Telegram Web Link
استاد غلامی می‌گفت؛
حضرت‌موسیٰ به خدا می‌گن بدترینِ بنده‌ها کیه؟ کجاست؟ می‌شه بهم نشون بدی؟ خدا می‌فرماد اولِ‌صبح برو دروازهٔ شهر، ببین اولین‌نفر کی از شهر خارج می‌شه؟ همون. اون بدترین بندهٔ منه.
حضرت می‌رن و می‌بینن یه پدری همراه با بچه‌ش از شهر خارج شد؛ ‌با خودشون می‌گن «این بیچاره خبر نداره بدترین خلقِ خداست!»
وقتی برمی‌گردن از خدا بابتِ اجابتِ خواسته‌شون‌ تشکر می‌کنن و می‌گن حالا می‌خوام بهترین بنده‌ت رو ببینم…
خدا می‌فرماد که آخرِ شب برو همون‌جایِ قبلی، ببین آخرین کسی‌که واردِ شهر می‌شه کیه؟ اون بهترین بندهٔ منه.
حضرت می‌رن و می‌بینن همون پدر همراهِ بچه‌ش واردِ شهر شدن؛ به خدا می‌گن چطور می‌شه بهترین و بدترین بنده‌ت یکی باشه؟!
خدا می‌فرماد:
این بنده وقتی از شهر خارج شد بدترین بندهٔ من بود؛ اطرافِ شهر که رسید، بچه‌ش ازش پرسید بابا! بزرگ‌تر از این کوه‌ها چیه؟ پدر جواب داد «زمین» پسر پرسید بزرگ‌تر از زمین چیه؟ پدر جواب داد «آسمون‌ها»،
پسر پرسید بزرگ‌تر از آسمون چی؟
پدر نگاهی بهش انداخت و با اشک گفت: گناهِ پدرت…
پسر پرسید بزرگ‌تر از گناهِ تو چیه؟
پدر جواب داد: «رحمت و مغفرتِ خداست که از گناهِ من و هرچی در زمین و آسمونه؛ بزرگ‌تره.»
پس این بهترین بندهٔ منه! چون به رحمتِ من امیدواره..


-این شب‌ و روزهایِ «بازگشت‌» به آغوشِ خدایی‌ که برعکسِ آدم‌هایِ ‌معمولـی‌ سَتّارالعُیوبه و بغـل وا کرده به رویِ شرمنده‌ها؛ پُربرکت باشه الهی..
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
از بینِ صدها فیلم و تصویرِ دردناک و دلخراش که سخت قابل‌پخش است؛ این چندثانیه را انتخاب کردم. چیزی قلبم را چنگ می‌زند. بی‌اغراق، قلبم درد می‌گیرد. از نگاه‌کردن به چهرهٔ این نوجوان شرم می‌کنم، درونم گُر می‌گیرد، از دیدن پاهایِ برهنه‌اش در سرما خجالت می‌کشم، از این‌که جسم بی‌جانِ خواهرش را در آغوش گرفته و میانِ راه چندلحظه می‌نشیند شرمگینم، از چهره‌اش که تلفیقی از خشم و ناراحتی و بُهت و استقامت است؛ مُشت گره می‌کنم. از شرم! از خشم! بجایِ تمام ملت‌ها و دولت‌هایِ عرب و به‌ظاهر مسلمان که حالا دیگر «دردِ مظلوم» برایشان عادت است، سال‌هاست که عادت است. سال‌هاست که شده‌اند گذرگاهِ جنگنده‌ها و سلاح‌هایِ ارسالی تا حقوق‌بشر را، خودِ بشر را و بشریت را ذبح کنند. گاو‌هایِ شیردهِ صاحبانِ بمب‌های ممنوعه! که روزه‌شان را با سفره‌هایِ رنگین و طویل افطار می‌کنند و به خیال‌شان خدا بابتِ این «بی‌غیرتی‌» بازخواست‌شان نخواهد کرد. شرم بجایِ آن‌هایی‌که با سکوتشان، قلم‌شان و عمل‌شان تحمیلِ این درد را تایید و تسهیل کرده‌اند، بجایِ همهٔ ‌بی‌غیرتانِ‌ عالَم.


شهدایِ غزه از ۵۰ هزار عدد نه، «انسان» گذشت. اللَّهُمَّ إِنَّا نَشْکُو إِلَیْكَ
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
رهبر انقلاب در پیامی تلویزیونی:
«إن‌شاءالله راهپیمایی امسال، یکی از بهترین، پرشکوه‌ترین و باعزت‌ترین راهپیمایی‌های روز قدس خواهد بود.» ۱۴۰۴/۱/۷.

ان‌شاءالله، سیدالقائد.
که «فلسـطین؛ کلیدِ رمزآلودِ ظهــور است..»
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
دلم خیلی برات تنگ می‌شه!
تو خیلی مراقبم بودی؛
مراقب بودی خودمو اذیت نکنم؛
«اذیت» برا خودم جمع نکنم؛
مراقب بودی امانتِ خدا تویِ قلبم خَش برنداره؛
مراقب بودی دونه‌دونه‌ نفس‌هام قشنگ نوشته شه؛
مراقـب بودی خواب و بیـداری‌هام حساب‌‌کتاب‌ داشته باشه؛
مراقب بودی‌ حواسم پرت نشه؛
مراقب بودی میــزون باشم؛
ببخش مهمونِ خوبی نبودم؛
بزرگی کردی برام، خدا تورو فرستاد برام..
ماهِ الهی‌بالحُسـین‌ها!
ماهِ الهی‌بالحُجـــه‌ها!
ماهِ ماه..

دلم برات خیلـی تنگ می‌شه؛
خدا دوباره منو بهت برسونه
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
پارسال که سیل جمعیت همین‌طور می‌آمد مصلی برایِ نمازِ عید، یک جمله‌ای خیلی به دلم نشست؛ نوشته بودند: «اندک اندک جمعِ مَستان می‌رسد» غبطه هم خوردم. تک‌تکِ قدم‌های‌شان را، به‌صف نشستن‌های‌شان را، پیاده و سواره آمدن‌های‌شان را غبطه خوردم. غبطهٔ آن‌ها که به حرمتِ خلوص‌شان خدا جماعتی را خواهد بخشید. حالا و امروز که در بینِ صفوفِ این نمـاز نشسته‌ بودم؛ با خودم زمزمه می‌کردم:
«آنان‌که به سرمستـیِ ما طعـنه‌زنان‌اند؛ بگذار بمانند به خماری که زِ ما هیچ ندانند…»
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
ببینید.
کارگرانِ‌هپکو به برنامهٔ «جبهه» آمدند و از آنچه به آنها گذشته بود، حرف‌ها زدند. همان کارخانه‌ای‌‌که سال‌ها تعطیل بود و کارگرانش بیکار شده بودند؛ ‌رئیسیِ عزیز آنقدر پایِ‌کارش ماند تا احیا شد و چند‌وقتی‌ست به سود‌ رسیده. فقط یک بخش از گفته‌هایشان را می‌نویسم:
«وقتی در زندان بودم، همهٔ امیدم این بود که پشتِ اون در شخصی هست بنام اقای رئیسی! اگه امروز حال هپکو خوبه، مدیونِ شهید‌رئیسی هستیم…»


شب و روز نمی‌شناخت، جمعه و شنبه هم برایش فرقی نداشت، جمعه‌ها از این سفرِ استانی به آن‌یکی می‌رفت و پایِ حرفِ آنهایی می‌نشست که تابحال فرماندار هم ندیده‌اند! رسانه‌ای هم که نداشت برایش رپوتاژ بروند! رهبری می‌گفت از سفرهایِ «کاریِ» خارجی می‌آمد می‌گفتم کمی استراحت کن، اما استراحت‌نکرده می‌رفت پایِ کار دیگر. می‌گفت کارِ مردم نباید لنگ بماند.
گفتم سفرِ‌استانی و کاری! نه این سفرهایِ‌ عیدانهٔ لاکچری که تازگی می‌شنویم!
هرچه پیش می‌رویم، بیشتر برایش طلبِ رحمت می‌کنم، دلم می‌سوزد و بیشتر می‌فهمم که واقعا فرق می‌کند چه‌کسی رئیس‌جمهور باشد!

——————-
حرفِ هپکو شد؛
این چندلحظهٔ دیدار کارگران هپکو با دکتر ‌جلیلی هم دیدنی‌ست!
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
گفته بودم این‌که اولِ صبحی، چشمم می‌خوره به محتوایِ بعضی کانال‌ها رو می‌ذارم به حسابِ رزق و نشونه؟ مثلِ «نجواگرافیِ» عزیز و محترم.🌱
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
2025/07/06 20:22:44
Back to Top
HTML Embed Code: