علی اکبر شیرودی حالا باید یک زمین میداشت توی بالاشیرود تنکابن و حواسش بود که کارگرهایش درست شالیزار را آماده برنج کنند. باید غصه آب میداشت که امسال میگویند کم است. باید هر شب که میآمد خانه با گوشیاش، آن طور که نوههایش یاد داده بودند «تصویری» زنگ میزد به خانه بچههایش و دلش باز میشد. علی اکبر شیرودی حالا باید ماسک میزد، با هزار دعوایی که دخترش با او کرده بود و گفته بود «بابا مواظب خودش باش» و دست آخر هم ماسکش را زیر دماغش میزد و با لهجه مازندرانی میگفت «نفسم میگیرد دختر!» علی اکبر شیرودی حالا باید مینشست شبها و خاطره هلیکوپترهایش را برای بچههایش تعریف میکرد. باید میبود و میگفت که بنی صدر گفت انبار مهمات پاوه را نابود کنید و برگردید و او گفت: «نه! میمانیم و میجنگیم و مسئولیت تمرد از دستور فرمانده کل قوا را قبول میکنیم.» باید میگفت وقتی دوازده ساعت با هلیکوپترش جنگید و به او درجه دادند نامه نوشت که: «تقاضا دارم درجه تشویقی که به اینجانب دادهاند، پس گرفته و مرا به درجه ستوانیار سومی که بودهام، برگردانید.» علی اکبر شیرودی باید میبود و میدید شکر مثل زمان جنگ جیره بندی شده و روغن را با تیتاپ میفروشند و هر کیلو مرغ به قیمت جان آدمیزاد است و سر ماه حساب کتاب میکرد که با این حقوق بازنشستگی که دارد میتواند پا به پای قیمتها بدود یا نه. علی اکبر شیرودی باید میرفت ساحل شمال و نگاه میکرد و خودش قضاوت میکرد که شمال «رادیو دریا» را بیشتر دوست داشت یا شمال «طرح ساماندهی دریا» را. علی اکبر شیرودی باید میبود، یک روز در هفته میرفت بازار محلی و دَلار میخرید برای ماست و هی پرتقالها را وارسی میکرد که میوه خراب نبرد جلوی مهمانش بگذارد. باید میبود و یک چشمش به حسن یزدانی میبود در کشتی و یک چشمش به نساجی قائمشهر و باید میبود و با هر باخت ملوان انزلی سرتاپایش خوشحالی میشد.
ولی حالا نیست. امروز دقیقا چهل سال است که علی اکبر قربان شیرودی نیست. چهل سال پیش در همین روز، یک جایی توی دشت سرپل ذهاب گلولهای آمد از تانک و از کتف خورد به او و از سینه درآمد. چهل سال پیش، همین روز هلیکوپترش خورد زمین و او رفت.
رفتن امیر ارتشی را البته طبق قاعده باید با مارش نظامی گرامی داشت ولی اسمش اگر علی اکبر باشد، آدم لاجرم زیر لب «جوانان بنی هاشم» میخواند. مخصوصا وقتی در این روزهای سخت، ما هم مثل حسین بیطاقت شده باشیم و توان نداشته باشیم پیکرش را تا خیمهها بکشیم. از شیرود تا سرپل ذهاب، از امجدیه تا باب القبله، سلام بر علی اکبر قربان شیرودی.
✍مصطفی آرانی
@Chelsalegi
ولی حالا نیست. امروز دقیقا چهل سال است که علی اکبر قربان شیرودی نیست. چهل سال پیش در همین روز، یک جایی توی دشت سرپل ذهاب گلولهای آمد از تانک و از کتف خورد به او و از سینه درآمد. چهل سال پیش، همین روز هلیکوپترش خورد زمین و او رفت.
رفتن امیر ارتشی را البته طبق قاعده باید با مارش نظامی گرامی داشت ولی اسمش اگر علی اکبر باشد، آدم لاجرم زیر لب «جوانان بنی هاشم» میخواند. مخصوصا وقتی در این روزهای سخت، ما هم مثل حسین بیطاقت شده باشیم و توان نداشته باشیم پیکرش را تا خیمهها بکشیم. از شیرود تا سرپل ذهاب، از امجدیه تا باب القبله، سلام بر علی اکبر قربان شیرودی.
✍مصطفی آرانی
@Chelsalegi
نامزد که کردم یکی از دوستام به جای تبریک گفت حالا اولشه، واستا! عقد کردم گفتن این دوران شیرینته تازه، بذار ازدواج کنی. دو سال بعد ازدواج همکارم گفت:برات انگشتر خریده؟ حالا شما تازه عروس دومادین، اول راهین.
پنج سال گذشت و اطرافیان معتقد بودن باید بچه بیاد تو زندگیمون تا حالیمون شه. حامله که شدم هر کی منو میدید میگفت دوقلو باردار شدی؟ الان اول راهی هنوز، بذار برسی به آخراش دیگه نمیتونی تکون بخوری. ماه هفتم رفتیم یه سفر حسابی و کلی پیاده روی. آخر بارداری گوشی دستم میدیدن میگفتن حالا صبر کن دو ماه دیگه که به دنیا اومدن بهت میگم، گوشی بازی که هیچی، وقت نداری سرتو بخارونی! همچنان اطرافیان بر این عقیده هستن که بچههای تو الان تازه شونزده ماهشونه و تو این سن هشت شب خوابن، بذار بزرگتر شن بهت میگیم.
و این مسابقهی مسخره که بقیه منتظرن بالاخره ببینن ما کی اعلام بدبختی میکنیم ادامه داره...
کاش یاد بگیریم یکم برای بقیه آرزوهای خوب بکنیم. همه میدونیم که زندگی پر از سختی و چالشه، حتی اگه یکی اهل آسون گرفتن باشه . نیازی نیست مدام اینو فرو کنیم تو چشم هم.
✍اف ام
@Chelsalegi
پنج سال گذشت و اطرافیان معتقد بودن باید بچه بیاد تو زندگیمون تا حالیمون شه. حامله که شدم هر کی منو میدید میگفت دوقلو باردار شدی؟ الان اول راهی هنوز، بذار برسی به آخراش دیگه نمیتونی تکون بخوری. ماه هفتم رفتیم یه سفر حسابی و کلی پیاده روی. آخر بارداری گوشی دستم میدیدن میگفتن حالا صبر کن دو ماه دیگه که به دنیا اومدن بهت میگم، گوشی بازی که هیچی، وقت نداری سرتو بخارونی! همچنان اطرافیان بر این عقیده هستن که بچههای تو الان تازه شونزده ماهشونه و تو این سن هشت شب خوابن، بذار بزرگتر شن بهت میگیم.
و این مسابقهی مسخره که بقیه منتظرن بالاخره ببینن ما کی اعلام بدبختی میکنیم ادامه داره...
کاش یاد بگیریم یکم برای بقیه آرزوهای خوب بکنیم. همه میدونیم که زندگی پر از سختی و چالشه، حتی اگه یکی اهل آسون گرفتن باشه . نیازی نیست مدام اینو فرو کنیم تو چشم هم.
✍اف ام
@Chelsalegi
راننده سرویسمون یک پیرمرد هشتاد ساله ولی سرحال و قبراق است.
می گفت قدیما تو شب های قدر خیلی تلاش می کردم و دعا و نماز می خواندم و از خدا و ملائک می خواستم بهترین ها رو برای مقدرات سال رقم بزنند،
ولی الان نه. یاد گرفتم مثل این رستوران های با کلاس که انتخاب غذا رو به خود سر آشپز واگذار می کنند، فقط یک کلمه به خدا می گم به انتخاب خودت هر جور می دونی دیگه یه چیزی برامون مقدر کن و می رم می خوابم. دیگه حال و حوصله چونه زدن با خدا رو ندارم.
✍احسان شجایی
@chelsalegi
می گفت قدیما تو شب های قدر خیلی تلاش می کردم و دعا و نماز می خواندم و از خدا و ملائک می خواستم بهترین ها رو برای مقدرات سال رقم بزنند،
ولی الان نه. یاد گرفتم مثل این رستوران های با کلاس که انتخاب غذا رو به خود سر آشپز واگذار می کنند، فقط یک کلمه به خدا می گم به انتخاب خودت هر جور می دونی دیگه یه چیزی برامون مقدر کن و می رم می خوابم. دیگه حال و حوصله چونه زدن با خدا رو ندارم.
✍احسان شجایی
@chelsalegi
بنابر روایات تاریخی، در سحرگاه روز نوزدهم رمضان، علی بن ابیطالب به ضربت ابن ملجم مرادی شهید شد . علی بن ابیطالب را باید شخصیتی ممتاز در تاریخ بشریت دانست. من هیچگاه از خواندن او سیر نشدم. هر چه میگذرد و او را انسانیتر میبینم، بیش از پیش شگفتزده میشوم.
چند روز پیش یکی از دوستان میگفت که علی خلیفه قابل و مدیری نبود و میراث خلافت سه خلیفه اول را به جنگ و آشوب تباه ساخت. با او در زمان کوتاهی که داشتم چیز خاصی را در میان نگذاشتم. اما به نظرم در رابطه با دوران کوتاه خلافت علی، نباید یکی دو نکته را از یاد ببریم:
اول اینکه علی بن ابیطالب از موارد استثنایی عالم سیاست است. ماکیاولی، فیلسوف و متفکر دوران رنسانس، سیاست را در دو ساحت ایده و واقعیت نشان میداد. او میگفت سیاست در ساحت ایده و نظر، آرمانی است که در تعقیب فضائل انسانی است. رساله پولیتیکای ارسطو بعد از رساله اخلاق اوست. همیشه بهترین سیاست در نظر و رای اندیشمندان، سیاستی است که نگاهدار و نگهبان فضائل اخلاقی است. ولی در ساحت واقع و در عالم تحقق وقتی به سراغ سیاست میرویم، تنها چیزی که چشمان ما را پر میکند، رذائل اخلاقی است. سیاست میدان و جولانگاه انواع فساد و دروغ و خیانت است. تنها اصل اخلاقی در نگاه یک سیاستمدار حفظ قدرت و نظام سیاسی است.
فرزند ابوطالب یک استثنا از این قاعده ماکیاولی بود؛ او هیچ دلبستگی به اصل هیچ نظام سیاسی و هیچ اهتمامی بر حفظ شیرازه هیچ قدرتی نداشت. قدرت و منصبداری در یک نظام سیاسی برای او از آب بینی یک بز و یا کفش چند وصله و تکهای که در دست داشت کمارزشتر بود؛ الا در جایی که به اقامه حقی و یا دفع باطلی بینجامد. حفظ نظام در نظر علی بن ابیطالب هیچ ارزشی فینفسه نداشت. تنها کارآمدی و کاربرد نظام سیاسی در اقامه حقوق و سد اباطیل بود که رنگی به آن میبخشید. به همین خاطر او به هیچ وجه از اصول خود پا عقب نمیکشد. با هیچ کس سازش نمیکند و باطلی را که میشناخت، به هیچ روی در ساحت قدرتش راهی نمیداد.
نکته دومی که باید به آن توجه ویژه داشت، زمانه و زمینهای است که قدرت را به دستان علی رسانید. فتوحاتی که با خلیفه دوم آغاز شد، سیلی از غنائم را به جامعه بدوی و عقبمانده حجاز رساند. امتی که امروز در حال گسترش یک امپراتوری قدرتمند بودند، تا روزگاری پیش از آن در سختترین شرائط اقلیمی و تحت سادهترین اشکال زندگی روزگار به سر میبردند. سیل غنائم ابتدا به نخبگان و بزرگان قریش رسید و یک نوع از خود بیخودی را در آنها پدید آورد که در مواجهه با قدرت به شکلی سرمستانه زمام امور را به دست گرفتند. دیگر هیچ حدی را نمیشناختند و دارایی بیاندازه، هیچ مرزی در نظرشان نمیگذاشت. این شرایط را میتوان از آخرین روزهای خلافت عمر و در سراسر دوران خلافت عثمان دید. عمر در روزهای اخر عمر خود از خدا میخواهد که او را از میان مسلمانان ببرد تا هم او آسوده شود و هم بزرگان عرب باکی نداشته باشند. فکر میکنم که اگر هر کسی در آن دوران به جای علی بن ابیطالب به خلافت میرسید، روزگاری پر دردسر میداشت.
به هر حال قضاوت در باب آن روزگار ساده نیست. اما دوست داشتن کسی چون علی بن ابیطالب بسی سهل است.
✍عباس حائری
@chelsalegi
چند روز پیش یکی از دوستان میگفت که علی خلیفه قابل و مدیری نبود و میراث خلافت سه خلیفه اول را به جنگ و آشوب تباه ساخت. با او در زمان کوتاهی که داشتم چیز خاصی را در میان نگذاشتم. اما به نظرم در رابطه با دوران کوتاه خلافت علی، نباید یکی دو نکته را از یاد ببریم:
اول اینکه علی بن ابیطالب از موارد استثنایی عالم سیاست است. ماکیاولی، فیلسوف و متفکر دوران رنسانس، سیاست را در دو ساحت ایده و واقعیت نشان میداد. او میگفت سیاست در ساحت ایده و نظر، آرمانی است که در تعقیب فضائل انسانی است. رساله پولیتیکای ارسطو بعد از رساله اخلاق اوست. همیشه بهترین سیاست در نظر و رای اندیشمندان، سیاستی است که نگاهدار و نگهبان فضائل اخلاقی است. ولی در ساحت واقع و در عالم تحقق وقتی به سراغ سیاست میرویم، تنها چیزی که چشمان ما را پر میکند، رذائل اخلاقی است. سیاست میدان و جولانگاه انواع فساد و دروغ و خیانت است. تنها اصل اخلاقی در نگاه یک سیاستمدار حفظ قدرت و نظام سیاسی است.
فرزند ابوطالب یک استثنا از این قاعده ماکیاولی بود؛ او هیچ دلبستگی به اصل هیچ نظام سیاسی و هیچ اهتمامی بر حفظ شیرازه هیچ قدرتی نداشت. قدرت و منصبداری در یک نظام سیاسی برای او از آب بینی یک بز و یا کفش چند وصله و تکهای که در دست داشت کمارزشتر بود؛ الا در جایی که به اقامه حقی و یا دفع باطلی بینجامد. حفظ نظام در نظر علی بن ابیطالب هیچ ارزشی فینفسه نداشت. تنها کارآمدی و کاربرد نظام سیاسی در اقامه حقوق و سد اباطیل بود که رنگی به آن میبخشید. به همین خاطر او به هیچ وجه از اصول خود پا عقب نمیکشد. با هیچ کس سازش نمیکند و باطلی را که میشناخت، به هیچ روی در ساحت قدرتش راهی نمیداد.
نکته دومی که باید به آن توجه ویژه داشت، زمانه و زمینهای است که قدرت را به دستان علی رسانید. فتوحاتی که با خلیفه دوم آغاز شد، سیلی از غنائم را به جامعه بدوی و عقبمانده حجاز رساند. امتی که امروز در حال گسترش یک امپراتوری قدرتمند بودند، تا روزگاری پیش از آن در سختترین شرائط اقلیمی و تحت سادهترین اشکال زندگی روزگار به سر میبردند. سیل غنائم ابتدا به نخبگان و بزرگان قریش رسید و یک نوع از خود بیخودی را در آنها پدید آورد که در مواجهه با قدرت به شکلی سرمستانه زمام امور را به دست گرفتند. دیگر هیچ حدی را نمیشناختند و دارایی بیاندازه، هیچ مرزی در نظرشان نمیگذاشت. این شرایط را میتوان از آخرین روزهای خلافت عمر و در سراسر دوران خلافت عثمان دید. عمر در روزهای اخر عمر خود از خدا میخواهد که او را از میان مسلمانان ببرد تا هم او آسوده شود و هم بزرگان عرب باکی نداشته باشند. فکر میکنم که اگر هر کسی در آن دوران به جای علی بن ابیطالب به خلافت میرسید، روزگاری پر دردسر میداشت.
به هر حال قضاوت در باب آن روزگار ساده نیست. اما دوست داشتن کسی چون علی بن ابیطالب بسی سهل است.
✍عباس حائری
@chelsalegi
می خوام مقایسه ای کنم میان روزه داری و روزه خواری در داخل و خارج ایران، البته فقط بر اساس تجربه شخصی و مربوط به قبل از فراگیری کرونا . در بسیاری از مناطق تهران روزه داری در انظار عمومی مساوی بود با ریاکاری، یا در خوشبینانه ترین حالت، مساوی با عقب ماندگی و املی. من هم در بخش خصوصی کار کردم و هم در بخش دولتی. در محیط کار دولتی اگر کسی می گفت روزه است دیگران می گفتن این پدرسوخته دروغ می گه و برای خودشیرینی می گه روزه ام، در بخش خصوصی هم اصولا روزه داران اگه مسخره هم نمی شدن مزاحم روزه خواران بودن چون روزه خواران مجبور بودن موقع غذاخوردن از سر ادب یه عذرخواهی زورکی هم که شده بکنن. من حتی یادمه که بعضی از روزه داران تقیه می کردن و می گفتن ما روزه نیستیم، درست مثل اینکه کسی در شوروی زمان استالین کارمند دفتر سیاسی حزب کمونیست باشه و روزه هم بگیره.
ایران از این لحاظ در سراسر جهان اسلام و کفر، منحصر به فرده. مثلا در محل کار ما در انگلستان در ماه رمضان ساعات کار رستوران غذاخوری کارکنان رو تغییر می دادن تا هم موقع افطار غذا باشه و هم سحری. موقع افطار بر خلاف همیشه شیر گرم هم در رستوران می ذاشتن. معمولا کارکنان عرب و همچنین مسلمانان بخش جنوب آسیا شبه قاره هند که بیشترشون روزه می گرفتن موقع افطار تو رستوران میزها رو به هم می چسبوندن و سفره بزرگی درست می کردن. خانمهای بی حجاب هم به احترام سفره افطار شالی روی سرشون می انداختن. روزه دار و روزه خوار مزاحم همدیگه نبودن. این رو هم البته اضافه کنم که در ساختمان هم نمازخانه بود و هست و حتی نماز جمعه هم تو اون نمازخونه برگزار می شد، دو تا از همکاران یکی فلسطینی و دیگری بنگلادشی بودن که به نوبت امام جمعه می شدن.
در کشورهای عربی، در بعضیها روزه داری چندان سفت و سخت نیست، مثل لبنان و سوریه و عراق. در این کشورها در شهرهای بزرگ رستورانها باز هستن و کار خودشون رو می کنن، یکی روزه است اون یکی روزه نیست. کسی هم روزه خواری کنه کسی باهاش کاری نداره. اما در بقیه کشورهای عربی، صغیر و کبیر، عابد و متقی و عرق خور و قمارباز و اسلامگرا و مارکسیست و لیبرال و مشرک بالله و فانی في الله همه شون حتی در گرمای کشنده روزه می گیرن. کسی هم جرات کنه روزه بخوره مردم پدرش رو درمیارن و هیچ نیازی به دخالت پلیس نیست. البته در بعضی از کشورها پلیس هم دخالت می کنه. مثلا من یه بار ماه رمضان اردن بودم. یه خبرنگار بدبخت آمریکایی آب خورده بود گرفتنش و شلاقش زدن. همه از هر تفکری که باشن به روزه داری احترام می ذارن و اساسا روزه داری جزئی از فرهنگ مردمه و لزوما نشان دهنده پایبندی مذهبی نیست. من لیبی که بودم همکارم که مراکشی بود تو اون جنگ و بیابون و گرما و بدبختی روزه بود و تمام روز هم شدید کار می کرد و دم افطار دیگه رو به قبله دراز می کشید. شب عید فطر که شد از لیبی اومدیم تونس و اذان که دادن و افطارش رو که باز کرد من یه قبول باشه قرص و محکم بهش گفتم و تحسینش کردم که در اون وانفسا یه ماه روزه کامل گرفت. گفت آره خیلی سخت بود بریم یه آبجوی خنک بخوریم جیگرمون حال بیاد.
اهل سنت در سفر هم روزه می گیرن و اینکه بگی چون من مسافرم عذر شرعی دارم و روزه نیستم نه تنها بهانه خوبی نیست بلکه باعث می شه هویت شیعه شما لو بره و در این بازار داغ جنگ مذهبی، امنیت شما هم به خطر بیفته. اگه یهودی باشین خیلی راحت ترین تا شیعه. زمانی که من محاکمه حسنی مبارک رو پوشش می دادم ماه رمضون بود و دادگاه در دانشکده پلیس برگزار می شد که تو بیابان برهوت هیجده کیلومتر بیرون شهر قاهره است و ما تمام روز زیر آفتاب زار بیرون دادگاه علاف بودیم. من یه بار یواشکی رفتم پشت یه بوته ای یه چیکه آب بخورم که یه نفر مچم رو گرفت. گفتم من مسیحی لبنانی هستم. گفت آها بس اشکال نداره. ما به شما احترام می ذاریم شما هم به اعتقادات ما احترام بذار گفتم چشم.
این رو قبلا هم نوشتم، در مصر تو ماه رمضان وقتی کسی رو می بینی باید یه ساعت تعارفات تیکه پاره کنی و بگی رمضان کریم و نماز روزه تون قبول و از این حرفها. یه بار که از کار در ماه رمضان مصر برگشتم بیروت، رفتم دفتر روزنامه الحیات با یه نفر مصاحبه کنم. برگشتم طبق عادت به طرف که مسلمان و فلسطینی هم بود گفتم مبارک باشه و نماز روزه قبول و اینها، گفت از شما هم قبول باشه، حالا چای بیارم یا قهوه؟
در لبنان بیشتر در مناطق سنی نشین روزه جدی گرفته می شه وگرنه بقیه کشور خبری نیست. حتی به مناطق تحت کنترل حزب الله که می ری قهوه خونه ها بازن و ملت نشستن کنار خیابون قهوه می خورن و قلیون می کشن. محاله از یه آخوند بالای منبر بشنوین که بگه چرا یه عده روزه می خورن یا اینکه کسی مزاحم روزه خوری کسی بشه. روزه دارها هم البته احترامشون بجاست و به ریاکاری متهم نمی شن.
✍مهرداد فرهمند
@chelsalegi
ایران از این لحاظ در سراسر جهان اسلام و کفر، منحصر به فرده. مثلا در محل کار ما در انگلستان در ماه رمضان ساعات کار رستوران غذاخوری کارکنان رو تغییر می دادن تا هم موقع افطار غذا باشه و هم سحری. موقع افطار بر خلاف همیشه شیر گرم هم در رستوران می ذاشتن. معمولا کارکنان عرب و همچنین مسلمانان بخش جنوب آسیا شبه قاره هند که بیشترشون روزه می گرفتن موقع افطار تو رستوران میزها رو به هم می چسبوندن و سفره بزرگی درست می کردن. خانمهای بی حجاب هم به احترام سفره افطار شالی روی سرشون می انداختن. روزه دار و روزه خوار مزاحم همدیگه نبودن. این رو هم البته اضافه کنم که در ساختمان هم نمازخانه بود و هست و حتی نماز جمعه هم تو اون نمازخونه برگزار می شد، دو تا از همکاران یکی فلسطینی و دیگری بنگلادشی بودن که به نوبت امام جمعه می شدن.
در کشورهای عربی، در بعضیها روزه داری چندان سفت و سخت نیست، مثل لبنان و سوریه و عراق. در این کشورها در شهرهای بزرگ رستورانها باز هستن و کار خودشون رو می کنن، یکی روزه است اون یکی روزه نیست. کسی هم روزه خواری کنه کسی باهاش کاری نداره. اما در بقیه کشورهای عربی، صغیر و کبیر، عابد و متقی و عرق خور و قمارباز و اسلامگرا و مارکسیست و لیبرال و مشرک بالله و فانی في الله همه شون حتی در گرمای کشنده روزه می گیرن. کسی هم جرات کنه روزه بخوره مردم پدرش رو درمیارن و هیچ نیازی به دخالت پلیس نیست. البته در بعضی از کشورها پلیس هم دخالت می کنه. مثلا من یه بار ماه رمضان اردن بودم. یه خبرنگار بدبخت آمریکایی آب خورده بود گرفتنش و شلاقش زدن. همه از هر تفکری که باشن به روزه داری احترام می ذارن و اساسا روزه داری جزئی از فرهنگ مردمه و لزوما نشان دهنده پایبندی مذهبی نیست. من لیبی که بودم همکارم که مراکشی بود تو اون جنگ و بیابون و گرما و بدبختی روزه بود و تمام روز هم شدید کار می کرد و دم افطار دیگه رو به قبله دراز می کشید. شب عید فطر که شد از لیبی اومدیم تونس و اذان که دادن و افطارش رو که باز کرد من یه قبول باشه قرص و محکم بهش گفتم و تحسینش کردم که در اون وانفسا یه ماه روزه کامل گرفت. گفت آره خیلی سخت بود بریم یه آبجوی خنک بخوریم جیگرمون حال بیاد.
اهل سنت در سفر هم روزه می گیرن و اینکه بگی چون من مسافرم عذر شرعی دارم و روزه نیستم نه تنها بهانه خوبی نیست بلکه باعث می شه هویت شیعه شما لو بره و در این بازار داغ جنگ مذهبی، امنیت شما هم به خطر بیفته. اگه یهودی باشین خیلی راحت ترین تا شیعه. زمانی که من محاکمه حسنی مبارک رو پوشش می دادم ماه رمضون بود و دادگاه در دانشکده پلیس برگزار می شد که تو بیابان برهوت هیجده کیلومتر بیرون شهر قاهره است و ما تمام روز زیر آفتاب زار بیرون دادگاه علاف بودیم. من یه بار یواشکی رفتم پشت یه بوته ای یه چیکه آب بخورم که یه نفر مچم رو گرفت. گفتم من مسیحی لبنانی هستم. گفت آها بس اشکال نداره. ما به شما احترام می ذاریم شما هم به اعتقادات ما احترام بذار گفتم چشم.
این رو قبلا هم نوشتم، در مصر تو ماه رمضان وقتی کسی رو می بینی باید یه ساعت تعارفات تیکه پاره کنی و بگی رمضان کریم و نماز روزه تون قبول و از این حرفها. یه بار که از کار در ماه رمضان مصر برگشتم بیروت، رفتم دفتر روزنامه الحیات با یه نفر مصاحبه کنم. برگشتم طبق عادت به طرف که مسلمان و فلسطینی هم بود گفتم مبارک باشه و نماز روزه قبول و اینها، گفت از شما هم قبول باشه، حالا چای بیارم یا قهوه؟
در لبنان بیشتر در مناطق سنی نشین روزه جدی گرفته می شه وگرنه بقیه کشور خبری نیست. حتی به مناطق تحت کنترل حزب الله که می ری قهوه خونه ها بازن و ملت نشستن کنار خیابون قهوه می خورن و قلیون می کشن. محاله از یه آخوند بالای منبر بشنوین که بگه چرا یه عده روزه می خورن یا اینکه کسی مزاحم روزه خوری کسی بشه. روزه دارها هم البته احترامشون بجاست و به ریاکاری متهم نمی شن.
✍مهرداد فرهمند
@chelsalegi
خدایا تو را سپاس می گوییم که به ما عقل و شعور عطا فرمودی و بر حیوانات برتری دادی نه به خاطر اینکه هر چه فکر می کنیم عقلمان به جایی نمیرسد بلکه به این خاطر که فکرش را هم نمیکردیم ما را با چهارپایان مقایسه کنی.
خدایا تو را سپاس می گوییم که شیطان را آفریدی و با دست خود برای خودت دشمن تراشیدی، نه به خاطر اینکه الکی الکی خودت را به دردسر انداختی بلکه به این خاطر که به آدمی فهماندی بقای حاکمیت مطلق در گرو دشمن فرضی است.
خدایا تو را سپاس می گوییم که شیطان را از درگاهت راندی نه به خاطر اینکه زیاد سوال می کرد و مخت را می خورد بلکه به این خاطر که به زن آدم نظر داشت و تو به موقع جلوی این بی ناموسی را گرفتی.
خدایا تو را سپاس می گوییم که ما را آفریدی و از روح خود در ما دمیدی، نه به خاطر اینکه سرانجام ما را خواهی کشت و دوباره به سوی تو باز خواهیم گشت، بلکه به این خاطر که جسم ما بعد از مردن از بین خواهد رفت و به دست تو نخواهد افتاد و روح ما هم که مال خودت هست، با مال خودت هر کاری دوست داری بکن.
خدایا تو را سپاس می گوییم علیرغم اینکه همه ی راه ها به تو ختم می شود، به ما فرصت انتخاب دادی تا راه درست را انتخاب کنیم، نه به خاطر اینکه در حکومت تو انتخابات آزاد باشد یا نباشد، بلکه به این خاطر که به ما آموختی انتخاب مهم نیست بلکه فقط شرکت در انتخابات مهم است.
خدایا تو را سپاس می گوییم که در سرزمینی زندگی می کنیم که همه طبع گل و بلبلی دارند ولی هیچکس جرأت نمیکند به دیگری بگوید دوستت دارم، نه به خاطر اینکه گل ها مصنوعی و بلبل ها چوبی شده باشند بلکه به این خاطر که شرعا درست نیست.
خدایا تو را سپاس میگوییم در جهانی زندگی می کنیم که سگ صاحبش را نمیشناسد، نه به خاطر اینکه هنوز کارد به استخوان نرسیده باشد، بلکه به این خاطر که سگ ها هم فهمیده اند اطاعت بی چون و چرا خلاف دموکراسی و پذیرفتن دیکتاتوری است.
خدایا تو را سپاس می گوییم که یاریمان کردی تا برای خشنودی دوستانت پوزه ی دشمنانت را به خاک بمالیم، نه به خاطر اینکه کمک مان کردی مالیدیم، بلکه به این خاطر که اگر نمیکردی هم می مالیدیم.
خدایا را تو را سپاس می گوییم که هر چه داد می زنیم صدایمان را نمیشنوی، نه به خاطر اینکه گوشت به این حرف ها بدهکار نیست، بلکه به این خاطر که گوشت به آن حرف ها هم بدهکار نیست.
✍رحیم رسولی
@chelsalegi
خدایا تو را سپاس می گوییم که شیطان را آفریدی و با دست خود برای خودت دشمن تراشیدی، نه به خاطر اینکه الکی الکی خودت را به دردسر انداختی بلکه به این خاطر که به آدمی فهماندی بقای حاکمیت مطلق در گرو دشمن فرضی است.
خدایا تو را سپاس می گوییم که شیطان را از درگاهت راندی نه به خاطر اینکه زیاد سوال می کرد و مخت را می خورد بلکه به این خاطر که به زن آدم نظر داشت و تو به موقع جلوی این بی ناموسی را گرفتی.
خدایا تو را سپاس می گوییم که ما را آفریدی و از روح خود در ما دمیدی، نه به خاطر اینکه سرانجام ما را خواهی کشت و دوباره به سوی تو باز خواهیم گشت، بلکه به این خاطر که جسم ما بعد از مردن از بین خواهد رفت و به دست تو نخواهد افتاد و روح ما هم که مال خودت هست، با مال خودت هر کاری دوست داری بکن.
خدایا تو را سپاس می گوییم علیرغم اینکه همه ی راه ها به تو ختم می شود، به ما فرصت انتخاب دادی تا راه درست را انتخاب کنیم، نه به خاطر اینکه در حکومت تو انتخابات آزاد باشد یا نباشد، بلکه به این خاطر که به ما آموختی انتخاب مهم نیست بلکه فقط شرکت در انتخابات مهم است.
خدایا تو را سپاس می گوییم که در سرزمینی زندگی می کنیم که همه طبع گل و بلبلی دارند ولی هیچکس جرأت نمیکند به دیگری بگوید دوستت دارم، نه به خاطر اینکه گل ها مصنوعی و بلبل ها چوبی شده باشند بلکه به این خاطر که شرعا درست نیست.
خدایا تو را سپاس میگوییم در جهانی زندگی می کنیم که سگ صاحبش را نمیشناسد، نه به خاطر اینکه هنوز کارد به استخوان نرسیده باشد، بلکه به این خاطر که سگ ها هم فهمیده اند اطاعت بی چون و چرا خلاف دموکراسی و پذیرفتن دیکتاتوری است.
خدایا تو را سپاس می گوییم که یاریمان کردی تا برای خشنودی دوستانت پوزه ی دشمنانت را به خاک بمالیم، نه به خاطر اینکه کمک مان کردی مالیدیم، بلکه به این خاطر که اگر نمیکردی هم می مالیدیم.
خدایا را تو را سپاس می گوییم که هر چه داد می زنیم صدایمان را نمیشنوی، نه به خاطر اینکه گوشت به این حرف ها بدهکار نیست، بلکه به این خاطر که گوشت به آن حرف ها هم بدهکار نیست.
✍رحیم رسولی
@chelsalegi
گزارشهای رسمی از روندِ پیر شدن جمعیت ایران حکایت دارد. گفته میشود نرخ رشد جمعیت در ایران به زیر یک درصد رسیده و بزودی به صفر میرسد.انتشار این گزارشها نگرانی عمیق مسئولان کشور را سبب شده است، اما مردم عادی به این موضوع کمترین اعتنا و توجهی نمیکنند
بیرغبتی جوانان برای ازدواج و زاد و ولد در درجۀ نخست ناشی از وضعیت اشتغال و سطح درآمد در کشور است. یک پسر جوان پس از تحصیلات دانشگاهی در سطح فوق لیسانس، تازه باید راهی سربازی شود. او در آستانۀ سی سالگی کارت پایان خدمت میگیرد و برای یافتن شغل به تکاپو میافتد! شغل متناسب با رشتۀ تخصصی چنین جوانی یافت نمیشود و اگر هم یافت شود، درآمدی در اندازۀ حداقل دستمزد مصوب یعنی بین دو تا سه میلیون تومان در ماه معادل صد و پنجاه دلار آمریکا به دست میآورد!
این جوان در مقایسه با خیلِ همسالان بیکار خود که سربار خانوادۀ خود شده و شب و روز درگیر جنگ اعصاب با پدر و مادر خود هستند، حتی شاید خودش را موفق و خوشبخت هم فرض کند، اما به هیچ عنوان به فکر تشکیل خانواده نمیافتد، زیرا میداند که تمام دستمزد دریافتیاش کفاف پرداخت نصف اجارۀ یک خانۀ شصت متری در محلات متوسط تهران را هم نمی دهد چه برسد به اینکه بخواهد از پس هزینههای سرسام آور و فزایندۀ یک زندگی مشترک و بر و بچه هم برآید!
به نظرم همین یک علت برای توضیح کاهش روزافزون نرخ ازدواج و زادو ولد در کشور کافی باشد و نیازی به طرح دیگر علل و عوامل نباشد
اما در اینجا لازم است به دلایل دیگری هم اشاره شود. بسیاری از جوانان کشور ما احساس سرخوردگی، بیتأثیری، نادیدهانگاری و تحقیرشدگی و بخصوص تبعیض میکنند و عمده هدفشان مهاجرت از کشور شده است
به هر حال، مشکل پیری جمعیت از نوع مشکلاتی نیست که با توصیه و اصرار و زور و اجبار حل و فصل یا حتی کنترل شود. اگر مسئولان با همین دست فرمان دستگاه دولت را به پیش برانند، تازه شاید پیری جمعیت یکی از مشکلات کوچک پیش روی جامعۀ ایران باشد. در سطوح پیدا و پنهان این جامعه وقایع مصیبتباری رو به رشد و گسترش است که اندیشیدن در بارۀ آنها نیز رعشه بر اندام هر ایراندوستی میاندازد!
✍احمد زید آبادی
@chelsalegi
بیرغبتی جوانان برای ازدواج و زاد و ولد در درجۀ نخست ناشی از وضعیت اشتغال و سطح درآمد در کشور است. یک پسر جوان پس از تحصیلات دانشگاهی در سطح فوق لیسانس، تازه باید راهی سربازی شود. او در آستانۀ سی سالگی کارت پایان خدمت میگیرد و برای یافتن شغل به تکاپو میافتد! شغل متناسب با رشتۀ تخصصی چنین جوانی یافت نمیشود و اگر هم یافت شود، درآمدی در اندازۀ حداقل دستمزد مصوب یعنی بین دو تا سه میلیون تومان در ماه معادل صد و پنجاه دلار آمریکا به دست میآورد!
این جوان در مقایسه با خیلِ همسالان بیکار خود که سربار خانوادۀ خود شده و شب و روز درگیر جنگ اعصاب با پدر و مادر خود هستند، حتی شاید خودش را موفق و خوشبخت هم فرض کند، اما به هیچ عنوان به فکر تشکیل خانواده نمیافتد، زیرا میداند که تمام دستمزد دریافتیاش کفاف پرداخت نصف اجارۀ یک خانۀ شصت متری در محلات متوسط تهران را هم نمی دهد چه برسد به اینکه بخواهد از پس هزینههای سرسام آور و فزایندۀ یک زندگی مشترک و بر و بچه هم برآید!
به نظرم همین یک علت برای توضیح کاهش روزافزون نرخ ازدواج و زادو ولد در کشور کافی باشد و نیازی به طرح دیگر علل و عوامل نباشد
اما در اینجا لازم است به دلایل دیگری هم اشاره شود. بسیاری از جوانان کشور ما احساس سرخوردگی، بیتأثیری، نادیدهانگاری و تحقیرشدگی و بخصوص تبعیض میکنند و عمده هدفشان مهاجرت از کشور شده است
به هر حال، مشکل پیری جمعیت از نوع مشکلاتی نیست که با توصیه و اصرار و زور و اجبار حل و فصل یا حتی کنترل شود. اگر مسئولان با همین دست فرمان دستگاه دولت را به پیش برانند، تازه شاید پیری جمعیت یکی از مشکلات کوچک پیش روی جامعۀ ایران باشد. در سطوح پیدا و پنهان این جامعه وقایع مصیبتباری رو به رشد و گسترش است که اندیشیدن در بارۀ آنها نیز رعشه بر اندام هر ایراندوستی میاندازد!
✍احمد زید آبادی
@chelsalegi
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
فیلمی از لحظه شیرین رسیدن بره میش دزدیده شده به مادرش
این بره میش وحشی توسط یک متخلف از طبیعت قمصر زنده گیری شده بود که در منزلش توسط محیط بانان کشف و ضبط شد و خوشبختانه مادرش در همان محل منتظر مانده بود که توانستند آنها را به هم برسانند.
در صورت مشاهده نوزادان حیات وحش هرگز به آنها دست نزنید واقدام به گرفتن آنها نکنید حتی به خیال کمک به آن...
ماده ها نوزادان خود را تنها میگذارند تا به چَرا بروند و برای شیردهی بازخواهند گشت.
آنهامعمولاً بچه هایی که بوی انسان گرفته باشد قبول نمیکنند و اتفاق اخیر در نوع کمنظیر است.
✍یک محیط بان
@chelsalegi
این بره میش وحشی توسط یک متخلف از طبیعت قمصر زنده گیری شده بود که در منزلش توسط محیط بانان کشف و ضبط شد و خوشبختانه مادرش در همان محل منتظر مانده بود که توانستند آنها را به هم برسانند.
در صورت مشاهده نوزادان حیات وحش هرگز به آنها دست نزنید واقدام به گرفتن آنها نکنید حتی به خیال کمک به آن...
ماده ها نوزادان خود را تنها میگذارند تا به چَرا بروند و برای شیردهی بازخواهند گشت.
آنهامعمولاً بچه هایی که بوی انسان گرفته باشد قبول نمیکنند و اتفاق اخیر در نوع کمنظیر است.
✍یک محیط بان
@chelsalegi
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
گورخر آفریقایی وارد کردند تا در ایران نسلشان را پرورش بدهند و در همان زمان ورود به باغوحش صفادشت کرج گور خر نر تلف شد! گور خری که در افریقا در میان پلنگ ها و شیرها زنده میمونه اینجا اینجوری تلف میشه
@chelsalegi
@chelsalegi
اگر نیم میلیارد سال نوری از زمین دور شوید،با چنین صحنه ای مواجه میشوید.شبکه ای باور نکردنی که مانند رشته های عصبی در هم تنیده و متشکل از صدها هزار کهکشان که دویست و پنجاه میلیون سال نوری قطر دارد. اینجا ابر خوشه لانیاکیا است که صحنه رقص دیوانه وار این صدهزار کهکشان است و آن نقطه قرمز کهکشان راه شیری ما است.از این فاصله حتی تشخیص کهکشانمان که منزلگاه دویست میلیارد ستاره و تریلیون ها سیاره است کار مشکلی است.
"بله هر نقطه سفید در این تصویر یک کهکشان است"
@chelsalegi
"بله هر نقطه سفید در این تصویر یک کهکشان است"
@chelsalegi
اینستاگرام فارسی پر شده از دخترا و پسرهای تبلیغ کننده غذا و رستوران ها که در برابر دوربین در حال لمباندن کباب هستند . به ما یاد دادن نونت رو با گرسنهای که دیدی نصف کن ده برابرش برمیگرده به زندگی. به ما هزار بار قصه گفتن از علی که نان و نمک و خرمای افطارش رو میداد به مستمند و در راه مانده گرسنه. به ما یاد دادن تغذیه رو زنگ تفریح با بغلیمون قسمت کنیم. به ما یاد دادن تو خوابگاه حواسمون به اونی که بشقابش خالیتره و لباسش کهنهتر باشه. به ما یاد دادن چشممون رو به روی هر کی بستیم به روی گرسنه نبندیم. به ما یاد دادن حتی از کنار سگ گرسنه هم به بیرحمی عبور نکنیم.
خدا رحمت کنه بابابزرگ رو، همیشه میگفت جوری غذا بپزین که حتی بعد اینکه سفره جمع شد، اگه یه گرسنه در خونه رو زد دست خالی نره. به ما هر سال توی کنکور و امتحان نهایی گفتن جمله شلخته درو کنید تا چیزی گیر خوشهچینها بیفتد مال کیه؟....
و ما به اینجا رسیدیم. زنان و مردانی که غذاها را ناخنک میزنند. و فقط جلوی دوربین بهبه و چهچه میکنند. با وقیحترین اداها و شکلهای ممکن، با پنجه خوردن و به نیش کشیدن کباب و عین غارتگران بربر تکهپاره کردن مرغ و ماهی و ساندویچ... کاش صاحبان رستوران و مشاغل عوض حرام کردن غذاهایشان با فرستادن برای این آدمهای فرومایه که حتی یک لحظه فکر نمیکنند ممکن است کسی به اینستاگرام دسترسی داشته باشد اما ماههاست پول رستوران رفتن نداشته باشد، خوردن چلوکباب برایش رویا باشد، خریدن گوشت و ماهی و ماهیچه امر ناممکن... این غذاها را همینطور که با بهترین دیزاین و کیفیت میفرستند برای این نشخوارکنندگان مجازی که خدا میداند اضافه چندین پرسی که فقط از هرکدام یک گاز زدهاند و با انگشت و پنجه غذا را از درجه اعتبار ساقط و راهی زبالهدان کردهاند، بفرستند برای شکمهای به پشت چسبیده، برای بچههایی که پدرهاشان در زنداناند، برای خانوادههایی که کرونا کاسبی لاغرشان را دود کرد و به هوا فرستاد. برای آنها که رنج بیمارداری در تهران مجبورشان کرده به خوردن نان و پنیر و خوابیدن توی ماشین. برای آنها که حسابهای بالابلند دفتری در بقالیهای محل دارند.
به ما یاد دادند دعا و خیرخواهی آدم گرسنهای که به مهر سیر شود، زندگی آدم را از این رو به آن رو میکند. آقایان رستوراندار سوراخ دعا را اشتباه گرفتید. خیلیها از دیدن نشخوار مشمئزکننده این تسترهای مجازی حالشان از غذاتان به هم خواهد خورد. این غذاها را به شکمهای گرسنه برسانید و بعد به تماشای رزق و برکت کسبتان بنگرید.
✍الهام فلاح
@chelsalegi
خدا رحمت کنه بابابزرگ رو، همیشه میگفت جوری غذا بپزین که حتی بعد اینکه سفره جمع شد، اگه یه گرسنه در خونه رو زد دست خالی نره. به ما هر سال توی کنکور و امتحان نهایی گفتن جمله شلخته درو کنید تا چیزی گیر خوشهچینها بیفتد مال کیه؟....
و ما به اینجا رسیدیم. زنان و مردانی که غذاها را ناخنک میزنند. و فقط جلوی دوربین بهبه و چهچه میکنند. با وقیحترین اداها و شکلهای ممکن، با پنجه خوردن و به نیش کشیدن کباب و عین غارتگران بربر تکهپاره کردن مرغ و ماهی و ساندویچ... کاش صاحبان رستوران و مشاغل عوض حرام کردن غذاهایشان با فرستادن برای این آدمهای فرومایه که حتی یک لحظه فکر نمیکنند ممکن است کسی به اینستاگرام دسترسی داشته باشد اما ماههاست پول رستوران رفتن نداشته باشد، خوردن چلوکباب برایش رویا باشد، خریدن گوشت و ماهی و ماهیچه امر ناممکن... این غذاها را همینطور که با بهترین دیزاین و کیفیت میفرستند برای این نشخوارکنندگان مجازی که خدا میداند اضافه چندین پرسی که فقط از هرکدام یک گاز زدهاند و با انگشت و پنجه غذا را از درجه اعتبار ساقط و راهی زبالهدان کردهاند، بفرستند برای شکمهای به پشت چسبیده، برای بچههایی که پدرهاشان در زنداناند، برای خانوادههایی که کرونا کاسبی لاغرشان را دود کرد و به هوا فرستاد. برای آنها که رنج بیمارداری در تهران مجبورشان کرده به خوردن نان و پنیر و خوابیدن توی ماشین. برای آنها که حسابهای بالابلند دفتری در بقالیهای محل دارند.
به ما یاد دادند دعا و خیرخواهی آدم گرسنهای که به مهر سیر شود، زندگی آدم را از این رو به آن رو میکند. آقایان رستوراندار سوراخ دعا را اشتباه گرفتید. خیلیها از دیدن نشخوار مشمئزکننده این تسترهای مجازی حالشان از غذاتان به هم خواهد خورد. این غذاها را به شکمهای گرسنه برسانید و بعد به تماشای رزق و برکت کسبتان بنگرید.
✍الهام فلاح
@chelsalegi
تو سکانس معروف فیلم مشق شب، کیارستمی از بچهای که جلوی دوربین نشسته میپرسه میدونی تنبیه یعنی چی؟ بچه میگه آره، یعنی کتک. بعد میپرسه میدونی تشویق یعنی چی؟ بچه یه کم فکر میکنه میگه نه.
سربسته بگم، ایرانی بودن یه همچین حسی داره.....
✍محسن طهماسبی
@chelsalegi
سربسته بگم، ایرانی بودن یه همچین حسی داره.....
✍محسن طهماسبی
@chelsalegi
تو فضای مجازی فیلمی دیدم از دوربین های مداربسته چند بیمارستان البته خارج کشور و گویا هند که حکایت از این داشت عده ای رفته بودن برای واکسن کرونا، بعد پرستار یه آمپول میزد به دست طرف ولی چیزی رو تزریق نمی کرد! پروندهای بود مربوط به چند سال پیش در دادسرای جرایم پزشکی و دارویی تهران. جریان از این قرار بود که در یکی از بیمارستانهای تهران که بیماران خاص سرطانی میبایست آمپول مخصوصی رو که هزینه زیادی هم داشته تزریق میکردند، کادر مربوطه همیشه دونفر دونفر بیماران رو میفرستادن برای تزریق. بعدها معلوم میشه از هر کدومشون آمپولش رو می گرفتن و یک آمپول رو در دو سرنگ تقسیم می کردند ک به دو نفر می زدند و یک آمپول دیگه رو برمیداشتین برای خودشون و توی بازار آزاد می فروختن!
مشخصه که در هر صنف و شغل و حرفه ای آدم های شریف و باوجدان هستند و آدم های بی شرف و دزد هم بین شان وجود داره؛ ولی مافیاهای کثیف دارو و پزشکی داستان خیلی مفصل و غم انگیزی داره!
قاچاق دارو، فروش داروهای تاریخ گذشته خارجی، داروهای تقلبی، احتکار دارو، زد و بندهای برخی پزشکان با شرکت های دارویی و... صدها موضوع دیگه!
✍احسان شجاعی
@chelsalegi
مشخصه که در هر صنف و شغل و حرفه ای آدم های شریف و باوجدان هستند و آدم های بی شرف و دزد هم بین شان وجود داره؛ ولی مافیاهای کثیف دارو و پزشکی داستان خیلی مفصل و غم انگیزی داره!
قاچاق دارو، فروش داروهای تاریخ گذشته خارجی، داروهای تقلبی، احتکار دارو، زد و بندهای برخی پزشکان با شرکت های دارویی و... صدها موضوع دیگه!
✍احسان شجاعی
@chelsalegi
در سالهای اخیر خبرنگاران و مدیران صدا و سیما از شادی در پوست خود نمی گنجند و چپ و راست خبرهای دست اول وحشتناک و آزار دهنده ای از سراسر جهان به ببینندگان خوشبخت و سعادتمند خود مخابره می کنند. از مرگ فجیع جمال خاشقچی تا اعتراضات جلیقه زردهای فرانسوی و مرگ دلخراش جرج فلوید همه و همه گوشه ای از جهان پلشت و شنیعی است که صدا و سیما برای بینندگان خود به نمایش می گزارد و به صورت غیر مستقیم آنها را به شکرگزاری از اینکه در ایران امن و آزاد و بدون خشونت زندگی می کنند دعوت می نمایند.
جهان بیرون از مرزهای ایران برای صدا و سیما، جهان گرگ هاست. جهانی که در اخلاق و انسانیت به پای قدرت و شهوت و سرمایه داری ذبح شده است و انسانها در لنجزاری از دروغ و فقر و خشونت گرفتار شده اند. جهان بیرون از مرزهای ایران در صدا و سیما، جهان مثله شدن خاشقچی هاست، جهان کتک خوردن و بازداشت پیران و زنان در خیابانهای پاریس، جهان تجاوز ترامپ به زنان مظلوم و بی دفاع آمریکا، جهان شکستن گردن جرج فلویدها و سیاهان و در یک کلام جهان تبعیض و بردگی و فحشا و فقر و بی عدالتی و افسردگی و خودکشی است.
اما هدف اصلی صدا و سیما از نمایش پرتکرار این تصاویر و اخبار چیست؟ آیا هدف صرفا تاکید و برجسته کردن تقابل دوتایی "مای مرفه و خوشبخت و آزاد" در مقابل "آنهای فلک زده و بدبخت" است؟
صدا و سیما در پس این هدف ظاهری هدف دیگری را دنبال می کند که به مراتب مهمتر از این هدف معمول و روتین رسانه هاست. صدا و سیما با نمایش مکرر سبعیت آل سعود در برخورد با روزنامه نگاران یا سرکوب معترضان توسط حکومت فرانسه یا قتل وحشیانه جرج فلوید در آمریکا می خواهد، این واقعیت را به ببینده انتقال دهد که اینگونه رفتارها در همه جای دنیا امری معمول و طبیعی است. صداو سیما به دنبال القاء این است که در همه کشورها خبرنگاران مخالف را زندانی و به قتل می رسانند، همه جا مخالفان سرکوب می شوند و در همه کشورها تبعیض و بی عدالتی حکفرماست. بی جهت نبود که قتل جمال خاشقچی و جرج فلوید آن قدر مهم بود که اگر برای مدیران تلویزیون مقدور بود جنازه آنها را خریده و به عنوان آرم یکی از شبکه ها استفاده می نمودند .نمایش پرتکرار خبر قتل خاشقچی و فلوید در تلویزیون علاوه بر هدف ظاهری تحریک افکار عمومی علیه خاندان سعود و حاکمان آمریکا، یک هدف اصلی داشت و آن طبیعی جلوه دادن یک وضعیت استثنایی در سراسر جهان است.
صدا و سیما با ارائه اخباری طولانی و هیجانی از شورش موسوم به "تسخیر وال استریت" و "جوانان انقلابی جلیقه زرد و سرکوب و به خاک و خون کشیده شدن آنها توسط رژیم سفاک امانوئل مکرون" و قتل جرج فلوید و.. بیشتر از آنکه در پی نقد چنین برخوردی باشد به دنبال عادی نشان دادن چنین رفتارهایی از سوی حاکمان و دولتمردان در سراسر جهان است..
✍فرهاد قنبری
@chelsalegi
جهان بیرون از مرزهای ایران برای صدا و سیما، جهان گرگ هاست. جهانی که در اخلاق و انسانیت به پای قدرت و شهوت و سرمایه داری ذبح شده است و انسانها در لنجزاری از دروغ و فقر و خشونت گرفتار شده اند. جهان بیرون از مرزهای ایران در صدا و سیما، جهان مثله شدن خاشقچی هاست، جهان کتک خوردن و بازداشت پیران و زنان در خیابانهای پاریس، جهان تجاوز ترامپ به زنان مظلوم و بی دفاع آمریکا، جهان شکستن گردن جرج فلویدها و سیاهان و در یک کلام جهان تبعیض و بردگی و فحشا و فقر و بی عدالتی و افسردگی و خودکشی است.
اما هدف اصلی صدا و سیما از نمایش پرتکرار این تصاویر و اخبار چیست؟ آیا هدف صرفا تاکید و برجسته کردن تقابل دوتایی "مای مرفه و خوشبخت و آزاد" در مقابل "آنهای فلک زده و بدبخت" است؟
صدا و سیما در پس این هدف ظاهری هدف دیگری را دنبال می کند که به مراتب مهمتر از این هدف معمول و روتین رسانه هاست. صدا و سیما با نمایش مکرر سبعیت آل سعود در برخورد با روزنامه نگاران یا سرکوب معترضان توسط حکومت فرانسه یا قتل وحشیانه جرج فلوید در آمریکا می خواهد، این واقعیت را به ببینده انتقال دهد که اینگونه رفتارها در همه جای دنیا امری معمول و طبیعی است. صداو سیما به دنبال القاء این است که در همه کشورها خبرنگاران مخالف را زندانی و به قتل می رسانند، همه جا مخالفان سرکوب می شوند و در همه کشورها تبعیض و بی عدالتی حکفرماست. بی جهت نبود که قتل جمال خاشقچی و جرج فلوید آن قدر مهم بود که اگر برای مدیران تلویزیون مقدور بود جنازه آنها را خریده و به عنوان آرم یکی از شبکه ها استفاده می نمودند .نمایش پرتکرار خبر قتل خاشقچی و فلوید در تلویزیون علاوه بر هدف ظاهری تحریک افکار عمومی علیه خاندان سعود و حاکمان آمریکا، یک هدف اصلی داشت و آن طبیعی جلوه دادن یک وضعیت استثنایی در سراسر جهان است.
صدا و سیما با ارائه اخباری طولانی و هیجانی از شورش موسوم به "تسخیر وال استریت" و "جوانان انقلابی جلیقه زرد و سرکوب و به خاک و خون کشیده شدن آنها توسط رژیم سفاک امانوئل مکرون" و قتل جرج فلوید و.. بیشتر از آنکه در پی نقد چنین برخوردی باشد به دنبال عادی نشان دادن چنین رفتارهایی از سوی حاکمان و دولتمردان در سراسر جهان است..
✍فرهاد قنبری
@chelsalegi
موشک فضایی چین بعد از ماموریت در حال ورود به جو زمین است ولی معلوم نیست به کجا برخورد کند . با یک ابرقدرت نوظهور مواجهیم که حتی موشکی که به فضا پرتاب میکند هم میتواند جان انسانها را در روی زمین بگیرد. از چنین قدرتِ غیرمسئولی نباید توقع داشت که بابت ویروسی که یکسالونیم است به جان دنیا انداخته، عذرخواهی کند.
✍احسان رمضانیان
@chelsalegi
✍احسان رمضانیان
@chelsalegi
سیاست در ده پرده
یک: برخلاف آنچه شایع است، حکومتها با ظلم باقی میمانند و با مشتِ آهنین جان میگیرند. اهمیتی ندارد که شهروندان چقدر اعتقاد عقلی یا قلبی داشته باشند کافی است که التزام عملی بیابند.
"الحق لمن غلب" و "النصر بالرعب" اساس مملکتداری بوده و "اقتدارِ امنیتی" اصل است نه "مشروعیتِ سیاسی"
دو:در تمام تاریخ بشریت حکومتی نبوده که "توان و "اراده" سرکوب را داشته و نپاید. هرکه افتاده یا سرباز و ساز و برگ کم آورده یا لحظهای تردید کرده. صدام یا قذافی حتی در اوج قحطی غذا و دارو، در غایتِ قدرت ماندند و اگر با قویتر از خود سرشاخ نمیشدند، هنوز سیدالرئیس و الیالابد بودند.
سه:و باز برخلاف آنچه القا میشود، شوروی سابق را نیز رقابت تسلیحاتی و اقتصاد بیمار که در ادوار قبل از گورباچف با شدت بسیار بیشتری وجود داشت از هم ندرید. بلکه گلاسنوست اصلاحات سیاسی و پروستریکا اصلاحات اقتصادی و تعطیلی تبعیدگاههای سیبری و رهایی روشنفکران و مهار کاگب و آزادی مطبوعات و خانهنشینی پیرمردهای پولیتبورو و انحلال پیمان نظامی ورشو، دخلشان را آورد. وگرنه کدام جوانی جرات داشت از دیوار برلین بالا برود؟! و اینروزها اگر به مسکو بروید خانههای شهر، دوباره پر از مجسمههای استالین است و تیشرتهای بسیاری از جوانان منقوش به تصاویرِ پوتین.
چهار:کشتار هفده شهریور نیز گرچه محبوبیت رژیم گذشته را کاهش داد امّا ابدا قدرت حاکمیتی شاه را تضعیف نکرد! و از قضا آنچه او را برانداخت، تعویضِ اویسیِ جلّاد با ازهاریِ دلرحم بود و اعلام آشتی در "صدای انقلاب شما را شنیدم" یا رودربایستی با کارترِ بیتجربه. و این عبرتی است که انقلابیونِ سابق و حاکمانِ لاحِق فرا گرفتند.
پنج:شهدالله که بسیاری از مقامات حتی در بدنهی دولت از ابتدا به برجام بدبین بودند امّا جیک نزدند! چرا؟ چون میخواستند "مقام" بمانند!
آنوقت تو چه انتظاری داری از انتظاماتی که اگر کارگر بیکار را با ساچمه نزند خودش هم در این واویلای فقر بیکار میشود و چون به او رحم کند، به خانواده خودش بیرحمی کرده؟
شش:راز دیگر ماندگاری، بخشیدن فساد و نبخشیدن خیانت در جمع همراهان است. از فساد رفقا اگر پنهان باشد و به منافع دیگر دوستان ضرر نزند میشود چشمپوشی کرد. و خیانت یعنی هرگونه نقد یا نق و هرچه منتقد به حاکم نزدیکتر باشد، گناهاش نابخشودنیتر و عقوبتاش سختتر. این نکته را امیرعباس هویدا دوستانه در هواپیمای عازم به رومانی به رفقایش درباره اخلاق شاه سابق گفته بود ولی چون نیک بنگری، همیشه و همهجا صادق است.
هفت:قدرتی که مستظهر به فرهنگ شهادت باشد، زوال ندارد و آدمی که حاضر باشد در راه ایماناش جانِ نازنین خودش را بدهد، چه دلیلی دارد از ستاندن جانِ مخالفاش مضایقه کند؟ بیهوده نیست که همواره جوانان فداکارتر و بیرحمترند. و مگر نه اینکه از آنگولا تا افغانستان، عمدهی کشتن و کشتهشدنها بر عهده نوجوانان مسلح است؟
هشت:عبرتی در کار نیست! مثلا بخش اصلی جامعه در انتخابات ر.جمهوری امسال رایاولیهایی هستند که در انتخابات نود و دو ، دوم دبستان بوده و سال هشتادو هشت کارتون تماشا میکردند! طبعا آنها نه مشاهده و نه مطالعهای از واقعیات ندارند و تنها براساس احساسات و تصورات ناشی از محیط پیرامونیشان، تصمیم میگیرند!
نُه:زندگی با ادبیّات به کلّی فرق دارد و در عالمِ واقع، نه کلبهی احزان روزی گلستان میشود و نه سحر نزدیک است! اما کلمات، توانی سحرانگیز دارند و میتوانند بیآنکه الزاما به شعور سیاسی مخاطب اضافه کنند، آنچنان شورِ او را زیاد و زیادتر کند که با خواندنِ رمانی از گورکی، چریکِ فدایی شود و با تورّق اثری از شریعتی، مجاهدِ خلق!
ده:سیاست امری آسمانی نیست. سیاست یعنی حرفهی سواری بر مرکبِ چموشِ قدرت. سیاست یعنی تیغ و طلا و تسبیح. سیاست یعنی از شانهی کسی بالا رفتن و از آن پس، نردبان را انداختن.
سیاست یعنی دیگری را سپرِ بلایِ خود ساختن، یعنی جاخالی دادن، یعنی هنرِ استفاده از فرصتها یعنی گاه بسان چشمهای زلال سخن گفتن و به مانند مردابی عفِن بودن! و هرکه در این ساحت شروع به چون و چرا کرد، پیدا است که اینکاره نیست و بهتر است برود درساش را بخواند!
✍حسین دهباشی
@chelsalegi
یک: برخلاف آنچه شایع است، حکومتها با ظلم باقی میمانند و با مشتِ آهنین جان میگیرند. اهمیتی ندارد که شهروندان چقدر اعتقاد عقلی یا قلبی داشته باشند کافی است که التزام عملی بیابند.
"الحق لمن غلب" و "النصر بالرعب" اساس مملکتداری بوده و "اقتدارِ امنیتی" اصل است نه "مشروعیتِ سیاسی"
دو:در تمام تاریخ بشریت حکومتی نبوده که "توان و "اراده" سرکوب را داشته و نپاید. هرکه افتاده یا سرباز و ساز و برگ کم آورده یا لحظهای تردید کرده. صدام یا قذافی حتی در اوج قحطی غذا و دارو، در غایتِ قدرت ماندند و اگر با قویتر از خود سرشاخ نمیشدند، هنوز سیدالرئیس و الیالابد بودند.
سه:و باز برخلاف آنچه القا میشود، شوروی سابق را نیز رقابت تسلیحاتی و اقتصاد بیمار که در ادوار قبل از گورباچف با شدت بسیار بیشتری وجود داشت از هم ندرید. بلکه گلاسنوست اصلاحات سیاسی و پروستریکا اصلاحات اقتصادی و تعطیلی تبعیدگاههای سیبری و رهایی روشنفکران و مهار کاگب و آزادی مطبوعات و خانهنشینی پیرمردهای پولیتبورو و انحلال پیمان نظامی ورشو، دخلشان را آورد. وگرنه کدام جوانی جرات داشت از دیوار برلین بالا برود؟! و اینروزها اگر به مسکو بروید خانههای شهر، دوباره پر از مجسمههای استالین است و تیشرتهای بسیاری از جوانان منقوش به تصاویرِ پوتین.
چهار:کشتار هفده شهریور نیز گرچه محبوبیت رژیم گذشته را کاهش داد امّا ابدا قدرت حاکمیتی شاه را تضعیف نکرد! و از قضا آنچه او را برانداخت، تعویضِ اویسیِ جلّاد با ازهاریِ دلرحم بود و اعلام آشتی در "صدای انقلاب شما را شنیدم" یا رودربایستی با کارترِ بیتجربه. و این عبرتی است که انقلابیونِ سابق و حاکمانِ لاحِق فرا گرفتند.
پنج:شهدالله که بسیاری از مقامات حتی در بدنهی دولت از ابتدا به برجام بدبین بودند امّا جیک نزدند! چرا؟ چون میخواستند "مقام" بمانند!
آنوقت تو چه انتظاری داری از انتظاماتی که اگر کارگر بیکار را با ساچمه نزند خودش هم در این واویلای فقر بیکار میشود و چون به او رحم کند، به خانواده خودش بیرحمی کرده؟
شش:راز دیگر ماندگاری، بخشیدن فساد و نبخشیدن خیانت در جمع همراهان است. از فساد رفقا اگر پنهان باشد و به منافع دیگر دوستان ضرر نزند میشود چشمپوشی کرد. و خیانت یعنی هرگونه نقد یا نق و هرچه منتقد به حاکم نزدیکتر باشد، گناهاش نابخشودنیتر و عقوبتاش سختتر. این نکته را امیرعباس هویدا دوستانه در هواپیمای عازم به رومانی به رفقایش درباره اخلاق شاه سابق گفته بود ولی چون نیک بنگری، همیشه و همهجا صادق است.
هفت:قدرتی که مستظهر به فرهنگ شهادت باشد، زوال ندارد و آدمی که حاضر باشد در راه ایماناش جانِ نازنین خودش را بدهد، چه دلیلی دارد از ستاندن جانِ مخالفاش مضایقه کند؟ بیهوده نیست که همواره جوانان فداکارتر و بیرحمترند. و مگر نه اینکه از آنگولا تا افغانستان، عمدهی کشتن و کشتهشدنها بر عهده نوجوانان مسلح است؟
هشت:عبرتی در کار نیست! مثلا بخش اصلی جامعه در انتخابات ر.جمهوری امسال رایاولیهایی هستند که در انتخابات نود و دو ، دوم دبستان بوده و سال هشتادو هشت کارتون تماشا میکردند! طبعا آنها نه مشاهده و نه مطالعهای از واقعیات ندارند و تنها براساس احساسات و تصورات ناشی از محیط پیرامونیشان، تصمیم میگیرند!
نُه:زندگی با ادبیّات به کلّی فرق دارد و در عالمِ واقع، نه کلبهی احزان روزی گلستان میشود و نه سحر نزدیک است! اما کلمات، توانی سحرانگیز دارند و میتوانند بیآنکه الزاما به شعور سیاسی مخاطب اضافه کنند، آنچنان شورِ او را زیاد و زیادتر کند که با خواندنِ رمانی از گورکی، چریکِ فدایی شود و با تورّق اثری از شریعتی، مجاهدِ خلق!
ده:سیاست امری آسمانی نیست. سیاست یعنی حرفهی سواری بر مرکبِ چموشِ قدرت. سیاست یعنی تیغ و طلا و تسبیح. سیاست یعنی از شانهی کسی بالا رفتن و از آن پس، نردبان را انداختن.
سیاست یعنی دیگری را سپرِ بلایِ خود ساختن، یعنی جاخالی دادن، یعنی هنرِ استفاده از فرصتها یعنی گاه بسان چشمهای زلال سخن گفتن و به مانند مردابی عفِن بودن! و هرکه در این ساحت شروع به چون و چرا کرد، پیدا است که اینکاره نیست و بهتر است برود درساش را بخواند!
✍حسین دهباشی
@chelsalegi
خدابیامرز مادر بزرگم هر وقت با پرستارش بحثش میشد ، هر وقت پرستاره غذای بد مزه درست میکرد یا خونه را تمیز نمیکرد ، شاکی میشد و زنگ میزد به بابام. کلی غرولند میکرد و آخر تلفنش همیشه این یه بیت را میخوند
جز که تسلیم و رضا کو چاره ای
در کف شیر نری خونخواره ای...
در آستانه چهل سالگی حسم نسبت به این مملکت همین شده. نه کاری ازم برمیاد نه قراره اتفاق خوبی بیوفته نه قراره برگردم به سالهای گذشته. بدون هیچ امیدواری نسبت به آینده با خودم میگم
" جز که تسلیم و رضا کو چاره ای؟ "
✍مهدی تاجوری
@chelsalegi
جز که تسلیم و رضا کو چاره ای
در کف شیر نری خونخواره ای...
در آستانه چهل سالگی حسم نسبت به این مملکت همین شده. نه کاری ازم برمیاد نه قراره اتفاق خوبی بیوفته نه قراره برگردم به سالهای گذشته. بدون هیچ امیدواری نسبت به آینده با خودم میگم
" جز که تسلیم و رضا کو چاره ای؟ "
✍مهدی تاجوری
@chelsalegi
این روزها شاید بد نیست برگردم و سریال روزی روزگاری را ببینم. حکایت مردمانی که غیور بودنشان را به رخ میکشیدند. مردمانی که زیر بار زور نمیرفتند. حکایت پیرزن ایلیاتی که از یک دزد سر گردنه آدم ساخت.
با خودم فکر میکنم هرکدام از مسئولین را اگر از مسندشان خلع کنند و پولهایی که از حلقوم من و شما کشیدند، ازشان بگیرند، چه کاری بلدند بکنند؟ بلدند با حقوق کارگری و کارمندی از پس عائلهشان بربیایند؟ اگر کاخهای دروس و فرمانیه و نیاوران و الهیه و جمشیدیه را ازشان بگیرند بلدند یک لانهموش برای خودشان فراهم کنند آنهم با پول کم و این قیمتها؟ بلدند در اسنپ نامنویسی کنند و در این میانهی خطر و مرگ روزی هزار نفر را سوار و پیاده کنند که معلوم نیست کدام سالم و کدام ناقل و کدام بیمار است؟ بلدند صبح تا شب به مانیتور و نمودارهای بورس و رنگ همیشه قرمز نگاه کنند و بعد از لج مالباختگی زن و بچه را به فحش و فضیحت نکشند؟ بلدند صف بایستند برای مرغ؟ بلدند نگاه همیشهمنتظر بچهها را تاب بیاورند و دست خالی به خانه برگردند؟ بلدند ماسک یکبار مصرفشان را بشورند و فردا باز همان را بزنند؟ بلدند از پس هر سرفه و گلودردی چهارصد تا پانصد هزار تومن پول تست کووید بدهند؟ بلدند دکترا و کارشناسی ارشد بگیرند و باز قدر یک زندگی دونفره ته جیبشان نباشد و بیزن و همخوابگی و رابطه غیرپنهانی و نامشروع چهلساله شوند؟ بلدند همه این مصیبتها را بکشند و بعد باز هم خودشان را بکشند برای انرژی هستهای؟
کدام هسته؟ هستهی جامعه ماییم آقایان. ما ملت. ما که در یک شهر و در یک روز قریب نود نفرمان از زندگی سیر میشود و میرسد به مرگ خودخواسته. ما که اخته و یائسه کنج خانههای پدرانمان پیر میشویم. ما که بچههایمان ماهی یک وعده گوشت هم نمیخورند. ماها که یک سطل متوسط ماست را سی شش هزار تومان میخریم. ماها که ناامید و خستهایم. ماها که بریدهایم. ذلهایم.
گفتم که بگویم ما دیگر آن ملتی نیستیم که به دست و انگشتمان روبان رنگی ببندیم و روزهای انتخابات به خیابان بریزیم و برقصیم و بوق بزنیم و خدا را شکر کنیم که اقلا همین چند روز کسی کاری به کارمان ندارد اگر نیمهشب توی خیابان برقصیم و هلهله کنیم و چوق الف بر سرمان باشد. ما آن مردمی نیستیم که بنشینیم به مناظرهای گوش بدهیم که همین دوره قبل نفراتی که حالا سران سه قوه اصلی نظام هستند یکدیگر را به دروغ و فساد و نالایقی متهم کردند. شما به درد این صحرا نمیخورید.
✍الهام فلاح
@chelsalegi
با خودم فکر میکنم هرکدام از مسئولین را اگر از مسندشان خلع کنند و پولهایی که از حلقوم من و شما کشیدند، ازشان بگیرند، چه کاری بلدند بکنند؟ بلدند با حقوق کارگری و کارمندی از پس عائلهشان بربیایند؟ اگر کاخهای دروس و فرمانیه و نیاوران و الهیه و جمشیدیه را ازشان بگیرند بلدند یک لانهموش برای خودشان فراهم کنند آنهم با پول کم و این قیمتها؟ بلدند در اسنپ نامنویسی کنند و در این میانهی خطر و مرگ روزی هزار نفر را سوار و پیاده کنند که معلوم نیست کدام سالم و کدام ناقل و کدام بیمار است؟ بلدند صبح تا شب به مانیتور و نمودارهای بورس و رنگ همیشه قرمز نگاه کنند و بعد از لج مالباختگی زن و بچه را به فحش و فضیحت نکشند؟ بلدند صف بایستند برای مرغ؟ بلدند نگاه همیشهمنتظر بچهها را تاب بیاورند و دست خالی به خانه برگردند؟ بلدند ماسک یکبار مصرفشان را بشورند و فردا باز همان را بزنند؟ بلدند از پس هر سرفه و گلودردی چهارصد تا پانصد هزار تومن پول تست کووید بدهند؟ بلدند دکترا و کارشناسی ارشد بگیرند و باز قدر یک زندگی دونفره ته جیبشان نباشد و بیزن و همخوابگی و رابطه غیرپنهانی و نامشروع چهلساله شوند؟ بلدند همه این مصیبتها را بکشند و بعد باز هم خودشان را بکشند برای انرژی هستهای؟
کدام هسته؟ هستهی جامعه ماییم آقایان. ما ملت. ما که در یک شهر و در یک روز قریب نود نفرمان از زندگی سیر میشود و میرسد به مرگ خودخواسته. ما که اخته و یائسه کنج خانههای پدرانمان پیر میشویم. ما که بچههایمان ماهی یک وعده گوشت هم نمیخورند. ماها که یک سطل متوسط ماست را سی شش هزار تومان میخریم. ماها که ناامید و خستهایم. ماها که بریدهایم. ذلهایم.
گفتم که بگویم ما دیگر آن ملتی نیستیم که به دست و انگشتمان روبان رنگی ببندیم و روزهای انتخابات به خیابان بریزیم و برقصیم و بوق بزنیم و خدا را شکر کنیم که اقلا همین چند روز کسی کاری به کارمان ندارد اگر نیمهشب توی خیابان برقصیم و هلهله کنیم و چوق الف بر سرمان باشد. ما آن مردمی نیستیم که بنشینیم به مناظرهای گوش بدهیم که همین دوره قبل نفراتی که حالا سران سه قوه اصلی نظام هستند یکدیگر را به دروغ و فساد و نالایقی متهم کردند. شما به درد این صحرا نمیخورید.
✍الهام فلاح
@chelsalegi
Telegram
attach 📎
جنایت بزرگی که در افغانستان رخ داده زبان آدمی را بند می آورد. بمب گذاری مقابل یک مدرسه دخترانه که کشتگان آن به بیش از شصت نفر رسید . جرم؟ دختر بودن و به مدرسه رفتن و افغانستانی بودن. جرم؟ هزاره و شیعه بودن. مردی که خود راوی صحنه است می گوید: بعد از انفجار در پیش لیسه سيد الشهدا، دیدم که عده ای زیاد از دختران مثل گل پر پر شده است.
آنچه که سخت تکانم داد این بود که دختری را دیدم که زخمی است و ساک کتاب هایش در آتش می سوزد، از من در خواست کمک کرد، من به این خیال بودم که شاید بگوید من را در شفا خانه بیر یا زخم هایم را بیبند.
نه هرگز چنین نگفت.
گفت: کاکا کاکا تو را خدا آتش ساکم را خاموش کن که کتاب هایم می سوزد؛
در حال که آغوشته در خون خود بود، خود را فراموش کرده بود و می گفت کاکا آتش ساکم را خاموش کن که کتاب هایم می سوزد، سخت تکانم داد؛
گفتم جان کاکا، کتاب تان را خیر است خودت مهم هستی، تو را باید به شفا خانه بی برم.
گفت: کاکا اول آتش کتاب هایم را خاموش کن، چون پدرم پول ندارد که دو باره برایم کتاب بخرد و من از درس هایم باز می مانم.
@chelsalegi
آنچه که سخت تکانم داد این بود که دختری را دیدم که زخمی است و ساک کتاب هایش در آتش می سوزد، از من در خواست کمک کرد، من به این خیال بودم که شاید بگوید من را در شفا خانه بیر یا زخم هایم را بیبند.
نه هرگز چنین نگفت.
گفت: کاکا کاکا تو را خدا آتش ساکم را خاموش کن که کتاب هایم می سوزد؛
در حال که آغوشته در خون خود بود، خود را فراموش کرده بود و می گفت کاکا آتش ساکم را خاموش کن که کتاب هایم می سوزد، سخت تکانم داد؛
گفتم جان کاکا، کتاب تان را خیر است خودت مهم هستی، تو را باید به شفا خانه بی برم.
گفت: کاکا اول آتش کتاب هایم را خاموش کن، چون پدرم پول ندارد که دو باره برایم کتاب بخرد و من از درس هایم باز می مانم.
@chelsalegi
اگر شما به اولین مورد از نقض حقوق انسانی که میبینید واکنش شدید نشان دهید، همان جا محکم بایستید و مخالفت کنید، شاید این هزینه چندان هم زیاد نباشد. اما اگر این مقاومت و آگاهیِ اولیه نباشد ممکن است به قول آقای تورسکی، آشوویتس دیگری پاورچین پاورچین به سراغ ما بیاید. تورسکی میگوید میخواهم فرمان یازدهمی به ده فرمان حضرت موسی اضافه کنم و آن این است که «بیاعتنا مباش». او میگوید میخواهم به دخترها و نوههایم بیاموزم که نسبت به دروغهای تاریخی بیاعتنا نباشند، و وقتی گذشته را به خاطر مصالح سیاسی امروز تحریف میکنند بیتفاوت نمانند. به نظر او، وقتی یک مرجع قدرت قرارداد اجتماعی موجود را نقض میکند، نباید ساکت ماند؛ چون اگر بیاعتنا باشیم حتی متوجه نخواهیم شد که آشوویتس دیگری دارد از از آسمان نازل میشود.
@chelsalegi
@chelsalegi