Telegram Web Link
آرامش (چهلسالگي)...
💬بغل ؛ مغل ؛ بوغاله ! (۱۸۶) دلم می‌خواهد شغلم دوست داشتن و بغل کردن آدم‌ها باشد. توی رزومه‌ام می‌نویسم که از امیدوار بودن بُریده‌ام؛ اما به دوست داشتن باور دارم هنوز و در این هنوز هزاران جوانه کوچک عاطفه روییده باشد. بروم آدم‌ها را بغل بگیرم و توی گوششان…
💬بغل ؛ مغل ؛ بوغاله ! (۱۸۷)

برای بیمارم که یه خانم مسن بود داشتم روال عمل سنگینی که قرار بود براش انجام بدم توضیح می‌دادم که یه دفعه اشکاش سرازیر شد، پا شدم بغلش کردم و سرش رو بوسیدم و بهش اطمینان دادم که اوضاع خوب پیش خواهد رفت و آرومش کردم.

بعد از عمل که برای ویزیت اومده بود مطب بهش گفتم: دیدی، اونقدرها هم ترسناک نبود.
جواب داد: دکتر، بوخودا اگه بوسم نمی‌کردی نمی‌اومدم برای عمل. 😐🙂

@chehel_salegi
آرامش (چهلسالگي)...
💬چرا بعد از تموم شدن جنگ؛ حالمون هنوز رو به راه نشده؟! ‏هانس سلیه از بزرگان حوزه استرس میگه وقتی بحران، فشار یا مصیبتی میاد بدن سه مرحله رو پشت سر میذاره. مرحله اول هشداره، تو این مرحله بدن میره تو فاز بقا و با ترشح کورتیزول و آدرنالین فرد رو آماده مقابله…
💬بدن ما تحمل سرکوب و نگه داشتن احساسات توی خودش رو نداره اما اغلب این کار رو انجام میدیم !

یکی از بی‌نظیرترین مطالبی که خوندم نوشته Yolanda Renteria تراپیست و استاد روانشناسی دانشگاه آریزونا بود که می گفت اگه بخوام به عنوان یه روانشناس فقط یه توصیه به شما داشته باشم، اینه که بدونید، بدن ما طوری طراحی شده که باید حتما ابراز احساسات کنیم و احساسات تخلیه بشه.بدن ما تحمل سرکوب و نگه داشتن احساسات توی خودش رو نداره اما اغلب این کار رو انجام میدن.

وقتی اجازه نداشته باشیم احساساتمون رو بیان کنیم، بدن ما یاد میگیره که اونها رو مخفی کنه یا به شکل های دیگه ابراز کنه که مهم ترین اونها دردهای روان تنیه، شما اغلب این درد ها رو موقع عصبانیت یا اضطراب بصورت سر درد یا کمر درد و معده درد حس می کنید...معمولا از بچگی به ما یاد داده میشه که احساسات خودمون رو پنهان کنیم یا حتی بخاطرش تنبیه میشیم.
@chehel_salegi
همه‌ی ما کم و بیش توی دوران کودکی موقع گریه کردن جای درک شدن و همدلی، تنبیه شدیم تا دیگه گریه نکنیم.این رفتار‌ها و این طرز فکر رو خیلی‌هامون با خودمون به بزرگسالی هم می‌بریم....لطفا بدونید "سرد و یخ بودن" یا " پوست کلفتی" و "بی تفاوتی" نشونه قوی بودن نیستن، انسان باید عواطف و احساسات خودش رو تجربه کنه.ما جوری تکامل یافتیم که چه بخوایم و چه نخوایم، بقیه برامون مهم‌اَند

رابطه و ارتباط با بقیه برای ما التیام بخشه، گاهی اوقات به تنهایی نمی تونیم لحظات سخت زندگی رو پشت سربذاریم و باید ابرازش کنیم این هیچ چیز بد یا به معنای ضعیف بودن نیست.بدن ما نیاز به ابراز احساسات داره.ما نیاز داریم گریه کنیم تا هورمون های تسلی بخشی توی بدن ترشح بشه، ما نیاز داریم در آغوش گرفته بشیم و صحبت کنیم!
خلاصه اینکه : احساسات ما اگه ابراز نشن به شیوه های زشتی خودشون رو نمایان میکنن، و تبدیل به درد میشن. در واقع: احساسات داشتن و احساساتی بودن زیبا و انسانیه

دکتر امید امانی🍏
@chehel_salegi
💬اندر فواید سیستم گزینش و بلای کشور😭

تسبیحات اربعه را بخون!
🔺دو سال پیش، وقتی از پست اجرایی‌ام در بانک مرکزی خداحافظی کردم و به‌عنوان مشاور ادامه دادم، برنامه‌ام سبک‌تر شد. بعد از هجده سال کار شبانه‌روزی، فرصتی پیش آمده بود که بیشتر مطالعه کنم، کمی به کارهای عقب‌افتاده برسم، نفس بکشم. در همین دوران بود که یکی از دوستان قدیمی تماس گرفت. با لحنی دوستانه گفت: «الان که سرت خلوت شده، چرا به مرکز امور حقوقی بین‌المللی ریاست‌جمهوری مشورت نمی‌دی؟ دنبال یکی هستن که حقوق بین‌الملل خونده باشه، ولی از نظام بانکی هم سر دربیاره. تو که سال‌ها تو بانک مرکزی بودی، چه کسی بهتر از تو؟»

🔺حرفش بی‌راه نبود. من نه دنبال سمت بودم، نه عنوان، نه پول. گفتم حالا که وقت دارم و بار اجرایی‌ام سبک شده، اگر کاری از دستم برمیاد برای مملکتم انجام بدم، چرا نه؟ قبول کردم. کمی بعد، با رئیس مرکز صحبت کردم. گفت: «چند پرونده خارجی داریم در حوزه بانک‌ها. لایحه‌نویسی و کارهای حقوقی رو وکلای خارجی انجام می‌دن، اما ما یه نفر ایرانی می‌خوایم که هم حقوق بلد باشه، هم بانک رو بشناسه، که پرونده‌ها رو بخونه، مطمئن بشه جایی اشتباه نکردن، کم نگذاشتن، و منافع ما حفظ شده.»

🔺کار کاملاً فنی بود. نه منصب داشت، نه اعتبار، نه درآمد آن‌چنانی. فقط دل‌مشغولی من بود برای ایران. برای اینکه سهمی هرچند کوچک داشته باشم در دفاع از منافع کشورم در یک دعوای بین‌المللی. روند معمول اداری این بود که برای همکاری، باید مراحل گزینش نهاد ریاست جمهوری را هم طی می‌کردم. گفتم باشد.
@chehel_salegi
🔺یک روز زنگ زدند که برای مصاحبه گزینش بیایید. رفتم؛ خیابان پاستور، ساختمانی رسمی، اتاقی ساده. مردی پشت میز نشسته بود. چند فرم داد تا پر کنم. شروع کرد به سؤال‌وجواب. مشخصات، سوابق، درس‌هایی که خوانده‌ام، تجربه‌ها. بعد ناگهان گفت: «تسبیحات اربعه را بخون.»
سکوت کردم. پرسید: «انواع غسل‌ها را بگو.» بعد گفت: «غسل‌های مخصوص بانوان را هم توضیح بده.»
همان‌جا درونم فرو ریخت. حس کردم هجده سال تلاش بی‌وقفه، همه دقت و وسواس در حفظ منافع بانک مرکزی، همه ساعت‌های پرتنش تحریم و مذاکره و نامه‌نگاری، ناگهان به هیچ تبدیل شد. من را، با «تسبیحات اربعه» می‌سنجیدند. نه با تعهدم. نه با تخصصم. نه با کارنامه‌ام. با دانستن غسل‌های بانوان.
من آمده بودم برای وطنم کاری بکنم. برای پرونده‌هایی که اگر اشتباهی در آن‌ها می‌رفت، شاید میلیون‌ها دلار خسارت روی دست کشور می‌گذاشت. اما معیار سنجش من نه صداقت بود، نه توان، نه شناخت حقوق بین‌الملل، نه تجربه بانکی. معیار، میزان آشنایی من با جزئیات مناسک بود.
در آن لحظه فهمیدم درد این کشور فقط تحریم و بحران اقتصادی نیست؛ درد این کشور آن است که آن‌کس که از کار دزدی نکرده، اما تسبیحات اربعه را از حفظ نیست، در معرض طرد است. و آن‌کس که نماز جمعه را درست می‌رود اما در کار خیانت می‌کند، با افتخار می‌ماند. این همان ساختاری‌ست که باعث شده متخصصان شریف یکی‌یکی مهاجرت کنند. نه چون نمی‌خواستند بمانند، بلکه چون این کشور نتوانست قدرشان را بداند. چون وقتی آمده بودند که خدمت کنند، در برابرشان فرمی گذاشتند و گفتند: «غسل بانوان را توضیح بده.»
🔺بعد گفت: «معرفت کیه؟» نوشتم: احمد عراقچی.
نگاهی کرد و گفت: «همون عراقچی که پرونده داره؟» گفتم: «آره، همون.»
با تعجب گفت: «آخه نمی‌شه که!»
گفتم: «همینه که هست. اون آدمی بود که اومد برای این مملکت کار کنه و بهش ظلم شد. اگر اون از نظر شما مردوده، منم همونم. از نظر من، آدم درستیه.»
رفتم. آرام، بی‌عصبانیت، اما محکم. و پشت سرم را هم نگاه نکردم....در آن لحظه، شاید آن شخص نفهمید چرا دارم می‌روم. اما من می‌دانستم. می‌دانستم که تدوام این سیستم گزینش، فقط مساوی است با تأیید همین سنجه‌های ریاکارانه‌ای که کشور را به این نقطه رسانده‌اند. همین گزینش‌ها، همین معیارهای ظاهربین و مقلد، ریشه‌ی پوسیدگی‌اند. ریشه‌ی کوچ آدم‌ها، ریشه‌ی فرسایش سرمایه انسانی، ریشه‌ی فربه شدن ظاهرسازان و بی‌اثر شدن با‌کفایت‌ها.

واقعیت این است:وقتی پای وطن در میان است، وقتی کشوری در بزنگاه نیاز به کسی دارد که پشتش بایستد، تسبیحات اربعه به کارش نمی‌آید.آن‌چه به کار می‌آید، قلبی‌ست که برای ایران بتپد و پایی‌ست که در لحظه‌ی خطر عقب نکشد.🍏
@chehel_salegi
آرامش (چهلسالگي)...
🪻یه سورپرایز عالی برای جناب پدر ! دوست داشتن تنها دینی است که پیغمبرانش، زن‌هایند... حمید_رها💎 لینک چن مطلب که در مورد پدر نوشتم‌👇 https://www.tg-me.com/chehel_salegi/29750
امروز رفتم مراسم استقبال دخترعموم که از حج اومدن. صبح بود. وسط کارام نیم ساعت پاس گرفتم رفتم. موقع برگشتن دم در عموی خودم رو دیدم. آلزایمر داره. از نوع پیشرفته. رفتم جلو بوسیدمش. گفتم عمو فلانی ام. شناختین؟
@chehel_salegi

با نگاهی تهی و آشفته و کمی ترسیده به صورتم نگاه کرد و آروم گفت بله بله اون که میشناسم. اما مطمئنم نشناخته بود و چیزی یادش نمیومد.
با دیدن چهره اش یاد بابای مهربونِ آروم ِ خودم افتادم. برگشتم تو ماشین، سرمو گذاشتم رو فرمون و برای جای خالی بابام و اینهمه پریشونی عموم گریه کردم.
از کانال خانم بانکدار 🍏
آرامش (چهلسالگي)...
💬چهل سالگی و خوبیهاش! کارل یونگ گفته: «زندگی واقعاً از چهل سالگی شروع می‌شه؛ تا اون موقع فقط داشتی تحقیق می‌کردی.» خب...منم رسماً از فاز "تحقیق و توسعه" وارد فاز "هرچی باشه دیگه اینم خودمم" شدم! ...دلم آروم‌تره.دعوا با خودم تموم شده، معاهده صلح امضا شده.دیگه…
💬چهل سالگی من مبارک !

امروز به چهلسالگی قدم گذاشتم در تلاقی ۳۹و۴۰ یک مورد انقباض زیاد تجربه کردم: درست مثل یک پوست اندازی یا مرگ در حین حیات ...
یادمه در ابتدای سی سالگی؛ کلی لیست دلخواسته با لایف کوچ‌ام در آوردم ،اینجا هم خالی میذارم تا بیام در وقت مناسب بنویسم در این یک دهه چه شد؟ ...................

#سلام-بر-چهلسالگی

معلم مسافر 🍏
@chehel_salegi
Setareh
Arash&helena
امیدوارم یه روزی اونقدر حالت خوب باشه که سخت حال بد الانت رو به یاد بیاری، امیدوارم چند سال بعد اونقدر آگاه تر بشی که به فکرای الانت خندت بگیره!
@chehel_salegi
امیدوارم اینقدر آرامش داشته باشی که برای یادآوری آخرین بار که استرس داشتی کلی فکر کنی، امیدوارم یه روز اونقدر کرامت انسانیت حفظ شه که تحقیرهای امروز زندگیت برات بعید و نشدنی باشه. یه روز که از ته دل بخندی و از سر شوق گریه کنی.

کانالی برای عاشقان سفر 👇

🆔
@safar_chehelsalegi
اکنون - تینا پاکروان، احسان عبدی پور
📻@podchi
💬پادکست اکنون میهمانان : تینا پاکروان - احسان عبدی پور !

کتاب و سایر انتشارات: دیشب حوالی انار گم شدم ، دیشب خدا را عاشق کردم ( تینا پاکروان ) ، شش درو بستی نمکی، یه درو نبستی نمکی (مجید پارسا) ،تن تن (هرژه) ، مکبث ، تراژدی ریچارد دوم (شکسپیر ) ، ماهی سیاه کوچولو (صمد بهرنگی )
@chehel_salegi
100 سال تنهایی (گاربریل گارسیا مارکز ) ، ابدیت ایران (تقی نصر )، نغمه های آب و آتش (جرجآر آر مارتین ) و...

مصاحبه ای الهام بخش و محشر با خانم تینا پاکروان که خودم دو بار شنیدمش. گوش بدیم و هدیه اش کنیم به رفقا و دپستانمون 🍏
💬همه همینیم !

هنوز چیزی در روانم این واقعیت را که "جنگ شده" پس می‌زند. جنگ همیشه سینما بود، خبر بود یا تاریخ بود. جنگ همیشه چیزی بود که ما بیرونش بودیم؛ اما حالا مثل پینوکیو در شکم این هیولا هستیم. گویا هنوز به‌طوررسمی اعلان جنگ نشده، اما من هم پیش خودم و برای خودم جنگ را رسما نپذیرفته‌ام. روان آدمیزاد وقتی با واقعیتی شدیدا رنج‌آور روبرو می‌شود، آن را موقتا "انکار" می‌کند تا کم‌کم‌ زمینه‌های پذیرش فراهم شود. صدای جت‌ها و پدافند و انفجارها، به‌هرحال قانعت می‌کند که وارد مرحله‌ای شده‌ای یا وارد "فضایی دیگر" شده‌ای.

بعضی عواطف انسان "نام‌ناپذیرند". زبان ما توان محدودی برای بیان چیزهایی دارد که در تجربه‌ی عاطفی ما هستند. جنگ، وقتی وارد زندگی فرد می‌شود، در ابتدا بی‌نام و بی‌قیافه است. ما نمی‌دانیم چگونه آن را حتی در زبانمان، تحمل کنیم.

صدای امیر علی . ق رو می‌شنویم 🍏
@Amiralichannel
@chehel_salegi
آرامش (چهلسالگي)...
💬رسم وفا ! (۱۲۶) قرارمان امشب ؛ سر راه شیری؛ همان کافه ی پرستاره؛ همان قهوه ی کهکشانی؛ برایت کمی خوشه ی پروین می آورم و یک حلقه ی از زحل. عطارد شعر میخواند و ناهید میرقصد؛زمین می ایستد ؛من زانو میزنم ؛ تو سرخ میشوی؛گل میدهی در سیاره ی کوچکم.تو آسمان میشوی…
💬رسم وفا ! (۱۲۷)

نامه ی دکتر برومند به استاد علی دهباشی :
علی جان! کار انسان بجایی می‌رسد که از اینکه همسرش توانسته یک لقمه بدون کمک غذا بخورد خوشنود می‌شود. البته این همسر مهوش صالحی؛ زمانی همرزم من بوده و هفت بار زندانی شدن من را با عواقبش تحمل کرده است.
@chehel_salegi
قریب پنجاه سال دوری من را در بیشتر ساعات روز و شب بواسطه کار درمان بیماران در مطب و بیمارستان  با روی خوش پذیرفته و سرپرستی واقعی  فرزندانمان  را در این غیبت‌ها و دوری از خانه بر عهده داشته است.

دوستدار تو بهروز برومند. ۴ تیرماه ۱۴۰۴🍏
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
💬امید با تلاش و زحمت ؛ معنی پیدا می‌کنه !

امید، بلیت بخت آزمایی نیست. امید با شانس فرق داره!

اینو همیشه به یاد داشته باشیم !🍏

@chehel_salegi
آرامش (چهلسالگي)...
🪻خانه تکانی : این زن 👇 زندگیش رو دوست نداره ! خانه تکانی یک رسم اسفندی کاملا زنانه است، رسمی که زنها خودشان اجرایش می‌کنند، به روشهای منحصر به فرد خودشان. برای کیف‌هایی که چند وقتی‌ست ته کمدشان خاک خورده و دیگر دوستشان ندارند و گذاشته‌اند در خانه تکانی از…
💬من دلم میخواست یک شغل خوب داشته باشم و در ازای به دست آوردنش حالا کم‌کم از دست دادن ها سرو کله‌شان پیدا میشود...!

باید توی یک کمپ آموزشی شرکت میکردم که حدودا دو هفته بود. یک روز از هفته‌ی اولش، تولد پسرک بود و یک روز در هفته‌ی دوم، جشن اخر سال مدرسه!
برنامه از طرف شرکت نهایی شده بود، هتل رزرو شده بود و من اصلا راحت نبودم که همین ابتدای کار، مخالفتی کنم... با خودم فکر کردم که همین است... مثل همیشه... همان داستان نخ‌نمای «به دست آوردن‌ها» و «از دست دادن‌ها»... من دلم میخواست یک شغل خوب داشته باشم و در ازای به دست آوردنش حالا کم‌کم از دست دادن ها سرو کله‌شان پیدا میشود...  توی همین یک ماه گذشته، چندین بار این حس یواشی آمده و با سرانگشت زده به شانه‌ام... مثل صبحها که زود بیدار میشوم... حین کار که استرس میگیرم... عصرها که خسته‌ام... شبها وقتی که میبینم از سریال مورد علاقه‌ام، عقب مانده‌ام...  نمیشود همه چیز را باهم داشت... این را باید قبول میکنم... و میکنم...
دوتا پیراهن خوشرنگ برای پسرها میخرم و میگویم روز جشن این را بپوشید! دو روز قبل از تاریخ اصلی، پسرک کیک تولدش را می‌خورد... حتی به تام هاردی هم می‌گویم صبر کن تا برگردم‌ و بشینم پای بقیه‌ی قهرمان بازی‌ات...


آموزش هر روز از ساعت هشت و نیم صبح شروع میشد تا پنج عصر... همان روز اول متوجه شدم نمیتوانم کاملا صد در صد تمرکز کنم روی صحبت‌ها و اسلایدها و سوالها...
به خودم می‌آمدم و می‌دیدم اصلا یک جای دیگرم... توی یک جهان دیگر... غرق افکاری درهم و برهم و کاملا بی‌ربط...‌ تصمیم گرفتم هربار که متوجه شدم حواسم جای دیگریست، روی دفترچه‌ی کنار دستم یک خط بکشم. این کار را برای دوتا جلسه‌ی چهل و پنج دقیقه‌ای انجام دادم. نتیجه شوکه کننده بود... من تقریبا هر سه و نیم دقیقه به چیز دیگری فکر میکردم... هرچند که صاف رو به روی سخنران نشسته بودم ولی ذهنم جایی خارج از آن محیط بود...
@chehel_salegi
به هوش مصنوعی گفتم بیا این مشکل را حل کن... فلک زده چه می‌دانست که چه کرده‌ام من با این ذهن... واقعا حق داشت که نمی‌توانست چهار دقیقه پشت سرهم یکجا بنشیند... چون من خودم هیچ وقت نگذاشته بودم... همیشه ذهن بیچاره ام را دقیقا شبیه یک توله سگ سربه هوا فرستاده بودم دنبال توپ‌های رنگی... بدعادتش کرده‌بودم... خودم جسما یک جا می‌نشستم و به او می‌گفتم برو! نمان! نشین! همیشه یا هُلش داده بودم به جایی در گذشته یا آینده...‌ یا ول میچرخیده توی رویاهای بی سروته، بین انسانها و اتفاق‌هایی که اصلا وجود خارجی ندارند... میرفته و برای خودش جست و خیز می‌کرده و من از شیطنتش لذت می‌برم.. حالا که لازمش داشتم و باید آرام مینشست کنارم، هی حرفم را گوش نمی‌داد...

یکی دوتا تمرین کوچک و ساده از روز دوم شروع کردم... سخت بود اولش... ولی کم کم خط‌های روی دفترچه کمتر شدند... هنوز صفر نشده‌اند البته ولی توله سگِ به نسبت آرام تری دارم حالا...
غروب‌ها که برمی‌گردم هتل و لَش میکنم، می‌آید کنارم و از تلاشش برای تمرکز غر میزند... توپ رنگی‌اش را که برمیدارم، یکهو چشمانش برق میزند... میگویم صبح لازمت دارم ولی حالا آزادی... بعد توپش را می‌اندازم یک جای دور...  خیلی دور....

#فاطمه_شاهبگلو 🍏
@manima4
@chehel_salegi
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
💬این روزها بیشتر حواسمون به هم باشه!

این به خاطر جنگ هوای همو داشته باشیم. چندین روز مردم بی کار بودن به هم سخت نگیریم.اگر طلب داریم دیرتر بریم سراغ بدهکار.اگر اجاره میخوایم بگیریم یه ذره با اجاره نشین راه بیایم.اگر چک داریم یه ماه دیرتر برید سراغ چک. اگر جنسی میفروشین با قیمت قبل بفروشیم و......
اینا البته همش برای مردم عادیه😔
وگرنه آبونمان تلفن ثابت بالا رفت.قیمت خودروهای سایپا و ایرانخوردو بالا رفت.قیمت اینترنت ایرانسل بالا رفت.دریغ از اینکه یک هفته ده روز صبر کنن تب و تاب جنگ بخوابه بعد قیمتا رو بالا ببرن🍏

کانالهایی برای درک حس آرامش👇🏻
@chehel_salegi
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌
@safar_chehelsalegi
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
💬دوایر سه گانه چی هست؟

چه جوری باید آرزوها و آدمای اطرافمون رو حذف کنیم ؟ .... چه اتفاقی قراره بیافته بعد از حذف آدمای سمی و مزاحم ؟
#راهكارهاي_كانال_چلسالگي

لینک‌ پیام صوتی خودم 👇
https://www.tg-me.com/chehel_salegi/14948

@chehel_salegi
💬فقط مرگ میتونه مارو از هم جدا کنه به روایت تصویر💔

‏زندگی دیگو ژوتا تو یک ماه گذشته:
قهرمانی با لیورپول در پریمیرلیگ
قهرمانی با پرتغال در لیگ ملتهای اروپا
ازدواج با معشوقه زندگیش
و
در نهایت مرگ

زندگی چقدر عجیبه

#یاد_مرگ(۱۱۳)
@chehel_salegi
آرامش (چهلسالگي)...
🪻چه چیزی منجر به جدایی و طلاق میشه در ازدواج یا رفاقتهای کاری و فامیلی؟ دکتر گاتمن استاد دانشگاه واشنگتن تو تحقیقات ۴۰ ساله خودش روی زوج‌های موفق و ناموفق متوجه شد اونچه که به جدایی‌ها ختم میشه، نه دعواهای بزرگ، که نبود پاسخ‌های عاطفی کوچیکه. @chehel_salegi…
💬اینهمه طلاق ِ سالمندان ؟؟ ... چه خبره ؟

داده‌های مرکز آمار ایران نشان می‌دهد که طلاق در رده سنی بالای ۶۰ سال در حال افزایش است. در استان‌هایی مانند تهران، این نرخ در دهه اخیر دو برابر شده. اما برخلاف برداشت‌های عامیانه، اغلب این طلاق‌ها نه از سر شجاعت یا خوش‌طبی، که حاصل خستگی روانی، بی‌پناهی، و سال‌ها تحمل فرساینده‌ی رابطه‌های بی‌معنا هستند.

دکتر نیره توکلی، جامعه‌شناس خانواده، می‌گوید: «ما از زنان سالمند مطلقه به‌عنوان نشانه رهایی حرف می‌زنیم، اما اغلب آن‌ها هیچ منبع درآمد، شبکه حمایتی یا سرمایه اجتماعی ندارند. رهایی بدون حمایت، فقط شکل تازه‌ای از بی‌پناهی است.»

طلاق، اگر در جوانی می‌تواند فرصتی برای بازسازی باشد، در سالمندی بیشتر به افزایش انزوا، تنهایی و آسیب روانی منتهی می‌شود.

ما در فرهنگی زندگی می‌کنیم که هنوز سالمندی را صرفاً یک دوره زیستی می‌بیند، نه اجتماعی. سالمند باید ساکت باشد، وابسته باشد، سپاس‌گزار باشد اما حق انتخاب، اعتراض یا جدایی ندارد. همین الگو باعث شده سالمندان در سال‌های آخر عمر، در سکوتی طاقت‌فرسا زندگی کنند؛ تا جایی که تنها راه رهایی را پایان رسمی رابطه ببینند.

دکتر حمیدرضا شاه‌محمدی، روان‌درمانگر حوزه سالمندی، می‌گوید: «ما با نسلی از سالمندان مواجهیم که مهارت‌های عاطفی نیاموخته‌اند، و حالا در سالخوردگی، بدون هیچ حمایت اجتماعی، باید با پیامدهای طلاق، تنهایی و طرد دست‌و‌پنجه نرم کنند.»

در غیاب مشاوره‌های مناسب، گفتگوهای خانوادگی و سیاست‌های رفاهی، بسیاری از این جدایی‌ها تبدیل به تنهایی‌های عمیق و مخرب می‌شوند.

طلاق در سالمندی را نباید صرفاً از دریچه حق فردی دید. درست است که هر فرد حق دارد تصمیم بگیرد، اما وقتی طلاق، نتیجه سال‌ها انباشت بی‌توجهی، فقدان حمایت و نبود گفتگو است، دیگر انتخاب نیست؛ بلکه تبدیل به هشدار می‌شود.

هشدار درباره جامعه‌ای که برای سالمنداش برنامه ندارد، نه برای گفت‌وگوی میان‌نسلی، نه برای رابطه‌های فرسوده، نه برای زندگی مستقل زنان سالمند، نه حتی برای مراقبت روانی بعد از طلاق.🍏

کانالهایی برای درک حس آرامش👇🏻
@chehel_salegi
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌
@safar_chehelsalegi
.
🖤 نوحه واسه محرم میخوای؟؟ 🖤🔻
https://www.tg-me.com/addlist
2025/07/04 22:11:33
Back to Top
HTML Embed Code: