#برای_تو_می_نویسم
کاش،
کاش همه جا آکنده از صدای تو بود!
ای کاش صدای تو،
می خواباند خواب مرا
و صدای تو،
بیدار می کرد خستگی های خواب مرا
اکنون که خسته ترم از هر صدایی،
کاش می دانستی
تنها صدای تو کافی است مرا.
کاش همه شب
گهواره دستان تو به خواب می برد مرا
کاش،
لطافت مهربانی دستان تو بیدار می کرد حواسم دستانم را
کاش،
از زندان دستانت رهایی نبود مرا
کاش،
قفل دستان تو تا ابد بسته بود بر بی تابی دستان من
میان این همه غریبه های آشنا،
کاش می دانستی
آشنایی دستان تو کافی است مرا.
کاش،
تمام وسعت هستی چشمانم
آکنده از وسعت نگاه تو بود!
کاش تو می دیدی از چشمانم خودت را
تا بدانی من چگونه لذت می بردم نگاه تو را
کاش در این شلوغی های آکنده از طعم بودن های بی ثمر
هیچکس نبود جز تو مرا
کاش، تنها تو بودی،
بازهم تو بودی تا ابد مرا....
#مسیرتاریخی_شهر_تون
#حجت_فرهنگدوست
#شبستان_خیال
📻 @blue_coldroom
کاش،
کاش همه جا آکنده از صدای تو بود!
ای کاش صدای تو،
می خواباند خواب مرا
و صدای تو،
بیدار می کرد خستگی های خواب مرا
اکنون که خسته ترم از هر صدایی،
کاش می دانستی
تنها صدای تو کافی است مرا.
کاش همه شب
گهواره دستان تو به خواب می برد مرا
کاش،
لطافت مهربانی دستان تو بیدار می کرد حواسم دستانم را
کاش،
از زندان دستانت رهایی نبود مرا
کاش،
قفل دستان تو تا ابد بسته بود بر بی تابی دستان من
میان این همه غریبه های آشنا،
کاش می دانستی
آشنایی دستان تو کافی است مرا.
کاش،
تمام وسعت هستی چشمانم
آکنده از وسعت نگاه تو بود!
کاش تو می دیدی از چشمانم خودت را
تا بدانی من چگونه لذت می بردم نگاه تو را
کاش در این شلوغی های آکنده از طعم بودن های بی ثمر
هیچکس نبود جز تو مرا
کاش، تنها تو بودی،
بازهم تو بودی تا ابد مرا....
#مسیرتاریخی_شهر_تون
#حجت_فرهنگدوست
#شبستان_خیال
📻 @blue_coldroom
فکر کردم خوب است امشب بالاخره به آن زن زیبا پیامی بدهم و قراری بگذاریم. بعد، نشانههای سادهای از او دیدم. فهمیدم دنیای قشنگی دارد، اما من حوصله ی طیکردن فاصلهی یک سلام ساده تا یک صمیمیت دلخواه را ندارم. دلیل برای جنگیدن ندارم.
قدیمی ام و آدم دلخواهم را فقط برای خودم میخواهم.
بعد یاد حرف تراپیستم افتادم:
تو توانایی این رو داری به هر کسی بفهمونی چقدر خاصه، اما توانایی این رو نداری به خودت بفهمونی. حالا یادآوری میکنم حق با تو بود و من از ملال انسانی که بودم به آتش انسانی که هستم رسیدم.
کنار پنجره ایستادهام و سیگاری روشن میکنم و به هیچچیز نگاه نمیکنم. شایع دارد در خانهام رپ میخواند دربارهی عصبانیبودن. قبلش صدای زنی زیبا در خانه بود که پیامی فرستاده تا خبر بدهد هنوز دلتنگ است. بعدش کاش وویس من باشد که از زن میپرسد در این مدت چندبار میان معاشقه هایتان اسم او را کنار گوشش زمزمه کرده ای، و آیا آنموقع هم دلتنگ بوده؟
بله، خستهام و دلتنگ ولی دیگر نمیتوانم خر مهربان باشم.
#میم_کاف
📻 @blue_coldroom
قدیمی ام و آدم دلخواهم را فقط برای خودم میخواهم.
بعد یاد حرف تراپیستم افتادم:
تو توانایی این رو داری به هر کسی بفهمونی چقدر خاصه، اما توانایی این رو نداری به خودت بفهمونی. حالا یادآوری میکنم حق با تو بود و من از ملال انسانی که بودم به آتش انسانی که هستم رسیدم.
کنار پنجره ایستادهام و سیگاری روشن میکنم و به هیچچیز نگاه نمیکنم. شایع دارد در خانهام رپ میخواند دربارهی عصبانیبودن. قبلش صدای زنی زیبا در خانه بود که پیامی فرستاده تا خبر بدهد هنوز دلتنگ است. بعدش کاش وویس من باشد که از زن میپرسد در این مدت چندبار میان معاشقه هایتان اسم او را کنار گوشش زمزمه کرده ای، و آیا آنموقع هم دلتنگ بوده؟
بله، خستهام و دلتنگ ولی دیگر نمیتوانم خر مهربان باشم.
#میم_کاف
📻 @blue_coldroom
به این نتیجه رسیدم که زندگی نامرده! یعنی اگر قرار است چیزی به تو بدهد، چیزی هم از تو میگیرد. گاهی هم اگر قرار است چیزی به تو بدهد، دوتا چیز همزمان میدهد تا در زمانی که ماندهای کدام را انتخاب کنی هر دو را از تو بگیرد.
آبنبات دارچینی - مهرداد صدقی
آبنبات دارچینی - مهرداد صدقی
قشنگی
مثل لحظه گفتن اولین کلمات توسط یه بچه
قشنگی
مثل دیدن کهکشان تو دل کویر
قشنگی
مثل چادر نماز مامان
قشنگی
مثل شفق های قطبی
قشنگی
مثل رنگین کمون
قشنگی
مثل خنده های مامان و بابا
قشنگی
مثل شعرهای حافظ
قشنگی
مثل قالی کرمون
قشنگی
مثل طلوع آفتاب
قشنگی
مثل ماه در تک تک شب ها
قشنگی
مثل امید...
قشنگی
مثل لحظه بغل کردن بعد از بازگشت
تو خیلی قشنگی
میتونم بازم بگم اما خصوصیش بکنم؟
تو بی مثالی
چشمات....
پیچ و خم موهات....
آرامش صدات....
لبخندت....
دستات....
تو
تو حاصل عشق و شوق و ذوق خدایی
ومن؟
من مثل شیطان تبعید شده از بهشت،
در دورترین فاصله از خدا... :)
#هادی_آبی_تو
📻 @blue_coldroom
مثل لحظه گفتن اولین کلمات توسط یه بچه
قشنگی
مثل دیدن کهکشان تو دل کویر
قشنگی
مثل چادر نماز مامان
قشنگی
مثل شفق های قطبی
قشنگی
مثل رنگین کمون
قشنگی
مثل خنده های مامان و بابا
قشنگی
مثل شعرهای حافظ
قشنگی
مثل قالی کرمون
قشنگی
مثل طلوع آفتاب
قشنگی
مثل ماه در تک تک شب ها
قشنگی
مثل امید...
قشنگی
مثل لحظه بغل کردن بعد از بازگشت
تو خیلی قشنگی
میتونم بازم بگم اما خصوصیش بکنم؟
تو بی مثالی
چشمات....
پیچ و خم موهات....
آرامش صدات....
لبخندت....
دستات....
تو
تو حاصل عشق و شوق و ذوق خدایی
ومن؟
من مثل شیطان تبعید شده از بهشت،
در دورترین فاصله از خدا... :)
#هادی_آبی_تو
📻 @blue_coldroom
شبِ، کلاغ سیاهه نشسته سرشاخه . . .
دلبر مگه بهار که میشد کلاغا نمیرفتن؟!
نکنه بهار نشده، ها؟
شایدم هنوز منتظرِ یا شایدم قرارش با دلبرش بهار بوده، ها؟
میدونی دلبر، بهار تهشه . . . دلبر کلاغ سیاهِ هم نمیاد.
اگه اومدنی بود با رسیدن فصل میومد، تو اردیبهشت میومد
حالا که بهار رسیده به آخرش دیگه عمرا نمیاد!
اصلا فصل بهونست، اونی که بخواد بیاد تو پاییزم میاد، سر سیاه زمستونم میاد، ته تابستونم میاد . . .!
یعنی میخوام بگم اونی که اومدنی باشه اصلا نمیره . . .
نمیره چون دور از بغل دلبر نمیشه زندگی کرد!
دلی که بند باشه، نمیره
اونی میره که دل کنده، دل بریده . . .
به گمونم کلاغ سیاهِ هم میدونه ایناروها ولی معتاد شده به انتظار ...
اعتیاد پیدا کرده به خیالِ جالیخالی!
عجیب نیست که من این چیزارو میدونم؟!
عجیب نیست که حال کلاغارو هم میفهمم؟!
آخه منم خیلی منتظر موندم که بیای، که برگردی . . .
ولی نیومدی، هیچوقت برنگشتی . . .
خیلی ساله آغوشم خالی مونده، بوسههام از دهن افتاده، قلبم یخ زده . . .
خیلی ساله تو هر فصلی منتظرم که این در واشه تو پشتش باشی
بیایو بگی: خستهای از رفتن
بگی: اومدی بمونی
تو چشمام نگاه کنیو بگی: هنوزم بغلت واسه من جا داره؟
من چشم ببندمو تورو به آغوش بکشمو قد تموم این سالایی که نبودی ببوسمت...
بهار که تموم شه منم با کلاغ سیاه میرم، میرم یه جا که تو از یادم بری!
نکنه از یادم نری . . .
نکنه تا ابد چشمم به هرکی افتاد، دلم واسه تو بتپه . . .
فراموشم نمیشی، نه؟
نه، جای تو تا همیشه خالی میمونه . . .
وسط قلبم، وسط بغلم، وسط زندگیم!
وصیت کردم وقتی مردم، این کلاغ سیاه رو جنازم مرثیه بخونه ...
این تنها کسی که حال منو میفهمه، که میفهمه چشمانتظاری از درون آدمو نابود میکنه.
که میفهمه دلبر که نباشه عوض شدن فصل، فقط ورق خوردن تقویم . . .!
#مهلا_بستگان
📻 @blue_coldroom
دلبر مگه بهار که میشد کلاغا نمیرفتن؟!
نکنه بهار نشده، ها؟
شایدم هنوز منتظرِ یا شایدم قرارش با دلبرش بهار بوده، ها؟
میدونی دلبر، بهار تهشه . . . دلبر کلاغ سیاهِ هم نمیاد.
اگه اومدنی بود با رسیدن فصل میومد، تو اردیبهشت میومد
حالا که بهار رسیده به آخرش دیگه عمرا نمیاد!
اصلا فصل بهونست، اونی که بخواد بیاد تو پاییزم میاد، سر سیاه زمستونم میاد، ته تابستونم میاد . . .!
یعنی میخوام بگم اونی که اومدنی باشه اصلا نمیره . . .
نمیره چون دور از بغل دلبر نمیشه زندگی کرد!
دلی که بند باشه، نمیره
اونی میره که دل کنده، دل بریده . . .
به گمونم کلاغ سیاهِ هم میدونه ایناروها ولی معتاد شده به انتظار ...
اعتیاد پیدا کرده به خیالِ جالیخالی!
عجیب نیست که من این چیزارو میدونم؟!
عجیب نیست که حال کلاغارو هم میفهمم؟!
آخه منم خیلی منتظر موندم که بیای، که برگردی . . .
ولی نیومدی، هیچوقت برنگشتی . . .
خیلی ساله آغوشم خالی مونده، بوسههام از دهن افتاده، قلبم یخ زده . . .
خیلی ساله تو هر فصلی منتظرم که این در واشه تو پشتش باشی
بیایو بگی: خستهای از رفتن
بگی: اومدی بمونی
تو چشمام نگاه کنیو بگی: هنوزم بغلت واسه من جا داره؟
من چشم ببندمو تورو به آغوش بکشمو قد تموم این سالایی که نبودی ببوسمت...
بهار که تموم شه منم با کلاغ سیاه میرم، میرم یه جا که تو از یادم بری!
نکنه از یادم نری . . .
نکنه تا ابد چشمم به هرکی افتاد، دلم واسه تو بتپه . . .
فراموشم نمیشی، نه؟
نه، جای تو تا همیشه خالی میمونه . . .
وسط قلبم، وسط بغلم، وسط زندگیم!
وصیت کردم وقتی مردم، این کلاغ سیاه رو جنازم مرثیه بخونه ...
این تنها کسی که حال منو میفهمه، که میفهمه چشمانتظاری از درون آدمو نابود میکنه.
که میفهمه دلبر که نباشه عوض شدن فصل، فقط ورق خوردن تقویم . . .!
#مهلا_بستگان
📻 @blue_coldroom
حالا باید بخوابم، باید چشمامو محکم روی هم نگهدارم تا خوابم ببره
نباید بزارم دوباره خیالت عین یه سم کشنده تو سرم پخش بشه
نباید خیال کنم که اینجایی
تو اینجا نیستی.
چشمامو میبندم تو رو میبینم که نشستی روبهروی آینه داری موهاتو شونه میکنیو میبافی
لباستو از تنت درمیاریو عین یه ماهی میخزی زیر ملحفهی تخت
دستاتو از هم باز میکنیو به من که ایستادم تو درگاه اتاقو نگاهت میکنم میگی: خسته نمیشی از اینهمه نگاه کردن من ؟!
آباژور کنار تختو روشن میکنیو چراغو خاموش میکنمو میام کنارت دراز میکشم
دستمو ستون سرم میکنمو باز زل میزنم بهت
تو آروم جا میگیری تو بغلمو زیر گلومو نرم میبوسیو میگی: شبتبخیر مرد غمگین که حرف نمیزنیو نگاه میکنی
من دستامو دورت گره میزنم سرمو میزارم رو موهات، چشم میبندم تو اسکلهی تنت
گرمای تنت خوبه، عطر موهات وسوسم میکنه لبامو بزارم کف سرتو ببوسم
اما نمیبوسمت تا هوس نیلبک زدن رو مهرههای کمرت به جونم نیفته
تا صبح چندبار بیدار میشم چشم میدوزم بهت نگاهت میکنم، عمیقوطولانی
آروم رو پلکاتو میبوسمو پلک روهم میزارم.
خوابم نمیبره، چشمامو نمیتونم باز کنم
تو جریان پیدا کردی درونم
باز یادت افتادم
در بستست، پنجره بستست، چشمام بستست
خیالت تو چاردیواری این اتاقو تنم حبس شده
اتاق بوی تورو میده، تنمم
راه فراری نیست
باز من به تصاحب خیالت دراومدم
باز امشب قرار نیست صبح بشه
من نمیتونم از خوابِ بد نبودن تو بپرم.
چشم بسته یه نخ سیگار از رو پاتختی برمیدارمو روشنش میکنم
تو وسط دود سیگار رقصکنون پیدات میشه
صدا خندههات میاد
داری به من میخندی، به من که حرف نمیزنمو نگاه میکنم، گلایه نمیکنمو نگاه میکنم، بغض نمیکنمو نگاه میکنم، نمیخندمو نگاه میکنم، گریه نمیکنمو نگاه میکنم
میخندیو میگی: هنوز که داری نگاه میکنی
دست دراز میکنم که از وسط دود سیگار بکشمت بیرون، میپری تو گیلاس شرابو باز میخندیو میگی: بیا آبتنی کنیم
من از آب میترسم
میترسم غرق شمو هیچ جزیرهای نباشه که بهش پناه ببرم
صیاد میشم یه جا سر میکشمت از تو گیلاس شراب
تو باز میخندی
صدا خندههات عین مرغای دریایی میمونه
همه جونم پر میشه از صدا خندههات
سرم داغ میشه اما تنم یخ
دستام یخ
نگاهم یخ زده
به هر جون کندنی چشم باز میکنم
تو اینجا نیستی.
#مهلا_بستگان
📻 @blue_coldroom
نباید بزارم دوباره خیالت عین یه سم کشنده تو سرم پخش بشه
نباید خیال کنم که اینجایی
تو اینجا نیستی.
چشمامو میبندم تو رو میبینم که نشستی روبهروی آینه داری موهاتو شونه میکنیو میبافی
لباستو از تنت درمیاریو عین یه ماهی میخزی زیر ملحفهی تخت
دستاتو از هم باز میکنیو به من که ایستادم تو درگاه اتاقو نگاهت میکنم میگی: خسته نمیشی از اینهمه نگاه کردن من ؟!
آباژور کنار تختو روشن میکنیو چراغو خاموش میکنمو میام کنارت دراز میکشم
دستمو ستون سرم میکنمو باز زل میزنم بهت
تو آروم جا میگیری تو بغلمو زیر گلومو نرم میبوسیو میگی: شبتبخیر مرد غمگین که حرف نمیزنیو نگاه میکنی
من دستامو دورت گره میزنم سرمو میزارم رو موهات، چشم میبندم تو اسکلهی تنت
گرمای تنت خوبه، عطر موهات وسوسم میکنه لبامو بزارم کف سرتو ببوسم
اما نمیبوسمت تا هوس نیلبک زدن رو مهرههای کمرت به جونم نیفته
تا صبح چندبار بیدار میشم چشم میدوزم بهت نگاهت میکنم، عمیقوطولانی
آروم رو پلکاتو میبوسمو پلک روهم میزارم.
خوابم نمیبره، چشمامو نمیتونم باز کنم
تو جریان پیدا کردی درونم
باز یادت افتادم
در بستست، پنجره بستست، چشمام بستست
خیالت تو چاردیواری این اتاقو تنم حبس شده
اتاق بوی تورو میده، تنمم
راه فراری نیست
باز من به تصاحب خیالت دراومدم
باز امشب قرار نیست صبح بشه
من نمیتونم از خوابِ بد نبودن تو بپرم.
چشم بسته یه نخ سیگار از رو پاتختی برمیدارمو روشنش میکنم
تو وسط دود سیگار رقصکنون پیدات میشه
صدا خندههات میاد
داری به من میخندی، به من که حرف نمیزنمو نگاه میکنم، گلایه نمیکنمو نگاه میکنم، بغض نمیکنمو نگاه میکنم، نمیخندمو نگاه میکنم، گریه نمیکنمو نگاه میکنم
میخندیو میگی: هنوز که داری نگاه میکنی
دست دراز میکنم که از وسط دود سیگار بکشمت بیرون، میپری تو گیلاس شرابو باز میخندیو میگی: بیا آبتنی کنیم
من از آب میترسم
میترسم غرق شمو هیچ جزیرهای نباشه که بهش پناه ببرم
صیاد میشم یه جا سر میکشمت از تو گیلاس شراب
تو باز میخندی
صدا خندههات عین مرغای دریایی میمونه
همه جونم پر میشه از صدا خندههات
سرم داغ میشه اما تنم یخ
دستام یخ
نگاهم یخ زده
به هر جون کندنی چشم باز میکنم
تو اینجا نیستی.
#مهلا_بستگان
📻 @blue_coldroom
•
کور نقطه ای در پرسپکتیوِ
چشمهای زومیده
در تراسهای رو به یکدیگر
دود میشود نخهای گفتگو
دوده میزند واژه بر دهان
آب میرود حافظه، همقد مینی ژوپ
خواب میرود کلام در جنبش نیکوتین
و روز سیاه میشود پشتِ نازکِ پلک
با ظهور نور صدا تصویر اکشن
صبح، دوباره روز از نو
روزگار کهنه از اول
روی خواب فرش، بیدار
و ایستاده بر خط اتوخوردهی شلوار
روی وزن شعرم کار میکنم قبل ناهار
من / یک زن آلفا
خود خدا هستم
که جسم و جان و روح میبخشم
خداپرستی ولی رایج نیست!
#آرزو_رنجبر
•
📻 @blue_coldroom
کور نقطه ای در پرسپکتیوِ
چشمهای زومیده
در تراسهای رو به یکدیگر
دود میشود نخهای گفتگو
دوده میزند واژه بر دهان
آب میرود حافظه، همقد مینی ژوپ
خواب میرود کلام در جنبش نیکوتین
و روز سیاه میشود پشتِ نازکِ پلک
با ظهور نور صدا تصویر اکشن
صبح، دوباره روز از نو
روزگار کهنه از اول
روی خواب فرش، بیدار
و ایستاده بر خط اتوخوردهی شلوار
روی وزن شعرم کار میکنم قبل ناهار
من / یک زن آلفا
خود خدا هستم
که جسم و جان و روح میبخشم
خداپرستی ولی رایج نیست!
#آرزو_رنجبر
•
📻 @blue_coldroom
همهی سربازان ،
محکوم به حفاظت از بانویِ عشق بودند !
چون
حکم پادشاه دل بود ... ❤️
#سونت_حامی
📻 @blue_coldroom
محکوم به حفاظت از بانویِ عشق بودند !
چون
حکم پادشاه دل بود ... ❤️
#سونت_حامی
📻 @blue_coldroom
من خودِ معجزهام!
زندهماندنم،
دوام آوردنم،
کم نیاوردنم!
من حتی میخندم، نه لبخند، قهقهه!
از این معجزه تر؟!!!
زندهماندنم،
دوام آوردنم،
کم نیاوردنم!
من حتی میخندم، نه لبخند، قهقهه!
از این معجزه تر؟!!!
تصدقت گردم،
خندههایی که مدتها پیش بار گذاشتیم کمکم دارد جا میافتد.
عطرش چندخانه آنورتر پیچیده!
هرکسی از کنار خانهی ما رد شود میگوید:"اهالی این خانه عشق و شادی را صرف میکنند."
نکند چشم بخوریم، دیر کنی، از دهان بیافتد!
خندههایی که مدتها پیش بار گذاشتیم کمکم دارد جا میافتد.
عطرش چندخانه آنورتر پیچیده!
هرکسی از کنار خانهی ما رد شود میگوید:"اهالی این خانه عشق و شادی را صرف میکنند."
نکند چشم بخوریم، دیر کنی، از دهان بیافتد!
ما مردمی از جنس درد و غم
اندوه هم بر شانهمان داریم
چشمانمان لبریز از خون و
بر دوش دنیا نیز سر باریم
یک کوله پر رنج و گرفتاری
سوغات ما از شهر تهران است
نانی که روی سفره هم داریم
بویش شبیه مرگْ تاوان است
از زندگی جز چند دشنام و
از شادمانی هم به جز نام و
از مکتب و درس و نوشتن هم
تنها کتابش مانده گریان است
کبری! کجایی بنگری مادر
مادر دلش از داغ تو خون است
رفتی ولی گویا نمیدانی
از داغ تو یک خلق محزون است
کبری کجایی مادرت حالا
با خاک تو از جنگ میگوید
مادر نمیداند که تو رفتی
گویا سخن با سنگ میگوید
از چشمهایت بغض میبارد
در خندهات صد آه پنهان است
بختت شبیه زلف مشکینت
زیبا ولی تار و پریشان است
از طرح لبخندت به روی عکس
از غربتت دیگر چه باید گفت
از آرزوهایی که دیگر نیست
حالا میان گور باید خفت
#معصومه_کریمی
📻 @blue_coldroom
اندوه هم بر شانهمان داریم
چشمانمان لبریز از خون و
بر دوش دنیا نیز سر باریم
یک کوله پر رنج و گرفتاری
سوغات ما از شهر تهران است
نانی که روی سفره هم داریم
بویش شبیه مرگْ تاوان است
از زندگی جز چند دشنام و
از شادمانی هم به جز نام و
از مکتب و درس و نوشتن هم
تنها کتابش مانده گریان است
کبری! کجایی بنگری مادر
مادر دلش از داغ تو خون است
رفتی ولی گویا نمیدانی
از داغ تو یک خلق محزون است
کبری کجایی مادرت حالا
با خاک تو از جنگ میگوید
مادر نمیداند که تو رفتی
گویا سخن با سنگ میگوید
از چشمهایت بغض میبارد
در خندهات صد آه پنهان است
بختت شبیه زلف مشکینت
زیبا ولی تار و پریشان است
از طرح لبخندت به روی عکس
از غربتت دیگر چه باید گفت
از آرزوهایی که دیگر نیست
حالا میان گور باید خفت
#معصومه_کریمی
📻 @blue_coldroom
نگاه میکنی به چشمایی که از آینه بهت خیرهست، لابد برات غریبن!
بعد نگاه میکنی به چشمای مامان، که همیشه نگرانته.
نگاه میکنی به پشت سرت، تاریکه انگار.
میترسی؛ ولی صدات درنمیاد.
دوباره نگاه میکنی به آینه و به اون چشمای غمگین میگی: «درست میشه.»
به مامان میگی: «از پس خودم برمیام.»
تو بگو حالا! بر نیومدی هم فدای سرت.
فقط خودتو توی تاریکی رها نکن، نذار با خودت غریبه بشی، نذار غم توی چشمای مامان بشینه و بشه مهمون ناخونده . . .
گاهی سکوتتو بشکن، توی نور برقص، تنهی درختا رو لمس کن و به کلاغه بگو که خونه خبری نیست! بذار غصه نخوره که چرا هیچوقت نمیرسه . . .
زندگی رو یه طورِ دیگه زندگی کن، یه طوری که خودتو پیدا کنی، راهتو پیدا کنی، ذوقتو پیدا کنی.
نذار اون آدمی که توی آینهست باهات غریبه بشه، نذار دیر شه واسه بوسیدن چشمای مامان، واسه پریدن از روی سنگفرشا، واسه تماشای غروب خورشید . . .
ببین پرستوها رفتنیان؛ اَما درخت
بوسههای یواشکیشون رو فراموش نمیکنه.
#مریم_عباسی
📻 @blue_coldroom
بعد نگاه میکنی به چشمای مامان، که همیشه نگرانته.
نگاه میکنی به پشت سرت، تاریکه انگار.
میترسی؛ ولی صدات درنمیاد.
دوباره نگاه میکنی به آینه و به اون چشمای غمگین میگی: «درست میشه.»
به مامان میگی: «از پس خودم برمیام.»
تو بگو حالا! بر نیومدی هم فدای سرت.
فقط خودتو توی تاریکی رها نکن، نذار با خودت غریبه بشی، نذار غم توی چشمای مامان بشینه و بشه مهمون ناخونده . . .
گاهی سکوتتو بشکن، توی نور برقص، تنهی درختا رو لمس کن و به کلاغه بگو که خونه خبری نیست! بذار غصه نخوره که چرا هیچوقت نمیرسه . . .
زندگی رو یه طورِ دیگه زندگی کن، یه طوری که خودتو پیدا کنی، راهتو پیدا کنی، ذوقتو پیدا کنی.
نذار اون آدمی که توی آینهست باهات غریبه بشه، نذار دیر شه واسه بوسیدن چشمای مامان، واسه پریدن از روی سنگفرشا، واسه تماشای غروب خورشید . . .
ببین پرستوها رفتنیان؛ اَما درخت
بوسههای یواشکیشون رو فراموش نمیکنه.
#مریم_عباسی
📻 @blue_coldroom
علاقهی من به تو
با
فاصلهی بین ما ،
رابطهی عکس دارد ...!
هرچه قدر که من بیشتر دوستت دارم
تو از من بیشتر دور میشوی ...!!
از فردا کمتر دوستت خواهم داشت ,
شاید برگشتی !!!
#سونت_حامی
📻 @blue_coldroom
با
فاصلهی بین ما ،
رابطهی عکس دارد ...!
هرچه قدر که من بیشتر دوستت دارم
تو از من بیشتر دور میشوی ...!!
از فردا کمتر دوستت خواهم داشت ,
شاید برگشتی !!!
#سونت_حامی
📻 @blue_coldroom