Telegram Web Link
آرامش (چهلسالگي)...
🪻اون وقتا که لک‌لک‌ها بچه‌ها رو از آسمون میاوردن! زری همیشه بهم می‌گفت: تو پدرخوبی می‌شی، زری دختر همسایمون بود… تو همه‌ی خاله بازی‌ها من شوهر زری بودم، رضا و سارا هم بچه‌هامون… همیشه کلی خوراکی از خونه کش می‌رفتم و میاوردم واسه خاله بازی، ناسلامتی مرد خونه…
1_18200057578
<unknown>
💬اون وقتا که لک‌لک‌ها بچه‌ها رو از آسمون میاوردن!

خوانش متن از خانم نوشین کواکب 🍏

لینک متن : https://www.tg-me.com/chehel_salegi/29979


کانالهایی برای درک حس آرامش👇🏻
@chehel_salegi
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌
@safar_chehelsalegi
آرامش (چهلسالگي)...
💬 این پرونده ۱ کشته و ۹۰ میلیون زخمی داره !  نه معروف بود، نه فعال سیاسی، نه خبرنگار.دختری از همین کوچه‌پسکوچه‌ها که فقط میخواست شرافتمندانه کار و زندگی کند و به خانه برگردد.این ماجرا فقط ازبین‌رفتن یک دختر معصوم نیست. فروپاشی آخرین مرزهای امنیت است.«معصومیت…
💬کاش مرگ ، مشهورت نکرده‌بود الهه جان!

اولین‌بار که فهمیدم خوشحالم دختر ندارم، وقتی بود که مهسا بی‌جان روی تخت افتاده‌بود و ما داشتیم دنبال معجزه‌ای در خبرها می‌گشتیم. بعدتر خبر نیکا که آمد، چشم‌های سیاه درشت او رهایم نکرد، و فهمیدم خیلی خوش‌شانس بوده‌ام که دختردار نشده‌ام. من ضعیف‌تر و عصبانی‌تر از آنم که پدر یک دختر ایرانی باشم.

اولین‌بار که با تراپیستم درباره‌ی مهاجرت پسرم بردیا مشورت کردم، برایش توضیح دادم پسرم مرکز ثقل زندگی من و تنها معنای روزگارم است. پرسید پس چرا می‌خواهی برود، و حتی عجله هم داری؟ گفتم من صبورم دکتر، طاقت می‌آورم. اما جای پسرم در این کشور امن نیست. همین جمله تمام بحث ما بود، گرچه هرگز به قبل از آن روز مردادی در فرودگاه برنگشته‌ام که بردیا را بغل کردم، دوتایی گریه کردیم، و او از خط زرد سالن وداع رد شد.

یک پسر برای لپ‌تاپ و یک دختر برای موبایلش کشته‌شد. من یک پدر، یک دایی، یک معلم و یک نویسنده‌ام که با جوانان زیادی سروکار دارد. قلبم در آتش است و هربار استوری الهه با متن من را برایم می‌فرستند از نو بغض می‌کنم که کاش مرگ مشهورت نکرده‌بود باباجان.

نمی‌توانم مرثیه‌ی دیگری بنویسم، نه، حتی نمی‌خواهم مأیوس و عصبانی باشم. می‌خواهم در تاریکی دراز بکشم و به الهه و برادر معلولش فکر کنم، و به دختری که ندارم، و به پسری که بیست و یک ساعت با هواپیما از من دور است. می‌خواهم به این فکر کنم که اگر دست‌هایم به قدر کافی بزرگ بود، بچه‌ها را بغل می‌کردم و مراقبشان بودم. و می‌خواهم به یاد بیاورم کلمات بیهوده و به‌دردنخور و پوک و سردند. می‌خواهم فقط ساکت تماشا کنم این شب هم می‌گذرد، و طاقت می‌آورم. گفتم که، من صبورم. آن‌قدر صبور که حتی متوجه شدت پیرشدن خودم نیستم.

شب بخیر ِ امشب برای تو الهه حسین‌نژاد، دوست نادیده‌ی عزیز من. تو آخرین نور امیدی نبودی که در قلب ما خاموش می‌شود.
دوستت دارم باباجان، و به امید دیدار🍏

@hamid59salimi
@chehel_salegi
جعبه‌ی شماره‌ی ۴۰؛ کاری از منصور ضابطیان؛ سی تا چهل
جعبه‌ی شماره‌ی ۴۰
سی تا چهل
کاری شنیدنی و جالب از منصور #ضابطیان

عدد چهل نه فقط در ايران كه در جهان هم عدد خاص و منحصربفرديه.

کانالهایی برای درک حس آرامش👇🏻
@chehel_salegi
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌
@safar_chehelsalegi
آرامش (چهلسالگي)...
💬 پیامک صبح شمبه (۲۴۹) تصدقت بگردم! دیری است از سلامتی وجود مبارک خبری ندارم. امیدوارم انشالله وجود عزیزت در کمال صحت بوده باشد، اگر از حال من بخواهید الحمدلله سلامت هستم ولی چه سلامتی؟ از دوری جان عزیزم تمام مرض‌های دنیا را دارم، نمی‌دانید شبانه روز چه…
💬 پیامک صبح شمبه (۲۵۰)

یک ) به هیچ‌کس از جانب من سلام نرسان. کسی را از جانب من نبوس. این نامه فقط برای توست، کاش فقط می‌توانستی خودت را از جانب من ببوسی.

احمد پوری 🍏

دو )بوسیدن تو حتی اگر در سطری از یک نامه هم باشد باز هم هیجان غریبی دارد .

احمدعارف 🍏
@chehel_salegi
.............................................
دعا کنیم تا خدای مهربون به جای تمام زخم‌هامون ؛ گل بکاره...🌸✨️🙏

ارادتمند: حلاجیان 🍏
💬 استخوان‌های شکسته یک جامعه!

پیام‌های زیادی گرفته‌ام که «چرا در مورد آیسان و ۱۴ میلیون فالوورش نمی‌نویسید یا در مورد #الهه دختری که قلب یک ملت را مچاله کرد.»

1️⃣ حداقل ده سال است می‌نویسم «دست از فالوو کردن و تشویق «تولیدکنندگان زباله‌های مجازی» بردارید. این افراد وقتی تعداد فالوورهایشان بیشتر شود احساس حقانیت می‌کنند، روانشناس می‌شوند، برای ملت نسخه می‌پیچند، ذائقه عمومی ایجاد می‌کنند ‌و به رهبران فکری و الگوهای بچه‌های ما تبدیل می‌شوند.» و هر بار متهم شدم که «حسودیت میشه بهشون!»

حوصله بیشتری برای نوشتن در این باره ندارم، مثل جنگیدن با سایه‌ها آدم از نفس می‌افتد و کاری پیش نمی‌رود، عموم مردم ترجیح می‌دهند همین افراد را دنبال کنند که با فحش و توهین جنسی توجه می‌خرند و آدم‌های عاقل زیر دست و پا هوادارانشان له می‌شوند. ۱۴ میلیون نفر یعنی جمعیتی بیشتر از بلژیک، سوئد، پرتغال ... دو برابر ترکمنستان، سه برابر دانمارک، چهار برابر کرواسی!

وقتی کسی تصمیم گرفته مغزش را با زباله پر کُند هیچ توصیه‌ای فایده ندارد. این افراد حالا تکثیر شده‌اند و بعضی از آنها مثل رهبر مقدس یک فرقه پرستیده می‌شوند.

2️⃣ اما قتل دختری که اسمش هم انگار یک نماد است: الهه! #الهه_حسین‌نژاد!

#مونا_حیدری دختر ۱۷ ساله را یادتان می‌آید که شوهرش سرش را برید و در خیابان چرخاند؟

#رومینا را چطور؟ دختر ۱۳ ساله تالشی که پدرش سر او را با داس برید؟

#آتنا را چطور؟ دختر ۷ ساله‌ای که او را دزدیدند و بعد از تجاوز کُشتند؟

#بنیتای ۸ ماهه که یادتان نرفته؟ دو سارق خودرو را دزدیدند و چون متوجه کودک نشدند، ماشین را در گرما رها کردند و دخترک جان باخت.

#ستایش_قریشی، #کوثر_خسروی و ... اینها را چه؟ وقتی این فاجعه‌ها رخ داد باز جامعه تب کرد، اشک‌نوشت، بغض، ناله، نقد اجتماعی، سمینار، تحلیل و ... که دیگر نمی‌توان ادامه داد و ...
@chehel_salegi
من هیچکدامشان را فراموش نکرده‌ام. اما:

گاهی فکر می‌کنم نوشتن در مورد رنج‌هایی از این دست به یک مُد پرطرفدار تبدیل شده. همه تلخ و تند می‌شوند، می‌نویسند، استوری می‌گذارند، سبُک می‌شوند و بعد فراموش می‌کنند تا فاجعه بعدی!

متاسفانه کمپین‌هایی برای آنفالو کردن و حمله به امثال #آیسان_اسلامی به جایی نمی‌رسد و قتل و تجاوز هم از بین نمی‌رود، تا زنده‌ایم فاجعه می‌بینیم، فقط اسم قربانیان فرق می‌کند و شکل جنایت.

این جامعه مثل آدمی است که از طبقه سوم افتاده، هنوز نمُرده اما استخوان‌هایش شکسته، برای همین به هر کجایش دست بزنی ناله می‌کند. به جای شیون کردن هزارباره برای دردهای تازه لازم است خطرات سقوط را کمتر کنیم.

این کشور به ارتقای آگاهی عمومی نیاز دارد. بی‌تعارف و صریح. به آموزش مبانی جنسی، به سیستم‌های مراقبت از شهروندان، به قوانین بازدارنده جنایت، به شیوه‌هایی برای محدود کردن تولید زباله‌های فکری، به عقلانیت، عقلانیت و عقلانیت. گفتن این حرف‌ها ساده است و در میانه شیون و زاری کسی حوصله فکر کردن به آنها را ندارد اما ناگزیریم این راه را برویم ... ناگزیر!

احسان محمدی🍏
@ehsanmohammadi95
@chehel_salegi
آرامش (چهلسالگي)...
🪻قصه های اعضای کانال آرامش چهلسالگی! (۳۷) سلام وقت بخیر لطفا پیامم رو درکانال بگذارید وراه چاره بمن نشان دهید. من از مدتی  قبل  یکی رو دوست دارم که ازخودم خیلی کوچکتره.ازهمون ابتدای دل بستن میدونستم هیچوقت برای من نیست ومال هم نمیشیم اما باهم موندیم.. نه…
💬قصه های اعضای کانال آرامش چهلسالگی ! (۳۸)

همکار بغل دستی من در بانک؛ از صبح هی میره میاد میگه وای مُردم. نمیتونم سرپام وایستم. ۹ تا کورتون خوردم.
منو بندازن تو آب رو آب میمونم. بسکه ورم دارم. من دو روز کامل خواب بودم.
گفتم بهتون اون دختره که عاشقش بود چه بلایی سرش آورد؟
۶ میلیارد تومن ازش گرفت و به باد داد تو ارز دیجیتال. هیچی هم خنگ خدا از دختره نگرفته. دختره هم الان جوابشو نمیده. بعد این هنووووز عاشقشه. میگه خانم بخدا اگه بگه اونم منو دوست داره اصلا ۶ تومن برام مهم نیست.

بعد این ماجرا رو همه میدونن. برا همه با خوشحالی خودش تعریف میکنه که دختره چی گفت من چی گفتم ! ۶ میلیاردو بهش دادم. بعد دوباره هم زنگ زد گفت یه جا موندم بی پولم باز ۴۰۰ تومن براش ریختم.
یعنی حتی مشتریها هم ازین ماجرای عاشقی این خبر دارن.

روزی صدبار همه مون بهش میگیم خاک تو سرت. حداقل یه چک از دختره میگرفتی خب. یه قراردادی مینوشتین. فقط میخنده. میگه شما نمیفهمین عشق چیه. یه مشتری داریم خیلی شوخه میاد تو شعبه میگه سلام بر آقای ارز دیجیتال! سلام بر عشق! سلام بر شکست عشقی!😁🍏
@chehel_salegi
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
👵🏻👴🏻💬رسم وفا ! (۱۲۵)

سلام فلانی! خستۀ بودن نباشی. نمی‌دونم کجای جاده زیستن هستی اما خسته زندگی نباشی. بودن بار سنگینیه. من اغلب که نظرم می‌افته به دست پینه‌بسته و گونه چروکیده و پلک افتاده‌ای، همین کلمات رو زمزمه می‌کنم که خسته زندگی نباشی، خسته بودن نباشی.
@chehel_salegi
خیلی راه پرپیچ‌وخمی است. می‌دونی چقدر راه باید طی بشه که سیاهی یک مو به مقام سپیدی برسه؟ می‌دونی پشت هر خط روی پیشانی چقدر اشک هست؟ چقدر لبخند هست؟ می‌دونی چقدر دل بسته شده؟ چقدر دل شکسته شده؟ چقدر تولد و مرگ‌ها چشیده شده؟ چقدر افتادن و از نو برخاستن رخ داده؟ چقدر خون دل خورده می‌شه، تا عمر، عمل بیاد…

آنچه شنیدید بخشهایی از اپیزود چهل و نهم پادکست انسانک هست با نام سالبلعیدگی .🍏
💬من به این تماس‌های کوچیک انسانی نیاز دارم بابا!

یک ساعت را با پدرم در بانک گذراندم ، چون باید یک حواله انجام می‌داد . نتوانستم خودم را کنترل کنم و از او پرسیدم :
«بابا، چرا از بانکداری اینترنتی استفاده نمی‌کنی؟»
به من نگاه کرد و گفت :
«چرا باید این کار رو بکنم؟»
گفتم : «خب ... اینطوری دیگه برای یک حواله ساده لازم نیست ساعت‌ها اینجا وقت بگذرونی . حتی خریدت رو هم می‌تونی از اینترنت انجام بدی . همه‌چیز خیلی راحت‌تر می‌شه!»

با هیجان ادامه دادم تا او را هم به دنیای دیجیتال وارد کنم . بعد از کمی سکوت از من پرسید :
«و اگه این کارها رو بکنم ، دیگه لازم نیست از خونه بیرون بیام ، درسته؟»
با اشتیاق جواب دادم : «کاملاً!»
حتی برایش توضیح دادم که خریدهای سوپرمارکت هم به خانه تحویل داده می‌شود و آمازون هر چیزی را تا دم در می‌آورد .
اما پاسخ او من را ساکت کرد . گفت :«از وقتی که امروز به این بانک اومدم ، چهار تا از دوستام رو دیدم . با کارمندهایی که منو خوب می‌شناسن ، گپ زدم . می‌دونی که من تنها هستم و به این تماس‌های کوچک انسانی نیاز دارم . من دوست دارم آماده بشم ، از خونه بزنم بیرون و اینجا بیام . من وقت دارم ، ولی چیزی که دنبالش هستم ارتباط با انسان‌هاست.
دو سال پیش که مریض بودم ، اون میوه‌فروش که ازش خرید می‌کنم ، اومد عیادتم . کنار تختم نشست و گریه کرد و وقتی مادرت صبح یکی از پیاده‌روی‌هاش زمین خورد ، کسی که دیدش ، باز هم همون میوه‌فروش بود . دوید ، ماشینش رو آورد و مادرتو به خونه رسوند ، چون می‌دونست کجا زندگی می‌کنیم .
فکر می‌کنی این چیزها توی فضای مجازی ممکنه؟ چرا باید همه‌چیز رو بدون دیدن چهره‌ها ، بدون به اشتراک گذاشتن یه لبخند انجام بدم ؟ من می‌خوام کسانی رو که باهاشون کار می‌کنم ، بشناسم ، نه این که فقط با فروشنده‌های بی‌نام و نشان سر و کار داشته باشم . این چیزها باعث ایجاد پیوند می‌شن ، باعث به‌وجود اومدن رابطه می‌شن. آمازون می‌تونه اینو هم تحویل بده؟»
*فناوری زندگی نیست. با انسان‌ها وقت بگذرانید ، نه فقط با صفحه‌نمایش‌ها.

نویسنده:؟
کانالهایی برای درک حس آرامش👇🏻
@chehel_salegi
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌
@safar_chehelsalegi
آرامش (چهلسالگي)...
💬کاش مرگ ، مشهورت نکرده‌بود الهه جان! اولین‌بار که فهمیدم خوشحالم دختر ندارم، وقتی بود که مهسا بی‌جان روی تخت افتاده‌بود و ما داشتیم دنبال معجزه‌ای در خبرها می‌گشتیم. بعدتر خبر نیکا که آمد، چشم‌های سیاه درشت او رهایم نکرد، و فهمیدم خیلی خوش‌شانس بوده‌ام که…
💬بچه‌دار شدن را دوست داشتم!

اما وقتى بدنيا آمد متوجه شدم بزرگترین نقطه ضعفم را دادم به دست دنیایی که برخلاف آموزشهای ایدئولوژیک دوران تحصیلم؛ نه خبری از رَحم در آن است نه عدالت!از آن زمان دغدغه‌‌ی امنیت و آرامش در ذهنم چند برابر شد.
@chehel_salegi
دوست داشتم فرزندم دختر باشد، اما مدت‌هاست احوال من دختردار از شنیدن ناامنی‌ها و تبعیض‌ها بدتر از حال دیگران است. چرا که بخش بیشتری از اسامی حیف شده‌ی این سال‌ها دخترانه است.
بیزارم از نگرانی آزاردهنده‌ی مادرِ دختر این سرزمین بودن.

"هدی تاج"
عکس : شریعه حلاجیان🍏
💬 رفتارمون رو‌ تغییر بدیم !

کشور بت پرست ژاپن رفته داخل کشور کمونیست چین ، ماشین نیسان آلتیما تولید کرده : ماشین رو میفروشند ۱۸ هزار دلار : نیسان ، ژاپن ، چین هر سه سود میکنند

جمهوری اسلامی ایران ماشین رو میخره، به شیعیان حضرت علی میفروشه پنج میلیارد و دویست میلیون تومان ! ...اون یارو کل جنس رو میده ۱۸ هزار تا اینا روش ۵۰ هزار دلار میکشن میدن به مردم خودشون !

بقول امام موسی صدر : دین درست را از میوه‌اش باید شناخت،نه از صحبت و کلام بزرگانش. وقتی افراد بی نظم منظم شدند، فقر کم شد، دزدی کم شد، بی اخلاقی کم شد آن وقت می‌گوییم دین این جامعه درست است.»

وقتی بالای سربرگ می‌نویسی جمهوری اسلامی و در پایین برگه ، اتومبیل رو به چند برابر قیمت معمول به مردم میفروشی، داری دین زدایی می‌کنی ! به همین راحتی ، پیوند مردم و دین رو سست می‌کنی !

در رفتار مسلمان باشید🍏
@hajme_sabzzz
@chehel_salegi
💬 ما شبیه هم نیستیم!

یکی در خانه‌ای بزرگ شده که از دیوار تا دیوارش بوی کتاب می‌آمد... دیگری، در خانه‌ای که سقفش چکه می‌کرد، نان نبود، چه برسد به #نیچه.

یکی، پدربزرگش در سال ۱۲۹۰ برای تحصیل رفته #آلمان.... دیگری پدر بزرگ کشاورز و شریفی داشته که تا زنده بود فرق آلمان و آمل را نمی‌دانست.

یکی، مادربزرگش در دهه ۳۰ ساز می‌زده، نقاشی می‌کرده و مدیر و موسس مدرسه دخترانه بوده....دیگری، مادر بزرگش اجازه نداشت صدایش را بلند کند، حتی اگر درد داشت....بعد این دو را می‌گذارند کنار هم و می‌گویند: «ببین! او موفق شد، تو هم می‌توانی!»

نه عزیز من! ما شبیه هم نیستیم. آن‌ها دویدن را شروع کرده بودند، پیش از آنکه برای ما حتی سوت شروع مسابقه به صدا دربیاید.

🎙️این روزها در برخی پادکست‌ها یا برنامه‌های اینترنتی مهمان‌هایی به عنوان «الگوهای موفق و تاثیرگذار اجتماعی» دعوت می‌شوند که از جهانی موازی حرف می‌زنند، از کودکی‌شان که در آن فرهنگ، آزادی، موسیقی، هنر و فرصت‌ها نسل به نسل منتقل شده‌ بود، در حالی که ما، اغلب، اولین نسل هستیم که تازه داریم راه‌مان را از دل محدودیت‌ها باز می‌کنیم.

مقایسه ناعادلانه‌ی مسیرهای نابرابر غلط است.
اگر تو از خانواده‌ای آمده‌ای که مادرت نقاش بوده، پدرت مترجم فلسفه و کتابخانه خانه‌تان از دیوار تا دیوار پر از اندیشه بوده و من از خانه‌ای آمده‌ام که تنها کتاب آن قرآن بود و تمام کودکی‌ام در تلاش برای زنده‌ماندن گذشت... ما شبیه هم نیستیم و مقایسه‌مان عادلانه‌ نیست.
وقتی این افراد به عنوان الگوهای موفقیت معرفی می‌شوند در برخی مخاطبان احساس «کوچک شدن تلاش‌های واقعی اما به ثمر نرسیده»، « ناتوانی و بی‌ارزشی»، «بازتولید نابرابری و شکاف طبقاتی» و «اهمیت امتیازهای موروثی و #ژن_خوب» برجسته می‌شود.
من برای بچه‌های خانواده‌های برخوردار که علیرغم بهره‌مندی از فضل و پول پدر به سمت و عافیت‌طلبی فردی نرفته‌اند و قدم در راه خلق آثار هنری گذاشته‌اند بسیار احترام قائلم اما تمرکز بیش از حد روی این افراد و دستاوردهایشان نباید این نکته را پنهان کند که موفقیت آن‌ها لزوماً محصول تلاش بیشتر نیست؛ گاهی نتیجه‌ی داشتن «زمینه» است.
اگر ما با تمام نبودن‌ها، با تمام دست‌خالی بودن‌ها، باز هم با پای برهنه در مسیر سنگلاخ قدمی برداشته‌ایم، شاید ارزش این یک قدم، برابر باشد با کسانی که در جاده آسفالت و هموار شده دویده‌اند.

نکته آخر اینکه:از این افراد یاد بگیریم، دستاوردهایشان را تحسین کنیم اما خودمان را مقایسه نکنیم...ما شبیه هم نیستیم...ما حتی در یک زمین بازی نکرده‌ایم.

احسان‌محمدی🍏
@chehel_salegi
💬ما استاد ِ « موکول کردن » کارها هستیم به روزهای بعد !

من به خودم معترضم. هر چند روز یک بار برای خودم دادگاه صحرایی برگزار می‌کنم و خودم را محاکمه و بعد محکوم می‌کنم. اما از آن جایی که محکومِ بی‌عاری هستم، بها به این دادگاه نمی‌دهم و به خرده جنایت‌های روزانه‌ام ادامه می‌دهم. مثلا به ورزش نکردن ادامه می‌دهم. ادامه دادن به «انجام ندادن» کاری خیلی راحت‌تر از ادامه دادن به انجام همان کار است. تنبلی می‌کنم. برنج و نان و سیب‌زمینی هم قوت غالبم است. همین شده که شکمم هر روز جلوتر می‌آید و نافم گودتر. خلق و خویم هم شده شبیه به مردان تنِ لش که متخصص «انجام ندادن» هستند. چند کتاب نیمه‌خوانده دارم که لای صفحه‌های هر کدام‌شان یک چیزی (شامل: کارت ویزیت بنگاه املاک، دستمال کاغذی، کمربند چرمی مستعمل) چپانده‌ام که یعنی تا این صفحه خوانده‌ام و به امید یزدان یک روزی تمام‌شان می‌کنم. اما من و همان چیزهای چپانده شده خوب می‌دانیم که قرار بر ادامه ندادن است.

یک لیست هم دارم از «فیلم‌هایی که قبل از مرگ باید دید»، به درازی سایه‌ی‌ مردان سرگردان در آفتاب غروب پاییز. شاید هم حتی درازتر. اما تا حالا چند تای آن‌ها را دیده‌ام؟ به تعداد سیاستمداران با وجدان. به تعداد نخودهای سیاه. بعضی از فیلم‌ها را هم زخمی کرده‌ام و هشت دقیقه‌ی اول‌شان را نگاه کرده‌‎ام و بقیه‌‌اش را موکول کرده‌ام به زمانی مناسب. من استاد موکول کردن و ناتمام رها کردن هستم. یک زمانی متعهد بودم که نوشتن. روزی به اندازه‌ی یک کف دست نوشتن. که این کار هم دچار موکول شده است و خلاصه شده در نوشتنِ لیست خرید گوجه و خیار و سیب‌زمینی پشندی. که آن را هم سعی می‌کنم حفظ کنم تا بنویسم.

هزار کار ناتمام دیگر هم می‌توانم به این‌جا اضافه کنم. به اندازه‌ی آرشیو سازمان اسناد ملی عکس دارم از آدم‌های شهر که قرار بوده یک زمانی آن‌ها را جمع کنم و یک خاکی به سرشان بگیرم. اتوبان تهران-نور ساخته شده اما مجموعه هنوز نه. چند رفیق دارم که بی‌خبرم ازشان و به بی‌خبری از آن‌ها ادامه می‌دهم و برداشتن گوشی تلفن و زنگ زدن به آن‌ها موکول شده به زمان مناسب دیگر. این‌ها تازه کارهای کوچک ناتمام هستند. آرزوهای بزرگی هم هستند که قاب‌شان کرده‌ام و گذاشته‌ام برای آن روز مناسب. آن روز مناسبی که دست برقضا در تقویم وجود ندارد.

خلاصه به این شکل. همین تاخیر مغزم را مثل انگور عسگریِ زیر آفتاب تموز دارد خشک و کشمش می‌کند و رو به تحلیل می‌بردش. کودتای خزنده‌ی شکم علیه مغز که گاماس گاماس دارد پیشروی می‌کند و تصاحبم می‌کند. به زودی می‌شوم مردی با صد سانتیمتر پیشروی شکم و ده گرم مغز برای رفع و رجوع نیازهای شکم. مردی موکول کننده و انجام ندهنده که تک تک وسایل زندگی‌اش لای برگ‌های کتاب‌های نخوانده گم می‌شوند.

اما این‌جا یک سمت روشن هنوز باقی مانده است. این‌که هنوز هر روز صبح به خودم قول می‌دهم که دیگر برنج نمی‌خورم، ورزش می‌کنم، و وارد وادی «انجام» می‌شوم. قد بلند می‌کنم و ته خط را نگاه می‌کنم. واقف می‌شوم به این‌که ثانیه‌های زندگی‌ام را که قرار نبوده فروشی باشند، فروخته‌ام و مال خودم نیستند. و واقف می‌شوم به این‌که مغزم پر شده از زباله و باید آن راتمیز کنم. اما... اما... اما عصر که شد، گرسنه که شدم از پشت پنجره به آدم‌های توی پیاده‌رو که مشغول ورزش هستند فحش می‌دهم و دلم می‌خواهد با کمربند مستعمل بیفتم به جان‌شان. حیف که کمربند دیگر دور کمرم جا نمی‌شود و وظیفه‌اش شده نگه داشتن جای آخرین خط خوانده شده و نه نگه داشتن شلوار. در عوض شب یک دیس نشاسته و چربی می‌خورم و سیم مغزم را می‌بُرم و می‌خزم زیر پتو. کودتای سردِ شکم علیه مغز. من استاد انجام ندادن و موکول کردن هستم. شگفتا که همین چند پاراگراف را توانستم تمام کنم. آفرین به خودم.

#فهیم_عطار🍏
@fahimattar
@chehel_salegi
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
💬فقط ببینیم . گوش بدیم ... و بگذریم: بدون قضاوت!

دختر ابراهیم گلستان از رابطه ی پدرش با فروغ فرخزاد حرف میزنه برامون.
انتهای این ویدیو درسی میشه برای خانوم هایی که بیش از حد آدم خوبی هستن🍏
..........
همه از فروغ و همسر اول گلستان گفتند ! اما هیچکس به شخصیت مغرور و سنگدل ابراهیم گلستان توجه نمیکنه ! نشستی از مسعود بهنود و ابراهیم گلستان دیدم، گلستان حاضر نیست فروغ رو بعنوان شاعر نام ببره !
وقتی از گلستان می پرسن چرا نامه های فروغ رو نمیخوندی میگه برا چه باید بخونم !
فروغ سه بار از دست گلستان اقدام به خودکشی کرد !
فروغ از شدت عصبانیت از دست گلستان قرص خورد و پشت فرمون نشست و تصادف کرد و کشته شد !
ابراهیم گلستان باعث مرگ فروغ شد و ادبیات ایران را از اشعار فروغ محروم کرد !
لطفا از سنگدلی و غرور ابراهیم گلستان غافل نشویم و صرفا با دیدن یه کلیپ از دختر گلستان، فروغ رو زیر سوال نبریم، گذری بر زندگی فروغ داشته باشیم تا رفتار بدِ خانواده گلستان با فروغ رو هم متوجه میشیم !
........
نظرتون رو از طریق این لینک ناشناس بفرستین تا همه باهم بخونیم 👇
https://www.tg-me.com/HarfBeManBOT?start=NTAzNDEzNjE
آرامش (چهلسالگي)...
💬فقط ببینیم . گوش بدیم ... و بگذریم: بدون قضاوت! دختر ابراهیم گلستان از رابطه ی پدرش با فروغ فرخزاد حرف میزنه برامون. انتهای این ویدیو درسی میشه برای خانوم هایی که بیش از حد آدم خوبی هستن🍏 .......... همه از فروغ و همسر اول گلستان گفتند ! اما هیچکس به شخصیت…
نظرات اعضای محترم کانال در مورد صحبتهای دختر ابراهیم گلستان ... لینک کلیپ (۱)👇👇

https://www.tg-me.com/chehel_salegi/32826


به نظر من این خانم انقدر از نظر درونی؛ غنی بودن و انقدر پیشرفته بودن که باوجود خیانت همسرشون و فروغ فرخزاد؛ بخشیدنش ! چون عاشق شوهرشون بودن و عاشق انسانها بودن ... و این فرشته بودن حس خوبی به خودشون میداده🍏
..............
سلام !
دقیقا شوهر من هم وقتی ارتباطش با زن دیگه لو رفت همینها رو گفت. گفت تو اونقد خوبی که من بااطمینان به دوست داشتن تو دست به اینکار زدم و خیانت کردم!!! یعنی مطمئن بودم منو می بخشی. عجب پررویی میخواد اینجوری فک کردن و بهانه آوردن🍏
.....................
نظر من اینه که یه اتفاقی دیگه افتاده بود بهترین کارو همین خانم کرده. پذیرفته وبخشیده وبه زندگیش ادامه داده. اگه خانم فرخزاد خوشبخت بود که چند بارخودکشی نمیکرد. بنابراین خانم اول آرامتربود... بخودش هم آسیب نزد.👏
........
سلام !
نظرات دوستان رو در مورد همسر ابراهیم گلستان خواندم دو نکته را در نظر بگیریم
اول اینکه مرد از آن همه محبت (اگر درست باشد ) دلزده شده .... دوم (طبق نظر بعضی دوستان ؛ حال آقای گلستان مهم نبود بلکه خانم گلستان با بخشش؛ راحت زندگی کرده )

در مورد نکته اول باید روانشناس جواب دهد که یک مرد چه انتظاری از زن دارد وکدام زن روح مرد را سیراب میکند در مورد نکته دوم خودخواهانه هست که زن فقط به راحتی خود فکر کند ومرد را با یک رفتار نادرست رها کند🍏
..........
من اگر بودم میگفتم : نمیخوام فرشته باشم. در این موارد دوست دارم گرگ درنده باشم.🍏
........
اون زن مرزهای انسان معمولی رو رد کرده بود. بخاطر همین؛ اینجور مسایل که ما زنهای معمولی رو اذیت میکنه اذیتش نمیکرده وگرنه به صدا میومد و این نشان از رشد روحی روانی انسان میده.
البته این نظر منه شاید هم مسئله چیز دیگری بوده🍏
....
وقتتون بخیر
به نظر من خانم گلستان بسیار زن ستیز هستن
پدرشونو ساده و پاک میدونن و فروغ فرخزاد بی اخلاق
فروغ یک دختر جوان تشنه محبت و عشق بود و ابراهیم گلستان یک مرد متاهل با کلی تجربه
مادر خانوم گلستان هم چون زندگی رو باختن سکوت کردن و به زندگیشون با بچه هاشون ادامه دادن مثل هزاران زنی که در اطرافمون میبینیم
توانایی مبارزه ندارن به خاطر شرایط زندگیشون و الا هر زنی که بتونه شریک زندگیشو ترک کنه قطعا اینکارو میکنه و به دنبال بهانه هایی چون بچه و ابروی خانواده نمیگرده
هر سه این عزیزان بازنده های این عشقن ولی عشق فروغ و ابراهیم گلستان اثرات زیبایی در زندگی و اشعار فروغ گذاشته و ابراهیم گلستان اونقدر عاشق بود که هرگز برنگشت🍏
.......
به نظر من ذهن آدم ها ترسناک ترین مکانه. چون هیچ‌وقت نمیشه دید یا فهمید که چی داره درونش میگذره
ماجرای فروغ و گلستان هم قابل قضاوت نیست. وقتایی هست که واقعا آرامش در جایی دور از روزمرگی ها وجود داره و شاید واقعا گلستان ،دنبال آرامشی بوده که نتوونسته در روزمرگی های کنار همسرش به دست بیاره🍏
.....
سلام .می تونم بگم الان خیلی از زنها مورد خیانت واقع میشن خود من یکیش😞اما نیازی نیست که فرشته باشی تا ببخشی .واقعا اگر عاقلانه فکر کنیم همه مردها اهل خیانت هستن ‌اگر زندگی اکنونمون رو فاتحه شو بخونیم چه تضمینی هست که زندگی بعدی باز خیانت نبینیم و دلایل این چنینی ....در پایان من پشیمانم ازاینکه بخشیدم اما دیگه دیر شده نمیتونم برگردم عقب .🍏
.......
درود !
بندرت مصاحبه و صحبتی میتوان از خانم لیلی گلستان پیدا کرد که با کینه توزی به تخریب فروغ و ابراهیم گلستان نپرداخته باشد. رابطه فروغ و گلستان فراتر از یک قراداد اجتماعی به نام ازدواج بود که عمدتا بر اساس کمبودها و نیازها شکل میگیرد. ارتباط آن دو تعالی بخش و ساختارشکن بود.🍏
.........

به نظر من عشقشون زیبا بود. چه در زمانی که ۱۵ سالم بود این نظر رو داشتم، چه الان که ۵۰ سالمه. بعضی اتفاقات رو نمیشه با خط کش،و گونیا و معادلات جبری اندازه گیری کرد.🍏
......
ول کنید این حرفا را.....
عشق های فرا زمینی را.....
مرد کمبود داره
زن کمبود داره
همش ترشح هورمونه
این بازیها چیه
این مردان بروند نزد پزشک درمان شوند🍏
......
وقتی انسانیت ‌‌رو در نظر بگیریم به خانم ظلم شده عزیزمن ! پس هیچکدوم ازادله شما رو نمیپذیزم ،شما فکر کن جای خانم گلستان ‌و همسرشون عوض میشد!!!بازم میشد همینها روگفت؟من بانوشته شمامخالف نیستم من طرف گفتگوم اقایون هستن🍏
آرامش (چهلسالگي)...
💬فقط ببینیم . گوش بدیم ... و بگذریم: بدون قضاوت! دختر ابراهیم گلستان از رابطه ی پدرش با فروغ فرخزاد حرف میزنه برامون. انتهای این ویدیو درسی میشه برای خانوم هایی که بیش از حد آدم خوبی هستن🍏 .......... همه از فروغ و همسر اول گلستان گفتند ! اما هیچکس به شخصیت…
💬آیا عشقِ فروغ و گلستان گناه بود؟ یا تنها تکه‌ای از یک رؤیای سوررئال بود که جامعه به زور می‌خواست به "واقعیت" بدوزد؟

به بهانه مصاحبه لیلی گلستان! 👇
https://www.tg-me.com/chehel_salegi/32826

به میوه های گلستان فروغ می اندیشم: مجموعه تولدی دیگر، موج و مرجان، خشت و آینه، خانه سیاه و ...
راه‌ها را که می‌شکافیم، چه می‌بینیم: تندبادهایی که از ژرفایِ «باید»هایِ ترس‌خورده برمی‌خیزند و عریان‌ترین تپش‌هایمان را به گناه می‌آلایند؟

نیچه در گوشم زمزمه می‌کند: "ابرانسان ها از رمه‌ها می گریزند." و من می بینمشون- گلستان و فروغ- در آن اتاقِ مه‌گرفتهٔ استودیو، دور از چشمانِ تیزبینِ "عموم"، جایی که سایه‌ها نه حرام اند و نه حلال، فقط "هستند". دوربین می‌چرخد، کلمات بر پردهٔ سینما می‌لغزند، و دست‌هایشان روی یک نوارِ فیلمِ خام، مرزی را جست‌وجو می‌کند که هرگز ترسیم نشده است.
آیا عشقِ آن‌ها گناه بود؟ یا تنها تکه‌ای از یک رؤیای سوررئال بود که جامعه به زور می‌خواست به "واقعیت" بدوزد؟ من پنجره را باز می‌کنم. باد، برگ‌هایِ دفترِ فروغ را ورق می‌زند، شعری ناتمام دربارهٔ آغوشی که هرگز به "ازدواج" تبدیل نشد. گلستان در آن سوی زمان، همچون یک پرسوناژِ کافکایی، در هزارتویِ "حرف‌های نزده" گم شده است.

جامعه چه می‌داند؟ جامعه فقط می‌خواهد عشق را در قاب‌های از پیش تعیین‌شده ببیند: یا "مقدس" یا "ننگ". اما آن‌ها در آن لحظاتِ دزدیده‌شده از چارچوبِ زمان؛ چیزی ورایِ این دوگانگی‌هایِ مبتذل بودند. شاید مانند دو ستارهٔ دنباله‌دار که در مسیری موازی، برای لحظه‌ای همدیگر را روشن کردند و سپس در تاریکیِ کیهان محو شدند.
پس چرا باید با خط‌کشِ اخلاقِ رمه‌ها سنجیدشان؟ عشقِ آن‌ها یک "باید" نبود، یک "شدن" بود. و هر "شدنی"، اگر راستین باشد، از هر داورِ اخلاقی والاتر است.
اکنون آنها در جهان‌های موازی همدیگر را ملاقات می‌کنند، بی‌آنکه به قوانینِ فیزیکِ ما گردن نهند.

محسن اویسی 🍏
نظرتون رو از طریق این لینک ناشناس بفرستین تا همه باهم بخونیم 👇
https://www.tg-me.com/HarfBeManBOT?start=NTAzNDEzNjE
آرامش (چهلسالگي)...
💬آیا عشقِ فروغ و گلستان گناه بود؟ یا تنها تکه‌ای از یک رؤیای سوررئال بود که جامعه به زور می‌خواست به "واقعیت" بدوزد؟ به بهانه مصاحبه لیلی گلستان! 👇 https://www.tg-me.com/chehel_salegi/32826 به میوه های گلستان فروغ می اندیشم: مجموعه تولدی دیگر، موج و مرجان، خشت…
💬آن چیزی که از نظر خانمها خیانت نام دارد، از نظر آقایان اصلا خیانت نیست!

به بهانه مصاحبه لیلی گلستان 👇
https://www.tg-me.com/chehel_salegi/32826


بگذارید از همین اول خیالتان را راحت کنم. نه خط‌کش اخلاق دست گرفته‌ام، نه تا عشق ابرانسانی بالا می‌روم. همینجا روی زمین، نه در مورد فروغ و گلستان، که در مورد خودمان، زنها و مردها صحبت می‌کنیم.

هیچ زنی، تاکید می‌کنم هیچ زنی، برای دقیقه‌ای و ثانیه‌ای، بودن زن دیگری را در زندگی‌اش، برنمی‌تابد. می‌خواهد هوو باشد، زن صیغه ای باشد، دوست دختر، پارتنر، دوست جاست اجتماعی، معشوقه یا هر چیز دیگری. همانقدر که مرد بخاطر غیرتش این را برای زن خودش نمی‌پذیرد. حرف از پذیرش است و عشق؟!!! در این پذیرش، من اجبار و تحمل می‌بینم. می‌شناسم زنهایی چون خانم اقای گلستان را؛ سی چهل سال است نشسته اند و به اصطلاح پذیرفته‌اند حضور زنی دیگر را کنارشان. پذیرفته اند که تحمل کنند. آنها تحمل شان بالاست و این عشق نیست.

با اطمینان می‌خواهم بگویم از هر دو زنی که می‌شناسم، یک زن می‌گوید: بخاطر بچه‌ها، بخاطر نداشتن درآمد، بخاطر پدر و مادرم، مانده‌ام وگرنه می‌رفتم. زنها می‌دانند مردها روابط فرا زناشویی دارند. یکی‌شان جمله تلخی گفت: مردها همه ازین اشتباهات می‌کنند. محل نده. ولش کن. پس زنهایی که می‌پذیرند، یا محل نداده‌اند، یا ولش کرده‌اند اما، حقیقتی که پشت آن است اینکه، مثل سابق دوستش ندارند. این مرد دیگر امن نیست برایشان. دل‌مرده و روزمره شده‌اند. زنده‌اند، ولی زندگی نمی‌کنند. زنده بودن هم که حساب و کتاب ندارد...
@chehel_salegi
من اینها را از رابطه مرد ِ زن دار با یک خانم دیگر می‌دانم. و از آنطرف دیده‌ام که مردهای زیادی برایشان اصلا مهم نیست که با زنی غیر از زن خودشان رابطه داشته باشند. بقول بازیگری در یک سریال، مردها ترجیح می‌دهند زنی آرایش کرده و دافی زیبا در خانه داشته باشند، بجای زنی که فکر می‌کند و برای زندگیش طرح و نقشه داره و همیشه خدا بوی پیازداغ میده و دستش از کار آشپزخانه بریده ست و ته ریشه موهاش سفید و رنگ نخورده‌س...

من اضافه می‌کنم به این دیالوگ که: راستش ترجیح بعضی از آقایان داشتن هردوی اینهاست. زنی که خانه دارشان باشد و آن یکی؛آقایان می‌توانند در آن واحد، هر دو را دوست داشته باشند!!!
القصه، آن چیزی که از نظر خانمها خیانت نام دارد، از نظر آقایان اصلا خیانت نیست!! چون از دوست داشتن آن یکی زن، چیزی کم نمی‌کند. هیچ‌چیز! در حالیکه همین ارتباط کوچک، حتی نگاه کردن مرد به زنی دیگر، سوالی در ذهن زن روشن می‌کند که: مگر من چه کم دارم؟! و این آغاز خودزنی و خودتخریبی زن است. در مورد خانم گلستان یا هر زن دیگری فرق ندارد.

#محبوبه_احمدی☺️🍏
چن تا متن مرتبط 👇
https://www.tg-me.com/chehel_salegi/32831
https://www.tg-me.com/chehel_salegi/32828

نظرتون رو از طریق این لینک ناشناس بفرستین تا همه باهم بخونیم 👇
https://www.tg-me.com/HarfBeManBOT?start=NTAzNDEzNjE
آرامش (چهلسالگي)...
💬فقط ببینیم . گوش بدیم ... و بگذریم: بدون قضاوت! دختر ابراهیم گلستان از رابطه ی پدرش با فروغ فرخزاد حرف میزنه برامون. انتهای این ویدیو درسی میشه برای خانوم هایی که بیش از حد آدم خوبی هستن🍏 .......... همه از فروغ و همسر اول گلستان گفتند ! اما هیچکس به شخصیت…
نظرات اعضای محترم کانال در مورد صحبتهای دختر ابراهیم گلستان ... لینک کلیپ (۲)👇👇

https://www.tg-me.com/chehel_salegi/32826

درود !
خیانت هیچوقت بخشیده نمیشود
مادرم وقتی پدرم را با زن دیگری دید بعد از پنجاه سال زندگی مشترک شکست قلبش و خودش ولی هیچی نگفت انگار سنگ شده بود اما من دیگر آن دختر عاشق پدرم نبودم و نشدم هیچوقت نتونستم با این موضوع کنار بیام همه ی اعتمادی که به پدرم داشتم از بین رفت و ملکه ذهنم شد مردها چه چیزی از زندگی میخواهند .اما مادرم دیگر آن زن قبل برای پدرم نبود و نشد خسته از زندگی شد پژمرده و فرسوده و نام امید شد مادرم می‌گفت هیچوقت به اندازه ی یک ذره از مهر و محبت و بوسیدن و بوییدنی که برای آن زن صرف کرد برای منی که همسر شرعی او بودم صرف نکرد حتی ثانیه ایی مادرم اینقدر جون داد تا تموم شد .هیچوقت یک مرد به هیچ آگاهی ودرکی از خیانت نسبت به زن خود چیزی نمی‌فهمه که چیکار با اون زن میکنه🍏
...........
به نظر من هر آدمی چه زن چه مرد وقتی به هر دلیلی وارد رابطه با فردی غیر از کسی که بهش متعهد هست میشه ، قبلش باید باید تکلیف رابطه قبلی و روشن کنه.
حرفایی مثل عشق و ابر انسان و... به نظرم نه انسانی نه اخلاقی نه منطقی و عاقلانه است🍏
...........
وای که نوشته ها فقط می توانست از دل یک مرد یایک زن بی قید دربیاید چطور می شود زنی را ندیده گرفت ودل به زنی دیگر داد؟مگرمی شود عشق راتفسیم کرد به بهانه اینکه من هیچ وقت عاشق نبودم تازه الان معنی عشق رامی فهمم من یکی همه اینها را خیانت می دانم حتی لحظه ای و چقدر ما زنهای متاهل متعهد هستیم🍏

.......
با سلام .دقیقا نظرتون درسته .مردها اسمشو خیانت نمیزارن ولی خیانت هست .و امان از بعدش که دیگه رنگ و بوی دوست داشتن مثل قبل نیست .من خودم خیانت دیدم الان فقط زندگی میکنم دیگه طرف برام مهم نیست .کارهایی که براش میکردم نمیکنم حتی رابطه م با خانوادش کمرنگ تر شد .زخمی که دیگه خوب نمیشه🍏
..........

کلا اعتقاد پیدا کردم یکبار ببخشی و‌بگذری برای همیشه باید بگذری اونقدری که تا زمانش برسه که ازت بگذرن🍏
.......
سلام، با تمام وجودم خانم گلستان رو درک میکنم. همه تلاشتو کردی که بهترین زندگی رو برای طرفت بسازی جوری که همه حسرت بخورن در حدی دوستش داشتم که گاهی فکر می کردم از خدا هم ...
اما ناباورانه در اوج دوست داشتنش خیانت کرد با فرزندام باهاش موندم
با انکه سالهاست میگذره ولی هنوز سررم گیجم نمی‌دونم از زندگی چی میخام فقط میگذرونم
(جالب هست موقعی که همسرم میخواست رابطشو پایان بده دیده بود که از پس طرفش برنمیاد )🍏
.............
در مورد مصاحبه و گفته های خانم گلستان میخواستم بگم که اصلا از صحبتهایی که کردن حس خوبی نگرفتم به نظرم ایشون در غیاب خانم فروغ نباید از ایشون انتقاد میکردن چون ایشون نمیتونن از خودشون دفاع کنن
این یعنی یه طرفه به قاضی رفتن
مورد دیگه اینکه جالبه که ایشون پدرشون رو در این مسئله دخیل نمیدونن در صورتیکه هیچ رابطه ای یک طرفه نمیتونه جلو بره.فروغ شاید اشتباهی کرده که از لحاظ اخلاقی پسندیده نیست، ولی قطعا مسائل و کمبودهایی در درونش بوده که منجر به این عشق شده...مخلص کلام اینکه هیچکس نمیتونه در جایگاه قضاوت فرد دیگری قرار بگیره،والسلام🍏
.....
به نظر من که یک زن هستم عشق بین گلستان و همسرش از ابتدا بسیار پرشور بوده و بعد دچار روزمرگی شده ولی وجود داشته و اون خانم بسیار محترم و مادر فرزندان گلستان بوده.
اما فروغ چون طبع لطیف شاعرانه داشته و گلستان رو شبیه خودش دیده به او نزدیک شده و گلستان هم هر آنچه در همسرش کم دیده در فروغ پیدا کرده و نتیجه این شد که فروغ تبدیل به شاعر بزرگی شد چون تمام اشعارش از عمق وجودش برخاست و ما هم بی نصیب نماندیم نمیشه کسی رو مقصر دانست ولی خانم گلستان بسیار تا بسیار شریف و نجیب بود.
خدا همگی رو رحمت کند در نهایت همه به هم خوایم پیوست.🍏
........
من زن هستم و عاشق فروغم و خودم هم درگیر چنان عشق و احساسی شدم.کسی که توی ۲۵ سالگی ازدواج کرده و الان ۵۰ سالشه واقعا میشه گفت توی گذر این سالها اصلا یه آدم دیگه میشه یه شخصیت دیگه و اصلا عجیب نیست اکر یک روز یه جا یه نفرو ببینه و حس کنه چقدر این آدم شبیه منه چقدر خلق و خوی منو داره و چقدر ب من نزدیکه با اینکه غریبه هست.
چرا تراژدی می‌سازیم از زندگی مشترک. زندگی مشترک اصلش باید رفاقت باشه چرا فقط از فداکاری حرف میزنیم. من شاید مادر فداکاری باشم اما رفیق همسرم نباشم.....ای کاش قضاوت نکنیم ما نمیدونیم هرکسی چه مسیری و اومده و اگر ما جای اون بودیم‌چیکار میکردیم🍏

نظرتون رو از طریق این لینک ناشناس بفرستین تا همه باهم بخونیم 👇
https://www.tg-me.com/HarfBeManBOT?start=NTAzNDEzNjE
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
💬دست بزنیم براش !

چندوقت قبل کلیپی از یه دختربچه دستفروش تو مترو پخش شد که با یه آهنگی میرقصید و هرچقدر میگفت برام دست بزنید کسی بهش توجه نمیکرد.
حالا «مجتبی دربیدی» خواننده اون آهنگی که باهاش میقرصید؛ پیداش کرده و یه اجرای اختصاصی براش گذاشته🍏

@chehel_salegi
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
💬رسم وفا ! (۱۲۶)

قرارمان امشب ؛ سر راه شیری؛ همان کافه ی پرستاره؛ همان قهوه ی کهکشانی؛ برایت کمی خوشه ی پروین می آورم و یک حلقه ی از زحل.
عطارد شعر میخواند و ناهید میرقصد؛زمین می ایستد ؛من زانو میزنم ؛ تو سرخ میشوی؛گل میدهی در سیاره ی کوچکم.تو آسمان میشوی و من مشتریت: مشتری لبخندت. مشتری سیاه چاله های چشمانت
که هر شب قدر هزار سال نوری در آن گم میشوم...
شاعر :؟ 🍏

حالا وسط حجّ؛ گل از کجا آورد؟!! ده تا حاج خانوم رو لگد کرد تا گل رو بده به عشقش! 😂
💬در دفاع از ایران، سهم ما چند فحش و برچسب است، سهم آنها که شجاع‌ترند گلوله، داغ و درفش!

رو به میهن، رو در رو با دشمن!
تاریخ #ایران روزهایی مثل امروز کم نداشته است. روزهایی که بوی خون، باروت و زخم داده.
امروز اسرائیل رسماً به خاک وطن تجاوز کرد و فرماندهان جنگی‌اش از رستاخیز می‌گویند. بوی باروت باز جای اکسیژن را در هوای ایران گرفت …

⛔️ مدتهاست دفاع کردن از ایران #تاوان دارد. متهم می‌شوی به جیره‌خواری، به مزدبگیری، به همدستی با کسانی که برای مردم زخم و رنج آفریده‌اند. به فراموشی خون‌های به ناحق ریخته. به استحکام پایه‌های قدرت. می‌گویند «سکوت کنید! چیزی نگویید! حتی خوشحال باشید!»

جوری می‌نویسند، حمله‌ور می‌شوند، خائن خائن می‌کنند که که کسی جرئت نکند از #ترس حرف بزند. با چند توئیت آدم را می‌گذارند روبروی مردم. دست مریزاد! جاده‌ای که شما صاف می‌کنید، دشمن نمی‌توانست باز کند. فقط لوله تفنگ را اشتباهی گرفته‌اید سمت ایران!

◾️ در دفاع از ایران شرمی نیست، اما در تایید و ایستادن کنار دشمنی که می‌کُشد و با افتخار می‌گوید من کُشتم شرمساری بسیار هست.

◾️ #جلال‌الدین_خوارزمشاه مقابل لشکر #چنگیز رشادت بسیار به خرج داد. پسرش هفت ساله‌اش به دست مغولان افتاد و به امر چنگیز کشته شد. مادر و همسرش به شیون از جلال‌الدین خواستند که قبل از اینکه به دست مغولان بیفتند آنان را بکُشد. جلال‌الدین نیز امر کرد که آنان را در آب رود سند غرق کنند ...

برای نجات همین یک ذره خاک، آدم‌هایی اینطور از جان خود و عزیزان گذاشته‌اند. هنوز مادرانی پیر و شکسته اما امیدوار و چشم به راه هستند که استخوان‌های پسرانشان از جنگ ۸ ساله به وطن برگردند.

با خودمان تکرار کنیم:
⛔️ هرکس این روزها اندوهگین است، جان فدای همه تصمیمات غلط چهل‌ساله نیست.
⛔️ هرکس که سکوت می‌کند، صلح‌طلب نیست.
⛔️ هر کس هم از شلیک موشک توسط یک رژیم تروریست و وقیح خوشحالی می‌کند لزوماً روشنفکر نیست.

◾️در دفاع از ایران، سهم ما چند فحش و برچسب است، سهم آنها که شجاع‌ترند گلوله، داغ و درفش. این سرزمین را ترسوها بارها به تاراج داده‌اند، اگر چیزی از آن مانده، محصول فداکاری و ایستادگی فرزندان وفادارش است که در توفان‌ها روی دوشش گرفته‌اند. تنهایش نگذاریم. سمت درست بایستیم. سمت مادر. میهن. سرزمین مادری.
🇮🇷 #ایران_جان_من_است
🇮🇷 #ایران_خط_قرمز_من_است

✍️احسان محمدی🍏
@chehel_salegi
2025/06/27 12:18:18
Back to Top
HTML Embed Code: