Forwarded from ایران آزاد و آباد (مهدی نصیری)
📢فکر نکنم هیچ کودنی تو دنیا بگه جنگ چیز خوبیه و کاشکی جنگ بشه.
جنگ آسیبهای زیادی داره و باید خیلی پلشت یا نادون باشی که آرزوی جنگ داشته باشی، بخصوص برای کشوری که دوستش داری.
اما این جملهٔ «آزادی از طریق جنگ بدست نمیاد.» رو که خیلیها جدیدا پست میکنن رو نمیفهمم!
احتمال میدم چون داریوش اقبالی و نرگس محمدی هم این جمله رو تکرار کردن به نظرشون اومده لابد حرف درست و دقیقی باید باشه.
اما نیست. این جمله با رخدادهای تاریخی تضاد فاحش داره.
وقتی میگن «آزادی از طریق جنگ بدست نمیاد.»
اگر منظورشون «جنگ» به صورت کلیه که عملا دارن چرند میگن.
چون معروفترین دموکراسی جهان که اتفاقا آمریکاست دقیقا با جنگ ساخته شده.
هم یک جنگ بزرگ و پرتلفات با انگلیس و هم بعدش یک جنگ خونین داخلی بین شمال و جنوب.
اگر منظورشون جنگ به معنی حمله یا کمک نظامی خارجی برای سقوط دیکتاتوری باشه باید بگم که توی این یکی، نمونههای نقضش حتی از اون قبلی هم پرتعدادتره.
شاید تعجب کنید اما اتفاقا اکثر معروفترین دموکراسیهای امروز، بدون کمک یا حمله مستقیم نیروی نظامی خارجی هرگز ساخته نمیشدن.
چند تاش رو میگم:
۱- کره جنوبی: اگر آمریکا به کره حمله نکرده بود الان چیزی به نام «دموکراسی کره جنوبی» وجود نداشت.
یک کره متحد داشتیم، تحت رهبری کمونیستهای دیوانه
۲- استقلال آمریکا از انگلیس قطعا به نتیجه نمیرسید اگر فرانسه به کمک آمریکا نمیومد و به نیروهای نظامی انگلیس حمله نمیکرد .
۳- سقوط موسیلینی با حمله مستقیم متفقین صورت گرفت وگرنه ایتالیا تا دههها بعد، زیر چکمه فاشیستها بود.
همونطور که فرانکوی فاشیست رو کسی بهش حمله نکرد و تا آخرش هم در اسپانیا موند .
۴- اگر آمریکا و همین جمهوری اسلامی به داعش حمله نمیکردن، الان همچنان خلافت اسلامی در عراق حاکم بود.
داشت با خیال راحت شریعت سلفی رو جاری میکرد.
در کوی و برزن هم بساط شلاق و سنگسار برپا بود.
اصلاحات تدریجی، اعتراض، اعتصاب و مقاومت مدنی که شوخی بود.
مردم تا صدسال حتی با مبارزه مسلحانه هم نمیتونستن سرنگونش کنن.
۵- ژاپن آزاد و دموکراتیک با اشغال مستقیم آمریکا ساخته شد.
حتی قانون اساسیش رو هم آمریکاییها نوشتن.
تا قبل از اون، امپراتور هیروهیتو حاکم بود و حزب اللهیهای شینتوی ژاپنی جدی جدی امپراتور رو خدا میدونستن.
۶- اگر ویتنام به کامبوج حمله نکرده بود و پل پوت رو نیانداخته بود، خِمِرهای سرخ همچنان مشغول نسلکشی در کامبوج بودن.
البته کامبوج الان کشور کاملا آزاد و دموکراتیکی نیست، ولی قطعا وضعیتش هزار برابر بهتر از چیزیه که بدون حملهٔ ویتنام میتونست باشه
۷- جمهوری اول آلمان که از بهترین و آزادترین دموکراسیهای تاریخه بعد از شکست آلمان در جنگ جهانی اول و سقوط قیصر ساخته شد.
۸- مردم عراق هرگز بدون حمله آمریکا به صدام نمیتونستن به آزادی برسن.
صدام نه قرار بود اصلاح بشه و نه نیروهاش ریزش کنن.
تازه اگر خودش هم میمرد پسراش عدی یا قصی از باباشون هم روانیتر بودن.
۹- مردم آلمان یه جورایی شانس اوردن هیتلر به بقیه کشورها دست درازی کرد.
اگر جنگ جهانی نشده بود قطعا هنوز نسل پنجم نیروهای جوان حزب اللهی نازی، که تازگیها از دانشگاه امام صادق رایش سوم فارغ التحصیل شده بودن، الان داشتن برای آیندهٔ آلمان و صدور افکار مترقی نازیسم به بقیه کشورها برنامهریزی میکردن.
خلاصه اینکه اگر میخواید با جنگ مخالف باشید، هیچ ایرادی نداره، حتی اگر به دلایلی دلتون میخواد تا ابد سایه جمهوری اسلامی بالاسر ایران باشه هم برام قابل درکه، اما براش دلیل دیگهای پیدا کنید، چون واقعیتهای تاریخی رو با «جملات قصار من درآوردی» نمیتونید تغییر بدید.
@politicscafe
جنگ آسیبهای زیادی داره و باید خیلی پلشت یا نادون باشی که آرزوی جنگ داشته باشی، بخصوص برای کشوری که دوستش داری.
اما این جملهٔ «آزادی از طریق جنگ بدست نمیاد.» رو که خیلیها جدیدا پست میکنن رو نمیفهمم!
احتمال میدم چون داریوش اقبالی و نرگس محمدی هم این جمله رو تکرار کردن به نظرشون اومده لابد حرف درست و دقیقی باید باشه.
اما نیست. این جمله با رخدادهای تاریخی تضاد فاحش داره.
وقتی میگن «آزادی از طریق جنگ بدست نمیاد.»
اگر منظورشون «جنگ» به صورت کلیه که عملا دارن چرند میگن.
چون معروفترین دموکراسی جهان که اتفاقا آمریکاست دقیقا با جنگ ساخته شده.
هم یک جنگ بزرگ و پرتلفات با انگلیس و هم بعدش یک جنگ خونین داخلی بین شمال و جنوب.
اگر منظورشون جنگ به معنی حمله یا کمک نظامی خارجی برای سقوط دیکتاتوری باشه باید بگم که توی این یکی، نمونههای نقضش حتی از اون قبلی هم پرتعدادتره.
شاید تعجب کنید اما اتفاقا اکثر معروفترین دموکراسیهای امروز، بدون کمک یا حمله مستقیم نیروی نظامی خارجی هرگز ساخته نمیشدن.
چند تاش رو میگم:
۱- کره جنوبی: اگر آمریکا به کره حمله نکرده بود الان چیزی به نام «دموکراسی کره جنوبی» وجود نداشت.
یک کره متحد داشتیم، تحت رهبری کمونیستهای دیوانه
۲- استقلال آمریکا از انگلیس قطعا به نتیجه نمیرسید اگر فرانسه به کمک آمریکا نمیومد و به نیروهای نظامی انگلیس حمله نمیکرد .
۳- سقوط موسیلینی با حمله مستقیم متفقین صورت گرفت وگرنه ایتالیا تا دههها بعد، زیر چکمه فاشیستها بود.
همونطور که فرانکوی فاشیست رو کسی بهش حمله نکرد و تا آخرش هم در اسپانیا موند .
۴- اگر آمریکا و همین جمهوری اسلامی به داعش حمله نمیکردن، الان همچنان خلافت اسلامی در عراق حاکم بود.
داشت با خیال راحت شریعت سلفی رو جاری میکرد.
در کوی و برزن هم بساط شلاق و سنگسار برپا بود.
اصلاحات تدریجی، اعتراض، اعتصاب و مقاومت مدنی که شوخی بود.
مردم تا صدسال حتی با مبارزه مسلحانه هم نمیتونستن سرنگونش کنن.
۵- ژاپن آزاد و دموکراتیک با اشغال مستقیم آمریکا ساخته شد.
حتی قانون اساسیش رو هم آمریکاییها نوشتن.
تا قبل از اون، امپراتور هیروهیتو حاکم بود و حزب اللهیهای شینتوی ژاپنی جدی جدی امپراتور رو خدا میدونستن.
۶- اگر ویتنام به کامبوج حمله نکرده بود و پل پوت رو نیانداخته بود، خِمِرهای سرخ همچنان مشغول نسلکشی در کامبوج بودن.
البته کامبوج الان کشور کاملا آزاد و دموکراتیکی نیست، ولی قطعا وضعیتش هزار برابر بهتر از چیزیه که بدون حملهٔ ویتنام میتونست باشه
۷- جمهوری اول آلمان که از بهترین و آزادترین دموکراسیهای تاریخه بعد از شکست آلمان در جنگ جهانی اول و سقوط قیصر ساخته شد.
۸- مردم عراق هرگز بدون حمله آمریکا به صدام نمیتونستن به آزادی برسن.
صدام نه قرار بود اصلاح بشه و نه نیروهاش ریزش کنن.
تازه اگر خودش هم میمرد پسراش عدی یا قصی از باباشون هم روانیتر بودن.
۹- مردم آلمان یه جورایی شانس اوردن هیتلر به بقیه کشورها دست درازی کرد.
اگر جنگ جهانی نشده بود قطعا هنوز نسل پنجم نیروهای جوان حزب اللهی نازی، که تازگیها از دانشگاه امام صادق رایش سوم فارغ التحصیل شده بودن، الان داشتن برای آیندهٔ آلمان و صدور افکار مترقی نازیسم به بقیه کشورها برنامهریزی میکردن.
خلاصه اینکه اگر میخواید با جنگ مخالف باشید، هیچ ایرادی نداره، حتی اگر به دلایلی دلتون میخواد تا ابد سایه جمهوری اسلامی بالاسر ایران باشه هم برام قابل درکه، اما براش دلیل دیگهای پیدا کنید، چون واقعیتهای تاریخی رو با «جملات قصار من درآوردی» نمیتونید تغییر بدید.
@politicscafe
👍3👎3❤2
روزشمار جنگ ایران و اسرائیل (6)
توجیه تجاوز به ایران
احمد فعال
این متن در مدت جنگ میان اسرائیل با ایران در شبکههای اجتماعی پخش شده بود. نویسنده این متن مشخص نیست، اما از طریق کانال آقای مهدی نصیری منتشر شد. کاری به شخصیت ایشان و مواضع وی ندارم، اما نویسنده متن حتما یک فرد کم اطلاعی است که با سرهم بندی کردن چند فکت از این طرف و آن طرف، و عبارتی مثلاً در مذمت جنگ گفتن، سعی داشت تا حمله نظامیاسرائیل به ایران را توجیه کند.
با فرض درست بودن همه فاکتها در مدتی که گذشت شاهد حمله یکی از وحشیترین و فاشیستترین دولتهای جهان بودیم. دولتی که از سوی دادگاه بیناللملی متهم به جنایت علیه بشریت است، و حکم دستگیری وی صادر شده است. و ما نمیتوانیم ضمن مبرا کردن خود از حکمرانان جمهوری اسلامی، این تجاوز آشکار را نادیده بگیریم، و بیتفاوت باشیم. ضمن اینکه به یاد میآورم که اسرائیل قصد تجزیه ایران را هم در سر دارد. چنانچه میگویند نقشه کردستان بزرگ در عکسهای پشت سر او قرار دارد. توجه داشته باشید جنایت را با جنایت و بدی را با بدی نمیشویند، کسی که این روش را برگزید، حداقل آن این است که به او و راهی که انتخاب کرده است، اطمینانی نیست.
نویسنده آن متن باید از کل تاریخ جهان با اطلاع باشد که چنین متنی را یک به یک از تمام کشورها و آزادی کشورها داشته باشد. اگر ایشان از چنین دانش گستردهای برخوردار بود، چرا همین حرفها را در یک مقاله تحقیقی و با ذکر منابع آن تهیه نکرد؟ اما طرز ادبیات ایشان از مقدمه تا نتیجه گیری این را نمیگوید، بلکه خلاف آن را میگوید.
به علاوه، تا آنجا که اطلاع داریم فکتهای ایشان کاملا غلط هستند. کشورهایی مانند آلمان، ایتالیا، اسپانیا و پرتقال و حتی ژاپن، جزو دولتهای دیکتاتوری و فاشیستی بودند، که تحت ائتلاف متحدین، جنگ جهانی دوم را شروع کردند. کشورهای دیکتاتوری اروپایی همدست یکدیگر در شروع جنگ بودند، آنها قصد تسخیر جهان را هم در سر میپروراندند، و بقیه کشورهای دیکتاتوری را هم با خود همراه کردند، از جمله دولت رضا شاه که به نازیهای آلمان چراغ سبز نشان داد. و لذا متفقین را که شامل کشورهای فرانسه و انگلیس و آمریکا بود، به جنگ خواندند، و سرانجام این شد که دست بر تقدیر کشورهای آلمان و ایتالیا و ژاپن سقوط کردند. و به تبع دولتهای فاشیستی هم سقوط کردند. پس اینجور نبود که آنها در داخل مشغول اعمال استبداد و بدبختی علیه مردم خودشان بودند، و بعد متفقین گفتند برویم مردمشان را از دست این دیکتاتورها نجات دهیم. به عکس، این کشورهای دیکتاتوری بودند که حمله و تجاوز به جهان را شروع کردند. برخلاف امروز که این اسرائیل جنایت پیشه است که به سرزمین ما حمله کرده ولو تحت یک نظام دیکتاتوری.
وقتی آمریکا به عراق حمله کرد، به بهانه از بین بردن تروریسم حمله کرد. قبل از ورود به قرن بیست و یکم دولت آمریکا برنامه استراتژیک خود را در چهار بند فهرست کرد، که سه تای آنها مبارزه با تروریسم، مبارزه با بنیادگرایی دینی و سوم مبارزه با بنیادگرایی قومی بود. دو الی سه سال بعد از حمله آمریکا به عراق، شاهد بودیم که حجم عملیات تروریسیتی در عراق صدها برابر حجم عملیات ترویستیای بود که از اول خلق تروریسم در جهان تا قبل از حمله به عراق به وجود آمده بود. خوب این کجا مبارزه با تروریسم بود؟ این یک، دو اینکه الان گسترش بنیادگرایی در قالب بنیادگرایی هویتی و قومی و دینی، دهها و صدها برابر قبل از قرن بیست و یکم شده است. اصلاً خود دولت ترامپ و نتانیاهو ملغمهای از بنیادگرایی دینی و قومیتی هستند. دولت ترامپ تمام کارهای خود را مأموریت از جانب خدا قلمداد میکند. خودنتانیاهو هم که اساساً ترکیبی از هر سه موردی است که آمریکا میخواست از بین ببرد، یعنی هم تررویسم و هم بنیادگرایی دینی و هم بنیادگرایی قومی. این نتیجه برنامه استراتزی آمریکا برای قرن بیست و یکم بود. با سادهسازی کردن مسائل و جابجایی فکتها بیوطنی را توجیه نکنید.
برای آگاهی از تحلیلهای نظری در سیاست و جامعه نشاسی به کانال بیان آزادی بپیوندید
https://www.tg-me.com/bayane_azadi/3892
توجیه تجاوز به ایران
احمد فعال
این متن در مدت جنگ میان اسرائیل با ایران در شبکههای اجتماعی پخش شده بود. نویسنده این متن مشخص نیست، اما از طریق کانال آقای مهدی نصیری منتشر شد. کاری به شخصیت ایشان و مواضع وی ندارم، اما نویسنده متن حتما یک فرد کم اطلاعی است که با سرهم بندی کردن چند فکت از این طرف و آن طرف، و عبارتی مثلاً در مذمت جنگ گفتن، سعی داشت تا حمله نظامیاسرائیل به ایران را توجیه کند.
با فرض درست بودن همه فاکتها در مدتی که گذشت شاهد حمله یکی از وحشیترین و فاشیستترین دولتهای جهان بودیم. دولتی که از سوی دادگاه بیناللملی متهم به جنایت علیه بشریت است، و حکم دستگیری وی صادر شده است. و ما نمیتوانیم ضمن مبرا کردن خود از حکمرانان جمهوری اسلامی، این تجاوز آشکار را نادیده بگیریم، و بیتفاوت باشیم. ضمن اینکه به یاد میآورم که اسرائیل قصد تجزیه ایران را هم در سر دارد. چنانچه میگویند نقشه کردستان بزرگ در عکسهای پشت سر او قرار دارد. توجه داشته باشید جنایت را با جنایت و بدی را با بدی نمیشویند، کسی که این روش را برگزید، حداقل آن این است که به او و راهی که انتخاب کرده است، اطمینانی نیست.
نویسنده آن متن باید از کل تاریخ جهان با اطلاع باشد که چنین متنی را یک به یک از تمام کشورها و آزادی کشورها داشته باشد. اگر ایشان از چنین دانش گستردهای برخوردار بود، چرا همین حرفها را در یک مقاله تحقیقی و با ذکر منابع آن تهیه نکرد؟ اما طرز ادبیات ایشان از مقدمه تا نتیجه گیری این را نمیگوید، بلکه خلاف آن را میگوید.
به علاوه، تا آنجا که اطلاع داریم فکتهای ایشان کاملا غلط هستند. کشورهایی مانند آلمان، ایتالیا، اسپانیا و پرتقال و حتی ژاپن، جزو دولتهای دیکتاتوری و فاشیستی بودند، که تحت ائتلاف متحدین، جنگ جهانی دوم را شروع کردند. کشورهای دیکتاتوری اروپایی همدست یکدیگر در شروع جنگ بودند، آنها قصد تسخیر جهان را هم در سر میپروراندند، و بقیه کشورهای دیکتاتوری را هم با خود همراه کردند، از جمله دولت رضا شاه که به نازیهای آلمان چراغ سبز نشان داد. و لذا متفقین را که شامل کشورهای فرانسه و انگلیس و آمریکا بود، به جنگ خواندند، و سرانجام این شد که دست بر تقدیر کشورهای آلمان و ایتالیا و ژاپن سقوط کردند. و به تبع دولتهای فاشیستی هم سقوط کردند. پس اینجور نبود که آنها در داخل مشغول اعمال استبداد و بدبختی علیه مردم خودشان بودند، و بعد متفقین گفتند برویم مردمشان را از دست این دیکتاتورها نجات دهیم. به عکس، این کشورهای دیکتاتوری بودند که حمله و تجاوز به جهان را شروع کردند. برخلاف امروز که این اسرائیل جنایت پیشه است که به سرزمین ما حمله کرده ولو تحت یک نظام دیکتاتوری.
وقتی آمریکا به عراق حمله کرد، به بهانه از بین بردن تروریسم حمله کرد. قبل از ورود به قرن بیست و یکم دولت آمریکا برنامه استراتژیک خود را در چهار بند فهرست کرد، که سه تای آنها مبارزه با تروریسم، مبارزه با بنیادگرایی دینی و سوم مبارزه با بنیادگرایی قومی بود. دو الی سه سال بعد از حمله آمریکا به عراق، شاهد بودیم که حجم عملیات تروریسیتی در عراق صدها برابر حجم عملیات ترویستیای بود که از اول خلق تروریسم در جهان تا قبل از حمله به عراق به وجود آمده بود. خوب این کجا مبارزه با تروریسم بود؟ این یک، دو اینکه الان گسترش بنیادگرایی در قالب بنیادگرایی هویتی و قومی و دینی، دهها و صدها برابر قبل از قرن بیست و یکم شده است. اصلاً خود دولت ترامپ و نتانیاهو ملغمهای از بنیادگرایی دینی و قومیتی هستند. دولت ترامپ تمام کارهای خود را مأموریت از جانب خدا قلمداد میکند. خودنتانیاهو هم که اساساً ترکیبی از هر سه موردی است که آمریکا میخواست از بین ببرد، یعنی هم تررویسم و هم بنیادگرایی دینی و هم بنیادگرایی قومی. این نتیجه برنامه استراتزی آمریکا برای قرن بیست و یکم بود. با سادهسازی کردن مسائل و جابجایی فکتها بیوطنی را توجیه نکنید.
برای آگاهی از تحلیلهای نظری در سیاست و جامعه نشاسی به کانال بیان آزادی بپیوندید
https://www.tg-me.com/bayane_azadi/3892
Telegram
بیان آزادی
📢فکر نکنم هیچ کودنی تو دنیا بگه جنگ چیز خوبیه و کاشکی جنگ بشه.
جنگ آسیبهای زیادی داره و باید خیلی پلشت یا نادون باشی که آرزوی جنگ داشته باشی، بخصوص برای کشوری که دوستش داری.
اما این جملهٔ «آزادی از طریق جنگ بدست نمیاد.» رو که خیلیها جدیدا پست میکنن…
جنگ آسیبهای زیادی داره و باید خیلی پلشت یا نادون باشی که آرزوی جنگ داشته باشی، بخصوص برای کشوری که دوستش داری.
اما این جملهٔ «آزادی از طریق جنگ بدست نمیاد.» رو که خیلیها جدیدا پست میکنن…
👏3👎2
عبدالله شهبازی در کانال تلگرامی آش نوشت:
در میان دیدگاههایی که برای حل معمای چرخش غیرمنتظره و بهتآور ترامپ در جنگ ۱۲ روزه ایران و اسرائیل مطرح میشود، این نگاه شاید معقولتر بنظر رسد که جنگ به مرحله فروپاشی جمهوری اسلامی رسید و آمریکا چون طرحی برای براندازی جمهوری اسلامی و استقرار نظم جایگزین آن نداشت از بروز هرجومرج در منطقه وحشت کرد و خواستار متوقف کردن جنگ شد.
باور نمیکنم ترامپ و نتانیاهو چنین طرحی نداشتند. آنان به قصد کُشت زدند تا جمهوری اسلامی تسلیم شود، و اگر تسلیم نشد تا انتها، یعنی فروپاشی کامل، پیش روند. انتشار پُست ترامپ با اشاره به «میگا» (جریان اعاده پادشاهی پهلوی) در همین چارچوب بود تا بفهماند وارد مرحله آخر یعنی براندازی میشوند. در این مقطع، و در کوران موشکباران مهیب تهران، انتشار پُست ترامپ، دال بر «توافق کامل و جامع میان اسرائيل و ایران»، از چرخشی بزرگ خبر داد. معلوم نیست مذاکره و دادن سریع تضمین برای متوقف کردن حملات اسرائیل از سوی چه کسانی بود. تصور میکنم به عراقچی در مسکو دستور دادند بلافاصله جنگ را تمام کند و عراقچی از طریق پوتین تضمینهای لازم را به ترامپ داد. با توجه به تغییر لحن ترامپ، سخنان نرم بعدی او درباره ایران، موضعگیری تندش برای متوقف کردن حملات اسرائیل، اجازه فروش نفت ایران به چین، و سخنان بعدی نتانیاهو که از «آتشبس جامع» گفت، چرخش فوق جدی بنظر میرسد. سخنان اخیر پزشکیان، در گفتگوی تلفنی با بنسلمان، که از عزمش برای «حلوفصل مسایل ایران و آمریکا» گفت، مؤید این چرخش در ایران است.
آیا، طبق رویه متعارف جمهوری اسلامی، آیتالله خامنهای خواستار متوقف کردن جنگ شد؟ نمیدانم. آیا کسان دیگری بجز آیتالله خامنهای، با دادن تضمین، جنگ را متوقف کردند؟ چه کسانی و از چه جایگاهی؟ این ابهام بزرگی است که بنظر میرسد در روزهای آینده، و شاید در ساعات آتی، روشن شود
در میان دیدگاههایی که برای حل معمای چرخش غیرمنتظره و بهتآور ترامپ در جنگ ۱۲ روزه ایران و اسرائیل مطرح میشود، این نگاه شاید معقولتر بنظر رسد که جنگ به مرحله فروپاشی جمهوری اسلامی رسید و آمریکا چون طرحی برای براندازی جمهوری اسلامی و استقرار نظم جایگزین آن نداشت از بروز هرجومرج در منطقه وحشت کرد و خواستار متوقف کردن جنگ شد.
باور نمیکنم ترامپ و نتانیاهو چنین طرحی نداشتند. آنان به قصد کُشت زدند تا جمهوری اسلامی تسلیم شود، و اگر تسلیم نشد تا انتها، یعنی فروپاشی کامل، پیش روند. انتشار پُست ترامپ با اشاره به «میگا» (جریان اعاده پادشاهی پهلوی) در همین چارچوب بود تا بفهماند وارد مرحله آخر یعنی براندازی میشوند. در این مقطع، و در کوران موشکباران مهیب تهران، انتشار پُست ترامپ، دال بر «توافق کامل و جامع میان اسرائيل و ایران»، از چرخشی بزرگ خبر داد. معلوم نیست مذاکره و دادن سریع تضمین برای متوقف کردن حملات اسرائیل از سوی چه کسانی بود. تصور میکنم به عراقچی در مسکو دستور دادند بلافاصله جنگ را تمام کند و عراقچی از طریق پوتین تضمینهای لازم را به ترامپ داد. با توجه به تغییر لحن ترامپ، سخنان نرم بعدی او درباره ایران، موضعگیری تندش برای متوقف کردن حملات اسرائیل، اجازه فروش نفت ایران به چین، و سخنان بعدی نتانیاهو که از «آتشبس جامع» گفت، چرخش فوق جدی بنظر میرسد. سخنان اخیر پزشکیان، در گفتگوی تلفنی با بنسلمان، که از عزمش برای «حلوفصل مسایل ایران و آمریکا» گفت، مؤید این چرخش در ایران است.
آیا، طبق رویه متعارف جمهوری اسلامی، آیتالله خامنهای خواستار متوقف کردن جنگ شد؟ نمیدانم. آیا کسان دیگری بجز آیتالله خامنهای، با دادن تضمین، جنگ را متوقف کردند؟ چه کسانی و از چه جایگاهی؟ این ابهام بزرگی است که بنظر میرسد در روزهای آینده، و شاید در ساعات آتی، روشن شود
👍2
✅چرا دروغ می بافی مردک؟!
✍️یدالله کریمی پور
۱۹ جولای ۱۷۳۳، یعنی حدود۲۹۰ سال پیش، نادر در نبرد سامرا از مشهورترین و ماهرترین فرمانده عثمانی، توپال پاشا شکست خورد. ایرانیان ناگزیر شدند با ۳۰/۰۰۰ کشته و زخمی و ۳۵۰۰ اسیر تا همدان و آق دره عقب نشینی کنند.
این نخستین شکست نادر بود. یادآوری می شود که پیش و پس اسلام هیچ امیر، فرمانروا و امیر و شاهی، بیش از نادر، پیروز میدان جنگ ها نبوده است. نقش شکست سامرا از دید تخریب روحیه ایرانیان، کمتر از شکست چالدران نبود. ولی برای نادر همواره پیروز، این شکست بس عبرت آموز بود.
نخست آن که نادر شکست را پذیرفت. او با احضار افسران خود شروع به اعتراف کرد و همه تقصیرها را به گردن گرفت. در عین حال سرنوشت خود و سربازانش را یکسان دانست و دلاوری ها و پیروزی های گذشته را یادآور شد. به آنان قول داد که جبران کند. اعتراف به اشتباه استراتژیک، جایگاه نادر را نزد فرماندهان بالا برد. به گونه ای که همه در چادر فرماندهی اشک ریخته و به او اطمینان دادند که در رویارویی دوباره با توپال پاشا و ترکان عثمانی تا مرز مرگ خواهند جنگید.
دوم این که به کاتب و منشی خود، میرزا مهدی خان استرآبادیفرمان داد که به همه ولایات، ایالات و رئیسان قبایل نامه نوشته و در خواست اعزام نیرو کند. میرزا مهدی به شیوه دربار صفویه شرحی نگاشت و پس از تعریف و تمجید فراوان از نادر و لشگریانش و ذکر پیروزی های نادر، در پایان نوشت: اندک چشم زخمی به قسمتی از سپاه سپهر دستگاه نادری رسیده است.
چون نادر نامه ها را دید، خشمگین شد و برآشفت و به تندی بر سر میرزا مهدی خان فریاد کشید؛ مردک این دروغ ها و یاوه ها چیست که از خود بافتی. ما شکست خورده ایم. دمار از روزگارمان در آمده و رو به فنا هستیم.
واقعگرایی نادر مبنی بر پذیرش شکست، به ویژه اعتراف به اشتباه استراتژیک خویش و در خواست صادقانه و فوری نیرو، با پاسخ مثبت و کلان ایرانیان مواجه شد. چنان که در نبرد سرنوشت ساز انتقامی کرکوک، نه تنها شکست سامرا جبران شد بلکه سپاه عثمانی با از دست دادن ۲۰ هزار فرمانده و تفنگ چی زبده و به ویژه کشته شدن فرمانده پیر, همواره پیروز و شجاع، توپال عثمان، ناچار به عقب نشینی و قبول شکست شد.
لیدل هارت، استراتژیست بریتانیایی دائما می گفت: گام نخست بازیابی برای ارتش شکست خورده، پذیرش شکست از سوی فرمانده کل است. بدون اعتراف به شکست، احتمال بازسازی و نوسازی ممکن نیست. سهل است که زمینه ای برای شکست های بعدی خواهدبود.
@Sahamnewsorg
✍️یدالله کریمی پور
۱۹ جولای ۱۷۳۳، یعنی حدود۲۹۰ سال پیش، نادر در نبرد سامرا از مشهورترین و ماهرترین فرمانده عثمانی، توپال پاشا شکست خورد. ایرانیان ناگزیر شدند با ۳۰/۰۰۰ کشته و زخمی و ۳۵۰۰ اسیر تا همدان و آق دره عقب نشینی کنند.
این نخستین شکست نادر بود. یادآوری می شود که پیش و پس اسلام هیچ امیر، فرمانروا و امیر و شاهی، بیش از نادر، پیروز میدان جنگ ها نبوده است. نقش شکست سامرا از دید تخریب روحیه ایرانیان، کمتر از شکست چالدران نبود. ولی برای نادر همواره پیروز، این شکست بس عبرت آموز بود.
نخست آن که نادر شکست را پذیرفت. او با احضار افسران خود شروع به اعتراف کرد و همه تقصیرها را به گردن گرفت. در عین حال سرنوشت خود و سربازانش را یکسان دانست و دلاوری ها و پیروزی های گذشته را یادآور شد. به آنان قول داد که جبران کند. اعتراف به اشتباه استراتژیک، جایگاه نادر را نزد فرماندهان بالا برد. به گونه ای که همه در چادر فرماندهی اشک ریخته و به او اطمینان دادند که در رویارویی دوباره با توپال پاشا و ترکان عثمانی تا مرز مرگ خواهند جنگید.
دوم این که به کاتب و منشی خود، میرزا مهدی خان استرآبادیفرمان داد که به همه ولایات، ایالات و رئیسان قبایل نامه نوشته و در خواست اعزام نیرو کند. میرزا مهدی به شیوه دربار صفویه شرحی نگاشت و پس از تعریف و تمجید فراوان از نادر و لشگریانش و ذکر پیروزی های نادر، در پایان نوشت: اندک چشم زخمی به قسمتی از سپاه سپهر دستگاه نادری رسیده است.
چون نادر نامه ها را دید، خشمگین شد و برآشفت و به تندی بر سر میرزا مهدی خان فریاد کشید؛ مردک این دروغ ها و یاوه ها چیست که از خود بافتی. ما شکست خورده ایم. دمار از روزگارمان در آمده و رو به فنا هستیم.
واقعگرایی نادر مبنی بر پذیرش شکست، به ویژه اعتراف به اشتباه استراتژیک خویش و در خواست صادقانه و فوری نیرو، با پاسخ مثبت و کلان ایرانیان مواجه شد. چنان که در نبرد سرنوشت ساز انتقامی کرکوک، نه تنها شکست سامرا جبران شد بلکه سپاه عثمانی با از دست دادن ۲۰ هزار فرمانده و تفنگ چی زبده و به ویژه کشته شدن فرمانده پیر, همواره پیروز و شجاع، توپال عثمان، ناچار به عقب نشینی و قبول شکست شد.
لیدل هارت، استراتژیست بریتانیایی دائما می گفت: گام نخست بازیابی برای ارتش شکست خورده، پذیرش شکست از سوی فرمانده کل است. بدون اعتراف به شکست، احتمال بازسازی و نوسازی ممکن نیست. سهل است که زمینه ای برای شکست های بعدی خواهدبود.
@Sahamnewsorg
❤1
آتش بس
حسين شيخى
آتش بس نه صلح است و نه حتى ترك مخاصمه ، آتش بس تعليق مخاصمه براى مدتى كوتاه تا شروع مذاكرات صلح و يا ترك مخاصمه است . از نظر سياسى هيچ يك از اطراف مخاصمه نمى توانند در آتش بس بمانند ، مگر اينكه سياست معطوف به منافع ملى نباشد ؛ دليل اش هم روشن است ، زيرا در تعليق مخاصمه و در غياب صلح ، برنامه گذارى اقتصادى اجتماعى ، اگرچه صرفآ و اولآ براى ثبات سياسى خود دولت ، ممكن نيست .
بنابراين ناگزير آتش بس بايد به صلح و يا دست كم به ترك مخاصمه بينجامد ؛ اما همين هم براى آنكه برنامه گذارى اقتصادى اجتماعى را ممكن كند مستلزم آن است كه در فرآيند صلح يا ترك مخاصمه و مذاكرات مربوط به آن ، امنيت اطراف مخاصمه تضمين شود ، وگرنه آتش بس هم شكننده و ناپايدار خواهد بود و دو باره آتش جنگ شعله ور خواهد شد ؛ اين بدان معناست كه ايران و اسراييل ناگزير از ترك تهديدات امنيتى مستقيم و غير مستقيم عليه يكديگر اند ، اين حالا ديگر كه مخاصمه مستقيم و بلاواسطه شده است محتوم است . از اين رو فارغ از حواشى و هياهو ، مذاكرات ايران و اسراييل ، اگرچه غير مستقيم و اگرچه با امريكا به نيابت ( حتى شكلى ) از اسراييل و فارغ از مفاد و محتواى آن ، به امرى ناگزير و محتوم بدل شده است . امر سياسى در سطح سازمان هاى سياسى مى تواند چه گوارايى ، فارغ از توفيق و عدم توفيق آن روش عمل كند ، اما در سطح دولت لا ؛ تنها كارى كه دولت ايران شايسته است بكند و مى تواند و بايد بكند ، گرفتن بيشترين امتيازات براى منافع ملى از خلال اين مذاكرات است . اميد است چنين كند .
٥ تير ماه ٤٠٤
@bayane_azadi
حسين شيخى
آتش بس نه صلح است و نه حتى ترك مخاصمه ، آتش بس تعليق مخاصمه براى مدتى كوتاه تا شروع مذاكرات صلح و يا ترك مخاصمه است . از نظر سياسى هيچ يك از اطراف مخاصمه نمى توانند در آتش بس بمانند ، مگر اينكه سياست معطوف به منافع ملى نباشد ؛ دليل اش هم روشن است ، زيرا در تعليق مخاصمه و در غياب صلح ، برنامه گذارى اقتصادى اجتماعى ، اگرچه صرفآ و اولآ براى ثبات سياسى خود دولت ، ممكن نيست .
بنابراين ناگزير آتش بس بايد به صلح و يا دست كم به ترك مخاصمه بينجامد ؛ اما همين هم براى آنكه برنامه گذارى اقتصادى اجتماعى را ممكن كند مستلزم آن است كه در فرآيند صلح يا ترك مخاصمه و مذاكرات مربوط به آن ، امنيت اطراف مخاصمه تضمين شود ، وگرنه آتش بس هم شكننده و ناپايدار خواهد بود و دو باره آتش جنگ شعله ور خواهد شد ؛ اين بدان معناست كه ايران و اسراييل ناگزير از ترك تهديدات امنيتى مستقيم و غير مستقيم عليه يكديگر اند ، اين حالا ديگر كه مخاصمه مستقيم و بلاواسطه شده است محتوم است . از اين رو فارغ از حواشى و هياهو ، مذاكرات ايران و اسراييل ، اگرچه غير مستقيم و اگرچه با امريكا به نيابت ( حتى شكلى ) از اسراييل و فارغ از مفاد و محتواى آن ، به امرى ناگزير و محتوم بدل شده است . امر سياسى در سطح سازمان هاى سياسى مى تواند چه گوارايى ، فارغ از توفيق و عدم توفيق آن روش عمل كند ، اما در سطح دولت لا ؛ تنها كارى كه دولت ايران شايسته است بكند و مى تواند و بايد بكند ، گرفتن بيشترين امتيازات براى منافع ملى از خلال اين مذاكرات است . اميد است چنين كند .
٥ تير ماه ٤٠٤
@bayane_azadi
❤1
*"«آتشبسی بیسابقه، بحرانی بیپایان»"*
*"✍از توییتر حمید ابوطالبی"*
“لحظهای که باید آن را شناخت”
تحلیل وضعیت استراتژیکِ پایان موقت جنگ ایران و اسرائیل با میانجیگری ترامپ، کار بسیار پیچیدهای است. زیرا اگرچه جنگ اخیر میان ایران و اسرائیل، چه بهصورت مستقیم و چه از طریق نیابتیها، به نقطهای رسیده که اکنون با میانجیگری شخص رئیسجمهور آمریکا، دونالد ترامپ، به آتشبس انجامیده است، اما این آتشبسْ نه صلح است و نه پایان بحران؛ بلکه تنها یک «لحظه» است - لحظهای تاریخی، شکننده و بیتکرار - که اگر بهدرستی به رسمیت شناخته نشده و مدیریت نشود، نهتنها بازگشت به خصومت ممکن است، بلکه اینبار با عمق و دامنهای بسیار خطرناکتر شکل خواهد گرفت.
از اینرو، ضرورت دارد هم یکتا بودن این وضعیت را شناخت، هم چگونگی رخ دادن آن را، و هم دانست که چه باید کرد.
الف) “جنگی ساختارشکن در تاریخ معاصر”
ویژگیهای منحصربهفرد جنگ ایران و اسرائیل:
۱. نبود مرز زمینی مشترک:
ایران و اسرائیل، با فاصلهای بیش از ۱۲۰۰ کیلومتر، فاقد هرگونه تماس سرزمینی هستند. این واقعیت، امکان هرگونه نبرد کلاسیک زمینی بین این دو کشور را منتفی ساخته است.
۲. نبرد از فاصله دور با ابزارهای نوین و فوقپیشرفته:
از موشکهای دوربرد و پهپادهای نقطهزن تا هواپیماهای فوقمدرن، جنگ سایبری و عملیات اطلاعاتی – این جنگ، عرصهی درگیریهای غیر فیزیکی و غیرخطی بوده است.
۳. نبود کانالهای دیپلماتیک:
هیچ خط تماس یا مکانیسم مدیریت بحران میان دو کشور وجود نداشته است؛ نه سفارت، نه واسطهی رسمی، و نه حتی کانال پنهانی قابل اتکا.
۴. جنگ از طریق سرزمینهای ثالث:
از سوریه و لبنان تا عراق و خلیج فارس، و از آنجا تا فضای مجازی؛ نبرد در قالبی ویژه آغاز شد و نهایتاً خاک دو کشور، مردم، تأسیسات و امکانات را درگیر و به آتش کشید.
مقایسه با موارد مشابه تاریخی:
•آمریکا و ویتنام: فاقد مرز مشترک، اما دارای جنگ زمینی بود.
•آمریکا و شوروی در جنگ سرد: دارای خطوط تماس دیپلماتیک و هاتلاین فعال بود.
📌 در نتیجه میتوان گفت جنگ ایران و اسرائیل، نخستین جنگ مدرن است که:
•بدون تماس سرزمینی،
•بدون دیپلماسی،
•با ابزارهای دوربرد،
•و در میدانهای متداخل و غیرمتمرکز،
رخ داده، اداره شده و اکنون نیز چنین آتشبسی را تجربه میکند؛ آتشبسی که نه صلح است و نه پایان، بلکه صرفاً یک تعلیق خطرناک است.
ب) “توافق بر آتشبس، اما لرزان و شخصمحور”
سخن این است که چرا این آتشبس پایدار و استوار نیست؟ زیرا:
•هیچ سند رسمی، سازوکار حقوقی یا نهاد ناظر وجود ندارد.
•تنها عنصر تثبیتکننده، شخص دونالد ترامپ است؛ یک واسطهی پرنفوذ اما غیرقابل پیشبینی.
•این وضعیت نهتنها ساختاری نیست، بلکه بهمحض خروج ترامپ، زمینهی بازگشت خصومت بهسرعت فراهم خواهد شد.
📌 هشدار راهبردی:
چنانچه این میانجیگری به ساختاری پایدار بدل نشود، تنها مانع فروپاشی کامل آن، ارادهی لحظهای یک فرد است؛ و این، برای دو کشور با خصومت بنیادین، بسیار خطرناک و نااستوار است.
ج) “سیاست خارجی ایران در لحظهی بازتعریف”
وضعیت ویژهی این جنگ و صورتبندی آتشبس آن، ضرورت تغییر فوری در مسیر سیاست خارجی ایران را میطلبد؛ چراکه:
۱. اسرائیل بازیگری نیست که بتوان با آن، مانند عراق، دههها در وضعیت آتشبس و ترک مخاصمه ماند.
۲. آتشبس، تنها مهلتی موقتی برای بازسازی استراتژی است، نه نقطهی پایان خصومت.
۳. ایران برای بازسازی زیرساختهای حیاتی خود (هستهای، نظامی، اقتصادی) نیازمند دورهای از ثبات است؛ و این ثبات، زیر سایهی تهدید و نگرانی از شکست آتشبس، میسر نیست.
د) “ترامپ، فرصتی محدود برای ساختاردهی”
از اینرو، ضرورت دارد در سیاست خارجی ایران، تغییری بنیادین رخ دهد؛ بهویژه در رابطه با آمریکا، و بالاخص با همین دولت ترامپ. اما چرا فقط همین دولت؟ زیرا:
•ترامپ تنها رئیسجمهوری است که قدرت و انگیزهی شکلدهی به توافقی ساختاری میان ایران و اسرائیل را دارد.
•نفوذ بیسابقهی او بر تلآویو، امکان فشار برای ایجاد تغییر در وضعیت فلسطین و مهار افراط اسرائیل را فراهم میکند.
•هر رئیسجمهور بعدی، چه دموکرات و چه جمهوریخواه، فاقد این اراده یا قدرت خواهد بود.
📌 نکتهی کلیدی:
تعامل با ترامپ، بر پایهی یک ضرورت راهبردیِ برآمده از این جنگ است؛ ضرورتی که ایران باید از آن برای بازتعریف مسیر جدید سیاست خارجی خود بهره گیرد.
ه) “دو راه بیشتر نیست”
در وضعیت بیثباتِ موجود، صرفاً و انحصاراً دو راه وجود دارد:
. یا بازگشت صادقانه به مذاکره، و گفتوگو و تعامل جامع و برقراری روابط کامل با آمریکا؛
. یا بازگشت به جنگ خانمانسوز دیگر.
زیرا:
۱. تفاهم مستقیم با اسرائیل، در شرایط کنونی، محال است؛
۲. امکان امضای صلحی پایدار میان دو کشور وجود ندارد؛
۳.
*"✍از توییتر حمید ابوطالبی"*
“لحظهای که باید آن را شناخت”
تحلیل وضعیت استراتژیکِ پایان موقت جنگ ایران و اسرائیل با میانجیگری ترامپ، کار بسیار پیچیدهای است. زیرا اگرچه جنگ اخیر میان ایران و اسرائیل، چه بهصورت مستقیم و چه از طریق نیابتیها، به نقطهای رسیده که اکنون با میانجیگری شخص رئیسجمهور آمریکا، دونالد ترامپ، به آتشبس انجامیده است، اما این آتشبسْ نه صلح است و نه پایان بحران؛ بلکه تنها یک «لحظه» است - لحظهای تاریخی، شکننده و بیتکرار - که اگر بهدرستی به رسمیت شناخته نشده و مدیریت نشود، نهتنها بازگشت به خصومت ممکن است، بلکه اینبار با عمق و دامنهای بسیار خطرناکتر شکل خواهد گرفت.
از اینرو، ضرورت دارد هم یکتا بودن این وضعیت را شناخت، هم چگونگی رخ دادن آن را، و هم دانست که چه باید کرد.
الف) “جنگی ساختارشکن در تاریخ معاصر”
ویژگیهای منحصربهفرد جنگ ایران و اسرائیل:
۱. نبود مرز زمینی مشترک:
ایران و اسرائیل، با فاصلهای بیش از ۱۲۰۰ کیلومتر، فاقد هرگونه تماس سرزمینی هستند. این واقعیت، امکان هرگونه نبرد کلاسیک زمینی بین این دو کشور را منتفی ساخته است.
۲. نبرد از فاصله دور با ابزارهای نوین و فوقپیشرفته:
از موشکهای دوربرد و پهپادهای نقطهزن تا هواپیماهای فوقمدرن، جنگ سایبری و عملیات اطلاعاتی – این جنگ، عرصهی درگیریهای غیر فیزیکی و غیرخطی بوده است.
۳. نبود کانالهای دیپلماتیک:
هیچ خط تماس یا مکانیسم مدیریت بحران میان دو کشور وجود نداشته است؛ نه سفارت، نه واسطهی رسمی، و نه حتی کانال پنهانی قابل اتکا.
۴. جنگ از طریق سرزمینهای ثالث:
از سوریه و لبنان تا عراق و خلیج فارس، و از آنجا تا فضای مجازی؛ نبرد در قالبی ویژه آغاز شد و نهایتاً خاک دو کشور، مردم، تأسیسات و امکانات را درگیر و به آتش کشید.
مقایسه با موارد مشابه تاریخی:
•آمریکا و ویتنام: فاقد مرز مشترک، اما دارای جنگ زمینی بود.
•آمریکا و شوروی در جنگ سرد: دارای خطوط تماس دیپلماتیک و هاتلاین فعال بود.
📌 در نتیجه میتوان گفت جنگ ایران و اسرائیل، نخستین جنگ مدرن است که:
•بدون تماس سرزمینی،
•بدون دیپلماسی،
•با ابزارهای دوربرد،
•و در میدانهای متداخل و غیرمتمرکز،
رخ داده، اداره شده و اکنون نیز چنین آتشبسی را تجربه میکند؛ آتشبسی که نه صلح است و نه پایان، بلکه صرفاً یک تعلیق خطرناک است.
ب) “توافق بر آتشبس، اما لرزان و شخصمحور”
سخن این است که چرا این آتشبس پایدار و استوار نیست؟ زیرا:
•هیچ سند رسمی، سازوکار حقوقی یا نهاد ناظر وجود ندارد.
•تنها عنصر تثبیتکننده، شخص دونالد ترامپ است؛ یک واسطهی پرنفوذ اما غیرقابل پیشبینی.
•این وضعیت نهتنها ساختاری نیست، بلکه بهمحض خروج ترامپ، زمینهی بازگشت خصومت بهسرعت فراهم خواهد شد.
📌 هشدار راهبردی:
چنانچه این میانجیگری به ساختاری پایدار بدل نشود، تنها مانع فروپاشی کامل آن، ارادهی لحظهای یک فرد است؛ و این، برای دو کشور با خصومت بنیادین، بسیار خطرناک و نااستوار است.
ج) “سیاست خارجی ایران در لحظهی بازتعریف”
وضعیت ویژهی این جنگ و صورتبندی آتشبس آن، ضرورت تغییر فوری در مسیر سیاست خارجی ایران را میطلبد؛ چراکه:
۱. اسرائیل بازیگری نیست که بتوان با آن، مانند عراق، دههها در وضعیت آتشبس و ترک مخاصمه ماند.
۲. آتشبس، تنها مهلتی موقتی برای بازسازی استراتژی است، نه نقطهی پایان خصومت.
۳. ایران برای بازسازی زیرساختهای حیاتی خود (هستهای، نظامی، اقتصادی) نیازمند دورهای از ثبات است؛ و این ثبات، زیر سایهی تهدید و نگرانی از شکست آتشبس، میسر نیست.
د) “ترامپ، فرصتی محدود برای ساختاردهی”
از اینرو، ضرورت دارد در سیاست خارجی ایران، تغییری بنیادین رخ دهد؛ بهویژه در رابطه با آمریکا، و بالاخص با همین دولت ترامپ. اما چرا فقط همین دولت؟ زیرا:
•ترامپ تنها رئیسجمهوری است که قدرت و انگیزهی شکلدهی به توافقی ساختاری میان ایران و اسرائیل را دارد.
•نفوذ بیسابقهی او بر تلآویو، امکان فشار برای ایجاد تغییر در وضعیت فلسطین و مهار افراط اسرائیل را فراهم میکند.
•هر رئیسجمهور بعدی، چه دموکرات و چه جمهوریخواه، فاقد این اراده یا قدرت خواهد بود.
📌 نکتهی کلیدی:
تعامل با ترامپ، بر پایهی یک ضرورت راهبردیِ برآمده از این جنگ است؛ ضرورتی که ایران باید از آن برای بازتعریف مسیر جدید سیاست خارجی خود بهره گیرد.
ه) “دو راه بیشتر نیست”
در وضعیت بیثباتِ موجود، صرفاً و انحصاراً دو راه وجود دارد:
. یا بازگشت صادقانه به مذاکره، و گفتوگو و تعامل جامع و برقراری روابط کامل با آمریکا؛
. یا بازگشت به جنگ خانمانسوز دیگر.
زیرا:
۱. تفاهم مستقیم با اسرائیل، در شرایط کنونی، محال است؛
۲. امکان امضای صلحی پایدار میان دو کشور وجود ندارد؛
۳.
*"«آتشبسی بیسابقه، بحرانی بیپایان»"* (۲)
*"✍از توییتر حمید ابوطالبی"*
بازگشت به بنبست منطقهای، مساوی است با جنگی فرساینده، پرهزینه و بیافق؛
۴. گفتوگو با آمریکا و تعامل جامع و برقراری روابط، تنها مسیر ممکن و عقلانی برای حفظ و تداوم آتشبس و تبدیل آن به صلح و ثبات است.
و) “بازسازی اعتماد در داخل، بازسازی توازن در خارج”
اکنون پرسش این است که چه باید کرد؟ وضعیت کنونی ایران و حمایت افتخار آمیز مردم و حضور و تحمل مثال زدنی آنان میطلبد تا اقدامات زیر در دستور کار قرار گیرد:
در داخل:
•بازیابی سرمایهی اجتماعی از طریق تقویت ایرانیت، ملیگرایی مدنی و انسجام اجتماعی
•کاهش شکاف ملت - حاکمیت
•اصلاح ساختار اقتصادی و توزیع فرصتها
•تغییر در مشی سیاسی - اجتماعی کشور
در خارج:
•آغاز دیپلماسی چندلایه با تمرکز بر دولت ترامپ
•طراحی نقشهی راه پایان خصومتِ ساختاری
•تشکیل خطوط تماس غیررسمی و ساختاری با میانجیگری قدرتهای متمایل.
*🔹نتیجهگیری:*
ایران عزیز در آتشبسی بیسابقه و بحرانی خطرناک و بیپایان درغلطیده است. آتشبسی که، نه صلح است و نه ثبات؛ بلکه فقط یک پنجره است: به سوی صلح و ثبات، یا فاجعه و جنگ.
۱. این آتشبس، تعلیق یک خصومت ایدئولوژیک با امکان بازگشت سریع هر دو طرف و تحریکپذیری بسیار بالا است، و نه پایان یک جنگ.
۲. در شرایط کنونی، این اتشبس به کلمات یک فرد قدرتمند استوار است، و نه بیشتر.
۳. اسراییل همواره بر قدرت آمریکا، توان بازیگری در آن کشور، و بهرهگیری از تواناییهای آن اتکا دارد؛
۴. ایران هم در لحظهای قرار دارد که باید برای رفع نگرانیهای آیندهاش تصمیم بگیرد؛ اینکه:
•یا با پذیرش واقعیت راهبردی ریاستجمهوری ترامپ، ساختاری نو برای تعامل جامع با آمریکا و برقراری رابطه کامل و نظم منطقهای بنا نهد،
•یا به چرخهی بیپایان شکست آتشبس، تقابل، تحریم، تهدید، جنگ و ویرانی بازگردد.
*📌 اگر اکنون تصمیم گرفته نشود، شاید فردا دیگر فرصتی برای تصمیمسازی باقی نماند.*
توضیح کانال بیان آزادی
این امر که با ضرس قاطع بگوییم که این آتش بس شخص محور و متکی به اراده ترامپ بود ، هیچ واقعیت جز آنچه ظاهر است تایید نمی کند. در سیاست این خیلی ساده اندیشی است که فکر کنیم ترامپ اراده کرد و شد آنچه شد. در فرصت توضیح می دهیم ضعف هر دو طرف و حتی هر سه طرف برای ادامه جنگ منجر به آتش بس شد و ترامپ تنها سخنگوی اعلام آتش بس بود
@bayane_azadi
*"✍از توییتر حمید ابوطالبی"*
بازگشت به بنبست منطقهای، مساوی است با جنگی فرساینده، پرهزینه و بیافق؛
۴. گفتوگو با آمریکا و تعامل جامع و برقراری روابط، تنها مسیر ممکن و عقلانی برای حفظ و تداوم آتشبس و تبدیل آن به صلح و ثبات است.
و) “بازسازی اعتماد در داخل، بازسازی توازن در خارج”
اکنون پرسش این است که چه باید کرد؟ وضعیت کنونی ایران و حمایت افتخار آمیز مردم و حضور و تحمل مثال زدنی آنان میطلبد تا اقدامات زیر در دستور کار قرار گیرد:
در داخل:
•بازیابی سرمایهی اجتماعی از طریق تقویت ایرانیت، ملیگرایی مدنی و انسجام اجتماعی
•کاهش شکاف ملت - حاکمیت
•اصلاح ساختار اقتصادی و توزیع فرصتها
•تغییر در مشی سیاسی - اجتماعی کشور
در خارج:
•آغاز دیپلماسی چندلایه با تمرکز بر دولت ترامپ
•طراحی نقشهی راه پایان خصومتِ ساختاری
•تشکیل خطوط تماس غیررسمی و ساختاری با میانجیگری قدرتهای متمایل.
*🔹نتیجهگیری:*
ایران عزیز در آتشبسی بیسابقه و بحرانی خطرناک و بیپایان درغلطیده است. آتشبسی که، نه صلح است و نه ثبات؛ بلکه فقط یک پنجره است: به سوی صلح و ثبات، یا فاجعه و جنگ.
۱. این آتشبس، تعلیق یک خصومت ایدئولوژیک با امکان بازگشت سریع هر دو طرف و تحریکپذیری بسیار بالا است، و نه پایان یک جنگ.
۲. در شرایط کنونی، این اتشبس به کلمات یک فرد قدرتمند استوار است، و نه بیشتر.
۳. اسراییل همواره بر قدرت آمریکا، توان بازیگری در آن کشور، و بهرهگیری از تواناییهای آن اتکا دارد؛
۴. ایران هم در لحظهای قرار دارد که باید برای رفع نگرانیهای آیندهاش تصمیم بگیرد؛ اینکه:
•یا با پذیرش واقعیت راهبردی ریاستجمهوری ترامپ، ساختاری نو برای تعامل جامع با آمریکا و برقراری رابطه کامل و نظم منطقهای بنا نهد،
•یا به چرخهی بیپایان شکست آتشبس، تقابل، تحریم، تهدید، جنگ و ویرانی بازگردد.
*📌 اگر اکنون تصمیم گرفته نشود، شاید فردا دیگر فرصتی برای تصمیمسازی باقی نماند.*
توضیح کانال بیان آزادی
این امر که با ضرس قاطع بگوییم که این آتش بس شخص محور و متکی به اراده ترامپ بود ، هیچ واقعیت جز آنچه ظاهر است تایید نمی کند. در سیاست این خیلی ساده اندیشی است که فکر کنیم ترامپ اراده کرد و شد آنچه شد. در فرصت توضیح می دهیم ضعف هر دو طرف و حتی هر سه طرف برای ادامه جنگ منجر به آتش بس شد و ترامپ تنها سخنگوی اعلام آتش بس بود
@bayane_azadi
عبدالله شهبازی, [Jun 27, 2025 at 07:26]
جنگ ۱۲ روزه و معمای آتشبس ترامپ/ قسمت اول
تحلیل غیبگویی نیست
تحلیل غیبگویی نیست. هیچ کس نمیتواند مدعی شود که تحولات آینده را دقیقاً میشناسد. از گذشته دور تاکنون بارها نوشتهام، و یکی دو روز پیش در شبکه ایکس، که میتوان بر اساس دادههای موجود و تجربه و شمّ خود سناریوهایی را برای آینده فرض کرد ولی ممکن است با ورود عوامل جدید تغییر کند یا منتفی شود و تحقق نیابد. بنابراین، در موارد حساس معمولاً از تعابیری چون «تصور میکنم» و مانند آن برای نشان دادن عدم قطعیت نظرم استفاده کردهام. گاه حتی تعبیر «تخیل» را به کار بردهام؛ از جمله در یادداشت یک روز پس از حادثه تاریخی ۷ اکتبر ۲۰۲۳ به دلیل حساسیت فراوان آن، که تحولات پسین نظرم را تأیید کرد.
جنگ ۱۲ روزه و گراندپلن خاورمیانه جدید
در تبیین حوادث طوفانی و پیاپی پس از ۷ اکتبر در منطقه سرانجام به این نتیجه رسیدم، و در رساله منتشره در ۱۹ آوریل ۲۰۲۵ بیان کردم، که این تحولات تصادفی نیست بلکه هدفی بزرگ را دنبال میکند: با تحول در نظام اقتصادی آمریکا به دلیل رشد چشمگیر بخش تِک و، نیز بخش مستغلات، نقش کمپانیهای نظامی کاهش یافته و بهمراه آن نفوذشان در تعیین منافع آمریکا در سیاست خارجی بویژه در خاورمیانه. آمریکا وارد دوران جدیدی شده است: نظم برآمده از جنگ جهانی دوم، شامل دو دوره «جنگ سرد» و «جنگ با ترور»، در حال فروپاشی است و باید نظم جدیدی مستقر شود. این تغییر پارادیم ایجاب میکند که خاورمیانه به قطب مهم اقتصادی تبدیل شود در مقابل قدرت فزاینده چین. بعبارت دیگر، خاورمیانه جدیدی باید پدید آید که بتواند در عرصه اقتصادی و فنسالاری در برابر چین توازن ایجاد کرده و آن را مهار کند.
در تحلیلم اینگونه مطرح کردم که در نظم جدید خاورمیانه وجود جمهوری اسلامی با مختصات ۴۶ ساله حیاتش باید تغییر کند؛ یا حذف شود یا از درون آن تحولی ایجاد شود به سمت نسخهای از جمهوری اسلامی همراه و همکار.
حادثه ۷ اکتبر نقطه عطف در ایجاد این تحول در خاورمیانه بود، و نتانیاهو به درستی آن را «۱۱ سپتامبر خاورمیانه» نامید. در این چارچوب، حمله اسرائیل به ایران و جنگ ۱۲ روزه را نیز باید بخشی از این پروژه دانست.
عملیات موساد در جنگ ۱۲ روزه
تصور میرفت که حملات سنگین هوایی و پهپادی اسرائیل با ورود هستههای مسلح موساد، شامل ایرانیان آموزشدیده، به خیابانها تکمیل خواهد شد و تا سقوط جمهوری اسلامی ادامه خواهد یافت. ولی ناگهان، در اوج حملات، ترامپ دستور داد اسرائیل جنگ را متوقف کند و آتشبس میان طرفین برقرار شود.
فرضیه وارد شدن شبکههای مسلح ایرانی موساد به عملیات را در اوج جنگ ۱۲ روزه و پیش از آن چند بار مطرح کردم ولی کسانی آن را غیرواقعی دانستند. اکنون با سخنان دیوید بارنیا، رئیس موساد، و سرلشکر عیال زمیر، رئیس ستاد کل ارتش، اسرائیل در اقدامی غیرعادی و نادر، نقش نیروهای کماندویی ارتش و شبکه ایرانی موساد مورد تأیید قرار گرفته است. تصورم این است که یقین دارند این افشاگری تأثیری بر وضعیت ایران نخواهد داشت، خطری شبکههای سریشان را تهدید نخواهد کرد و تنها میتواند بر سردرگمی و هراس بیفزاید. از نظر من، این نفوذ بطور عمده در پوششهایی است که تصورش نمیرود و سوق دادن عملیات ضد نفوذ به سمت مهاجران افغانستانی حرکتی غیرانسانی است که از سوی نیروهای نفوذی موساد القاء و هدایت شده است.
آنچه دو مقام بلندپایه اطلاعاتی و نظامی اسرائیل اعلام کردند بلوف نیست. در جریان جنگ ۱۲ روزه خبرهایی میشنیدم دال بر عملیات نیروهای کماندویی، مانند حمله به لانچرها در مرکز فلان شهر و غیره، که اینک تأیید میشود.
@abdollahshahbazi عبدالله شهبازی, [Jun 27, 2025 at 07:26]
جنگ ۱۲ روزه و معمای آتشبس ترامپ/ قسمت دوم
آتشبس مرموز ترامپ: آغازی بر مرحله دوم؟
هنوز اعلام آتشبس ترامپ برایم معماست و تصور میکنم برای بسیاری چنین باشد. تا پیش از انتشار ویدئوی سخنان آیتالله خامنهای فرضیاتی مطرح میشد که اینک منتفی بنظر میرسد. با توجه به این سخنان، و با این فرض که در پس پرده مسائلی وجود ندارد، باید گفت تغییر چشمگیر در رفتار جمهوری اسلامی پدید نیامده است. اگر چنین باشد، چرا ترامپ در نقش «فرشته صلح» ظاهر شد و جنگ را متوقف کرد، و از توافق «جامع و کامل آتشبس» با ایران گفت، و چرا نتانیاهو، بدون مقاومت یا ابراز نارضایتی، به سادگی تمکین کرد؟
دلایلی که از سوی رسانههای رسمی ایران عنوان میشود دال بر شکست اسرائیل و ناکامی بمباران آمریکا در نابود کردن تأسیسات هستهای و ترس از حمله موشکی به پایگاه العدید قطر بنظر من دور از واقعیت است و از سوی ناظران و تحلیلگران بیطرف جدی گرفته نمیشود. میان واقعیت زمینی و پروپاگاندا دریایی فاصله قرار دارد.
جنگ ۱۲ روزه و معمای آتشبس ترامپ/ قسمت اول
تحلیل غیبگویی نیست
تحلیل غیبگویی نیست. هیچ کس نمیتواند مدعی شود که تحولات آینده را دقیقاً میشناسد. از گذشته دور تاکنون بارها نوشتهام، و یکی دو روز پیش در شبکه ایکس، که میتوان بر اساس دادههای موجود و تجربه و شمّ خود سناریوهایی را برای آینده فرض کرد ولی ممکن است با ورود عوامل جدید تغییر کند یا منتفی شود و تحقق نیابد. بنابراین، در موارد حساس معمولاً از تعابیری چون «تصور میکنم» و مانند آن برای نشان دادن عدم قطعیت نظرم استفاده کردهام. گاه حتی تعبیر «تخیل» را به کار بردهام؛ از جمله در یادداشت یک روز پس از حادثه تاریخی ۷ اکتبر ۲۰۲۳ به دلیل حساسیت فراوان آن، که تحولات پسین نظرم را تأیید کرد.
جنگ ۱۲ روزه و گراندپلن خاورمیانه جدید
در تبیین حوادث طوفانی و پیاپی پس از ۷ اکتبر در منطقه سرانجام به این نتیجه رسیدم، و در رساله منتشره در ۱۹ آوریل ۲۰۲۵ بیان کردم، که این تحولات تصادفی نیست بلکه هدفی بزرگ را دنبال میکند: با تحول در نظام اقتصادی آمریکا به دلیل رشد چشمگیر بخش تِک و، نیز بخش مستغلات، نقش کمپانیهای نظامی کاهش یافته و بهمراه آن نفوذشان در تعیین منافع آمریکا در سیاست خارجی بویژه در خاورمیانه. آمریکا وارد دوران جدیدی شده است: نظم برآمده از جنگ جهانی دوم، شامل دو دوره «جنگ سرد» و «جنگ با ترور»، در حال فروپاشی است و باید نظم جدیدی مستقر شود. این تغییر پارادیم ایجاب میکند که خاورمیانه به قطب مهم اقتصادی تبدیل شود در مقابل قدرت فزاینده چین. بعبارت دیگر، خاورمیانه جدیدی باید پدید آید که بتواند در عرصه اقتصادی و فنسالاری در برابر چین توازن ایجاد کرده و آن را مهار کند.
در تحلیلم اینگونه مطرح کردم که در نظم جدید خاورمیانه وجود جمهوری اسلامی با مختصات ۴۶ ساله حیاتش باید تغییر کند؛ یا حذف شود یا از درون آن تحولی ایجاد شود به سمت نسخهای از جمهوری اسلامی همراه و همکار.
حادثه ۷ اکتبر نقطه عطف در ایجاد این تحول در خاورمیانه بود، و نتانیاهو به درستی آن را «۱۱ سپتامبر خاورمیانه» نامید. در این چارچوب، حمله اسرائیل به ایران و جنگ ۱۲ روزه را نیز باید بخشی از این پروژه دانست.
عملیات موساد در جنگ ۱۲ روزه
تصور میرفت که حملات سنگین هوایی و پهپادی اسرائیل با ورود هستههای مسلح موساد، شامل ایرانیان آموزشدیده، به خیابانها تکمیل خواهد شد و تا سقوط جمهوری اسلامی ادامه خواهد یافت. ولی ناگهان، در اوج حملات، ترامپ دستور داد اسرائیل جنگ را متوقف کند و آتشبس میان طرفین برقرار شود.
فرضیه وارد شدن شبکههای مسلح ایرانی موساد به عملیات را در اوج جنگ ۱۲ روزه و پیش از آن چند بار مطرح کردم ولی کسانی آن را غیرواقعی دانستند. اکنون با سخنان دیوید بارنیا، رئیس موساد، و سرلشکر عیال زمیر، رئیس ستاد کل ارتش، اسرائیل در اقدامی غیرعادی و نادر، نقش نیروهای کماندویی ارتش و شبکه ایرانی موساد مورد تأیید قرار گرفته است. تصورم این است که یقین دارند این افشاگری تأثیری بر وضعیت ایران نخواهد داشت، خطری شبکههای سریشان را تهدید نخواهد کرد و تنها میتواند بر سردرگمی و هراس بیفزاید. از نظر من، این نفوذ بطور عمده در پوششهایی است که تصورش نمیرود و سوق دادن عملیات ضد نفوذ به سمت مهاجران افغانستانی حرکتی غیرانسانی است که از سوی نیروهای نفوذی موساد القاء و هدایت شده است.
آنچه دو مقام بلندپایه اطلاعاتی و نظامی اسرائیل اعلام کردند بلوف نیست. در جریان جنگ ۱۲ روزه خبرهایی میشنیدم دال بر عملیات نیروهای کماندویی، مانند حمله به لانچرها در مرکز فلان شهر و غیره، که اینک تأیید میشود.
@abdollahshahbazi عبدالله شهبازی, [Jun 27, 2025 at 07:26]
جنگ ۱۲ روزه و معمای آتشبس ترامپ/ قسمت دوم
آتشبس مرموز ترامپ: آغازی بر مرحله دوم؟
هنوز اعلام آتشبس ترامپ برایم معماست و تصور میکنم برای بسیاری چنین باشد. تا پیش از انتشار ویدئوی سخنان آیتالله خامنهای فرضیاتی مطرح میشد که اینک منتفی بنظر میرسد. با توجه به این سخنان، و با این فرض که در پس پرده مسائلی وجود ندارد، باید گفت تغییر چشمگیر در رفتار جمهوری اسلامی پدید نیامده است. اگر چنین باشد، چرا ترامپ در نقش «فرشته صلح» ظاهر شد و جنگ را متوقف کرد، و از توافق «جامع و کامل آتشبس» با ایران گفت، و چرا نتانیاهو، بدون مقاومت یا ابراز نارضایتی، به سادگی تمکین کرد؟
دلایلی که از سوی رسانههای رسمی ایران عنوان میشود دال بر شکست اسرائیل و ناکامی بمباران آمریکا در نابود کردن تأسیسات هستهای و ترس از حمله موشکی به پایگاه العدید قطر بنظر من دور از واقعیت است و از سوی ناظران و تحلیلگران بیطرف جدی گرفته نمیشود. میان واقعیت زمینی و پروپاگاندا دریایی فاصله قرار دارد.
برای حل این معما، فرضیه دیگری مورد توجهم قرار گرفته و آن را معقول و جدی میدانم:
احتمال میدهم، طبق برنامه، حمله هوایی- موشکی به ایران پس از وارد کردن ضربات سخت به مراکز هستهای و نظامی و سلطه جنگندههای اسرائیلی بر فضای ایران، باید در این مرحله متوقف میشد که شد. ولی عملیات اسرائیل- آمریکا در ایران پایان نیافته است.
مرحله دوم، فاقد چهره مداخلهگرانه نظامی است و بر عملیات اطلاعاتی، تکاپوی شبکههای مخفی و هدایت نارضایتی فزاینده جامعه ایرانی مبتنی است و «تغییر از درون» را رقم میزند. نمیدانم به چه شکل خواهد بود ولی میتواند ادامه ترورهای مسئولین باشد و فشل کردن سیستم اطلاعاتی و امنیتی و انتظامی و تشدید فشار بر مردم از طریق رفتارهای حکومتی، مانند غائله حجاب که مدتها همگان را درگیر خود کرد و نارضایتیها را به شدت افزایش داد، و موج «جاسوسیابی» هدایتشده از سوی موساد.
ترامپ نمیخواهد، بویژه در میان پایگاه اجتماعیاش، ماگا، به «رژیم چنج» متهم شود. از نظر او مطلوبترین گزینه تحولی است که از درون جامعه ایرانی، بهرشکل، باشد و نتانیاهو مهمترین شخصیتی است که میتواند این تحول را برای او رقم زند.
@abdollahshahbazi https://www.tg-me.com/abdollahshahbazi/5619
احتمال میدهم، طبق برنامه، حمله هوایی- موشکی به ایران پس از وارد کردن ضربات سخت به مراکز هستهای و نظامی و سلطه جنگندههای اسرائیلی بر فضای ایران، باید در این مرحله متوقف میشد که شد. ولی عملیات اسرائیل- آمریکا در ایران پایان نیافته است.
مرحله دوم، فاقد چهره مداخلهگرانه نظامی است و بر عملیات اطلاعاتی، تکاپوی شبکههای مخفی و هدایت نارضایتی فزاینده جامعه ایرانی مبتنی است و «تغییر از درون» را رقم میزند. نمیدانم به چه شکل خواهد بود ولی میتواند ادامه ترورهای مسئولین باشد و فشل کردن سیستم اطلاعاتی و امنیتی و انتظامی و تشدید فشار بر مردم از طریق رفتارهای حکومتی، مانند غائله حجاب که مدتها همگان را درگیر خود کرد و نارضایتیها را به شدت افزایش داد، و موج «جاسوسیابی» هدایتشده از سوی موساد.
ترامپ نمیخواهد، بویژه در میان پایگاه اجتماعیاش، ماگا، به «رژیم چنج» متهم شود. از نظر او مطلوبترین گزینه تحولی است که از درون جامعه ایرانی، بهرشکل، باشد و نتانیاهو مهمترین شخصیتی است که میتواند این تحول را برای او رقم زند.
@abdollahshahbazi https://www.tg-me.com/abdollahshahbazi/5619
Telegram
عبدالله شهبازی
جنگ ۱۲ روزه و معمای آتشبس ترامپ/ قسمت اول
تحلیل غیبگویی نیست
تحلیل غیبگویی نیست. هیچ کس نمیتواند مدعی شود که تحولات آینده را دقیقاً میشناسد. از گذشته دور تاکنون بارها نوشتهام، و یکی دو روز پیش در شبکه ایکس، که میتوان بر اساس دادههای موجود و تجربه…
تحلیل غیبگویی نیست
تحلیل غیبگویی نیست. هیچ کس نمیتواند مدعی شود که تحولات آینده را دقیقاً میشناسد. از گذشته دور تاکنون بارها نوشتهام، و یکی دو روز پیش در شبکه ایکس، که میتوان بر اساس دادههای موجود و تجربه…
خون نریز، حتی اگر دشمنات سپاهی باشد
نه به هژمونی خونخواهی
حمید آصفی
در دل هر پروژهای برای ریختن خون، یک نقطه کور وجود دارد: آن لحظه که فراموش میکنی چرا اصلاً با خشونت مخالف بودی. و درست در همین لحظه، بازی را باختهای. تفاوتی نمیکند قاتل چه لباسی پوشیده یا مقتول در کدام جبهه ایستاده؛ لحظهای که از دیدن مرگ انسانی شاد میشوی، حتی اگر نامش پاسدار باشد، حتی اگر نشانی از بیت رهبری در جیب داشته باشد، همان لحظه، دشمن اصلیات، یعنی منطق ریختن خون، پیروز شده است.
جمهوری اسلامی چهل و شش سال است با همین منطق کار میکند: «اعدام مزدوران، قصاص خائنین، و تنبیه عناصر نفوذی». پروژهای برای مدیریت اضطراب سیاسی از طریق خونخواهی. اما تراژدی زمانی کامل میشود که بخشی از مخالفانش نیز به همان ابزار متوسل میشوند: «از کشتهشدن سپاهی خوشحالام».
در روزهایی که برخی کاربران شبکههای اجتماعی، با افتخار پوستر خونین ترور فلان فرمانده سپاه را استوری میگذارند و زیرش قلب میفرستند، مسئله فقط احساسات فردی نیست، بلکه گسل عمیق در بنیان اخلاقی یک جنبش است.
اینجا لحظهی خطر است. نه از آن جهت که دشمن مسلحتر است، بلکه چون ذهن تو به منطق او آلوده شده. تو دیگر علیه نظام نمیجنگی، تو فقط به ماشین اعدام دیگری بدل شدهای. دقیقاً همان اتفاقی که دستگاه سرکوب میخواهد: تو را در قفس خویش بازتولید کند.
زمانی که جنبش «نه به اعدام» شکل گرفت، به محکومان کاری نداشت. مسئله این نبود که فلان متهم بیگناه است یا نه؛ مسئله خودِ اعدام بود: اینکه دولت حق ندارد جان انسانی را بگیرد، حتی اگر گناهکار باشد. چون اعدام، نه عمل بازدارنده، که نوعی فریب عمومی برای تسکین خشم و ترس است.
حال سؤال اینجاست: اگر این اصل در مورد زندانی سیاسی و کودککُش و قاچاقچی معتبر است، چرا درباره سپاهی ترورشده معتبر نباشد؟ اگر ما برای اعدام یک کولبر کرد یا یک پناهجوی افغانی توسط جمهوری اسلامی عزادار میشویم، بهخاطر بیگناهی نیست، بهخاطر بیدادگری دستگاهی است که خود را بالاتر از عدالت میبیند.
وقتی ما از اعدام یک افغانی یا یک شهروند کرد به نام «مزدور اسرائیل» ناراحت میشویم، نه بهخاطر اینکه او بیگناه است، بلکه چون دستگاهی فاسد و مشروعیتباخته او را محاکمه کرده. همان دستگاهی که روزی علیه ما حکم خواهد داد. حال، چرا همان منطق را درباره عملیات تروریستی اسرائیل نداشته باشیم؟ آیا نتانیاهو، که رگبار میگیرد و «ترور هوشمند» انجام میدهد، از حاکمیت صلاحیتدارتر است؟ هیچ دولت خارجی حق ندارد با گلوله، مسیر سیاست در سرزمین ما را طراحی کند؛ حتی اگر نامش تلآویو باشد.
اگر اعدام را با قاطعیت رد میکنیم، ترور را چرا توجیه میکنیم؟
مسئله، تناقض صرف نیست. مسئله مشروعیتبخشی به خونریزی است، آنهم از سوی کسانی که قرار است بدیل حکومت باشند. وقتی ایدهی «قصاص انقلابی» به میان میآید، دیگر فرقی ندارد که این حکم را قاضی صلواتی صادر کرده یا صفحهای تلگرامی در تبعید. همان منطقِ کشتار است، فقط جای مجری عوض شده.
جمهوری اسلامی وقتی یک افغانی یا یک کولبر را با برچسب «جاسوس» اعدام میکند، دارد با زبانی نمادین یک چیز میگوید: «ما هنوز میتوانیم کنترل ترس را بهدست بگیریم». بمباران شبانهی اسرائیل در قلب تهران نیز همین را میگوید: «ما هنوز میتوانیم ارادهمان را بر پایتختات تحمیل کنیم». و فاجعه اینجاست که بخشی از اپوزیسیون، با کف زدن برای هر دوی این اقدامات، به این هژمونی تن داده است. این همان نقطهای است که اپوزیسیون، نه آلترناتیو، بلکه پژواک وارونهی همان سلطهطلبی خونین میشود.
از دستدادن اخلاق، اولین گام در باختن سیاست است.
یک نکتهی مرکزی وجود دارد که نباید در هیاهو گم شود: هیچ نیروی سیاسی، حتی پیشروترین آن، تا زمانی که با ایدهی خونریزی مرزبندی نکند، نمیتواند بدیلی برای وضع موجود باشد. آنها که برای ترور سپاهیها کف زدند، همانهایی هستند که اگر روزی در قدرت باشند، با ادبیات «قصاص انقلابی» گلوی مخالفان را خواهند برید. این را تاریخ گفته، نه من.
وطنپرستی، نفرت از حکومت، یا حتی زخمهای شخصی توجیهگر خونریزی نیست. اگر واقعاً به آیندهای بدون خشونت و سرکوب فکر میکنیم، باید یک تابو را بشکنیم: تابوی خوشحالی از مرگ.
پرسشی جدی پیش روی هر فعال سیاسی است: تو امروز که جان پاسدار را بیارزش میدانی، فردا با مخالفات چه خواهی کرد؟
واقعیت تلخ این است: ما امروز در آستانهی شکلگیری بدیلی خونریز هستیم. بدیلی که به جای نقد نظام، در حال کپیکردن فرمهایش است. این اپوزیسیون شبیه حکومت است، فقط جای عمامه و ریش را با پرچم شیر و خورشید عوض کرده. اما ایده همان است: ریختن
در این شب تاریک و بارانی، شاید سادهترین شعار، انقلابیترین باشد: خون نریز. حتی اگر دشمنات سپاهی باشد.
https://www.tg-me.com/hamidasefichannel2
نه به هژمونی خونخواهی
حمید آصفی
در دل هر پروژهای برای ریختن خون، یک نقطه کور وجود دارد: آن لحظه که فراموش میکنی چرا اصلاً با خشونت مخالف بودی. و درست در همین لحظه، بازی را باختهای. تفاوتی نمیکند قاتل چه لباسی پوشیده یا مقتول در کدام جبهه ایستاده؛ لحظهای که از دیدن مرگ انسانی شاد میشوی، حتی اگر نامش پاسدار باشد، حتی اگر نشانی از بیت رهبری در جیب داشته باشد، همان لحظه، دشمن اصلیات، یعنی منطق ریختن خون، پیروز شده است.
جمهوری اسلامی چهل و شش سال است با همین منطق کار میکند: «اعدام مزدوران، قصاص خائنین، و تنبیه عناصر نفوذی». پروژهای برای مدیریت اضطراب سیاسی از طریق خونخواهی. اما تراژدی زمانی کامل میشود که بخشی از مخالفانش نیز به همان ابزار متوسل میشوند: «از کشتهشدن سپاهی خوشحالام».
در روزهایی که برخی کاربران شبکههای اجتماعی، با افتخار پوستر خونین ترور فلان فرمانده سپاه را استوری میگذارند و زیرش قلب میفرستند، مسئله فقط احساسات فردی نیست، بلکه گسل عمیق در بنیان اخلاقی یک جنبش است.
اینجا لحظهی خطر است. نه از آن جهت که دشمن مسلحتر است، بلکه چون ذهن تو به منطق او آلوده شده. تو دیگر علیه نظام نمیجنگی، تو فقط به ماشین اعدام دیگری بدل شدهای. دقیقاً همان اتفاقی که دستگاه سرکوب میخواهد: تو را در قفس خویش بازتولید کند.
زمانی که جنبش «نه به اعدام» شکل گرفت، به محکومان کاری نداشت. مسئله این نبود که فلان متهم بیگناه است یا نه؛ مسئله خودِ اعدام بود: اینکه دولت حق ندارد جان انسانی را بگیرد، حتی اگر گناهکار باشد. چون اعدام، نه عمل بازدارنده، که نوعی فریب عمومی برای تسکین خشم و ترس است.
حال سؤال اینجاست: اگر این اصل در مورد زندانی سیاسی و کودککُش و قاچاقچی معتبر است، چرا درباره سپاهی ترورشده معتبر نباشد؟ اگر ما برای اعدام یک کولبر کرد یا یک پناهجوی افغانی توسط جمهوری اسلامی عزادار میشویم، بهخاطر بیگناهی نیست، بهخاطر بیدادگری دستگاهی است که خود را بالاتر از عدالت میبیند.
وقتی ما از اعدام یک افغانی یا یک شهروند کرد به نام «مزدور اسرائیل» ناراحت میشویم، نه بهخاطر اینکه او بیگناه است، بلکه چون دستگاهی فاسد و مشروعیتباخته او را محاکمه کرده. همان دستگاهی که روزی علیه ما حکم خواهد داد. حال، چرا همان منطق را درباره عملیات تروریستی اسرائیل نداشته باشیم؟ آیا نتانیاهو، که رگبار میگیرد و «ترور هوشمند» انجام میدهد، از حاکمیت صلاحیتدارتر است؟ هیچ دولت خارجی حق ندارد با گلوله، مسیر سیاست در سرزمین ما را طراحی کند؛ حتی اگر نامش تلآویو باشد.
اگر اعدام را با قاطعیت رد میکنیم، ترور را چرا توجیه میکنیم؟
مسئله، تناقض صرف نیست. مسئله مشروعیتبخشی به خونریزی است، آنهم از سوی کسانی که قرار است بدیل حکومت باشند. وقتی ایدهی «قصاص انقلابی» به میان میآید، دیگر فرقی ندارد که این حکم را قاضی صلواتی صادر کرده یا صفحهای تلگرامی در تبعید. همان منطقِ کشتار است، فقط جای مجری عوض شده.
جمهوری اسلامی وقتی یک افغانی یا یک کولبر را با برچسب «جاسوس» اعدام میکند، دارد با زبانی نمادین یک چیز میگوید: «ما هنوز میتوانیم کنترل ترس را بهدست بگیریم». بمباران شبانهی اسرائیل در قلب تهران نیز همین را میگوید: «ما هنوز میتوانیم ارادهمان را بر پایتختات تحمیل کنیم». و فاجعه اینجاست که بخشی از اپوزیسیون، با کف زدن برای هر دوی این اقدامات، به این هژمونی تن داده است. این همان نقطهای است که اپوزیسیون، نه آلترناتیو، بلکه پژواک وارونهی همان سلطهطلبی خونین میشود.
از دستدادن اخلاق، اولین گام در باختن سیاست است.
یک نکتهی مرکزی وجود دارد که نباید در هیاهو گم شود: هیچ نیروی سیاسی، حتی پیشروترین آن، تا زمانی که با ایدهی خونریزی مرزبندی نکند، نمیتواند بدیلی برای وضع موجود باشد. آنها که برای ترور سپاهیها کف زدند، همانهایی هستند که اگر روزی در قدرت باشند، با ادبیات «قصاص انقلابی» گلوی مخالفان را خواهند برید. این را تاریخ گفته، نه من.
وطنپرستی، نفرت از حکومت، یا حتی زخمهای شخصی توجیهگر خونریزی نیست. اگر واقعاً به آیندهای بدون خشونت و سرکوب فکر میکنیم، باید یک تابو را بشکنیم: تابوی خوشحالی از مرگ.
پرسشی جدی پیش روی هر فعال سیاسی است: تو امروز که جان پاسدار را بیارزش میدانی، فردا با مخالفات چه خواهی کرد؟
واقعیت تلخ این است: ما امروز در آستانهی شکلگیری بدیلی خونریز هستیم. بدیلی که به جای نقد نظام، در حال کپیکردن فرمهایش است. این اپوزیسیون شبیه حکومت است، فقط جای عمامه و ریش را با پرچم شیر و خورشید عوض کرده. اما ایده همان است: ریختن
در این شب تاریک و بارانی، شاید سادهترین شعار، انقلابیترین باشد: خون نریز. حتی اگر دشمنات سپاهی باشد.
https://www.tg-me.com/hamidasefichannel2
Telegram
کانال حمید آصفی
https://www.tg-me.com/hamidasefichannel2
صفحه اینستاگرام
https://instagram.com/hamid._asefi
فیسبوک
https://www.facebook.com/hamid.asefi.16
صفحه یوتیوب
https://youtube.com/@hamidasefi-mf3jo
صفحه اینستاگرام
https://instagram.com/hamid._asefi
فیسبوک
https://www.facebook.com/hamid.asefi.16
صفحه یوتیوب
https://youtube.com/@hamidasefi-mf3jo
👍2👎1
💥درسهایِ این جنگ
✍️علی مرادی مراغه ای
✅اکنون که پس از یک آتشبس شکننده از سوی ترامپ، جنگ ۱۲ روزه پایان یافته، هیچ تضمینی برای شروع دوباره آن در آینده وجود ندارد مگر آنکه بجای محدود شدن و مشغول شدن به جشن پیروزی البته از سوی همه طرفها، به درسهای آن و فراهم کردن اسباب و زمینه های مختلف برای ممانعت از گُر گرفتن دوباره شعله های جنگ خانمانسوز گرفته شود.
♦️این ابلهانه است که باور کنیم علل حمله اسرائیل یا آمریکا به ایران (حداقل تنها) برای ممانعت از امکان دستیابی ایران به سلاحهای کشتار جمعی بوده، استراتژی حمله به کشورهای خاورمیانه به بهانه جلوگیری از گسترش سلاحهای کشتار جمعی خیلی نخ نما شده همانطور که همین ادعاها در حمله به عراق کاملاً نادرست از آب در آمد.
سیاست اصلی اسرائیل، تضعیف ایران و کوچک شدن و تجزیه آن بوده که در این میان، برخی اپوزیسیون نیز از هول حلیمِ قدرت به دیگ افتادند و در کنار متجاوز قرار گرفته خود را مفتضح کردند!
♦️شکی نیست که احتمالات و گمانهای اسرائیل به عنوان آغازگرِ جنگ، غلط از آب در آمد چرا که، علاوه بر اینکه رفتار مردم ایران برعکس انتظار اسرائیل و دوستانش بود، رفتار کشورهای مسلمان نیز برعکس انتظارشان بود!
چون، کشورهای سنی در کنار ایرانِ شیعه قرار گرفته اسرائیل را به دلیل آغازگر جنگ بشدت مورد انتقاد قرار دادند! در حالیکه، در دوران جنگ ایران و عراق، کشورهای عربی(به جز سوریه) در کنار عراق قرار گرفته بودند.
حسنی مبارک(رئیس جمهور مصر)، ملک حسین( پادشاه اردن) و ملک فهد(پادشاه عربستان)، همگی از صدام و عراق حمایت کردند.
مصر سلاح فرستاد، اردن داوطلب اعزام کرد و سعودیها از جنگ صدام حمایت مالی کردند آنها حتی به آمریکا توصیه های مکرر می کردند برای کمک به صدام.
و عجیب اینکه در آن زمان، اسرائیل که صدام را خطر اصلی برای خود می دانست آمریکا را به شدت و مکرر تحت فشار قرار می داده تا به ایران کمک کند!
رهبران اسرائیل، به ویژه اسحاق رابین و شیمون پرز، فشار قابل توجهی را برای تعامل آمریکا با تهران بر آمریکا وارد کرده اند و ایران-کنترا از بسیاری جهات ایده آنها بود...!
علت این رفتار متناقض کشورهای عربی و مخصوصا اسرائیل در این چهل سال واضح است آن زمان اسرائیل تهدید اصلی را عراق می دانست و این زمان ایران را.
♦️یکی از درسهای همیشگیِ جنگ و روزهای سخت، شناخت دوستان واقعی و دشمنان واقعی است مخصوصا دوستانی که چون یالانچی پهلوان چندین دهه بوده که ایران را به عنوان کشور دوست دوشیده بوده اما در روزهای سختِ جنگ، سیاست بی تفاوتی و گهی به نعل و گهی به میخ را در پیش گرفت یعنی روسیه...
درس دیگر این جنگ اینکه، حتی در قرن بیست و یکم نیز دیپلماسی و حقوق بینالملل بدون فناوری پیشرفته نظامی ناتوان هستند! و البته قدرت اصلی قبل از هر گونه فن آوری نظامی، مردم هستند و راه حل واقعی مسائل در درون کشور و بازگشت بسوی مردم .
اما درسی مهمتر و اساسی تر، تحلیل اشتباهات و نقاط قوت و مخصوصا نقاط ضعف بوده اینکه در کجا و کدام جنبه ها، بند را به آب داده ایم...؟!
انعطاف در سیاست، جزو لاینفک عقلانیت سیاسی است اما یکدنگی در سیاست همیشه فاجعه می آفریند چرا که سیاست باید بر منافع ملی باشد و چون منافع ملی در دوره های مختلف تغییر می یابد پس، سیاست نیز باید براساسی آن مدام تغییر یابد...
♦️سخن آخر:
اکنون، تمامی طرفین جنگ از پیروزی خود می گویند که کارِ همیشگی سیاستمداران است، اما من فکر می کنم بسیاری از جنگها اصلا پیروزی نداشته بلکه تنها مرگ، ویرانی و آوارگی و زخمهای ابدی در پی داشته اند!
همیشه بدنبال جنگها، سیاستمداران، پیروزی شان را جشن می گیرند و مادران، سوگِ فرزندانشان را عزا...
زمانی در تاریکی ترین روزهای جنگ ویتنام و بزرگترین شکستِ آمریکا، سناتور جورج آیکن (1898-1984) به دولت آمریكا توصیه كرد:
"اعلان پیروزی کن و به خانه برگرد"
اینکه اسرائیل یا آمریکا اعلام پیروزی می کند ربطی به ما ندارد اما خطاب من به ایران اینست:
اعلام پیروزی کنید یا نکنید چندان مهم نیست، مهم اینست که چگونه می توان از جنگی دوباره ممانعت کرد و مهمِ دیگر اینست که:
هیچ جنگی نباید فراموش شود و در حد جشنِ پیروزی تقلیل یابد بلکه باید آنرا تحلیل عقلانی کرد تا به سرمایه ای برای نسل های امروزی و آینده بدل گردد و درسهای لازم از آن گرفته شود چرا که، جنگ یکی از پلیدترین واژه ها در قاموس بشریت است، پس نباید علل و عوامل و تبعات و زخمهای حاصل از آن را فراموش کرد و بر طبل شور و احساسات کوبید، چون این کار به منزله فراموشی آن و در نتیجه، تکرار و آغاز دوباره جنگها خواهد بود...
صلح و شادی واژه هایی مقدس هستند:
«چرا که آدم همیشه مثل هوا احتیاج داره به شادی
شادی های سبز…»
⏹️لینک کانال من @Ali_Moradi_maragheie
◀️با صدای زنده یاد خسرو شکیبایی👇👇👇
✍️علی مرادی مراغه ای
✅اکنون که پس از یک آتشبس شکننده از سوی ترامپ، جنگ ۱۲ روزه پایان یافته، هیچ تضمینی برای شروع دوباره آن در آینده وجود ندارد مگر آنکه بجای محدود شدن و مشغول شدن به جشن پیروزی البته از سوی همه طرفها، به درسهای آن و فراهم کردن اسباب و زمینه های مختلف برای ممانعت از گُر گرفتن دوباره شعله های جنگ خانمانسوز گرفته شود.
♦️این ابلهانه است که باور کنیم علل حمله اسرائیل یا آمریکا به ایران (حداقل تنها) برای ممانعت از امکان دستیابی ایران به سلاحهای کشتار جمعی بوده، استراتژی حمله به کشورهای خاورمیانه به بهانه جلوگیری از گسترش سلاحهای کشتار جمعی خیلی نخ نما شده همانطور که همین ادعاها در حمله به عراق کاملاً نادرست از آب در آمد.
سیاست اصلی اسرائیل، تضعیف ایران و کوچک شدن و تجزیه آن بوده که در این میان، برخی اپوزیسیون نیز از هول حلیمِ قدرت به دیگ افتادند و در کنار متجاوز قرار گرفته خود را مفتضح کردند!
♦️شکی نیست که احتمالات و گمانهای اسرائیل به عنوان آغازگرِ جنگ، غلط از آب در آمد چرا که، علاوه بر اینکه رفتار مردم ایران برعکس انتظار اسرائیل و دوستانش بود، رفتار کشورهای مسلمان نیز برعکس انتظارشان بود!
چون، کشورهای سنی در کنار ایرانِ شیعه قرار گرفته اسرائیل را به دلیل آغازگر جنگ بشدت مورد انتقاد قرار دادند! در حالیکه، در دوران جنگ ایران و عراق، کشورهای عربی(به جز سوریه) در کنار عراق قرار گرفته بودند.
حسنی مبارک(رئیس جمهور مصر)، ملک حسین( پادشاه اردن) و ملک فهد(پادشاه عربستان)، همگی از صدام و عراق حمایت کردند.
مصر سلاح فرستاد، اردن داوطلب اعزام کرد و سعودیها از جنگ صدام حمایت مالی کردند آنها حتی به آمریکا توصیه های مکرر می کردند برای کمک به صدام.
و عجیب اینکه در آن زمان، اسرائیل که صدام را خطر اصلی برای خود می دانست آمریکا را به شدت و مکرر تحت فشار قرار می داده تا به ایران کمک کند!
رهبران اسرائیل، به ویژه اسحاق رابین و شیمون پرز، فشار قابل توجهی را برای تعامل آمریکا با تهران بر آمریکا وارد کرده اند و ایران-کنترا از بسیاری جهات ایده آنها بود...!
علت این رفتار متناقض کشورهای عربی و مخصوصا اسرائیل در این چهل سال واضح است آن زمان اسرائیل تهدید اصلی را عراق می دانست و این زمان ایران را.
♦️یکی از درسهای همیشگیِ جنگ و روزهای سخت، شناخت دوستان واقعی و دشمنان واقعی است مخصوصا دوستانی که چون یالانچی پهلوان چندین دهه بوده که ایران را به عنوان کشور دوست دوشیده بوده اما در روزهای سختِ جنگ، سیاست بی تفاوتی و گهی به نعل و گهی به میخ را در پیش گرفت یعنی روسیه...
درس دیگر این جنگ اینکه، حتی در قرن بیست و یکم نیز دیپلماسی و حقوق بینالملل بدون فناوری پیشرفته نظامی ناتوان هستند! و البته قدرت اصلی قبل از هر گونه فن آوری نظامی، مردم هستند و راه حل واقعی مسائل در درون کشور و بازگشت بسوی مردم .
اما درسی مهمتر و اساسی تر، تحلیل اشتباهات و نقاط قوت و مخصوصا نقاط ضعف بوده اینکه در کجا و کدام جنبه ها، بند را به آب داده ایم...؟!
انعطاف در سیاست، جزو لاینفک عقلانیت سیاسی است اما یکدنگی در سیاست همیشه فاجعه می آفریند چرا که سیاست باید بر منافع ملی باشد و چون منافع ملی در دوره های مختلف تغییر می یابد پس، سیاست نیز باید براساسی آن مدام تغییر یابد...
♦️سخن آخر:
اکنون، تمامی طرفین جنگ از پیروزی خود می گویند که کارِ همیشگی سیاستمداران است، اما من فکر می کنم بسیاری از جنگها اصلا پیروزی نداشته بلکه تنها مرگ، ویرانی و آوارگی و زخمهای ابدی در پی داشته اند!
همیشه بدنبال جنگها، سیاستمداران، پیروزی شان را جشن می گیرند و مادران، سوگِ فرزندانشان را عزا...
زمانی در تاریکی ترین روزهای جنگ ویتنام و بزرگترین شکستِ آمریکا، سناتور جورج آیکن (1898-1984) به دولت آمریكا توصیه كرد:
"اعلان پیروزی کن و به خانه برگرد"
اینکه اسرائیل یا آمریکا اعلام پیروزی می کند ربطی به ما ندارد اما خطاب من به ایران اینست:
اعلام پیروزی کنید یا نکنید چندان مهم نیست، مهم اینست که چگونه می توان از جنگی دوباره ممانعت کرد و مهمِ دیگر اینست که:
هیچ جنگی نباید فراموش شود و در حد جشنِ پیروزی تقلیل یابد بلکه باید آنرا تحلیل عقلانی کرد تا به سرمایه ای برای نسل های امروزی و آینده بدل گردد و درسهای لازم از آن گرفته شود چرا که، جنگ یکی از پلیدترین واژه ها در قاموس بشریت است، پس نباید علل و عوامل و تبعات و زخمهای حاصل از آن را فراموش کرد و بر طبل شور و احساسات کوبید، چون این کار به منزله فراموشی آن و در نتیجه، تکرار و آغاز دوباره جنگها خواهد بود...
صلح و شادی واژه هایی مقدس هستند:
«چرا که آدم همیشه مثل هوا احتیاج داره به شادی
شادی های سبز…»
⏹️لینک کانال من @Ali_Moradi_maragheie
◀️با صدای زنده یاد خسرو شکیبایی👇👇👇
Telegram
attach 📎
👍5❤2👌1💯1
پوتین و ایران...
✍️ : دکتر نورالدین پیرمؤذن، نماینده ادوار مجلس
بعد از پودر شدن رژیم صدام توسط آمریکا، طارق عزیز معاون صدام دستگیر شد.
او در بازجوئی گفته بود که صدام در روزهای پایانی وقتی وارد جلسه کابینه میشد، اولین جملهاش این بود که :
«چند دقیقه پیش تماس تلفنی با پوتین داشتم و او گفت گول سر و صدای آمریکاییها نخورید و هرگز حمله نظامی اتفاق نخواهد افتاد و آمریکا اگر به عراق حمله کند ، روسیه در کنار عراق به عنوان یک متحد خواهد ایستاد!»
اما بعد از شروع جنگ ، پوتین هرگز به تماس های پی در پی صدام جواب نداد ..
آمریکا حمله کرد و رژیم بعثی عراق در ۲۱ روز برچیده شد و صدام هم به زبالهدان تاریخ پرتاب شد.
اما پوتین یک قرارداد نظامی ۲۵ میلیارد دلاری فروش اسلحه با صدام داشت که میبایست جایگزینی برای آن پیدا میشد.
طبیعی بود که بعد از عراق، پرونده رژیم ایران در روی میز کاخ سفید قرار میگرفت و این یک فرصت طلایی بود برای آقای پوتین.
پوتین که یک عنصر اطلاعاتی امنیتی لامذهب و به روایتی ضد مذهب است، خوب میدانست و میداند که چگونه باید خواسته و کالای خود را به آیتاللهها
بفروشد:
در سفر به تهران و ملاقات با آقای خامنهای، در هنگام خروج از بیت رهبری در یک شگرد حساب شده
میگوید:
در ملاقات با آقای خامنهای، احساس کردم در محضر حضرت مسیح هستم!
بلافاصله این موضوع به عرض رهبر معظم میرسد و تیتر روز خبر میشود و در یک اتفاق بیسابقه،
پوتین در مسکو یک مسجد افتتاح می کند و در تهران هم یک جلد قرآن تاریخی را به رهبری هدیه میدهد.
پوتین خیلی خوب شیوه بده - بستان سیاسی و ارزش کالای تملق، چاپلوسی و ریاکاری در بیت استبداد را میداند.
زمانی که در کسوت نمایندگی ملت بودم،
پرونده پوتین همواره جزو کارها و پیگیریهای من بود و پنج سئوال و دوازده تذکر به سه وزیر خارجه و اقتصاد وقت هم حاصل این تلاش بود:
۱- قرارداد ۲۵ میلیارد دلاری خرید تسهیلات و تجهیزات نظامی عراق عینا به ایران منتقل و بسته شد.
۲- چگونگی طولانی شدن ساخت نیروگاه بوشهر
(به مدت سی سال!)
و میزان پرداخت ایران به روسها هرگز روشن نشد و جز اسرار نظام مقدس تا به امروز هست .
۳- میزان سهم ایران در دریای خزر در سطح به ۱۱٪ و در عمق به ۷-۹٪ مورد موافقت دستگاه دیپلماسی کشور البته با دستور مستقیم رهبری تصویب شده بود که منتظر پروسه امضا و تصویب نهایی و آنهم بدون اطلاع و نظر مجلس معین شده بود.
۴- خرید موشکهای S300 علیرغم پرداخت هزینه آن، تحویل ایران نشده است و روسیه کارشکنی میکند.
در روزهایی که نامه رد صلاحیت شرکت در انتخابات را دریافت کردم،
تلویحا گفته شده بود که ضدیت با پوتین یکی از خلافها و از دلایل حذف من از فضای سیاسی کشور بوده است.
#تاریخ_معاصرایران 👇👇
📚 https://www.tg-me.com/+F_UAApSmgJM5Njk0
✍️ : دکتر نورالدین پیرمؤذن، نماینده ادوار مجلس
بعد از پودر شدن رژیم صدام توسط آمریکا، طارق عزیز معاون صدام دستگیر شد.
او در بازجوئی گفته بود که صدام در روزهای پایانی وقتی وارد جلسه کابینه میشد، اولین جملهاش این بود که :
«چند دقیقه پیش تماس تلفنی با پوتین داشتم و او گفت گول سر و صدای آمریکاییها نخورید و هرگز حمله نظامی اتفاق نخواهد افتاد و آمریکا اگر به عراق حمله کند ، روسیه در کنار عراق به عنوان یک متحد خواهد ایستاد!»
اما بعد از شروع جنگ ، پوتین هرگز به تماس های پی در پی صدام جواب نداد ..
آمریکا حمله کرد و رژیم بعثی عراق در ۲۱ روز برچیده شد و صدام هم به زبالهدان تاریخ پرتاب شد.
اما پوتین یک قرارداد نظامی ۲۵ میلیارد دلاری فروش اسلحه با صدام داشت که میبایست جایگزینی برای آن پیدا میشد.
طبیعی بود که بعد از عراق، پرونده رژیم ایران در روی میز کاخ سفید قرار میگرفت و این یک فرصت طلایی بود برای آقای پوتین.
پوتین که یک عنصر اطلاعاتی امنیتی لامذهب و به روایتی ضد مذهب است، خوب میدانست و میداند که چگونه باید خواسته و کالای خود را به آیتاللهها
بفروشد:
در سفر به تهران و ملاقات با آقای خامنهای، در هنگام خروج از بیت رهبری در یک شگرد حساب شده
میگوید:
در ملاقات با آقای خامنهای، احساس کردم در محضر حضرت مسیح هستم!
بلافاصله این موضوع به عرض رهبر معظم میرسد و تیتر روز خبر میشود و در یک اتفاق بیسابقه،
پوتین در مسکو یک مسجد افتتاح می کند و در تهران هم یک جلد قرآن تاریخی را به رهبری هدیه میدهد.
پوتین خیلی خوب شیوه بده - بستان سیاسی و ارزش کالای تملق، چاپلوسی و ریاکاری در بیت استبداد را میداند.
زمانی که در کسوت نمایندگی ملت بودم،
پرونده پوتین همواره جزو کارها و پیگیریهای من بود و پنج سئوال و دوازده تذکر به سه وزیر خارجه و اقتصاد وقت هم حاصل این تلاش بود:
۱- قرارداد ۲۵ میلیارد دلاری خرید تسهیلات و تجهیزات نظامی عراق عینا به ایران منتقل و بسته شد.
۲- چگونگی طولانی شدن ساخت نیروگاه بوشهر
(به مدت سی سال!)
و میزان پرداخت ایران به روسها هرگز روشن نشد و جز اسرار نظام مقدس تا به امروز هست .
۳- میزان سهم ایران در دریای خزر در سطح به ۱۱٪ و در عمق به ۷-۹٪ مورد موافقت دستگاه دیپلماسی کشور البته با دستور مستقیم رهبری تصویب شده بود که منتظر پروسه امضا و تصویب نهایی و آنهم بدون اطلاع و نظر مجلس معین شده بود.
۴- خرید موشکهای S300 علیرغم پرداخت هزینه آن، تحویل ایران نشده است و روسیه کارشکنی میکند.
در روزهایی که نامه رد صلاحیت شرکت در انتخابات را دریافت کردم،
تلویحا گفته شده بود که ضدیت با پوتین یکی از خلافها و از دلایل حذف من از فضای سیاسی کشور بوده است.
#تاریخ_معاصرایران 👇👇
📚 https://www.tg-me.com/+F_UAApSmgJM5Njk0
Telegram
تاریخ معاصـر ایران
تاریخ را فاتحان می نویسند اما به دروغ، در مورد تاریخ یک قرن گذشته ، دروغ های زیادی نوشته و یا به مردم گفته شده است، اما از طریق اسناد و مدارک و فیلم ها حقایق را می توان فهمید.
#تاریخ_معاصرایران
https://www.tg-me.com/ContemporaryhistoryofIran1400
#تاریخ_معاصرایران
https://www.tg-me.com/ContemporaryhistoryofIran1400
❤6
درسهایی از جنگ اسرائیل و ایران
احمد فعال
درس اول: تفاوت رجزخوانی و فریبکاری
رجزخوانی بخشی از جنگ است. رجزخوانی همان اصطلاحی است که در ادبیات جوانانمان از واژه کورکوری خواندن یاد میکنند. از جنگهای باستان تا امروز، از شروع جنگ تا پایان آن، دو طرف درگیر در جنگ برای یکدیگر رجزخوانی میکردند و میکنند. با این هدف که روحیه دشمن را تضعیف و روحیه جبهه خودی را تقویت کنند. رجزخوانی کار غلطی نیست، به عکس از ملزومات اداره یک جنگ است. اما رجزخوانی هم باید بر موازین اخلاقی باشد. اینجور نیست که یک طرف آنقدر رجزخوانی کند که هیچ نسبتی با واقعیت نداشته باشد. حکایت، همان حکایت ببرکاغذی میماند. توجه داشته باشید که رجزخوانی با فریبکاری فرق دارد. حالا شاید فریبکاری در رابطه با دشمن را نوعی ترفند اداره جنگ پنداشت، خیلی طببیعی است که یک طرف بخواهد دشمن را فریب بدهد تا موقعیت او را در جنگ تضعیف و موقعیت خود را تقویت کند. لیکن مراد ما در اینجا فریب افکار عمومی است. مثلاً شکست را پیروزی وانمود کردن، آنهم نه با هدف تقویت روحیه ملی، بلکه با هدف لاپوشانی کردن اوهاماتِ طرفهایی که در جنگ شرکت دارند. به علاوه باید دانست که رجزخوانی در شرایطی که جنگی درکار نیست، به طوریکه بنزین بر هیزم جنگ بپاشد، دقیقاً حکایت همان فریبکاری است.
مضاف براین، چه قبل از جنگ و چه در طول جنگ و چه در پایان جنگ ضروری است که حقیقت را با مردم در میان گذاشت، تا مردم بر اساس حقایق بتوانند تواناییها و ناتوانیهای خود را مورد ارزیابی قرار دهند. یک مثال میزنم، مرحوم بنی صدر زمانی که فرمانده کل قوا بود. در جایی با لباس نظامی سخنرانی میکرد، و در آن سخنرانی گفت، میخواهم از حقیقتی پرده بردارم که بر شما پنهان نباشد. چون دشمن این حقیقت را میداند، و اگر به شما نگویم معنیش این است که اطلاعات محرمانهای را دشمن میداند، اما مردم باید از دانستن آن محروم باشند. حقیقت این است که ما سلاح کافی برای ادامه جنگ نداریم. مقصود فرمانده کل قوا این بود که اکنون این شما هستید که باید در نقش رستم، ایران را نجات دهید، و همینطور هم شد. مردم و حتی نیروهایی که دست اندرکار جنگ هستند، اگر پیش از جنگ و در طول جنگ حقایق را بدانند، درمورد جنگ و عدم جنگ و یا اداره جنگ، تصمیمات و تمهیدات بهتر و دقیقتری اتخاذ میکنند.
درسی که می توانیم از این مبحث بگیریم این است که رجزخوانی شاید بکار اداره جنگ بیاید، اما در شرایط حاضر و بعد از آن، بعید است رجزخوانی حتی بتواند اقلیت وفاداران به نظام را وفادار نگاه دارد.
https://www.tg-me.com/bayane_azadi
احمد فعال
درس اول: تفاوت رجزخوانی و فریبکاری
رجزخوانی بخشی از جنگ است. رجزخوانی همان اصطلاحی است که در ادبیات جوانانمان از واژه کورکوری خواندن یاد میکنند. از جنگهای باستان تا امروز، از شروع جنگ تا پایان آن، دو طرف درگیر در جنگ برای یکدیگر رجزخوانی میکردند و میکنند. با این هدف که روحیه دشمن را تضعیف و روحیه جبهه خودی را تقویت کنند. رجزخوانی کار غلطی نیست، به عکس از ملزومات اداره یک جنگ است. اما رجزخوانی هم باید بر موازین اخلاقی باشد. اینجور نیست که یک طرف آنقدر رجزخوانی کند که هیچ نسبتی با واقعیت نداشته باشد. حکایت، همان حکایت ببرکاغذی میماند. توجه داشته باشید که رجزخوانی با فریبکاری فرق دارد. حالا شاید فریبکاری در رابطه با دشمن را نوعی ترفند اداره جنگ پنداشت، خیلی طببیعی است که یک طرف بخواهد دشمن را فریب بدهد تا موقعیت او را در جنگ تضعیف و موقعیت خود را تقویت کند. لیکن مراد ما در اینجا فریب افکار عمومی است. مثلاً شکست را پیروزی وانمود کردن، آنهم نه با هدف تقویت روحیه ملی، بلکه با هدف لاپوشانی کردن اوهاماتِ طرفهایی که در جنگ شرکت دارند. به علاوه باید دانست که رجزخوانی در شرایطی که جنگی درکار نیست، به طوریکه بنزین بر هیزم جنگ بپاشد، دقیقاً حکایت همان فریبکاری است.
مضاف براین، چه قبل از جنگ و چه در طول جنگ و چه در پایان جنگ ضروری است که حقیقت را با مردم در میان گذاشت، تا مردم بر اساس حقایق بتوانند تواناییها و ناتوانیهای خود را مورد ارزیابی قرار دهند. یک مثال میزنم، مرحوم بنی صدر زمانی که فرمانده کل قوا بود. در جایی با لباس نظامی سخنرانی میکرد، و در آن سخنرانی گفت، میخواهم از حقیقتی پرده بردارم که بر شما پنهان نباشد. چون دشمن این حقیقت را میداند، و اگر به شما نگویم معنیش این است که اطلاعات محرمانهای را دشمن میداند، اما مردم باید از دانستن آن محروم باشند. حقیقت این است که ما سلاح کافی برای ادامه جنگ نداریم. مقصود فرمانده کل قوا این بود که اکنون این شما هستید که باید در نقش رستم، ایران را نجات دهید، و همینطور هم شد. مردم و حتی نیروهایی که دست اندرکار جنگ هستند، اگر پیش از جنگ و در طول جنگ حقایق را بدانند، درمورد جنگ و عدم جنگ و یا اداره جنگ، تصمیمات و تمهیدات بهتر و دقیقتری اتخاذ میکنند.
درسی که می توانیم از این مبحث بگیریم این است که رجزخوانی شاید بکار اداره جنگ بیاید، اما در شرایط حاضر و بعد از آن، بعید است رجزخوانی حتی بتواند اقلیت وفاداران به نظام را وفادار نگاه دارد.
https://www.tg-me.com/bayane_azadi
Telegram
بیان آزادی
❇️ بیان آزادی
✍🏻 درسگفتارها و مباحثات احمد فعال و فضایی برای طرح تحلیلهای نظری در فلسفه سیاسی و جامعهشناسی
آی آدمها که بر ساحل نشسته، شاد و خندانید! یک نفر در آب دارد میسپارد جان! (نیما یوشیج)
تماس با ادمین کانال:
@ahmadfaal
✍🏻 درسگفتارها و مباحثات احمد فعال و فضایی برای طرح تحلیلهای نظری در فلسفه سیاسی و جامعهشناسی
آی آدمها که بر ساحل نشسته، شاد و خندانید! یک نفر در آب دارد میسپارد جان! (نیما یوشیج)
تماس با ادمین کانال:
@ahmadfaal
👍2❤1
درسهایی از جنگ اسرائیل و ایران
احمد فعال
درس دوم: شکستها و پیروزیهای جنگ
بعد از جنگ معمول است که هر دو طرف جشن پیروزی به راه میاندازند. این جشنها معمولا با هدف فریب افکار عمومی صورت میگیرد. طرفی هم که شکست خورده است جشن پیروزی راه میاندازد. نکته مهم اینجاست که معیارهای پیروزی و شکست برای هر یک از طرفین، بنا به ایده راهنمایی که استفاده میکنند، فرق دارد. با این وجود میتوان از دو منطق یاد کرد. یکی منطق حیات است و دوم منطق مرگ و یا منطق آخرالزمانی است. منطق حیات، منطق ریاضی است، به اضافه آنچه که به قوه فاهمه عادی بشر مربوط میشود. لیکن منطق مرگ و یا منطق آخرالزمانی، نه با منطق ریاضی سازگاری دارد و نه با قوه فاهمه عادی بشر. در منطق حیات سه عامل، علامت پیروزی هستند. یکی رسیدن به دستاورهایی که از پیش از جنگ طراحی میشود، و دوم میزان تابوری طرفین در جنگ، و سوم معدل افزایش و کاهش حیات بشری است. حجم ویرانی میتواند علامت شکست طرف مقابل باشد، اما نمیتواند علامت پیروزی طرفی که ویرانی ایجاد کرده است باشد. از این نظر، شما با منطق حیات و قوه فاهمه و عادی و یا متعارف بشری نمیتوانید، ایده راهنما و اهداف کسانی که از منطق مرگ و منطق آخرالزمانی بهره میبرند، درک کنید. به همین دلیل است که در جنگ حماس و غزه از دید آنچه که به منطق حیات و منطق فاهمه عادی بشر مربوط میشود، هم اسرائیل شکست خود و هم حماس. ضربهای که حماس خورد شدت بیشتری داشت. اسرائیل هم نه به اهدافش رسید، و نه موفق شد حماس را از بین ببرد، و نه توانست تهدیدهای امنیتی را از بین ببرد. در آینده هم هیچ چیز معلوم نیست، که اگر اسرائیل بخواهد کماکان بر نحله صهیونیستی باقی بماند، تهدیدها از میان بروند. ویران کردن غزه و حتی کشتار سران حماس برای اسرائیل پیروزی نبود، بلکه علامت شکست حماس است.
لیکن حماس چون از منطق مرگ و آخرالزمانی استفاده میکند، شاید برای آنها تبدیل شدن یک سرزمین به خاکستر و مرگ دهها هزار انسان، جایی در منطق آنان نداشته باشد. و لذا اگر نظر حماس را بپرسید، همینکه چند تا سرباز اسرائیلی را کشتند، و لابد هنر کردند از گنبد آهنین اسرائیل عبور کنند، خودش یک پیروزی کامل است. لذا محاسبه ریاضی در منطق آنان هیچ جایی ندارد، و شما هم با منطق متعارف فاهمه انسانی نمیتوانی آنان را فهم کنید، الا اینکه خودشان خودشان را میفهمند.
با همین مقیاس میخواهم بگویم، که جنگ ایران و اسرائیل پیروزی نداشت. هر دو طرف در جنگ شکست خوردند. حجم ویرانیهایی که بر اثر تهاجم اسرائیل صورت گرفت، اصلا با حجم آسیبی که ایران به وسیله موشکها به اسرائیل زد، قابل مقایسه نیست. اگر نگوییم هزاران برابر، اما به جرأت میتوان گفت حجم آسیبهایی که اسرائیل به ایران زد صدها برابر بیشتر بود. کشتن تمام فرماندهان رده اول و دوم نظامی با هیچ ضربهای که به اسرائیل زده شود قابل مقایسه نیست. این فقط یک قلم آن بود. این در حالی است که در اخبار نداشتیم که موشکهای ایران توانسته باشد حتی یک سرباز اسرائیلی را کشته باشد. اگر بخواهیم حجم ویرانیها را فهرست کنیم، آنهم طی 12 روز، شاید در طول تاریخ جنگها جهان بیسابقه بود. لیکن همچنان که گفتم حجم ویرانیها معیار پیروزی نیست؟ تنها معیار شکست طرفی است که ویرانی را تحمل میکند. ادامه در پست بعدی
https://www.tg-me.com/bayane_azadi
احمد فعال
درس دوم: شکستها و پیروزیهای جنگ
بعد از جنگ معمول است که هر دو طرف جشن پیروزی به راه میاندازند. این جشنها معمولا با هدف فریب افکار عمومی صورت میگیرد. طرفی هم که شکست خورده است جشن پیروزی راه میاندازد. نکته مهم اینجاست که معیارهای پیروزی و شکست برای هر یک از طرفین، بنا به ایده راهنمایی که استفاده میکنند، فرق دارد. با این وجود میتوان از دو منطق یاد کرد. یکی منطق حیات است و دوم منطق مرگ و یا منطق آخرالزمانی است. منطق حیات، منطق ریاضی است، به اضافه آنچه که به قوه فاهمه عادی بشر مربوط میشود. لیکن منطق مرگ و یا منطق آخرالزمانی، نه با منطق ریاضی سازگاری دارد و نه با قوه فاهمه عادی بشر. در منطق حیات سه عامل، علامت پیروزی هستند. یکی رسیدن به دستاورهایی که از پیش از جنگ طراحی میشود، و دوم میزان تابوری طرفین در جنگ، و سوم معدل افزایش و کاهش حیات بشری است. حجم ویرانی میتواند علامت شکست طرف مقابل باشد، اما نمیتواند علامت پیروزی طرفی که ویرانی ایجاد کرده است باشد. از این نظر، شما با منطق حیات و قوه فاهمه و عادی و یا متعارف بشری نمیتوانید، ایده راهنما و اهداف کسانی که از منطق مرگ و منطق آخرالزمانی بهره میبرند، درک کنید. به همین دلیل است که در جنگ حماس و غزه از دید آنچه که به منطق حیات و منطق فاهمه عادی بشر مربوط میشود، هم اسرائیل شکست خود و هم حماس. ضربهای که حماس خورد شدت بیشتری داشت. اسرائیل هم نه به اهدافش رسید، و نه موفق شد حماس را از بین ببرد، و نه توانست تهدیدهای امنیتی را از بین ببرد. در آینده هم هیچ چیز معلوم نیست، که اگر اسرائیل بخواهد کماکان بر نحله صهیونیستی باقی بماند، تهدیدها از میان بروند. ویران کردن غزه و حتی کشتار سران حماس برای اسرائیل پیروزی نبود، بلکه علامت شکست حماس است.
لیکن حماس چون از منطق مرگ و آخرالزمانی استفاده میکند، شاید برای آنها تبدیل شدن یک سرزمین به خاکستر و مرگ دهها هزار انسان، جایی در منطق آنان نداشته باشد. و لذا اگر نظر حماس را بپرسید، همینکه چند تا سرباز اسرائیلی را کشتند، و لابد هنر کردند از گنبد آهنین اسرائیل عبور کنند، خودش یک پیروزی کامل است. لذا محاسبه ریاضی در منطق آنان هیچ جایی ندارد، و شما هم با منطق متعارف فاهمه انسانی نمیتوانی آنان را فهم کنید، الا اینکه خودشان خودشان را میفهمند.
با همین مقیاس میخواهم بگویم، که جنگ ایران و اسرائیل پیروزی نداشت. هر دو طرف در جنگ شکست خوردند. حجم ویرانیهایی که بر اثر تهاجم اسرائیل صورت گرفت، اصلا با حجم آسیبی که ایران به وسیله موشکها به اسرائیل زد، قابل مقایسه نیست. اگر نگوییم هزاران برابر، اما به جرأت میتوان گفت حجم آسیبهایی که اسرائیل به ایران زد صدها برابر بیشتر بود. کشتن تمام فرماندهان رده اول و دوم نظامی با هیچ ضربهای که به اسرائیل زده شود قابل مقایسه نیست. این فقط یک قلم آن بود. این در حالی است که در اخبار نداشتیم که موشکهای ایران توانسته باشد حتی یک سرباز اسرائیلی را کشته باشد. اگر بخواهیم حجم ویرانیها را فهرست کنیم، آنهم طی 12 روز، شاید در طول تاریخ جنگها جهان بیسابقه بود. لیکن همچنان که گفتم حجم ویرانیها معیار پیروزی نیست؟ تنها معیار شکست طرفی است که ویرانی را تحمل میکند. ادامه در پست بعدی
https://www.tg-me.com/bayane_azadi
Telegram
بیان آزادی
❇️ بیان آزادی
✍🏻 درسگفتارها و مباحثات احمد فعال و فضایی برای طرح تحلیلهای نظری در فلسفه سیاسی و جامعهشناسی
آی آدمها که بر ساحل نشسته، شاد و خندانید! یک نفر در آب دارد میسپارد جان! (نیما یوشیج)
تماس با ادمین کانال:
@ahmadfaal
✍🏻 درسگفتارها و مباحثات احمد فعال و فضایی برای طرح تحلیلهای نظری در فلسفه سیاسی و جامعهشناسی
آی آدمها که بر ساحل نشسته، شاد و خندانید! یک نفر در آب دارد میسپارد جان! (نیما یوشیج)
تماس با ادمین کانال:
@ahmadfaal
❤2
درسهایی از جنگ اسرائیل و ایران
احمد فعال
درس دوم: شکستها و پیروزیهای جنگ (ادامه پست قبل)
واقعیت این است میزان تابآوری اسرائیل بسیار بسیار اندک بود، هم به لحاظ وسعت سرزمینی و هم به لحاظ ظرفیت مردمی که منطق آنها نه منطق حیات است و نه منطق مرگ. اغلب مردمان آن سرزمین – البته مانند همه سرزمینهای دیگر- از منطق روزمرگی بهره میبرند. منطق حیات نیست، چون به حیات مردمان سرزمین غزه اهمیت ندادند، و چون جمع مرکب عملیات نظامی اسرائیل به حیات بشری نیافزود. منطق آخرالزمانی هم نیست، چون منطق روزمرگی با هر نوع اهدف آخرالزمانی – چه مثبت و چه منفی- مغایرت دارد.
میزان تابآوری اسرائیل و مردمش اصلاً قابل قیاس با تابآوری ایران و مردمش نیست. بحث ارزشی نمیخواهم بکنم، اما مردمان ایران چهل سال به از دست دادنها، و طعم یک زندگی بحرانی عادت کردهاند. خود ترامپ اعتراف کرد که اسرائیل به شدت خسته شده بود، و به شدت آسیب دید. حملات اخیر ایران ثابت کرد که سالها تبلیغات روی گنبد آهنین جز افسانهسازی بیش نبود. اسرائیل در چند سال اخیر مدام تهدید میکرد، تأسیسات اتمی ایران را از بین خواهد برد. همه دنیا و حتی آمریکا ادعای اسرائیل را جدی گرفته بودند، اما وقتی برای چند بار به تأسیسات اتمی حمله کرد، عملا نشان داد که تمام ادعاها فقط رجزخوانی بود. سرانجام دست به دامن آمریکا شدند و از آمریکا کمک خواستند، تا او را در از بین بردن تأسیاست اتمی ایران کمک کند. روز دهم آمریکا به تأسیاست اتمی ایران حمله کرد، اما هنوز هیچ گزارش تحقیقی بدست نیامده که حجم خسارات چقدر بوده است. از این نظر میتوانیم بگوییم که اسرائیل با وجود آنکه با اعتماد به نفس کامل جنگ را شروع کرد، نه تنها به هیچیک از اهداف خود نرسید، بلکه ناتوانی خود را از هر زمان دیگر بیشتر آشکار کرد.
منطق حکمرانان جمهوری اسلامی منطق آخرالزمانی است. نه با منطق ریاضی و نه با آنچه که به فاهمه عادی و متعارف بشر مربوط می شود، قابل فهم و اندازهگیری نیست، ایدهها و نظرها و رفتارهای آنان قابل درک نیست. از این نظر، حجم ویرانی اگرچه میتواند علامت شکست قطعی باشد، اما در منطق آخرالزمانی چیزی به نام شکست وجود ندارد. به اغراق نگفتهایم که بیشتر از آمریکا و اسرائیل با مفهوم "شکست" دشمنی دارند. کسی که خود را شکستناپذیر معرفی میکند، شکست را نمیپذیرد، و لو اینکه شکست خورده باشد. کسی که شکست را نمیپذیرد، از شکستها هم درس نمیگیرد، اگرچه شکستها بزرگترین مدرسه درس هستند، شکستناپذیر پا به چنین مدرسهای نمیگذارد.
بیتردید اگر هر طرف میدانست و مطمئن بود که با تابآوری در داخل، میتواند ضربه نهایی را بزند، از ادامه جنگ خودداری نمیکرد. آنچه موجب آتش بس و بازدارندگی جنگ شد، نه موازنه قوا بلکه موازنه ضعفها بود.
https://www.tg-me.com/bayane_azadi
احمد فعال
درس دوم: شکستها و پیروزیهای جنگ (ادامه پست قبل)
واقعیت این است میزان تابآوری اسرائیل بسیار بسیار اندک بود، هم به لحاظ وسعت سرزمینی و هم به لحاظ ظرفیت مردمی که منطق آنها نه منطق حیات است و نه منطق مرگ. اغلب مردمان آن سرزمین – البته مانند همه سرزمینهای دیگر- از منطق روزمرگی بهره میبرند. منطق حیات نیست، چون به حیات مردمان سرزمین غزه اهمیت ندادند، و چون جمع مرکب عملیات نظامی اسرائیل به حیات بشری نیافزود. منطق آخرالزمانی هم نیست، چون منطق روزمرگی با هر نوع اهدف آخرالزمانی – چه مثبت و چه منفی- مغایرت دارد.
میزان تابآوری اسرائیل و مردمش اصلاً قابل قیاس با تابآوری ایران و مردمش نیست. بحث ارزشی نمیخواهم بکنم، اما مردمان ایران چهل سال به از دست دادنها، و طعم یک زندگی بحرانی عادت کردهاند. خود ترامپ اعتراف کرد که اسرائیل به شدت خسته شده بود، و به شدت آسیب دید. حملات اخیر ایران ثابت کرد که سالها تبلیغات روی گنبد آهنین جز افسانهسازی بیش نبود. اسرائیل در چند سال اخیر مدام تهدید میکرد، تأسیسات اتمی ایران را از بین خواهد برد. همه دنیا و حتی آمریکا ادعای اسرائیل را جدی گرفته بودند، اما وقتی برای چند بار به تأسیسات اتمی حمله کرد، عملا نشان داد که تمام ادعاها فقط رجزخوانی بود. سرانجام دست به دامن آمریکا شدند و از آمریکا کمک خواستند، تا او را در از بین بردن تأسیاست اتمی ایران کمک کند. روز دهم آمریکا به تأسیاست اتمی ایران حمله کرد، اما هنوز هیچ گزارش تحقیقی بدست نیامده که حجم خسارات چقدر بوده است. از این نظر میتوانیم بگوییم که اسرائیل با وجود آنکه با اعتماد به نفس کامل جنگ را شروع کرد، نه تنها به هیچیک از اهداف خود نرسید، بلکه ناتوانی خود را از هر زمان دیگر بیشتر آشکار کرد.
منطق حکمرانان جمهوری اسلامی منطق آخرالزمانی است. نه با منطق ریاضی و نه با آنچه که به فاهمه عادی و متعارف بشر مربوط می شود، قابل فهم و اندازهگیری نیست، ایدهها و نظرها و رفتارهای آنان قابل درک نیست. از این نظر، حجم ویرانی اگرچه میتواند علامت شکست قطعی باشد، اما در منطق آخرالزمانی چیزی به نام شکست وجود ندارد. به اغراق نگفتهایم که بیشتر از آمریکا و اسرائیل با مفهوم "شکست" دشمنی دارند. کسی که خود را شکستناپذیر معرفی میکند، شکست را نمیپذیرد، و لو اینکه شکست خورده باشد. کسی که شکست را نمیپذیرد، از شکستها هم درس نمیگیرد، اگرچه شکستها بزرگترین مدرسه درس هستند، شکستناپذیر پا به چنین مدرسهای نمیگذارد.
بیتردید اگر هر طرف میدانست و مطمئن بود که با تابآوری در داخل، میتواند ضربه نهایی را بزند، از ادامه جنگ خودداری نمیکرد. آنچه موجب آتش بس و بازدارندگی جنگ شد، نه موازنه قوا بلکه موازنه ضعفها بود.
https://www.tg-me.com/bayane_azadi
Telegram
بیان آزادی
❇️ بیان آزادی
✍🏻 درسگفتارها و مباحثات احمد فعال و فضایی برای طرح تحلیلهای نظری در فلسفه سیاسی و جامعهشناسی
آی آدمها که بر ساحل نشسته، شاد و خندانید! یک نفر در آب دارد میسپارد جان! (نیما یوشیج)
تماس با ادمین کانال:
@ahmadfaal
✍🏻 درسگفتارها و مباحثات احمد فعال و فضایی برای طرح تحلیلهای نظری در فلسفه سیاسی و جامعهشناسی
آی آدمها که بر ساحل نشسته، شاد و خندانید! یک نفر در آب دارد میسپارد جان! (نیما یوشیج)
تماس با ادمین کانال:
@ahmadfaal
👍4
درسهایی از جنگ اسرائیل و ایران
احمد فعال
درس سوم: شکسته شدن توّهمات
واقعیت این است که هر دو طرف هم نسبت به قدرت دیگری، و هم نسبت به قدرت خود دچار توهم بودند. اسرائیل از مدتها دنبال زدن سر مار در ایران بود. مدتها دنبال از بین بردن تأسیسات اتمی ایران بودند، و بالاخره با مشورتهای غلط و متوّهمانه عدهای از وطنفروشان وابسته خود، گمان میبردند، با شروع اقدام نظامی، مردم به خیابان میریزند و جمهوری اسلامی را سرنگون میکنند. امروز همه این توّهمات شکسته شد و اگر نقشه خاصی توسط دولت ترامپ در سرنداشته باشند، بعید میدانم در فرصت بعد بتواند این اهداف متوّهنانه را در سر بپروراند. حکمرانان جمهوری اسلامی گرفتار توّهمات کهنهتر و پیچیدهتری بودند. کهنهتر از این حیث که بیش از دهها سال نابودی اسرائیل را در سر میپروراندند، تنها منتظر فرصتی بودند تا ضربه نهایی را چون سیل بر سر اسرائیل سرازیر کنند. پیچیدهتر بود از این حیث که انواع توجیهات ایدئولوژیک را در استدلالهای کممایه خود پیچانده و به خورد هوادارانشان میدادند. هم اکنون کلیپهای بسیاری دست به دست میشود که آن توّهمات را بر ملا میکند. کلیپهایی که اگرچه همان موقع مضحک بودند و متوّهمانه بودن آن آشکار بود، اما اکنون وقتی پس از ماجرا قرار داریم، این کلیپها را نگاه میکنیم، مرغ پخته هم به واقعی بودن آن به خنده در میآید. آمریکا در حمله به تأسیسات اتمی، آسیب جدیای وارد کرد، هر چند گزارشی از میزان آسیب در دست نداریم، اما وزیر خارجه ایران همین امروز گفت که آسیبهای جدیای به این تأسیسات وارد شده است. خوب این تأسیسات در طی نزدیک 25 سال کل اقتصاد کشور را به گروگان گرفت. کشور را در کلافی از بحرانهای بیپایان فرو برد، به طوری که امکان هرگونه سیاستگذاری و برنامهریزی در کشور را از میان برد. تحریمها را به وجود آورد، که در مجموع هزینههای ناشی از اتمی شدن، در کل اقتصاد به چند هزار میلیارد دلار برآورد میشود. بعد از زدن این تأسیسات، ایران به جز پرتاب چند موشک در یک پایگاه خالی، چکار کرد؟ خوب اگر تصورات و رجزخوانیهای سالهای پیشین را نگوییم توّهم، چه باید بگوییم؟
به نظر میرسد تنها چیزی که توّهم را میشکند، برخورد سخت آن با واقعیت است. لیکن وقتی توّهم به یک بیماری لاعلاج تبدیل شود، واقعیت هم چاره آن را نمیکند. بعضی هم برای حفظ مخاطبان خود، دامن زدن به این توّهم را ضروری میدانند. با این وجود پیشبینی میشود، قوه عاقله سیستم که معطوف به غریزه بقاء است، به این نتیجه برسد که دستکم امور واقعی زندگی را جانشین بخش بزرگی از آن توّهمات بگردانند.
https://www.tg-me.com/bayane_azadi
احمد فعال
درس سوم: شکسته شدن توّهمات
واقعیت این است که هر دو طرف هم نسبت به قدرت دیگری، و هم نسبت به قدرت خود دچار توهم بودند. اسرائیل از مدتها دنبال زدن سر مار در ایران بود. مدتها دنبال از بین بردن تأسیسات اتمی ایران بودند، و بالاخره با مشورتهای غلط و متوّهمانه عدهای از وطنفروشان وابسته خود، گمان میبردند، با شروع اقدام نظامی، مردم به خیابان میریزند و جمهوری اسلامی را سرنگون میکنند. امروز همه این توّهمات شکسته شد و اگر نقشه خاصی توسط دولت ترامپ در سرنداشته باشند، بعید میدانم در فرصت بعد بتواند این اهداف متوّهنانه را در سر بپروراند. حکمرانان جمهوری اسلامی گرفتار توّهمات کهنهتر و پیچیدهتری بودند. کهنهتر از این حیث که بیش از دهها سال نابودی اسرائیل را در سر میپروراندند، تنها منتظر فرصتی بودند تا ضربه نهایی را چون سیل بر سر اسرائیل سرازیر کنند. پیچیدهتر بود از این حیث که انواع توجیهات ایدئولوژیک را در استدلالهای کممایه خود پیچانده و به خورد هوادارانشان میدادند. هم اکنون کلیپهای بسیاری دست به دست میشود که آن توّهمات را بر ملا میکند. کلیپهایی که اگرچه همان موقع مضحک بودند و متوّهمانه بودن آن آشکار بود، اما اکنون وقتی پس از ماجرا قرار داریم، این کلیپها را نگاه میکنیم، مرغ پخته هم به واقعی بودن آن به خنده در میآید. آمریکا در حمله به تأسیسات اتمی، آسیب جدیای وارد کرد، هر چند گزارشی از میزان آسیب در دست نداریم، اما وزیر خارجه ایران همین امروز گفت که آسیبهای جدیای به این تأسیسات وارد شده است. خوب این تأسیسات در طی نزدیک 25 سال کل اقتصاد کشور را به گروگان گرفت. کشور را در کلافی از بحرانهای بیپایان فرو برد، به طوری که امکان هرگونه سیاستگذاری و برنامهریزی در کشور را از میان برد. تحریمها را به وجود آورد، که در مجموع هزینههای ناشی از اتمی شدن، در کل اقتصاد به چند هزار میلیارد دلار برآورد میشود. بعد از زدن این تأسیسات، ایران به جز پرتاب چند موشک در یک پایگاه خالی، چکار کرد؟ خوب اگر تصورات و رجزخوانیهای سالهای پیشین را نگوییم توّهم، چه باید بگوییم؟
به نظر میرسد تنها چیزی که توّهم را میشکند، برخورد سخت آن با واقعیت است. لیکن وقتی توّهم به یک بیماری لاعلاج تبدیل شود، واقعیت هم چاره آن را نمیکند. بعضی هم برای حفظ مخاطبان خود، دامن زدن به این توّهم را ضروری میدانند. با این وجود پیشبینی میشود، قوه عاقله سیستم که معطوف به غریزه بقاء است، به این نتیجه برسد که دستکم امور واقعی زندگی را جانشین بخش بزرگی از آن توّهمات بگردانند.
https://www.tg-me.com/bayane_azadi
Telegram
بیان آزادی
❇️ بیان آزادی
✍🏻 درسگفتارها و مباحثات احمد فعال و فضایی برای طرح تحلیلهای نظری در فلسفه سیاسی و جامعهشناسی
آی آدمها که بر ساحل نشسته، شاد و خندانید! یک نفر در آب دارد میسپارد جان! (نیما یوشیج)
تماس با ادمین کانال:
@ahmadfaal
✍🏻 درسگفتارها و مباحثات احمد فعال و فضایی برای طرح تحلیلهای نظری در فلسفه سیاسی و جامعهشناسی
آی آدمها که بر ساحل نشسته، شاد و خندانید! یک نفر در آب دارد میسپارد جان! (نیما یوشیج)
تماس با ادمین کانال:
@ahmadfaal
❤2😭1
درسهایی از جنگ اسرائیل و ایران
احمد فعال
درس چهارم: جایگاه قانون و حقوق بین المل
از اوایل قرن بیستم به این سو دو مکتب در حقوق بینالملل وجود داشتند، یکی مکتب لیبرالهای آرمانگرا و دوم مکتب رئالیستها. بعدها این دو به مکاتب دیگر تقسیم شدند، اما از مبادی اولیه بنیانگذارانشان تخطی نکردند. لیبرالهای آرمانگرا، که بعدها مکتبی هم به نام نهادگرایی از درون آن پدید آمد، معتقد بودند که نهادها و سازمانهای بینالمللی میتوانند به صلح جهانی کمک کنند. نهادهایی مانند سازمان ملل، و نهادهای وابسته بدان، نهادها و سازمانهای منطقهای مانند اتحادیه اروپا، سازمان کنفرانس اسلامی، سازمان کنفرانس کشورهای عربی، و دهها نهاد بینالملی و منطقهای که در جهان وجود دارند، و حتی سازمان تجارت جهانی، اینها از عوامل تحکیم صلح جهانی هستند. در مقابل رئالیستها اصلا به سازمانهای بینالملل معتقد نبودند و نقش دولتها و هژمونی دولتها را در صلح و جنگ مؤثر میدانستند. رئالیستها پیرو نظریات توماسهابز معتدند، محیط بینالملل کاملا آنارشیک است. تضاد و تعارض منافع میان دولتها اجتنابناپذیر است. تا زمانی که تضاد منافع وجود دارد، جنگ اجتنابناپذیر است. تصور اینکه فکر کنیم در پرتو سازمانهای بینالملل، یک راهحل نهایی برای جنگ پیدا خواهد شد، تصوری دور از واقعیت است. رئاليستها هميشه به صلح بدبين بودند. و نقش سازمانهاي بينالمللي را در ايجاد صلح دستكم ميگرفتند. در جاهایی که فکر ميکنیم سازمانهای بینالمللی در ایجاد امنیت و صلح بینالمللی نقشی داشتهاند، در واقع پیش از آن، این دولتها بودند که به پایان مخاصمه رضایت دادهاند. در صورت عدم همكاري دولتها، عملاً سازمانهاي بينالمللي هيچ نقشي در ايجاد امنيت و صلح ندارند. به عبارتی سازمانهای بینالملل زمانی در استیفای صلح موثر هستند، هرگاه دولتها بخواهند، اگر دولتی نخواهد، صلحی در کار نیست.
تنها تجربه جنگ ایران و اسرائیل نیست که نشان داد دولتها وقتی اراده میکنند، هیچ وقعی و اعتنایی به سازمانهای بینالملل و حقوق بینالملل و حتی هیچ اعتنایی به قوانین داخلی خود نمینهند. این نظریه طرفداران نهادگرایی، که تمکین در برابر قانون و استمرار قوانین را یکی از ویژگیهای جامعههای مدرن میدانستند، دستکم در دوران معاصر که ما با زوال پرنسیپها مواجه هستیم، واقعیت نشان داد قانون و استمرار قانون موکول به اراده و هژمونی دولتها و منافع آنهاست.
در همین جنگ ایران و اسرائیل به چند مثال اشاره میکنم:
1- دولت آمریکا برای ورود به جنگ باید از کنگره مجوز میگرفت، ترامپ وارد جنگ ایران شد بدون اینکه از کنگره مجوز بگیرد، هیچ کس نتوانست به ایشان بگوید بالای چشمت ابروست.
2- اسرائیل و آمریکا به تأسیسات اتمی ایران حمله کردند، در حالی که مطابق قانون آژانس بینالملی حمله به تأسیسات اتمی خلاف منشور آژانس بین الملل بود.
3- یکی از قوانین بینالمللی به رسیمت شناختن حق حاکمیت ملی است، حمله نظامی اسرائیل حق حاکمیت ملی را نقض کرد. بدون مجوز از سوی سازمان ملل، کسی حق تعرض و نقض حاکمیت ملی کشور دیگر ندارد، ولی این کاری بود که دولت آمریکا و اسرائیل کردند و کسی هم آنها را بازخواست نکرد، به عکس رئیس سازمان ناتو گفت این عاقلانهترین کاری بود که آمریکا کرد.
ممکن است پرسیده شود، وقتی حکمرانان ایران قصد محو کردن اسرائیل را در سر میپرورانند، و یا برنامه غنیسازی خود را متوقف نمیکند، جامعه جهانی چه باید میکرد؟ پاسخ این است که جامعه جهانی میتوانست از راههای قانونی مانند سازمان بینالملل و شورای امنیت عمل کند، اما هر قدر کار جمهوری اسلامی غلط و غیرقابل اعتماد باشد، مجوز اقدام غیرقانونی و تجاوز را نمیدهد، این همان هرج و مرجی است که رئالیستها دنبال آن هستند، تا هژمونی دولت را جانشین قانون بگردانند، و این تأییدی بر نظریه جریانهای بنیادگرایی از جمله حکمرانان جمهوری اسلامی است، که جهان را آشوبناک و پر از هرج و مرج تفسیر میکنند، که تحت حاکمیت قّلدرها اداره میشود. دولتهای قُلدری که به ظاهر چهره مدنی و عقلانی به خود گرفتهاند، ولیکن در پس آن نوعی جاهلیت مدرن حکمرانی میکند. به هر حال، نظر هر کدام درست باشد و یا غلط، تأیید کننده این حقیقت است که جریان بنیادگرایی مکمّل هژمونی دنیای غرب، و غربستیزی مکمّل غربستایی است. 7 تیرماه 1404
https://www.tg-me.com/bayane_azadi
احمد فعال
درس چهارم: جایگاه قانون و حقوق بین المل
از اوایل قرن بیستم به این سو دو مکتب در حقوق بینالملل وجود داشتند، یکی مکتب لیبرالهای آرمانگرا و دوم مکتب رئالیستها. بعدها این دو به مکاتب دیگر تقسیم شدند، اما از مبادی اولیه بنیانگذارانشان تخطی نکردند. لیبرالهای آرمانگرا، که بعدها مکتبی هم به نام نهادگرایی از درون آن پدید آمد، معتقد بودند که نهادها و سازمانهای بینالمللی میتوانند به صلح جهانی کمک کنند. نهادهایی مانند سازمان ملل، و نهادهای وابسته بدان، نهادها و سازمانهای منطقهای مانند اتحادیه اروپا، سازمان کنفرانس اسلامی، سازمان کنفرانس کشورهای عربی، و دهها نهاد بینالملی و منطقهای که در جهان وجود دارند، و حتی سازمان تجارت جهانی، اینها از عوامل تحکیم صلح جهانی هستند. در مقابل رئالیستها اصلا به سازمانهای بینالملل معتقد نبودند و نقش دولتها و هژمونی دولتها را در صلح و جنگ مؤثر میدانستند. رئالیستها پیرو نظریات توماسهابز معتدند، محیط بینالملل کاملا آنارشیک است. تضاد و تعارض منافع میان دولتها اجتنابناپذیر است. تا زمانی که تضاد منافع وجود دارد، جنگ اجتنابناپذیر است. تصور اینکه فکر کنیم در پرتو سازمانهای بینالملل، یک راهحل نهایی برای جنگ پیدا خواهد شد، تصوری دور از واقعیت است. رئاليستها هميشه به صلح بدبين بودند. و نقش سازمانهاي بينالمللي را در ايجاد صلح دستكم ميگرفتند. در جاهایی که فکر ميکنیم سازمانهای بینالمللی در ایجاد امنیت و صلح بینالمللی نقشی داشتهاند، در واقع پیش از آن، این دولتها بودند که به پایان مخاصمه رضایت دادهاند. در صورت عدم همكاري دولتها، عملاً سازمانهاي بينالمللي هيچ نقشي در ايجاد امنيت و صلح ندارند. به عبارتی سازمانهای بینالملل زمانی در استیفای صلح موثر هستند، هرگاه دولتها بخواهند، اگر دولتی نخواهد، صلحی در کار نیست.
تنها تجربه جنگ ایران و اسرائیل نیست که نشان داد دولتها وقتی اراده میکنند، هیچ وقعی و اعتنایی به سازمانهای بینالملل و حقوق بینالملل و حتی هیچ اعتنایی به قوانین داخلی خود نمینهند. این نظریه طرفداران نهادگرایی، که تمکین در برابر قانون و استمرار قوانین را یکی از ویژگیهای جامعههای مدرن میدانستند، دستکم در دوران معاصر که ما با زوال پرنسیپها مواجه هستیم، واقعیت نشان داد قانون و استمرار قانون موکول به اراده و هژمونی دولتها و منافع آنهاست.
در همین جنگ ایران و اسرائیل به چند مثال اشاره میکنم:
1- دولت آمریکا برای ورود به جنگ باید از کنگره مجوز میگرفت، ترامپ وارد جنگ ایران شد بدون اینکه از کنگره مجوز بگیرد، هیچ کس نتوانست به ایشان بگوید بالای چشمت ابروست.
2- اسرائیل و آمریکا به تأسیسات اتمی ایران حمله کردند، در حالی که مطابق قانون آژانس بینالملی حمله به تأسیسات اتمی خلاف منشور آژانس بین الملل بود.
3- یکی از قوانین بینالمللی به رسیمت شناختن حق حاکمیت ملی است، حمله نظامی اسرائیل حق حاکمیت ملی را نقض کرد. بدون مجوز از سوی سازمان ملل، کسی حق تعرض و نقض حاکمیت ملی کشور دیگر ندارد، ولی این کاری بود که دولت آمریکا و اسرائیل کردند و کسی هم آنها را بازخواست نکرد، به عکس رئیس سازمان ناتو گفت این عاقلانهترین کاری بود که آمریکا کرد.
ممکن است پرسیده شود، وقتی حکمرانان ایران قصد محو کردن اسرائیل را در سر میپرورانند، و یا برنامه غنیسازی خود را متوقف نمیکند، جامعه جهانی چه باید میکرد؟ پاسخ این است که جامعه جهانی میتوانست از راههای قانونی مانند سازمان بینالملل و شورای امنیت عمل کند، اما هر قدر کار جمهوری اسلامی غلط و غیرقابل اعتماد باشد، مجوز اقدام غیرقانونی و تجاوز را نمیدهد، این همان هرج و مرجی است که رئالیستها دنبال آن هستند، تا هژمونی دولت را جانشین قانون بگردانند، و این تأییدی بر نظریه جریانهای بنیادگرایی از جمله حکمرانان جمهوری اسلامی است، که جهان را آشوبناک و پر از هرج و مرج تفسیر میکنند، که تحت حاکمیت قّلدرها اداره میشود. دولتهای قُلدری که به ظاهر چهره مدنی و عقلانی به خود گرفتهاند، ولیکن در پس آن نوعی جاهلیت مدرن حکمرانی میکند. به هر حال، نظر هر کدام درست باشد و یا غلط، تأیید کننده این حقیقت است که جریان بنیادگرایی مکمّل هژمونی دنیای غرب، و غربستیزی مکمّل غربستایی است. 7 تیرماه 1404
https://www.tg-me.com/bayane_azadi
Telegram
بیان آزادی
❇️ بیان آزادی
✍🏻 درسگفتارها و مباحثات احمد فعال و فضایی برای طرح تحلیلهای نظری در فلسفه سیاسی و جامعهشناسی
آی آدمها که بر ساحل نشسته، شاد و خندانید! یک نفر در آب دارد میسپارد جان! (نیما یوشیج)
تماس با ادمین کانال:
@ahmadfaal
✍🏻 درسگفتارها و مباحثات احمد فعال و فضایی برای طرح تحلیلهای نظری در فلسفه سیاسی و جامعهشناسی
آی آدمها که بر ساحل نشسته، شاد و خندانید! یک نفر در آب دارد میسپارد جان! (نیما یوشیج)
تماس با ادمین کانال:
@ahmadfaal
👏1
هشدار هشدار هشدار
احمد فعال
تجهیز شدید این روزهای اسرائیل از سوی غرب و آمریکا و اعلام وزیر جنگ اسرائیل مبنی براینکه به زودی مقامات ایران مورد حمله قرار می گیرند، به آغاز جنگ هفته آینده، به نظر میرسد که شروع مجدد جنگ قطعی است. اگر این اخبار و پیش بینی حقیقت داشته باشد ثابت می شود که کل لفاظی های ترامپ ترفند و حقه بازی است. و ایشان برخلاف ظاهر ساده لوحانه و بازیگوشی که نشان می دهد، بسیار پیچیده و یکی از شارلاتان ترین رجال سیاسی تاریخ معاصر است.
اگر این پیش بینی درست باشد اثری از سران جمهوری اسلامی باقی نخواهد ماند. سال قبل سه پیشنهاد به جمهوری اسلامی دادم و امروز به روشنی آن حرف ها را اثبات می کند که حق با ما بود. در زیر لینک این پیشنهادات را پیوست می کنم تا بار دیگر تا قبل از دیر شدن دست به انتخاب بزنند. توجه داشته باشید از آن سه تنها یک راه بیش باقی نمانده است.
https://www.tg-me.com/bayane_azadi/3331
احمد فعال
تجهیز شدید این روزهای اسرائیل از سوی غرب و آمریکا و اعلام وزیر جنگ اسرائیل مبنی براینکه به زودی مقامات ایران مورد حمله قرار می گیرند، به آغاز جنگ هفته آینده، به نظر میرسد که شروع مجدد جنگ قطعی است. اگر این اخبار و پیش بینی حقیقت داشته باشد ثابت می شود که کل لفاظی های ترامپ ترفند و حقه بازی است. و ایشان برخلاف ظاهر ساده لوحانه و بازیگوشی که نشان می دهد، بسیار پیچیده و یکی از شارلاتان ترین رجال سیاسی تاریخ معاصر است.
اگر این پیش بینی درست باشد اثری از سران جمهوری اسلامی باقی نخواهد ماند. سال قبل سه پیشنهاد به جمهوری اسلامی دادم و امروز به روشنی آن حرف ها را اثبات می کند که حق با ما بود. در زیر لینک این پیشنهادات را پیوست می کنم تا بار دیگر تا قبل از دیر شدن دست به انتخاب بزنند. توجه داشته باشید از آن سه تنها یک راه بیش باقی نمانده است.
https://www.tg-me.com/bayane_azadi/3331
Telegram
بیان آزادی
فقط یک راه (قسمت اول)
✍️ احمد فعال
با اخباری که از چینش کابینه دولت دونالد ترامپ به گوش میرسد، اوضاع آینده ایران و جمهوری اسلامی بسیار خطرناک خواهد شد، اگر یک تغییر اساسیای در سیاست خارجی صورت نگیرد. قرائن گویاست که به دلایل متعددی از جمله:
مسئله جانشینی…
✍️ احمد فعال
با اخباری که از چینش کابینه دولت دونالد ترامپ به گوش میرسد، اوضاع آینده ایران و جمهوری اسلامی بسیار خطرناک خواهد شد، اگر یک تغییر اساسیای در سیاست خارجی صورت نگیرد. قرائن گویاست که به دلایل متعددی از جمله:
مسئله جانشینی…
❤2
🔴هاآرتص: جنگ در ایران یک اشتباه استراتژیک بود
🔹روزنامه صهیونیستی هاآرتص با انتشار مطلبی، حمله به ایران را به خاطر اینکه موجب اتحاد بین ایرانیها شده، اشتباهی استراتژیک معرفی کرد:
🔹بعد از ۱۲ روز جنگ، حالا ایرانیها بسیار خشمگین هستند. اگر اسرائیل حمله خود را به سایتهای هستهای محدود میکرد و با هدف قرار دادن ساختمانهای مسکونی، مردم بیگناه را نمیکشت، این حجم از عصبانیت از اسرائیل که حالا به نقطه جوش رسیده، به وجود نمیآمد.
🔹وقتی به ایرانیها میگوییم که «میخواهیم از شر موشک های بالستیک شما راحت شویم، به این معنا است که میخواهیم شما اینقدر ضعیف باشید که هر وقت دلمان بخواهد، بتوانیم شما را بمباران کنیم.» خب چنین چیزی برای ایرانیها قابل قبول نیست.
🔹در اسرائیل افراد در خصوص تغییر نظام ایران خیالپردازی میکردند؛ اما بیشتر مردم ایران چنین باوری ندارند. وقتی ملتی بمباران میشود، حس ملیگراییاش تقویت میشود. الان حتی افرادی که مخالف نظام بودند هم در شبکههای اجتماعی مینویسند: «به خاطر کشورمان با هر متجاوزی خواهیم جنگید.»
🔹حالا آنها دور ایران جمع شدهاند. جنگ در ایران یک اشتباه استراتژیک بود.
@bayane_azadi
🔹روزنامه صهیونیستی هاآرتص با انتشار مطلبی، حمله به ایران را به خاطر اینکه موجب اتحاد بین ایرانیها شده، اشتباهی استراتژیک معرفی کرد:
🔹بعد از ۱۲ روز جنگ، حالا ایرانیها بسیار خشمگین هستند. اگر اسرائیل حمله خود را به سایتهای هستهای محدود میکرد و با هدف قرار دادن ساختمانهای مسکونی، مردم بیگناه را نمیکشت، این حجم از عصبانیت از اسرائیل که حالا به نقطه جوش رسیده، به وجود نمیآمد.
🔹وقتی به ایرانیها میگوییم که «میخواهیم از شر موشک های بالستیک شما راحت شویم، به این معنا است که میخواهیم شما اینقدر ضعیف باشید که هر وقت دلمان بخواهد، بتوانیم شما را بمباران کنیم.» خب چنین چیزی برای ایرانیها قابل قبول نیست.
🔹در اسرائیل افراد در خصوص تغییر نظام ایران خیالپردازی میکردند؛ اما بیشتر مردم ایران چنین باوری ندارند. وقتی ملتی بمباران میشود، حس ملیگراییاش تقویت میشود. الان حتی افرادی که مخالف نظام بودند هم در شبکههای اجتماعی مینویسند: «به خاطر کشورمان با هر متجاوزی خواهیم جنگید.»
🔹حالا آنها دور ایران جمع شدهاند. جنگ در ایران یک اشتباه استراتژیک بود.
@bayane_azadi
👍6❤2
✅ *گاهی مجبورید ماشین را به کوه بکوبید، آیا پایان غنیسازی چارهساز خواهد بود؟*
✒️جعفر شیرعلینیا
۷ خرداد ۶۷ و کمتر از دو ماه مانده به پذیرش قطعنامه، آیتالله خمینی در پیامی نوشته بود: «سرنوشت جنگ در جبههها رقم میخورد نه در میدان مذاکرهها.» (صحیفه، ج۲۱، ص۵۳)
دوهفته مانده به پذیرش قطعنامه، در ۱۳ تير نیز نوشته بود: «امروز تردید به هر شکلی خیانت به اسلام است، غفلت از مسائل جنگ خیانت به رسولالله(صلیاللهعلیهوآلهوسلم) است.» و ناگهان در پیام پذیرش قطعنامه تلخترین جملهاش را نوشت: «از هر آنچه گفتم گذشتم.» (همان، ص۹۵)
او این چرخش ناگهانی را چرخشی قهرمانانه جلوه نداد و با تلخترین واژهها آن را به زبان آورد. این تغییر نظر اساسی از پی یک فروپاشی بسیار عجیب در جبهههای ایران ایجاد شده بود.
پذیرش ناگهانی قطعنامه ۵۹۸ جهان را نیز غافلگیر کرد. مردم ایران هم سیاستمداری را دیدند که میگوید؛ «از هر آنچه گفتم گذشتم.»
صدام هم غافلگیر شد و پذیرش قطعنامه از سوی ایران را فریب تاکتیکی معرفی کرد. با وجود اینکه عراق از یک سال قبل قطعنامه را پذیرفته بود، تن به آتشبس نداد و هجومی تازه را آغاز کرد.
مردمی که به نظر میرسید از جنگ خسته بودند، دوباره برای دفع هجوم عراق به جبهه سرازیر شدند؛ هم صدام را عقب زدند و هم حملهی ناجوانمردانه سازمان مجاهدین خلق (منافقین) را.
این روزها ایران با یک هجوم غافلگیرانه در وسط معرکهای افتاده که با دست فرمان دشمنانش پیش میرود. شاید ایران تنها با یک غافلگیری بتواند فرمان را برگرداند.
شواهد نشان میدهد ایران از مسیر نظامی نمیتواند چنین غافلگیری بزرگی ایجاد کند؛ یا میتواند و ما مطلع نیستیم.
شواهد همچنین نشان میدهد که موضوع جنگ، صرفا غنیسازی نیست؛ اما به هر حال این موضوع به گره رسانهای جنگ تبدیل شده است.
نمیدانم چرا برخی اصرار دارند که بگویند غنیسازی ایران آسیب جدی ندیده یا ذخایر اورانیوم منتقل شده است. حتی اگر این روایت کاملا منطبق بر واقعیت باشد، اصرار بر آن چه ضرورتی دارد؟
در این وضعیت اگر ایران اعلام کند از غنیسازی دست خواهد کشید، احتمال غافلگیری مهاجمان وجود دارد.
گاهی برای آنکه ماشینتان ته دره نیفتد، مجبور هستید آن را محکم به دیوارهی کوه بکوبید. ماشینتان، احتمالا خودتان و سرنشینان نیز آسیب زیادی خواهند دید اما نتیجه، بهتر از سقوط در ته دره خواهد بود.
اگر دشمنان نپذیرفتند، این تصمیم قابل بازگشت خواهد بود اما نکتهی مهمتر این است که اگر مهاجمان به این چرخش روی خوش نشان ندهند، وضعیت صحنه روشنتر خواهد شد و همدلی میان مردم بیشتر.
در حال حاضر نمیتوان به طور قطع گفت که چه پیشنهادی ممکن است جواب دهد اما میتوان به عنوان یک گزینه به آن فکر کرد.
هرچه باشد، چیزی جز یک غافلگیری بزرگ از سوی ایران نمیتواند این مسیر خطرناک را با تغییری جدی مواجه کند.
شواهد بسیاری نشان میدهد این جنگ حاصل یک طراحی و برنامهریزی بسیار بلندمدت است که حتی تمام مراحلش، از حضور در میدان جنگ تا رسانه و چینش فضای دیپلماتیک، از پیش تمرین شده است.
در چنین شرایطی حتما برای پایان جنگ و حتی پالسهای پایان دادن طراحیهایی انجام شده است. در این حالت، حتی پایان جنگ با ابتکارعمل دشمن نیز خطرناک است و چه بسا بخشی از طراحی ویرانگر برای ایران عزیزمان باشد. پس جنگ باید با ابتکارعمل ایران پایان یابد.
در این شرایط حکومت ایران حتی این فرصت را دارد که مسئلهی ادامه یا توقف غنیسازی را به رفراندوم بگذارد.
این پیشنهاد با این فرض مطرح میشود که دست ایران از اقدامات غافلگیرانهی دیگر کوتاه باشد. اگر چنین است، شاید ارزشش را داشته باشد که برای ایران عزیز و مردم نازنینش بگوییم؛ «از هر آنچه گفتم گذشتم.»
@bayane_azadi
https://www.tg-me.com/jafarshiralinia
✒️جعفر شیرعلینیا
۷ خرداد ۶۷ و کمتر از دو ماه مانده به پذیرش قطعنامه، آیتالله خمینی در پیامی نوشته بود: «سرنوشت جنگ در جبههها رقم میخورد نه در میدان مذاکرهها.» (صحیفه، ج۲۱، ص۵۳)
دوهفته مانده به پذیرش قطعنامه، در ۱۳ تير نیز نوشته بود: «امروز تردید به هر شکلی خیانت به اسلام است، غفلت از مسائل جنگ خیانت به رسولالله(صلیاللهعلیهوآلهوسلم) است.» و ناگهان در پیام پذیرش قطعنامه تلخترین جملهاش را نوشت: «از هر آنچه گفتم گذشتم.» (همان، ص۹۵)
او این چرخش ناگهانی را چرخشی قهرمانانه جلوه نداد و با تلخترین واژهها آن را به زبان آورد. این تغییر نظر اساسی از پی یک فروپاشی بسیار عجیب در جبهههای ایران ایجاد شده بود.
پذیرش ناگهانی قطعنامه ۵۹۸ جهان را نیز غافلگیر کرد. مردم ایران هم سیاستمداری را دیدند که میگوید؛ «از هر آنچه گفتم گذشتم.»
صدام هم غافلگیر شد و پذیرش قطعنامه از سوی ایران را فریب تاکتیکی معرفی کرد. با وجود اینکه عراق از یک سال قبل قطعنامه را پذیرفته بود، تن به آتشبس نداد و هجومی تازه را آغاز کرد.
مردمی که به نظر میرسید از جنگ خسته بودند، دوباره برای دفع هجوم عراق به جبهه سرازیر شدند؛ هم صدام را عقب زدند و هم حملهی ناجوانمردانه سازمان مجاهدین خلق (منافقین) را.
این روزها ایران با یک هجوم غافلگیرانه در وسط معرکهای افتاده که با دست فرمان دشمنانش پیش میرود. شاید ایران تنها با یک غافلگیری بتواند فرمان را برگرداند.
شواهد نشان میدهد ایران از مسیر نظامی نمیتواند چنین غافلگیری بزرگی ایجاد کند؛ یا میتواند و ما مطلع نیستیم.
شواهد همچنین نشان میدهد که موضوع جنگ، صرفا غنیسازی نیست؛ اما به هر حال این موضوع به گره رسانهای جنگ تبدیل شده است.
نمیدانم چرا برخی اصرار دارند که بگویند غنیسازی ایران آسیب جدی ندیده یا ذخایر اورانیوم منتقل شده است. حتی اگر این روایت کاملا منطبق بر واقعیت باشد، اصرار بر آن چه ضرورتی دارد؟
در این وضعیت اگر ایران اعلام کند از غنیسازی دست خواهد کشید، احتمال غافلگیری مهاجمان وجود دارد.
گاهی برای آنکه ماشینتان ته دره نیفتد، مجبور هستید آن را محکم به دیوارهی کوه بکوبید. ماشینتان، احتمالا خودتان و سرنشینان نیز آسیب زیادی خواهند دید اما نتیجه، بهتر از سقوط در ته دره خواهد بود.
اگر دشمنان نپذیرفتند، این تصمیم قابل بازگشت خواهد بود اما نکتهی مهمتر این است که اگر مهاجمان به این چرخش روی خوش نشان ندهند، وضعیت صحنه روشنتر خواهد شد و همدلی میان مردم بیشتر.
در حال حاضر نمیتوان به طور قطع گفت که چه پیشنهادی ممکن است جواب دهد اما میتوان به عنوان یک گزینه به آن فکر کرد.
هرچه باشد، چیزی جز یک غافلگیری بزرگ از سوی ایران نمیتواند این مسیر خطرناک را با تغییری جدی مواجه کند.
شواهد بسیاری نشان میدهد این جنگ حاصل یک طراحی و برنامهریزی بسیار بلندمدت است که حتی تمام مراحلش، از حضور در میدان جنگ تا رسانه و چینش فضای دیپلماتیک، از پیش تمرین شده است.
در چنین شرایطی حتما برای پایان جنگ و حتی پالسهای پایان دادن طراحیهایی انجام شده است. در این حالت، حتی پایان جنگ با ابتکارعمل دشمن نیز خطرناک است و چه بسا بخشی از طراحی ویرانگر برای ایران عزیزمان باشد. پس جنگ باید با ابتکارعمل ایران پایان یابد.
در این شرایط حکومت ایران حتی این فرصت را دارد که مسئلهی ادامه یا توقف غنیسازی را به رفراندوم بگذارد.
این پیشنهاد با این فرض مطرح میشود که دست ایران از اقدامات غافلگیرانهی دیگر کوتاه باشد. اگر چنین است، شاید ارزشش را داشته باشد که برای ایران عزیز و مردم نازنینش بگوییم؛ «از هر آنچه گفتم گذشتم.»
@bayane_azadi
https://www.tg-me.com/jafarshiralinia
Telegram
اتاق آینده / شیرعلینیا
دعوتيد به خواندن درباره آینده
ارتباط با مدير كانال:
@jafarshiraliniaa
ارتباط با مدير كانال:
@jafarshiraliniaa
❤2