Telegram Web Link
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
💬بجای آرزوی خوشبختی ؛ برای تو این رو طلب میکنم:

بتونی اونقدر توانمند بشی که بتونی اینهمه بار رنج رو به دوش بکشی🍏


🆔 @safar_chehelsalegi
👌3219👍6👏3😢3
قاسم حلاجیان
Voice message
💬رها ؛ رها ؛ رها من !(۱۸۷)

یک نفر یه نصیحتی بهم کرد که پشتش کلی آرامش بود؛
می‌گفت:
«سوزنت گیر نکنه روی آدما،
روی حرفا،
روی اتفاقا،
فقط رها کن؛
نیازی نیست دنبال تحلیل هرچیزی باشی.»🍏

@chehel_salegi
👍76💔119👏9👎1
آرامش (چهلسالگي)...
🌻ما را درست قضاوت کنید ! از نسلی متفاوت هستیم!. نسلی که دیگر تکرار نمی شود... ما، هم بوی خزینه و اب انبار حمام های عمومی یادمان است و هم بعدِ گذر از دوران پسا توی جوب اب شنا کردن ، دوران ماساژ انسان در جکوزی را به چشم دیده ایم.. ما همانهایی هستیم که با ژیان…
💬برای نسل دهه ۳۰ تا ۶۰ !

متولدین این سال‌ها،کاملا واقعی هستند:ونسل تکرار نشدنی تاریخ ایرانند

۱۳۳۰_ ۱۳۳۱_ ۱۳۳۲_ ۱۳۳۳_ ۱۳۳۴
۱۳۳۵_۱۳۳۶_۱۳۳۷_۱۳۳۸ _ ۱۳۳۹
۱۳۴۰ _ ۱۳۴۱ _ ۱۳۴۲ _ ۱۳۴۳ _ ۱۳۴۴  ۱۳۴۵ _ ۱۳۴۶ _ ۱۳۴۷ _ ۱۳۴۸ _ ۱۳۴۹ 
۱۳۵۰ _ ۱۳۵۱ _ ۱۳۵۲ _ ۱۳۵۳ _ ۱۳۵۴ 
۱۳۵۵ _ ۱۳۵۶ _ ۱۳۵۷ _

مسن‌ترین شما 74 سال و کوچکترین شما 47 سال دارد...می‌دونید ما کی هستیم..؟ما نسلی هستیم که«درست» بزرگ و تربیت شدیم که پدر بعد از ناهار،ساعتی برای چرت زدن دارد...در نتیجه هیچکدام از ما جرأت نمی‌کردیم در خانه با صدای بلند صحبت کنیم.
ساعت دیدن تلويزيون۶ بعدازظهر بود،بعد هم كارتون تام و جری..بعد سريال و اخبار و بعد هم ساعت ۱۰ خواب،آخرین وقت بیدار ماندن ساعت ۱۰شب بود.

ما نسلی هستیم که به خاطر چوب معلم از نظر روانی فرو نمی‌ریختیم، از نظر وضعیت خانوادگی دچار بحران نمی‌شدیم، ما در وقت مسافرت‌ها با پرستار بچه تربیت نشدیم و دلمان جز به مادرانمان به کسی دیگری دلبسته نبود..ما نسلی هستیم که با موبایل وارد مدارس‌مان نشدیم و از حجم برنامه‌های درسی مدرسه، حجم کیف مدرسه و فراوانی تکالیف گلایه نداشتیم!

ما نسلی هستیم که پدر و مادرمان به ما درس یاد نمی‌دادند و تکالیف‌مان را برایمان نمی‌نوشتند.بدون کلاس خصوصی برای همه دروس یا کلاس تقویتی قبول می‌شدیم: درس ها فقط برای ۳ ماده درسی عربی،انگلیسی و ریاضی بود.بدون قول‌ و قرار و جوایز خانواده برای قبولی و آوردن رتبه، درس می‌خواندیم‌.

ما نسلی هستیم که برای حل جدول کلمات متقاطع، شناخت صاحب تصویر و بیرون آمدن درست از مسیر مارپیچ، سخت تلاش می‌کرد.
@chehel_salegi
ما نسلی هستیم که با خوشحالی برای هواپیما دست تکان می‌دادیم..برای سالم به خانه رسیدن در کوچه های قدیمی،همدیگر را بدرقه می‌کردیم‌. نه از اتفاقات غافلگیرانه کوچه ترسی داشتیم،نه دزد و جانی و خائن به وطن، سد راهمان می‌شد.

ما نسلی هستیم که زندگی روزمره‌مان خیلی اتوماتیک‌وار رخ می داد.با نظم و ترتیب در صف صبحگاهی می‌ایستادیم و با تمام انرژی سرود ملی را می‌خواندیم..سرِ شب روی پشت بام‌ها می‌خوابیدیم..زیاد حرف می‌زدیم..زیاد قصه می‌گفتیم..خیلی می‌خندیدیم..با شادی به آسمان نگاه می‌کردیم..ما با هم صحبت می‌کردیم ولی در مورد هم صحبت نمی‌کردیم.

ما نسلی هستیم که در درون خود هیبت و وقاری برای پدر و مادرمان احساس می‌کردیم معلم و خانواده هیبتی داشتند و حتی به هفت همسایه آنطرف‌تر احترام می‌گذاشتیم.پول توجیبی؛ رازها و لقمه‌ی غذای‌مان را با دوست خود تقسیم می‌کردیم.

دکتر مصطفی جلیلوند🍏
لینک مصور و مرتبط👇
https://www.tg-me.com/safar_chehelsalegi/48654

کانالهایی برای درک حس آرامش👇🏻
@chehel_salegi
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌
@safar_chehelsalegi
👏8934👌11👍8👎3🥱2😢1🕊1💔1
💬دیگه خبری از تفنگ و خمپاره و گلوله نیست !

مهندس ....... ( دانشمند عزیز و فرزند ایران جان ) با ترکیب دوربین‌های شهری، داده‌های DNA و هوش مصنوعی به شهادت رسید .در ساعات اولیه بامداد ۲۳ خرداد ۱۴۰۴، خیابان زعفرانیه تهران شاهد یک انفجار نقطه‌ای و بسیار دقیق بود؛ انفجاری بی‌صدا، بدون اثر خارجی گسترده، و بدون هیچ رد قابل شناسایی. هدف این حمله، شهید مهندس......، از اعضای اصلی پروژه‌های پدافند هوشمند ایران در وزارت دفاع، بود. در ابتدا رسانه‌ها گزارش دادند که حادثه ناشی از نقص فنی در سیستم برق خودرو بوده، اما بررسی‌های نهادهای امنیتی نشان داد که این حادثه بخشی از یک عملیات چندمرحله‌ای و پیچیده با منشأ خارجی بوده .
مبنا و نقطه آغاز این عملیات، دسترسی غیرقانونی به داده‌های ژنتیکی قربانی بود. مهندس ...... در سال ۱۴۰۱ جهت انجام بررسی‌های پزشکی به یکی از آزمایشگاه‌های ژنتیک خصوصی مراجعه کرده بود. اطلاعات ژنتیکی او به‌صورت آنلاین و بدون رمزنگاری کافی در سرورهای ابری ذخیره شد. در اواخر ۱۴۰۳، یک تیم سایبری وابسته به رژیم صهیونیستی موفق شد از طریق حملات زنجیره‌ای به زیرساخت‌های دیجیتال پزشکی، به بانک‌های اطلاعاتی آزمایشگاه‌ها نفوذ کرده و داده‌های هزاران ایرانی، از جمله مهندس ......را استخراج کند.
این داده‌ها شامل اطلاعات خام DNA، ویژگی‌های فنوتیپی و ساختار سلولی قابل تحلیل برای بازسازی فیزیکی چهره و فرم بدن بود.
در مرحله بعد، بدافزاری به نام GrayBarcode وارد شبکه کنترل ترافیک شهری تهران شد. این بدافزار به دوربین‌های راهنمایی و رانندگی، دوربین‌های کنترل سرعت، سامانه‌های پلاک‌خوان، و حتی دوربین‌های فروشگاه‌های زنجیره‌ای و بانک‌ها نفوذ کرد. تمام تصاویر دریافتی از سطح شهر به‌صورت لحظه‌ای به یک مرکز پردازش داده در حیفا منتقل می‌شد، جایی که هوش مصنوعی آموزش‌دیده‌ای وظیفه تحلیل اطلاعات و تطبیق با داده‌های ژنتیکی سرقت‌شده را بر عهده داشت.
در شب ۲۲ خرداد، دوربین یکی از بانک‌ها تصویری مبهم از فردی در حال عبور از خیابان زعفرانیه ثبت کرد. صورت کاملاً در سایه بود، اما هوش مصنوعی با تحلیل فرم کلی جمجمه، نحوه راه رفتن، زوایای شانه، و نسبت‌های بدنی، توانست تشخیص دهد که این فرد با داده‌های ژنتیکی مهندس ....... تطابق بالایی دارد. الگوریتم به‌صورت خودکار اعلام کرد که هدف با احتمال بیش از ۹۸ درصد شناسایی شده
@chehel_salegi
این داده‌ها به سامانه کنترل پهپادهای جاسوسی در منطقه منتقل شد. یکی از پهپادهای Elbit Hermes 450 که در حالت آماده‌باش در ارتفاع بالا در آسمان غربی ایران حضور داشت، مختصات دقیق محل عبور هدف را دریافت کرد. پنج دقیقه بعد، موشکی حرارتی و بسیار کوچک از پهپاد شلیک شد. موشک به خودروی مهندس ..... اصابت کرد و انفجار محدود و بسیار دقیق، او را از بین برد. صدای انفجار آن‌قدر ضعیف بود که ساکنان اطراف تصور کردند صدای ترکیدن لاستیک یا اشکال در سیستم برق خودرو بوده.

رسانه‌ها گزارش اولیه را بر اساس همین برداشت‌ها منتشر کردند و علت حادثه را نقص فنی اعلام کردند. اما نهادهای امنیتی به‌سرعت وارد عمل شدند و با تحلیل محل انفجار، سوابق حرکتی هدف، و اختلالات مشکوک در سامانه دوربین‌ها، به جمع‌بندی رسیدند که با یکی از پیچیده‌ترین ترورهای دیجیتال تاریخ ایران مواجه هستند. تروری که نه با اسلحه، نه با آدم‌کش، بلکه با الگوریتم، ژن، تصویر و پردازش داده انجام شد.
مهندس ...... نه به‌دلیل اشتباه، بلکه دقیقاً به‌دلیل اطلاعاتی که بدنش در خود حمل می‌کرد، هدف قرار گرفت. این عملیات آغازگر عصری جدید در نبردهای اطلاعاتی بود. دورانی که در آن بدن انسان دیگر فقط حامل جان نیست، بلکه به یک رمز عبور برای مرگ تبدیل شده است.
با بررسی دقیق، مشخص شد که این فناوری قادر است بدون نیاز به تصویر واضح، تنها با ترکیب DNA، نحوه حرکت، و الگوریتم‌های یادگیری عمیق، فرد مورد نظر را از میان جمعیت شناسایی کند.🍏

@chehel_salegi
🤔40😭27👀1110👎2
Forwarded from سفرنامه های قاسم حلاجیان و دوستان (قاسم حلاجیان)
💬خیلی آرامبخشه این جمله ❤️!


به یاد داشته باشیم که همه چیز موقتیه!

عکس: همون درخته ... اما در فصل متفاوت


کانالهایی برای درک حس آرامش👇🏻
@chehel_salegi
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌
@safar_chehelsalegi
👍2416👏4👌1🕊1
زن این طوری است که می‌چسبد، سفت و سخت می‌خواهدت....هی می‌گوید که با همه چیز می‌سازم، حتی بهتر از آن که مادربزرگ با پدربزرگ و هوو می ساخت، هی اصرار می‌ورزد که بمانیم، تا ابد حتی، هی تصویر عاشقانه می‌سازد
@chehel_salegi
بعد همان طور که مرد دارد ناز می‌کند، دارد طفره می‌رود، دارد خودش را به آن راه می‌زند و فکر می‌کند زن هنوز می‌خواهد، فکر می‌کند زن هنوز می‌سازد، یک هو ناغافل می‌بیند زنی نیست کنارش، که بخواهد، که بسازد، که بماند. زنی که می خواست دیگر نمی‌خواهد. اگر همه ی پوئن های شهر را بدهی بهش، نمی‌خواهد.
مرد، اگر به موقع نباشد، اگر سر بزنگاه قاپ را ندزدد، از کف‌ش رفته است برای همیشه. زن، مرد را میخواهد به شرط آن که غرورش نرود زیر پای او له بشود.
#سین_جیم🍏
👌76👍2517👏13💔5👀3
💬هی کار میکنیم هی پول میدیم تا تفاوت بخریم !

بچه که بودیم باباهایمان همه پیکان داشتند یا هیلمن.خانه هایمان یکی یک خط تلفن ثابت داشت ، تازه اگر داشت. تلویزیونها هنوز بزرگ نشده بودند و مسابقهء اینچ بیشتر ، راه نیفتاده بود ...
@chehel_salegi
تردمیل و جکوزی و ساید بای ساید و سولاردوم و امثالهم هنوز متولد نشده بودند نه اینکه اینها بد باشند ها ، نه ... رفاه همیشه خوب است ولی اینطوری کم کم فاصله ها زیاد شد خیلی ، از متر و کیلومتر گذشت ، سال نوری شد ..
حالا هی کار میکنیم هی پول می دهیم تفاوت می خریم ، نه با هدف رفاه ، در واقع فاصله می خریم ، مسابقه می دهیم. قدیم زندگی یک پیاده رَوی مفرح جمعی بود ، حالا اما ده هزار متر با مانع است ... بدو رفیق بدو .

#محسن_باقرلو🍏

کانالهایی برای درک حس آرامش👇🏻
@chehel_salegi
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌
@safar_chehelsalegi
👍6117💔13👏1
نگرشی متفاوت به مسئله تروما - ویژه برنامه جنگ ۱۲ روزه
Dr.Azarakhsh Mokri
💬نگرشی متفاوت به مسئله تروما : ویژه برنامه جنگ ۱۲ روزه ایران و اسرائیل

تیرماه ۱۴۰۴... دکتر آذرخش مکری

علائم اضطراب آدم‌ها ؛
تایم خواب کم می‌شه، احتمالا هی بپرید و با دلشوره بیدار بشید
پنیک اتک‌ها بیشتر می‌شه
تپش قلب بیشتر
کف پا و دست‌هاتون مور مور می‌شه
پشتتون سنگین ممکنه بشه
قفسه‌ سینه‌تون ممکنه داغ بشه
حس کنید یه چیزی لای گلوتون گیر کرده و نمی‌تونید خوب نفس بکشید و هی بخواهید آب بخورید
اصلا آب خوردن زیاد خودش نشانه‌س
معده درد
بی‌میلی به غذا یا پر خوری
@chehel_salegi
باید ببینید چطور آروم می‌شید:
ولی موزیک خوبه، بیکلام مخصوصا
دیدن چیز‌های فان و سطح پایین و سبک
خوندن چیزهای معمول زندگی
دیدن چیزهایی که خوشتون میاد
البته برای من گاهی سنگین‌تر بود و از همه چی بدم می‌اومد... کاش هیچ‌کس تجربه‌ش نکنه...
شمع روشن کردن ..بوهای خوب
دوری کردن از اخبار🍏
@chehel_salegi
🙏107👍3👌2
📌 افراد عادی به هیچ عنوان کلیک نکنند📵🔻
جویـن ندی از دستت رفته 👌🔻

https://www.tg-me.com/addlist/nmQBvHQQP3FkYWY8
آرامش (چهلسالگي)...
🌻چهلسالگي و قرايت زنانه از حسرتهاي نابي كه بسراغ دل و جانمون ميآد🌺 https://www.tg-me.com/chehel_salegi یادش_بخیر عاشق دامن پوشیدن بودم ! کفشای پاشنه بلند مامانم که هزار سایز برام بزرگ بود رو یواشکی میپوشیدم و تلو تلو خوران طول و عرض اتاق رو رژه میرفتم…
💬 کسی حق اظهار نظر درباره‌ موی منو نداره!

من مدرسه رو دوسال زودتر شروع کردم. شناسنامه‌م یکسال اشتباه بود و موضوع نیمه اولی و دومی بودن هم در این قضیه تاثیر داشت. در واقع وقتی کلاس سوم جشن «تکلیف!» برگزار شد،من۷ ساله بودم!
یادمه موهام رو مصری کوتاه کرده بودم. پدربزرگم مغازه داشتن. از جلوی مغازه‌شون رد میشدم که صدام کردن. با انگشت اشاره‌ای که موقع فریاد میاد بالا، تهدیدم کردن. گفتن موهات کوتاه شده و این زشته و آخرتم خراب میشه. این خاطره که نمی‌دونم چی شد و چی گفتم، باهام گریه کرد یا دعوا، اما هنوز باهامه. نمیخوام هیچ بچه‌ دیگه‌ای، مخصوصا دختر کوچیکی، بصورت طعنه‌ وار یه بار دیگه‌ای روبرو بشه با این مسأله
@chehel_salegi
سال گذشته، این موقع‌ها وقتی آرایشگر موهای بلندم رو دید، گفت مطمئنی می‌خوای کوتاه کنی؟ سوالش برام عجیب بود و وقتی موهام رو به جای ریختن توی سطل آشغال، گرفته بود دستش و میگفت میخوای ببری با خودت نگه‌داری، تعجبم در برابر موهام، عقیده‌ی سال‌ها بود که ثابت داشتم بریزه تو سطل آشغال.همین. عبارت از موهام نیستم! من منم! مو به یک هزارم از منم که بجز خودم، کسی حق اظهار نظر درباره‌ش رو نداره.

زهره ایرانی🍏
👏3616👍6🤔4👌3💔1
💬سختی ها و شیرینی های زندگی من و دخترم !


روایتی جذاب از رشد و تربیت « یاس » دختر ۱۸ ساله ی مبتلا به بیماری نادر

بقیه عکسها در این لینک 👇
https://www.tg-me.com/safar_chehelsalegi/48689
20👏2
آرامش (چهلسالگي)...
💬 زنانگی (۵۶) یادت هست... گفتی: تو دلبری بلد نیستی! زنانگی را نمیدانی...یادت هست؟ بعدش هم همین‌ها را انکار کردی و گفتی که الکی گفته‌ای... هیچ می‌دانی که تو با همین حرفی که الکی گفته بودی با من چه کردی؟! با زن بودگی‌هایم. با دلی که از تو نبرده بودم در آن…
💬 زنانگی (۵۷)

چند سالت بود فهمیدی جلیقه‌های ضد گلوله، پلکان اضطراری فرار از آتش‌سوزی، برف پاک کن و چاپگر‌های لیزری همه توسط زنان اختراع شده‌اند !
@chehel_salegi
قدرت آفرینشگری زن از یکطرف و لطافت بینظیر این حس ناب رو به زنان ما یاد ندادن والا اتفاقات بزرگی می‌افتاد برای کل جامعه!

حلاجیان 🍏
👏7220👎2
💬اینطوری به آرامش رسیدم !

آن هنگام که دست از جستجوی خانه در دیگران برداشتم و بنیان‌های خانه را در درون خودم برپا کردم ؛ دریافتم هیچ ریشه‌ای صمیمی‌تر نیست از آن پیوند میان ذهن و بدن خودم،که تصمیم گرفته‌اند کامل باشند : خانه خودم...

این شد که با خودم و درونم به صلح رسیدم!🍏

کانالهایی برای درک حس آرامش👇🏻
@chehel_salegi
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌
@safar_chehelsalegi
👍4412
اپیزود ۳۲+ (طعم جنگ)
Wikipaz Podcast
💬طعم غذا در بمباران خرداد ۱۴۰۴ و بمباران چهلسال پیش!

حدود ساعت سه و نیم بامداد جمعه، بیست و سوم خرداد ماه ۱۴۰۴ بود… وقتی سکوت شب، با صدای انفجار و خبرهای ناگهانی شکست. همه‌چیز در چند دقیقه، عوض شد و وارد یک فضای جنگی شدیم
@chehel_salegi
فضایی که نسل جدید فقط در فیلم‌ها و اخبار دیده بود و برای قدیمی‌ها یادآور ۴۰ سال پیش بود...در این اپیزود ویکی‌پزپلاس، از این ۱۲ روز حرف می‌زنیم. ۱۲ روزی که طعم غذا عوض شد🍏
9👏3💔1
آرامش (چهلسالگي)...
🪴 روز مرد رو تبریک نگیم وقتی .... من با پدر،جمله نمیسازم.دنیامو میسازم ! لینک مطالبی که برای جناب پدر نوشتم:🎯 https://www.tg-me.com/chehel_salegi/11985 https://www.tg-me.com/chehel_salegi/10482 https://www.tg-me.com/chehel_salegi/13285 https://www.tg-me.com/chehel_salegi/12456 https://…
💬من دیدم که آدمی، شفای آدم شد...!

بابا سر زمین سکته کرده بود. عصر یک روز تابستان بود یا بهار یا پاییز نمی‌دانم. آقای همسایه زمین تا می‌بیند بابا بر زمین افتاد، به دادش می‌رسد و عموجان خدابیامرز را، با همان زبان های هوی دشت خبر می‌کند. مادر سر کوچه است که می‌بیند عمو و یک مرد دیگر دارند بابا را می‌آورند...
دو یا سه ماه طول کشید دکتر رفتن و مداوا و معالجه. نتیجه اینکه یکطرف بدن بابا، لمس است و تکلم و اینها بسیار ضعیف و سکته های خفیف پی‌درپی و همین‌ها...
مادر، بابا را در تمام مدت همراهی کرد. پرستار ویژه بیمارستانش بود. بعد اعلام کرد که می‌روند ده، خانه خودشان. اصرار بیفایده بود. رفتند و از آن به بعد، مادر از آدمی که دکترها امیدی به دوام آوردنش نداشتند، چهار سال مردی ساخت که هرگز محتاج کمک کسی برای نیازهای اولیه اش نشد. تکلم بابا را تا حد زیادی برگرداند. حافظه اش را؛
@chehel_salegi
کاری کرده بود که بابا، احترام داشت پیش همه‌مان. یکبار این اواخر ناخن‌گیر را داد دستم، گفت ناخن‌های بابایت را کوتاه کن و لذت این کار را به من بخشید. بابا، گاهی همه ما را فراموش می‌کرد مادرجان را، نه! چای دم کرده مادرجان را می‌خورد.
بدن بابا از تمرینات مادرجان، جان گرفته بود و دور حیاط، عصا زنان قدم می‌زد. مادر، هرگز مثل یک بیمار آلزایمری با بابا حرف نزد. اذکار روز را یادش می‌انداخت و می‌پرسید. تسبیح دست بابا می‌داد می‌گفت: بفرستید. با کلام، برای رفتن دستشویی و وضو گرفتن، آنقدر تشویقش می‌کرد که بلند می‌شد می‌رفت با پای خودش...
مادر، شفای بابا بود. صبر بسیار بکار برد تا آن چهار سال با خوبی، روی پای خودش ماند...
روحت شاد بابا🙏

#محبوبه_احمدی🍏
@mahmadi_b
@chehel_salegi
💔6646👏12👌4👍1
آرامش (چهلسالگي)...
💬 زنانگی (۵۷) چند سالت بود فهمیدی جلیقه‌های ضد گلوله، پلکان اضطراری فرار از آتش‌سوزی، برف پاک کن و چاپگر‌های لیزری همه توسط زنان اختراع شده‌اند ! @chehel_salegi قدرت آفرینشگری زن از یکطرف و لطافت بینظیر این حس ناب رو به زنان ما یاد ندادن والا اتفاقات بزرگی…
💬زنانگی و ابعادش (۵۸)

این عکس در سال۱۹۷۲در ایرلند گرفته شده، دختری که با سلاح نامزد زخمی خود در حال نبرد با ارتش بریتانیا ست. نامزد دختر بعد از انتقال به بیمارستان از مرگ نجات پیدا میکند ولی دختر تا لحظه مرگ نبرد میکند. زمانی که فرمانده انگلیسی متوجه می شود که با یک دختر در نبرد بود این جمله را با خود زمزمه کرد:
@chehel_salegi
‏از ملکه ای دفاع می کنیم که به حال ما توجهی نمیکند در حالی که این دختر اینگونه به سرزمین و نامزد خود اهمیت می دهد...‏سپس دستور داد کسی به جسد دختر نزدیک نشود تا ایرلندی ها جسد او را دفن کنند. ‏این تصویر بعنوان نماد روز زن در ایرلند انتخاب شد و بعد ها با این جمله مزین شد:«از ارتباط با زن قوی نهراس، شاید روزی برسد که او‌ تنها ارتش تو  باشد... »🍏
👏6837🕊8💔8🔥5😭3👍1👎1
💬اینطوری شد که امید، یک کاسه آش شد و رفت توی رگ‌های من، یک گلِ گلدوزی شد، نشست روی موهای من!

روزی که نزدیکِ ما را زدند، شیشه‌ها لرزید.پنجره باز بود، دویدم، بستمش، و خشک شدم پشت شیشه، خیره به محله‌ای که انگار شوکی غریب، منتشر می‌شد در آن و پرده‌ی خانه‌ی روبرویی از ارتعاش انفجار و ترس، رفته بود خودش را کوبانده بود به دیوار.
چند دقیقه بعد، بوی نعناداغ پیچید توی راهروی ساختمان.
اول فکر کردم خیال می‌کنم که بوی نعناداغ است، فکر کردم این بوی سوختن است. فکر کردم لابد بوی انفجارهای دوهزار و بیست‌وپنجی مثل بوی نعناداغ است. فکر کردم تکنولوژی است دیگر، برای اینکه خیال نکنیم زبر و وحشی و نفهم است، گاهی شوخی‌اش می‌گيرد.

داشتم ساکِ فرار را چک میکردم؛ چراغ قوه، قرص مسکن، پاوربانک، دستمال کاغذی برای گریه... که در زدند. پیرزن همسایه بغلی بود. برایم آش آورده بود. کاسه‌ی چینی، توی بشقاب بود و بشقاب بین انگشت‌‌هایی با مفصل‌های متورم و خشک و خسته.جلوتر از "بفرما"ی او، بوی نعناداغ بفرما زد.
گفتم: "نترسیدین که!"
گفت داشته آش درست می‌کرده که صدا را شنیده و بین اینکه زنگ بزند به تنهافرزندش آن‌سوی دنیا یا نعنا را بریزد توی روغن، دومی را انتخاب کرده.
خندیدیم.
گفت: "با خودم گفتم این دختر الان دل‌ودماغ آشپزی نداره، یه کاسه آش براش ببرم."
من را می‌گفت "این دختر"!
@chehel_salegi
یک مادرانگیِ خالصِ خوش‌ترکیبِ خرج‌نشده، بعد از شنیدن انفجار، مانده بوده در دل زن، مادرانگی‌ای که باید بچه‌‌ای را بگیرد زیر چتر تن، آن‌یکی را دلداری بدهد، به دیگری بگوید عیب ندارد جیش کرده توی شلوارش، و چون بچه‌ای نبود برای دلداری و بغل و عیب ندارد... همه جمع شده بود در یک کاسه آش، برای زنِ خانه‌ی بغلی، برای من که بیشتر از همه محتاج بودم به دشت کردنِ آغوش و دستپختِ مادرانه.
وقتی رفت، دیدم دیگر نمی‌ترسم. امید، یک کاسه آش شد و رفت توی رگ‌های من، یک گلِ گلدوزی شد، نشست روی موهای من، داغیِ لمسِ یک دست پرچروک آمد روی سرمای تن من.گفته بود نترسم، چون او، اینجا، در همسایگی من، دارد ذکر "هزار الهی الاَمان" می‌گوید.

خیلی وقت‌ها در هول‌وهراس‌های زندگی، جایی که دل نخ‌کش می‌شود، یک نفر پیدا می‌شود که کم‌خرج، ساده، بی‌غش، خودش را یاد تو بیاورد، بودنش را تبدیل کند به امید، دلگرمی، پشتوانه... ! این متن را برای آنان می‌نویسم. برای کسانی که فقط فکر خودشان و ترس‌ها و احساساتشان نیستند. حواسشان به بقیه هم هست، به تو هم بوده....اگر کسی را داشته‌ای که در لحظه دهشت و تنش، دستت را بگیرد، تلفن کند بهت، پیامی بفرستد، بیاید دنبالت، بخنداندت، این متن مال اوست.مال او که بداند قدردانِ بودنِ ساده، اما محکمش هستی.

سودابه فرضی‌پور🍏

کانالی برای عاشقان سفر و گردشگری 👇
🆔
@safar_chehelsalegi
76👏11👍3💋1
آرامش (چهلسالگي)...
🪴 چرا گاهی از آدمایی که دوستشون داریم ؛ جدا میشیم ؟ آدم ها وقتی همدیگر و دوست دارن از طلای درونشون رو به هم میدن : یعنی اون ویژگی های زلال و ناب و خالص و پاک خوبی هایی که ویژگی های ذات درون خودش هست و مثل یه گنج درونشون پنهان کردن. اونا رو به طرف مقابل…
💬طلای درون : ما انعکاس همدیگه ایم !

با یک زن و شوهری از دوستانم یک گروه واتساپ سه نفری داریم به نام انعکاس. عادتم است با زوج‌هایی که دوستشان دارم در گروه حرف بزنم. این جور یک حرف را یک جا به هر دو می‌گویم. تنبلم دیگر.

بگذارید اول برایتان حکایت این نام گذاری، داستان نام انعکاس، را بگویم: یکبار یکی از این دو نفر داشت از خوبی من می‌گفت. از او تشکر کردم ولی توضیح دادم که این خوبی‌ها بیشتر از این که در من باشد در خودش است، و اصلا تا چیزی در خود ما نباشد، در دیگری به چشم ما نمی‌آید.
تا جایی نرفته باشیم دنبال آدرسش در دیگری نمی‌گردیم. برایش گفتم ما انعکاس هم هستیم و او هم بلافاصله نام گروه را به انعکاس تغییر داد.
@chehel_salegi
راستش را بخواهید ما هر کدام خودمان را کم یا بیش می‌شناسیم. اگر حسودیم خبر داریم، اگر دروغ  می‌گوییم خبر داریم، اگر خوبی کسی را می‌خواهیم خبر داریم. اگر بدی کسی را هم می‌خواهیم خبر داریم.

شناختن کامل دیگران ولی احتمالا غیرممکن است. تکه‌هایی از دیگران را ولی می‌شود با دقت و وسواس شناخت. همان تکه‌هایی که آنها، آدرسش را در ما می‌دهند.

#امیرعلی‌بنی‌اسدی🍏
لینک مرتبط 👇
https://www.tg-me.com/chehel_salegi/28884
👏2513👍10👎1
آرامش (چهلسالگي)...
💬 پیامک صبح شمبه (۲۵۳) تو اگر باشی و من باشم و باران باشد به بغل می کشمت گر چه خیابان باشد فکر بوسیدن و آغوش تو تا زد به سرم به جهنم که در آن کوچه نگهبان باشد! لب تو باشد و من باشم و ای وای خدا گنه بوسه زدن گردن شیطان باشد شاعر : 🍏 ...................…
💬 پیامک صبح شمبه (۲۵۴)

دست‌هایت را می‌گیرم و با هم به شلوغ‌ترین جایی که می‌شناسم می‌رویم...میان این همه آدم که هیچ‌کدام روزشان را با بوسه آغاز نکرده‌اند در آغوش می‌گیرمت، میبوسمت..خدا را چه دیدی؟ شاید دیوانگی‌مان مسری باشد ...
شاعر :؟🍏
زیر عکس نوشته بود :اونی که بخواد بوست کنه میکنه حالا تو هی بکوب طبل رو 😄
@chehel_salegi
.............................................
الهی ! با ما آنچنان کن که خدایی ِ ترا لایق است نه بندگی ِ مارا !

ارادتمند: حلاجیان🍏
51👎6👏4😁4💋4
2025/07/13 12:48:23
Back to Top
HTML Embed Code: