Telegram Web Link
‏برای من اهمیتی ندارد که کسی با دیگری خوابیده یا نخوابیده. اما برای من مهم است که کسی مالی را که باید در خدمت جامعه باشد، غارت کرده است. شاید برای شما اخبار راست و دروغ خوابیدن این با آن مهم باشد. برای من مهم نیست.
‏آنکه با فنچی می‌خوابد و معاشقه‌ای می‌کند، هیچ ضرری به من نمی‌رساند؛ اما آنکه بیت المال را غارت می‌کند، به من و جامعه ضرر می‌رساند.
دوست ندارم از واژهٔ پرستو استفاده کنم، می‌گویم فنچ.
سيد اکبر موسوی
@Chelsalegi
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
گویا اسرائیل قبل از اینکه جایی رو بزنه خبر میده و خبرنگارها و عکاس ها هم جمع میشن دورش تا صحنه نابودی بخشی از زندگی مردم منطقه رو ثبت کنند!
روزبه حاتمی
@Chelsalegi
غلامحسین ساعدی داستان کوتاهی دارد به نام «شب‌نشینی باشکوه». به گمانم این داستان کوتاه تکان‌دهنده، تصویر زنده‌ی دوران ماست، تصویر زنده و ملموس جامعه‌ی خواب‌زده و درگیر توهم کنونی ما که به‌اصطلاح، بالادستی‌هایش تکلیف خودشان را نمی‌دانند و پایین‌دستی‌ها هم پرت و گیج و بدحالند. این داستان کوتاه، روایت‌گر یک شب‌نشینی‌ست که قرار است در آن از بازنشستگان اداره‌های مختلف تقدیر و تشکر به عمل بیاید. ابتدا رؤسای هر اداره پشت میکروفن حاضر می‌شوند و حرف‌های قلمبه‌سلمبه و بی‌سروته‌ می‌زنند و مغز کارمندان بدبخت را شست‌وشو می‌دهند. آن‌ها از پیشرفت‌های علمی دنیا می‌گویند و سخن‌شان را به این‌جا می‌کشانند که این پیشرفت‌ها حاصل زحمت آدم‌هایی‌ست که در راه آبادانی مملکت‌شان ازهیچ تلاشی فروگذار نکرده‌اند.
رؤسا همین‌طور وراجی می‌کنند و خیلی پرحرارت از کارهایی که در اداره‌ی متبوع‌شان انجام داده‌اند حرف می‌زنند یا به‌اصطلاح آمار می‌دهند. در میان این حرف‌ها، بیرون از سالن طوفانی آغاز می‌شود که با هر غرش «آذرخش لجوج»، «چهره‌ی خواب‌آلود حضار» روشن می‌شود. بعد نوبت به بازنشستگان هر اداره می‌رسد که پشت میکروفن بیایند تا از «بهترین و شیرین‌ترین خاطره‌ی زندگی‌شان» بگویند. نفر اولی که پشت میکروفن می‌آید آقای مظلوم‌پرست نام دارد. او ابتدا بی‌مقدمه می‌خندد. بعد سکوت می‌کند. حضار سعی می‌کنند او را به حرف بیاورند. مثلاً یکی از ته سالن داد می‌زند: «مرگ پسرتو بگو. مرگ مصطفی‌جون تو». اما مظلوم‌پرست هیچ نمی‌گوید. در نهایت ناگهان گریه‌اش می‌گیرد و مجبور می‌شوند او را پایین بیاورند. همین‌قدر تلخ و عجیب.
در حالی که بیرون باران بیداد می‌کند، یکی‌دو تا از کارمندان بالا می‌آیند و ماجراهایی مالیخولیایی تعریف می‌کنند. چند نفر «خنده‌های اندوهبار» سر می‌دهند. حرف‌ها تمام می‌شود. باران کم‌تر می‌شود. حضار به «چرت مزمن» افتاده‌اند. هیچ‌کس نفهمیده دیگران چه گفته‌اند و چرا. «از لبه‌ی پنجره جوی‌های کوچکی از آب گل‌آلود» به داخل می‌خزد و «کف تالار به لجن‌زاری» تبدیل شده است. این‌جا به خط آخر داستان می‌رسیم.
ساعدی، بدبینانه، تلخ و البته صریح، از آدم‌هایی خواب‌زده و منگ حرف می‌زند که چیزی جز «حرف مفت» برای گفتن ندارند. بالادستی‌ها برای حفظ مقام و گرفتن ترفیع می‌کوشند و پایین‌دستی‌ها برای بقا. ساعدی روحش هم خبر نداشت که اشاره‌های سیاسی و اجتماعی آشکارش در سال‌هایی که این داستان کوتاه را نوشته در اواخر دهه‌ی سی شمسی ، حالا بعد از گذشت چیزی حدود شصت سال هنوز هم ملموس است.
دامون قنبرزاده
@Chelsalegi
صدا و سیما تحولات جنگ بین حماس و اسرائیل را به نحوی پوشش می‌دهد که انگار پیروزی قطعی با حماس و اسرائیل هم در یک قدمی فروپاشی و نابودی کامل است.
لابد هر کس هم به این نوع خبررسانی ایراد بگیرد فوراً به ضدیت با فلسطینی‌ها و طرفداری از اسرائیل متهم می‌شود!
واقعیت این است که تاکنون حماس حدود هزار راکت و موشک به سمت شهرهای مختلف اسرائیل شلیک کرده و در مقابل اسرائیل ششصد هدف را در نوار غزه بمباران کرده است.
با این حال، آنچه جریان دارد به هیچ وجه جنگی برابر نیست زیرا هزار موشک و راکتی که حماس شلیک کرده، تلفات مالی و جانیِ قابل توجهی به جا نگذاشته اما بمباران اسرائیل، بیشتر زیربناهای نظامی و امنیتی و مالی حماس و جهاد اسلامی را تا مرز نابودی کامل تخریب کرده و تعدادی از کادرهای رده بالای نظامی آنها را به قتل رسانده است.
ظاهراً بی‌دلیل نیست که بسیاری از ایرانی‌ها نسبت به مسئلۀ فلسطین تا بدین پایه بی‌تفاوت شده‌اند. بخشی از این ماجرا به همین گونه اطلاع‌رسانی مربوط می‌شود! وقتی به مخاطبان القاء می‌شود که طرف اسرئیلی ضعیف و رو به مرگ و در عوض طرف فلسطینی بسیار قوی و در حال پیروزی است، آنها هم لابد فکر می‌کنند که طرف قدرتمند و پیروز چه نیازی به همراهی و همدلی و دلسوزی و کمک ما دارد!
احمد زید آبادی
@Chelsalegi
تصور نمی کنم در هیچ نقطه ای از دنیا به اندازه ایران، تراژدی فلسطین و غزه به ابتذال کشیده شده باشد. اینجا واژه فلسطین هم به مانند کلمات «عدالت» و «آزادی» و «مهرورزی» و «تدبیر» و «امید» و «راستگویی» و... به واژه هایی بی ارزش تبدیل شده و بار معنایی خود را از دست است. به همین دلیل علاقه چندانی هم به سخن گفتن درباره فلسطین ندارم و می دانم که دفاع از فلسطین اغلب با بدترین و مبتذلترین برداشت ها همراه است، اما وقتی نحوه پوشش خبری برخی کانالها و شبکه های اپوزسیون را می بینم که در تلاشند تا مقاومت غزه و فلسطین را به فرصت طلبی و سودجویی عده ای عیاش تقلیل دهند، حقیقتا سکوت برایم سخت است.
به این تصویر بنگریم. این فرد را دلارهای نفتی ایران و هیچ کشوری نمی تواند به اینجا بکشاند چرا که او اگر گدای دلار کسی بود با این وضعیت جسمانی به جنگ اسرائیل نمی رفت.
واقعیت این است که او بهتر از هر کسی می داند که خانه و وطن قابل خرید و فروش نیست و او هم خریدنی نیست چرا که اگر خریدنی بود پیش از آنکه پاهایش را کوچه های غم زده غزه جا بگذارد، با دلارهای بیشتری از سوی آمریکا و عربستان و حتی خود اسرائیل تطمیع شده بود
فرهاد قنبری
@Chelsalegi
زیاد دیدیم و شنیدیم که عده‌ای بر این باورند دنیای کنونی کثیف‌ترین دوران تاریخ است و از بس ظلم و کثافت هست دیگه دنیا جای موندن نیست و خلاصه بشریت به پایان خط رسیده!
من گمان می‌کنم تاریخ بشریت تا بوده همین بوده. پر از ظلم و کثافت و کشت و کشتار! حالا گاهی کم، گاهی زیاد! در همین دو جنگ جهانی اول و دوم که هنوز صد سال هم ازش نگذشته و از اتفاق خاستگاه اون اروپا بوده و جنگ های مذهبی هم نبوده چند نفر کشته شدند؟ چیزی در حدود نود میلیون انسان ظرف چند سال! متوجه هستین نود میلیون انسان گوشت و پوست و خون‌دار!
در طول تاریخ چه تعداد انسان های بیگناه از زن و بچه و پیر و جوان با انگیزه های ناموسی یا مذهبی یا جنگ و لشگرکشی کشته شدند و در تاریک‌خانه تاریخ مدفون شدند بدون این‌که اثر و خبری از آن‌ها به ما برسد؟!
موضوع اینه ما الان داریم با چشم خودمون این کثافت های بشری رو میبینیم ولی قبلی ها رو فقط شنیدیم یا حتی نشنیدیم!
به گمان من ظلم های بشری در گذشته خیلی عمیق تر و گسترده تر بوده. فقط چون رسانه‌ای در کار نبوده، خبرنگار و دوربین و موبایل هوشمند و نت جهانی نبوده و ما ندیدیم فکر میکنیم الان بدترین برهه تاریخ بشریته!
خلاصه که درسته دنیا جای مزخرفیه ولی اگه با نگاه کلان حساب کنیم الان با وجود این همه دستاوردهای بشری اعم از هنر و دانش و تکنولوژی و پزشکی و رسانه و سازمان های بین المللی و... نسبت به قبل بهتره! این نظر منه. نظر مخالف شما هم محترم
احسان شجاعی
@Chelsalegi
حتی در استفاده از شناسنامه هم فرق و تبعیض زیادی بین مردم و مسئولین وجود داره...
کاندیداها با شعار خدمت و رونق اقتصادی اما با سودای قدرت می‌آیند
و مردمی که روز به روز از رفاه و عدالت دورتر می‌شوند....
پیام پور فلاح
@Chelsalegi
‏یک هفته از جنگ بین اسرائیل و حماس گذشته. بی‌هیچ ترحمی، هزاران بمب به سوی هم پرتاب کرده‌اند. اما هنوز تعداد کشته‌شدگان با تفنگ در سه روز نخست اعتراض به گرانی در ایران، بسیار بیشتر از مجموع تلفات جنگ اخیر با حملات هوایی وزمینی ودریایی وموشکی در فلسطین است. ما خود آبان‌مزگان داشتیم!
حسین دهباشی
@Chelsalegi
‏یک چیز اطلاعات عمومی بگم و برگردم سرکارم .یک نفر دنبال مشتری در ایران برای خمیر دندان مارک معروف سنسوداین بود و گفت قیمت عالی دارم برای حداقل دو کانتینر. قیمت خرده فروشی در دبی، خرده فروشی ایران، عمده فروشی دبی و فروشنده را چک کردم و عجیب قیمتش عالی بود. سه تا نمونه فرستادم برای مشتری ‏ایرانی و گفت من می خواهم و حتی بیشتر از دو کانتینر،چون قیمتش خیلی خیلی خوبه رفتم از یک سوپر مارکت دبی مشابه اش را خریدم و مقایسه کردم. تو بسته بندی تقریبا هیچ تفاوتی نبود و آن تفاوت های اندک با توجه به محل تولید با توضیحات به زبان روسی و عربی و... قابل توجیه بود. از تامین کننده باز ‏نمونه خواستم و گفت دیگر نمی دهم مگر یک کارتن بخری، خریدیم و نمونه ها را دادیم آزمایشگاه و نتیجه اینکه diethylene glycol در آن بالاتر از حد مجاز بود که می تواند به کبد یا کلیه خصوصا افراد جوان آسیب بزنه.ما نفروختیم ولی شک دارم با سود حداقل بالای صد پنجاه درصد این جور مواد ، افراد دیگر هم نفروشند.
‏هفته پیش یک مورد مشابه اینطوری هم روی یک آیتم لوازم بهداشتی بود که شاید بعدا در موردش نوشتم. پیشنهاد می کنم موارد خوراکی و آرایشی و بهداشتی را همان ایرانی بگیرید.حداقل یک مجوز نیم بند بهداشتی دارد.
مصطفی مقدم
@Chelsalegi
آنچه مربوط به تاریخ و بویژه اسطوره ها است در تاریخ غرب پدرکشی باب بوده آنچنان که در افسانه یونانی اودیپ آمده و فروید آنرا تبیین روانشناس کرد اما در شرق و اسطوره هایش داستان پسر کشی فراوان است آنچنان که در تاریخ دوران صفویه و افشار رواج داشت

پدرم نیمه شب احساس پشیمانی کرد
جای آن قـــــوچ مـرا بـرده و قربانـی کرد
طرح این توطئه را هر دو کشیدند، خدا
سر من بــا پدرم وعده پنهــانـــی کــرد
مادرم گریه نمی کرد ولی چشمانش
برکـــه ذهن مرا غرق پریشانــی کـرد
تیغ با حنجـره ام فاصله ای اندک داشت
خون من فاجعه را این همه طولانی کرد
بر لباس پدرم لکه خــون بود و خـــــدا
آسمان را سر این مسئله بارانی کرد
خون من شسته نمی شد، همه می دانستند
بـاد این شایعه را بــــــــــــرد و خیابـانـی کــــرد
شب به هم دستی یعقوب، خدا یوسف را
از ته چـــــــاه درآورده و زندانــی کــــــــــرد
و خدا نقشه کشید و پسرِ خود را نوح
غرق امواج هراس آور طوفــانـی کـــرد
مرگ مغموم سیاووش به دستور پدر
اولین مرثیه را تعـزیـه گـردانــی کـــرد
آرزوی پــدران کشتن فـــرزندان است
رستم این فاجعه را کاملاً ایرانی کرد
کوروش کیانی
@Chelsalegi
هیچ کس نیست که گذرش به مریوان بیفتد و به دریاچهء زریبار نرود. همانطور که هیچ مریوانیی هم نیست که هفته ای یک بار گذرش به زریبار و اطرافِ آن نیفتد. پس از راه افتادنِ جنبشِ مردمیِ "شکستنِ اسلحه" نیز، زریبار علاوه بر انسانها، گونه های دیگری از جانوران و پرندگان را گردِ خود آورده، تا بخشنده تر و زیباتر باشد. اما ما فرودستان عادت داریم که بپرسیم برای چه کسی؟! برای چه کسی زیباتر و بخشنده تر شده؟! روندی شوم در جریان است که به دور از حساسیتهای مردم، احزاب، نهادها و فعالینِ مدنی، سیاسی و زیست محیطی، زریبار را به سرنوشتی دچار می کند که پیشتر برای مواردِ مشابه، رخ داده و نیز رخ خواهد داد. سلبِ مالکیت از اکثریتِ مردم به نفعِ اقلیتی مرفه!
دیگر زریبار متعلق به همگان نیست. بلکه از خلالِ حصارکشی ها و ویلاسازیهایِ اطرافِ آن، بدل به ملکِ شخصیِ صاحبانِ ثروت و قدرت شده است. اکثریتِ مردم فقط می توانند چون رهگذری از آنجا عبور کنند، اما انحصارِ زریبار به دستِ اقلیتیست که ظاهرن با پولشان، توانسته اند، طبیعت و قانون را هم بخرند. و آیا طبیعت را می توان خرید و فروخت؟ طبیعتی که حتی متعلق به یک نسل نیست، چه برسد به عدهء معدودی از یک نسل!
فسادی که در تمامِ سطوح گسترده شده، به زریبار هم چوبِ حراج زده و آن را به نوکیسگان فروخته است. ثروتمندانی که فقط نفع و لذتِ شخصیشان را می شناسند. حاشیهء جاده و مرتع را مصادره کرده اند و فخرفروشانه، کاخهایشان را در طبیعتی که متعلق به ماست، برافراشته اند. قانونِ فاسد و نهادهایِ فاسدتر نه تنها چنین غصبی را موجب شده اند، بلکه تباهتر اینکه اذهانِ مردم را هم فاسد ساخته اند. مردم طبیعی می انگارند که دور تا دورِ زریبار حصارکشی شود و دسترسی آنها را نه تنها به دریاچه، بلکه به مراتع و کوههای اطراف محدود کند! اینکه همه چیز قابل خرید و فروش است، برای مردم بدل به بدیهی ترین قانون شده است و هرکس فقط می خواهد تکه ای از طبیعت را تصاحب کند. فسادی که همه کمابیش در آن سهیم اند. هرکس که بتواند تکه ای از آن را می کند، تا به شکلِ مضحکی شبیهِ کشتی نشستگانی باشند که هرکس فقط قسمتِ خودش را سوراخ می کند! هرکسی که پولش اجازه دهد حصار می کشد، چاه می کند و به طبع آلودگی ایجاد می کند و آبهای زیرزمینی را که زریبار از آن تشکیل شده، آلوده می کند و شاید بخشکاند.
دوستدارانِ محیط زیست، به درستی مردم را به مراقبت از طبیعت و علی الخصوص زریبار تشویق و تهییج می کنند. و تلخ آنکه جانهای شریفی از آنها جانشان را برای حفاظت از محیط زیست باختند. شوربختانه اما پرسشِ بنیادینی اینجا درمی گیرد؛ چرا باید ما در حفظِ طبیعتی کوشا باشیم، که ملکِ شخصیِ ثروتمندان شده است؟! مادامی که طبیعت از آنِ همگان نباشد، توصیه برایِ نگهداری آن، نصیحتی ایدئولوژیک است! چرا باید در حفظِ املاکِ شخصیِ ثروتمندان کوشا باشیم؟ آیا اگر کسی به شما بگوید بیایید و ملکِ من را تمیز کنید. کتکش نخواهید زد؟ ابلهانه نیست که از طبیعتی نگهداری کنید که ملکِ طلقِ پولدارها شده و خوش آب و هواترین و خوش منظره ترین نقاطش به تصرفِ فرادستان درآمده؟ آیا حافظانِ محیط زیست جان و تنشان را نثارِ آتش کردند تا نوکیسگان در ویلاهایشان از طبیعتِ زیبا لذت ببرند؟ طبیعت، سهمِ اغنیا و نگهداریِ آن، سهمِ فقرا؟! این دیگر چه اخلاقیاتِ مزورانه ایست؟ دوستدارانِ طبیعت و جنبشهایِ زیست محیطی نمی توانند بدونِ اینکه طبیعت از آنِ همگان باشد، همگان را به نگهداری از طبیعت توصیه کنند. اگر طبیعت متعلق به همهء مردم باشد، خودبه خود، همهء مردم در حفظِ آن کوشا خواهند بود.
عادل ایران خواه
@Chelsalegi
‏دادگاه های خانواده پر از دخترایی است که فانتزیشون ازدواج با یک مرد قد بلند و چهارشونه بوده، که بهش رسیدن و الان به خاطر اخلاق افتضاح ازش جدا شدن..
‏دادگاه خانواده پر از عاشقهای قدیمیه که واسه طرف جون میدادن، پای تلفن واسه هم زار میزدن، از شنیدن اسم همدیگه ضربان قلبشون می‌رفت بالا، همدیگه رو «عمرم» و «نفسم» صدا میزدن و الان کمترین فحششون فحش‌های کش دار است ، و میتونن با تبر همدیگه رو تیکه کنن، و میتونن زشت ترین چیزا رو به هم نسبت بدن
علی هدیه لو
@Chelsalegi
بیست و پنج سال پیش دو نوجوان به نام شاهرخ و سمیه خواهر و برادر سمیه را کشتند. در آن زمان روزنامه‌ها و نهادهای افراطی با تاکید بر خاستگاه اجتماعی این دو در شمال تهران جنجال راه انداختند که ماهواره و فرهنگ غرب علت بروز فساد و جنایت در خانواده‌هاست. اما در این بیست و پنج سال که ماهواره و فرهنگ غربی گستره بیشتری پیدا کرد، کسی با همکاری دوست پسرش خواهر و برادرش را نکشت! چون جدای از مهمل بودن ادعای وجود رابطه میان ارتکاب جنایت با ماهواره و فرهنگ غربی، مجرمین جرایم خانوادگی بیشتر تابع شرایط شخصی روانی خود هستند تا شرایط عمومی اجتماعی.
حالا پس از ربع قرن، پدر و مادر سالمند کارگردانی به نام بابک خرمدین اقدام به قتل و مثله کردن فرزندشان کرده‌اند و حالا عده‌ای در فضای مجازی پارسی دوره افتاده‌اند که این جنایت برآمده از فرهنگ منحط و پدرسالار ایرانی است. یعنی دقیقا همان رابطه مهملی را که سر ماجرای شاهرخ و سمیه تندرو های آن زمان ترسیم می‌کردند، اکنون باشندگان رو به تزاید جنبش مبتذل خودزنی ملی می‌کنند و تنها متهم را به تناسب نادانسته‌ها و تصورات‌شان از فرهنگ غربی به فرهنگ ایرانی تغییر داده‌اند.
جنایت خانوادگی اخیر هم حتی اگر برخلاف مورد پیشین در کوتاه مدت تکرار بشود، باز هم متاثر از شرایط فردی مجرم و قربانی خواهد بود و گویای هیچ وضعیت فرهنگی و اجتماعی خاصی نیست. حتی قتل‌های ناموسی هم که برخلاف این دو مورد، تاثیراتی از فرهنگ و اجتماع را بر خود دارند، وقتی که محدود به موارد و غیر آماری هستند، باز هم جنایاتی شخصی و غیر و ضد اجتماعی هستند.
و نهایتا باید متذکر شد که در تحلیل هیچ پدیده اجتماعی، نمی‌توان اقدام به تعمیم جز به کل کرد، خواه در امور نکوهیده و خواه در امور ارزنده.
تیرداد بنکدار
@Chelsalegi
داستان خانواده آقای خرمدین همه را در شوک فرو برده است. پدر و مادری به ظاهر معمولی که فرزند معروف‌شان را می‌کشند و با کارد و ساتور تکه‌تکه‌اش می‌کنند و در کمال خونسردی تکه‌های جسمش را بسته‌بندی می‌کنند و با یک همکاری مثال‌زدنی آنها را در سطل زباله سرخیابان می‌اندازند و به خانه برمی‌گردند.
اما این همه ماجرا نیست. پدر خانواده بعد از اعتراف به قتل فرزندش، دو اعتراف دیگر هم کرده است. در سال نود داماد و در سال نود و هفت هم دخترشان را به همین ‌شیوه سلاخی و نابود کرده‌اند.
فارغ از همه نگاه‌های اجتماعی و روانشناختی که به ماجرا شده، من نگاه دیگری به ماجرا دارم.
در خانواده خرمدین تا اینجای کار سه قتل رخ داده است، سال نود داماد، سال نود هفت دختر وامسال پسر خانواده کشته می‌شوند. اولین مقتول در این مطلبی که میخواهم بگویم،به‌ظاهر نمی‌گنجد، اما درباره دونفر دیگر یعنی دختر و پسر خانواده خرمدین گویاست. اول دختری است که هفت سال درباره مرگ شوهرش سکوت کرده است و به هردلیل ترجیح داده که در پوشاندن این جنایت همراهی کند . دومی پسری است که از قضا در هنر دستی دارد و به شهادت دوستان و شاگردانش از روحی لطیف نیز برخوردار بوده است. او بار بیشتری از این سکوت را بردوش کشیده، ده سال راز قتل شوهر خواهرش و سه سال نیز راز مرگ خواهرش را در سینه‌اش پنهان کرد و دم نزد، یا از ترس، یا از ملاحظه نسبت خونی و سن و سال قاتلان و یا حتی از سر رضایت به مرگ آن دونفر دیگر. نقطه کانونی این نوشته همین جاست؛ دو سکوت، دو مرگ فجیع را به دنبال داشته است. می‌توان سرنوشت تلخ فرزندان خانواده خرمدین را به همه افراد جامعه تسری داد. یعنی هرکس سکوت کند، خودش هم کشته خواهد شد. این درس من از تراژدی خانواده خرمدین است و لزوما تنها آن نیست که معمولا به رابطه حکومت و مردم ربط داده می‌شود. آن هست، اما موارد بسیار دیگری نیز هست که هر سکوت یک مرگ را به دنبال خواهد داشت. سکوت دربرابر قطع هر درخت، انفعال دربرابر آتش‌سوزی جنگل‌ها، بی‌عملی در برابر آلودگی هوا، بی‌تفاوتی نسبت به زیرپا گذاشتن قانون از سوی مسؤولان و گروه‌های خودسر، چشم پوشیدن بر تبعیض‌های سیاسی و اجتماعی،بی‌خیالی دربرابر زندگی و مرگ کولبران ، و ده‌ها معضل و مسأله دیگر در شمار همین سکوت‌های مرگ‌بار است. خلاصه کلام این که چشم بستن بر هر ظلمی، ما را در صف مظلومان بعدی قرار خواهد داد.
فضل الله یاری
@Chelsalegi
همه‌ی ما در حیرت اخباری هستیم که این روزها روان‌ جامعه را آزرده. پدرو مادر بابک، فرزندشان را کشته‌اند، بریده‌‌اند، و تکه‌های او را، در مشما و چمدان دستی، به سطل زباله انداخته‌اند.
فیلم آسانسور خانه‌شان، خونسردی پیرمرد و همسرش در ساعت‌های پس از بریدن فرزند را نشان‌ می‌دهد تا شگفت زده‌تر شویم و امروز می‌دانیم، ماجرای بابک، نخستین تلاش آن‌ها نبوده.
این دو، پیش از این، داماد و دخترشان را نیز کشته‌اند، مثله کرده‌اند و دور انداخته‌اند و از هر مساله‌ای هولناک‌تر، به زندگی‌شان ادامه داده‌اند. بدون اینکه در این ده سال، کسی بویی ببرد یا به رفتارشان مشکوک شود.
پیرمرد در همه‌ی تصاویر منتشر شده، شبیه بابابزرگی‌ست که صبح‌ها می‌رود پارک، درباره‌ی سلطنت و جمهوریت، با بقیه‌ی پیرمردها یکه به‌دو می‌کند و ظهرها، با نان‌سنگگ تازه و نیم‌کیلو پنیر لیقوان برمی‌گردد خانه.
از صورت مادره هم مهربانی شره می‌کند. دست‌هاش انگار ساخته شده‌اند برای نوازش موها. بوسه‌ی پسرک مقتول، هنوز از لپش می‌چکد.
و مساله دهشتناک اینست که آن‌ها در میان ما بوده‌اند. یا یکی از ما. با همه‌ی ویژگی‌هایی که از انسان مدرن انتظار می‌رود. ترکیبی از نیکی و پلیدی. خیر و شر.
اما آیا حالا باید از دیگرانِ آشنا و غریبه وحشت کنیم؟ هرگز. استثناها نباید ما را به همه‌ی واقعیت‌های‌ موجود بدبین کنند. نباید به خطای نتیجه‌گیری دچار شویم.
مگر در دنیا چه‌چیزی به فوق‌العاده‌گی پدرها،مادر‌ها، فرزندها و البته مخلوق ستایش شده‌ای به نام «انسان» وجود دارد؟
با این‌وجود، باید متوجه باشیم که خشونت، مشتاق ماست. در لحظه‌ی ناخواسته‌ی تصادف. در انتظار حوصله‌سربر صف نانوایی. در تقلا برای داشتن یا خواستن کسی. در تنه‌ای که از شلوغی خیابان می‌خوریم.
و به گمانم لازم‌است که همه‌ی‌ما خویشتن‌داری بیاموزیم. صبوری ممتد و مهربانی زیاد. و حتمن می‌بایست در همه جا، درس‌هایی برای مواجهه صحیح با دیگران در التهاب‌ها، اضطراب‌ها و تنش‌ها گفته شود.
زنجیره خشونت قطع می‌شود؛ اما نه با خشونت دوباره، نه با وحشت متکثر، نه با پخش بیهوده‌اخبار دلهره‌آور. تنها راه ممکن، بازگشت به «انسان»‌ است.
چرا که آن‌ها هنوز در میان ما زندگی می‌کنند. گرگ‌هایی در پوست بره. شیاطینی در جلد بشر. و ما باید در مقابل‌شان دوام بیاوریم. باید چرک تزویر را از صورت همگان بشوریم. باید خودمان را بَری کنیم از غیر. به‌خاطر خودمان، به‌خاطر آن‌ها که دوست‌شان داریم و برای مفهوم انسان.
‌مرتضی برزگر
@Chelsalegi
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
 این کلیپ رو چند وقت پیش دیدم، در فرصتی میخواستم اینجا بذارم و بگم بجز موسیقی نواحی ایران که عالیه و من عاشقشم، موسیقی عرب هم دوست دارم و بعضیاش چقدر درخشانه،اصل این آواز رو ام کلثوم خوانده که بی نظیره اما صدای این دختر کوچک هم‌ حزن عجیبی داره.تسلط حیرت انگیزی رو صداش داره، تلفظ ق در خالقی چقدر دلچسب است، کشیدگی صدا روی کلمه "منایی" انگار که قلم روی کلمه "جان" کشیدگی ج را هدایت کند تا به آن برسد. شاید هم خاصیت شنیدن چنین آوازی وقت مشق خط معلی است که انقدر برجان مینشیند...
نکته مهم تر اینکه چنین صدای آسمانی و زیبایی در کجا اینطور می بالد؟ در سرزمین اعراب که سخت گیری های دینی را به حداقل رسانده اند و از صفات خالق، رحمان را بیشتر از جبار ارج می دهند.
تکین حمزه لو
@Chelsalegi
اگر دنیا چنان که من دوست دارم تصورش کنم، کارش به خاطر سپردن راستی و نترسی است، آنوقت تعجبی هم ندارد که هر دوم خرداد نام و خاطره ناصر حجازی که در چنین روزی پرکشید بلندتر و خاطره اصلاح طلبی حکومتی که زاده این روز است محو تر می شود.
این را از آن جهت میگویم که صداقت و اصالتی که ناصر حجازی داشت به روزگارش نایاب بود. ناصر حجازی همانی است که حاضر نشد با قاب عکس سفارش شده وارد زمین فوتبال شود و بر سر همین مردی و راستی اول تیم ملی را از دست داد و بعد کم کم موقعیتهای دیگر را و بعد سر و کارش افتاد به کوچه پس کوچه های هند و بنگلادش و مربیگری تیم ناشناخته ای به اسم محمدان. حجازی با فقر و تنگدستی در هند و بنگلادش ساخت و با نان و موز
شکمش را سیر کرد تا چنانکه خود گفت " از اصولم برنگردم، تا جلوی کسی تعظیم نکنم، تا دست کسی را نبوسم...".روزگار هم چنان که گاهی رسمش است ساکت ننشست و پای همان محمدان بنگلادش را کشید به مسابقه با پرسپولیسی که دستپخت همانها بود که حجازی را آواره کرده بودند. بعد هم انگار زمان نمایش اجرای داود و جالوت رسیده باشد همان محمدان در آسیا پرسپولیس را زد زمین و حذف کرد که یاد همه ما بیندازد که گاهی هم شرف از همه چیز زورش بیشتر است که اگر نبود مردم داکا حجازی را روی دست در خیابان نمی گرداندند. حجازی ای که خیابانهای تهران برایش تنگ شده بود.
خوش به حال ما که حجازی را هم دیدیم و خوش به حال آنها که از او الهام خواهند گرفت که رسم تاریخ این است که ترسوها و دستبوس ها را بفرستد به فراموشخانه و نترسها و سربلندها را ماندگار روزگار کند.
نام ناصر خان حجازی بلند و مشی و مرامش سرمشق من و شما باد.
امیرعلی بنی اسدی
@Chelsalegi
آن نبرد نابرابر تن به تانک که می گویند افسانه نبود، واقعیت بود . در مرحله دوم عملیات آزادی خرمشهر دربرابر تانکهای تیپ دهم زرهی گارد جمهوری عراق که پشت به پشت آرایش گرفته بودند و از خاکریزها هم بالا آمدند ... تانک های زبده ترین یگان زرهی عراق آن نبرد خونین را به ایستادگی ایرانیان باختند...سال روز بازگشت خرمشهر، دردانه ایرانیان به آغوش میهن مبارک و یاد جانباختگان آن نبرد تن با تانک ها در سینه های نسل اندر نسل ما است.
@Chelsalegi
‏تکلیف ‎انتخابات امسال که خدا رو شکر مشخص شد! دیگه لازم نیست وقت صرف اون کرد.
الان این ملت تاریخی باید آگاه باشه که ابرچالش‌های بزرگی پیش رو داره که باید به تنهایی با اونها مواجه بشه؛ مثلا خشکسالی و بی آبی، بحران انرژی، ابرتورم، تحریم فلج کننده و..‌.
وحید باسره
@Chelsalegi
اگر رئیسی به عنوان رئیس جمهور انتخاب شود تکلیف دو مسئله و دو گروه برای همیشه مشخص خواهد شد.
گروه اول آن دسته از افرادی که سالها برای عدم شرکت مردم در انتخابات در تلاش بودند و با تبلیغ این موضوع که نظام محتاج رای مردم است و با عدم حضور مردم در پای صندوق های رای، از نظام مشروعیت زدایی خواهد شد و پای نهادهای بین‌المللی برای برگزاری انتخابات آزاد به میان خواهد آمد و رژیم دچار فروپاشی خواهد شد و ...
که یکی از مبلغین این موضوع شخص رضا پهلوی است که همواره بر طبل عدم مشارکت مردم در انتخابات کوبیده است.
حال با این نحوه بررسی صلاحیت ها از جانب شورای نگهبان قابل حدس است که میزان مشارکت به طرز چشمگیری کاهش پیدا خواهد کرد و این موضوع بیانگر این می‌باشد که در آن تعمدی است و آن اینکه؛ نظام هم تمایلی برای مشارکت حداکثری مردم در انتخابات در این برهه ندارد و با این نحوه بررسی صلاحیت ها، بدنبال هدف معینی میگردد.
اینگونه مشخص خواهد شد که رای ندادن و عدم شرکت در انتخابات قادر به ایجاد هیچگونه اهرم فشاری در دست جامعه نیست و با مشارکت حداقلی مردم در انتخابات هیچ کدام از آن وعده های پوشالی افراد متعلق به گروه اول محقق نخواهد شد.
نه نظام دچار فروپاشی خواهد شد، نه باعث از بین رفتن مشروعیت نظام در سطح بین المللی خواهد شد و نه هیچ اتفاق بخصوصی که این گروه مدام ورد آن را می‌خوانند.
گروه دوم طیفی در درون و بیرون حاکمیت است که همواره با حسرت یکدست شدن نظام وعده بهبود و سامان کشور را داده اند و با تاختن به طیف های مخالف خود، آنها را به دشمنی و کارشکنی و خیانت و جاسوسی و اینگونه موضوعات متهم کرده اند.
حال به قول حضرت سعدی:
بیار آنچه داری ز مردی و زور
که دشمن به پای خود آمد به گور
با حضور قالیباف در راس قوه مقننه ، رئیسی در راس قوه مجریه و جانشین وی از همان طیف در راس قوه قضاییه، کل نظام یکدست خواهد شد و حال این گوی و این میدان!
تکلیف دسته اول و کسانی که به وعده های این گروه دل خوش کرده بودند که روشن است.
تکلیف دسته دوم هم در آینده ای نه چندان دور مشخص خواهد شد.
فقط اگر امورات کشور در این یکدستی و یکرنگی و یگانگی اجزای نظام به سامان نشد، آن وقت این جریان یقه چه کسی را خواهد گرفت و کدام وزیر را به خیانت و کدام رئیس جمهور را غربگرا و کدام کابینه را انحرافی خواهد خواند ؟
رضا ادبیان
@Chelsalegi
2025/07/05 19:53:44
Back to Top
HTML Embed Code: