رهام نکن
روح الله رحیمیان
رهـــام نکن؛
تو خـونوادهٔ منی
حُســــین
تو خـونوادهٔ منی
حُســــین
ع
..نادر خانِ ابراهیمی میگوید «اگر وَطنت را دوست نداری، از عاشقانِ وطن نپرس برای چه میجنگند!»
وطن برایِ من فراتر از مفاهیم از پیشنوشتهست، فراتر از تعاریفِ مرسوم. وطن برایِ من جاییست که مردمش تسبیح به دست تا صبح بیدارند تا اخبارِ ناخوشَش بخیر شود؛ همانها که در اخبارِ خوشش اشکِ شوق میریزند. وطن برایِ من جاییست که اعدادِ صلواتشمارِ مادرم تا صبح برایِ وطن، همینطور زیاد و زیادتر میشود. وطن برایِ من جاییست که مردمش ساعتها در صفوف انتقالِ خون برایِ مردمانِ جنوب میایستند و سراسیمه از هم آدرسِ مراکز انتقال خون را میپرسند و در کارِ خوب از هم سبقت میگیرند و قلبشان برایِ یک گوشهٔ دیگر از وطن میتپد. وطن برایِ من جاییست که آتشنشانهایش در دل اتش میدوند و دود بر چهرههایشان نشسته و فرصتِ نشستن ندارند. وطن برایِ من جاییست که مردمش برایِ مهمانان اسکانِ رایگان فراهم میکنند. وطن برایِ من جاییست که مردمش نذری میپزند برای سلامتیِ مردمانِ دیار جنوب و هرکسی در هر بستری که هست؛ اطلاعیهٔ خدماتِ «رایگان» میدهد برایِ صدمهدیدگانِ این حوادثِ تلخ. وطن برایِ من جاییست که ناخوشیها با «همدلی» همراه میشود؛ نه «نق و زخمِ زبان و تحقیرِ وطن، از زبانِ عدهای بهظاهر فارسیزبان». خانمی را دیدم که صبحزود رفته بود برایِ بندرعباس خون بدهد؛ یادم آمد او را قبلاً هم دیده بودم؛ در بین جمعیتی که غصهدارِ انسانهایِ مظلومی بودند که در یکجایِ دیگری از این دنیا زیرِ آوار بمبارانِ شقیترین موجوداتاند. موجوداتی که نوچههایِ فارسیزبانشان لاشخورهاییاند که مثلِ همیشه در «غمِ وطن» هلهله میکنند، همانها که از شنیدنِ خوشیها و قوّتها و سربلندیهایِ وطن هم خشمگین میشوند و البته حَرَجی بر این جماعتِ لاشخورصفت نیست!
کاربرانِ غیرفارسیزبانی را دیدم که نوشته بودند «ایرانِ عزیز! ایرانِ قوی! ما به تو ایمان داریم. بَلا از تو دور باد.» لبنانیها در کانالهایشان نوشته بودند: «برداً و سلاماً و حفظاً و أَماناً يا دولة بقيَّةالله الأَعظم.. برداً و سلاماً و حفظاً و أَماناً يا بندرعبَّاس!»
وطن برایِ من گاهی فراتر از تعاریفِ مرسوم است. من وطن را با زخمزبانزنندگان و و هلهلهکنانِ رویِ غم، حرمتشکنان، خودتحقیرها و خودعالِمپندارهایی که جاهلاند به جوانبِ ماجرا اما از هیچفرصتی برایِ طعنه و تحقیر و خالیکردنِ دلِ مردم دریغ نمیکنند نمیسنجم. چه رسد به خودتحلیلگرپندارهایی که توهّماتشان را -قبل از بررسیهایِ رسمیِ مراجع مربوطه- و صرفاً در جهتِ منافعسیاسی جناحشان به خوردِ مخاطب میدهند!
من وطن را با همین فهمِجمعیِ صحیح موقعیتها میسنجم؛ با داشتنِ بلوغِ همراهی. با این فرهنگِ دیرینهٔ ایثار. آنها که خودِ «وطن» را دوست نمیدارند؛ آنها که وطن ندارند؛ نمیفهمند که عاشقانِ وطن برای چه میجنگند…
وطن برایِ من فراتر از مفاهیم از پیشنوشتهست، فراتر از تعاریفِ مرسوم. وطن برایِ من جاییست که مردمش تسبیح به دست تا صبح بیدارند تا اخبارِ ناخوشَش بخیر شود؛ همانها که در اخبارِ خوشش اشکِ شوق میریزند. وطن برایِ من جاییست که اعدادِ صلواتشمارِ مادرم تا صبح برایِ وطن، همینطور زیاد و زیادتر میشود. وطن برایِ من جاییست که مردمش ساعتها در صفوف انتقالِ خون برایِ مردمانِ جنوب میایستند و سراسیمه از هم آدرسِ مراکز انتقال خون را میپرسند و در کارِ خوب از هم سبقت میگیرند و قلبشان برایِ یک گوشهٔ دیگر از وطن میتپد. وطن برایِ من جاییست که آتشنشانهایش در دل اتش میدوند و دود بر چهرههایشان نشسته و فرصتِ نشستن ندارند. وطن برایِ من جاییست که مردمش برایِ مهمانان اسکانِ رایگان فراهم میکنند. وطن برایِ من جاییست که مردمش نذری میپزند برای سلامتیِ مردمانِ دیار جنوب و هرکسی در هر بستری که هست؛ اطلاعیهٔ خدماتِ «رایگان» میدهد برایِ صدمهدیدگانِ این حوادثِ تلخ. وطن برایِ من جاییست که ناخوشیها با «همدلی» همراه میشود؛ نه «نق و زخمِ زبان و تحقیرِ وطن، از زبانِ عدهای بهظاهر فارسیزبان». خانمی را دیدم که صبحزود رفته بود برایِ بندرعباس خون بدهد؛ یادم آمد او را قبلاً هم دیده بودم؛ در بین جمعیتی که غصهدارِ انسانهایِ مظلومی بودند که در یکجایِ دیگری از این دنیا زیرِ آوار بمبارانِ شقیترین موجوداتاند. موجوداتی که نوچههایِ فارسیزبانشان لاشخورهاییاند که مثلِ همیشه در «غمِ وطن» هلهله میکنند، همانها که از شنیدنِ خوشیها و قوّتها و سربلندیهایِ وطن هم خشمگین میشوند و البته حَرَجی بر این جماعتِ لاشخورصفت نیست!
کاربرانِ غیرفارسیزبانی را دیدم که نوشته بودند «ایرانِ عزیز! ایرانِ قوی! ما به تو ایمان داریم. بَلا از تو دور باد.» لبنانیها در کانالهایشان نوشته بودند: «برداً و سلاماً و حفظاً و أَماناً يا دولة بقيَّةالله الأَعظم.. برداً و سلاماً و حفظاً و أَماناً يا بندرعبَّاس!»
وطن برایِ من گاهی فراتر از تعاریفِ مرسوم است. من وطن را با زخمزبانزنندگان و و هلهلهکنانِ رویِ غم، حرمتشکنان، خودتحقیرها و خودعالِمپندارهایی که جاهلاند به جوانبِ ماجرا اما از هیچفرصتی برایِ طعنه و تحقیر و خالیکردنِ دلِ مردم دریغ نمیکنند نمیسنجم. چه رسد به خودتحلیلگرپندارهایی که توهّماتشان را -قبل از بررسیهایِ رسمیِ مراجع مربوطه- و صرفاً در جهتِ منافعسیاسی جناحشان به خوردِ مخاطب میدهند!
من وطن را با همین فهمِجمعیِ صحیح موقعیتها میسنجم؛ با داشتنِ بلوغِ همراهی. با این فرهنگِ دیرینهٔ ایثار. آنها که خودِ «وطن» را دوست نمیدارند؛ آنها که وطن ندارند؛ نمیفهمند که عاشقانِ وطن برای چه میجنگند…
من یه مدته که فعالیت تو کانال رو کم کردم به دلایلِ متعدد؛ اما یه توضیحی رو فکر میکنم باید بدم. تو بیوی کانال نوشتم «بدون صلوات کپی نکنید؛ گرچه فوروارد بهتر است!» این دلیل کاملا شخصیه و مجوزِ کپی بدونِ ذکر نامِ مطالبِ باقیِ دوستان نیست؛ لذا اینکه به باقیِ بزرگواران خُرده میگیرید که چرا فلانی کپیِ با ذکرِ صلوات رو مجاز کرده و تو نکردی؛ صحیح نیست.
و نکتهٔ بعدی اینکه کپی بدونِ ذکر نام و با صلوات منعی نداره؛ که بابتِ این دلیل شخصی دارم. اما بنظرِ شما آیا قشنگه که مطالب رو با نام و امضایِ شخصیِ خودتون و یا افرادِ دیگه که نویسندهٔ متن نیستن منتشر کنید؟ مورد بوده که یه بندهخدایی مطالب رو با نامِ خودش منتشر میکرده؛ وقتی که بابتِ نوشتن متنی با موضوعِ مشابه بهش مراجعه کردن؛ نتونسته انجامش بده و بابتش به من پیام داده! قشنگ و اخلاقـی نیست. امانتدارِ اعتمـادِ ادمها بودن قشنگتره.
و نکتهٔ بعدی اینکه کپی بدونِ ذکر نام و با صلوات منعی نداره؛ که بابتِ این دلیل شخصی دارم. اما بنظرِ شما آیا قشنگه که مطالب رو با نام و امضایِ شخصیِ خودتون و یا افرادِ دیگه که نویسندهٔ متن نیستن منتشر کنید؟ مورد بوده که یه بندهخدایی مطالب رو با نامِ خودش منتشر میکرده؛ وقتی که بابتِ نوشتن متنی با موضوعِ مشابه بهش مراجعه کردن؛ نتونسته انجامش بده و بابتش به من پیام داده! قشنگ و اخلاقـی نیست. امانتدارِ اعتمـادِ ادمها بودن قشنگتره.
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
امام موسیصدر را میشناسید؟ گویندهٔ آن جملهٔ معروف که «ما اسرائیل را شرّ مطلق میدانیم. اگر اسرائیل و شیطان با یکدیگر بجنگند، ما در کنار شیطان میایستیم…» جملهٔ دیگری از او خواندم: «اسلامِ انسان، انسانیتِ اوست!» و گاهی وطن برایِ من فراتر از مرزهای جغرافیاست؛ من به وسعتِ این انسانیتِ بدونِ مرز وطن دارم. هم به وسعتِ قلوبِ «ملّتِ» نجیبی که ساعتهای طولانی در صفوفِ اهدای خون میایستند و رکورد اهدای خون را میزنند و پزشکان و تعمیرکاران و تمام حرفههایی که برای ارائهٔ خدماتِ رایگان به هموطنانِ خودشان به صف میشوند و سربازان و امدادگران و آتشنشانانی که در دلِ آتش میدوند و قلم بهدستان و معروفهایی که تسلّایِ خاطر بلدند؛ نه زخمِزبان! و «همدلی» را معنا میکنند؛ هم به وسعتِ قلوبِ رنجکشیدهٔ مظلومینی که در کنار آوار بمبارانِ تروریستها، دردِ بندرعباسمان را درد خودشان میدانند.
هموطنِ من آن اقلیتِ ضدایرانیِ بیوطنِ بهظاهر فارسیزبانِ هلهلهکن در غمِوطن نیستند که در کنارِ اسرائیل رویِ خون میرقصند و طعنه میزنند و بذرِ تحقیر و ناامیدی را در دلها میکارند. گاهی وطن و هموطن برایِ من فراتر از مرزهای جغرافیاست.
هموطنِ من آن اقلیتِ ضدایرانیِ بیوطنِ بهظاهر فارسیزبانِ هلهلهکن در غمِوطن نیستند که در کنارِ اسرائیل رویِ خون میرقصند و طعنه میزنند و بذرِ تحقیر و ناامیدی را در دلها میکارند. گاهی وطن و هموطن برایِ من فراتر از مرزهای جغرافیاست.
رسالتی به وسعت تاریخ
@Ostad_Shojae
کساییکه میرن پیشِ امامرضا، یه عدهشون رو امام انتخاب میکنن و تحویلِ حضرت معصـومه میدن؛ چرا؟ تا تحتِ پرورش و تربیتِ ویژهٔ خانم باشن..
«که ما بیمهٔ دعایِ فرزندانِ
موسـیبنجعفــر(ع)ایم..»🤍
«که ما بیمهٔ دعایِ فرزندانِ
موسـیبنجعفــر(ع)ایم..»🤍
«خراب و خرابمانده و ویرانه و نفرینشده و…» خاکی نیست که تاریخش پر است از هزاران اسماعیلِ غیور و صبور و مؤمنش که به قربانگاهِ غیرت و مردانگی رفتهاند و قومِ سلمان است و شیاطین برایِ دشمنی با آن، از هم سبقت میگیرند و خودش هم در صفِ اولِ «کونا للظّالم خصماً و للمظلوم عوناً»، مردمِ واقعیاش با تمامِ خوشیها و ناخوشیها و کثرتِ فرهنگ و نظر؛ در ایثار و همدلی پایِ کارِ وطناند، و با تمامِ زخمهایی که نُخالههایِ داخلی و اربابانِ خارجیشان بر تنش زدهاند؛ شکوهیست پابرجا و سربلند. خرابمانده و ویرانه مغزِ بیمارِ شماست که کمین میکنید برایِ اتفاقاتِ ناخوشِ وطن تا از کُنجِ خرابهتان بیرون بیایید و زخمِزبان بزنید و تحقیر کنید و به اسمِ دلسوزی؛ زبان به القایِ ناامیدی و تاریکی بچرخانید و کارتان تعرض به روانِ مخاطبتان است؛ اما در کامیابیها و اوقاتِ خوشِ وطن در همان سوراخ پنهان میشوید. شما که زبانِ همدلی و انسانیتتان برایِ حوادثِ تلخ و مشابهِ فراوانِ دیگر کشورهایِ دنیا خوب میچرخد اما به وطنِ خودتان که میرسد؛ مار میشوید و میگَزید. خراب و خرابمانده مغزِ بیمار شماست. تمام.
🇵🇸•كآفِه رَحيـــٓــمی•🇮🇷
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
دلم میخـواد برگردم به اونروزا که با یه روحِ پر از زخم راهی شدم و اجازهٔ حضور در کنارِ ضریحِ ششگوشه رو از حضرتِ برادر گرفتم اما هربار که جلویِ ضریح ایستادم؛ یه چیزی درونم شبیهِ شرم، حیا، خجالت و تأثر از ابهت و بزرگیِ بیحدِ صاحبخانه؛ نذاشت تا سرم رو بالا بیارم و زیرِلب مدام و بیاختیار میگفتم «سلام آقا! که الان روبهروتونم..»
چه شرمِ دلچسبی! چه ابهتی! چه برادری! چه شاهی! و چه دلتنگیِ شبانهای..
چه شرمِ دلچسبی! چه ابهتی! چه برادری! چه شاهی! و چه دلتنگیِ شبانهای..
🇵🇸•كآفِه رَحيـــٓــمی•🇮🇷
روح الله رحیمیان – رهام نکن
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
🇵🇸•كآفِه رَحيـــٓــمی•🇮🇷
ببینید. کارگرانِهپکو به برنامهٔ «جبهه» آمدند و از آنچه به آنها گذشته بود، حرفها زدند. همان کارخانهایکه سالها تعطیل بود و کارگرانش بیکار شده بودند؛ رئیسیِ عزیز آنقدر پایِکارش ماند تا احیا شد و چندوقتیست به سود رسیده. فقط یک بخش از گفتههایشان را…
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
دیگه دیره!
اونها هرچقـدر که تلاش کنن تا همـهچیز رو در اذهانِعمومی مردمِ دنیا به قبل از طوفانالاقصی برگردونن؛ نمیتونن. دیگه نمیتونن. این ویدیو از این خبرنگارِ امریکایی با هشتگِ «دیگه دیره» و «it is too late» پربازدید شده؛ تا بلکــه یکنفر دیگه هم به صفِ «انسان»هایی بپیونده که بجز نِق زدن، بجز غر زدن، بجز تضعیفِروحیهٔ جمعی و طلبکاربودن از بقیه؛ به این فکر میکنن که خودشون پایِ کار باشن. خودشون قدم برمیدارن برایِ دفاع از مظلوم…
هرکسی به نوبهٔ خودش، در هر بستری که حضور داره وظایفِ انسانی نسبت به مظلومینِ عالَم داره؛ و این بیداریِ جهانیِ متأثر از طوفانالاقصی انسانهای آزاده رو نسبت به «وظایفِ انسانی»ِ خودشون آگاه کرده.
دیگه دیره!
هم برایِ اونهاییکه میخوان وجدانهایِ بشری رو خاموش کنن؛ و هم برایِ ماهایی که همچنان ساکت، بیطرف و خاموشایم…
اونها هرچقـدر که تلاش کنن تا همـهچیز رو در اذهانِعمومی مردمِ دنیا به قبل از طوفانالاقصی برگردونن؛ نمیتونن. دیگه نمیتونن. این ویدیو از این خبرنگارِ امریکایی با هشتگِ «دیگه دیره» و «it is too late» پربازدید شده؛ تا بلکــه یکنفر دیگه هم به صفِ «انسان»هایی بپیونده که بجز نِق زدن، بجز غر زدن، بجز تضعیفِروحیهٔ جمعی و طلبکاربودن از بقیه؛ به این فکر میکنن که خودشون پایِ کار باشن. خودشون قدم برمیدارن برایِ دفاع از مظلوم…
هرکسی به نوبهٔ خودش، در هر بستری که حضور داره وظایفِ انسانی نسبت به مظلومینِ عالَم داره؛ و این بیداریِ جهانیِ متأثر از طوفانالاقصی انسانهای آزاده رو نسبت به «وظایفِ انسانی»ِ خودشون آگاه کرده.
دیگه دیره!
هم برایِ اونهاییکه میخوان وجدانهایِ بشری رو خاموش کنن؛ و هم برایِ ماهایی که همچنان ساکت، بیطرف و خاموشایم…
در همین راستا:
جمعه ۱۲ اردیبهشت ساعت ۱۵ اجتماعِ مرکزی با عنوانِ «دیگه دیره! سکوتت رو بشکن» در تهران- میدان امامحسین(ع) با سخنرانیِ استاد شجاعی برگزار میشه.
تو شهرهای دیگه هم این اجتماع وجود داره که میتونید محلش رو اینجا ببینید.
جمعه ۱۲ اردیبهشت ساعت ۱۵ اجتماعِ مرکزی با عنوانِ «دیگه دیره! سکوتت رو بشکن» در تهران- میدان امامحسین(ع) با سخنرانیِ استاد شجاعی برگزار میشه.
تو شهرهای دیگه هم این اجتماع وجود داره که میتونید محلش رو اینجا ببینید.
دیگه دیره !
@ostad_Shojae
داریم تاخیر میکنیم!
خداوند مسیحیانِ بیدار و مبارز را حجّت قرار داده؛
و ما را مواخذه خواهد کرد…
•گوش بدیم.
خداوند مسیحیانِ بیدار و مبارز را حجّت قرار داده؛
و ما را مواخذه خواهد کرد…
•گوش بدیم.
حالا دیگه بجـز دیماه، از رسیدنِ اردیبهشت هم قلبم میسوزه و تیر میکشه و خونِ دل؛ اشک میشه و میشینه تو چشمهام و اضافیِ این سوزِ دل، میریزه رو گونههام. قلبم میسوزه، انگار که یه تیکه زغالِگُداخته انداختن گوشهٔ سمتِ چپِ قفسهٔ سینهم و میسوزونه و ذوب میکنه دلمو، منِ اینموقعها مچـاله و نحیف و دلشکسـته و سنگینام؛ و دلتنگ! اما نااُمید؟ نه…
داره میشه یکسال!
که هرروز به شما فکر میکنم، اینروزها بیشتر، عمیقتر، ابدیتر، دردناکتر، «دل»سوزتر. انگار قرار نیست هیچوقت این «سوزِ دل» کم بشه؛ که «دلِ خورشــیدیاش، از ظُلمتِ ما گَشت مَلول..»
ـــــــــــــــــ
چه کردند با این سیدِخدا؟
این جماعتِ بیانصافِ نابلدِ پرادعا!
که سالها خنجر از رو میبستن برایِ ذبحِ منافعِ ملی! ولی اینروزها پشتِ صفحههاشون کف و سوت میزنن مُدام..
که هرروز به شما فکر میکنم، اینروزها بیشتر، عمیقتر، ابدیتر، دردناکتر، «دل»سوزتر. انگار قرار نیست هیچوقت این «سوزِ دل» کم بشه؛ که «دلِ خورشــیدیاش، از ظُلمتِ ما گَشت مَلول..»
ـــــــــــــــــ
چه کردند با این سیدِخدا؟
این جماعتِ بیانصافِ نابلدِ پرادعا!
که سالها خنجر از رو میبستن برایِ ذبحِ منافعِ ملی! ولی اینروزها پشتِ صفحههاشون کف و سوت میزنن مُدام..
فکر میکنم نویسندههایِ بعضی چیزا در بسترهای مختلف مجازی اعم از تلگرام و توییتر؛ همزمان با اینکه طیِ یک دعوایِ درونمغزی ساعاتی رو مشغولِ نشخوارِ فکری هستن؛ همون کلمات رو تایپ میکنن و دکمهٔ send رو میزنن. موضوعات مختلفی رو هم شامل میشه که بارزترین و رو مُدترینش یا فحاشی و تخریب و زیرسوال بردنِ «سربازان و مدافعانِ وطن» پشتِ نقابِ دلسوزیه، و یا ارتباط دادنِ هر اتفاق و حادثهای به پدیدهای بنامِ مذاکرات. و تکفیرِ هرجنبندهای به بهانهٔ «عه! نمیبینی مذاکراته؟ بهجهنم که طرف هفتهای سهبار تحریممون میکنه و ریز و درشتشون تو هر مصاحبهای پاشونو از گلیمشون درازتر میکنن؛ تو سکوت کن که طرف بهش برنخوره، نبینم از عملیاتِ موشکیِ یمن در فرودگاهِ بنگوریون چیزی بگیها، آسه برو آسه بیا که خَش برنداریم ما. پلنِ خودمون اینه که قلدری و زیادهخواهیِ طرف رو فاکتور بگیریم؛ گیر بدیم به عملیاتهایِ یمن». واقعاً عجیبه این نوع از عطش. پیشنهاد میکنم تا تخلیهٔ هیجانات و فروکشکردنِ شهوتِ بیانتهایِ دیدهشدن در وجودتون؛ حتیالامکان گوشی رو کنار گذاشته و از فضای مجازی دور بشید. خیلی دور. خیلی خیلی دور.