🇵🇸•كآفِه رَحيـــٓــمی•🇮🇷
رهبرِ انقلاب- ۱۴۰۱/۵/۵: «این جشن غدیر در تهران، خیلی چیز عجیبی بود! نمیدانم شما دیدید یا خیر. من خودم در تلویزیون نگاه کردم دیدم؛ بعضیها هم که رفته بودند، آمدند برای ما تعریف کردند. دیدید چهجوری در این جشن میلیونی، همه جور آدمی شرکت کردند؟ اینها طرفدار…
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
جانِ جهان مرتضیٰ علی!
آینهٔ خیرالعملی…
ای که به جاه و جلال و جمال و کمال و خِصال و سَخا، مَثَلی…
پ.ن:
از محصولاتِ غدیری زیبایِ حجرهٔ ایرانه. 🤍
آینهٔ خیرالعملی…
ای که به جاه و جلال و جمال و کمال و خِصال و سَخا، مَثَلی…
پ.ن:
از محصولاتِ غدیری زیبایِ حجرهٔ ایرانه. 🤍
🇵🇸•كآفِه رَحيـــٓــمی•🇮🇷
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
Forwarded from 🇵🇸•سادات هستم•🇮🇷
برای شما مشهدیهایی که میخواید تصویربرداری هوایی از مراسماتتون انجام بدین.✨
دیدنِ بدو بدوهایِ مردم برای گرفتن یه گوشهٔ کارِ عید غدیر رو خیلی دوستدارم. یکی ایدهش اینه پیتزا بپزه برای بچههای کار، یکی ایدهش اینه نذرِ خیاطی لباس کنه، یکی ایدهش اینه برای نیازمندها غذای گرم تهیه کنه، یکی میخواد کمکِ پاکبانها بکنه که کمتر خستگی بکشن، یکی میخواد برای بچهها قصهٔ غدیر رو بگه، یکی داره برنامه میچینه که چندنفره بستهٔ غذایی ببرن درِ خونهٔ نیازمندا، سر درِ خونههاشون پرچم سبز میزنن، بچهها قلک میشکنن که تو اون مهمونیِ عزیزِ غدیر نذری بدن، دارن پولهاشونو جمع میکنن که تو محلهشون شربت پخش کنن. از اینکه چندشبه نمیخوابن تا موکبهای غدیر رو قشنگتر کنن، از اینکه وسطِ تدارک برایِ عیداللهالاکبر، بچههای غزه رو فراموش نمیکنن، تا عامل به «كونا لِلظّالِمِ خَصْما وَ لِلْمَظْلومِ عَوْنا» باشن. از اینکه بیغُر و بیچون و چرا میخوان اندازهٔ خودشون خدمت کنن و برایِ خدمتکردن به خادمینِ حضرت از هم سبقت میگیرن ولی برای هم زیرپا نمیگیرن، از اینکه بدو بدو میکنن تا یه جوری به چشمِ امیرالمومنین(ع) بیان، کیف میکنم. الحمدلله که اسمِ امیرالمومنین(ع) تو این کوچه خیابونها شنیده میشه، الحمدلله که ذکر «یاعلی» پیوستِ سلام و خداحافظیهامونه. الحمدلله که نامِ علی(ع) در اذانِ ماست. حالم چقدر خوب میشه با این نامِ عزیز.
شاه امکان
حاج حسن خلج
ثَنا گویم امامی را که فرمودهست در قرآن؛
خدا مَدح و ثنایش را،
ولی با لحنِ پیغـمبر…
خدا مَدح و ثنایش را،
ولی با لحنِ پیغـمبر…
استادغلامی در بابِ تکبّر میگفت:
میزانِ تکبّر و خودخفنپنداریهایِ ما ارتباطِ مستقیمی داره با صدای تَق تَقِ کفشهای پشت سرِ ما. باید از این ترسید. هرچی پامنبریها و مخاطب بیشتر؛ احتمال تکبّره هم بیشتر. [نقل به مضمون]
اگه در مقیاسِ کانال تلگرامی درنظر بگیری؛ هرچی اون عددِ بالا ببشتر، احتمالاِ تکبّر بیشتر. هرچی بیشتر منتظرِ ویو و اون عددِ بالا باشی؛ احتمال افتادنت تو این چاله بیشتره. اینجوری «بهبه نگاه کن در کسری از ثانیه انقدر نفر منو دیدن. منو به اشتراک گذاشتن. تحویلم گرفتن! واردِ کانالِ من شدن!» با همین فرمون پیش بری، از «از دست دادن» بیشتر میترسی. تا انفالو میشی و اون عدده کم میشه؛ دلسرد میشی، عصبی میشی، چون جنسِ دلبستگیت رو اینشکلـی تعیین کردی؛ به خودت میای میبینی محوِ تماشاگرها شدی و یادت رفته برای چهکاری اومدی…
همین رو در مقیاسهای دیگه تصور کن؛ پیج و منبر و محیطِ کار و تریبون و اداره و خانواده و … هرچی صدای تقتقِ کفشهای پشتسرت بیشتر باشه، هرچی پامنبریهات بیشتر میشن و یه مخاطبی برای خودت دست و پا میکنی؛ مراقبت بیشتری میطلبه نسبت به تاثیرِ حرفهات رو مخاطب، تاثیری که میتونه یه مسیر و تصمیمی رو به کل تغییر بده، و یه ارادهای رو به کل سُست کنه.
هرچی «من» رو جدی نگیرم؛ برام بهتره.
«هدف» مهمه.
میزانِ تکبّر و خودخفنپنداریهایِ ما ارتباطِ مستقیمی داره با صدای تَق تَقِ کفشهای پشت سرِ ما. باید از این ترسید. هرچی پامنبریها و مخاطب بیشتر؛ احتمال تکبّره هم بیشتر. [نقل به مضمون]
اگه در مقیاسِ کانال تلگرامی درنظر بگیری؛ هرچی اون عددِ بالا ببشتر، احتمالاِ تکبّر بیشتر. هرچی بیشتر منتظرِ ویو و اون عددِ بالا باشی؛ احتمال افتادنت تو این چاله بیشتره. اینجوری «بهبه نگاه کن در کسری از ثانیه انقدر نفر منو دیدن. منو به اشتراک گذاشتن. تحویلم گرفتن! واردِ کانالِ من شدن!» با همین فرمون پیش بری، از «از دست دادن» بیشتر میترسی. تا انفالو میشی و اون عدده کم میشه؛ دلسرد میشی، عصبی میشی، چون جنسِ دلبستگیت رو اینشکلـی تعیین کردی؛ به خودت میای میبینی محوِ تماشاگرها شدی و یادت رفته برای چهکاری اومدی…
همین رو در مقیاسهای دیگه تصور کن؛ پیج و منبر و محیطِ کار و تریبون و اداره و خانواده و … هرچی صدای تقتقِ کفشهای پشتسرت بیشتر باشه، هرچی پامنبریهات بیشتر میشن و یه مخاطبی برای خودت دست و پا میکنی؛ مراقبت بیشتری میطلبه نسبت به تاثیرِ حرفهات رو مخاطب، تاثیری که میتونه یه مسیر و تصمیمی رو به کل تغییر بده، و یه ارادهای رو به کل سُست کنه.
هرچی «من» رو جدی نگیرم؛ برام بهتره.
«هدف» مهمه.
🇵🇸•كآفِه رَحيـــٓــمی•🇮🇷
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
و شاید کمـترین اثرِ «هیاهو برایِ مکتب» همین باشه، که “شخصِ غافـل از وعـده و میثاق” از خودش بپرسه: چهخبره؟ چه فرقی هست بینِ اینروز با ایامِ دیگهٔ سال؟ در این جمعِ همدلانه و مؤمنانهٔ نفوس چه سِرّ و دلیلی نهفته؟ اون محورِ مشترکی که این جمعیت رو مشتاقانه، داوطلبانه، خانوادگی و جمعی حولِ خودش جمع کرده و پایِ کار آورده چیه؟ من چهجوری میتونم در دستهٔ اینها جایی داشته باشم؟ چهجوری میتونم برایِ این «حُبِّ حیّ و حاضر» یار باشم و بار نباشم؟
باید تقـویت کرد پایههارو، ارادههارو. باید صـدها کیلومتر کرد این «ده کیلومتری»هارو.
هر مکتبی هیاهو میخواهد..
«وَذَكِّرْهُمْ بِأَيَّامِالله ۚ»
باید تقـویت کرد پایههارو، ارادههارو. باید صـدها کیلومتر کرد این «ده کیلومتری»هارو.
هر مکتبی هیاهو میخواهد..
«وَذَكِّرْهُمْ بِأَيَّامِالله ۚ»
بعد حالا میدونی قشنگیش کجاست؟
یه آینه رو بشکن و خُردش کن، یه تیکهشو بردار و بگیر سمتِ یه کوهِ باعظمت و بزرگ و تلاش کن همهٔ جزئیات و ظرافت و زیباییِ اون کوه رو تویِ این تیکهٔ کوچیک آینه نشون بدی، اما نمیشه. تو نمیتونی تمامِ اون کوهِ باشکوه رو توی یه تیکهٔ کوچیک جا بدی. قشنگیش اونجاییه که بند بندِ وجودت اقرار میکنه که عظمتِ آفرینشِ امیرالمومنین(ع) اونقدر باشکوه و پرابهته که توی ذهن و قلبِ کوچیکت فهم نمیشه. هرچی بیشتر عاشقش میشی، باز نمیتونی به فهمِ علی(ع) برسی. هرچی جلو میری عطشِ شناختش درونت بیداد میکنه اما با وجودِ کوچیک بودنت؛ محبّتی رو تویِ دلت داری که قلبت رو به تپش میندازه، اشک میشه میریزه رو گونههات. سراسـر زیباییه. الحمدلله.
یه آینه رو بشکن و خُردش کن، یه تیکهشو بردار و بگیر سمتِ یه کوهِ باعظمت و بزرگ و تلاش کن همهٔ جزئیات و ظرافت و زیباییِ اون کوه رو تویِ این تیکهٔ کوچیک آینه نشون بدی، اما نمیشه. تو نمیتونی تمامِ اون کوهِ باشکوه رو توی یه تیکهٔ کوچیک جا بدی. قشنگیش اونجاییه که بند بندِ وجودت اقرار میکنه که عظمتِ آفرینشِ امیرالمومنین(ع) اونقدر باشکوه و پرابهته که توی ذهن و قلبِ کوچیکت فهم نمیشه. هرچی بیشتر عاشقش میشی، باز نمیتونی به فهمِ علی(ع) برسی. هرچی جلو میری عطشِ شناختش درونت بیداد میکنه اما با وجودِ کوچیک بودنت؛ محبّتی رو تویِ دلت داری که قلبت رو به تپش میندازه، اشک میشه میریزه رو گونههات. سراسـر زیباییه. الحمدلله.
سردار سلامی، سرلشکر باقری و سردار رشید؛ از فرماندهانِ سپاه به همراهِ دکتر طهرانچی و دکتر عباسی به شهادت رسیدند. نمیدونم اسمِ این فرماندهان شما رو یادِ چی میندازه، اما منو یادِ نامردی و بیمعرفتیهای جماعتِ مدعی با دهانهایِ همیشهباز میندازه. جماعتی که تا دوتا مخاطب برای خودشون دست و پا میکنن؛ گمان میکنن هر حرف و اراجیفی رو میتونن به زبان بیارن و بنویسن و «خدا نمیبینه!»
این جماعتی که با زبانِ زخمزبانشون قیدِ انصاف رو میزنن. جماعتی که به همین «سبزپوشها» اونقدر انگِ خیانت و زخمزبان میزدن که از خوندنِ مطالبشون هم شرمم میومد، جماعتی که از زیرِ پتو و با انگشت رویِ صفحهٔ گوشی به هیچچیز رحم نمیکنن و خواسته و ناخواسته؛ میشن عاملِ «ترورِ شخصیت»ِ عزیزانِ ما، قبل از شهادت. جماعتی که فردایِ «شهادت»ِ همین سبزپوشها و فرماندهها و سربازها و جاننثارها؛ دونه دونه عکسِ پروفایلشون میشه عکسِ همینهایی که تا قبلِ شهادت آماجِ طعنه بودن و بعدِ شهادت…
نابودیِ اسرائیل به دستِ ما رقم خواهد خورد به فضلِ خدا. این وعدهٔ خداست و خدا در وعدهش تخلف نمیکنه! ما خشم داریم، اما یدِ واحدهایم، چون تکلیف داریم. اما شما جماعت؛ فکری به حالِ انصاف و وجدانِ خودتون بکنید که هورایِ یه عده پایینِ پایِ طعنههاتون، داره بدجور بدمَستی میاره براتون…
این جماعتی که با زبانِ زخمزبانشون قیدِ انصاف رو میزنن. جماعتی که به همین «سبزپوشها» اونقدر انگِ خیانت و زخمزبان میزدن که از خوندنِ مطالبشون هم شرمم میومد، جماعتی که از زیرِ پتو و با انگشت رویِ صفحهٔ گوشی به هیچچیز رحم نمیکنن و خواسته و ناخواسته؛ میشن عاملِ «ترورِ شخصیت»ِ عزیزانِ ما، قبل از شهادت. جماعتی که فردایِ «شهادت»ِ همین سبزپوشها و فرماندهها و سربازها و جاننثارها؛ دونه دونه عکسِ پروفایلشون میشه عکسِ همینهایی که تا قبلِ شهادت آماجِ طعنه بودن و بعدِ شهادت…
نابودیِ اسرائیل به دستِ ما رقم خواهد خورد به فضلِ خدا. این وعدهٔ خداست و خدا در وعدهش تخلف نمیکنه! ما خشم داریم، اما یدِ واحدهایم، چون تکلیف داریم. اما شما جماعت؛ فکری به حالِ انصاف و وجدانِ خودتون بکنید که هورایِ یه عده پایینِ پایِ طعنههاتون، داره بدجور بدمَستی میاره براتون…
چه جایِ تسلیت؟ که غمات مَباد که دنیا زِ هم جدا نکند؛ رفیقهایِ در آغوشِ هم گریسته را. که منتهیٰالیه دلتنگی، وصاله و آخرِ جهاد، سعادت. تکلیف که روشنه، راه روشنه و هدف روشن.
اما دلِ ما میسوزه از طعنهها و زخمِزبانها. دلِ ما میسوزه که جانفداها یکییکی جان، فدایِ ما میکنن. و فدایِ خنّاسانی که قلم به طعنه میچرخونن. این دل میسوزه و هرچقدر بگم؛ باز حقش ادا نمیشه، حتی با ساعتها بیداری و مُشت گرهکرده از خشم، نه ترس!
اما؛
اَلهَدفُ وَاضِح وَ محددٌ وَ دقیِق؛ إِزَالةِ إِسرائیل فِی الْوُجُود!
هدف واضح و روشن و دقیق است! پاککردنِ اسرائیل از صفحهٔ روزگار! همین.
اما دلِ ما میسوزه از طعنهها و زخمِزبانها. دلِ ما میسوزه که جانفداها یکییکی جان، فدایِ ما میکنن. و فدایِ خنّاسانی که قلم به طعنه میچرخونن. این دل میسوزه و هرچقدر بگم؛ باز حقش ادا نمیشه، حتی با ساعتها بیداری و مُشت گرهکرده از خشم، نه ترس!
اما؛
اَلهَدفُ وَاضِح وَ محددٌ وَ دقیِق؛ إِزَالةِ إِسرائیل فِی الْوُجُود!
هدف واضح و روشن و دقیق است! پاککردنِ اسرائیل از صفحهٔ روزگار! همین.