Telegram Web Link
The Catcher in the Rye
مائوریسیو لاسانسکی: کرامت، نمادی نیست که بر انسان اعطا شود، و خودِ واژه نیز قدرتی در ذاتش ندارد. کرامت انسان یک نیرو و یگانه شیوه‌ی زیستنی است که به واسطه‌ی آن، انسان و تاریخش بقا می‌یابند. هنگامی که آلمانِ میانه‌ی قرن بیستم به انسان اجازه نداد با این حق زندگی…
از متن:

«وقتی با چشمانی بهت‌زده و مسحور به این نقاشی‌ها می‌نگریم، درمی‌یابیم که خود، تماشاگران هوس‌باز و شاهدان گناهکاری هستیم که از این وحشت‌های تاریخ بشر جان به‌در برده‌ایم. ما زنده مانده‌ایم، اما به چه بهایی؟ با چه دانشی و چه درکی از مشارکت خودمان در رویدادهایی که اکنون در کابوس گذشته منجمد شده‌اند؟ اکنون که آن وقایع برای انسان‌هایی که پس از آن دوران زاده شده‌اند تنها به پرسشی از سر کنجکاوی بی‌گناه بدل شده‌اند، پیوسته از خود می‌پرسیم چگونه توانستیم طی همه‌ی این سال‌ها در عذاب خاموش به‌عنوان بازماندگان آن دوره ادامه دهیم.»
The Catcher in the Rye
جمع همه سورئالیست‌ها: لئونورا کرینگتون، ماکس ارنست، مارسل دوشان و آندره بروتون © Leonora Carrington, Ernst, Duchamp, Breton, NY 1942. by Hermann Landshoff
پیوندی که میان این نقاشی‌ها برقرار شده، حضور پرده‌هاست: «به‌گمانم در زمانه‌ی بحرانی شدید در جهان بیرون، این پرده—چه آشکار و چه پنهان—که بیانگر ضرورت گذر از عصری به عصر دیگر است، باید به‌نوعی در هر اثری که توانایی رویارویی با چشم‌انداز فردا را دارد، احساس شود.»
از دیدگاه برتون، نقش‌مایه‌ی پرده‌ها هم به زمان حال و هم به «چشم‌انداز فردا» اشاره می‌کند. در حالی‌که متصدی سالن در نقاشی هاپر در رؤیایی روزانه گم شده است، رؤیایی که «راه گریزی از پلکان پرده‌پوش» می‌جوید، برهنه‌ی هیرشفلد کاملاً درخورِ پرده‌های باشکوهی به نظر می‌رسد که او را در بر گرفته‌اند.



◾️Nude at the Window (Hot Night in July), 1941. by Morris Hirshfield
◾️New York Movie, 1939. by Edward Hopper
هزاران سال پیش مردمی بودند که دست‌های‌شان را به نشانه‌ی خوشامدگویی دراز کردند. بودند مردمی که دنیای اطراف‌شان را نقاشی کردند و صلاح دیدند خودشان را هم در آن بگنجانند. بودند مردمانی که فقط گفتند: «من اینجا بودم. من یک انسان بودم. من وجود داشتم. فراموشم نکنید.» اینجاست انسانی که هزاران سال به آینده دست دراز کرده و می‌گوید: «من زنده‌ام. من زنده‌ام.» و هیچ چیز انسانی‌تر از این نیست.



تصویر: غارِ دست‌ها در آرژانتین که هنر درون این غار مربوط به حدود ۹۳۰۰ سال پیشه.
Hands, stenciled at the Cave of the Hands, 7,300 BC.
1
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
شروعِ روزی نو


Bully for Bugs (1953)
dir. Chuck Jones
«وانیتاس» یک اصطلاح لاتین است به معنای «باطل»، «بی‌ارزش» یا «پوچ».
در تاریخ هنر (به‌ویژه نقاشی سده‌های ۱۶ و ۱۷ میلادی در اروپا، به‌خصوص هلند)، نقاشی‌های وانیتاس نوعی طبیعت بی‌جان هستند که با استفاده از اشیایی مثل جمجمه، ساعت شنی، شمع خاموش، گل پژمرده یا کتاب به ما یادآوری می‌کنند که: زندگی کوتاه است، ثروت و دانش و لذت‌ها گذرا هستند، مرگ اجتناب‌ناپذیر است...
هنرمند در این اثر، سری انسانی را در مرحله‌ای پیشرفته از تجزیه به تصویر کشیده و با دقتی تحلیلی مشابه همان سبک تصویرگری‌های طبیعت‌گرایانه‌ای کار کرده که برای دربار مدیچی انجام می‌داد. حضور یک سر انسان و یک کتاب، نمادی از محدودیت تلاش‌های شناختی انسان است؛ در حالی که ساعت شنی در سمت راست، گذر زمان را نمایان می‌سازد.



© Vanitas. by Jacopo Ligozzi (1547-1627)
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
Monsters (TV Series: 1988-1990) S1E3
dir. Gerald Cotts
این یک کتاب روسی‌ه به نام «ترفندهای حیله‌گران» که فکر نکنم به زبان دیگری ترجمه شده باشه. اما پی‌دی‌اف روسیش موجوده. مجموعه‌ایه از افسانه‌ها و حکایات، مربوط به حیله‌گران فولکور ۱۲۰ کشور دنیا. چندتاییش رو خوندم و خوشم نیومد. اما این جلد کتابش که نمی‌دونم کار کیه رو دوس دارم.
کارگران


© Workers, 1926. by Franz Wilhelm Seiwert
The Catcher in the Rye
آن روز صبح در سلاخ‌خانه، حیواناتی را تماشا می‌کردم که روانه‌ی قتل‌عام‌شان می‌کردند. تقریباً تمام‌شان در آخرین لحظه از جلورفتن سر باز می‌زدند. برای وادارکردن‌شان به این کار، شخصی به سُم‌های عقبی‌شان ضربه می‌زد. وقتی از خواب می‌پرم و توان مواجه‌شدن با عذابِ…
شب‌هایی وجود دارد که ماهرترین شکنجه‌گران نیز نمی‌توانند ابداع‌شان کنند. مثله‌شده، مبهوت و سرگشته از آنها بیرون می‌آییم، بدون خاطره و دلشوره، حتی بی‌آنکه بدانیم چه‌کسی هستیم. و آنگاه است که روز، با نور شوم و خفقان‌آورتر از ظلمات‌اش، بیهوده به نظر می‌رسد.
زمان بی‌امان می‌گذشت و من عمیقاً احساس می‌کردم که به زودی اتفاقی برایم رخ خواهد داد؛ اتفاقی باشکوه و زیبا.



The Elusive Summer of '68 (1984)
dir. Goran Paskaljević
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
شب شما بخیر


Monsters (TV Series: 1988-1990) S1E14
dir. Gerald Cotts
امیل زولا در پایان نامه‌ی معروف «من متهم می‌کنم» در ماجرای دریفوس، خطاب به رئیس جمهور فرانسه می‌نویسه «من فقط یک اشتیاق دارم، اشتیاق به حقیقت... بگذارید جرات کنند و مرا به دادگاه بکشانند... من منتظرم.»
بعد از انتشار نامه، تحت پیگرد قانونی قرار می‌گیره و قبل از اینکه دستگیرش کنن فرار می‌کنه انگلیس :))
یه نقطه سفید توی ابرها دیدم، خیلی نزدیک بود. همه‌ی ابرها وایسادن. اون نقطه سفید جدا شد و مثل یه تخته صاف توی آسمون ثابت موند. بعد روی اون تخته یا صحنه، تصویرها یکی‌یکی و با سرعت برق رد می‌شدن – حدود ده‌هزار تا تو نیم ساعت... خدا رو دیدم، جادوگری که دنیا رو ساخته بود... در کنارش صحنه‌های دنیوی هم بودن: جنگ‌ها، قاره‌ها، یادبودها، قلعه‌ها، قلعه‌های باشکوه، خلاصه شکوه دنیا، ولی همه‌شون با یه کیفیت آسمونی. تصویرها خیلی بزرگ بودن، حدود بیست متر، واضح، بی‌رنگ، تقریباً مثل عکس... اون تصویرها تجلی‌های روز رستاخیز بودن...


«چشم‌هایم در لحظه‌ی توهم» از آگوست ناترر هنرمند مبتلا به اسکیزوفرنی


© My Eyes in the Time of Apparition, 1913. by August Natterer
The Catcher in the Rye
یه نقطه سفید توی ابرها دیدم، خیلی نزدیک بود. همه‌ی ابرها وایسادن. اون نقطه سفید جدا شد و مثل یه تخته صاف توی آسمون ثابت موند. بعد روی اون تخته یا صحنه، تصویرها یکی‌یکی و با سرعت برق رد می‌شدن – حدود ده‌هزار تا تو نیم ساعت... خدا رو دیدم، جادوگری که دنیا رو…
روانپزشکش برای محافظت از اون و خانواده‌ش در برابر دید منفی جامعه به بیماران روانی، اسم مستعار "نِتِر" رو براش انتخاب کرده بود
پسر یک کارمند ساده و کوچک‌ترین فرزند خانواده‌ای با ۹ تا بچه بود. مهندسی خونده بود، ازدواج کرده بود، سفرهای زیادی رفته بود و توی کارش به عنوان برق‌کار موفق بود، اما ناگهان دچار توهم‌ها و حملات شدید اضطراب شد. در ۱ آوریل ۱۹۰۷، او یک توهم بزرگ و سرنوشت‌ساز از «روز رستاخیز» دید؛ خودش گفته بود که در اون لحظه «ده‌هزار تصویر در نیم ساعت از جلوی چشمم گذشت».
بعد از این ماجرا، ناترر دست به خودکشی زد و به آسایشگاه روانی منتقل شد؛ جایی که شروع دوران طولانی بستری شدنش بود و تا آخر عمر، یعنی ۲۶ سال بعد، در چند بیمارستان روانی مختلف زندگی کرد.
از اون به بعد، ناترر باور داشت که فرزند نامشروع ناپلئون اول و «نجات‌دهنده‌ی جهان»ه. این دیدگاه عجیب باعث شد تا صدها نقاشی و طرح بکشه که همشون بازتاب همون تصاویر و ایده‌هایی بودن که در اون توهم بزرگ دیده بود.
سرانجام سال ۱۹۳۳ در یکی از مؤسسات روان‌پزشکی بر اثر نارسایی قلبی درگذشت.
در دوران شوروی، تمام هنر در خدمت پروپاگاندای حکومت بود؛ حتی معماری.
ساختمان‌های عظیم، ستون‌های بزرگ، و مجسمه‌های غول‌پیکر از کارگر یا سرباز، برای این ساخته می‌شدند که قدرت دولت و کوچکی فرد رو به بیننده یادآوری کنن. برج‌های معروف «هفت خواهران استالین» در مسکو که به سبک معماری استالینیستی ساخته شدن، نمونه‌ی کامل «قدرت‌نمایی از طریق معماری»ان.


Seven Sisters, Moscow, 1947-57.
هیتلر و حزب نازی با کمک خواهرِ فرصت‌طلبِ نیچه، از زنده‌نبودنش نهایت استفاده رو کردن و با تحریف آثارش، نیچه رو فیلسوفی ملی‌گرا و ضدیهود به تصویر کشیدن. کتاب «اراده‌ی معطوف به قدرت» حاصل همین سوءاستفاده‌های خواهر نیچه‌ست که بعد از مرگش منتشر شد.
در حالی که خود نیچه از ملی‌گرایی آلمانی متنفر بود. یهودستیزی رو احمقانه می‌دونست. قدرت‌طلبی جمعی و نظامی رو نوعی بیماری روحی می‌دونست. اون حتی در نامه‌ای به خواهرش نوشته بود: «از این‌که با یک یهودستیز ازدواج کرده‌ای منزجرم. نژادپرستی نشانه‌ی کمبود فرهنگ است.»
وقتی خواهر و شوهرخواهرش تصمیم می‌گیرن به دور از یهودی‌ها، توی پاراگوئه یک مستعمره تاسیس کنن، نیچه به شدت با این ایده مخالفت کرد و نمی‌خواست هیچ ربطی به این اقدام یهودستیزانه داشته باشه و گفته بود که اگه شکست بخوره -که خورد، خوشحالی می‌کنه. نیچه به خواهرش می‌گفت «غاز یهودستیزِ کینه‌توز». در نامه‌ای به خواهرش گفت که تمام نژادپرستان آلمان باید به جنگل‌های پاراگوئه تبعید بشن تا در اونجا بی‌ضرر بپوسن و از بین برن.


Adolf Hitler gazing into the bust of Nietzsche, 1934.
1
2025/10/22 21:59:43
Back to Top
HTML Embed Code: