Telegram Web Link
وقتی تفاوت زندگی واقعی و روزمره ما با واقعیت آرمانی زیاد باشد، به موجوداتی منزوی و جعلی بدل می‌شویم و نقاب کاذبی بر چهره خود می‌گذاریم. روانپزشکان این حالت را واقعیت‌زدایی (derealization) و شخصیت‌زدایی (depresonalization) می‌نامند. وضعیت ناخوشایندی است که فرد مبتلا را به فکر خودکشی می‌اندازد، چون احساس می‌کند که موجودی واقعی نیست و لذا تداوم زندگیش ارزشی ندارد.

آنا لمبکی، از کتاب ملت دوپامین
بنا به گفته مشهور ژاک لکان، مسلما در این حُکم مسیح که می‌گوید همسایه‌ات را چنان دوست بدار که خودت را دوست داری گوشه‌وکنایه‌ای هست، چرا که آدم‌ها در واقع از هم متنفرند. در واقع، به نظر می‌رسد، با توجه به طرز برخورد آدم‌ها با یکدیگر همسایه‌شان را دقیقا همان‌طور دوست داشت‌اند که خودشان را دوست دارند؛ به عبارتی با میزان زیادی به بی‌رحمی و بی‌اعتنایی.

لکان در کتاب چهار مفهوم اساسی روانکاوی می‌نویسد: «فارغ از همه‌چیز، پیروان مسیح آدم‌های چندان باهوشی نبوده‌اند.» لکان در بیان این جمله تلویحا در حال مقایسه فروید با مسیح است، مسیحی که بیشترِ پیروانش، از نظر لکان، بینش فروید را به بیراهه کشیده بودند و این فقط به این معناست که خوانش آنها از فروید نادرست بوده است نقد ادبی به نوعی با شکست مواجه بوده است. چون، نقد ادبی اصطلاح و نیز کاری است که نسبت به مدح ادبیات قدرت ماندگاریِ بیشتری داشته (مدح ادبیات، با طنین پِیتری‌اش، رگه‌ای منحط و نابارور دارد، درحالی‌که نقد همواره وجهی مشخصا سرسختانه و هوشمندانه دارد.)

حال که بحث امکان مخالفت با خودنکوهی را پیش کشیده‌ایم، باید جهانی را در ذهن داشته باشیم که آدم‌هایش نسبت به مدح خوشبین‌تر و شایق‌ترند تا نقد؛ جهانی که در آن این دو بدیل، مدح و نقد، نوعی محدود کردن قطعی امکانات موجود دانسته می‌شوند؛ جهانی که در آن هر چیزی را که دلمان بخواهد مدح می‌کنیم.

آدام فیلیپس، از کتاب لذت‌های ناممنوع، ترجمه نصراله مرادیانی
شاید شما از جمله افرادی باشید که دوست دارند شب‌ها تا دیروقت بیدار بمانند و تکالیف درسی مهمشان را هنگام عصر یا غروب آفتاب انجام دهند، چون احساس می‌کنند در این زمان‌ها توانایی‌شان به اوج می‌رسد.

یا شاید هم هنگام صبح را بیشتر ترجیح می‌دهید و معمولا صبح زود بدون نیاز به زنگ ساعت از خواب بیدار می‌شوید. علاوه بر این، شاید معمولا همه کارهای مهم خود را صبح‌ها انجام می‌دهید، چون احساس می‌کنید در این هنگام بیشترین توانایی را دارید و شب‌ها هم نسبتا زود به رختخواب می‌روید.

به نظر می‌رسد که صبحگاهی بودن یا شامگاهی بودن افراد، یک ویژگی پایدار است. روانشناسان شخصیت به این تفاوت‌های پایداری که میان افراد از نظر گرایش داشتن به اوقات مختلف روز به چشم می‌خورد علاقه‌مند شده و برای اشاره به این بُعد شخصیتی اصطلاح صبحگاهی بودن - شامگاهی بودن را ابداع کرده‌اند.

به نظر می‌رسد تفاوت‌های موجود میان افراد صبحگاهی و شامگاهی که گاه «چکاوکها» و «جغدها» خوانده می‌شوند، از تفاوت در چرخه‌های زیست‌شناختی زیربنایی نشئت می‌گیرند. فرایندهای زیست شناختی متعددی شناخته شده اند که نوسانات آنها از چرخه‌ای حدودا ۲۴ تا ۲۵ ساعته تبعیت می‌کند و به همین دلیل، به چرخه‌های شبانه‌روزی موسوم شده‌اند.

رندی لارسن و دیوید باس، از کتاب روانشناسی شخصیت، ترجمه فرهاد جُمهری و همکاران
پیامد خویشتن خود بودن من، این است که روابطم با دیگران واقعی می‌شود. روابط واقعی، پیامدهایی شورانگیز، حیاتی و پربار نیز به دنبال دارد. اگر این واقعیت را بپذیرم که این مراجع یا دانشجو مرا خسته کرده یا حوصله‌ام را سر برده است، احتمالا بیشتر می‌توانم احساسات او را بپذیرم. همچنان که می‌توانم تجربه‌ها و احساسات تغییریافته‌ای را که احتمالا در من و مراجع پدید می‌آید، بپذیرم. در این صورت روابط واقعی همواره بیش از آن که ایستا باشد، پویا و متمایل به تغییر است.

کارل راجرز، از کتاب هنر انسان شدن، ترجمه مهین میلانی
از اینجا کافه هنر را تماشا کنید.
@cafehonar
فروید از همان آغاز میان احساساتی که در طول دوران کودکی‌اش داشت و داستان ادیپ شهریار سوفوکل پیوندی برقرار می‌کند. من در اینجا افسانه را آن‌طور که بر ادیپ، قهرمان تراژدی، گذشت از خلال مجموعه‌ای از کشفیات بعدی که داستان را سر و شکل دادند، خلاصه می‌کنم. بیایید نگاه تازه‌ای به آن بیاندازیم.

در پی یک پیشگویی مهیب، پادشاه تبس، لایوس و همسرش یوکاسته، از به دنیا آوردن پسری به نام ادیپ احساس خطر کرده و او را در کوه رها می‌کنند تا بمیرد. اما کسی نوزاد را پیدا می‌کند و آن را نزد، پولیبوس، پادشاهِ کرینت، و همسرش، ملکه مروپ می‌آورد.

پیشگویی نشان می‌داد که ادیپ پدر خود را می‌کشد و با مادرش وصلت می‌کند. ادیپ وقتی بزرگ می‌شود از این امر باخبر می‌شود و از کرینت می‌گریزد تا از کشتن پولیبوس و مروپ اجتناب کند، اما نمی‌داند که آنها تنها او را بزرگ کرده‌اند و پدر و مادر واقعی‌اش نیستند.

در راه، با پیرمردی درگیر می‌شود و او را می‌کشد و نمی‌داند که او خودِ لایوس است به راه ادامه می‌دهد و ابوالهل را شکست می‌دهد و به عنوان پاداش، پادشاه تبس می‌شود و بیوه لایوس، یوکاسته را به زنی می‌گیرد.

در جریان بررسی‌هایش برای پیدا کردن قاتل لایوس، درمی‌یابد که خودش پیشگویی را رقم زده است زیرا او پسر لایوس و یوکاسته بود، نه پسر حاکمان کرینت، و از بخت بد پدر را کشته و با مادر وصلت کرده است. یوکاسته خودکشی می‌کند و ادیپ برای مجازاتِ پدرکشی و زنای با محارم خود را کور می‌کند.

در تراژدی سوفوکل، ادیپ نمی‌داند که فرزند لایوس و یوکاسته است. به همین ترتیب، در عقده ادیپ نیز کودک از انگیزه‌های پدرکشی و زنای با محارم نسبت به والدین‌اش چیزی نمی‌داند. هم در مورد افسانه و هم در مورد عقده، این حکایت تمهیدی است برای معرفیِ ناخودآگاه.

ژان‌میشل کینودُز، از کتاب درآمدی بر زیگموند فروید، ترجمه مهرداد پارسا
در نظریه ساختاری فروید، «خود» بخشی از ذهن انسان است که باید از طریق حل تعارض موجود میان فشارهای درونی و بیرونی با واقعیت فیزیکی کنار بیاید. مثلا مردی را در نظر بگیرید که گذرش به محله روسپیان می‌افتد ممکن است از یک طرف نهاد به او فشار بیاورد که به سراغ فردی روسپی برود و از طرف دیگر، با فشار فراخود برای آنکه به مکانی دینی برود مواجه شود. اما در نهایت، به «خود» او بستگی دارد که وی را به کدام سمت ببرد.

