معجزات در زندگی تو به وفور دیده میشود. تو به کسی که لیاقتش را داری تبدیل خواهی شد. تو برنده هستی، تو پیروز هستی. از لحظه به لحظهی زندگیت لذت خواهی برد ✨
#پیام_شبانگاهی
#پیام_شبانگاهی
👍3
فکر میکنید آدم از چه میمیرد؟
از گرسنگی؟ از سیگار؟ از غصه؟!
نه!
آدم از بی امیدی میمیرد...
از اینکه هر روز صبح چشم هایش را باز کند و نداند چرا...
انسان باید ریسک کنه
باید شکست بخوره
موفق بشه
بسنجه
تجربه بکنه
دست به خطر بزنه
برای اینکه احساس کنه زندس
انسان باید زنده باشه …
از گرسنگی؟ از سیگار؟ از غصه؟!
نه!
آدم از بی امیدی میمیرد...
از اینکه هر روز صبح چشم هایش را باز کند و نداند چرا...
انسان باید ریسک کنه
باید شکست بخوره
موفق بشه
بسنجه
تجربه بکنه
دست به خطر بزنه
برای اینکه احساس کنه زندس
انسان باید زنده باشه …
💎لایو امشب « لحظه ی حال را تجربه کنیم
امشب با هم از ایگوها گذر میکنیم و «بودن » می رسیم
⏰ساعت نه امشب با لینک زیر 👇👇👇
https://meet.google.com/ztp-cqzv-zuz
امشب با هم از ایگوها گذر میکنیم و «بودن » می رسیم
⏰ساعت نه امشب با لینک زیر 👇👇👇
https://meet.google.com/ztp-cqzv-zuz
Google
Real-time meetings by Google. Using your browser, share your video, desktop, and presentations with teammates and customers.
❤1
نام داستان: ساعتسازِ بیساعت
در شهری قدیمی، ساعتسازی زندگی میکرد که مغازهای پر از ساعتهای جیبیِ قفلی داشت.
هر ساعت، قفلی به شکلِ یک ترسِ پنهان: قفلِ «اگرها»، قفلِ «یادآوری گذشته»، قفلِ «نگرانی فردا»...
مردم شهر، ساعتهایش را میخریدند و با خود همهجا میبردند، اما هیچکس نمیدانست چرا این ساعتها همیشه سه دقیقه عقب هستند.
یک روز، پسرکی کنجکاو که انگار باد او را از جایی دیگر به این شهر آورده بود،
پرسید: «چرا وقتِ تو همیشه کندتر میگذرد؟»
ساعتساز، بدون آنکه مستقیماً پاسخ دهد، کلیدی نقرهئی را به او داد و گفت:
«این کلید، دروازهی باغی است پشتِ مغازه... اما شرطش این است که تمام قفلهایت را پیش من بگذاری.»
پسرک، ساعتِ جیبیاش را که قفلی به شکلِ «حسرتِ دیروز» داشت، روی میز گذاشت.
وقتی وارد باغ شد، با صحنهای روبرو گشت که نفساش بند آمد:
ساعتهای شکسته everywhere— روی شاخههای درختان آویزان بودند، توی حوضِ آب شناور بودند، حتی لابهلای گلبرگهای گلهای وحشی قایم شده بودند...
اما هیچکدام عقربه نداشتند. بهجای شمارههای ساعت، روی صفحههایشان کلماتی نوشته بود:
«_این نفس_»، «_این برخوردِ باد با گونهات_»، «_این آوازِ گنجشکِ روی شانهات_»...
ناگهان متوجه شد ساعتِ روی مچش محو شده.
ساعتساز که پشتش ایستاده بود، پچپچ کرد:
«وقتی "زمان" را گم کنی، "اکنون" را پیدا میکنی...
این ساعتها هرگز کند نیستند؛ آنها فقط به زبانی دیگر میگویند:
_"ساعتِ وجود، با تپشِ قلبَت میچرخد، نه با شنهایِ ریگِ ساعت!"_»
پسرک دستش را روی سینهاش گذاشت.
در آن لحظه، صدایِ تیکتاکِ ساعتهای باغ تغییر کرد:
هر تیک، نوازشِ باد روی پوست شد، هر تاک، عطرِ گلهایِ بهارنارنج...
و او فهمید کلیدِ نقرهئی، هیچ قفلی نداشت—خودش نمادِ رها کردنِ قفلها بود.
در شهری قدیمی، ساعتسازی زندگی میکرد که مغازهای پر از ساعتهای جیبیِ قفلی داشت.
هر ساعت، قفلی به شکلِ یک ترسِ پنهان: قفلِ «اگرها»، قفلِ «یادآوری گذشته»، قفلِ «نگرانی فردا»...
مردم شهر، ساعتهایش را میخریدند و با خود همهجا میبردند، اما هیچکس نمیدانست چرا این ساعتها همیشه سه دقیقه عقب هستند.
یک روز، پسرکی کنجکاو که انگار باد او را از جایی دیگر به این شهر آورده بود،
پرسید: «چرا وقتِ تو همیشه کندتر میگذرد؟»
ساعتساز، بدون آنکه مستقیماً پاسخ دهد، کلیدی نقرهئی را به او داد و گفت:
«این کلید، دروازهی باغی است پشتِ مغازه... اما شرطش این است که تمام قفلهایت را پیش من بگذاری.»
پسرک، ساعتِ جیبیاش را که قفلی به شکلِ «حسرتِ دیروز» داشت، روی میز گذاشت.
وقتی وارد باغ شد، با صحنهای روبرو گشت که نفساش بند آمد:
ساعتهای شکسته everywhere— روی شاخههای درختان آویزان بودند، توی حوضِ آب شناور بودند، حتی لابهلای گلبرگهای گلهای وحشی قایم شده بودند...
اما هیچکدام عقربه نداشتند. بهجای شمارههای ساعت، روی صفحههایشان کلماتی نوشته بود:
«_این نفس_»، «_این برخوردِ باد با گونهات_»، «_این آوازِ گنجشکِ روی شانهات_»...
ناگهان متوجه شد ساعتِ روی مچش محو شده.
ساعتساز که پشتش ایستاده بود، پچپچ کرد:
«وقتی "زمان" را گم کنی، "اکنون" را پیدا میکنی...
این ساعتها هرگز کند نیستند؛ آنها فقط به زبانی دیگر میگویند:
_"ساعتِ وجود، با تپشِ قلبَت میچرخد، نه با شنهایِ ریگِ ساعت!"_»
پسرک دستش را روی سینهاش گذاشت.
در آن لحظه، صدایِ تیکتاکِ ساعتهای باغ تغییر کرد:
هر تیک، نوازشِ باد روی پوست شد، هر تاک، عطرِ گلهایِ بهارنارنج...
و او فهمید کلیدِ نقرهئی، هیچ قفلی نداشت—خودش نمادِ رها کردنِ قفلها بود.
❤1
هیچ کس هیچ وقت مسئول وضعیت شما نیست، جز خودتان؛ افراد زیادی ممکن است در ناراحتی شما مقصر باشند؛ اما هیچ کس هیچ وقت مسئول ناراحتی شما نیست، جز خودتان.
دلیلش این است که همیشه شما هستید که تصمیم میگیرید هرچیزی را چگونه ببینید، چگونه به هر چیزی واکنش نشان دهید و چگونه بر هر چیزی ارزش بگذارید. همیشه شما هستید که معیاری را انتخاب میکنید که تجاربِتان را با آن بسنجید.
@behtarinammann
دلیلش این است که همیشه شما هستید که تصمیم میگیرید هرچیزی را چگونه ببینید، چگونه به هر چیزی واکنش نشان دهید و چگونه بر هر چیزی ارزش بگذارید. همیشه شما هستید که معیاری را انتخاب میکنید که تجاربِتان را با آن بسنجید.
@behtarinammann
Telegram
سابلیمینال بیوکنزی𝖘𝖚𝖇𝖑𝖎𝖒𝖎𝖓𝖆𝖑کدکیهانی🥀
فایلهای تخصصی سابلیمینال بیوکنزی مراقبه مانترابینورال مدیتیشن خودهیپنوتیزم هیپنوتیزم
کاربرددر:زیبایی،درمان،سلامتی،جوانی،آرامش، انگیزه،ثروت،موفقیت،عشق،هوش،حافظه،تمرکز،
ازدواج،رفع افسردگی وکسبشادی ونشاط
کاربرددر:زیبایی،درمان،سلامتی،جوانی،آرامش، انگیزه،ثروت،موفقیت،عشق،هوش،حافظه،تمرکز،
ازدواج،رفع افسردگی وکسبشادی ونشاط
❤2👍2
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
▫️
#تکنیک_درمانی_یادآوری
عنصر اول ) انتظار دلخوشی یا انتظار لذّت
عنصر دوم ) مصرف لذّت
عنصر سوم ) یادآوری و حافظهی لذت
#دکتر_آذرخش_مکری
#تکنیک_درمانی_یادآوری
عنصر اول ) انتظار دلخوشی یا انتظار لذّت
عنصر دوم ) مصرف لذّت
عنصر سوم ) یادآوری و حافظهی لذت
#دکتر_آذرخش_مکری
حکایت قدرت باور ها
در یک باشگاه بدنسازی پس از اضافه کردن 5 کیلوگرم به رکورد قبلی ورزشکاری از وی خواستند که رکورد جدیدی برای خود ثبت کند.
اما او موفق به این کار نشد.
پس از او خواستند وزنه ای که 5 کیلوگرم از رکوردش کمتر است را امتحان کند.
این دفعه او براحتی وزنه را بلند کرد.
این مسئله برای ورزشکار جوان و دوستانش امری کاملا طبیعی به نظر می رسید اما برای طراحان ...
این آزمایش جالب و هیجان انگیز بود چرا که آنها اطلاعات غلط به وزنه بردار داده بودند.
او در مرحله اول از عهده بلند کردن وزنه ای برنیامده بود که در واقع 5 کیلوگرم از رکوردش کمتر بود و در حرکت دوم ناخودآگاه موفق به بهبود رکوردش به میزان 5 کیلوگرم شده بود.
او در حالی و با این «باور» وزنه را بلند کرده بود که خود را قادر به انجام آن می دانست.
هر فردی خود را ارزیابی می کند و این برآورد مشخص خواهد ساخت که او چه خواهد شد.
شما نمی توانید بیش از آن چیزی بشوید که باور دارید «هستید». اما بیش از آنچه باور دارید «می توانید» انجام دهید
https://www.tg-me.com/behtarinammann
در یک باشگاه بدنسازی پس از اضافه کردن 5 کیلوگرم به رکورد قبلی ورزشکاری از وی خواستند که رکورد جدیدی برای خود ثبت کند.
اما او موفق به این کار نشد.
پس از او خواستند وزنه ای که 5 کیلوگرم از رکوردش کمتر است را امتحان کند.
این دفعه او براحتی وزنه را بلند کرد.
این مسئله برای ورزشکار جوان و دوستانش امری کاملا طبیعی به نظر می رسید اما برای طراحان ...
این آزمایش جالب و هیجان انگیز بود چرا که آنها اطلاعات غلط به وزنه بردار داده بودند.
او در مرحله اول از عهده بلند کردن وزنه ای برنیامده بود که در واقع 5 کیلوگرم از رکوردش کمتر بود و در حرکت دوم ناخودآگاه موفق به بهبود رکوردش به میزان 5 کیلوگرم شده بود.
او در حالی و با این «باور» وزنه را بلند کرده بود که خود را قادر به انجام آن می دانست.
هر فردی خود را ارزیابی می کند و این برآورد مشخص خواهد ساخت که او چه خواهد شد.
شما نمی توانید بیش از آن چیزی بشوید که باور دارید «هستید». اما بیش از آنچه باور دارید «می توانید» انجام دهید
https://www.tg-me.com/behtarinammann
Telegram
پله پله تا موفقیت باNLP
💎🌹دوره ی رایگان «تغییر عادت ها ،تغییر زندگی به روش NLP، چهار جلسه در کانال
#خنثی کردن خاطرات تلخ گذشته و باورهای منفی
# اعتماد بنفس، وابستگی(شکست عشقی) ، افسردگی، اندوه. برنامه ریزی جهت رسیدن به هدف
#خنثی کردن خاطرات تلخ گذشته و باورهای منفی
# اعتماد بنفس، وابستگی(شکست عشقی) ، افسردگی، اندوه. برنامه ریزی جهت رسیدن به هدف
Audio
💎معنا و هدف در زندگی ما
شما معنا و هدف زندگی تان چیست ؟
👈فکر میکنید معنا و هدف یکی هستند ؟
👈حتما به این فایل گوش دهید
تا بتونید معنا و هدف زندگی تان را در مسیر خو شبختی بسازید 🌺🙏
https://www.tg-me.com/behtarinammann
شما معنا و هدف زندگی تان چیست ؟
👈فکر میکنید معنا و هدف یکی هستند ؟
👈حتما به این فایل گوش دهید
تا بتونید معنا و هدف زندگی تان را در مسیر خو شبختی بسازید 🌺🙏
https://www.tg-me.com/behtarinammann
❤1
فرکانسهای سولفژ - موسیقی درمانی
در اینجا چند مورد از مهمترین فرکانسهای سولفژ و فواید آنها آورده شده است:
۱۷۴ هرتز: این فرکانس بیشتر برای کاهش درد به کار برده میشود. گفته میشود که درد را به روش فیزیکی و انرژیایی کم میکند و حس امنیت و آرامش به وجود میآورد.
۲۸۵ هرتز: این فرکانس با بهبود و بازسازی سلولی همراه است. باور بر این است که توانایی بدن برای بهبود و بازسازی خود، بهویژه در سطح سلولی، را افزایش میدهد.
۳۹۶ هرتز: این فرکانس به رها شدن از احساس گناه و ترس شناخته میشود. گفته شده که به باز شدن گرههای احساسی و آسیبهای گذشته کمک میکند.
۴۱۷ هرتز: این فرکانس با آسانسازی دگرگونی و بهبود شرایط همراه است. باور بر این است که به پاک کردن انرژیهای منفی برای ایجاد دگرگونی مثبت کمک میکند.
۵۲۸ هرتز: این فرکانس بیشتر به نام “معجزه” یا “بازسازی DNA” شناخته میشود. گفته میشود که به بهبود و بازسازی DNA کمک میکند و دگرگونیهای ژرف و شگفتیهای در زندگی را به همراه دارد.
۶۳۹ هرتز: این آهنگ با برقراری دوباره پیوند و ایجاد همترازی در روابط همراه است. گفته میشود که بهبود ارتباط، درک و عشق را به دنبال دارد.
۷۴۱ هرتز: این فرکانس به دلیل توانایی پاکسازی و سمزدایی سلولها و اندامها شناخته شده است و همچنین باور بر این است که زندگی سالمتر و پایدارتر را در پی دارد.
۸۵۲ هرتز: این فرکانس با بیدار کردن شهود و هماهنگ شدن با نظم معنوی همراه است. گفته میشود که به بیدار کردن نیروی درونی و خودشناسی کمک میکند.
۹۶۳ هرتز: این فرکانس بیشتر به نام “فرکانس خدایان” شناخته میشود. گفته میشود که فضایی برای یکتایی و یگانگی ایجاد میکند و مردم را دوباره به سرچشمهشان پیوند میدهد.
@behtarinammann
در اینجا چند مورد از مهمترین فرکانسهای سولفژ و فواید آنها آورده شده است:
۱۷۴ هرتز: این فرکانس بیشتر برای کاهش درد به کار برده میشود. گفته میشود که درد را به روش فیزیکی و انرژیایی کم میکند و حس امنیت و آرامش به وجود میآورد.
۲۸۵ هرتز: این فرکانس با بهبود و بازسازی سلولی همراه است. باور بر این است که توانایی بدن برای بهبود و بازسازی خود، بهویژه در سطح سلولی، را افزایش میدهد.
۳۹۶ هرتز: این فرکانس به رها شدن از احساس گناه و ترس شناخته میشود. گفته شده که به باز شدن گرههای احساسی و آسیبهای گذشته کمک میکند.
۴۱۷ هرتز: این فرکانس با آسانسازی دگرگونی و بهبود شرایط همراه است. باور بر این است که به پاک کردن انرژیهای منفی برای ایجاد دگرگونی مثبت کمک میکند.
۵۲۸ هرتز: این فرکانس بیشتر به نام “معجزه” یا “بازسازی DNA” شناخته میشود. گفته میشود که به بهبود و بازسازی DNA کمک میکند و دگرگونیهای ژرف و شگفتیهای در زندگی را به همراه دارد.
۶۳۹ هرتز: این آهنگ با برقراری دوباره پیوند و ایجاد همترازی در روابط همراه است. گفته میشود که بهبود ارتباط، درک و عشق را به دنبال دارد.
۷۴۱ هرتز: این فرکانس به دلیل توانایی پاکسازی و سمزدایی سلولها و اندامها شناخته شده است و همچنین باور بر این است که زندگی سالمتر و پایدارتر را در پی دارد.
۸۵۲ هرتز: این فرکانس با بیدار کردن شهود و هماهنگ شدن با نظم معنوی همراه است. گفته میشود که به بیدار کردن نیروی درونی و خودشناسی کمک میکند.
۹۶۳ هرتز: این فرکانس بیشتر به نام “فرکانس خدایان” شناخته میشود. گفته میشود که فضایی برای یکتایی و یگانگی ایجاد میکند و مردم را دوباره به سرچشمهشان پیوند میدهد.
@behtarinammann
❤3
داستان کوتاه: "باغبانی که ماه را آب داد"
سایهی درختِ انجیر قدیمی روی دیوارِ ترکخوردهی حیاط میرقصید و باد، برگهای زرد را به سمتی میبرد که همیشه از نگاهکردن به آن اجتناب میکردم: گلدانهای خالی، خاکهای خشکیده، و حفرهای در زمین که سالها پیش تلاش کرده بودم در آن نهالی بکارم. نهالی که مرده بود… یا شاید من بودم که بهاش آب نداده بودم.
صبحها، پیش از طلوع آفتاب، از خواب بیدار میشدم و به حیاط میرفتم. نه برای باغبانی، فقط برای ایستادن. یک روز، چشمم به سطل زنگزدهای افتاد که کنار دیوار خاک میخورد. نمیدانم چه شد… آن را برداشتم و از شیر آبی که همیشه چکه میکرد پر کردم. بیآنکه فکر کنم، آب را روی خاکِ ترکخوردهی همان حفره ریختم. کاری بیهوده… مثل مراقبت از چیزی که مدتهاست مُرده است.
اما فردا صبح دوباره تکرار شد. و باز فردای آن روز. نه به امید سبزی، نه به خاطر باوری… شاید فقط به این دلیل که آب ریختن به خاک، صدایی داشت شبیه موسیقی. هفتهها گذشت. باران آمد و رفت. یک شب، زیر نور مهتاب، چیزی دیدم که نفسهایم را بند آورد: جوانهای سبز و لرزان از میان خاکِ سیاه سر برآورده بود، انگار ماه آن را با نورِ سردش نوازش میکرد.
زانو زدم و دستانم را روی خاک گذاشتم. سرد بود… اما زیر آن، گرما میتپید. یادم آمد سالها پیش، مادربزرگم گفته بود: «گاهی گیاهان نمیمیرند… فقط خستگی در میکشند.» آن شب، بیهیچ دلیلی، گلدانهای خالی را از خاک تازه پر کردم. نه برای زیبایی، نه برای امید… شاید فقط به این خاطر که میخواستم صدای آب را دوباره بشنوم.
ماهها بعد، وقتی اولین گلِ سفید در گوشهای از حیاط شکفت، ایستادم و به آینهی قدیمیِ دیوار خیره شدم. صورتِ زنی را دیدم با موهای خاکستری و چشمانی که نورِ مهتاب در آنها میرقصید. دستکشهای باغبانی را که به دست داشتم، کندم و انگشتهایم را لمس کردم… زبر، اما گرم. آن شب، آبی که به گلها دادم، کمی بیشتر بود… انگار دارم به خودم آب میدهم.
@behtarinammann
سایهی درختِ انجیر قدیمی روی دیوارِ ترکخوردهی حیاط میرقصید و باد، برگهای زرد را به سمتی میبرد که همیشه از نگاهکردن به آن اجتناب میکردم: گلدانهای خالی، خاکهای خشکیده، و حفرهای در زمین که سالها پیش تلاش کرده بودم در آن نهالی بکارم. نهالی که مرده بود… یا شاید من بودم که بهاش آب نداده بودم.
صبحها، پیش از طلوع آفتاب، از خواب بیدار میشدم و به حیاط میرفتم. نه برای باغبانی، فقط برای ایستادن. یک روز، چشمم به سطل زنگزدهای افتاد که کنار دیوار خاک میخورد. نمیدانم چه شد… آن را برداشتم و از شیر آبی که همیشه چکه میکرد پر کردم. بیآنکه فکر کنم، آب را روی خاکِ ترکخوردهی همان حفره ریختم. کاری بیهوده… مثل مراقبت از چیزی که مدتهاست مُرده است.
اما فردا صبح دوباره تکرار شد. و باز فردای آن روز. نه به امید سبزی، نه به خاطر باوری… شاید فقط به این دلیل که آب ریختن به خاک، صدایی داشت شبیه موسیقی. هفتهها گذشت. باران آمد و رفت. یک شب، زیر نور مهتاب، چیزی دیدم که نفسهایم را بند آورد: جوانهای سبز و لرزان از میان خاکِ سیاه سر برآورده بود، انگار ماه آن را با نورِ سردش نوازش میکرد.
زانو زدم و دستانم را روی خاک گذاشتم. سرد بود… اما زیر آن، گرما میتپید. یادم آمد سالها پیش، مادربزرگم گفته بود: «گاهی گیاهان نمیمیرند… فقط خستگی در میکشند.» آن شب، بیهیچ دلیلی، گلدانهای خالی را از خاک تازه پر کردم. نه برای زیبایی، نه برای امید… شاید فقط به این خاطر که میخواستم صدای آب را دوباره بشنوم.
ماهها بعد، وقتی اولین گلِ سفید در گوشهای از حیاط شکفت، ایستادم و به آینهی قدیمیِ دیوار خیره شدم. صورتِ زنی را دیدم با موهای خاکستری و چشمانی که نورِ مهتاب در آنها میرقصید. دستکشهای باغبانی را که به دست داشتم، کندم و انگشتهایم را لمس کردم… زبر، اما گرم. آن شب، آبی که به گلها دادم، کمی بیشتر بود… انگار دارم به خودم آب میدهم.
@behtarinammann
❤3
رونالدو :
توی نوجوانی دکترها گفته بودن بیماری قلبی داری و تا آخر نمیتونی فوتبال بازی کنی
مسی :
وقتی بچه بودم دکتر ها گفتن اختلال رشد داری و تا آخر عمر نمیتونی فوتبال بازی کنی
ادیسون و انیشتین :
وقتی بچه بودیم معلم ها گفته بودن کند ذهن و غیر قابل یادگیری هستید
کوین ترودو :
پدرم جوشکار بود و خانواده فقیری داشتیم ولی الان مدیر ۶۰ تا شرکت هستم
مهم نیست در چه شرایطی هستی فقط کافیه اراده کنی و شروع کنی به تغییر خودت💪🏻
@behtarinammann
توی نوجوانی دکترها گفته بودن بیماری قلبی داری و تا آخر نمیتونی فوتبال بازی کنی
مسی :
وقتی بچه بودم دکتر ها گفتن اختلال رشد داری و تا آخر عمر نمیتونی فوتبال بازی کنی
ادیسون و انیشتین :
وقتی بچه بودیم معلم ها گفته بودن کند ذهن و غیر قابل یادگیری هستید
کوین ترودو :
پدرم جوشکار بود و خانواده فقیری داشتیم ولی الان مدیر ۶۰ تا شرکت هستم
مهم نیست در چه شرایطی هستی فقط کافیه اراده کنی و شروع کنی به تغییر خودت💪🏻
@behtarinammann
👎1
Audio
💎فایل هیپنوتیزمی « شفای سلول های بدن »
به همراه موزیک صدای باران 🎁🎁
نتایجی که از این فایل میگیرید 👇👇
🌺تقویت احساسات مثبت ،رهایی از دردهای بدن ،شفای بدن ،رهایی از بیماری ها و تعادل بدن
لطفا این فایل رو برای دوستانتون هم بفرستید 🌺💎🙏
به همراه موزیک صدای باران 🎁🎁
نتایجی که از این فایل میگیرید 👇👇
🌺تقویت احساسات مثبت ،رهایی از دردهای بدن ،شفای بدن ،رهایی از بیماری ها و تعادل بدن
لطفا این فایل رو برای دوستانتون هم بفرستید 🌺💎🙏
❤3
چرا ترسها باید نوشته شوند؟
نوشتن ترسها، احساسات منفی و اضطراب را از قلب بیرون میکند. نوشتن ترسها روش خوبی است که احساسات منفی درون خود را وادار کنید که فقط روی کلمات، واکنش نشان دهند. اگر ترسهایتان را همانند آرزوهایتان بنویسید، خود را در مسیری قرار میدهید و گاهی میتوانید این مسیر را هموارتر کنید. هرگاه ترسهایتان را مینویسید، از وجودتان خارج میشوند. نوشتن معکوس ترسها، شما را توانمند و پرانرژی میسازد تا شروع به تفکری متفاوت
@behtarinammann
نوشتن ترسها، احساسات منفی و اضطراب را از قلب بیرون میکند. نوشتن ترسها روش خوبی است که احساسات منفی درون خود را وادار کنید که فقط روی کلمات، واکنش نشان دهند. اگر ترسهایتان را همانند آرزوهایتان بنویسید، خود را در مسیری قرار میدهید و گاهی میتوانید این مسیر را هموارتر کنید. هرگاه ترسهایتان را مینویسید، از وجودتان خارج میشوند. نوشتن معکوس ترسها، شما را توانمند و پرانرژی میسازد تا شروع به تفکری متفاوت
@behtarinammann
❤2
Audio
💎داستان دختری که پس از شکست عشقی ،خود جدیدی را ساخت
👈این داستان بر پایهی مدل زبانی میلتون اریکسون هست و با کلمات هیپنوتیزمی در سطح ناخودآگاه تغییر ایجاد میکند
چند بار گوش کنید و برای دوستان تان بفرستید 🙏🌺🙏🌺
@behtarinammann
👈این داستان بر پایهی مدل زبانی میلتون اریکسون هست و با کلمات هیپنوتیزمی در سطح ناخودآگاه تغییر ایجاد میکند
چند بار گوش کنید و برای دوستان تان بفرستید 🙏🌺🙏🌺
@behtarinammann
👍3
اگر «تلقین» را به زبان می آورید، زیرا احساس میکنید خیلی خیلی از هدفتان دور هستید و باید به واسطه تلقین به آن نزدیک تر شوید، درحال استفاده غلط از تلقینهایید و اینگونه تکرار کردن تلقینها دقیقا اثر عکس دارد.
تلقین برای این است که در لحظه حال، هدفتان را بی چون و چرا احساس کنید، نه اینکه حین به زبان آوردن، حس نداشتن هدفتان، انگیزه تکرار تلقین شده باشد.
@behtarinammann
تلقین برای این است که در لحظه حال، هدفتان را بی چون و چرا احساس کنید، نه اینکه حین به زبان آوردن، حس نداشتن هدفتان، انگیزه تکرار تلقین شده باشد.
@behtarinammann
تو کسی هستی که قراره بسیار خوشبخت بشی. تو به همه چیز میرسی. فقط صبر کن و به خداوند وصل باش. شکرگزاری رو فراموش نکن.
همین حالا با عشق بگو: خدایا شکرت ✨
#پیام_شبانگاهی
@behtarinammann
همین حالا با عشق بگو: خدایا شکرت ✨
#پیام_شبانگاهی
@behtarinammann
❤1