مجموعهشعر «شبها و شکها» را باید از مجموعهشعرهای جدی سالهای اخیر در حوزۀ شعر سپید دانست؛ حوزهای که بهندرت و بهسختی میتوان در آن تجربههای جدیای دید که مرزبندی آشکاری با گونههای ادبیِ «دلنوشته»، «نثر ادبی»، «نثر شاعرانه» و... داشته باشند. و محمدرضا شخص شاعری است با وقوف مثالزدنی بر این مرزبندیها.
«شبها و شکها» نخستین اثر منتشرشده از محمدرضا شخص در قالب کتاب است که نشان میدهد او شاعر کمتجربهای نیست و تمرین و ممارست بسیار در این عرصه دارد.
«شبها و شک» در 60 صفحه توسط نشر واج منتشر شده است (بهزودی منتشر میشود) و دربرگیرندۀ 34 قطعه شعر سپید زیباست.
#محمدرضا_شخص
#شبها_و_شکها
#نشر_واج
@Vaajpub
«شبها و شکها» نخستین اثر منتشرشده از محمدرضا شخص در قالب کتاب است که نشان میدهد او شاعر کمتجربهای نیست و تمرین و ممارست بسیار در این عرصه دارد.
«شبها و شک» در 60 صفحه توسط نشر واج منتشر شده است (بهزودی منتشر میشود) و دربرگیرندۀ 34 قطعه شعر سپید زیباست.
#محمدرضا_شخص
#شبها_و_شکها
#نشر_واج
@Vaajpub
❤4👍3
عادت داشت نوک خودکار را بین لبهایش بگیرد.
یکروز جامدادیاش را دزدیدم و تمام خودکارهایش را بوسیدم...
وقتی بابا آمد خانه، ازم پرسید چرا لبهایم آبی شده؟
میخواستم بگویم برای اینکه او آبی مینویسد.
همیشه آبی...
#استیو_تولتز
- جزء از کل -
@Vaajpub
یکروز جامدادیاش را دزدیدم و تمام خودکارهایش را بوسیدم...
وقتی بابا آمد خانه، ازم پرسید چرا لبهایم آبی شده؟
میخواستم بگویم برای اینکه او آبی مینویسد.
همیشه آبی...
#استیو_تولتز
- جزء از کل -
@Vaajpub
❤26👍3
دورهٔ جدید کارگاه شعر
توضیحات:
- این دوره، در ادامهٔ دورهٔ قبلی است که در هشت جلسهٔ دوساعته برگزار میشد و ۱۰ دوره بهطول انجامید.
- بنابراین عزیزانی که در دوره قبل شرکت داشتند، میتوانند در دورهٔ جدید همراه باشند.
- برای عزیزانی که دورهٔ قبل را نگذراندهاند، دو جلسهٔ دو ساعتی رایگان برگزار میشود تا به سایر عزیزان برسند.
- دورهٔ جدید در ۱۰ جلسهٔ ۴ ساعتی برگزار میشود.
- شروع دوره اواسط بهمنماه است و روزهای جمعه برگزار میشود.
- غیرحضوری است و در محیط تلگرام.
- در هر جلسه یک اثر از شرکتکنندگان تحلیل و بررسی میشود.
- در پایان دوره، آثار شرکتکنندگان بررسی و جهت انتشار در انتشارات واج، و با شرایط ویژه انتخاب میشوند.
- برای ثبتنام با شمارهٔ 09195710795 ازطریق پیامک، واتساپ، یا تلگرام در تماس باشید.
توضیحات:
- این دوره، در ادامهٔ دورهٔ قبلی است که در هشت جلسهٔ دوساعته برگزار میشد و ۱۰ دوره بهطول انجامید.
- بنابراین عزیزانی که در دوره قبل شرکت داشتند، میتوانند در دورهٔ جدید همراه باشند.
- برای عزیزانی که دورهٔ قبل را نگذراندهاند، دو جلسهٔ دو ساعتی رایگان برگزار میشود تا به سایر عزیزان برسند.
- دورهٔ جدید در ۱۰ جلسهٔ ۴ ساعتی برگزار میشود.
- شروع دوره اواسط بهمنماه است و روزهای جمعه برگزار میشود.
- غیرحضوری است و در محیط تلگرام.
- در هر جلسه یک اثر از شرکتکنندگان تحلیل و بررسی میشود.
- در پایان دوره، آثار شرکتکنندگان بررسی و جهت انتشار در انتشارات واج، و با شرایط ویژه انتخاب میشوند.
- برای ثبتنام با شمارهٔ 09195710795 ازطریق پیامک، واتساپ، یا تلگرام در تماس باشید.
❤3
نمیدانم چرا تحمل جمعیت را ندارم. چرا تحمل زندگی فامیلی را ندارم. من آنقدر به تنهایی خود عادت کردهام که در هر حالت دیگری خودم را بلافاصله تحت فشار و مظلوم حس میکنم. تا دور هستم دلم میخواهد نزدیک باشم و نزدیک که میشوم میبینم اصلاً استعدادش را ندارم.
- از نامههای #فروغ_فرخزاد به #ابراهیم_گلستان
@Vaajpub
- از نامههای #فروغ_فرخزاد به #ابراهیم_گلستان
@Vaajpub
❤17👍2
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
ناگفتههای #پوری_بنایی از فیلم «قیصر»
ضامن شدم و صدهزار تومان وام گرفتم برای ساخت فیلم...
نه وام را پس دادند نه دستمزدم را دادند
چک وام را گذاشتهام در موزه سینما
@Vaajpub
ضامن شدم و صدهزار تومان وام گرفتم برای ساخت فیلم...
نه وام را پس دادند نه دستمزدم را دادند
چک وام را گذاشتهام در موزه سینما
@Vaajpub
❤10👍6
Forwarded from لیلا کردبچه
اینشبها روی پیشانیام
جای روییدن شاخ میخارد و
پوستم اینروزها زبر و خشن شدهاست
و تو از شکوه کرگدنشدن چه میدانی؟
#لیلا_کردبچه
@leila_kordbacheh
جای روییدن شاخ میخارد و
پوستم اینروزها زبر و خشن شدهاست
و تو از شکوه کرگدنشدن چه میدانی؟
#لیلا_کردبچه
@leila_kordbacheh
❤20👍4👏1
معمولاً مملکت، مال حاکمان است
که موقع جنگ و بلایا اسمش را وطن میگذارند و تحویل ما میدهند!
#یپرم_عزیزخانی
@Vaajpub
که موقع جنگ و بلایا اسمش را وطن میگذارند و تحویل ما میدهند!
#یپرم_عزیزخانی
@Vaajpub
👍39❤6👏5
خاطرهای از #هوشنگ_ابتهاج
یکی از غزلهای معروف هوشنگ ابتهاج(ه. سایه)، غزلی است با مطلعِ
نشود فاشِ کسی آنچه میان من و توست
تا اشارات نگه، نامه رسان من توست
میگویند یک زن و شوهری رفته بودند به دیدار سایه، و شوهر از مریدان متعصب غزلهای سایه بود و با این غزلها زندگیاش را ساخته بود!...
در بدو ورود این زن و شوهر، سایه رو کرد به زن و گفت:
- خانم، من یک معذرت عمیق بابت خراب شدن زندگیتون به شما بدهکارم.
زن، با تعجب پرسید:
- چطور مگه استاد؟!
و سایه جواب داد:
- آخه تا جاییکه من اطلاع دارم، شوهرتون با نوشتن غزل «اشارات نگه» من در نامۀ عاشقانهاش، موفق شد شما رو توی قلّاب بندازه!
@Vaajpub
یکی از غزلهای معروف هوشنگ ابتهاج(ه. سایه)، غزلی است با مطلعِ
نشود فاشِ کسی آنچه میان من و توست
تا اشارات نگه، نامه رسان من توست
میگویند یک زن و شوهری رفته بودند به دیدار سایه، و شوهر از مریدان متعصب غزلهای سایه بود و با این غزلها زندگیاش را ساخته بود!...
در بدو ورود این زن و شوهر، سایه رو کرد به زن و گفت:
- خانم، من یک معذرت عمیق بابت خراب شدن زندگیتون به شما بدهکارم.
زن، با تعجب پرسید:
- چطور مگه استاد؟!
و سایه جواب داد:
- آخه تا جاییکه من اطلاع دارم، شوهرتون با نوشتن غزل «اشارات نگه» من در نامۀ عاشقانهاش، موفق شد شما رو توی قلّاب بندازه!
@Vaajpub
❤35👍6👏5
پدیدهء «توهم مفید بودن» چیست؟
مردی هرروز رأس ساعتی معين به گوشهء یکی از ميدانهای شهر میرفت و لحظاتی كلاهش را از سرش برمیداشت و بهشدت تكان میداد.
روزی پليس علت اينكار را از او جويا شد.
مرد گفت: با اين كار زرافهها را دور میكنم.
پلیس گفت: اما من که در اينجا زرافهای نمیبينم!
و مرد پاسخ داد: اين نشان میدهد كه من كارم را درست انجام میدهم.
به این میگویند توهم مفید بودن! پدیدهای که ما روزانه در بسیاری از موارد گوناگون با آن سروکار داریم...
@Vaajpub
مردی هرروز رأس ساعتی معين به گوشهء یکی از ميدانهای شهر میرفت و لحظاتی كلاهش را از سرش برمیداشت و بهشدت تكان میداد.
روزی پليس علت اينكار را از او جويا شد.
مرد گفت: با اين كار زرافهها را دور میكنم.
پلیس گفت: اما من که در اينجا زرافهای نمیبينم!
و مرد پاسخ داد: اين نشان میدهد كه من كارم را درست انجام میدهم.
به این میگویند توهم مفید بودن! پدیدهای که ما روزانه در بسیاری از موارد گوناگون با آن سروکار داریم...
@Vaajpub
❤25👍15👏8
خاطرهء #محمود_استادمحمد
از #رضا_براهنی، #احمد_شاملو و #نصرت_رحمانی
رضا براهنی «مربع مرگ» را نوشت و در آن به شاملو اهانت کرد و شاملو جواب او را داد. نصرت رحمانی گفت: «احمد کار بدی کرد. نباید به رضا براهنی با مطلب جواب داد. باید کتکش زد.»
رضا براهنی آمد کافه فیروز و اتفاقا زمانی بود که نصرت بازهم داشت این حرف را میزد که «چرا احمد به این جواب داد و این کیه که احمد رفته و در مجله به این جواب داده.» و یکهو رضا براهنی آمد داخل و نصرت هم او را زد و بدجوری هم زد.
حالا این مسأله باعث شد که رضا براهنی از آنموقع بهبعد نصرت را بایکوت کند
@Vaajpub
از #رضا_براهنی، #احمد_شاملو و #نصرت_رحمانی
رضا براهنی «مربع مرگ» را نوشت و در آن به شاملو اهانت کرد و شاملو جواب او را داد. نصرت رحمانی گفت: «احمد کار بدی کرد. نباید به رضا براهنی با مطلب جواب داد. باید کتکش زد.»
رضا براهنی آمد کافه فیروز و اتفاقا زمانی بود که نصرت بازهم داشت این حرف را میزد که «چرا احمد به این جواب داد و این کیه که احمد رفته و در مجله به این جواب داده.» و یکهو رضا براهنی آمد داخل و نصرت هم او را زد و بدجوری هم زد.
حالا این مسأله باعث شد که رضا براهنی از آنموقع بهبعد نصرت را بایکوت کند
@Vaajpub
👍7❤3
گفته میشود که خداوند در یکی از جنبههایش، جنبهای بسیار دلربا، همچون یک گدا توجه ما را به خود میطلبد.
او که کارگردان این جهان است، که به یک اشارهاش ستارهها، خورشیدها، ماهها و سیارهها به لرزه در میآیند به دنبال انسان میدود و میگوید: «توجه خود را به من نمیدهی؟ نمیخواهی مرا که بخشنده این عالم هستم بیش از هدایایی که برایت آفریدهام دوست بداری؟ جویای من نمیشوی؟»
اما انسان در پاسخ میگوید: «اکنون گرفتارم؛ کار دارم. وقت آن را ندارم که جویای تو باشم.»
و پروردگار میگوید: «منتظرت خواهم ماند.»
#پاراماهانسا_یوگاناندا
ـ گفتههای پاراماهانسا یوگاناندا
@Vaajpub
او که کارگردان این جهان است، که به یک اشارهاش ستارهها، خورشیدها، ماهها و سیارهها به لرزه در میآیند به دنبال انسان میدود و میگوید: «توجه خود را به من نمیدهی؟ نمیخواهی مرا که بخشنده این عالم هستم بیش از هدایایی که برایت آفریدهام دوست بداری؟ جویای من نمیشوی؟»
اما انسان در پاسخ میگوید: «اکنون گرفتارم؛ کار دارم. وقت آن را ندارم که جویای تو باشم.»
و پروردگار میگوید: «منتظرت خواهم ماند.»
#پاراماهانسا_یوگاناندا
ـ گفتههای پاراماهانسا یوگاناندا
@Vaajpub
❤25👍5
ايرانی بهدليل آنكه در بیاعتمادی بزرگ شده است، به شیوههای مختلف سعی میکند مانع از تفسير صحيح اقداماتش توسط ديگران شود، و يا تعمداً ديگران را به تفسير خطا در مورد اعمال خود هدايت میكند
در حالیكه خودش سعی میكند با موفقيت اعمال ديگران را تفسير كند
#گراهام_فولر
- ژئوپلتيك ايران -
- ترجمهء #عباس_مخبر
@Vaajpub
در حالیكه خودش سعی میكند با موفقيت اعمال ديگران را تفسير كند
#گراهام_فولر
- ژئوپلتيك ايران -
- ترجمهء #عباس_مخبر
@Vaajpub
👍5👏4❤3
من دیگر باور دارم فقط یکبار در عمر عشقی میآید، حریق میشود و تو را آتش میزند. پس از آن عشق خانهبرانداز، اگر جان بهدر ببری، عشقهای بعد از آن حریق، کپی آن عشق خانمانبرانداز اول است. این عشقهایی که میآیند و میروند، دیگر نه شعله دارند، نه شور. فقط عادت است، عادتی که شاید مدام تکرار شود.
#احمدرضا_احمدی
آپارتمان دریا
@Vaajpub
#احمدرضا_احمدی
آپارتمان دریا
@Vaajpub
❤26👍8👏2
نه آدمم
نه گنجشک
اتفاقی كوچكم
هربار که میافتم
دو تكّه میشوم
نیمی را باد میبرد
نیمی را مردی كه نمیشناسم
#گراناز_موسوی
@Vaajpub
نه گنجشک
اتفاقی كوچكم
هربار که میافتم
دو تكّه میشوم
نیمی را باد میبرد
نیمی را مردی كه نمیشناسم
#گراناز_موسوی
@Vaajpub
❤26👏4👍2
روایت دکتر مسعود نقرهکار از مستند «خانه سیاه است» #فروغ_فرخزاد
حولوحوش سال ۵۵ وقتی مستندِ «خانه سياه است» را با جمعی از دوستان اهل سينما و قلم در خانۀ زندهياد رضا ميرلوحی ديدم، شگفتزده، تازه به ارزش و ويژگیِ کارفروغ پی بردم.
پيشتر اين فيلم مستند را ديده بودم، اما سرسری از آن گذشته بودم، شايد هم عدم آشنائی با اين بيماری امان نداده بود به اهميت کار پی ببرم. فروغ از آن شب برای من الگوی شاعر معصوميتهای جسورانه و زيباترين عواطف انسانی، و روشنفکری شجاع شد.
وقتی شناخت بيشتری از بيماری جذام پيدا کردم و زندگی و کار با جذامی را تجربه کردم، دريافتم که گفتن از درد و رنج جذاميان ساده است، اما رفتن و زندگی و کارکردن با آنان حکايت ديگری است. تماس با جذامی، يعنی احتمال ابتلا به بيماری جذام، و فروغِ برآمده از خانوادهای مرفه، اين خطر مهيب را به جان خريد و با حس و عاطفهای حيرتانگيز و تکاندهنده نسبت به جذاميان، و فراتر از آن، پذيرفتن کودکی از يک خانواده جذامی بهعنوان فرزند، يکی از درخشانترين شعرهایش را به تصوير، در توصيف مهربانی و انسانيت سرود.
نخستين روز آغاز به کارم با جذاميان را به ياد دارم. هرچه به محل کار جديدم، مرکز درمانی جذاميان در تهران نزديکتر میشدم اضطرابم بيشتر میشد. ترسيده بودم. به خودم اما نهيب زدم: «نترس مرد! نگران نباش، از آنچه در کودکی و نوجوانی در اعماق جامعه تجربه کردی سختتر و تلختر نخواهد بود، و از آنچه بهعنوان پزشک اورژانسِ بيمارستان سوانح سوختگی (مطهری) شاهد بودی.
و صدای ماندگار فروغ و تصوير او را با خود داشتم؛ صدا و تصويری دلگرم کننده که شعر شهامت بود: «.... با اينها رفتار خوبی نکرده بودند. هرکس به سراغشان رفته بود درحقيقت عيبشان را نگاه کرده بود. اما من، به خدا مینشستم سر سفرهشان، به زخمهايشان دست میزدم، به دست و پايشان که انگشت نداشت دست میزدم، اين طوری بود که به من اعتماد کردند...»
@Vaajpub
حولوحوش سال ۵۵ وقتی مستندِ «خانه سياه است» را با جمعی از دوستان اهل سينما و قلم در خانۀ زندهياد رضا ميرلوحی ديدم، شگفتزده، تازه به ارزش و ويژگیِ کارفروغ پی بردم.
پيشتر اين فيلم مستند را ديده بودم، اما سرسری از آن گذشته بودم، شايد هم عدم آشنائی با اين بيماری امان نداده بود به اهميت کار پی ببرم. فروغ از آن شب برای من الگوی شاعر معصوميتهای جسورانه و زيباترين عواطف انسانی، و روشنفکری شجاع شد.
وقتی شناخت بيشتری از بيماری جذام پيدا کردم و زندگی و کار با جذامی را تجربه کردم، دريافتم که گفتن از درد و رنج جذاميان ساده است، اما رفتن و زندگی و کارکردن با آنان حکايت ديگری است. تماس با جذامی، يعنی احتمال ابتلا به بيماری جذام، و فروغِ برآمده از خانوادهای مرفه، اين خطر مهيب را به جان خريد و با حس و عاطفهای حيرتانگيز و تکاندهنده نسبت به جذاميان، و فراتر از آن، پذيرفتن کودکی از يک خانواده جذامی بهعنوان فرزند، يکی از درخشانترين شعرهایش را به تصوير، در توصيف مهربانی و انسانيت سرود.
نخستين روز آغاز به کارم با جذاميان را به ياد دارم. هرچه به محل کار جديدم، مرکز درمانی جذاميان در تهران نزديکتر میشدم اضطرابم بيشتر میشد. ترسيده بودم. به خودم اما نهيب زدم: «نترس مرد! نگران نباش، از آنچه در کودکی و نوجوانی در اعماق جامعه تجربه کردی سختتر و تلختر نخواهد بود، و از آنچه بهعنوان پزشک اورژانسِ بيمارستان سوانح سوختگی (مطهری) شاهد بودی.
و صدای ماندگار فروغ و تصوير او را با خود داشتم؛ صدا و تصويری دلگرم کننده که شعر شهامت بود: «.... با اينها رفتار خوبی نکرده بودند. هرکس به سراغشان رفته بود درحقيقت عيبشان را نگاه کرده بود. اما من، به خدا مینشستم سر سفرهشان، به زخمهايشان دست میزدم، به دست و پايشان که انگشت نداشت دست میزدم، اين طوری بود که به من اعتماد کردند...»
@Vaajpub
❤6👍6