آرامش (چهلسالگي)...
💬چهل سالگی و خوبیهاش! کارل یونگ گفته: «زندگی واقعاً از چهل سالگی شروع میشه؛ تا اون موقع فقط داشتی تحقیق میکردی.» خب...منم رسماً از فاز "تحقیق و توسعه" وارد فاز "هرچی باشه دیگه اینم خودمم" شدم! ...دلم آرومتره.دعوا با خودم تموم شده، معاهده صلح امضا شده.دیگه…
هوش مصنوعی می گوید بدنم به شرایط موجود عادت کرده. یعنی به همین دریافت کم کالری و فقط هشت ساعت در روز غذا خوردن و اینطور صحبت ها. استپ وزنی هم به خاطر همین است. پیشنهاد می دهد، چند روزی قانون های خودم را منعطف بکنم. کالری های دریافتی را بالاتر، تعداد ساعت های غذا خوردن را بیشتر. بعد از چند روز برگردم به حالت سابقم.
@chehel_salegi
فکری می شوم؛
به گمانم روابط انسانی هم گاهی اینطور می شود. آدم ها از یک جایی به بعد، به کم و زیادی که از هم دریافت می کنند، عادت می کنند و دچار استپ عاطفی می شوند. هرچند وقت یک بار، شاید یک شوک اساسی لازم است تا شبیه تناسب اندام، جان آنها هم، فرم قشنگ و درست خودش را بگیرد ...
#مریم_عندلیب🍏
@chehel_salegi
فکری می شوم؛
به گمانم روابط انسانی هم گاهی اینطور می شود. آدم ها از یک جایی به بعد، به کم و زیادی که از هم دریافت می کنند، عادت می کنند و دچار استپ عاطفی می شوند. هرچند وقت یک بار، شاید یک شوک اساسی لازم است تا شبیه تناسب اندام، جان آنها هم، فرم قشنگ و درست خودش را بگیرد ...
#مریم_عندلیب🍏
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
میان آن صدای ضبط شده و این چهره، بیست سال فاصله است تا مردی میانسال روز تولدش را به گذر عمر گره بزند و صدایش را برای بیست سال دیگر در چنین روزی ضبط کند... آنگاه که شصت و سه ساله شد... این فاصلهها بیش از آنکه نوستالژیک باشد، تراژیک است که در تقدیر جمعی ما، تقویمها به سوگنامه شبیهاند تا سالنامه...
@chehel_salegi
خاطراتی که خیلیهایش به مخاطراتش نمیارزید و چیزی جز خیالی خراشیده بر جای نگذاشت... هیچ چیز، هیچ چیز اندوهناکتر از عمر تباه شده نیست... و تباهی، تبلور رنجهای بیهودهاست که حاصلی نداشته جز حوصلهای که هوایش ابریست.. کاش آنگاه که تقویمها را ورق میزنیم، عرق شرم از نزیستنها بر پیشانی ننشیند و با حسرت نخوانیم: عمری به جز بیهوده بودن سر نکردیم... تقویمها گفتند و ما باور نکردیم!🍏
@chehel_salegi
خاطراتی که خیلیهایش به مخاطراتش نمیارزید و چیزی جز خیالی خراشیده بر جای نگذاشت... هیچ چیز، هیچ چیز اندوهناکتر از عمر تباه شده نیست... و تباهی، تبلور رنجهای بیهودهاست که حاصلی نداشته جز حوصلهای که هوایش ابریست.. کاش آنگاه که تقویمها را ورق میزنیم، عرق شرم از نزیستنها بر پیشانی ننشیند و با حسرت نخوانیم: عمری به جز بیهوده بودن سر نکردیم... تقویمها گفتند و ما باور نکردیم!🍏
آرامش (چهلسالگي)...
💬 بغل ؛ مغل ؛ بوغاله (۱۸۲) نیاز دارم بغل بشم! نیاز دارم به بوسیده شدن!نیاز دارم نازم کشیده بشه! نیاز دارم با نوازش، زمختیِ روحم رو نرم کنی! نیاز دارم بگی دوستت دارم. بلند!نیاز دارم بگی قربونت برم!طوری که حرف (ر) تشدید داشته باشه! نیاز دارم بگی قشنگ شدی.بگی…
💬 بغل ؛ مغل ؛ بوغاله (۱۸۳)
هر چهقدر هم که به وقتِ پریشونیت محتاجِ تنهایی و سکوتی...یادت نره که...یه زنِ آشفته رو هیچ وقت نباید بیحرف و تنها رها کرد به حالِ خودش!
@chehel_salegi
مشکلاتِ هیچ زنی با منطق و استدلالِ مردانهیِ تو حل نمیشه! بزرگترین غم هایِ یه زن رو میشه با چند تا جملهیِ عاشقانه ...و یه بوسه و آغوش...و کمی نوازش ...و یک دوستت دارم از بین برد...
یادت باشه قهرمانِ قصههایِ زنی که بهت پناه میاره خدایِ احساسه، نه منطق!🍏
کانالی برای عاشقان سفر 👇
@safar_chehelsalegi
هر چهقدر هم که به وقتِ پریشونیت محتاجِ تنهایی و سکوتی...یادت نره که...یه زنِ آشفته رو هیچ وقت نباید بیحرف و تنها رها کرد به حالِ خودش!
@chehel_salegi
مشکلاتِ هیچ زنی با منطق و استدلالِ مردانهیِ تو حل نمیشه! بزرگترین غم هایِ یه زن رو میشه با چند تا جملهیِ عاشقانه ...و یه بوسه و آغوش...و کمی نوازش ...و یک دوستت دارم از بین برد...
یادت باشه قهرمانِ قصههایِ زنی که بهت پناه میاره خدایِ احساسه، نه منطق!🍏
کانالی برای عاشقان سفر 👇
@safar_chehelsalegi
آرامش (چهلسالگي)...
💬 پیامک صبح شمبه (۲۴۷) شدیدا به یک عشق ترجیحا خنده رو با شرایط زیر نیازمندیم :دارای آغوشی مسکونی مجهز به سیستم گرمایشی بوسه دارای سند شــش دانگ غیر قابل فروش ومعاوضه با قابلیت نگفتن جمله ی: " باشه هـــرطور راحــتی " در هنگام قهر و نازهایمان... #الناز_شهرکی…
💬 پیامک صبح شمبه (۲۴۸)
یک ) بوسه نه ؛ خنده ی گرم از دهنت کافی بود
این همه عطر چرا؟ پیرهنت کافی بود
حامدعسکری🍏
دو ) یک شب تو به خوابِ من مرا بوسیدی؛
یک هفته بعد صورتم را شستم
حامد عسکری🍏
@chehel_salegi
.............................................
غمانگیزترین لحظهٔ آدمی همون لحظههایی هست که خودش هم نمیتونه به خودش دلداری بده یا شرّ ِ ترسهای بدون دلیل رو از دلِ کوچیکِ محزونش دور کنه!
آه اِی خدایِ آدمهای خوبِ نترسیده! ما رو با این حجم از ترس و طفلکیبودن در پناهِ خودت بگیر! 🙏( متن دعا از خانم فاطمه بهروز فخر)
دوستدارتون: حلاجیان 🍏
یک ) بوسه نه ؛ خنده ی گرم از دهنت کافی بود
این همه عطر چرا؟ پیرهنت کافی بود
حامدعسکری🍏
دو ) یک شب تو به خوابِ من مرا بوسیدی؛
یک هفته بعد صورتم را شستم
حامد عسکری🍏
@chehel_salegi
.............................................
غمانگیزترین لحظهٔ آدمی همون لحظههایی هست که خودش هم نمیتونه به خودش دلداری بده یا شرّ ِ ترسهای بدون دلیل رو از دلِ کوچیکِ محزونش دور کنه!
آه اِی خدایِ آدمهای خوبِ نترسیده! ما رو با این حجم از ترس و طفلکیبودن در پناهِ خودت بگیر! 🙏( متن دعا از خانم فاطمه بهروز فخر)
دوستدارتون: حلاجیان 🍏
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
آدم ها همونقدر زیبا هستن که اندوه رو از قلب دیگران کم میکنن... مهم نیس صاحب چه چهره ای باشی ...مهربانی؛ تو رو تبدیل به زیباترین آدم دنیا میکنه. 🍏
واقعاً رضا عطاران نون قلبشو میخوره .تولدشو رو تو یه موسسه توانبخشی تو مشهد گرفتن!❤️
اگه تمایل به مشارکت در کار خیر در خیریه ای رو دارین که ۱۸ خانواده یتیم رو تحت پوشش داره، لطفا به بنده پیام بدین👈@ghasemhalajian
واقعاً رضا عطاران نون قلبشو میخوره .تولدشو رو تو یه موسسه توانبخشی تو مشهد گرفتن!❤️
اگه تمایل به مشارکت در کار خیر در خیریه ای رو دارین که ۱۸ خانواده یتیم رو تحت پوشش داره، لطفا به بنده پیام بدین👈@ghasemhalajian
💬 عزت نفس و مثالهاش در زندگی روزمره ژاپنی ها !
یک مثال شاخص در عزت نفس اینه که اونقدر برای خودت احترام قائلی که رفتار ناپسند و غیر عقلانی انجام ندی....این لینک رو باهم ببینیم 👇
https://www.tg-me.com/safar_chehelsalegi/47452
مثلاً یه ژاپنی هرکجای جهان بره زباله نمیریزه یا قوانین راهنمایی رانندگی رو رعایت میکنه، چون بهش برمیخوره کاری بکنه که شایسته یک انسان شعورمند نیست! حتی اگر کسی نبینه یا تو اون محیط اون رفتار عادی باشه!
زینب بهرامی؛ ژاپن 🍏
@chehel_salegi
یک مثال شاخص در عزت نفس اینه که اونقدر برای خودت احترام قائلی که رفتار ناپسند و غیر عقلانی انجام ندی....این لینک رو باهم ببینیم 👇
https://www.tg-me.com/safar_chehelsalegi/47452
مثلاً یه ژاپنی هرکجای جهان بره زباله نمیریزه یا قوانین راهنمایی رانندگی رو رعایت میکنه، چون بهش برمیخوره کاری بکنه که شایسته یک انسان شعورمند نیست! حتی اگر کسی نبینه یا تو اون محیط اون رفتار عادی باشه!
زینب بهرامی؛ ژاپن 🍏
@chehel_salegi
💬فقط همین چای که الان در نعلبکی ریخته؛ واقعیه!
خیلیسالپیش، یک غروبِ زمستانی، با صمد طاهری جلوی دربِ شرکت ایستاده بودیم و گپ میزدیم. گفت آرامش و بیخیالیِ عمیق و غیرنمایشیِ پیرها را دوست دارد. بعد مثالی زد از آن دورهای که تازهجوان بودیم و اوجِ دورهی خاتمی و اصلاحات و اینچیزها بود. روزهایی که در جمعهای فامیلی، ما جوانترها با شور و حرارت و صورتهای برافروخته بحث میکردیم و توی سر و کلهی هم میزدیم و صدا به صدا نمیرسید، و در همان حال اگر پیرمردی توی جمع بود، وقتی نگاهش میکردی میدیدی یک گوشهای در سکوت برای خودش نشسته و فارغ از همه چیز، چایِ توی نعلبکی را فوت میکند و فلانجایش را میخاراند! خندیدم و تایید کردم!
آنروز که با صمد حرف میزدیم، نظرم این بود که همهچیز زیر سرِ "ترس از آینده" است. پیرمرد آرام است، چون دیگر از "آینده" نمیترسد. چون "هرچه قرار بوده بیاید" آمده. عملا آینده را زیسته، و زورِ هراس از آن، مستهلک شده. و طبیعتا چون آیندهای نمانده، ترس و نگرانی برای آینده هم بیمعنا شده و بارِ آن از دوشِ روانش برداشته شده. میداند دیگر قرار نیست پیشرفت یا پسرفتِ عظیمی کند. هرچه قرار بوده بشود شده است. و برای همین است که اکثرشان، فارغ از اینکه زندگیِ خوبی داشتهاند یا نه، ظاهرا راضیاند!
ولی اینروزها که دیگر اندازهی آن غروبِ زمستانی جوان نیستم، نظر دیگری دارم. پیر نیستم، ولی حالا دیگر انقدر عمر کردهام که بتوانم با قطعیت بگویم آدم از جایی به بعد، هر یک قدمی که به خط پایان نزدیکتر میشود، بیشتر میفهمد خیلیچیزها انقدرها هم مهم نبودهاند... اگر به آن غروبِ زمستانی برگردم، جای آنهمه حرف، به صمد فقط همین را میگویم: پیرمرد آرام است، چون شاید فردا بمیرد! پس تا جایی که به او مربوط میشود فقط همین چای که الان در نعلبکی ریخته است واقعیست و باقی همه فِسانه است...
حمید باقرلو🍏
@RadioLoo
@chehel_salegi
خیلیسالپیش، یک غروبِ زمستانی، با صمد طاهری جلوی دربِ شرکت ایستاده بودیم و گپ میزدیم. گفت آرامش و بیخیالیِ عمیق و غیرنمایشیِ پیرها را دوست دارد. بعد مثالی زد از آن دورهای که تازهجوان بودیم و اوجِ دورهی خاتمی و اصلاحات و اینچیزها بود. روزهایی که در جمعهای فامیلی، ما جوانترها با شور و حرارت و صورتهای برافروخته بحث میکردیم و توی سر و کلهی هم میزدیم و صدا به صدا نمیرسید، و در همان حال اگر پیرمردی توی جمع بود، وقتی نگاهش میکردی میدیدی یک گوشهای در سکوت برای خودش نشسته و فارغ از همه چیز، چایِ توی نعلبکی را فوت میکند و فلانجایش را میخاراند! خندیدم و تایید کردم!
آنروز که با صمد حرف میزدیم، نظرم این بود که همهچیز زیر سرِ "ترس از آینده" است. پیرمرد آرام است، چون دیگر از "آینده" نمیترسد. چون "هرچه قرار بوده بیاید" آمده. عملا آینده را زیسته، و زورِ هراس از آن، مستهلک شده. و طبیعتا چون آیندهای نمانده، ترس و نگرانی برای آینده هم بیمعنا شده و بارِ آن از دوشِ روانش برداشته شده. میداند دیگر قرار نیست پیشرفت یا پسرفتِ عظیمی کند. هرچه قرار بوده بشود شده است. و برای همین است که اکثرشان، فارغ از اینکه زندگیِ خوبی داشتهاند یا نه، ظاهرا راضیاند!
ولی اینروزها که دیگر اندازهی آن غروبِ زمستانی جوان نیستم، نظر دیگری دارم. پیر نیستم، ولی حالا دیگر انقدر عمر کردهام که بتوانم با قطعیت بگویم آدم از جایی به بعد، هر یک قدمی که به خط پایان نزدیکتر میشود، بیشتر میفهمد خیلیچیزها انقدرها هم مهم نبودهاند... اگر به آن غروبِ زمستانی برگردم، جای آنهمه حرف، به صمد فقط همین را میگویم: پیرمرد آرام است، چون شاید فردا بمیرد! پس تا جایی که به او مربوط میشود فقط همین چای که الان در نعلبکی ریخته است واقعیست و باقی همه فِسانه است...
حمید باقرلو🍏
@RadioLoo
@chehel_salegi
🚗💬 چرا این همه ماشیننوشت منتشر میکنم؟
🚗 همیشه برایم سوال است که در ذهن یک نفر چه میگذرد که از میان میلیونها کلمه و جمله، چیزی انتخاب میکند و روی ماشینش مینویسد. این کار شبیه خالکوبی کردن است، جزیی از آدم میشود، هر جا بروی نگاهش میکنند، غریبه، آشنا.
🚖 تقریباً هیچکس پشت بنز یا BMW چیزی نمینویسد، این کار را بیشتر افراد طبقه متوسط و پایین میکنند، روی ماشینی که بخش بزرگی از زندگیشان است چیزی مینویسند و میزنند به دل جاده و خیابان … انگار حرفی توی دلشان است که میخواهند اینطور جار بزنند و بیش از هر کتاب و فیلم و مقالهای هر روز دیده و خوانده میشوند.
🚛 پشت هر جمله بیشتر وقتها قصهای هست که ما چیزی از آن نمیدانیم، یک دلتنگی، یک گله از روزگار یا فک و فامیل، یک دعا برای احساس امنیت، یک شوخی و کنایه و متلک … اینها گاهی کوتاهترین قصههای رمزنگاری شدهی جهانند و ماشین «رسانه»!
احسان محمدی🍏
@ehsanmohammadi95
🆔 @safar_chehelsalegi
🚗 همیشه برایم سوال است که در ذهن یک نفر چه میگذرد که از میان میلیونها کلمه و جمله، چیزی انتخاب میکند و روی ماشینش مینویسد. این کار شبیه خالکوبی کردن است، جزیی از آدم میشود، هر جا بروی نگاهش میکنند، غریبه، آشنا.
🚖 تقریباً هیچکس پشت بنز یا BMW چیزی نمینویسد، این کار را بیشتر افراد طبقه متوسط و پایین میکنند، روی ماشینی که بخش بزرگی از زندگیشان است چیزی مینویسند و میزنند به دل جاده و خیابان … انگار حرفی توی دلشان است که میخواهند اینطور جار بزنند و بیش از هر کتاب و فیلم و مقالهای هر روز دیده و خوانده میشوند.
🚛 پشت هر جمله بیشتر وقتها قصهای هست که ما چیزی از آن نمیدانیم، یک دلتنگی، یک گله از روزگار یا فک و فامیل، یک دعا برای احساس امنیت، یک شوخی و کنایه و متلک … اینها گاهی کوتاهترین قصههای رمزنگاری شدهی جهانند و ماشین «رسانه»!
احسان محمدی🍏
@ehsanmohammadi95
🆔 @safar_chehelsalegi
آرامش (چهلسالگي)...
🌻آخرین بار که " رقصیدیم " آذر هفتاد و شش که ایران استرالیا را برد ؛ خیابان جمهوری بودم. ملت میزدند و می رقصیدند. ایستاده بودم کنار دکه روزنامه فروشی مردم را نگاه میکردم. پیر مرد کنارم ایستاده بود و نگاه میکرد. چشمم افتاد به چشم غم دارش. خوشحالی من را…
💬حالا که دو تا دست بیشتر نداریم....!
اول: یک بار یک آدم پولدار که دو دستی به پولهایش چسبیده بود آهی کشید و گفت پول آدم را تنها میکند. پول آدم را منزوی میکند.
دوم: یک بار یک دوست تحصیلکرده و موفق و "آبرودار" که دو دستی چسبده بود به آبرو تعریف کرد که چطور همسرش کتکش میزند. بعد هم گفت تو خبرنداری آبرو داری آدم را تنها میکند. آبروداری آدم را بیچاره میکند.
سوم : یک بار یک همکار که تازه استخدام شده بود با اولین کسی که ایمیل زد و به جای دکتر فلانی نام کوچکش را استفاده کرد کلی دعوا راه انداخت که باید احترامم را نگه دارید. آن همکار دودستی چسبیده بود به احترامش. آن همکار حالا سالهاست احترام فراوان دارد ولی دوستان زیادی ندارد. اصرار به احترام، آدم را تنها میکند.
@chehel_salegi
آخر: من آدم پولدار، آبرودار، و احترام دار زیاد دیدهام که اتفاقا تنها هم نبودهاند. فرقشان با بالایی ها این بود که هیچکدام به پول، آبرو و احترام دو دستی نچسبیده بودند.
دو تا دست که بیشتر نداریم. یکی از دو دست را بگذاریم برای گرفتن دست دیگری. دو دستی چسبیدن آدم ها را تنها میکند.
#امیر_علی_بنی_اسدی🍏
اول: یک بار یک آدم پولدار که دو دستی به پولهایش چسبیده بود آهی کشید و گفت پول آدم را تنها میکند. پول آدم را منزوی میکند.
دوم: یک بار یک دوست تحصیلکرده و موفق و "آبرودار" که دو دستی چسبده بود به آبرو تعریف کرد که چطور همسرش کتکش میزند. بعد هم گفت تو خبرنداری آبرو داری آدم را تنها میکند. آبروداری آدم را بیچاره میکند.
سوم : یک بار یک همکار که تازه استخدام شده بود با اولین کسی که ایمیل زد و به جای دکتر فلانی نام کوچکش را استفاده کرد کلی دعوا راه انداخت که باید احترامم را نگه دارید. آن همکار دودستی چسبیده بود به احترامش. آن همکار حالا سالهاست احترام فراوان دارد ولی دوستان زیادی ندارد. اصرار به احترام، آدم را تنها میکند.
@chehel_salegi
آخر: من آدم پولدار، آبرودار، و احترام دار زیاد دیدهام که اتفاقا تنها هم نبودهاند. فرقشان با بالایی ها این بود که هیچکدام به پول، آبرو و احترام دو دستی نچسبیده بودند.
دو تا دست که بیشتر نداریم. یکی از دو دست را بگذاریم برای گرفتن دست دیگری. دو دستی چسبیدن آدم ها را تنها میکند.
#امیر_علی_بنی_اسدی🍏
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
💬 شادمانی چیست؟
استاد کزازی؛ خیلی خیلی کوتاه اما بسیار ساده و روان ؛ خوشبختی و شادمانی رو توضیح میدن : اگه از خودت رضایت داری؛ تو خوشنودی 👏👏🍏🍏
کانالهایی برای درک حس آرامش👇🏻
@chehel_salegi
@safar_chehelsalegi
استاد کزازی؛ خیلی خیلی کوتاه اما بسیار ساده و روان ؛ خوشبختی و شادمانی رو توضیح میدن : اگه از خودت رضایت داری؛ تو خوشنودی 👏👏🍏🍏
کانالهایی برای درک حس آرامش👇🏻
@chehel_salegi
@safar_chehelsalegi
آرامش (چهلسالگي)...
🌻زماني براي مستي زوجها زوج های خوشبخت چه کار می کنند؟ گاتمن در پژوهشهایش دریافته است که اگر هر زوج در هفته فقط ۵ ساعت را صرف زندگی مشترکشان کنند روابط شان بهتر خواهد شد. کاری که زوجهای خوشبخت میکنند را به شما توصیه میکنیم که عبارتند از: خداحافظی:…
💬اصلیترین ملاک سلامت یه رابطه عاطفی چیه؟
. به زبون خیلی ساده : احساس امنیتی که به هم میدیم و از هم میگیریم....یه رابطه خوب رابطهایه که با احساس امنیتی که بهت میده؛ احساس ارزشمندیت رو ببره بالا و حس خوب زندگی کردن رو بهت هدیه بده؛
@chehel_salegi
رابطهای که همهش با خودت بگی؛ نکنه زشتم، نکنه بدهیکلم، نکنه صدام بده، نکنه خیلی حرف میزنم، نکنه ولم کنه، نکنه بره با یکی دیگه! و مدام در معرض قضاوتها و احساس بد ناکافی بودنها باشی که رابطه نیست! منبع نا امنیه و در بلند مدت آدم رو فرسوده میکن.
جان گاتمن استاد دانشگاه واشنگتن . کتاب "عشق پایدار"🍏
کانالی برای دوستداران سفر 👇
🆔 @safar_chehelsalegi
. به زبون خیلی ساده : احساس امنیتی که به هم میدیم و از هم میگیریم....یه رابطه خوب رابطهایه که با احساس امنیتی که بهت میده؛ احساس ارزشمندیت رو ببره بالا و حس خوب زندگی کردن رو بهت هدیه بده؛
@chehel_salegi
رابطهای که همهش با خودت بگی؛ نکنه زشتم، نکنه بدهیکلم، نکنه صدام بده، نکنه خیلی حرف میزنم، نکنه ولم کنه، نکنه بره با یکی دیگه! و مدام در معرض قضاوتها و احساس بد ناکافی بودنها باشی که رابطه نیست! منبع نا امنیه و در بلند مدت آدم رو فرسوده میکن.
جان گاتمن استاد دانشگاه واشنگتن . کتاب "عشق پایدار"🍏
کانالی برای دوستداران سفر 👇
🆔 @safar_chehelsalegi
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
💬یه سورپرایز عالی برای پدرها و دخترها!
بالاخره تو دنیا باید یه چیزی باشه که حالتو خوب کنه مثلا ؛ دارویی؛
قرصی؛
تویی؛
تویی؛
تووووییی...❤️🍏
روح پدر و مادرهایی که آسمونی شدن ؛ سبکبال باشه الهی 🙏
لینک چن مطلب که در مورد پدر نوشتم👇
https://www.tg-me.com/chehel_salegi/29750
بالاخره تو دنیا باید یه چیزی باشه که حالتو خوب کنه مثلا ؛ دارویی؛
قرصی؛
تویی؛
تویی؛
تووووییی...❤️🍏
روح پدر و مادرهایی که آسمونی شدن ؛ سبکبال باشه الهی 🙏
لینک چن مطلب که در مورد پدر نوشتم👇
https://www.tg-me.com/chehel_salegi/29750
💬بودن در میان آدمها" یا بهدنبال "بودن با خویش"!
کسی نوشت و خوب هم نوشت: دیگر انرژی لازم برای دوستیهای بیمعنی، تعاملات اجباری و مکالمههای غیرضروری را ندارم.این جمله، بازتاب لحظهایست که انسان دیگر بهجای "بودن در میان آدمها"، بهدنبال "بودن با خویش" است. نه از سر قهر و تنهایی، بلکه از سر انتخاب و آگاهی. ما گاهی در وضعیتی بهسر میبریم که «دیگران» ما را تعریف میکنند. ما در «آنها» و انتظاراتشان حل میشویم و از خود دور میافتیم. این نقلقول ساده، یک شورش نجیب و آرام علیه همین حلشدگیست.
@chehel_salegi
[آدمیزاد به روابط سطحی و معاشرتهای گذرا و سرگرمیهای کوچک هم نیاز دارد اما نه بهعنوان جایگزینی بر روابط عمیق و اصیل، بلکه بهعنوان مکمل روانی_اجتماعی. ما برای کاهش اضطرابها و حفظ پایداری روان، به درجات مختلفی از رابطهها احتیاج داریم. بجای حذف، بهتر است پالایش کنیم و فاصلهها را تنظیم کنیم.]
معین دهاز 🍏
کسی نوشت و خوب هم نوشت: دیگر انرژی لازم برای دوستیهای بیمعنی، تعاملات اجباری و مکالمههای غیرضروری را ندارم.این جمله، بازتاب لحظهایست که انسان دیگر بهجای "بودن در میان آدمها"، بهدنبال "بودن با خویش" است. نه از سر قهر و تنهایی، بلکه از سر انتخاب و آگاهی. ما گاهی در وضعیتی بهسر میبریم که «دیگران» ما را تعریف میکنند. ما در «آنها» و انتظاراتشان حل میشویم و از خود دور میافتیم. این نقلقول ساده، یک شورش نجیب و آرام علیه همین حلشدگیست.
@chehel_salegi
[آدمیزاد به روابط سطحی و معاشرتهای گذرا و سرگرمیهای کوچک هم نیاز دارد اما نه بهعنوان جایگزینی بر روابط عمیق و اصیل، بلکه بهعنوان مکمل روانی_اجتماعی. ما برای کاهش اضطرابها و حفظ پایداری روان، به درجات مختلفی از رابطهها احتیاج داریم. بجای حذف، بهتر است پالایش کنیم و فاصلهها را تنظیم کنیم.]
معین دهاز 🍏
💬مامان پروانه عزیز !
امروز فیلم گریهداری دیدم از دختری که داشت به مادر پیرش غذا میداد. مادره اولهای فیلم، بیحواس بود. خالی خالی. انگار هیچ چیزی یادش نمیآمد. بعد، یکهو، نگاه کرد به صورت دختر و دقیق شد توی جزئیات چهرهاش. معجزه شد یک آن. فهمید که او دخترش است. و در آن لحظه کوتاه، شاید خواست مهمترین حرف زندگیش را به جگر گوشهاش بزند. به دختر گفت دوستت دارم. بعد بغض کرد. من همانجا با دختره گریه کردم و گفتم منم دوستتدارم.
مامان پروانه عزیز
ایکاش حرف بابا را گوش میدادی و یخچال روشن را دستمال خیس نمیکشیدی، و برق نمیگرفت تو را که آن طور بیفتی توی تراس خانه. من هم خیال نمیکردم که داری سرم را گول میمالی و کفپاهات را قلقلک نمیدادم که بخندی. که نخندیدی و به جاش، برق کوفتی، من را پرت کرد و خوردم توی دیوار. آن وقت همسایهها از صدای جیغ آخرت نمیریختند توی خانهمان، تو را نمیپیچیدند لای پتوی سبز یک نفره که رویش عکس پلنگ داشت.
و من بابا را نمیدیدم که چند نفری دستهاش را گرفته بودند که توی سر خودش نکوبد و وادارش نمیکردند جلوی درمسجد بایستد و کمتر گریه کند و من، مجبور نمیشدم توی مراسم سوم و هفتم و چهلم و سالت، بیسم الله عبدالباسطی بگویم و اذالشمس کورت بخوانم، و حالم بد بشود از ماچ خیس آدمها و خودم را بزنم به آن راه وقتی بهم میگفتند حیوونکی یا طفلی یا مادر مرده.
@chehel_salegi
مامان پروانه عزیز!
نوشتن این حرفها سخت است. اما ایکاش من جای دختره بودم و تو زنده بودی. زنده بودی و بیحواس. هی خانهات را گم میکردی و اشتباهی میامدی خانه ما. مثل مامان بهمن خان. و من ازت میپرسیدم مامان جان، اینجا چیکار میکنی؟ و میگفتی خودت اینجا چیکار میکنی؟ آن وقت بغلت میکردم. سفت. و میگذاشتم بوی نارنگی دستهات و بوی کرم صورتت بریزد توی تنم. بعد، منتظر میشدم تا مرا بشناسی. حتا شده یکبار. و بعد تو نگاهم میکردی و میگفتی دوستت دارم، مُتی.
من بغض میکردم و میگفتم منم دوستت دارم مامان. و هی ماچت میکردم. ماچ های محکم. بعد میآمدم اینجا و برای رفیقهام مینوشتم که امروز مامان پروانه، من را شناخت. اما حالا که نیستی، نمی دانم باید چه کنم. نمیدانم باید چطور اشکهام را قورت بدهم و یکجوری وانمود کنم که انگار سرما خوردهام. ایکاش نمیرفتی یکجای دور و خوابت نمیگرفت به این زودی. اصلا دلت برای ما تنگ میشود؟
پینوشت: این کلمات غمگین، برای گریستن نیست. برای این است که قدر آدمهای عزیز زندگیتان بدانید...
#مرتضی_برزگر🍏
@chehel_salegi
امروز فیلم گریهداری دیدم از دختری که داشت به مادر پیرش غذا میداد. مادره اولهای فیلم، بیحواس بود. خالی خالی. انگار هیچ چیزی یادش نمیآمد. بعد، یکهو، نگاه کرد به صورت دختر و دقیق شد توی جزئیات چهرهاش. معجزه شد یک آن. فهمید که او دخترش است. و در آن لحظه کوتاه، شاید خواست مهمترین حرف زندگیش را به جگر گوشهاش بزند. به دختر گفت دوستت دارم. بعد بغض کرد. من همانجا با دختره گریه کردم و گفتم منم دوستتدارم.
مامان پروانه عزیز
ایکاش حرف بابا را گوش میدادی و یخچال روشن را دستمال خیس نمیکشیدی، و برق نمیگرفت تو را که آن طور بیفتی توی تراس خانه. من هم خیال نمیکردم که داری سرم را گول میمالی و کفپاهات را قلقلک نمیدادم که بخندی. که نخندیدی و به جاش، برق کوفتی، من را پرت کرد و خوردم توی دیوار. آن وقت همسایهها از صدای جیغ آخرت نمیریختند توی خانهمان، تو را نمیپیچیدند لای پتوی سبز یک نفره که رویش عکس پلنگ داشت.
و من بابا را نمیدیدم که چند نفری دستهاش را گرفته بودند که توی سر خودش نکوبد و وادارش نمیکردند جلوی درمسجد بایستد و کمتر گریه کند و من، مجبور نمیشدم توی مراسم سوم و هفتم و چهلم و سالت، بیسم الله عبدالباسطی بگویم و اذالشمس کورت بخوانم، و حالم بد بشود از ماچ خیس آدمها و خودم را بزنم به آن راه وقتی بهم میگفتند حیوونکی یا طفلی یا مادر مرده.
@chehel_salegi
مامان پروانه عزیز!
نوشتن این حرفها سخت است. اما ایکاش من جای دختره بودم و تو زنده بودی. زنده بودی و بیحواس. هی خانهات را گم میکردی و اشتباهی میامدی خانه ما. مثل مامان بهمن خان. و من ازت میپرسیدم مامان جان، اینجا چیکار میکنی؟ و میگفتی خودت اینجا چیکار میکنی؟ آن وقت بغلت میکردم. سفت. و میگذاشتم بوی نارنگی دستهات و بوی کرم صورتت بریزد توی تنم. بعد، منتظر میشدم تا مرا بشناسی. حتا شده یکبار. و بعد تو نگاهم میکردی و میگفتی دوستت دارم، مُتی.
من بغض میکردم و میگفتم منم دوستت دارم مامان. و هی ماچت میکردم. ماچ های محکم. بعد میآمدم اینجا و برای رفیقهام مینوشتم که امروز مامان پروانه، من را شناخت. اما حالا که نیستی، نمی دانم باید چه کنم. نمیدانم باید چطور اشکهام را قورت بدهم و یکجوری وانمود کنم که انگار سرما خوردهام. ایکاش نمیرفتی یکجای دور و خوابت نمیگرفت به این زودی. اصلا دلت برای ما تنگ میشود؟
پینوشت: این کلمات غمگین، برای گریستن نیست. برای این است که قدر آدمهای عزیز زندگیتان بدانید...
#مرتضی_برزگر🍏
@chehel_salegi
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
چرخِ گردون خیلی منو گردونده اما توی تمام این دوران و گردش، هیچوقت از آدمها بدم نیومده.
من آدمها رو دوست دارم.
اما در معاشرت با آدمهای نزدیکِ جهانم، عبارتی دارم تحت عنوانِ «تو میدونی!».تو میدونی، یعنی تمام چیزهایی که حتا اگه من زیاد توضیح ندم خودت میدونی!تو میدونی، یعنی من بگم «ف» تو رفتی فرحزاد و قلیونت هم سفارش دادی.تو میدونی، یعنی نمیخوام زیاد از این درد حرف بزنم و خوبه که خودت میدونی.تو میدونی، یعنی نه تنها به قلبم نشستی بلکه مغز و احساسم رو توی مشتت داری و من از اینکه دستم برات روعه، نمیترسم و خوشحالم.
@chehel_salegi
عاشقِ معدود آدمهای «تو میدونی» ِ زندگیمَم!
و دوستشون دارم بخاطر لحظههای خوب و خندهها و آغوشی که ازشون داشتم.دوستشون دارم بخاطر اینکه میتونم کنارشون خودم باشم و ازشون یاد بگیرم و باهاشون زندگیم رو زندگی کنم.
همین.🍏
من آدمها رو دوست دارم.
اما در معاشرت با آدمهای نزدیکِ جهانم، عبارتی دارم تحت عنوانِ «تو میدونی!».تو میدونی، یعنی تمام چیزهایی که حتا اگه من زیاد توضیح ندم خودت میدونی!تو میدونی، یعنی من بگم «ف» تو رفتی فرحزاد و قلیونت هم سفارش دادی.تو میدونی، یعنی نمیخوام زیاد از این درد حرف بزنم و خوبه که خودت میدونی.تو میدونی، یعنی نه تنها به قلبم نشستی بلکه مغز و احساسم رو توی مشتت داری و من از اینکه دستم برات روعه، نمیترسم و خوشحالم.
@chehel_salegi
عاشقِ معدود آدمهای «تو میدونی» ِ زندگیمَم!
و دوستشون دارم بخاطر لحظههای خوب و خندهها و آغوشی که ازشون داشتم.دوستشون دارم بخاطر اینکه میتونم کنارشون خودم باشم و ازشون یاد بگیرم و باهاشون زندگیم رو زندگی کنم.
همین.🍏
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
💬مهربانی ؛ تزیین لحظه های زندگی هست ❤️
هر انسانی
برای زنده ماندن
نیازمند این است که دستی را بگیرد
#سابیر_هاکا🍏
هر انسانی
برای زنده ماندن
نیازمند این است که دستی را بگیرد
#سابیر_هاکا🍏
آرامش (چهلسالگي)...
💬رسم وفا (۱۲۳) من میخوام با تو پیر شم…♥️🫂 کانالهایی برای درک حس آرامش👇🏻 @chehel_salegi @safar_chehelsalegi
💬رسم وفا (۱۲۴)
🇪🇸 یامال: بدون مادربزرگم عکس تمدید قرارداد نمیگیرم!
لامین یامال که دیروز قراردادش را تا ٢٠٣١ با بارسلونا تمدید کرد اما از لحظه امضای قرارداد او هیچ تصویری نیست. دلیل این اتفاق هم عدم حضور مادربزرگ او در روز تمدید قرارداد بود. در واقع یامال گفت اگر مادربزرگش هم به مانند دیگر اعضای خانواده کنارش نباشند، عکسی نخواهد گرفت🍏
کانالهایی برای درک حس آرامش👇🏻
@chehel_salegi
@safar_chehelsalegi
🇪🇸 یامال: بدون مادربزرگم عکس تمدید قرارداد نمیگیرم!
لامین یامال که دیروز قراردادش را تا ٢٠٣١ با بارسلونا تمدید کرد اما از لحظه امضای قرارداد او هیچ تصویری نیست. دلیل این اتفاق هم عدم حضور مادربزرگ او در روز تمدید قرارداد بود. در واقع یامال گفت اگر مادربزرگش هم به مانند دیگر اعضای خانواده کنارش نباشند، عکسی نخواهد گرفت🍏
کانالهایی برای درک حس آرامش👇🏻
@chehel_salegi
@safar_chehelsalegi
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
💬سلام به تو که گاهی توی سینه من ؛ تکون میخوری !
عزیز من، مهم نیست که در آخر چه میشود. من به دوست داشتنِ تو ادامه میدهم.❤️
واکنش این خانم به قدردانی جهانی شد!چقدر خوبه که آدما هوای همو داشته باشن...
#خستگی_روانی
#قدردانی
#زن_بودن🍏
@chehel_salegi
عزیز من، مهم نیست که در آخر چه میشود. من به دوست داشتنِ تو ادامه میدهم.❤️
واکنش این خانم به قدردانی جهانی شد!چقدر خوبه که آدما هوای همو داشته باشن...
#خستگی_روانی
#قدردانی
#زن_بودن🍏
@chehel_salegi
نوشته که:به جایی توی فیلمی، مرد رو به زن میگه: "میبخشمت چون کامل نیستی"
توقعات ما از دیگران و خودمان همیشه در حد غایت است. چه در انجام کارهای مورد نظرمان و چه برای خطا نکردن و همیشه درستترین بودن!
انتظار داریم همیشه، همهچیزمان بسیار خوب و عالی باشد. من از عالیهایی که زیر برگه دانشآموزهایم مینوشتم، ناراضیام. کمالگرایش میکرد. باید خوب و بسیار خوب میگذاشتم! اینطوری میفهمید که بینقص نیست.
در مورد اشتباهات خودمان هم؛ چرا کنار نیامدهایم با خودمان؟! چون خودمان را کامل و بدون نقص تصور داریم و این غلط است.
#محبوبه_احمدی🍏
@mahmadi_b
🆔 @safar_chehelsalegi
توقعات ما از دیگران و خودمان همیشه در حد غایت است. چه در انجام کارهای مورد نظرمان و چه برای خطا نکردن و همیشه درستترین بودن!
انتظار داریم همیشه، همهچیزمان بسیار خوب و عالی باشد. من از عالیهایی که زیر برگه دانشآموزهایم مینوشتم، ناراضیام. کمالگرایش میکرد. باید خوب و بسیار خوب میگذاشتم! اینطوری میفهمید که بینقص نیست.
در مورد اشتباهات خودمان هم؛ چرا کنار نیامدهایم با خودمان؟! چون خودمان را کامل و بدون نقص تصور داریم و این غلط است.
#محبوبه_احمدی🍏
@mahmadi_b
🆔 @safar_chehelsalegi
Bad Az To
Mohsen Chavoshi
💬هر چیز زیبا میشود اگر تو به همراه من باشی حتّی اندوهم...!
چاوشی میخوند.
آقای راننده گفت زندان که بودم همیشه به صدای زنم فکر میکردم وقتی که برام چاوشی میخوند.
گفتم واسه چی زندون بودی؟
گفت مهریه.
بعدش دیگه چاوشی خوند و ما ساکت به ترافیک تهران نگاه کردیم... 🍏
@hamid59salimi
@chehel_salegi
چاوشی میخوند.
آقای راننده گفت زندان که بودم همیشه به صدای زنم فکر میکردم وقتی که برام چاوشی میخوند.
گفتم واسه چی زندون بودی؟
گفت مهریه.
بعدش دیگه چاوشی خوند و ما ساکت به ترافیک تهران نگاه کردیم... 🍏
@hamid59salimi
@chehel_salegi