Telegram Web Link
•﴿ خیر‌الاصول في حدیث‌الرسول- ۷ -﴾

دومین تقسیم:

کتاب‌های حدیث به اعتبار مقبول و غیر مقبول بودن پنج قسم هستند:

قسم اول: آن کتاب‌هائی که در آن‌ها همه احادیث صحیح هستند، مانند: موطا امام مالک، صحیح بخاری، صحیح مُسْلِم، صحیح ابن حَبَّان، صحیح حاکم، مختارۀ ضیاء مقدسی، صحیح ابن خُزَیْمَه، صحیح ابن عوانه، صحیح ابن سَکَن، منتقٰی ابن جارود.

قسم دوم: آن کتاب‌هائی که در آن‌ها احادیث صحیح و حَسَن و ضعیف موجود است، اما همۀ آنها قابل حُجت می باشند، زیرا احادیث ضعیف آنها نیز نزدیک به حَسَن هستند، مانند: سنن أبو داٶد، جامع ترمذی، سُنَن نسائی، مُسْنَد احمد.

قسم سوم: آن کتاب‌هائی که در آن‌ها هر نوع احادیث حَسَن، صالح و مُنْکَر وجود دارند، مانند: سُنَن ابن ماجه، مُسْنَد أبی داود طیالسی، زیادات ابن احمد بن حنبل، مُسْنَد عبد الرزاق، مُسْنَد سعید بن منصور، مُصَنَّف ابی بکر بن ابی شیبه، مُسْنَد ابویَعلی موصلی، مُسْنَد بَزَّار، مُسْنَد ابن جریر، تهذیب ابن جریر، تاریخ ابن مردویه، تفسیر ابن مردویه، مُعْجَم کبیر و مُعْجَم صغیر و مُعْجَم أوسط طَبَرَانی، سُنَن دارقطنی، غرائب دارقطنی، حلیۀ ابی نعیم، سُنَن بیهقی، شُعَبُ الایمان بیهقی.

قسم چهارم: آن کتاب‌هائی که همۀ احادیث آنها ضعیف هستند الَّا ما شاءاللّٰه. مانند: نوادر الاصول حکیم ترمذی، تاریخ الخلفاء سیوطی، تاریخ ابن نجار، مُسْنَد الفردوس دیلمی، کتاب الضعفاء عقیلی، کامل ابن عدی، تاریخ خطیب بغدادی، تاریخ ابن عساکر.

قسم پنجم: آن کتاب‌هائی که احادیث موضوع (جعلی) را از روی آنها می توان پیدا کرد، مانند: موضوعات ابن جوزی، موضوعات شیخ محمد طاهر نهروانی و غیره.
(رسالة في ما یجب حفظه للناظر، تالیف حضرت شاه ولی اللّٰه محدث دهلوی رحمه اللّٰه).


﴿ خیر‌الاصول في حدیث‌الرسول- ۸ -﴾

کتب صِحَاح سِتَّه:

صِحَاح سِتَّه شش کتاب هستند: صحیح بخاری، صحیح مُسْلِم، جامع ترمذی، سُنَن نسائی، سُنَن ابوداود و سُنَن ابن ماجه.

بعضی محدثین بجای سُنَن ابن ماجه، موطای امام مالک را و بعضی سُنَن دارمی را داخل صِحَاح سِتَّه قرار داده‌اند. و صِحَاح سِتَّه گفتن این شش کتاب تغلیباً است، زیرا صحیح تنها بخاری و مُسْلِم می باشد.
(کذا في مقدمة المشکاة، عجالۀ نافعه)

مراتب صِحَاح سِتَّه:
مرتبۀ اول: بخاری، مرتبۀ دوم: مُسْلِم، سوم: أبو داود، چهارم: نسائی، پنجم: ترمذی، ششم: ابن ماجه.

مذاهب اصحاب صِحَاح سِتَّه:
امام بخاری: مجتهد است. (نافع کبیر، کشف الحجاب) یا شافعی است (طبقات الشافعیة: ج۲ص۶ و الحطة: ص۱۲۱)،
امام مُسْلِم: شافعی است. (الیانع الجنی: ص ۴۹)
امام أبو داود: حنبلی است (الحطة: ص ۱۲۵) یا شافعی است (طبقات شافعیه: ج۶ ص۴۸)
امام نسائی: شافعی است (الحطة: ص ۱۲۷)
امام ترمذی و امام ابن ماجه نیز  شافعی هستند (عرف الشذی)
📘 کتاب الغنیه امام شیخ عبدالقادر گیلانی رحمة اللّٰه علیه

✅️ فصل: رحمت خدا بر نمازگزار خاشع و فروتن


1⃣ بخش اول

پس رحمت خداوند بر کسی که با حالت خشوع، خضوع، و تزلل برای خداوند عزوجل، خوف، آگاهی، رغبت، وَجَلَ، شفقت، و امید به نماز رو بیاورد و بیشترین همّت وی در نماز برای پروردگار متعال خود و راز و نیاز با او، ایستادن در پیشگاه او، به صورت ایستاده، نشسته، رکوع، و سجود باشد و برای این کار قلب و ثمره فؤاد خویش را فارغ کند و برای ادای فرایض خود به شدت بکوشد؛ زیرا نمی‌داند که آیا پس از نمازی که در حال ادای آن است، نماز دیگری را ادا می‌کند یا اینکه پیش از این کار، مرگ به سرعت نزد وی می‌آید. لذا با اندوه و ترس در پیشگاه پروردگار عزوجل خود می‌ایستد و به قبول آن امیدوار است از رَدّ آن می‌ترسد. اگر پذیرفته شود، خوشحال و خوشبخت می‌گردد و اگر ردّ گردد، بدبخت می‌شود. بنابراین، ای مُؤمنِ آراسته به نور اسلام! در این نماز و در سایر اعمال خویش، هَم، اندوه، ترس، و دلهره‌ای که در این نماز و در سایر اعمال فرض شده، به تو ارزانی داشته است، در چه جایگاه خطیر و حساسی قرار داری؛ زیرا نمی‌دانی که آیا هیچگاه، نماز یا کار نیک از تو پذیرفته شده است یا نه؟ و آیا یک بدی تو آمرزیده شده است یا نه؟

با وجود این امر، با حالت خندان، شاد، غافل، و بهره‌مند از زندگی می‌آیی؛ چگونه؟ در حالی خبر یقینی از طرف خبر دهنده‌ای صادق و امین آمده است که تو وارد جهنم می‌شوی و خداوند عزوجل فرموده است:

وَإِن مِّنكُمْ إِلَّا وَارِدُهَا. مریم ۷۱

و هیچ کس از شما نیست مگر [اینکه] در آن وارد می‌گردد.

اما یقینی برای تو نیامده است که از آن خارج میگردی. پس، چه کسی بیش از تو سزاوار گریهٔ طولانی، و اندوه مداوم است؛ تا آنکه خداوند از تو بپذیرد. به علاوه، با این حال هنوز نمی‌دانی. شاید هنگامی که شب فرا می‌رسد، به صبح نرسی و هنگامی که صبح فرا می‌رسد، به شام نرسی، و آیا به تو مژده بهشت داده می‌شود یا جهنم؟ پس شایسته است که نه از همسر شادمان شوی، نه از فرزند، و نه از دارایی. اما تعجبی شدید و کامل از غفلت و سهو طولانی و مداوم تو درباره این امر بسیار عظیم است؛ در حالی که به شدت و پیوسته در هر شب و روز، و در هر لحظه و هر چشم برهم زدن، سوق داده می‌شوی. پس منتظر اجل خود باش و از این خطر بسیار بزرگی که بر تو سایه افکنده است، غافل نباش؛ چرا که تو ناگزیر مرگ را می‌چشی و با آن ملاقات می‌کنی و شاید در صبح یا شام در حالی نزد تو بیاید که در بدترین حالت خود با آن روبرو شوی؛ در این صورت، تو از همه این امور خارج شده‌ای و همه آنها از تو گرفته شده است. لذا یا به سوی بهشت یا به سوی آتشی می‌روی که صفات نمی‌توانند آن را توصیف کنند، عبارات برای بیان آن، نارسا هستند و نقل و حکایات از رسیدن به حقیقت وضعیت، شناخت مقام، انواع عذاب، و احاطه بر اوج خبر آن نارسا و ناکافی اند.

عَبدی صالح رحم الله گفته است: تعجب می‌کنم از آتش، که چگونه کسی که از آن فرار می‌کند، خوابیده است. از بهشت نیز تعجب می‌کنم که کسی که آن را طلب میکند خوابیده است.

به خدا قسم! اگر فرار و طلب را از دست بدهی، آشکارا هلاک و تباه می‌گردی، بدبختی عظیمی پیدا می‌کنی، و فردا(ی قیامت) اندوه و گریه تو با بدبختان مورد عذاب، طولانی خواهد شد.

گر هم گمان کنی که هم (از جهنم) فرار می‌کنی و هم طالب (بهشت) هستی مواظب باش که امید و آرزوها و عُجب تو را دربارهٔ اعمالی که به آنها آراسته‌ای، فریب ندهند؛ زیرا باید به سختی تلاش و کوشش کنی. از نفس و شیطان بپرهیز. زیرا ابزار سوراخ کننده آنها بسیار ظریف، فساد و خرابی آنها بسیار شدید، و نیرنگ‌های آنها بسیار کثیف است.

📗 منبع: کتاب الغنیه امام شیخ عبدالقادر گیلانی رضی اللّٰه عنه.
ترجمه زاهد ویسی
﴿ خیر‌الاصول في حدیث‌الرسول- ۹ -﴾

جرح و تعدیل:

هنگامی که مُحدِّثین توثیق و تعدیل یک راوی را بیان می‌کنند، الفاظ گوناگونی استعمال می‌کنند. بعضی از این الفاظ در توثیق اعلیٰ اند و بعضی متوسط است و بعضی ادنیٰ.
در جرح نیز به همین صورت بعضی از الفاظ اعلیٰ اند و بعضی متوسط است و بعضی أَدنیٰ.
این الفاظ در زیر از أَعلیٰ تا أَدنیٰ با ترتیب درج می شوند.

الفاظ تعدیل:
ثَبَتٌ حُجَّةٌ، ثَبَتٌ حَافِظٌ، ثِقَةٌ مُتْقِنٌ، ثِقَةٌ ثَبَتٌ، ثِقَةٌ ثِقَةٌ، صَدُوقٌ، لَا بَأْسَ بِهٖ، لَیْسَ بِهٖ بَأْسٌ، مَحَلُّهُ الصِّدْقُ، جَیِّدُ الحدیث، الْحَدِيثِ، صَالِحُ الْحَدِيثِ، شَیْخٌ وَسَطٌ، شَیْخٌ حَسَنُ الْحَدِيثِ، صَدُوقٌ إِنْ شَاءَ اللّٰه، صُوَیْلحٌ، وَغَیْرُهَا.

الفاظ جرح:
دَجَّالٌ کَذَّابٌ، وَضَّاعٌ یَضَعُ الْحَدِيثَ، مُتَّهَمٌ بِالْکَذِبِ، مُتَّفَقٌ عَلَی ترکِهٖ، مُتْرُوکٌ، لَیْسَ بِثِقَةٍ، سَکَتُوا عَنْهُ، ذَاهِبُ الْحَدِيثِ، فِیهِ نَظَرٌ، هَالِکٌ، سَاقِطٌ، وَاه بِمَرَّةٍ، لَیْسَ بِشَیْءٍ، لَیْسَ بِقَوِیٍّ، لَیْنُ الْحَدِيثِ، ضَعِیفٌ جِدًّا، ضَعَّفُوهُ، ضَعِیفُ رواةٍ، یُضعف، فِیهِ ضَعْفٌ، لَیْسَ بِالْقَوِیِّ، لَیْسَ بِحُجَّةٍ، لَیْسَ بذاک، یُعْرَفُ وَیُنْکَرُ، فِیهِ مَقَالٌ، تکلّم فیه، لَیِّنٌ، سَیِّئُ الْحِفْظِ، مَجْهُولٌ، لَا یُحْتَجُّ بِهٖ، اُخْتُلِفَ فِیهٖ، صَدُوْقٌ لکنه مبتدعٌ، وَغَیْرُهَا.
(دیباچۀ میزان الاعتدال)
﴿ خیر‌الاصول في حدیث‌الرسول- ۱۰ -﴾

تقسیم جرح و تعدیل:
جرح و تعدیل هر یک بر دو قسم هستند: مُبْهَم، مُفَسَّر

۱. مُبْهَم: جرح و تعدیل مُبْهَم آن است که در آن هیچ سبب جرح یا تعدیل راوی مذکور نباشد.
۲. مُفَسَّر: جرح و تعدیل مُفَسَّر آن است که سببی برای جرح یا تعدیل مذکور باشد.
قبول و عدم قبول جَرح و تعدیل

جرح مُفَسَّر و تعدیل مُفَسَّر هر دو بالاتفاق قبول اند، البته در قبول جرح مُبْهَم و تعدیل مُبْهَم، از برخی علماء اختلاف منقول است، اما صحیح تر این است که جرح مُبْهَم به هیچ صورت مقبول نیست، و تعدیل مقبول است.
همین مذهب امام بخاری و مُسْلِم و ترمذی و أبو داود و نسائی و ابن ماجه و جمهور مُحَدِّثین و فقهای حنفیه است.

شروط قبول جرح و تعدیل:
برای آنکه جرح مُفَسَّر و تعدیل مُفَسَّر قبول شود، از شروط مشترکۀ آنها اینست که أمور مندرجۀ ذیل در جرح کننده و تعدیل کننده باید موجود باشد: علم، تقویٰ، ورع، صدق، عدم تعصب، معرفت أسباب جرح و تعدیل.
همچنین در مورد قبول جرح مُفَسَّر این شرط اضافی نیز وجود دارد که جرح کننده برعلاوۀ غیر متعصب بودن باید متشدد نیز نباشد.

اسامی بعضی محدثینی که در جَرح مُتعصِّب هستند:
دارقُطْنی، خَطیب بغدادی

اسامی بعضی محدثینی که در جرح مُتعنِّت هستند:
ابن جوزی، عمر بن بدر مَوْصِلی، رضی صغانی بَغَوِی، جوزقانی مؤلف کتاب الإباطیل، شیخ ابن تیمیۀ حَرَّانی، مجد الدین لغوی مولِّف قاموس

اسامی بعضی محدثینی که در جرح مُتشدِّد هستند:
أبو حاتم، نسائی، ابن معین، ابن قطَّان، یحیی قطَّان، ابن حِبَّان
#ندای_دل

شفق صلابت نام تو دل شب دریده محمدا
به شب زمانه پیام تو سحر آفریده محمدا

به رهت نشد که قدم زنم به چه آبرو زتو دم زنم
به کدام خامه رقم زنم به تو این قصیده محمدا

تو گلاب گلشن انبیا تو حبیب حضرت کبریا
تو چراغ سینه‌ی اولیا تو فروغ دیده محمدا

به کرامت و به کمال تو به وجاهت و به جمال تو
بشر و مَلَک به مثال تو دگری ندیده محمدا

چو شکسته شاخه درین چمن عدم است ساز بساط من
همه برگ‌های نشاط من زتنم تکیده محمدا

مَکنم رها تو برای کس که مرا نمانده هوای کس
به کجا روم که صدای کس نشود شنیده محمدا

رمقی نمانده به پای ما نشود بلند صدای ما
اَسَفا که ناله به نای ما دگری دمیده محمدا

چه بلاخزیده به خون ما که شرر جهد ز درون ما
تو ببین که کار جنون ما به کجا کشیده محمدا

سحری تو ای شه مُحتَشم ز حرم بنه به بِرون قدم
گل سرخ شعر دریِ دلم به ره تو چیده محمدا

صلی الله علیه وسلم

شاعر: رازق فانی
نعت‌خوان: قاری صاحب فرید احمد محمدی
﴿ خیر‌الاصول في حدیث‌الرسول- ۱۱ -﴾

تعارض در جَرح و تعدیل:
اگر دربارهٔ یک راوی، جَرح و تعدیل متعارض باشند، چهار صورت ممکن است پدید آید:
۱. جرح مُبْهَم و تعدیل مُبْهَم.
۲. جرح مُبْهَم و تعدیل مُفَسَّر.
۳. جرح مُفَسَّر و تعدیل مُبْهَم.
۴. جرح مُفَسَّر و تعدیل مُفَسَّر.

در صورت اول و دوم، جرح غیر معتبر است و تعدیل معتبر. در صورت سوم و چهارم، جرح معتبر است و تعدیل غیر معتبر، به شرطی که آن جرح مُفَسَّر از کسی صادر نشده باشد که در جرح کردن مُتعصِّب یا مُتشدِّد و یا مُتعنِّت شمرده شده است.

یادداشت:
در مورد امام الأَئِمِّه سراج الأُمَّةِ إِمامُنَا الأَعظم حضرت امام ابوحنیفه رحمة‌اللّٰه‌تعالی علیه جرحی که در بعضی کتب مخالفین منقول است هرگز مقبول نیست، زیرا هر نوع تعدیل در مورد امام اعظم رحمه اللّٰه اظهر من الشمس است، و در مورد این جرح باید متوجه بود که جرح بعضی محدثین مُبْهَم است و بعضی از جرح‌کنندگان خود مُتعصِّب و مُتشدِّد و مُتعنِّت هستند، و در بالا درج گردید که چنین جرحی در مقابل تعدیل هرگز اعتبار ندارد.
(الرفع والتکمیل في الجرح والتعدیل)
﴿ رسالهٔ اصول حدیث - ۱ ﴾
در نظم فارسی،
تصنیف حضرت مولانا مفتی الٰهی‌بخش کانْدِهْلَوِی رحمه‌اللّٰه (متوفی ۱۲۴۵ ھ ق) مُصَنِّف خاتِمۀ مثنوی معنوی شریف و تلمیذ و خلیفۀ حضرت شاه عبد العزیز دهلوی رحمه‌اللّٰه و خلیفۀ خاص حضرت مولانا سید احمد شهید رحمه‌اللّٰه
از روی نسخهٔ خطی خود مُصَنِّف رحمه‌اللّٰه


بِسْمِ اللہِ الرَّحْمٰنِ الرَّحِیْم

به حمد خدا خالق جزو و کُل
زبان را کنم تازه از برگِ گل

به نام‌ محمد ﷺ که پیغمبرست
سرایم سخن را که او رهبرست

بیان احادیث و اقسام او
به پیشت کنم از دل و جان شنو

حدیث آنچه مَرْوِی ز پیغمبرست
وگر قول یا فعل و تقریر هست

همین سه ز اصحاب وز تابعی
حدیث است، أَشْهَر أَثَر بشنوی
﴿ رسالهٔ اصول حدیث - ۲ ﴾

اقسام حدیث به اعتبار حذف رُوات1⃣

روایت‌‌ اگر تا پیمبر رسد
ورا نام مَرْفُوع شود2⃣ ای سَنَد

وگر تا صحابی رسانی و بس
بُوَد نام مَوْقُوف آن را سپس

وگر منتهی شد برِ تابعی
بُوَد نام‌ مَقْطُوعش ای متقی

به مَوْقُوف و مَقْطُوع، نامِ أَثَر
نمایند اطلاق اهلِ هنر

کسی نیست گر حذف از راویان
بُوَد نام او مُتَّصِل بی‌گمان

چو از درمیانش کسی حذف شد
پس از مُنْقَطِع گفتنش نیست بُد3⃣

وگر از مَبادی کنی حذف نام
مُعَلَّق بخوانش تو ای شادکام

چو تا تابعی هست و اصحاب نیست
سَنَد مُرْسَل او را بدان و بِاِیست

وگر از سَنَد چند راوی بری
ولی پی به پی مُعْضَل است ای جری

وگر بی‌توالِی4⃣ رود، مُنْقَطِع
شماری هم آن را بشو مُطَّلع

ا........................‌‌..........
1⃣ رُوات: راویت کنندگان، راویان
2⃣ در اصل: شد
3⃣ بُد: چاره
4⃣ توالی: پی در پی
راه فلاح:
┈••✿❀﴿ رسالهٔ اصول حدیث - ۲ ﴾❀✿••┈

اقسام حدیث به اعتبار حذف رُوات1⃣

روایت‌‌ اگر تا پیمبر رسد
ورا نام مَرْفُوع شود2⃣ ای سَنَد

وگر تا صحابی رسانی و بس
بُوَد نام مَوْقُوف آن را سپس

وگر منتهی شد برِ تابعی
بُوَد نام‌ مَقْطُوعش ای متقی

به مَوْقُوف و مَقْطُوع، نامِ أَثَر
نمایند اطلاق اهلِ هنر

کسی نیست گر حذف از راویان
بُوَد نام او مُتَّصِل بی‌گمان

چو از درمیانش کسی حذف شد
پس از مُنْقَطِع گفتنش نیست بُد3⃣

وگر از مَبادی کنی حذف نام
مُعَلَّق بخوانش تو ای شادکام

چو تا تابعی هست و اصحاب نیست
سَنَد مُرْسَل او را بدان و بِاِیست

وگر از سَنَد چند راوی بری
ولی پی به پی مُعْضَل است ای جری

وگر بی‌توالِی4⃣ رود، مُنْقَطِع
شماری هم آن را بشو مُطَّلع

ا........................‌‌..........
1⃣ رُوات: راویت کنندگان، راویان
2⃣ در اصل: شد
3⃣ بُد: چاره
4⃣ توالی: پی در پی

﴿ رسالهٔ اصول حدیث - ۳ ﴾

اقسام‌ حدیث به اعتبار قُوَّت وضعف رِجال آن:1⃣

صحیح و حَسَن یاد داری ضرور
فزاید که تا در دلت بیش نور
اگر راویَش عَدْل 2⃣ و ضابط بُوَد
سَنَد مُتَّصل تا پیمبر رود
صحیحش بخوانند اصحاب فن
دو قسمش بُوَد 3⃣ هم شنو این سخن
شروطش اگر جمله کامل نمود
صحیحش لِذَاتِهْ بگو زود زود
اگر ضبط او تام نَبْوَد ولی
شدش جبرِ نقصان4⃣ ز دیگر کسی
صحیحش لِغَیْرِهْ نهادند نام
و إلّا حَسَن هست ذاتی مُدام
ضعیف ار شود جبرِ او5⃣ از طریق
حَسَن آن لِغَیْرِهْ شود ای شفیق
ضعیف آنکه راوی بُوَد سُست ظن
ندارد شروط صحیح و حَسَن
ز شرطش شود جمله یا بعض دور
عدالت و یا ضبط، مُرُوَّت، قصور
اگر بدعت و فسق و کذب اندروست
ضعیف این حدیث ار بدانی نکوست
ازویند مُعَلَّل دگر شاذ و مُنْکَر
همه نوع وی هست، بس نیک‌پیکر
مخالف ثقه گر شود با ثِقات
بگو شاذ آن را تو ای خوش‌صفات
ثقه، راوی ار نیست مُنْکَر بُوَد
برو اعتماد تو کمتر بُوَد
وگر هست در راوی اسباب قَدْح
مُعَلَّل بخوانش مکن هیچ مدح
مقابل به مَعْرُوف، مُنْکَر بُوَد
بِدان اصطلاحی که نافع شود
به کذب است گر راویَش مُتَّهَم
ورا زود مَوْضُوع دانی عَلَم
چو دانستن وَضْع دشوار هست
بر کذب راوی مناطش شده‌ست

ا........................‌‌..........
1⃣ رِجال: راویت کنندگان، راویان
2⃣ عَدْل: مبالغۀ عادل
3⃣ یعنی صحیح دو قسم است: لِذَاتِهٖ و لِغَیْرِهِ
4⃣ جبرِ نقصان: جبران نقصان
5⃣ جبرِ او: جبران آن
❀﴿ رسالهٔ اصول حدیث - ۴ ﴾❀

اقسام حدیث به اعتبار رُوات احادیث دیگر

قواعد ضروریِ دین را خلاف
روایت بَدان گشت مَتْرُوک صاف
صحیحی که راویش یک، دان غَرِیْب
وگر دو، عَزِیْزش بدان ای لبیب
ازین بیش گر، تو مَشْهُور خوان
ببخشد یقین گر، تَوَاتُر بِدان1⃣
شود جمع یک جا صحیح و غریب
به معنی شاذ است هم‌ ای لبیب
اگر هر دو راوی موافق بُوَد
مُتَابِع بدانیش بی‌هیچ رد
ولیکن مُتَابِع به شرطی بِدان
که مَرْوِی هم از یک صحابی شد آن
همین شرط در مُتَّفَق شد عزیز
بخاری چو مُسْلِم که آورد نیز
صحابی اگر دو بُوَد مختلف
بگو شاهِد و اعْتِبَار ای نَصف2⃣
به لفظ و به معنی شد ار اتفاق
ورا مِثْلُهُ گوید اهل وفاق
وگر معنوی شد توافُق درو
درآن نَحْوُهُ بی‌تردُّد بگو
کند تِرْمِذِی این حَسَن را بیان
سلیم از شُذوذ و نکارت شد آن
نه راوی به کذبی بُوَد مُتَّصِف
نه فردست راوی او مُنْکِشف
ولی بعض افراد را او حَسَن
بگفته‌ست واللہُ أعْلَمْ به فن
باب (5): فضیلت مجالس ذکر الله متعال و دعا و استغفار
1890ـ عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ رض عَنِ النَّبِيِّ ص قَالَ: «إِنَّ لِلَّهِ تَبَارَكَ وَتَعَالَى مَلاَئِكَةً سَيَّارَةً، فُضْلاً، يَتَبَّعُونَ مَجَالِسَ الذِّكْرِ، فَإِذَا وَجَدُوا مَجْلِسًا فِيهِ ذِكْرٌ قَعَدُوا مَعَهُمْ، وَحَفَّ بَعْضُهُمْ بَعْضًا بِأَجْنِحَتِهِمْ، حَتَّى يَمْلَئُوا مَا بَيْنَهُمْ وَبَيْنَ السَّمَاءِ الدُّنْيَا، فَإِذَا تَفَرَّقُوا عَرَجُوا وَصَعِدُوا إِلَى السَّمَاءِ، قَالَ: فَيَسْأَلُهُمُ اللَّهُ ﻷ، وَهُوَ أَعْلَمُ بِهِمْ: مِنْ أَيْنَ جِئْتُمْ؟ فَيَقُولُونَ: جِئْنَا مِنْ عِنْدِ عِبَادٍ لَكَ فِي الأَرْضِ، يُسَبِّحُونَكَ وَيُكَبِّرُونَكَ وَيُهَلِّلُونَكَ وَيَحْمَدُونَكَ وَيَسْأَلُونَكَ، قَالَ: وَمَاذَا يَسْأَلُونِى؟ قَالُوا: يَسْأَلُونَكَ جَنَّتَكَ، قَالَ: وَهَلْ رَأَوْا جَنَّتِى؟ قَالُوا: لاَ، أَىْ رَبِّ، قَالَ: فَكَيْفَ لَوْ رَأَوْا جَنَّتِى؟ قَالُوا: وَيَسْتَجِيرُونَكَ، قَالَ: وَمِمَّ يَسْتَجِيرُونَنِى؟ قَالُوا: مِنْ نَارِكَ يَا رَبِّ، قَالَ: وَهَلْ رَأَوْا نَارِى؟ قَالُوا: لاَ، قَالَ: فَكَيْفَ لَوْ رَأَوْا نَارِى؟ قَالُوا: وَيَسْتَغْفِرُونَكَ، قَالَ: فَيَقُولُ: قَدْ غَفَرْتُ لَهُمْ، فَأَعْطَيْتُهُمْ مَا سَأَلُوا وَأَجَرْتُهُمْ مِمَّا اسْتَجَارُوا، قَالَ: فَيَقُولُونَ: رَبِّ فِيهِمْ فُلاَنٌ، عَبْدٌ خَطَّاءٌ، إِنَّمَا مَرَّ فَجَلَسَ مَعَهُمْ، قَالَ: فَيَقُولُ: وَلَهُ غَفَرْتُ، هُمُ الْقَوْمُ لاَ يَشْقَى بِهِمْ جَلِيسُهُمْ». (م/2689)
ترجمه: ابوهریره رض می‌گوید: نبی اکرم ص فرمود: «الله متعال، علاوه بر فرشتگانی که مسئولیت‌های مختلف دارند، فرشتگانی دارد که در راه‌ها مشغول گشت زنی هستند و بدنبال مجالس ذکر می‌گردند. و هرگاه، مجلسی ببینند که به یاد الله متعال مشغول‌اند، با آنان می‌نشینند و یکدیگر را با بال‌هایشان احاطه می‌کنند تا جایی که فضای این مجلس را تا آسمان دنیا پُر می‌کنند؛ و بعد از پراکنده شدن و رفتن مردم، عروج می‌کنند و به آسمان می‌روند. الله متعال که حال بندگانش را بهتر از آنان می‌داند از آنها می‌پرسد که از کجا می‌آیید؟ فرشتگان می‌گویند: ما از نزد گروهی از بندگانت می‌آییم که پاکی و بزرگی تو را بیان می‌کردند و لا اله الا الله می‌گفتند و تو را تعریف و تمجید می‌نمودند و از تو می‌خواستند. الله متعال می‌فرماید: چه می‌خواستند؟ فرشتگان می‌گویند: بهشت می‌خواهند. الله متعال می‌فرماید: آیا بهشت مرا دیده‌اند؟ جواب می‌دهند: نه، ای پروردگار. الله متعال می‌فرماید: اگر بهشت مرا می‌دیدند، چکار می‌کردند؟ فرشتگان می‌گویند: و از تو پناه می‌خواستند؟ الله متعال می‌فرماید: از چه چیزی پناه می‌خواستند؟ می‌گویند: پروردگارا! از آتش جهنم. الله متعال می‌فرماید: آیا آن را دیده‌اند؟ می‌گویند: نه، ای پروردگار. الله متعال می‌فرماید: اگرآن را می‌دیدند، چکار می‌کردند؟ فرشتگان می‌گویند: و از تو طلب مغفرت می‌کردند. الله متعال می‌فرماید: من آنان را مغفرت نمودم و آنچه را که خواستند، به آنها عنایت نمودم و از آنچه که پناه خواستند، پناه دادم. فرشتگان می‌گویند: پروردگارا! در میان آنان، فلان بنده‌ی بسیار گنه‌کار وجود داشت؛ گذرش از آنجا افتاد؛ پس با آنان نشست. الله متعال می‌فرماید: او را نیز بخشیدم؛ آنان گروهی هستند که همنشین آنها هم شقی و بدبخت نمی‌گردد».
المنة لله که در میکده باز است
زان رو که مرا بر در او روی نیاز است
خم‌ها همه در جوش و خروشند ز مستی
وان می که در آن جاست حقیقت نه مجاز است
از وی همه مستی و غرور است و تکبر
وز ما همه بیچارگی و عجز و نیاز است
رازی که بر غیر نگفتیم و نگوییم
با دوست بگوییم که او محرم راز است
شرح شکن زلف خم اندر خم جانان
کوته نتوان کرد که این قصه دراز است
بار دل مجنون و خم طره لیلی
رخساره محمود و کف پای ایاز است
بردوخته‌ام دیده چو باز از همه عالم
تا دیده من بر رخ زیبای تو باز است
در کعبه کوی تو هر آن کس که بیاید
از قبله ابروی تو در عین نماز است
ای مجلسیان سوز دل حافظ مسکین
از شمع بپرسید که در سوز و گداز است
بی مهر رخت روز مرا نور نماندست
وز عمر مرا جز شب دیجور نماندست
هنگام وداع تو ز بس گریه که کردم
دور از رخ تو چشم مرا نور نماندست
می‌رفت خیال تو ز چشم من و می‌گفت
هیهات از این گوشه که معمور نماندست
وصل تو اجل را ز سرم دور همی‌داشت
از دولت هجر تو کنون دور نماندست
نزدیک شد آن دم که رقیب تو بگوید
دور از رخت این خسته رنجور نماندست
صبر است مرا چاره هجران تو لیکن
چون صبر توان کرد که مقدور نماندست
در هجر تو گر چشم مرا آب روان است
گو خون جگر ریز که معذور نماندست
رواق منظر چشم من آشیانه توست
کرم نما و فرود آ که خانه خانه توست
به لطف خال و خط از عارفان ربودی دل
لطیفه‌های عجب زیر دام و دانه توست
دلت به وصل گل ای بلبل صبا خوش باد
که در چمن همه گلبانگ عاشقانه توست
علاج ضعف دل ما به لب حوالت کن
که این مفرح یاقوت در خزانه توست
به تن مقصرم از دولت ملازمتت
ولی خلاصه جان خاک آستانه توست
من آن نیم که دهم نقد دل به هر شوخی
در خزانه به مهر تو و نشانه توست
تو خود چه لعبتی ای شهسوار شیرین کار
که توسنی چو فلک رام تازیانه توست
چه جای من که بلغزد سپهر شعبده باز
از این حیل که در انبانه بهانه توست
سرود مجلست اکنون فلک به رقص آرد
که شعر حافظ شیرین سخن ترانه توست
خلوت گزیده را به تماشا چه حاجت است
چون کوی دوست هست به صحرا چه حاجت است
جانا به حاجتی که تو را هست با خدا
کآخر دمی بپرس که ما را چه حاجت است
ای پادشاه حسن خدا را بسوختیم
آخر سؤال کن که گدا را چه حاجت است
ارباب حاجتیم و زبان سؤال نیست
در حضرت کریم تمنا چه حاجت است
محتاج قصه نیست گرت قصد خون ماست
چون رخت از آن توست به یغما چه حاجت است
جام جهان نماست ضمیر منیر دوست
اظهار احتیاج خود آن جا چه حاجت است
آن شد که بار منت ملاح بردمی
گوهر چو دست داد به دریا چه حاجت است
ای مدعی برو که مرا با تو کار نیست
احباب حاضرند به اعدا چه حاجت است
ای عاشق گدا چو لب روح بخش یار
می‌داندت وظیفه تقاضا چه حاجت است
حافظ تو ختم کن که هنر خود عیان شود
با مدعی نزاع و محاکا چه حاجت است
آن شب قدری که گویند اهل خلوت امشب است
یا رب این تأثیر دولت در کدامین کوکب است
تا به گیسوی تو دست ناسزایان کم رسد
هر دلی از حلقه‌ای در ذکر یارب یارب است
کشته چاه زنخدان توام کز هر طرف
صد هزارش گردن جان زیر طوق غبغب است
شهسوار من که مه آیینه دار روی اوست
تاج خورشید بلندش خاک نعل مرکب است
عکس خوی بر عارضش بین کآفتاب گرم رو
در هوای آن عرق تا هست هر روزش تب است
من نخواهم کرد ترک لعل یار و جام می
زاهدان معذور داریدم که اینم مذهب است
اندر آن ساعت که بر پشت صبا بندند زین
با سلیمان چون برانم من که مورم مرکب است
آن که ناوک بر دل من زیر چشمی می‌زند
قوت جان حافظش در خنده زیر لب است
آب حیوانش ز منقار بلاغت می‌چکد
زاغ کلک من به نام ایزد چه عالی مشرب است
چو بشنوی سخن اهل دل مگو که خطاست
سخن شناس نه‌ای جان من خطا این جاست
سرم به دنیی و عقبی فرو نمی‌آید
تبارک الله از این فتنه‌ها که در سر ماست
در اندرون من خسته دل ندانم کیست
که من خموشم و او در فغان و در غوغاست
دلم ز پرده برون شد کجایی ای مطرب
بنال هان که از این پرده کار ما به نواست
مرا به کار جهان هرگز التفات نبود
رخ تو در نظر من چنین خوشش آراست
نخفته‌ام ز خیالی که می‌پزد دل من
خمار صدشبه دارم شرابخانه کجاست
چنین که صومعه آلوده شد ز خون دلم
گرم به باده بشویید حق به دست شماست
از آن به دیر مغانم عزیز می‌دارند
که آتشی که نمیرد همیشه در دل ماست
چه ساز بود که در پرده می‌زد آن مطرب
که رفت عمر و هنوزم دماغ پر ز هواست
ندای عشق تو دیشب در اندرون دادند
فضای سینه حافظ هنوز پر ز صداست
ای نسیم سحر آرامگه یار کجاست
منزل آن مه عاشق کش عیار کجاست
شب تار است و ره وادی ایمن در پیش
آتش طور کجا موعد دیدار کجاست
هر که آمد به جهان نقش خرابی دارد
در خرابات بگویید که هشیار کجاست
آن کس است اهل بشارت که اشارت داند
نکته‌ها هست بسی محرم اسرار کجاست
هر سر موی مرا با تو هزاران کار است
ما کجاییم و ملامت گر بی‌کار کجاست
بازپرسید ز گیسوی شکن در شکنش
کاین دل غمزده سرگشته گرفتار کجاست
عقل دیوانه شد آن سلسله مشکین کو
دل ز ما گوشه گرفت ابروی دلدار کجاست
ساقی و مطرب و می جمله مهیاست ولی
عیش بی یار مهیا نشود یار کجاست
حافظ از باد خزان در چمن دهر مرنج
فکر معقول بفرما گل بی خار کجاست
سینه از آتش دل در غم جانانه بسوخت
آتشی بود در این خانه که کاشانه بسوخت
تنم از واسطه دوری دلبر بگداخت
جانم از آتش مهر رخ جانانه بسوخت
سوز دل بین که ز بس آتش اشکم دل شمع
دوش بر من ز سر مهر چو پروانه بسوخت
آشنایی نه غریب است که دلسوز من است
چون من از خویش برفتم دل بیگانه بسوخت
خرقه زهد مرا آب خرابات ببرد
خانه عقل مرا آتش میخانه بسوخت
چون پیاله دلم از توبه که کردم بشکست
همچو لاله جگرم بی می و خمخانه بسوخت
ماجرا کم کن و بازآ که مرا مردم چشم
خرقه از سر به درآورد و به شکرانه بسوخت
ترک افسانه بگو حافظ و می نوش دمی
که نخفتیم شب و شمع به افسانه بسوخت
﴿ رسالهٔ اصول حدیث - ۵ ﴾

تعریف صحابی و تابعی:

به ایمان لقای نبیﷺ هر که کرد
و مُرده به ایمان، صحابی‌ست فرد

اگر دید اصحاب را همچنین
ورا تابعی گفته اهل یقین


﴿ رسالهٔ اصول حدیث - ۶ ﴾

بیان إخبار و تحدیث:

ز إخبار و تحدیث خواهی نشان
یکی هست نزدیک پیشینیان¹

چه حَدَّثَنَا² و چه أَخْبَرَنَا ³
چه أَنْبَأَنَا ⁴و چه نَبَّأَنَا ⁵

همه را به یک رشته سُفتند و بس
نکردند در فرق چندان هوس

کسانی که زیشان مُٶخَّر شدند⁶
به تحقیق دین کَوس سبقت زدند

نمودند تقریرِ فرق آنچنان
گهرها فشاندند بر مردمان

که استاد خواند به تلمیذ گر
پس آن است تحدیث ای مُعْتَبَر

چو تلمیذ خواند به استاد خود
بلا ریب إنباء و إخبار شد

فَقَطْ هٰهُنَا تَمَّ مِنَّا الْکَلَامْ
عَلَی مُصْطَفٰنَا أُلُوْفُ السَّلَامْ

ا..............
¹. پیشینیان: مُتقدِّمین
². حَدَّثَنَا: به اشباع فتح دال
³. أَخْبَرَنَا: به اشباع فتح باء
⁴. أَنْبَأَنَا: به اشباع فتح باء
⁵. نَبَّأَنَا: به اشباع فتح باء
⁶. یعنی مُتأَخِّرین
﴿ مسائل ضمانت‌کردن کسی - ۱ -﴾

مسئله ۱: اگر کسی مثلاً نعیم از شخص دیگری قرض گرفته بود، و شما ضمانت کردید که اگر نعیم پول را نداد، از من بگیر، یا گفتید که من ضامن او هستم، و یا چنان الفاظی را استعمال کردید که معنای ضمانت کردن را می دهد، و آن قرض دهنده نیز ضمانت شما را پذیرفت، اکنون ادای آن پول بر شما واجب می گردد. اگر نعیم پول او را نداد، بر شما لازم خواهد بود تا پولش را بدهید، و همچنین صاحب حق، پول خود را چه از شما و چه از نعیم، از هر کدام تان که بخواهد می تواند مطالبه نماید. اکنون تا زمانی که نعیم قرض خود را پرداخت نکرده یا معافش ننموده، تا آن زمان شما نیز ضامن آن قرض خواهید بود.
البته اگر صاحب حق، ضمانت شما را معاف کند و بگوید که من با شما کاری ندارم و حق خود را از شما مطالبه نمی کنم، در این صورت شما ضامن آن قرض نخواهید بود.
همچنین اگر صاحب حق در همان هنگام ضمانت دادن، ضمانت شما را قبول نکرد و به شما مثلاً گفت که من بر ضمانت شما اعتبار ندارم، یا چیزی از این قبیل گفت، در این صورت نیز شما ضامن نمی باشید.

مسئله ۲: اگر شما ضامن شخصی شدید و چون وی پولی نداشت، شما ناچار قرض او را پرداختید، اکنون در مورد پس گرفتن پول شما باید دید که:

اگر شما بعد از تقاضای شخص مقروض، او را ضمانت کرده بودید، در این صورت هر مبلغ پولی
که به صاحب حق داده اید، می توانید آن را از شخص مقروض پس بگیرید.

و اگر بدون تقاضای شخص مقروض و صاحب حق، شمـا از طرف خود به رضایت خود، ضمانت را به عهده گرفته بودید، در این صورت باید ديد که چه کسی نخست ضمانت شما را قبول کرده بود، آیا شخص مقروض ضمانت شما را قبل از صاحب حق قبول کرده بود یا صاحب حق ضمانت شما را قبلاً قبول نموده بود.

اگر شخص مقروض ضمانت شما را قبل از صاحب حق قبول نموده بود، در این صورت چنین می پنداریم که گویا شما به تقاضای او ضمانتش را کرده اید و لهذا پول پرداختۀ خود را می توانید از او پس بگیرید.
و اگر صاحب حق ضمانت شما را قبل از شخص مقروض قبول نموده بود، در این صورت هر مبلغی که به صاحب حق پرداخت کرده اید، شما حق ندارید آن را از شخص مقروض واپس مطالبه کنید. اینکار شما نیکی ای از جانب شما محسوب خواهد شد.
البته اگر شخص مقروض، مبلغ پرداختۀ شما را به خوشی خود به شما واپس بدهد، این امر جداگانه است.
﴿ مسائل ضمانت‌کردن کسی - ۲ -﴾

مسئله ۳: اگر صاحب حق مدتی مثلاً یک ماه یا پانزده روز یا بیشتر از آن به شخص مقروض مهلت داد، تا همان مدت نمی تواند از ضامن نیز مطالبه‌ای نماید.

مسئله ۴: و اگر شما ضامن دادن پول از پول های خود تان نشدید، بلکه شخص مقروض نزد شما مقداری پول به امانت نهاده بود و بنابرین شما به صاحب قرض گفتید که این شخص، مقداری پول نزد من به امانت گذاشته، اگر او خودش پول شما را نداد، من پول شما را از آن امانتش می دهم، و آنگاه بعداً آن پول امانت دزدی شد، یا به گونۀ دیگری از بین رفت، اکنون شما ضامن نمی باشید، نه پرداختن آن پول بر دوش شما واجب است، و نه صاحب حق می‌تواند از شما مطالبه ای نماید.

مسئله ۵: اگر ارابه ای یا موتر یا وسیلۀ نقليه مانند آن را به کرایه گرفتید تا شما را به محلی برساند، و شخصی ضامن «ارابه وان» یا موتر وان و غیره شد که اگر او شما را نبرد، من ارابه یا موتر و غيرۀ... خود را در اختیار تان خواهم گذاشت. اینگونه ضمانت درست است. اگر «ارابه وان» یا موتروان و غیره... شما را نبرد، در این صورت بر ضامن لازم است که «ارابه» یا موتر و غيرۀ... خود را برای رسانیدن شما استعمال نماید.

مسئله ۶: اگر شما چیزی از اموال خود را به شخصی دادید تا آن را بفروشد و او نیز آن را برده به کسی فروخت، لیکن پولش را نیاورد، و به شما گفت، پولش ضایع نمی شود، من ضامن آن پول هسـتم، اگر پولش را خریدار نداد، آن را از من بگیر، این گونه ضمانت صحیح نیست.
2025/10/19 21:36:03
Back to Top
HTML Embed Code: