Telegram Web Link
آرامش (چهلسالگي)...
🪻 یه معنایی از "هست" هست که تا مبتلاش نشی نمیفهمی! هر آدمی شاید در عمرش فقط یک بار می تواند کسی را به تمامی دوست بدارد. تمامش را، حتا تیرگی های روحش را بپرستد.نگاهش کند و دلش ضعف برود و بی آن که داشتن یا نداشتن آغوشش چندان مهم باشد، از حال خوب او به آرامش…
💬به ناراحتی خود احترام بگذارید!

زیرا سعی دارد چیزی به شما بگوید .بزرگترین هدیه ای که زندگی به شما خواهد داد ناراحتی است.ناراحتی سعی در تنبیه شما نداردفقط سعی می‌کند به شما نشان دهد که چه توانایی‌هایی دارید، سزاوار چه دستاوردهایی هستید و چه تغییرات مثبتی در زندگیتان می‌توانید رقم بزنید.
@chehel_salegi
تقریباً در هر زمینه ای ناراحتی‌تان گزینه‌های بهتر را پیش پایتان می‌گذارد و شما را مجبور به پیگیری می‌کند.بجای تلاش برای رفع این ناراحتی باید به ناراحتیتان گوش دهید از آن چیزهایی یاد بگیرید و شروع به تغییر مسیر خود کنید.

کوهستان تویی | بریانا ویست🍏
پول!
دکتر امید امانی
💬 سواد مالی چیه! و چرا باید از همون بچگی بچه‌ها رو با پول و پس‌انداز آشنا کنیم!


+ بزرگ‌کردن یعنی آماده‌کردن!،‌ نه فقط مراقبت کردن.

🆔 @dramaniiiiii
@chehel_salegi
آرامش (چهلسالگي)...
. 💬 بزرگسالی : رسیدن به بلوغ غربال‌گری حالا دیگر دوستان زیادی ندارم و آدم‌های نزدیکِ خیلی صمیمی در تعامل‌های دوستانه. در جهان بزرگسالی، سرانجام یک لحظه شهود و ادراک غم‌انگیز -اما روشن‌گرانه- از راه می‌رسد تا تو متقاعد ‌شوی که هیچ تضمینی بر پایداری و دوام…
💬باید مثل ما پشت میزها باشید که بدانید چقدر بعضی از آدم‌ها، عزیز و تماشایی‌اند!

دوتا پسربچه عزیز آمده بودند تا یکی‌شان کتاب فوتبال را بخرد. دوتا کتاب داستان فوتبال و فوتبالیست‌ها را بهشان دادم و گفتم با خیال راحت ببینند و ورق بزنند. کمی هم خودم تفاوت دوتا کتاب را برایشان توضیح دادم و بعد پرسیدم طرفدار کدام تیم هستند که هر دوتا گفتند بارسا. من هم گفتم لیورپول. پسری که کتاب را می‌خواست، داستان فوتبالیست‌ها را برداشت و کارتش را داد.
بعد، محزون و تقریبا ناامید گفت «کتاب رو می‌خوام ولی شاید پول نباشه توی کارتم.» پسربچه بغلی، آرام کنار گوشش گفت «بخر. من پولش رو میدم. بعدا از بابات بگیر.»
کارت را کشیدیم، موجودی داشت. چشم‌های پسرک، طوری برق زد که انگار می‌دانست بارسا، قرار است توی لالیگا ببرد.

پسربچه دیگری آمده بود پی کتاب «وقتی موهای بابا فرار کردند». پدرش می‌خواست کارت به کارت کند که آنتن افتضاح نمایشگاه، اجازه نمی‌داد. پدر کتاب را برگرداند با این جمله که هروقت هزینه را واریز کردیم میاییم سراغش و می‌بریم. چشم پسر ماند پی کتاب. کتاب را دادیم به پسر و گفتیم هروقت که شد، هزینه‌اش را کارت به کارت کنید. خوشی جا خودش کرد توی چشم‌هایش. بعد آرام، طوری که پدرش -که مشغول صحبت با یکی از نویسنده‌ها بود- نشنود، گفت «اگه بابام یادش رفت چی؟»
گفتیم بعید می‌دانیم یادش برود، اما تو یادآوری کن.
بعد چندبار به پدرش گفت حتما از روی شماره‌کارت عکس بگیر. توی گوشی هم بنویس که یادت نره.



دو سال است که من حالا به‌لطف نشر اطراف، آن طرفِ میزم و به‌جایِ کتاب خواستن، دارم به آدم‌ها کتاب می‌دهم.

دو سال است که من دارم از چشمِ تازه‌ای آدم‌ها را می‌بینم و بیش از هر چیزی شیفتهٔ مرام‌هام. شیفتهٔ آن زمزمه‌های در گوشی‌ رفیق‌ها و زوج‌ها و اهالی خانواده که «اگه دوست داری تو این رو بخر، اون یکی رو من بهت امانت میدم بخونی»، «من می‌خرم دوتایی بخونیم»، «اگر این کتاب رو هم دوست داری، بردار. مگه چقدر بیشتر می‌شه؟»، «بذار من حساب کنم، تو بعدا بده».
و شیفتهٔ پیرمردها و پیرزن‌های تکلیف‌روشن که با فهرست‌های قبلی خودنویس می‌آیند و سراغ کتابِ دیگری درباره کارگرها مثل خاک کارخانه را می‌گیرند یا می‌پرسند از سفرنامه‌های زنان، جلد تازه‌ای منتشر نکردید؟
و بعد که می‌گوییم نه، می‌روند. چون فقط برای همین‌‌ها آمده‌اند.

من شیفتهٔ تماشای این لحظه‌هام که صفرهای حساب بانکی، فهرست‌های کتابی ما را کوچک‌تر و حساب‌شده‌تر کرده، اما شوق و مرام‌های اخلاقی، ذره‌ای از ما دور نشده است.

باید مثل ما پشت میزها باشید که بدانید چقدر بعضی از آدم‌ها، عزیز و تماشایی‌اند.

نمایشگاه امروز و فرداست؛
و ناشر و مخاطب، فقط دو روز دیگر فرصت دارند که بی‌واسطه همدیگر را تماشا کنند و رابطه‌شان را به‌شکلِ تازه‌تری بفهمند.

ما اطرافِ شماییم؛ در نمایشگاه کتاب، راهروی ۲۸

فاطمه بهروز فخر 🍏
@chehel_salegi
آرامش (چهلسالگي)...
💬 پیامک صبح شمبه (۲۴۶) از سینما آریای رامسر ؛ خاطره زیاد دارم.یکبار رفتیم دیدن فیلمفارسی؛صحنه بوسیدن داشت خیلی غلیظ و طولانی !یکدفعه صدایی از بالکن توی اون سکوت محض پیچید : کیل باقر خاش وگیتتره 😄😄 ( کربلایی باقر که استاد استخوان گیری بود زمانی که استخوان…
💬 پیامک صبح شمبه (۲۴۷)

شدیدا به یک عشق ترجیحا خنده رو با شرایط زیر نیازمندیم :دارای آغوشی مسکونی
مجهز به سیستم گرمایشی بوسه
دارای سند شــش دانگ
غیر قابل فروش ومعاوضه
با قابلیت نگفتن جمله ی: " باشه هـــرطور راحــتی " در هنگام قهر و نازهایمان...

#الناز_شهرکی 🍏
@chehel_salegi
.............................................
خدایا ! مسیر رو تو برام چیدی ... چرا باید نگران باشم ؟🙏

ارادتمند: حلاجیان 🍏
آرامش (چهلسالگي)...
🌴من رو بنام کوچیکم صدا بزن ! از مادرم پرسیده بودم با گلهایی که خواهم چید چه کنم که هرگز خشک نشوند؟ گفته بود بکار! در دامن محبوبت بکار از پدرم پرسیده بودم با زخم هایت چه کرده ای که ردی از آن‌ها نیست؟ گفته بود بسته ام با روسری محبوبم بسته ام به برادرم گفتم…
💬 فهمیدم آنقدر مرا از رفتنش ترسانده که دیگر ترسی برایم نمانده !

عادت بدی داشت!
تا تقی به توقی می‌خورد، می‌گفت کاری نکن تنهایت بگذارم؛ کاری نکن برای همیشه از دنیایت بروم! دعوایمان که می‌شد انگار واجب بود روزه‌ی سکوت بگیرد. سر هر چیز کوچک یک قرن فاصله می‌گرفت و تمام راه‌هایی که ممکن بود به او برسم را با اخم می‌بست...
نمیدانم میدانست یا نه ولی هروقت می‌گفت تنهایم میگذارد قلبم از کار می‌افتاد و همه چیز را تمام شده میدانستم.
@chehel_salegi
آنقدر می‌ترسیدم که صبح تا شب خدا را به هزار لهجه التماس می‌کردم که رفتن را از سرش بیندازد و شب که میشد تا آبی کمرنگ آسمان، کابوس تنهایی‌ام را میدیدم.
آنقدر گفت... آنقدر ترساند... آنقدر گریاند که یک شب جانم به لبم رسید. نشستم با خودم گفتم مگر رفتن یعنی چه؟ مگر رفتن همین نیست که آغوشش را به رویت ببندد؟ مگر رفتن همین نیست که از بغض داغون شوی ولی شانه‌هایش را برای اشک‌هایت به نامت نزند...؟!
فهمیدم آنقدر مرا از رفتنش ترسانده، آنقدر خودش را از من گرفته که دیگر ترسی برایم نمانده. فهمیدم خیلی وقت است خودم را برای نداشتنش آماده کرده‌ام، فهمیدم خیلی وقت است که از دلم رفته است...
#صفا_سلدوزی🍏
کانالی برای عاشقان سفر و گردشگری 👇
🆔
@safar_chehelsalegi
آرامش (چهلسالگي)...
💬 رسم وفا (۱۲۲) یکم، آقای منیر نصرویی نقاش ساختمان بود و خانم شیلا ابانا توی رستوران کار میکرد. مرد از مراکش و زن از گینه استوایی،در اسپانیا با هم آشنا و ازدواج کرده بودند .ولی زندگی با نقاشی و کارگری به سختی می‌گذشت. مهاجرین گرفتار پرداخت اجاره خانه بودند…
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
💬رسم وفا (۱۲۳)

من میخوام‌ با تو پیر شم…♥️🫂

کانالهایی برای درک حس آرامش👇🏻
@chehel_salegi
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌
@safar_chehelsalegi
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
روایت گذر عمر بر موتـور، این قاب را تماشایی کرده، این اشک شوق را.رفاقت پدر و پسری را.گویی نوستالژی و تراژدی به هم گره خورده تا شکوه و شکوفایش در هم بپیچند.خاطره‌ها به همان اندازه که مرهمند، بی‌رحمند.هم مایه خرسندی‌اند و هم خراشی بر خیال، از عمری که می‌گذرد.گاهی چه بیهوده میگذرد،

ثبت خاطرات، آدم را حالی میکند که به چه حالی گذشت و در چه حالیست.آدمی البته از گذر زمان می‌هراسد، از اینکه عمر به سر آید و سرش به سامان نرسد.هیچ حس حسرتی تلخ‌تر از حسرت از دست رفتن عمر نیست.حسرت نزیستن‌های و بد زیستن‌ها.خیال می‌کنیم فرصت هست و هنوز هزاران فرصت تا فرداها باقی مانده، زندگی اما به شکلی بی‌رحمانه‌ای کوتاهست، خاصه در جغرافیای ما که تاریخش، تقویم فشرده عمر است.کوتاه و پر غم.هم غم زمانه میخوری، هم غم زمانی که میگذرد.تلخ‌تر آنکه در این روزگار عبوس، عمر هم به عـبث بگذرد و تقویم‌ها، تورق حسرت‌ها شود.به قول قیصر امین‌پور: عمری به جز بیهوده بودن سر نکردیم.تقویم‌ها گفتند و ما باور نکردیم.ده سال گذشت.پسر به پایان مدرسه رسید و پدر پیرتر شد اما هنوز زندگی شان بر ترک موتـور میچرخد.تراژدی همینجاست.جایی که عمر می‌گذرد، زندگی اما نه!
آرامش (چهلسالگي)...
. 💬 بزرگسالی : رسیدن به بلوغ غربال‌گری حالا دیگر دوستان زیادی ندارم و آدم‌های نزدیکِ خیلی صمیمی در تعامل‌های دوستانه. در جهان بزرگسالی، سرانجام یک لحظه شهود و ادراک غم‌انگیز -اما روشن‌گرانه- از راه می‌رسد تا تو متقاعد ‌شوی که هیچ تضمینی بر پایداری و دوام…
💬قرار بود پذیرش، آرامش بیاورد اما وادادگی، کرختی و بی‌رمقی را نتیجه داده !

" از پذیرش تا پذیرش "
خامی و پختگی؛ دو صفت از صفاتِ منازل سفر زندگی هستند که در اکثر مقولات انسانی مصداق دارند.

مثلا مقوله پذیرش را بنگرید. زمانی که آدمی به دلیل ترس، نگرانی و اضطراب از موقعیت حاضر نیست با واقعیت روبرو شود پس پا پس میکشد و پشت مفهومی بنام پذیرش پنهان میشود. او از اراده برای تغییر هراس دارد اما بنا را بر پذیرشِ وضعِ کنونی میگذارد، نمیداند که میان پذیرش اولیه و پذیرش ثانویه تفاوت است.

پذیرش خام را آنهایی انتخاب میکنند که هنوز گامی برنداشتند، سفری نکردند و جاده‌ای را نپیمودند. اینان مدام از وظیفه و مسئولیتی که باید برای زندگی و خودشان انجام دهند، فرار میکنند. این خامی در طول زمان تولید خشم میکند و انفعال و واپسروی را در جان و روان آنها فعال میکند.

یک‌جای کار میلنگد!
قرار بود پذیرش، آرامش بیاورد اما وادادگی، کرختی و بی‌رمقی را نتیجه داده است.
چرا برای زندگیم کاری نمیکنم!؟

اما پذیرشی که از پختگیِ ناشی از طیِ سفر می‌آيد اینگونه است که آدمی با تجربه زیسته غنی در متن جان خویش یافته است که او بخشی از ماجراست نه همه آن؛ پس آنچه بر عهده نقش اوست را بازی میکند و وارد گود میشود و فراز و فرود زیستن را میچشد اما میداند که کجا باید رها کند تا باقیِ هستی؛ نقش خود را بازی کنند تا قصه به سرانجام برسد.

چنین مسافری در طول زمان در متن طوفان نیز آرامش دارد و پذیرفته است که الخیر فی ما وقع (هرچه پیش آید خیر در همان است.) او از بر عهده گرفتن مسولیتِ نقش خویش فرار نمیکند و این پذیرشِ مسئولیت برای او آرامش خاطر میاورد که من آنچه از عهده‌ام برمیامد را انجام دادم.
@chehel_salegi
پذیرشِ مسئولیتِ زیستن در نهایت، پذیرشِ ماجرای کلِ قصه را در پی دارد و آرامش، نتیجه آن خواهد بود.
مولانا در وصف پذیرشِ دوم سروده است:

هر لحظه که تسلیمم در کارگه تقدیر
آرام‌تر از آهو بی‌باک‌تر از شیرم

هر لحظه که میکوشم در کار کنم تدبیر
رنج از پی رنج آید زنجیر پی زنجیر

یونگ گفته است:
آنچه انکار میکنی تو را شکست میدهد
و آنچه می‌پذیری تو را تغییر خواهد داد.

باگوان راجنیش اشو در وصف پختگیِ پذیرش پس از شیرجه زدن در دریای زندگی، اینگونه میگوید:
"خود را کاملا به او بسپار.
درست مانند قایقی که بر روی رودخانه شناور است.
نباید پارو بزنی، فقط طناب را شل کن نباید شنا کنی، فقط شناور باش.
آنگاه رودخانه خودش تو را به دریا خواهد برد. دریا بسیار نزدیک است، دریای او در جان ماست اما فقط برای کسانی که شناورند، نه برای کسانی که شنا میکنند. از غرق شدن نترس زیرا ترس، تو را وادار به شنا میکند.
حقیقت آن است که کسانیکه خود را بدون واهمه در خدا غرق میکنند برای همیشه نجات میابند.
مقصدی را هم برای خودت تعیین مکن زیرا کسیکه هدف تعیین میکند، شروع میکند به شنا کردن.
همواره به یاد داشته باش، زمانیکه قایق زندگی‌ات را به جریان اراده الهی بسپاری، به هر جا برسی
مقصد همانجاست."

با مهر 🌱
" دکتر منوچهر خادمی "🍏

کانالهایی برای درک حس آرامش👇🏻
@chehel_salegi
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌
@safar_chehelsalegi
آرامش (چهلسالگي)...
بافتن موهای تو کار هر کسی نیست هیچکس با دست خودش... گور خودش را نمیکند !!! #کوروش_نامی💐 @chehel_salegi
در خياباني كه تو در آن زندگي مي كني، نُه زن ديگر هستند كه از تو زيباترند، پنج زن كه از تو بلند ترند و هفت زن كه از تو كوتاه ترند و يك زن ديگر كه مرا بيش از تو دوست مي دارد،
در محل كارم، زني هست كه به من لبخند مي زند(....)
پيشخدمت كافه برايم به جاي شكر، عسل در چاي مي ریزد و زن فروشنده به من می گوید: سیب را از جای دیگری نخری...!
اما من «تو» را دوست دارم.

أنور عمران🍏
آرامش (چهلسالگي)...
🌻چرا از حس چهلسالگی خوشم میآد ؟ من از اینکه چهل و چند ساله هستم حظ می کنم. چهل سال زندگیم را مثل شربت خوشمزه می نوشم. چهل سالگی سن زیبایی است، چهل و یک سال و چهل و دو سال و چهل و سه و چهار و پنج همه زیبا هستند. برای اینکه آدم احساس آزادی می کند. احساس…
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
💬چهل سالگی و خوبیهاش!

کارل یونگ گفته: «زندگی واقعاً از چهل سالگی شروع می‌شه؛ تا اون موقع فقط داشتی تحقیق می‌کردی.»

خب...منم رسماً از فاز "تحقیق و توسعه" وارد فاز "هرچی باشه دیگه اینم خودمم" شدم! ...دلم آروم‌تره.دعوا با خودم تموم شده، معاهده صلح امضا شده.دیگه نه دنبال اثباتم، نه دنبال تایید.
و مهم‌تر از همه؟
تو این سن تازه می‌فهمی "هیچ کاری نکردن" یعنی داری زندگی می‌کنی...یه عمر راه رفتی، زمین خوردی، بلند شدی، غرق شدی، خندیدی، عاشق شدی، بریدی، جنگیدی... و هنوز اینجایی ..و این یعنی موفقی.
چون اگه مسیرت طبق نقشه نبوده، تو زنده موندی، رشد کردی، و یه جایی تو این بالا و خم، کم‌کم خودتو پیدا کردی.

حالا وقتشه یه چیزایی رو بذاری زمین:سنگینی توقع بقیه، دل‌خوری‌های کهنه، جنگ‌های بی‌ثمر.و وقتشه یه چیزایی رو محکم‌تر بگیری:آرامشتو بدون دلیل، دوستی‌های عمیق، و سکوت‌هایی که توش خودتو پیدا می‌کنی.
پس از خودت ممنون باش.نه فقط برای چیزایی که ساختی...بلکه برای جاهایی که شکست خوردی ولی دست از خودت نکشیدی...

حسین گازر🍏
@chehel_salegi
آرامش (چهلسالگي)...
💬 بغل ؛ مغل ؛ بوغاله (۱۸۱) رنج‌های زمانه از حد گذشته‌اند؛ اگر می‌توانی قدری بغل بیاور که حرف‌های زیبا دیگر اثر نمی‌کنند! #فاطمه_اندربای🍏 @chehel_salegi در نهضت عظیم دو بازویش؛ من گریه‌ام گرفته که آخر چرا پرنده به دنیا نیامدم؟ #رضا_براهنی🍏
💬 بغل ؛ مغل ؛ بوغاله (۱۸۲)

نیاز دارم بغل بشم! نیاز دارم به بوسیده شدن!نیاز دارم نازم کشیده بشه! نیاز دارم با نوازش، زمختیِ روحم رو نرم کنی!
نیاز دارم بگی دوستت دارم. بلند!نیاز دارم بگی قربونت برم!طوری که حرف (ر) تشدید داشته باشه! نیاز دارم بگی قشنگ شدی.بگی جون بابا!
از همین حرف‌هایی که بقیه پُزِ شنیدنش رو میدن‌‌ !
من همه‌ی زندگیم رو دویدم!میونِ این همه مدلِ دلبر؛من یه مدلِ ساده‌‌ی نابلدِ دل نَبَرَم!اما تو ببین منو!بذار حس نکنم کم‌ام! بذار حس نکنم لای غبارِ جنگِ زندگی، گم شدم وُ فراموش!...بذار باور کنم بعد از این همه سختی، سزاوار دوست داشته شدن‌ام!

#علی_سلطانی🍏

عکس : 🔺+بغلم کن
-اما ما درختیم !
+اشکال نداره فقط بغلم کن
-باشه پس بیا بغلم❤️
قبل‌ترها، بیشتر کارها را با هم انجام می‌دادیم. سبزی می‌گرفتیم به هم خبر می‌دادیم بنشینیم با هم پاک کنیم. بابا دو کله قند می‌گرفت فردایش مادر می‌فرستاد دنبال همسایه که بیاید با هم قند خرد کنند. با هم رب می‌جوشوندند، ترشی و شوری می‌انداختند.
قبل‌ترها، وقت خوردن چای صبح و چای عصر، دور هم جمع می‌شدیم.
سماور خاموش می‌شد تا «وقت چای» بعدی! با هم محصول باغ و زمین را جمع می‌کردیم. لحاف درست می‌کردیم. نان می‌پختیم. با هم شب‌چراغونی همدیگه می‌رفتیم. کیف داشت با هم بودن‌ها؛

#محبوبه‌_احمدی🍏
@mahmadi_b
@chehel_salegi
آرامش (چهلسالگي)...
همه ما از این آدمها در زندگی‌مان داریم آدم‌هایی که الکی و تکراری حالتان را می‌پرسند که آخرِ تلفن آدرسِ فلان جا و تلفنِ فلان دوست را می‌گیرند و خلاصه دلیلِ الو گفتنشان؛ خودِ خودت نیستی. اما من عاشقِ آن‌هایی هستم که شاید ماهی یکبار، اسمشان روی موبایلت می‌افتد،…
💬گوشه ی دنج دلم باش !

برایِ آنان كه بايد؛ شبيه جايی باشيد، تا در شما آرام بگيرند؛ به چيزی فكر نكنند؛ نفس تازه كنند :جایِ دنجِ يار باشيد و رفيقِ خوب!
@chehel_salegi
شبيه بالكنی باشيد كه تنها نقطه ای از خانه است كه ميشود در آن نشست و ماه را ديد، شبيه آن نيمكتی باشيد كه در انتهای پارک زير درخت شاهتوت سايه ای بزرگ دارد و سنگفرش هایِ پارک به آنجا راهی ندارند، شبيه يک خانه قديمی باشيد،كه نمایِ آجريش را پيچکِ سبزی پوشانده و در انتهای يک بن بست در سكوتی عجيب؛ انگار نه انگار كه در شهر است...خلاصه برای بعضی ها گوشه یِ دنجشان باشید
#صابر_ابر🍏

کانالی برای عاشقان سفر 👇
🆔
@safar_chehelsalegi
آرامش (چهلسالگي)...
💬 زنانگی (۵۶) یادت هست... گفتی: تو دلبری بلد نیستی! زنانگی را نمیدانی...یادت هست؟ بعدش هم همین‌ها را انکار کردی و گفتی که الکی گفته‌ای... هیچ می‌دانی که تو با همین حرفی که الکی گفته بودی با من چه کردی؟! با زن بودگی‌هایم. با دلی که از تو نبرده بودم در آن…
زن ها زود خام می شوند؛ همین که درِ نوشیدنیشان را باز کنید و با احترام دستشان بدهید.همین که سردشان شد روپوشتان را دربیاورد و روی شانه هایش بیاندازد.همین که موقع عبور از خط عابر پیاده دستتان را پشتشان بگذارید؛ خام می شوند.
@chehel_salegi
اگر کمی ته ریش هم داشته باشید که دیگر فَبَهاا !
اما این پایان ماجرا نیست .قدم اول است.هیچ زنی را ته ریش خوشبخت نکرده است.باید نگه داشتنش را بلد باشید.اگر از پسِ جا به جا کردن کوه برمی آیید: بسم الله! .... اگر نه ته ریشتان را بگذارید دم کوزه آبش را بخورید

#راضیه_محتشمى🍏

اینجا دوستداران طبیعت‌گردی جمع شدن👇
🆔
@safar_chehelsalegi
+ از کجا میدونی اون عاشقِته؟
- چون اون بدترین چیزها رو در موردِ من میدونه و مشکلی نداره .🍏
...........................
نمی‌دونم چنین رفیقی داریم یا نه ؟ ... امن و بسیار گشاده دل .... گاهی حتی نمی‌تونیم حرفی رو به خودمون بزنیم . اما راحت به اینجور از رفقا میگیم ... خیلی کم هستن اما بسیار کم‌نظیر و پرقیمت ❤️

حلاجیان 🍏

@chehel_salegi
آرامش (چهلسالگي)...
💬 رها ؛ رها ؛ رها من ! (۲۳۴) در یک گروه کوچک تلگرامی، خانم و آقایی فوق‌العاده _زن و شوهر_ حضور دارند که اتفاقا هم‌خط فکری در زمینه سیاست نیستند. برایم جالب‌اند! گاهی در فاصله دو متری هم در اتاق خانه‌شان نشسته‌اند و در گروه حرفهای هم را به چالش می‌کشند و…
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
💬 رها ؛ رها ؛ رها من ! (۲۳۵)

براشون جشن پایانی کلاس اول گرفتن ! حواستون به وسطی باشه 😂😍❤️🍏

نمی‌دونم بعد از دیپلم و لیسانس ؛ این عزیز دلمون با چه سیستمی رشد می‌کنه ؟ آیا همچنان رها و متفاوت به زندگیش ادامه میده یا نه ؟ ... اما از الانش و حس قشنگی که داره ؛ خیلی کیف کردم .👏

حلاجیان 🍏
@chehel_salegi
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
💬 تویی که نمیشناختمت!


علی حسن پور عزیز !قشنگترین سورپـرایزی بود که دیدم برای پدر و مادر🥲❤️! درسته نمی شناسمت اما مبارکت باشه! خیلی گلی ، موفق و همینجور با شعور و خانواده دوست و متخصص بمونی ، دکتر جان 🍏

@chehel_salegi
آرامش (چهلسالگي)...
💬 رها ؛ رها ؛ رها من ! (۲۳۵) براشون جشن پایانی کلاس اول گرفتن ! حواستون به وسطی باشه 😂😍❤️🍏 نمی‌دونم بعد از دیپلم و لیسانس ؛ این عزیز دلمون با چه سیستمی رشد می‌کنه ؟ آیا همچنان رها و متفاوت به زندگیش ادامه میده یا نه ؟ ... اما از الانش و حس قشنگی که داره…
💬 رها ؛ رها ؛ رها من ! (۲۳۶)

شرح عکس : طرف از سیگارش حاضر نیست بگذره
بعد بعضیا انتظار دارن از خاکش بگذره
@chehel_salegi
..................................................
کاری به موضوع سیاسی این تصویر ندارم .... اما از نگاه من ؛ نوعی رهاشدن در عین شجاعت در چهره ی این مرد سیاهپوش به چشم میخوره که قابل تامل هست 🍏
آرامش (چهلسالگي)...
🪴یه رابطه رو چه چیزی زنده نگه میداره؟! و فکر کردم: صحبت کردن!و صحبت کردن این نیست که بگی خوبم تو چطوری؟! مرسی و ناهار فلان چیزو خوردم!صحبت کردن یعنی بگی حالم بخاطر فلان چیز خوب نیست!یعنی بگی اومدم نشستم فلان جا مشغول نوشتنم .یعنی بگی دوست دارم اما احتیاج…
.
💬چی یه رابطه رو زنده نگه می‌داره؟

جوابش برام شد: صحبت کردن!
گفت‌وگوهای واقعی که از دلِ دغدغه‌های هر آدمی برمیاد.
مثلا وقتی می‌تونی راحت بگی:
"حال روحیم خوب نیست ."
یا مثلاً بگی:
"الان نشستم یه گوشه که تمرکز کنم، فقط خواستم بدونی که اگه نیستم دلیلش اینه."
یا حتی خیلی ساده بگی:
"دوستت دارم، ولی یه ساعت خلوت می‌خوام که با خودم باشم."
اون وقت‌هایی که می‌تونی بگی:
"من خیلی تلاش کردم، واقعاً خسته‌ام...
می‌شه امروز رو تو جای هر دومون هندل کنی؟"
و گاهی هم بی‌هوا بگی:
"میدونی؟
الان بیشتر از همیشه نیاز دارم حس کنم دوستم داری...
نیاز دارم توی نگاهت، توی حرف‌هات، توی بودنت… بیشتر از همیشه باشی."

رابطه وقتی می‌مونه که تو بتونی بی‌نقاب حرف بزنی، و یکی باشه که نه فقط گوش بده،
که بفهمه، بخواد بفهمه، و بلد باشه بفهمه...🍏

کانالهایی برای درک حس آرامش👇🏻
@chehel_salegi
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌
@safar_chehelsalegi
💬بهداشت ِ قبل و بعد از چهلسالگی!

ترسناک اما واقعی : این یک عکس اشعه ایکس واقعی اسکلت هست که رابطه بین اسکلت و توده بدن رو در یک فرد مبتلا به چاقی شدید نشون میده. استخوان ها مثل ماست. اما اونها باید خیلی بیشتر بار رو حمل کنن.
@chehel_salegi
ما فقط در مورد زانو صحبت نمی کنیم. ستون فقرات فشرده شده . باسن تغییر شکل میده. قلب با فشار بیش از حد کار میکنه. کبد ؛چربی رو‌ جمع می کنه. پانکراس دچار بحران میشه. خطر ابتلا به سرطان سر به فلک میکشه. چاقی یک مسئله زیبایی شناسی نیست. این در مورد “داشتن استخوان های بزرگ” نیست. این یک بیماری مزمن، پیچیده و چند عاملی هست که البته قابل پیشگیری و درمانه .
2025/06/29 08:51:41
Back to Top
HTML Embed Code: