نابرابری افقی شمرده می شود.
آموزش و پرورش طبقاتی سهمی بزرگ در تکوین و تشدید این نوع نابرابری دارد.
به طور ساده در نظام کنونی مانند گذشته آسان نیست که فرزندان دهک های پایین با استعداد و سخت کوشی بتوانند دست به تحرک اجتماعی و اقتصادی بزنند.
تمام رشته های دانشگاهی لوکس و پرطرفدار قابل خرید و فروش هستند. انواع و اقسام سهمیه ها و راه های میانبر برای دور زدن قانون تلاش و شایستگی وجود دارد و با تحصیل در یک دانشگاه نامعتبر خارجی می توان محدودیت کنکور را دور زد.
باید به سوگ میلیون ها استعدادی نشست که در این وانفسا هدر می روند.
#صلاح_الدین_خدیو
@sharname1
میانگبن پایین نمرات دانش آموزان در امتحانات نهایی خرداد 1403 موجی از بهت و نگرانی با خود آورد. آنچه این تاثر را دوچندان کرد "معدل نهایی کل ایران" بود: 9/96
این نمرەی پایین که با ارفاق 10 می شود،کیفرخواستی علیه نظام آموزشی کشورمان است.
چرا به اینجا رسیدیم؟
عوامل بسیاری در این امر دخیلند. اما تمرکز این یادداشت کوتاه روی علل ساختاری است.
150 سال قبل آموزش و پرورش همگانی در کنار احداث خط آهن در کانون مطالبات منورالفکران و اصلاح طلبان عهد قاجار قرار داشت.
احداث مدارس ابتدایی عملا تا زمان انقلاب مشروطه عقب افتاد و تازه در دوران پهلوی اول به طور جدی اجرا شد.
آموزش و پرورش نوین بر مبنای دو اصل بنیادین پا گرفت: هیچ کودکی از تحصیل نماند و رقابت بر مبنای استعداد و شایستگی باشد.
این یک دستور کار جهانی بود که راهی ساده جلو اهالی کشور قرار داد:
با ترکیبی از استعداد و پشتکار می توانید پیشرفت کنید و به موفقیت برسید!
دستور کاری جادویی که به موازات سیاست های اقتصادی و تحولات اجتماعی مربوطەی دیگر در قرن بیستم در تمام جهان، به شمول ایران انقلابی اجتماعی پدید آورد.
تکوین طبقەی متوسط و گذار از ساختارهای اجتماعی و فرهنگی مبتنی بر خون و اشرافیت و منزلت های اجتماعی کهنه به سوی نظمی عادلانه و فراگیرتر از گذشته.
صدها میلیون نفر در ایران و جهان از رهگذر این نردبان به سرآمدان طبقەی متوسطی تبدیل شدند که موتور محرکه و راهبر سایر تحولات در این زمینه گردید.
کار از کجا خراب شد؟
یحتمل از دهەی هفتاد شمسی کە زمزمەی مدارس خصوصی و غیرانتفاعی به میان آمد.
صد البته باز پای یک دستور کار جهانی در میان بود. زمان موصوف لحظەی تاریخی انفتاح نئولیبرالیسم جهانی و اعلام کاهش تصدی گری دولت و ایمان مطلق به عقل خودبنیاد بازار بود.
با هزیمت فکری و سیاسی سوسیالیسم واقعا موجود، اردوگاه پیروز جنگ سرد، دیگر احتیاجی به سپر بلاهایی چون دولت رفاه و مداخلات ضروری دولت در اقتصاد نمی دید.
این نگاه که دیری نپایید نادرستی آن به اثبات رسید، مانند هر پدیدار غربی دیگر به صورت کج و کوله و تحریف شده بدست ما رسید و سیاست تعدیل اقتصادی نام گرفت.
البته تاسیس مدارس خصوصی پیشینەای دراز در تخیل فرهنگی نگاه مذهبی حاکم داشت و پذیرش آن را آسان تر کرد.
در رژیم گذشته مدارس خصوصی چون رفاه، علوی و نیکان و ...بخشی از تقلای طبقەی متوسط سنتی برای در امان ماندن از چالش هنجاری و فرهنگی آموزش و پرورش عمدتا سکولار و آمیخته با هنجارهای غربی بود.
پیشینەی پیشگفته که هنوز در ذهن و عمل کارگزاران فرهنگی و آموزشی حی و حاضر بود، زمینەای مناسب برای همراهی با جنبش خصوصی سازی جهانی فراهم آورد.
به زودی کار به جایی رسید که انگارەی رستگاری و پرهیزکاری نخست به طاق نسیان نهاده شد و منطقی ساده و سرراست جای آن را گرفت:
مدرسه بنگاهی اقتصادی است و باید بر اساس منطق سود و زیان و هزینه و فایده تاسیس و مدیریت شود.
این درست لحظەای بود که منطق بازار حاکم و نطفەی نابرابری بسته شد.
به موازات کاستن از تخصیص اعتبار و بودجه به بخش دولتی، رقابتی بی پایان میان مدارس خصوصی راه افتاد و عملا به طبقاتی شدن نظام آموزش و پرورش انجامید.
کار به جایی رسید که محیط آموزش، تفریح و حتی فضاهای ورزشی و فرهنگی دانش آموزان دارا و ندار تفکیک و از اساس در دو محیط اجتماعی مجزا جای گرفتند.
داستان دراز فساد و رانت و تنعم برخی از مدیران و صاحب منصبان آموزش و پرورش در این میان مسالەی جداگانه است و در این مقال نمی گنجد.
اما آنچه مهم است، سویه های نابرابری ساز و تشدید شوندەی مساله است.
غیر از نابراری عمودی که در ایران امروز اظهر من الشمس است و به آسانی با ضریب جینی ردیابی می شود، نابرابری افقی که اغلب نادیده گرفته می شود، وجهی به مراتب بدتر و مخرب تر دارد.
نابرابری افقی وضعیتی است که در غیاب حاکمیت قانون و تسلط رابطه بر ضابطه، فرودستان به قربانی مضاعف ساختارهای نابرابری ساز تبدیل می شوند.
فقدان دسترسی برابر به فرصت های اقتصادی و شغلی، تسهیلات بانکی، معافیت و فرارهای مالیاتی و رانت ها و ارتباطاتی که عمدتا در دسترس توانگران مالی و سیاسی است، بخشی از نابرابری افقی شمرده می شود.
آموزش و پرورش طبقاتی سهمی بزرگ در تکوین و تشدید این نوع نابرابری دارد.
به طور ساده در نظام کنونی مانند گذشته آسان نیست که فرزندان دهک های پایین با استعداد و سخت کوشی بتوانند دست به تحرک اجتماعی و اقتصادی بزنند.
تمام رشته های دانشگاهی لوکس و پرطرفدار قابل خرید و فروش هستند. انواع و اقسام سهمیه ها و راه های میانبر برای دور زدن قانون تلاش و شایستگی وجود دارد و با تحصیل در یک دانشگاه نامعتبر خارجی می توان محدودیت کنکور را دور زد.
باید به سوگ میلیون ها استعدادی نشست که در این وانفسا هدر می روند.
#صلاح_الدین_خدیو
@sharname1
❤1
☺️ آیا تابع موج کوانتومی واقعیت را بازنمایی میکند؟
👤 نوشتهی: لیزا زیگا
برگردان: #کاوه_بهبهانی
دو هواشناس را تصور کنید که احتمال آفتابی بودن هوا را پیشبینی میکنند. هواشناس سمت چپ به دادههای اضافهای دسترسی دارد (مثل وضعیت کنونی آبوهوا که تا حدودی ابری است) و در نتیجه هر کدام پیشبینیهای متفاوتی ارائه میدهند. تابع موج در مکانیک کوانتومی، برخلاف پیشبینی هواشناسی، توصیف کاملی از رفتار آینده یک سیستم کوانتومی ارائه میدهد. در واقع، خود طبیعت در مقیاسهای کوچک [مقیاس کوانتومی] ذاتی کاملاً احتمالاتی دارد: کولبِک و رِنِر...
📎 برای مطالعه متن کامل اینجا کلیک کنید
🙂 @sedanet
🔵 @Sophia_Kaveh
👤 نوشتهی: لیزا زیگا
برگردان: #کاوه_بهبهانی
دو هواشناس را تصور کنید که احتمال آفتابی بودن هوا را پیشبینی میکنند. هواشناس سمت چپ به دادههای اضافهای دسترسی دارد (مثل وضعیت کنونی آبوهوا که تا حدودی ابری است) و در نتیجه هر کدام پیشبینیهای متفاوتی ارائه میدهند. تابع موج در مکانیک کوانتومی، برخلاف پیشبینی هواشناسی، توصیف کاملی از رفتار آینده یک سیستم کوانتومی ارائه میدهد. در واقع، خود طبیعت در مقیاسهای کوچک [مقیاس کوانتومی] ذاتی کاملاً احتمالاتی دارد: کولبِک و رِنِر...
📎 برای مطالعه متن کامل اینجا کلیک کنید
🙂 @sedanet
🔵 @Sophia_Kaveh
صدانت
آیا تابع موج کوانتومی واقعیت را بازنمایی میکند؟ • صدانت
در بطن مکانیک کوانتومی، تابع موج قرار دارد؛ تابعی احتمالاتی که فیزیکدانان برای فهم جهان در ابعاد نانومتری از آن استفاده میکنند...
الهه را تورم کشت، نه دزد موبایل
پیکر دختر ۲۴ ساله در سکوت پیدا شد، اما فریاد عدالت هنوز بیپاسخ است
کاش میشد عامل تورم را اعدام کرد، نه فقط دزد را
حمید آصفی
الهه حسیننژاد، ۲۴ ساله، دختر همین خیابانها بود.
نه در جنگ کشته شد، نه در شورش، نه در تصادف.
برای یک موبایل جان داد.
در شهری که از بس «امنیت» دارد،
امنیتِ سادهی یک پیادهروی شبانه،
برای دخترانش تبدیل به آرزو شده.
قاتلش دستگیر شد.
یک زورگیر، مثل هزاران نفر دیگر که فقر و بیپناهی،
آنها را به مرز جنون رسانده.
اما سؤال اینجاست:
قاتل واقعی کیست؟
کسی که چاقو زد؟
یا سیستمی که همه را با چاقوی تورم، روزی هزار بار میکشد؟
امیرمحمد خالقی، ۱۹ ساله، دانشجوی مدیریت بود.
جوانی که باید پشت میز آیندهاش مینشست،
نه زیر خاک.
برای یک لپتاپ کشته شد.
و باز هم کسی نمیپرسد:
چه بر سر این کشور آمده که لپتاپ و موبایل
بهای جان آدم شدهاند؟
ما در جغرافیایی زندگی میکنیم
که اقتصادش نه شبیه ماشینحساب،
بلکه شبیه گیوتین است.
هر روز پایین میافتد،
و گردن یک زندگی را میبرد.
قاتل واقعی نه چاقوست، نه گلوله.
قاتل، تورمیست که از دفتر سیاستگذاری بیرون میآید،
از پشت لبخندهای دروغین،
از میزی که پشت آن، آدمهایی نشستهاند که با دلار حقوق میگیرند
و با ریال مردم را له میکنند.
پلیس شاید زورگیر را بگیرد.
اما آیا تا به حال، یک سیاستگذار فاسد بازداشت شده؟
آیا یک مقام بیکفایت، بهخاطر ریختن خون هزاران بینامونشان،
پاسخگو بوده؟
نه.
چون قاتلان اصلی، خود قانونگذارند.
خودشان قانون مینویسند، قاضی میگمارند،
و خودشان را تبرئه میکنند.
در این سرزمین،
فقر دیگر یک ننگ نیست؛
یک سیستماتیک رسمیست.
تورم، دزدی را نرمال کرده.
بیعدالتی را روزمره کرده.
و ناامنی را جزئی از «وضعیت موجود» کرده.
اما چه کسی باید پاسخ دهد؟
مگر دلار خودش بالا میرود؟
مگر تورم خودش تصمیم میگیرد؟
مگر بانک مرکزی را باد میگرداند؟
یا آنها که عمداً کشور را
به گروگان تحریم و اختلاس و شعار فروختهاند؟
کاش میشد دادگاهی برپا کرد
برای آنهایی که به اسم انقلاب،
ملتی را گروگان گرفتند.
کاش میشد بهجای خفتگیر،
مسئولان و مقامات بیرحمی را به میز محاکمه کشید
که با تصمیمهایشان،
جوانی را از مردم ما گرفتند و فقر را نهادینه کردند.
الهه را دزد نکشت.
اقتصاد سیاسی جمهوری اسلامی کشت.
سیستمی که با یکدست چماق امنیت به سر مردم میکوبد،
و با دست دیگر، تورم را آزاد میگذارد
تا در کوچهپسکوچههای این وطن،
هر شب، یکی را بکشد.
ما بچههای بیصدا،
قربانیان بیتابوتِ سیاستهای فاسدیم.
ما مردمانی هستیم که بهجای رؤیا، جدول قیمت خواندیم،
بهجای عاشقشدن، قیمت سکه حفظ کردیم،
و بهجای آینده، آگهی ترحیم دیدیم.
ما هنوز نفس میکشیم،
اما هر روز بیشتر شبیه مردههایی میشویم
که قاتلشان هر شب با خیال راحت میخوابد،
و صبح، از رسانه میگوید:
«اوضاع تحت کنترله.»
بله، اوضاع تحت کنترل است:
تحت کنترل مرگ.
تحت کنترل گرسنگی.
https://www.tg-me.com/hamidasefichannel2
صفحه یوتیوب
https://youtube.com/@hamidasefi-mf3jo
پیکر دختر ۲۴ ساله در سکوت پیدا شد، اما فریاد عدالت هنوز بیپاسخ است
کاش میشد عامل تورم را اعدام کرد، نه فقط دزد را
حمید آصفی
الهه حسیننژاد، ۲۴ ساله، دختر همین خیابانها بود.
نه در جنگ کشته شد، نه در شورش، نه در تصادف.
برای یک موبایل جان داد.
در شهری که از بس «امنیت» دارد،
امنیتِ سادهی یک پیادهروی شبانه،
برای دخترانش تبدیل به آرزو شده.
قاتلش دستگیر شد.
یک زورگیر، مثل هزاران نفر دیگر که فقر و بیپناهی،
آنها را به مرز جنون رسانده.
اما سؤال اینجاست:
قاتل واقعی کیست؟
کسی که چاقو زد؟
یا سیستمی که همه را با چاقوی تورم، روزی هزار بار میکشد؟
امیرمحمد خالقی، ۱۹ ساله، دانشجوی مدیریت بود.
جوانی که باید پشت میز آیندهاش مینشست،
نه زیر خاک.
برای یک لپتاپ کشته شد.
و باز هم کسی نمیپرسد:
چه بر سر این کشور آمده که لپتاپ و موبایل
بهای جان آدم شدهاند؟
ما در جغرافیایی زندگی میکنیم
که اقتصادش نه شبیه ماشینحساب،
بلکه شبیه گیوتین است.
هر روز پایین میافتد،
و گردن یک زندگی را میبرد.
قاتل واقعی نه چاقوست، نه گلوله.
قاتل، تورمیست که از دفتر سیاستگذاری بیرون میآید،
از پشت لبخندهای دروغین،
از میزی که پشت آن، آدمهایی نشستهاند که با دلار حقوق میگیرند
و با ریال مردم را له میکنند.
پلیس شاید زورگیر را بگیرد.
اما آیا تا به حال، یک سیاستگذار فاسد بازداشت شده؟
آیا یک مقام بیکفایت، بهخاطر ریختن خون هزاران بینامونشان،
پاسخگو بوده؟
نه.
چون قاتلان اصلی، خود قانونگذارند.
خودشان قانون مینویسند، قاضی میگمارند،
و خودشان را تبرئه میکنند.
در این سرزمین،
فقر دیگر یک ننگ نیست؛
یک سیستماتیک رسمیست.
تورم، دزدی را نرمال کرده.
بیعدالتی را روزمره کرده.
و ناامنی را جزئی از «وضعیت موجود» کرده.
اما چه کسی باید پاسخ دهد؟
مگر دلار خودش بالا میرود؟
مگر تورم خودش تصمیم میگیرد؟
مگر بانک مرکزی را باد میگرداند؟
یا آنها که عمداً کشور را
به گروگان تحریم و اختلاس و شعار فروختهاند؟
کاش میشد دادگاهی برپا کرد
برای آنهایی که به اسم انقلاب،
ملتی را گروگان گرفتند.
کاش میشد بهجای خفتگیر،
مسئولان و مقامات بیرحمی را به میز محاکمه کشید
که با تصمیمهایشان،
جوانی را از مردم ما گرفتند و فقر را نهادینه کردند.
الهه را دزد نکشت.
اقتصاد سیاسی جمهوری اسلامی کشت.
سیستمی که با یکدست چماق امنیت به سر مردم میکوبد،
و با دست دیگر، تورم را آزاد میگذارد
تا در کوچهپسکوچههای این وطن،
هر شب، یکی را بکشد.
ما بچههای بیصدا،
قربانیان بیتابوتِ سیاستهای فاسدیم.
ما مردمانی هستیم که بهجای رؤیا، جدول قیمت خواندیم،
بهجای عاشقشدن، قیمت سکه حفظ کردیم،
و بهجای آینده، آگهی ترحیم دیدیم.
ما هنوز نفس میکشیم،
اما هر روز بیشتر شبیه مردههایی میشویم
که قاتلشان هر شب با خیال راحت میخوابد،
و صبح، از رسانه میگوید:
«اوضاع تحت کنترله.»
بله، اوضاع تحت کنترل است:
تحت کنترل مرگ.
تحت کنترل گرسنگی.
https://www.tg-me.com/hamidasefichannel2
صفحه یوتیوب
https://youtube.com/@hamidasefi-mf3jo
❤4👍3👎2👏1
آغاز منازعات لفظی ترامپ با ایلان ماسک
دونالد ترامپ، رییسجمهوری آمریکا گفت ایلان ماسک، میلیاردر و مدیرعامل تسلا که از کارزار انتخاباتی او حمایت مالی کرده بود، اکنون رفتاری «خصمانه» در پیش گرفته است. ترامپ اشاره کرد که از ماسک ناامید شده است. ترامپ با حملهای تند علیه ماسک، او را به «خصومت» با دولتش متهم کرد؛ نشانهای از اینکه درگیری میان دو تن از قدرتمندترین افراد جهان به یک جدال علنی و شدید بدل شده است. ترامپ پنجشنبه در دفتر بیضی کاخ سفید گفت از ایلان ماسک «بسیار ناامید» شده است، چراکه از لایحه مالیاتی شاخص او انتقاد کرده و به نظر میرسد برای حفظ منافع تجاریاش به سیاستهای دولت حمله میکند. ترامپ گفت: «او اولین نفر نیست... بعضیها از دولت من جدا میشوند و بعد واقعا رفتارشان خصمانه میشود. میروند، صبح از خواب بیدار میشوند، و میبینند دیگر خبری از جاذبه نیست، دنیا کاملاً فرق کرده، و بعد دشمن میشوند.» این اظهارات پس از آن مطرح شد که ماسک، که تا پیش از این مستقیماً به ترامپ حمله نکرده بود، در ایسک، پلتفرم اجتماعی خودش به رییسجمهور حمله کرد و او را متهم کرد که از اصولی که پیشتر به آنها پایبند بود، عدول کرده است
توضیح کانال بیان ازادی درباره اتحاد و اختلاف ترامپ و ماسک
ماجرای اختلاف و دعواهای لفظی ترامپ و ایلان ماسک هنوز ابتدای راه است. پیشر در مقاله ای با عنوان اتحاد بر دو اصل، شرح دادیم که اتحاد بر اصل قدرت، با دوام نیست. اتحاد بر اصل قدرت، بر پایه موازنه قوا که چیزی جز موازنه ضعف ها نیست، ایجاد می شود. واقعیت این است که منافع مشترک وجود ندارد، حقوق مشترک وجود دارد، و اتحاد بر اساس این حقوق بسیار پردوام است، لیکن اتحاد بر اساس منافع سرانجام به اختلاف منجر می شد، چه آنکه از قول دورکهایم نقل کردیم که منافع در ذات خود متعارض است. بحث کارآمدی که میان ترامپ و ایلان ماسک به میان آمد، از جمله تنها افکار ساده اندیش را فریب می داد، چه آنکه کارآمدی صرفا پوششی برای پنهان کردن، بهره های متقابلی بود که دو طرف می توانستند از محل مناسبات قدرت و نزدیک شدن به منابع قدرت - یکی با نزدیک شدن به منبع قدرت اقتصادی و یکی با هدف نزدیک شدن به منبع قدرت سیاسی- متمتع شوند. دیری نخواهد پایید که اخبار دیگری از دروغی به نام کارآمدی خواهیم شنید.
@bayane_azadi
دونالد ترامپ، رییسجمهوری آمریکا گفت ایلان ماسک، میلیاردر و مدیرعامل تسلا که از کارزار انتخاباتی او حمایت مالی کرده بود، اکنون رفتاری «خصمانه» در پیش گرفته است. ترامپ اشاره کرد که از ماسک ناامید شده است. ترامپ با حملهای تند علیه ماسک، او را به «خصومت» با دولتش متهم کرد؛ نشانهای از اینکه درگیری میان دو تن از قدرتمندترین افراد جهان به یک جدال علنی و شدید بدل شده است. ترامپ پنجشنبه در دفتر بیضی کاخ سفید گفت از ایلان ماسک «بسیار ناامید» شده است، چراکه از لایحه مالیاتی شاخص او انتقاد کرده و به نظر میرسد برای حفظ منافع تجاریاش به سیاستهای دولت حمله میکند. ترامپ گفت: «او اولین نفر نیست... بعضیها از دولت من جدا میشوند و بعد واقعا رفتارشان خصمانه میشود. میروند، صبح از خواب بیدار میشوند، و میبینند دیگر خبری از جاذبه نیست، دنیا کاملاً فرق کرده، و بعد دشمن میشوند.» این اظهارات پس از آن مطرح شد که ماسک، که تا پیش از این مستقیماً به ترامپ حمله نکرده بود، در ایسک، پلتفرم اجتماعی خودش به رییسجمهور حمله کرد و او را متهم کرد که از اصولی که پیشتر به آنها پایبند بود، عدول کرده است
توضیح کانال بیان ازادی درباره اتحاد و اختلاف ترامپ و ماسک
ماجرای اختلاف و دعواهای لفظی ترامپ و ایلان ماسک هنوز ابتدای راه است. پیشر در مقاله ای با عنوان اتحاد بر دو اصل، شرح دادیم که اتحاد بر اصل قدرت، با دوام نیست. اتحاد بر اصل قدرت، بر پایه موازنه قوا که چیزی جز موازنه ضعف ها نیست، ایجاد می شود. واقعیت این است که منافع مشترک وجود ندارد، حقوق مشترک وجود دارد، و اتحاد بر اساس این حقوق بسیار پردوام است، لیکن اتحاد بر اساس منافع سرانجام به اختلاف منجر می شد، چه آنکه از قول دورکهایم نقل کردیم که منافع در ذات خود متعارض است. بحث کارآمدی که میان ترامپ و ایلان ماسک به میان آمد، از جمله تنها افکار ساده اندیش را فریب می داد، چه آنکه کارآمدی صرفا پوششی برای پنهان کردن، بهره های متقابلی بود که دو طرف می توانستند از محل مناسبات قدرت و نزدیک شدن به منابع قدرت - یکی با نزدیک شدن به منبع قدرت اقتصادی و یکی با هدف نزدیک شدن به منبع قدرت سیاسی- متمتع شوند. دیری نخواهد پایید که اخبار دیگری از دروغی به نام کارآمدی خواهیم شنید.
@bayane_azadi
Telegram
بیان آزادی
وقتی دو نر آلفا به هم میرسند: شکاف ترامپ و ماسک، از سرمایه تا سیاست
نویسنده:حمید آصفی
اینکه ترامپ و ماسک دیر یا زود به تضاد میرسیدند، برای ناظران جدی نه پیشبینی، بلکه قطعیت بود. مسئله از جنس تناقض شخصیتی نیست، بلکه رقابت بر سر جایگاه قدرت است؛ جایی که فقط یک نفر باید در مرکز توجه باشد. دو نر آلفا در یک زیستبوم جا نمیشوند. اما آنچه این گسست را مهم میکند، نه دعوای شخصی، بلکه پیامدهای راهبردی آن است: شکاف میان سرمایه و سیاست در قلب نظام نخبگان راست افراطی آمریکا.
ایلان ماسک، با تمام شیدایی تکنولوژیک و عطش کنترلیاش، میخواست از ترامپ استفاده کند، همانطور که ترامپ عادت دارد از همه استفاده کند. این دو، در یک لحظه تاریخی، اشتراک منافع داشتند: بازگشت ترامپ به قدرت و برچیدن نظم قدیمی رسانهای و نهادی. اما اشتراک منافع، اتحاد پایدار نمیسازد. اشتباه ماسک این بود که تصور کرد میتواند ترامپ را مدیریت کند. اشتباه دومش: تصور اینکه میتواند در سیاست، مثل بازار، جدولی بچیند و همهچیز را با یک بورد تصمیمگیری اداره کند.
ماسک ۳۰۰ میلیون دلار خرج کرد، توییتر را به خاکریز ترامپ تبدیل کرد، حتی برند تسلا را قربانی کرد. اما بازی را باخت. راست آمریکایی، او را هیچوقت از آنِ خود ندانست. راست وفادار به کسی نیست مگر کسی که «رهبر» باشد. و در منطق فرقهای،فقط یک رهبر وجود دارد: دونالد ترامپ. حتی وقتی ماسک پلتفرمی برای آنها ساخت، حتی وقتی اعتبار رسانهایاش را هزینه کرد، باز هم به چشم «بیگانهای مفید» دیده شد، نه همخون.
ترامپ، طبق الگوی همیشگیاش، بعد از استفاده، ماسک را کنار زد. توهین کرد، تحقیر کرد، و ترجیح داد با چهرههای سادهتری از رسانههای راست کار کند؛ کسانی که توهم مدیریت او را ندارند. اما این اتفاق فقط یک جدال شخصی نیست. شکاف ترامپ-ماسک، نماینده یک تضاد بنیادین است: تضاد میان سرمایهی تکنولوژیک و سیاست پاپیولیستی. ماسک نماد سرمایهداری آیندهنگر، جهانیشده و نخبگانیست؛ درحالیکه ترامپ نماینده سیاست ملیگرایانه، ضد نخبگان، و متکی بر شور عوام است. این دو، حتی وقتی ظاهراً متحدند، عملاً در مسیرهای متضاد حرکت میکنند.
این جدایی اما فراتر از یک دعواست. به معنای ترک برداشتن در ائتلافیست که راست افراطی بر پایه آن شکل گرفته بود: ترکیب سرمایه، فنّاوری، و خشم اجتماعی. وقتی این سه از هم فاصله بگیرند، ماشین اردوی راست کند میشود. شکاف ترامپ-ماسک نشان میدهد که این پروژه، بیشتر از آنکه ساختارمند باشد، مبتنی بر شخصیتها و غرایز است. و چنین پروژهای، دوام ندارد.
از سوی دیگر، فرصت هم هست. شکاف ترامپ و ماسک یعنی روزنهای در انسجام جبهه راست افراطی. جریانی که ماسک را برانداز نظم قدیم میدانست، حالا با او مثل یک خائن برخورد میکند. و ترامپ که ماسک را ابزار رسانهای دیده بود، حالا درگیر جنگ رسانهای با اوست. اگر کسی بخواهد راه میانهای بین تکنولوژی و سیاست، بین منافع آمریکا و واقعگرایی جهانی باز کند، این گسست بهترین لحظه است.
درس ماجرا ساده اما مهم است: در سیاست، سرمایه همیشه بازیگر اول نیست. گاهی یک دیوانهی باهوش، حتی بر ثروتمندترین مرد جهان هم غلبه میکند—نه با منطق، بلکه با غریزه.
https://www.tg-me.com/hamidasefichannel2
نویسنده:حمید آصفی
اینکه ترامپ و ماسک دیر یا زود به تضاد میرسیدند، برای ناظران جدی نه پیشبینی، بلکه قطعیت بود. مسئله از جنس تناقض شخصیتی نیست، بلکه رقابت بر سر جایگاه قدرت است؛ جایی که فقط یک نفر باید در مرکز توجه باشد. دو نر آلفا در یک زیستبوم جا نمیشوند. اما آنچه این گسست را مهم میکند، نه دعوای شخصی، بلکه پیامدهای راهبردی آن است: شکاف میان سرمایه و سیاست در قلب نظام نخبگان راست افراطی آمریکا.
ایلان ماسک، با تمام شیدایی تکنولوژیک و عطش کنترلیاش، میخواست از ترامپ استفاده کند، همانطور که ترامپ عادت دارد از همه استفاده کند. این دو، در یک لحظه تاریخی، اشتراک منافع داشتند: بازگشت ترامپ به قدرت و برچیدن نظم قدیمی رسانهای و نهادی. اما اشتراک منافع، اتحاد پایدار نمیسازد. اشتباه ماسک این بود که تصور کرد میتواند ترامپ را مدیریت کند. اشتباه دومش: تصور اینکه میتواند در سیاست، مثل بازار، جدولی بچیند و همهچیز را با یک بورد تصمیمگیری اداره کند.
ماسک ۳۰۰ میلیون دلار خرج کرد، توییتر را به خاکریز ترامپ تبدیل کرد، حتی برند تسلا را قربانی کرد. اما بازی را باخت. راست آمریکایی، او را هیچوقت از آنِ خود ندانست. راست وفادار به کسی نیست مگر کسی که «رهبر» باشد. و در منطق فرقهای،فقط یک رهبر وجود دارد: دونالد ترامپ. حتی وقتی ماسک پلتفرمی برای آنها ساخت، حتی وقتی اعتبار رسانهایاش را هزینه کرد، باز هم به چشم «بیگانهای مفید» دیده شد، نه همخون.
ترامپ، طبق الگوی همیشگیاش، بعد از استفاده، ماسک را کنار زد. توهین کرد، تحقیر کرد، و ترجیح داد با چهرههای سادهتری از رسانههای راست کار کند؛ کسانی که توهم مدیریت او را ندارند. اما این اتفاق فقط یک جدال شخصی نیست. شکاف ترامپ-ماسک، نماینده یک تضاد بنیادین است: تضاد میان سرمایهی تکنولوژیک و سیاست پاپیولیستی. ماسک نماد سرمایهداری آیندهنگر، جهانیشده و نخبگانیست؛ درحالیکه ترامپ نماینده سیاست ملیگرایانه، ضد نخبگان، و متکی بر شور عوام است. این دو، حتی وقتی ظاهراً متحدند، عملاً در مسیرهای متضاد حرکت میکنند.
این جدایی اما فراتر از یک دعواست. به معنای ترک برداشتن در ائتلافیست که راست افراطی بر پایه آن شکل گرفته بود: ترکیب سرمایه، فنّاوری، و خشم اجتماعی. وقتی این سه از هم فاصله بگیرند، ماشین اردوی راست کند میشود. شکاف ترامپ-ماسک نشان میدهد که این پروژه، بیشتر از آنکه ساختارمند باشد، مبتنی بر شخصیتها و غرایز است. و چنین پروژهای، دوام ندارد.
از سوی دیگر، فرصت هم هست. شکاف ترامپ و ماسک یعنی روزنهای در انسجام جبهه راست افراطی. جریانی که ماسک را برانداز نظم قدیم میدانست، حالا با او مثل یک خائن برخورد میکند. و ترامپ که ماسک را ابزار رسانهای دیده بود، حالا درگیر جنگ رسانهای با اوست. اگر کسی بخواهد راه میانهای بین تکنولوژی و سیاست، بین منافع آمریکا و واقعگرایی جهانی باز کند، این گسست بهترین لحظه است.
درس ماجرا ساده اما مهم است: در سیاست، سرمایه همیشه بازیگر اول نیست. گاهی یک دیوانهی باهوش، حتی بر ثروتمندترین مرد جهان هم غلبه میکند—نه با منطق، بلکه با غریزه.
https://www.tg-me.com/hamidasefichannel2
Telegram
کانال حمید آصفی
https://www.tg-me.com/hamidasefichannel2
صفحه اینستاگرام
https://instagram.com/hamid._asefi
فیسبوک
https://www.facebook.com/hamid.asefi.16
صفحه یوتیوب
https://youtube.com/@hamidasefi-mf3jo
صفحه اینستاگرام
https://instagram.com/hamid._asefi
فیسبوک
https://www.facebook.com/hamid.asefi.16
صفحه یوتیوب
https://youtube.com/@hamidasefi-mf3jo
❤3
اقتصاد ایران: سوسیالیستی و یا لیبرالیستی؟
✍️احمد فعال
🔹یکی از دعواهایی که میان لیبرالها و چپهای سوسیالیستی و مارکسیستی در ایران وجود دارد این است که هر دو طرف اقتصاد حاکم در ایران را به دلیل وضعیت عقبمانده و بلبشویی که وجود دارد، به آموزههای یکدیگر منتسب میکنند؟ چپهای سوسیالیستی و مارکسیستی میگویند اقتصادی که در ایران وجود دارد، اقتصاد نولیبرالیستی است. استناد آنها هم روشن است، چون دستکم هرگاه اصلاحطلبان روی کار میآیند، کارگزاران اقتصادی آنها جملگی طرفدار اقتصاد بازار آزاد هستند. همین وزیر اخیری هم که برای وزرات اقتصاد کاندید شده است، در رزومه ایشان میگویند، طرفدار اقتصاد بازار است. به علاوه استناد دیگر چپها، وجود قیمتهای لجام گسیختهای است که هیچ کنترلی بر روی آنها وجود ندارد. و اما استدلال لیبرالیستها که کوشش دارند تا اقتصاد ایران را سوسیالیستی و مارکسیستی و حتی میراث تفکرات شریعتی و چپهای اول انقلاب القاء کنند، از این هم سادهتر است. آنها خیلی هم نیازی به استدلال ندارند، از یک طرف همینکه بگویند این اقتصاد و وضعیت کنونی میراث انقلاب 57 و انقلابیون دهه قبل از انقلاب است، برای آنها کفایت میکند که بگویند، اقتصاد ایران سوسیالیستی و یا دستکم الهام گرفته از اقتصاد بلوک شرق کمونیستی است. البته از حق نگذریم دلایل دیگری هم وجود دارد، مثل قیمتگذاری روی گازوئیل و بنزین و محتملا اتومبیلهایی که ساخت شرکتهای تولیدی در ایران هستند. در حقیقت هم چپها و هم لیبرالها کوشش دارند تا این لکه ننگ اقتصادی که جز فلاکت و عقبماندگی برای ایران ببار نیاورده است، به قول معروف بیاندازند توی زمین حریف و از دامن خود پاک کنند.
🔹به نظر میرسد که تنها یک علت وجود دارد که هر دو طرف کوشش دارند تا مسئولیت وضعیت اقتصادی موجود را به گردن طرف دیگری بیاندازد، و آن اینکه، در تئوریهای آنها دو نوع اقتصاد وجود دارد، یکی اقتصاد لیبرالیستی و دوم اقتصاد سوسیالیستی و یک قسم سومی هم وجود دارد به نام اقتصاد رفاه، که میگویند ترکیبی از اقتصاد سوسیالیستی و لیبرالیستی است. تا آنجا که اینجانب اطلاع دارد هم لیبرالهای افراطی مانند نولیبرالها و هم چپهای افراطی اقتصاد رفاه را من درآوردی می دانند و بر نمیتابند. لیکن تا آنجا که باز در اطلاع نویسنده است، بیشتر لیبرالهای افراطی هستند که با اقتصاد رفاه مخالفت دارند.
🔹از اقتصاد رفاه که صرفنظر کنیم، در تئوریها، دو اقتصاد سوسیالیستی و لیبرالیستی وجود دارد. طبیعی و روشن است که نه سوسیالیستها حاضرند مسئولیت این اقتصاد را بپذیرند و نه لیبرالیستها. خوب وقتی هیچکدام حاضر به پذیرش مسئولیت این اقتصاد نیستند، باز طبیعی و روشن است که مسئولیت آن را بیاندازند به گردن رقیب خودشان. سوسیالیستها مدام تکرار کنند که اقتصاد ایران نولیبرالیستی است، و نولیبرالها مدام تکرار کنند که اقتصاد ایران سوسیالیستی و میراث انقلابی است که تحت تأثیر چپها شکل گرفت. در حقیقت هر دو طرف یکدیگر را در یک مدار بسته قرار میدهند، و قضاوت میکنند.
🔹برای شکستن مدار بسته باید اذعان کرد که اولا اقتصاد علم نیست – اگرچه به درستی از ابزار علمی استفاده میشود- و الا اگر علمی بود، برچسب اقتصاد سوسیالیستی و یا اقتصاد لیبرالیستی غلط بود. دوم اینکه اقتصاد ضرورتا منحصر به این دو اقتصاد نیست، و اقتصاد امروز ایران هم هیچ ربطی به اقتصاد سوسیالیستی و لیبرالیستی ندارد، در یک نگاه کلی اقتصاد ایران، "یک اقتصاد لجام گسیخته بلبشویی است که بند ناف آن به سیاست گره خورده" است.
🔹تنها یک نکته آخر که شاید جانبدارانه هم به نظر برسد لازم است به صورت پرسشی عرض کنم، آنهایی که میگویند اقتصاد ایران دستوری است و قیمتها دستوری هستند، به جز قیمت گازوئیل و بنزین – آنهم به دلیل مسائل امنیتی قیمتگذاری شده است - میشود لیستی از قیمتهای دستوری ارائه شود تا خوانندگان گرامی هم مطلع شوند؟؟ مواری هم دولت قیمتگذاری کرده است، تا آنجا که در اطلاع نویسنده این یادداشت است، مواردی است که شاخص قیمتگذاری آنها بازار آزاد است. یعنی ابتدا نبض بازار را می سنجد، سپس با اندکی کم و زیاد روی کالای مورد نظر قیمت میگذارند. خوب این موارد اندک، از دهها هزار اقلام کالایی که قیمتهای آن در بازار لجام گسیخته، و یک شهر و هزار کلانتر تعیین می شوند، چه ربطی به اقتصاد دستوری دارد؟
✅ برای آگاهی از تحلیلهای نظری در سیاست و جامعه شناسی به کانال بیان آزادی بپیوندید
✍️احمد فعال
🔹یکی از دعواهایی که میان لیبرالها و چپهای سوسیالیستی و مارکسیستی در ایران وجود دارد این است که هر دو طرف اقتصاد حاکم در ایران را به دلیل وضعیت عقبمانده و بلبشویی که وجود دارد، به آموزههای یکدیگر منتسب میکنند؟ چپهای سوسیالیستی و مارکسیستی میگویند اقتصادی که در ایران وجود دارد، اقتصاد نولیبرالیستی است. استناد آنها هم روشن است، چون دستکم هرگاه اصلاحطلبان روی کار میآیند، کارگزاران اقتصادی آنها جملگی طرفدار اقتصاد بازار آزاد هستند. همین وزیر اخیری هم که برای وزرات اقتصاد کاندید شده است، در رزومه ایشان میگویند، طرفدار اقتصاد بازار است. به علاوه استناد دیگر چپها، وجود قیمتهای لجام گسیختهای است که هیچ کنترلی بر روی آنها وجود ندارد. و اما استدلال لیبرالیستها که کوشش دارند تا اقتصاد ایران را سوسیالیستی و مارکسیستی و حتی میراث تفکرات شریعتی و چپهای اول انقلاب القاء کنند، از این هم سادهتر است. آنها خیلی هم نیازی به استدلال ندارند، از یک طرف همینکه بگویند این اقتصاد و وضعیت کنونی میراث انقلاب 57 و انقلابیون دهه قبل از انقلاب است، برای آنها کفایت میکند که بگویند، اقتصاد ایران سوسیالیستی و یا دستکم الهام گرفته از اقتصاد بلوک شرق کمونیستی است. البته از حق نگذریم دلایل دیگری هم وجود دارد، مثل قیمتگذاری روی گازوئیل و بنزین و محتملا اتومبیلهایی که ساخت شرکتهای تولیدی در ایران هستند. در حقیقت هم چپها و هم لیبرالها کوشش دارند تا این لکه ننگ اقتصادی که جز فلاکت و عقبماندگی برای ایران ببار نیاورده است، به قول معروف بیاندازند توی زمین حریف و از دامن خود پاک کنند.
🔹به نظر میرسد که تنها یک علت وجود دارد که هر دو طرف کوشش دارند تا مسئولیت وضعیت اقتصادی موجود را به گردن طرف دیگری بیاندازد، و آن اینکه، در تئوریهای آنها دو نوع اقتصاد وجود دارد، یکی اقتصاد لیبرالیستی و دوم اقتصاد سوسیالیستی و یک قسم سومی هم وجود دارد به نام اقتصاد رفاه، که میگویند ترکیبی از اقتصاد سوسیالیستی و لیبرالیستی است. تا آنجا که اینجانب اطلاع دارد هم لیبرالهای افراطی مانند نولیبرالها و هم چپهای افراطی اقتصاد رفاه را من درآوردی می دانند و بر نمیتابند. لیکن تا آنجا که باز در اطلاع نویسنده است، بیشتر لیبرالهای افراطی هستند که با اقتصاد رفاه مخالفت دارند.
🔹از اقتصاد رفاه که صرفنظر کنیم، در تئوریها، دو اقتصاد سوسیالیستی و لیبرالیستی وجود دارد. طبیعی و روشن است که نه سوسیالیستها حاضرند مسئولیت این اقتصاد را بپذیرند و نه لیبرالیستها. خوب وقتی هیچکدام حاضر به پذیرش مسئولیت این اقتصاد نیستند، باز طبیعی و روشن است که مسئولیت آن را بیاندازند به گردن رقیب خودشان. سوسیالیستها مدام تکرار کنند که اقتصاد ایران نولیبرالیستی است، و نولیبرالها مدام تکرار کنند که اقتصاد ایران سوسیالیستی و میراث انقلابی است که تحت تأثیر چپها شکل گرفت. در حقیقت هر دو طرف یکدیگر را در یک مدار بسته قرار میدهند، و قضاوت میکنند.
🔹برای شکستن مدار بسته باید اذعان کرد که اولا اقتصاد علم نیست – اگرچه به درستی از ابزار علمی استفاده میشود- و الا اگر علمی بود، برچسب اقتصاد سوسیالیستی و یا اقتصاد لیبرالیستی غلط بود. دوم اینکه اقتصاد ضرورتا منحصر به این دو اقتصاد نیست، و اقتصاد امروز ایران هم هیچ ربطی به اقتصاد سوسیالیستی و لیبرالیستی ندارد، در یک نگاه کلی اقتصاد ایران، "یک اقتصاد لجام گسیخته بلبشویی است که بند ناف آن به سیاست گره خورده" است.
🔹تنها یک نکته آخر که شاید جانبدارانه هم به نظر برسد لازم است به صورت پرسشی عرض کنم، آنهایی که میگویند اقتصاد ایران دستوری است و قیمتها دستوری هستند، به جز قیمت گازوئیل و بنزین – آنهم به دلیل مسائل امنیتی قیمتگذاری شده است - میشود لیستی از قیمتهای دستوری ارائه شود تا خوانندگان گرامی هم مطلع شوند؟؟ مواری هم دولت قیمتگذاری کرده است، تا آنجا که در اطلاع نویسنده این یادداشت است، مواردی است که شاخص قیمتگذاری آنها بازار آزاد است. یعنی ابتدا نبض بازار را می سنجد، سپس با اندکی کم و زیاد روی کالای مورد نظر قیمت میگذارند. خوب این موارد اندک، از دهها هزار اقلام کالایی که قیمتهای آن در بازار لجام گسیخته، و یک شهر و هزار کلانتر تعیین می شوند، چه ربطی به اقتصاد دستوری دارد؟
✅ برای آگاهی از تحلیلهای نظری در سیاست و جامعه شناسی به کانال بیان آزادی بپیوندید
👎2❤1
نقد اقای فرهاد همتی به یادداشت اقتصاد ایران
۶۹ تا ۷۰درصد اقتصاد ایران دست حکومت و بنیادهای مختلف است.
اقتصاد بازار هم عمده و کلان آن رانتی و امتیازات حکومتی است.
این وسط عده ای خرده پا و مشاغل کوچک شخصی است که حتی بیشتر آنها هم تحت نظر و نظارت هستند.
نتیجه اینکه اقتصاد ایران بیش از همه به کمونیسم روسی شباهت دارد.
اقتصاد ایران نظامی-مافیایی است.
یک تناقض هم در سخن شما وجود دارد.هم سوسیالیستی بودن اقتصاد ایران را رد می کنید و هم اعتراف می کنید بند ناف اقتصاد ایران با سیاست گره خورده است.
اقتصاد ایران دستوری است و تورم هم به سیاست های حکومتی ارتباط مستقیم دارد.
گرانی دلار برای جبران بخشی از کسری بودجه بود و قیمت آن عمدی بود.
به قول فریدمن تورم به معنی دزدی حکومت و دست در جیب مردم کردن است. مشکلات اقتصادی ایران از قبیل فقر،بیکاری،گرانی و تورم،رشد منفی اقتصادی،توسعه نیافتگی و...کلی مشکلات دبگر که کشور را ورشکسته کرده است،همه بند نافشان به سیاست های غلط حکومت گره خورده است.
اصل اقتصاد که در ید قدرت حکومت و مالکیت دولتی است.مابقی نیز تحت کنترل و نظارت است.بخش خصوصی واقعی مستقل وجود ندارد.خصولتی هستند.
واگذاری هستند.با کارآفرینی و تولید بخش خصوصی به وجود نیامده است.
به بیان دیگر قدرتمندان،ثروتمندان را تعیین می کنند و به هر کس که می خواهند می بخشند و هر کس را که می خواهند از هست و نیست،محروم می کنند.
دولت در این جامعه کارفرمای یگانه است و مخالفت با آن بهدمعنی محرومیت،گرسنگی و مرگ تدریجی است.چیزی شبیه سوسیالیسم روسی و استالینی.
اما در لیبرالیسم این ثروتمندان و منابع متکثر کارفرمایان مستقل و کارآفرینان اقتصادی هستند که در مصادر قدرت تاثیر می گذارند.
به باور من کارفرمایان متکثر و رقیب(لیبرالیسم) بهتر از کارفرمای یگانه(سوسیالیسم و کمونیسم)است.
در خاتمه باید گفت در اقتصاد لیبرالی و بازار آزاد چیزی به اسم قیمت های لجام گسیخته وجود ندارد.بلکه کالایی خریدار دارد که کیفیت بهتر و قیمت ارزان تری داشته باشد. چون رقابت وجود دارد مکانیسم بازار تناسب به وجود می آورد.در غیر این صورت کارخانه ورشکست خواهد شد.
@bayane_azadi
۶۹ تا ۷۰درصد اقتصاد ایران دست حکومت و بنیادهای مختلف است.
اقتصاد بازار هم عمده و کلان آن رانتی و امتیازات حکومتی است.
این وسط عده ای خرده پا و مشاغل کوچک شخصی است که حتی بیشتر آنها هم تحت نظر و نظارت هستند.
نتیجه اینکه اقتصاد ایران بیش از همه به کمونیسم روسی شباهت دارد.
اقتصاد ایران نظامی-مافیایی است.
یک تناقض هم در سخن شما وجود دارد.هم سوسیالیستی بودن اقتصاد ایران را رد می کنید و هم اعتراف می کنید بند ناف اقتصاد ایران با سیاست گره خورده است.
اقتصاد ایران دستوری است و تورم هم به سیاست های حکومتی ارتباط مستقیم دارد.
گرانی دلار برای جبران بخشی از کسری بودجه بود و قیمت آن عمدی بود.
به قول فریدمن تورم به معنی دزدی حکومت و دست در جیب مردم کردن است. مشکلات اقتصادی ایران از قبیل فقر،بیکاری،گرانی و تورم،رشد منفی اقتصادی،توسعه نیافتگی و...کلی مشکلات دبگر که کشور را ورشکسته کرده است،همه بند نافشان به سیاست های غلط حکومت گره خورده است.
اصل اقتصاد که در ید قدرت حکومت و مالکیت دولتی است.مابقی نیز تحت کنترل و نظارت است.بخش خصوصی واقعی مستقل وجود ندارد.خصولتی هستند.
واگذاری هستند.با کارآفرینی و تولید بخش خصوصی به وجود نیامده است.
به بیان دیگر قدرتمندان،ثروتمندان را تعیین می کنند و به هر کس که می خواهند می بخشند و هر کس را که می خواهند از هست و نیست،محروم می کنند.
دولت در این جامعه کارفرمای یگانه است و مخالفت با آن بهدمعنی محرومیت،گرسنگی و مرگ تدریجی است.چیزی شبیه سوسیالیسم روسی و استالینی.
اما در لیبرالیسم این ثروتمندان و منابع متکثر کارفرمایان مستقل و کارآفرینان اقتصادی هستند که در مصادر قدرت تاثیر می گذارند.
به باور من کارفرمایان متکثر و رقیب(لیبرالیسم) بهتر از کارفرمای یگانه(سوسیالیسم و کمونیسم)است.
در خاتمه باید گفت در اقتصاد لیبرالی و بازار آزاد چیزی به اسم قیمت های لجام گسیخته وجود ندارد.بلکه کالایی خریدار دارد که کیفیت بهتر و قیمت ارزان تری داشته باشد. چون رقابت وجود دارد مکانیسم بازار تناسب به وجود می آورد.در غیر این صورت کارخانه ورشکست خواهد شد.
@bayane_azadi
👏2
نقد دکتر روزدار به اظهارات آقای همتی
درودهای بیشمار دکتر فعال ارجمند
عزیزم خصلت یک اقتصاد را مناسبات حاکم بر آن اقتصاد که مناسبات تولیدی هستند مشخص می کند ، چه کسی صاحب وسائل تولید است؟ فرد یا جمع؟ نیروهای مولد در اقتصاد تابع چه مناسبات حقوقی هستند؟ ارزش اضافی در این مناسبات تولید می شود یا خیر و اگر تولید می شود چه کسی از آن بهره می برند؟ اینها خصلت یک اقتصاد را شکل می دهند. اقتصاد ایران [ خصولتی] است. (خصو) آن از خصوصی سازی اقدامات آقای هاشمی در سال ۷۰ می اید که اقتصاد ایران را با نام " تعدیل اقتصادی " و در ادامه ، " آزاد سازی" اقتصادی یعنی یک اقتصاد با پایه لیبرالیستی راهبردی نمود. پس اقتصاد ایران در وجه مسلط آن خصوصی سازی گردیده و حضور این خصوصی سازی را در هلدینگ های عظیم اقتصادی می توان دید ، بخش ( لتی) آن درست است که وجه اقتصاد فعلی را به" دولتی" بودن گره زده است، اما این دولتی بودن به نقش دولت در اقتصاد بر نمی گردد بلکه به حضور سیاسی دولتمردان در این اقتصاد باز می گردد ، و این بدان معناست که آنان که بخش ( خصو) را از آنِ خود کرده اند به واسطه ی نفوذ سیاسی و حاکمیتی از آنِ خود کرده اند، و این دخیل شدن طی مکانیزمی رقابتی نبوده است ، و منظور از حضور دولت، بعنوان نماینده ی قاطبه ی مردم در اقتصاد نیست. اما انچه ما اینجا ( سوای اقتصاد لیبرالیستی و سوسیالیستی که دو فرم کلاسیک اقتصاد بوده و نیز سوای اقتصاد نواحی اسکاندیناویا که در انها اقتصاد کینیزی و اقتصادی به نام " سوسیالیزم بازار" در آنها در جریان است) در اینجا از اقتصادی به نام " اقتصاد اسلامی" صحبت می شود ، که اگر زحمتتان نیست در خصوص چنین اقتصادی توضیح بیشتری بفرمایید.
آن بخش از فرمایشاتتان در خصوص دخالت سیاست حتما منطقی و مبتنی بر واقعیت موجود است. ولی روابط عینی و مناسبات تولیدی حاکم بر اقتصاد در یک جامعه نمی تواند هیچ ماهیتی نداشته باشند ، بالاخره مالکیت بر وسایل تولیدی در دست کیست؟ مناسبات حقوقی حاکم بر اقتصاد از کدام الگو، نسخه برداری شده؟ چه نوع از قوانین تعرفه ای بر واردات و صادرات کالا ها در نطام اقتصادی حاکم است؟ اینها که نمی توانند بر بی ماهیتی افتصاد حاکم باشند . بنظر اقتصاد ما نوعی از اقتصاد نولیبرال خارج از عرف کلاسیک خود است، چون بی شک ویژگی های ساخت اقتصاد ما بر یک اقتصاد نولیبرال کلاسیک و معمولی منطبق نیست.
این دوستتان اقای مرادی فریدمنی است و هیچ ماست فروشی نمی گوید ماست من ترش است. فاکت های اقتصادی اش را بیاورد ، هلدینگ ها را تحلیل کند . "حکومت "در نوشته ی ایشان یک تعریف گنگ است. همه ی تحریف ها در همین عدم شفاف سازی تعاریف است.
در ایران واگذاری ها بصورت رانتی است، هیچگونه شفافیت و رقابت در آن وجود ندارد. هولدینگ ها هم زیر نظر نهادهای نظامی است، هولدینگ های زیر مجموعه نهادهای نظامی و رهبری بخش خصوصی به حساب می آیند؟
طرح تعدیل اقتصادی سال ۷۰ چه طرحی بوده؟ و آزاد سازی قیمت ها از دل کدام اقتصاد و مکتب اقتصادی بیرون می آید ؟ اگر نگفت نو لیبرال شیکاگویی پس بدان یا چیزی از اقتصاد نمی داند و یا آنچه می داند کتمان می کند.
درست است که ما با یک رفتار معمولی و کلاسیک از اقتصاد نولیبرال در اینجا روبرو نیستیم، ولی این بدان معناست که ما با اشکال مختلف و متفاوت از بروز یک پدیده آشنایی نداریم ، یک اقتصاد نو لیبرال می تواند مثل حکومت پینوشه یک حکومتِ نظامی باشد ، شکل سیاسی، ماهیت یک فرم بندی اقتصادی را عوض نمی کند.
انتخاب یک وزیر اقتصادی که دانش اموخته ی دانشگاه شیکاگو و از علاقمندان به این مکتب است برای اقتصاد ایران به چه معناست؟؟ ایا می توان تصور کرد که یک اقتصاد سوسیالیستی و یا کمونیستی باشد لیکن وزیرش طرفدار سرسخت مکتب فریدمن باشد؟ باید دم خروس را باور کرد یا قسم حضرت عباس را؟ این اقتصاد اقتصاد نولیبرالیستی است ( حتی در شکل غیر عرفی آن).
@bayane_azadi
درودهای بیشمار دکتر فعال ارجمند
عزیزم خصلت یک اقتصاد را مناسبات حاکم بر آن اقتصاد که مناسبات تولیدی هستند مشخص می کند ، چه کسی صاحب وسائل تولید است؟ فرد یا جمع؟ نیروهای مولد در اقتصاد تابع چه مناسبات حقوقی هستند؟ ارزش اضافی در این مناسبات تولید می شود یا خیر و اگر تولید می شود چه کسی از آن بهره می برند؟ اینها خصلت یک اقتصاد را شکل می دهند. اقتصاد ایران [ خصولتی] است. (خصو) آن از خصوصی سازی اقدامات آقای هاشمی در سال ۷۰ می اید که اقتصاد ایران را با نام " تعدیل اقتصادی " و در ادامه ، " آزاد سازی" اقتصادی یعنی یک اقتصاد با پایه لیبرالیستی راهبردی نمود. پس اقتصاد ایران در وجه مسلط آن خصوصی سازی گردیده و حضور این خصوصی سازی را در هلدینگ های عظیم اقتصادی می توان دید ، بخش ( لتی) آن درست است که وجه اقتصاد فعلی را به" دولتی" بودن گره زده است، اما این دولتی بودن به نقش دولت در اقتصاد بر نمی گردد بلکه به حضور سیاسی دولتمردان در این اقتصاد باز می گردد ، و این بدان معناست که آنان که بخش ( خصو) را از آنِ خود کرده اند به واسطه ی نفوذ سیاسی و حاکمیتی از آنِ خود کرده اند، و این دخیل شدن طی مکانیزمی رقابتی نبوده است ، و منظور از حضور دولت، بعنوان نماینده ی قاطبه ی مردم در اقتصاد نیست. اما انچه ما اینجا ( سوای اقتصاد لیبرالیستی و سوسیالیستی که دو فرم کلاسیک اقتصاد بوده و نیز سوای اقتصاد نواحی اسکاندیناویا که در انها اقتصاد کینیزی و اقتصادی به نام " سوسیالیزم بازار" در آنها در جریان است) در اینجا از اقتصادی به نام " اقتصاد اسلامی" صحبت می شود ، که اگر زحمتتان نیست در خصوص چنین اقتصادی توضیح بیشتری بفرمایید.
آن بخش از فرمایشاتتان در خصوص دخالت سیاست حتما منطقی و مبتنی بر واقعیت موجود است. ولی روابط عینی و مناسبات تولیدی حاکم بر اقتصاد در یک جامعه نمی تواند هیچ ماهیتی نداشته باشند ، بالاخره مالکیت بر وسایل تولیدی در دست کیست؟ مناسبات حقوقی حاکم بر اقتصاد از کدام الگو، نسخه برداری شده؟ چه نوع از قوانین تعرفه ای بر واردات و صادرات کالا ها در نطام اقتصادی حاکم است؟ اینها که نمی توانند بر بی ماهیتی افتصاد حاکم باشند . بنظر اقتصاد ما نوعی از اقتصاد نولیبرال خارج از عرف کلاسیک خود است، چون بی شک ویژگی های ساخت اقتصاد ما بر یک اقتصاد نولیبرال کلاسیک و معمولی منطبق نیست.
این دوستتان اقای مرادی فریدمنی است و هیچ ماست فروشی نمی گوید ماست من ترش است. فاکت های اقتصادی اش را بیاورد ، هلدینگ ها را تحلیل کند . "حکومت "در نوشته ی ایشان یک تعریف گنگ است. همه ی تحریف ها در همین عدم شفاف سازی تعاریف است.
در ایران واگذاری ها بصورت رانتی است، هیچگونه شفافیت و رقابت در آن وجود ندارد. هولدینگ ها هم زیر نظر نهادهای نظامی است، هولدینگ های زیر مجموعه نهادهای نظامی و رهبری بخش خصوصی به حساب می آیند؟
طرح تعدیل اقتصادی سال ۷۰ چه طرحی بوده؟ و آزاد سازی قیمت ها از دل کدام اقتصاد و مکتب اقتصادی بیرون می آید ؟ اگر نگفت نو لیبرال شیکاگویی پس بدان یا چیزی از اقتصاد نمی داند و یا آنچه می داند کتمان می کند.
درست است که ما با یک رفتار معمولی و کلاسیک از اقتصاد نولیبرال در اینجا روبرو نیستیم، ولی این بدان معناست که ما با اشکال مختلف و متفاوت از بروز یک پدیده آشنایی نداریم ، یک اقتصاد نو لیبرال می تواند مثل حکومت پینوشه یک حکومتِ نظامی باشد ، شکل سیاسی، ماهیت یک فرم بندی اقتصادی را عوض نمی کند.
انتخاب یک وزیر اقتصادی که دانش اموخته ی دانشگاه شیکاگو و از علاقمندان به این مکتب است برای اقتصاد ایران به چه معناست؟؟ ایا می توان تصور کرد که یک اقتصاد سوسیالیستی و یا کمونیستی باشد لیکن وزیرش طرفدار سرسخت مکتب فریدمن باشد؟ باید دم خروس را باور کرد یا قسم حضرت عباس را؟ این اقتصاد اقتصاد نولیبرالیستی است ( حتی در شکل غیر عرفی آن).
@bayane_azadi
👎1
تکمله اقتصاد ایران: سوسیالیستی یا لیبرالیستی؟ (1)
✍️احمد فعال
🔹در دو یادداشتی که از تعداد زیادی کامنتهایی که بدست اینجانب رسید؛ ملاحظه میکنید هر دو طرف چپ و راست هنوز روی نظر خود پافشاری میکنند که اقتصاد موجود ایران را در زمین رقیب تعریف کنند. هیچکدام حاضر نیستند کوتاه بیایند که اقتصاد ایران نه لیبرالیستی است و نه سوسیالیستی است. به قول یکی از خوانندگان، اقتصاد ایران وضعیت فرزند چموش و بزهکاری است که هیچکس حاضر نیست مسئولیت آن را قبول کند. حتی رئیس جمهور این اقتصاد وقتی میگوید، "معلوم نیست یقه کی را باید بگیریم"، مسئولیت چنین فرزند چموش و بزهکاری را قبول نمیکند. آقای همتی میفرمایند، ۶۹ تا ۷۰ درصد اقتصاد ایران دست حکومت و بنیادهای مختلف است، سوال اینجاست، اگر 70 درصد یک اقتصاد در انحصار دولت باشد به معنای سوسیالیستی بودن و یا کمونیستی بودن آن اقتصاد است؟ هرگز، چون الان شما به اقتصاد کشورهای عربستان، امارات و قطر نگاه کنید، اقتصاد آنها بیش از 70 درصد در انحصار دولت است، و آن قسم از بخش خصوصی هم که در این کشورها وجود دارند، شیوخ کاملاً وابسته به دولت هستند.
🔸به خاطر بیاورید که آغاز روی کار آمدن بن سلمان، ایشان نزدیک به تمام شیوخ ثروتمند را با یک چشم بهم زدن به زندان انداخت، و تا تسلیم شدن، آنان را از زندان آزاد نکرد. الان شما جنگ میان ترامپ و ایلان ماسک را شاهد هستید، آیا ترامپ میتواند بیش از چهار تا ناسزا، واکنش دیگری نسبت به ایلان ماسک داشته باشد، خیر؟ چرا؟ چون نظام حقوقی اقتصاد به او دستکم تا زمان کنون چنین اجازهای نداده است.
✅ برای آگاهی از تحلیلهای نظری در سیاست و جامعه شناسی به کانال بیان آزادی بپیوندید
🔹خوب حالا فرض کنیم 70 درصد اقتصاد در انحصار دولت است، آن 30 درصد بخش خصوصی چی؟ بقیه اقتصاد هم که بخش اعظم آن در انحصار هولدینگهای وابسته به نیروهای نظامی و رهبری هستند، و به مثابه بخش خصوصی خودمختار عمل میکنند. تابع هیچ قانونی نیستند، و به علاوه مالیات هم پرداخت نمیکنند. یعنی یک اقتصاد کاملا فریدمنی و نولیبرال را در محدوده خود اعمال میکنند. اما اینها و تمام سیاستگذاران اقتصادی که در دولت وجود دارند، و تماماً متمایل به مکتب نولیبرالیسم هستند، هیچکدام دلیل بر لیبرالیستی بودن اقتصاد ایران نیستند، اما میتوانند دلیلی بر دشمنی با سوسیالیسم هم باشند.
🔸آقای همتی از دستوری بودن اقتصاد یاد میکند. دستوری بودن ا قتصاد دستکم مشتمل بر سه امر است، یک برنامهریزی، دوم سیاستهای تعرفهای و سوم سیاستهای قیمتگذاری. برنامهریزی در اقتصاد ایران روی هواست. پیشتر توضیح دادیم که چیزی به نام برنامهریزی و سیاستگذاری در اقتصاد ایران وجود ندارد، چون اقتصاد ایران وصل است به سیاست خارجی بحران (چه بخش خصوصی آن چه بخش دولتی). سیاستهای تعرفهای هم در نولیبرالترین کشورهای جهان باب است، و اکنون شدت بیشتری هم پیدا کرده است. و اما دستوری بودن قیمتها - که بسیاری از دوستان دیگر هم یادآور شدند- و حتی یکی از دوستان فرمودند، بفرمائید کدام یک از کالاها قیمتگذاری نشده است؟ به غیر از اینکه، این سوال نویسنده در آن یادداشت بود که فهرستی از کالاهای قیمتگذاری شده را بفرمائید، تا ببینیم در کجا قیمتهای دستوری وجود دارند؟
✅ برای آگاهی از تحلیلهای نظری در سیاست و جامعه شناسی به کانال بیان آزادی بپیوندید
https://www.tg-me.com/bayane_azadi
✍️احمد فعال
🔹در دو یادداشتی که از تعداد زیادی کامنتهایی که بدست اینجانب رسید؛ ملاحظه میکنید هر دو طرف چپ و راست هنوز روی نظر خود پافشاری میکنند که اقتصاد موجود ایران را در زمین رقیب تعریف کنند. هیچکدام حاضر نیستند کوتاه بیایند که اقتصاد ایران نه لیبرالیستی است و نه سوسیالیستی است. به قول یکی از خوانندگان، اقتصاد ایران وضعیت فرزند چموش و بزهکاری است که هیچکس حاضر نیست مسئولیت آن را قبول کند. حتی رئیس جمهور این اقتصاد وقتی میگوید، "معلوم نیست یقه کی را باید بگیریم"، مسئولیت چنین فرزند چموش و بزهکاری را قبول نمیکند. آقای همتی میفرمایند، ۶۹ تا ۷۰ درصد اقتصاد ایران دست حکومت و بنیادهای مختلف است، سوال اینجاست، اگر 70 درصد یک اقتصاد در انحصار دولت باشد به معنای سوسیالیستی بودن و یا کمونیستی بودن آن اقتصاد است؟ هرگز، چون الان شما به اقتصاد کشورهای عربستان، امارات و قطر نگاه کنید، اقتصاد آنها بیش از 70 درصد در انحصار دولت است، و آن قسم از بخش خصوصی هم که در این کشورها وجود دارند، شیوخ کاملاً وابسته به دولت هستند.
🔸به خاطر بیاورید که آغاز روی کار آمدن بن سلمان، ایشان نزدیک به تمام شیوخ ثروتمند را با یک چشم بهم زدن به زندان انداخت، و تا تسلیم شدن، آنان را از زندان آزاد نکرد. الان شما جنگ میان ترامپ و ایلان ماسک را شاهد هستید، آیا ترامپ میتواند بیش از چهار تا ناسزا، واکنش دیگری نسبت به ایلان ماسک داشته باشد، خیر؟ چرا؟ چون نظام حقوقی اقتصاد به او دستکم تا زمان کنون چنین اجازهای نداده است.
✅ برای آگاهی از تحلیلهای نظری در سیاست و جامعه شناسی به کانال بیان آزادی بپیوندید
🔹خوب حالا فرض کنیم 70 درصد اقتصاد در انحصار دولت است، آن 30 درصد بخش خصوصی چی؟ بقیه اقتصاد هم که بخش اعظم آن در انحصار هولدینگهای وابسته به نیروهای نظامی و رهبری هستند، و به مثابه بخش خصوصی خودمختار عمل میکنند. تابع هیچ قانونی نیستند، و به علاوه مالیات هم پرداخت نمیکنند. یعنی یک اقتصاد کاملا فریدمنی و نولیبرال را در محدوده خود اعمال میکنند. اما اینها و تمام سیاستگذاران اقتصادی که در دولت وجود دارند، و تماماً متمایل به مکتب نولیبرالیسم هستند، هیچکدام دلیل بر لیبرالیستی بودن اقتصاد ایران نیستند، اما میتوانند دلیلی بر دشمنی با سوسیالیسم هم باشند.
🔸آقای همتی از دستوری بودن اقتصاد یاد میکند. دستوری بودن ا قتصاد دستکم مشتمل بر سه امر است، یک برنامهریزی، دوم سیاستهای تعرفهای و سوم سیاستهای قیمتگذاری. برنامهریزی در اقتصاد ایران روی هواست. پیشتر توضیح دادیم که چیزی به نام برنامهریزی و سیاستگذاری در اقتصاد ایران وجود ندارد، چون اقتصاد ایران وصل است به سیاست خارجی بحران (چه بخش خصوصی آن چه بخش دولتی). سیاستهای تعرفهای هم در نولیبرالترین کشورهای جهان باب است، و اکنون شدت بیشتری هم پیدا کرده است. و اما دستوری بودن قیمتها - که بسیاری از دوستان دیگر هم یادآور شدند- و حتی یکی از دوستان فرمودند، بفرمائید کدام یک از کالاها قیمتگذاری نشده است؟ به غیر از اینکه، این سوال نویسنده در آن یادداشت بود که فهرستی از کالاهای قیمتگذاری شده را بفرمائید، تا ببینیم در کجا قیمتهای دستوری وجود دارند؟
✅ برای آگاهی از تحلیلهای نظری در سیاست و جامعه شناسی به کانال بیان آزادی بپیوندید
https://www.tg-me.com/bayane_azadi
Telegram
بیان آزادی
❇️ بیان آزادی
✍🏻 درسگفتارها و مباحثات احمد فعال و فضایی برای طرح تحلیلهای نظری در فلسفه سیاسی و جامعهشناسی
آی آدمها که بر ساحل نشسته، شاد و خندانید! یک نفر در آب دارد میسپارد جان! (نیما یوشیج)
تماس با ادمین کانال:
@ahmadfaal
✍🏻 درسگفتارها و مباحثات احمد فعال و فضایی برای طرح تحلیلهای نظری در فلسفه سیاسی و جامعهشناسی
آی آدمها که بر ساحل نشسته، شاد و خندانید! یک نفر در آب دارد میسپارد جان! (نیما یوشیج)
تماس با ادمین کانال:
@ahmadfaal
تکمله اقتصاد ایران: سوسیالیستی یا لیبرالیستی؟ (2)
✍️احمد فعال
🔹اکنون جهت اطلاع دوستان و به خصوص اقتصاددان معروف نولیبرال ما که مدام از قیمتگذاری دستوری یاد میکنند، در زیر فهرستی از قیمتگذاریها را یادآور میشوم:
• آیا گوشت و برنج که از جمله اساسیترین اقلام مصرفی جامعه است، قیمتگذاری میشوند؟
• آیا حبوبات که بازهم از مهمترین و اصلیترین اقلام مصرفی جامعه است، قیمتگذاری میشوند؟
• ایا میوهجات و سیفیجات و که باز هم جزو اصلیترین اقلام مصرفی جامعه هستند، قیمتگذاری میشوند؟
• آیا مسکن، چه در خرید و فروش و چه در اجاره، که سرپناه مردم است قیمتگذاری میشوند؟ قیمت سرقفلیها چی؟
• آیا اقلام خوراکی در مغازههای شیرینی فروشی، آجیل فروشی قیمتگذاری میشوند؟
• آیا رخت و لباس مردم که سر از هزاران قلم میرسند، در مغازهها و تولیدیها قیمتگذاری میشوند؟
• آیا اتومبیلهایی که روزانه هزاران اتومبیل دست به دست میشوند، قیمتگذاری میشوند؟
• ایا لبنیات که شامل دهها قلم میشوند، در بازار و در تولیدیها توسط دولت قیمتگذاری میشوند؟
• آیا خدماتی که در بازار ارائه میشوند، از تعمیرات لوازم برقی گرفته تا لوازم خانگی ووو که شامل هزاران قلم از خدمات مصرفی جامعه است، در بازار قیمت گذرای میشوند؟
• آیا نیروی کار قیمتگذاری میشود؟
• آیا آموزش و بهداشت که این دو قلم بنا بود از خدمات عمومی دولت بهرمند شوند، قیمتگذاری میشوند؟
🔸دوستان توجه داشته باشند، همچنان که در یادداشت خود اشاره کردم، در موارد محدود و معدودی از نرخهایی هم که توسط دولت قیمتگذاری میشوند، مانند آموزش و بهداشت، و یا بعضی از کالاهایی که تولید و فروش آن در انحصار دولت است، و حتی بلیط هواپیما و قطار، اینها ابتدا با نرخ بازار آزاد هماهنگ میشوند، و سپس با اندکی تعدیل قیمتگذاری میشوند، که عموما هیچ تأثیری در مصرف کل ندارند. 28 خرداد ماه 1403
✅ برای آگاهی از تحلیلهای نظری در سیاست و جامعه شناسی به کانال بیان آزادی بپیوندید
https://www.tg-me.com/bayane_azadi
✍️احمد فعال
🔹اکنون جهت اطلاع دوستان و به خصوص اقتصاددان معروف نولیبرال ما که مدام از قیمتگذاری دستوری یاد میکنند، در زیر فهرستی از قیمتگذاریها را یادآور میشوم:
• آیا گوشت و برنج که از جمله اساسیترین اقلام مصرفی جامعه است، قیمتگذاری میشوند؟
• آیا حبوبات که بازهم از مهمترین و اصلیترین اقلام مصرفی جامعه است، قیمتگذاری میشوند؟
• ایا میوهجات و سیفیجات و که باز هم جزو اصلیترین اقلام مصرفی جامعه هستند، قیمتگذاری میشوند؟
• آیا مسکن، چه در خرید و فروش و چه در اجاره، که سرپناه مردم است قیمتگذاری میشوند؟ قیمت سرقفلیها چی؟
• آیا اقلام خوراکی در مغازههای شیرینی فروشی، آجیل فروشی قیمتگذاری میشوند؟
• آیا رخت و لباس مردم که سر از هزاران قلم میرسند، در مغازهها و تولیدیها قیمتگذاری میشوند؟
• آیا اتومبیلهایی که روزانه هزاران اتومبیل دست به دست میشوند، قیمتگذاری میشوند؟
• ایا لبنیات که شامل دهها قلم میشوند، در بازار و در تولیدیها توسط دولت قیمتگذاری میشوند؟
• آیا خدماتی که در بازار ارائه میشوند، از تعمیرات لوازم برقی گرفته تا لوازم خانگی ووو که شامل هزاران قلم از خدمات مصرفی جامعه است، در بازار قیمت گذرای میشوند؟
• آیا نیروی کار قیمتگذاری میشود؟
• آیا آموزش و بهداشت که این دو قلم بنا بود از خدمات عمومی دولت بهرمند شوند، قیمتگذاری میشوند؟
🔸دوستان توجه داشته باشند، همچنان که در یادداشت خود اشاره کردم، در موارد محدود و معدودی از نرخهایی هم که توسط دولت قیمتگذاری میشوند، مانند آموزش و بهداشت، و یا بعضی از کالاهایی که تولید و فروش آن در انحصار دولت است، و حتی بلیط هواپیما و قطار، اینها ابتدا با نرخ بازار آزاد هماهنگ میشوند، و سپس با اندکی تعدیل قیمتگذاری میشوند، که عموما هیچ تأثیری در مصرف کل ندارند. 28 خرداد ماه 1403
✅ برای آگاهی از تحلیلهای نظری در سیاست و جامعه شناسی به کانال بیان آزادی بپیوندید
https://www.tg-me.com/bayane_azadi
Telegram
بیان آزادی
❇️ بیان آزادی
✍🏻 درسگفتارها و مباحثات احمد فعال و فضایی برای طرح تحلیلهای نظری در فلسفه سیاسی و جامعهشناسی
آی آدمها که بر ساحل نشسته، شاد و خندانید! یک نفر در آب دارد میسپارد جان! (نیما یوشیج)
تماس با ادمین کانال:
@ahmadfaal
✍🏻 درسگفتارها و مباحثات احمد فعال و فضایی برای طرح تحلیلهای نظری در فلسفه سیاسی و جامعهشناسی
آی آدمها که بر ساحل نشسته، شاد و خندانید! یک نفر در آب دارد میسپارد جان! (نیما یوشیج)
تماس با ادمین کانال:
@ahmadfaal
بیژن اشتری، مترجم از دنیا رفت
🔹بیژن اشتری، یکی از تاثیرگذارترین مترجمان ایران در چند دهه اخیر، در عصر هجدهم خرداد در منزل خود درگذشت. طبق اعلام نشر ثالث، او متولد ۱۳۳۹ بود و در زمان مرگ ۶۴ سال داشت.
🔹«تیم برتون»، «سینمای انگلستان»، «فرهنگ سینمای معاصر آمریکا» در دو مجلد، «زندگینامه بیل کلینتون» و «زندگینامه هیلاری کلینتون»، «حرمسرای قذافی»، «فرمانده؛ ونزوئلای هوگو چاوز»، «انور خوجه»، «دختر استالین»، «استالین؛ دربار تزار سرخ»، «لنین»، «ادبیات علیه استبداد»، «دستنوشتهها نمیسوزند»، «امید علیه امید» و «رفیق؛ زندگی و مرگ ارنستو چه گوارا» از آثار ترجمهای او هستند.
خبر مرگ بیژن اشتری بسیار ناگهانی و تأثربرانگیز بود. اینجانب هم اکنون از شنیدن این خبر ، با وجود آنکه به لحاظ فکری هیچ میانه خوبی با ایشان نداشتم، اما به شدت متأثر و غمگین شدم. کانال بیان آزادی این ضایعه دردناک را به جامعه فرهنگی کشور و خانواده محترم ایشان تسلیت می گوید.
روحش شاد و یادش گرامی باد
احمد فعال
@bayane_azadi
🔹بیژن اشتری، یکی از تاثیرگذارترین مترجمان ایران در چند دهه اخیر، در عصر هجدهم خرداد در منزل خود درگذشت. طبق اعلام نشر ثالث، او متولد ۱۳۳۹ بود و در زمان مرگ ۶۴ سال داشت.
🔹«تیم برتون»، «سینمای انگلستان»، «فرهنگ سینمای معاصر آمریکا» در دو مجلد، «زندگینامه بیل کلینتون» و «زندگینامه هیلاری کلینتون»، «حرمسرای قذافی»، «فرمانده؛ ونزوئلای هوگو چاوز»، «انور خوجه»، «دختر استالین»، «استالین؛ دربار تزار سرخ»، «لنین»، «ادبیات علیه استبداد»، «دستنوشتهها نمیسوزند»، «امید علیه امید» و «رفیق؛ زندگی و مرگ ارنستو چه گوارا» از آثار ترجمهای او هستند.
خبر مرگ بیژن اشتری بسیار ناگهانی و تأثربرانگیز بود. اینجانب هم اکنون از شنیدن این خبر ، با وجود آنکه به لحاظ فکری هیچ میانه خوبی با ایشان نداشتم، اما به شدت متأثر و غمگین شدم. کانال بیان آزادی این ضایعه دردناک را به جامعه فرهنگی کشور و خانواده محترم ایشان تسلیت می گوید.
روحش شاد و یادش گرامی باد
احمد فعال
@bayane_azadi
💔5