فروید همچنین معتقد بود که انرژی روانی مقدار مشخصی دارد؛ بدین معنا که هرچه انرژی بیشتری صرف خویشتنداری در یک زمینه شود، میزان انرژی موجود برای خویشتنداری در زمینه‌های دیگر کمتر خواهد بود. بدین ترتیب، وقتی بخشی از انرژی روانی صرف حل تعارض میان واقعیت و خواسته‌های نهاد یا فراخود می‌شود از میزان کل انرژی روانی موجود برای حل سایر تعارض‌ها، کاسته می‌شود…

فروید همچنین معتقد بود که ذهن انسان نظام بسته‌ای است که مقدار مشخصی انرژی دارد و بنابراین انرژی‌ای که صرف مقابله با تعارضی خاص می‌شود دیگر نمی‌تواند برای حل تعارض دیگری که تقریبا مقارن با تعارض اول بروز می‌کند مورد استفاده قرار گیرد. نتایج به دست آمده از پژوهش‌های متعدد موید این دیدگاه فروید هستند که وقتی انرژی روانی در نتیجه مواجهه با تعارض تحلیل می‌رود، توانایی فرد برای انجام تکالیف پیچیده و مواجهه با تعارضات دیگر کاهش می‌یابد.

رندی لارسن و دیوید باس، از کتاب روانشناسی شخصیت، ترجمه فرهاد جُمهری و همکاران
[به اعتقاد اریک فروم] یافتن عشق بارور از دشوارترین دستاوردهای زندگی است. منظور از عشق «عاشق شدن» نیست. لازمه عشق تلاش فراوان است زیرا عشق بارور از چهار ویژگی مهم برخوردار است: توجه، احساس مسئولیت، احترام و شناخت.

عشق ورزیدن به دیگران یعنی مهر ورزیدن به آنها (به معنی مواظبت و مراقبت از آنان)، یعنی علاقه‌مندی عمیق به حال و وضعیت‌شان و آسان کردن رشد و کمال‌شان. لازمه اینها داشتن احساس مسئولیت در پاسخگویی به نیازهای آنهاست. همچنین، عشق ورزیدن یعنی محترم شمردن و پذیرفتن فردیت آنها، یعنی مهر ورزیدن به آنها برای آنکه و آنچه هستند. برای محترم شمردن آنها، باید آنها را درست و کامل شناخت. باید به‌طور عینی دانست که چیستند و کیستند.

اکنون می‌توان فهمید چرا یافتن عشق بارور دشوار است. عشق بیش از آن که شور و هیجان باشد، فعالیت است. عشق بارور به عشق جسمانی محدود نمی‌شود، بلکه می‌تواند عشق برادرانه (عشق به همه انسان‌ها) یا عشق مادرانه (عشق مادر به کودک) نیز باشد.

دوآن شولتز، از کتاب روانشناسی کمال، ترجمه گیتی خوشدل
ما در پاره‌ای روابط برای چیزی ماتم می‌گیریم که آرزویش را در دل می‌پرورانده‌ایم، اما هیچ‌گاه آن را نداشته‌ایم و هرگز نخواهیم داشت. این اواخر با زنی کار می‌کردم که مادرش از بیماری آلزایمر رنج می‌برد و نیاز به مراقبت در خانه داشت. این زن همچنان که شاهد وخامت بیماری مادر سلطه‌گرش بود، عمیقا دریافت که فرصت دوست داشته شدن و مراقبت شدن از سوی مادر را برای همیشه از دست داده است. پس از مرگ مادر، برای درمان افسردگیش مراجعه کرد. کار کردن روی ماتم او شامل کمک برای ماتم گرفتن به یاد مادر و برای از دست رفتن رویای عشق و پذیرشی بود که آرزو داشت از جانب او شامل حالش شود.

ویلیام وردن، از کتاب رنج و التیام، ترجمه محمد قائد
بلاک و رابینز در یک بررسی طولی منحصر به فرد، عزت‌نفس و ویژگی‌های شخصیتی کسانی که عزت‌نفس‌شان در طول زمان تغییر کرده بود مطالعه کردند. آنان عزت‌نفس این گونه تعریف می‌کنند: «این که شخص با توجه به ویژگی‌های فردی که آنها را مثبت یا منفی ارزش‌گذاری می‌کند، تا چه میزان خودش را به فردی که مایل است باشد، تا چه میزان خودش را به فردی که مایل است باشد، نزدیک ادراک می‌کند و از فردی که مایل نیست باشد، دور می‌پندارد».

عزت‌نفس را با استفاده از تفاوت کلی میان توصیف فرد از خودِ فعلی و توصیف او از خودِ آرمانی اندازه‌گیری می‌کنند: پژوهشگران بر این باورند که هرچه این تفاوت کمتر باشد، عزت‌نفس بالاتر است. برعکس، هرچه تفاوت بین خود فعلی و خود آرمانی در افراد بیشتر باشد، عزت‌نفس آنها پایین‌تر است...

در مجموع، به نظر می‌رسد گذر از اوایل نوجوانی به اوایل بزرگسالی، حداقل بر حسب ملاک عزت‌نفس، برای زنان سخت‌تر از مردان است. در کل، زنان معمولا شکاف فزاینده‌ای بین خودپنداره فعلی و خودآرمانی‌شان به وجود می‌آورند و با این کار، عزت‌نفس‌شان را کاهش می‌دهند. طی همان دوره زمانی، در کل، مردان تفاوت کمتری را میان خودفعلی و خودآرمانی‌شان نشان می‌دهند.

رندی لارسن و دیوید باس، از کتاب روانشناسی شخصیت، ترجمه فرهاد جُمهری و همکاران
فروید در جهانی متولد شد که در آن شیوه‌‏های تفکر درباب پرسش‏‌هایی از این دست در حال تغییر بود. نسل‌‏های پیش از فروید آدمی را تافته جدابافت خلقت می‌‏دانستند و یگانه موجودی که بر صورت خداوند آفریده شده است.

اما نظرورزی‌‏های علمی عصر فروید آدمی را از این جایگاه انحصاری بلامنازع به زیر کشید. بر اثر آرای تاثیرگذار داروین نگرشی که آدمی را تافته‌‏ای جدابافته از دیگر موجودات می‌‏دید رنگ باخت؛ فروید شیفته طبیعت حیوانی مردان و زنان بود، نه صورت خداگونه نوع بشر.

پرتو درخشانی که فروید بر فهم امروزین ما از تجربه آدمی افکند اغلب اشاره‌‏ای است به کشش خیالات و تکانه‌‏های حیوانی و بدوی در زیر پوششی از اخلاق و رفتار متمدنانه. نزد فروید، برای جامعه‌پذیری لاجرم باید سرشت حیوانی آدمی رام شود. در نظر او، تجارب آدمی در خردسالی تحت سیطره تکانه‏‌های جنسی و پرخاشگرانه بدوی و ناپخته‌‏ای است که در بحران اُدیپی به اوج می‌‏رسند.

همین که تهدید اختگی موجب حل و فصل این بحران شد، باید انرژی جنسی و پرخاشگرانه به مسیرهای کم‌‏خطرتری هدایت شود، و همین انرژی که این‌‏بار در قالب‌‏های تصعیدیافته اجتماعی بروز می‏‌یابد در خدمت فرهنگ‌‏پذیری درمی‌‏آید. به باور فروید، موجودی با ویژگی‌‏های ممتاز انسانی از رهگذر همین فرایندِ مهار تکانه‌‏های جنسی و پرخاشگرانه حیوانی پدید می‏‌آید.

استیون میچل، مارگارت بلک، از کتاب تاریخ روان‌کاوی، ترجمه علیرضا طهماسب و مجتبی جعفری
انسان‌ها جانورانی اجتماعی هستند. وقتی در اینترنت می‌بینند که دیگران دارند فلان رفتار را از خود بروز می‌دهند، آن رفتار را نرمال تلقی می‌کنند.

ما همه مثل پرندگانی هستیم که با گله پرواز می‌کنیم، کافی است یک پرنده به پرواز درآید تا ناگهان همه از او تقلید کنند و فوجی از پرندگان به آسمان برخیزند.

آنا لمبکی، از کتاب ملت دوپامین

📷 J. R. Eyerman, 1952
این بلاگ روانشناسی را از دست ندهید.
@rasaquotes
روانکاوی فرویدی امکانی بی‌همتا به ما می‌دهد تا آن هنگام که خودآگاهی خود را آشکار می‌کند به این تعارضات درونی پی ببریم. از آنجا که روانکاوی فقط از شخص می‌خواهد که از ذهنیاتش سخن بگوید، هم روانکاو و هم درمان‌جو می‌توانند به دقتِ هرچه تمام‌تر دریابند که چه هنگام و چگونه این فرایند مختل و متوقف می‌شود. در اینجا به هیچ مرجعی توسل نمی‌جوییم، هیچ‌چیز را نباید بر پایه ایمان پذیرفت. در پس پرده هیچ رازی نیست؛ حقیقت این است که اساسا پرده‌ای در کار نیست.

جاناتان لیر، از کتاب فروید، ترجمه مجتبی جعفری و علیرضا طهماسب
بورداخ، پزشک و فیزیولوژیست مطرحی که در قرن نوزدهم می‌زیسته تعریف بسیار دقیقی درباره رویا ارائه کرده که هنوز جزو بهترین تعاریف در زمینه رویا و خواب محسوب می‌شود. او عقیده دارد در رویاها، زندگی روزانه با زحمت و لذت‌هایش، با دردها و خوشی‌هایش هرگز تکرار نمی‌شود.

به عکس رویاها درست هدفشان آزاد کردن ما از زندگی روزانه است،‌ حتی زمانی که تمام ذهنمان آکنده از چیزی است، وقتی با اندوهی عمیق شرحه شرحه می‌شویم یا وقتی تمام نیروی فکری‌مان جذب مسئله‌ای می‌شود، رویا جز آن که وارد فضای حالت روحی ما شود و واقعیت را با نمادها بازنمایی کند کار دیگری نمی‌کند.

زیگموند فروید، از کتاب تفسیر خواب، ترجمه شیوا رویگریان
از همان کودکی خیلی زود متوجه می‌شویم که نیازهایمان، مانند آرزوهایمان، همیشه به‌صورت بالقوه برآورده‌نشده هستند. چرا که امکان دست نیافتن به خواسته‌هایمان همیشه همچون سایه به دنبال ماست. در بهترین حالت یاد می‌گیریم که خواسته‌هایمان را به‌شیوه‌ای کنایی ابراز کنیم و در بدترین حالت از نیازهایمان متنفر می‌شویم.

اما این را نیز می‌آموزیم که، جایی در حد فاصل میان زندگی‌هایی که داریم و زندگی‌هایی که دوست می‌داشتیم، زندگی کنیم. همیشه دو زندگی وجود دارد: یکی همان زندگی‌ای که اکنون داریم، و دیگری آنکه همیشه در کنار زندگی فعلی‌مان بوده است؛ زندگی موازی‌ای که هیچ‌گاه از سر نگذرانده‌ایم، زندگی‌هایی که در تنها در ذهن‌هایمان آنها را زیسته‌ایم، زندگی (یا زندگی‌هایی) که آرزویشان را داشته‌ایم، خطرهایی که نکرده‌ایم و فرصت‌هایی که ازشان استفاده نکرده‌ایم یا برایمان مهیا نبوده‌اند... محرومیت از زیستنِ زندگی‌های نازیسته، چه اجباری بوده باشد چه انتخابی، ما را تبدیل کرده است به کسی که هم‌اکنون هستیم...

آدام فیلیپس، از کتاب حسرت در ستایش زندگی نازیسته، ترجمه میثم سامان‌پور

Lilla Cabot Perry, Reading, 1848-1933
نیاز به خوبی، نیاز به شخص دیگری که هم چیزی خوب در اختیار دارد و هم حاضر است بخشی از آن را به ما بدهد، در عین اینکه نمی‌توان اندازه‌گیریش کرد آن‌قدر شکننده و در محاصره پیش‌فرض‌های گوناگون است که شخص نمی‌تواند با آن کنار بیابد.

عشق‌ها هنوز شروع نشده نابود می‌شوند، پیش از آنکه حتی رابطه واقعا شروع شده باشد. شخص زخم‌خورده ترجیح می‌دهد خودش دیگری را پس بزند، در عوض اینکه خطر پس زده شدن را به جان بخرد؛ ترجیح می‌دهد خود را طرف فعال قضیه جا بزند تا احساس عمیق ناتوانی و بی‌ارزشیِ خود را پنهان کند.

به این طریق است که الگویی خودتخریب‌گر مدام تایید و تشدید می‌شود؛ و درست در همان لحظه‌ای این اتفاق می‌افتد که امکان شکستنِ الگو وجود داشته است، امکان این تجربه وجود داشته که فرد دریابد برخطاست، اینکه دیگران نیز می‌توانند خوب باشند و خوبی فرد نیز می‌تواند مورد قدردانی قرار گیرد و نه اینکه مورد سوءاستفاده واقع شود یا انکار شود یا مسخره شود.

به تعبیر فروید، اینجا با نوعی اجبار درونی و دیرینه برای تکرار سروکار داریم: ما درگیر نوعی پیشگویی‌های خودتحقق‌بخش هستیم، گرچه محتوای آنها شرورانه است و تاثیرشان چیزی جز خودویرانگری نیست و از همه لحاظ نوعی بن‌بست‌اند، به‌نحوی که حتی حاضر نیستیم به سراغ بدترین تروماهایمان برویم و از آنها خلاص شویم.

این گرایش گاهی چنان در ما عمیق می‌شود که لازم است سال‌ها در دوره‌های درمانی شرکت کنیم تا از آن رهایی یابیم و بعد بتوانیم انرژی‌هایمان را صرف جستجوی خوبی‌های حقیقی زندگی کنیم و نه دردناک‌ترین آنها و چیزهایی که زندگی ما را طوری طلسم می‌کنند که همواره در بدبختی بمانیم.

آرنه یوهان وتلسن، از کتاب فلسفه درد، ترجمه محمد کریمی
رضایتمندی همیشه در ذهن ما پیش از آنکه راضی شویم رخ می‌دهد؛ یعنی اول رضایت می‌آید در قالب صورتی از حقیقت (وضعیت داشتن اعتقاد راسخ، در انسان‌های بالغ، نزدیک‌ترین وضعیت به این تخیل و فانتزی اولیه از رضایتمندی است). گویی در عالم تخیل، خواستن همیشه نوعی ضمانت با خود به همراه می‌آورد؛ چنین نیست که همیشه رضایتمندی حاصل خواهد شد، بلکه این نوعی ضمانت است که اگر رضایتمندی حاصل گردد، چه حسی خواهد داشت.

آدام فیلیپس، از کتاب حسرت در ستایش زندگی نازیسته، ترجمه میثم سامان‌پور
تاریخ‌های خاص و برجسته، می‌توانند به روش‌های گوناگون، سرآغاز پرسش‌های درمانی شوند. زادروزها، خصوصا زادروزهای مهم، می‌توانند دریچه‌ای به دلواپسی‌های اگزیستانسیال بگشایند و به تعمق بیشتر در چرخه زندگی منجر شوند. جشن تولدهای بزرگسالی، از نظر من همیشه اموری تلخ و شیرین هستند که روی دیگرشان، تاسف و زاری است. از دید برخی افراد، یک زادروز می‌تواند نشانه این باشد که آنها بیشتر از والدین‌شان عمر کرده‌اند. تاریخ بازنشستگی، سالگرد ازدواج یا طلاق و بسیاری نشانه‌های دیگر، فرد را با پیش روی سنگدلانه زمان و ناپایداری زندگی آشنا می‌سازد.

اروین یالوم، از کتاب هنر درمان، ترجمه سپیده حبیب
بشر موجود خاصی است که باید نسبت به خود آگاه باشد، در برابر خویش مسئول باشد و به خودش تبدیل بشود. او موجودی است که همواره در رابطه‌ای جدلی با نبودن و مرگ است. و نه‌تنها می‌داند زمانی فرا می‌رسد که نخواهد بود، بلکه می‌تواند با انتخاب‌های خویش باشندگی‌اش را به کناری افکند و از دست بدهد.

«بودن و نبودن» - «و» در عنوان فرعی این بخش اشتباه چاپی نیست - چیزی نیست که فرد یک بار برای همیشه و در لحظه‌ای که به خودکشی فکر می‌کند انتخاب کند. می‌شود گفت انتخابی است که فرد در هر لحظه می‌کند. پاسکال با زیبایی بی‌مانندی این جدل بنیادین موجود در آگاهی انسان از باشندگی‌اش را به تصویر می‌کشد: بشر ساقه‌ای بیش نیست، نحیف‌ترین ساقه در طبیعت، ولی او ساقه‌ای اندیشمند است.

لازم نیست همه گیتی برای نابود کردنش مجهز شود: کمی بخار، یک قطره آب برای کشتنش کافی است. ولی بشر از هر آن‌چه او را بکشد اصیل‌تر است، فرقی نمی‌کند گیتی از کجا او را در هم بکوبد، زیرا او می‌داند که می‌میرد و بر برتری گیتی بر خود واقف است؛ ولی گیتی از این‌همه هیچ نمی‌داند.

رولو می، ارنست انجل و هانری النبرگر، از کتاب هستی، ترجمه سپیده حبیب
2025/07/12 20:45:28
Back to Top
HTML Embed Code: