توی اون لحظه گریه نکردم
شبش هم نخوابیدم...
ولی صبح روز بعدش وقتی قهوه جوشید و
ریخت روی گاز گریه کردم.
وقتی مامانم غذایی که دوست ندارم رو پخت، گریه کردم.
حتى وقتی موهامو شونه کردم و اونجوری که میخواستم نشد هم گریه کردم.
سريه سکانسی که توی فیلم بود هم بیشتر از یک ساعت گریه کردم.
توی خیابون یه بچه خورد زمین وقتی دیدم گریه کرد باهاش گریه کردم.
از اون روز به بعد توی هر حال و هر لحظه گریه کردم...
آره توی اون لحظه گریه نکردم ولی
بعدش هرچی شد گریه کردم:))))
شبش هم نخوابیدم...
ولی صبح روز بعدش وقتی قهوه جوشید و
ریخت روی گاز گریه کردم.
وقتی مامانم غذایی که دوست ندارم رو پخت، گریه کردم.
حتى وقتی موهامو شونه کردم و اونجوری که میخواستم نشد هم گریه کردم.
سريه سکانسی که توی فیلم بود هم بیشتر از یک ساعت گریه کردم.
توی خیابون یه بچه خورد زمین وقتی دیدم گریه کرد باهاش گریه کردم.
از اون روز به بعد توی هر حال و هر لحظه گریه کردم...
آره توی اون لحظه گریه نکردم ولی
بعدش هرچی شد گریه کردم:))))
مارگوت بیکل خیلی زیبا برای محبوبش مینویسه و میگه:
«چون دوستت میدارم؛
مجبور نیستی آنگونه که روز آشناییمان بودی باقی بمانی.
چون دوستت میدارم؛
مجبور نیستی خود را محدود کنی به تصویری که از تو زنده مانده در من!
چون دوستت میدارم؛
میتوانی در خودت ببالی چیزهای جدیدی کشف کنی در وجودت میتوانی دگرگون شده، بشکفی، تازه شوی!
چون دوستت میدارم،
میتوانی آنچه هستی باقی بمانی و آنچه نیستی شوی...!»
«چون دوستت میدارم؛
مجبور نیستی آنگونه که روز آشناییمان بودی باقی بمانی.
چون دوستت میدارم؛
مجبور نیستی خود را محدود کنی به تصویری که از تو زنده مانده در من!
چون دوستت میدارم؛
میتوانی در خودت ببالی چیزهای جدیدی کشف کنی در وجودت میتوانی دگرگون شده، بشکفی، تازه شوی!
چون دوستت میدارم،
میتوانی آنچه هستی باقی بمانی و آنچه نیستی شوی...!»
«انسانهایی بودیم که به پاک کردن عادت داشتیم
ابتدا اشکهایی مان را پاک کردیم سپس یکدیگر را»
ایلهان برک
ابتدا اشکهایی مان را پاک کردیم سپس یکدیگر را»
ایلهان برک
در نور شمع
زن تری ؛
در آفتاب صبح که چشم باز میکنی !
فرشته تر
و من
بین این دو زیباییِ باشکوه !
عاشقانه آونگ شده ام ...
عباس_معروفی
در نور شمع
زن تری ؛
در آفتاب صبح که چشم باز میکنی !
فرشته تر
و من
بین این دو زیباییِ باشکوه !
عاشقانه آونگ شده ام ...
عباس_معروفی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
من در شروع فصلی هستم بنام تو...
تویی تمام فصلهای عاشقانه
تویی نوازش باران
تویی پاکی برف
و تویی آبیِ آسمان
با تو زیباترم......
حامد_زکیان
تویی تمام فصلهای عاشقانه
تویی نوازش باران
تویی پاکی برف
و تویی آبیِ آسمان
با تو زیباترم......
حامد_زکیان
بُکاء
به همان درد بمیری که مرا زخم زدی.
هر کسی به اندازه ضربههایی که خورده تنهاییشو محکمتر بغل کرده...
•آلبر کامو
•آلبر کامو
گاه آرزو میکنـم
زورقی باشـم برای تـو
تا بدانجا برمـت که میخــواهی
زورقـی توانـا به تحمـل باری که
بر دوش داری
زورقی که هیچـگاه واژگـون نشود
به هر انـدازه که ناآرام باشـی
یا دریـای زندگیات متلاطـم باشد
دریایـی که در آن میرانی
گاه آرزو میکنـم ای کاش
برای تـو پرتو آفتـاب باشـم
تا دسـتهایت را گـرم کند
اشـکهایت را بخشـکاند
و خنـده را به لبانـت بـاز آرد ... !
احمد_شاملو
زورقی باشـم برای تـو
تا بدانجا برمـت که میخــواهی
زورقـی توانـا به تحمـل باری که
بر دوش داری
زورقی که هیچـگاه واژگـون نشود
به هر انـدازه که ناآرام باشـی
یا دریـای زندگیات متلاطـم باشد
دریایـی که در آن میرانی
گاه آرزو میکنـم ای کاش
برای تـو پرتو آفتـاب باشـم
تا دسـتهایت را گـرم کند
اشـکهایت را بخشـکاند
و خنـده را به لبانـت بـاز آرد ... !
احمد_شاملو
.
میان آغوش های ناامن
دنبال امنیت میگردي
کمی بایست
خود را در آغوش بکش
تا زمین کمی آهسته تر بچرخد
تا سرگیجه ات کمتر شود
شاید دیگر نیازی نباشد
خود را به آغوش کسی بیاویزی
تو هیچوقت منتظر خودت نبودی
تا خود را در آغوش نکشی
آغوش تو نيز برای
کسی امن نخواهد شد
کمی بایست
خود را در آغوش بکش . . .
افشین_یداللهی
میان آغوش های ناامن
دنبال امنیت میگردي
کمی بایست
خود را در آغوش بکش
تا زمین کمی آهسته تر بچرخد
تا سرگیجه ات کمتر شود
شاید دیگر نیازی نباشد
خود را به آغوش کسی بیاویزی
تو هیچوقت منتظر خودت نبودی
تا خود را در آغوش نکشی
آغوش تو نيز برای
کسی امن نخواهد شد
کمی بایست
خود را در آغوش بکش . . .
افشین_یداللهی
زیباترین و در عین حال بزرگترین باگ خلقت "دوست داشتنه" چون هم آرومت میکنه
و هم ضعیفت میکنه.
و هم ضعیفت میکنه.
.
_شاملو: اهمیت و ارج زندگی در همینه که موقته...
تو باید جاودانگی خودت رو در جای دیگری دنبال کنی.
_محمود دولت آبادی: اونجا کجاست؟!
_شاملو: انسانیت ...
"احمد_شاملو "
_شاملو: اهمیت و ارج زندگی در همینه که موقته...
تو باید جاودانگی خودت رو در جای دیگری دنبال کنی.
_محمود دولت آبادی: اونجا کجاست؟!
_شاملو: انسانیت ...
"احمد_شاملو "
تو را بشکل یک صبح آفتابی دوست دارم.
از آن صبحهایی که باران شب قبل،
آسمانش را روشن و شفاف،
هوایش را پاک و مطبوع،
و حال دلش را عاشقانه و پُرشور کرده.
من تو را پاک دوست دارم …♥️⚘
تو را بشکل یک صبح آفتابی دوست دارم.
از آن صبحهایی که باران شب قبل،
آسمانش را روشن و شفاف،
هوایش را پاک و مطبوع،
و حال دلش را عاشقانه و پُرشور کرده.
من تو را پاک دوست دارم …♥️⚘
از خدا دور افتاده بودم؛
خدا را با خودت به خانهی من آوردی...
-نامه احمد شاملو به آیدا
خدا را با خودت به خانهی من آوردی...
-نامه احمد شاملو به آیدا
آدمیزاد کسی را میخواهد که وقتی اشتباه میکند هم دوستش داشته باشد، دوست داشتنِ آدمی که خطایی انجام نمیدهد را همه بلدند.
چه فرقی میکند اهل کجای این جهان باشی
وطن آغوش امنِ آدمی که دوستش داری ست...!
سجاد_صفری_اعظم
وطن آغوش امنِ آدمی که دوستش داری ست...!
سجاد_صفری_اعظم
گفت: بیمعرفت! چجوری عواطف و خاطرات را قورت دادی؟ هستهی آلبالو که نبود! :)
عباس _معروفی
عباس _معروفی
«دل من کودکی سبکسر بود
خود ندانم چگونه رامش کرد
او که می گفت دوستت دارم
پس چرا زهر غم به جامش کرد»
فروغ _فرخزاد
خود ندانم چگونه رامش کرد
او که می گفت دوستت دارم
پس چرا زهر غم به جامش کرد»
فروغ _فرخزاد